وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ ﴿٣٠﴾ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّـهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ ﴿٣١﴾
و کسی که ایمان آورده بود، گفت: ای قوم من! همانا من بر شما از مانند روزگار اقوام پیشین بیم دارم.(30) نظیر جریان قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پیش از آنها بودند و خدا بر بندگان ستم نمیکند. (31)
مؤمن آل فرعون مجدداً رو به مردم کرد و گفت: ای قوم من! من بر شما از همان عذاب میترسم که بر سر اقوام گذشته آمد، من از عادت شومی همانند عادت قوم نوح، عاد، ثمود و کسانی که بعد از آنها بودند بیمناکم. این اقوام عادت به کفر و تکذیب داشتند و دیدیم که به چه سرنوشت شومی گرفتار شدند، آیا احتمال نمی دهید که شما نیز با این اصرارتان بر کفر و طغیان، گرفتار یکی از آن عذابها شوید؟ بدانید هر چه بر سر شما بیاید از ناحیه ی خود شماست، زیرا خدا نمیخواهد بر بندگانش کمترین ظلمی کند. [1]
وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ ﴿٣٢﴾ يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّـهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣٣﴾
وای قوم من! همانا من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را بانک میزنند بیمناکم. (32) روزی که پشت کنان باز میگردید، برای شما در برابر خدا هیچ پناه دهنده ای نیست. و هر که را خدا در بیراهه بگذارد، وی را راهنمایی نخواهد بود. (33)
ای قوم من! من بر شما از روزی میترسم که مردم یکدیگر را صدا میزنند، و از هم یاری میطلبند، امّا صدایشان به جایی نمیرسد. آن روز، روزیست که از شدت عذاب الهی به هر سو فرار میکنید تا راه نجاتی پیدا کنید، ولی از هر طرف که میدوید برگردانده میشوید، و هیچ پناهی ندارید، چون اگر پناهی باشد از ناحیه ی خداست، و البته شما از سوی خدا پناهی ندارید، برای این که خدا شما را به واسطه گناهانتان گمراه ساخته، و کسی را که خدا گمراه سازد، دیگر راهنما و پناهی نخواهد داشت.[2]
وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءَكُم بِهِ حَتَّىٰ إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّـهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّـهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ ﴿٣٤﴾
و همانا یوسف پیش از این برای شما، دلایل آشکار آورد، ولی شما از آنچه برایتان آورد همواره در شک بودید تا زمانی که از دنیا رفت، گفتید: خدا بعد از او هرگز فرستاده ای مبعوث نخواهد کرد. آری، این گونه خدا هر که را اسرافکار شکاک است، بی راه میگذارد. (34)
بعد از آن که گفت: خدا ایشان را گمراه کرده، و دیگر راهنمایی ندارند، به عنوان شاهد داستان پیامبر دیگری که در مصر مبعوث شد، و رفتاری که مصریان با او داشتند، یعنی حضرت یوسف (ع) را ذکر میکند و میفرماید: سوگند میخورم که یوسف هم قبل از این به سوی شما مصریان آمد، و آیاتی روشن و دلایل کافی آورد، آیاتی که هیچ شکّی را برای کسی باقی نمیگذاشت، تا در رسالتش تردید کند، امّا تا او زنده بود شما همواره درباره ی دعوتش در شک بودید، همین که از دنیا رفت گفتید: هرگز خدا بعد از او رسولی مبعوث نخواهد کرد، تا خود را از هرگونه تعهد و مسؤلیت خلاص کنید، و به هوسرانی ادامه دهید.[3] به خاطر این روش نادرستتان مشمول هدایت الهی نشدید، آری این گونه خدا هر اسرافکار شکاکی را گمراه میکند. شما از یک سو راه اسراف و تجاوز از حدود الهی را پیش گرفتید، و از سوی دیگر در همه چیز شک کردید، و همین دو کار سبب شد که خدا شما را در وادی ضلالت رها سازد. [4]
الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّـهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّـهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ ﴿٣٥﴾
کسانی که درباره آیات خدا بی آن که حجتی برایشان آمده باشد، مجادله میکنند، مورد خشم و عداوت سختی در پیشگاه خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند، میباشند. این گونه خدا بر دل هر متکبر زورگویی مهر مینهد. (35)
این آیه توصیف همان اسرافکاران شکاک است، میفرماید: آنها کسانی هستند که در آیات الهی بدون این که دلیلی داشته باشند به مجادله بر میخیزند. بدیهی است کسی که از حدود الهی تجاوز کند، یعنی از حق اعراض نموده، هوای نفس را پیروی کند، و شک و تردید در دلش جایگزین گردد، آیات و راهنمایی های خدا را هم در صورتی که با هوای نفسش سازگار نباشد، بدون هیچ دلیل و برهانی ردّ میکند، و به مجادله با حق بر میخیزد.[5] این گونه جدال بیاساس با حق، خشم عظیمی نزد خدا و کسانی که ایمان آورده اند برمی انگیزد. دو صفت تکبر و جباریّت چنان قوای تشخیص آنها را از بین میبرد، که دیگر هیچ حرف حسابی و برهان قاطعی را نمی فهمند، و به هیچ دلیل قانع کننده ای اعتماد نمیکنند. این چنین خدا بر دلهای آنها مهر میزند تا حق در ذائقه ی آنها تلخ و باطل، شیرین گردد. مؤمن آل فرعون با این بیانات تصمیم فرعون را متزلزل میسازد، و به این ترتیب مسؤولیت سنگین خود را به انجام میرساند.[6]
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ﴿٣٦﴾ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ ﴿٣٧﴾
و فرعون گفت: ای هامان! برای من بنای مرتفعی بساز، شاید من به آن راه ها دست یابم. (36) راه های آسمانها، تا از خدای موسی اطلاعی حاصل کنم، همانا من او را سخت دروغ پرداز می پندارم. و این گونه برای فرعون، زشتی کارش آراسته شد و از راه بازماند. و نیرنگ فرعون جز در زیان و تباهی نبود. (37)
فرعون در اثنای بگو مگویش با مؤمن آل فرعون، به وزیرش هامان دستور میدهد: برایم بنای مرتفعی بساز، امیدوارم به وسیله ی آن و با صعود بر بالای آن به اسباب آسمانی که نهان های آسمان را کشف میکند، دست یابم، و از راه این اسباب کشف کنم خدای موسی کجاست، هر چند گمان میکنم او دروغگو است. بعضی از مفسرین گفته اند: منظور فرعون این بوده، که برایش رصدخانه ای بسازند، و در آن رصد خانه اوضاع آسمانی را زیر نظر بگیرند، تا به این وسیله به چیزی دست پیدا کند، که با آن بر وجود خدای موسی استدلال کند، چون از وسایل زمینی مأیوس شده، و از این راه نتوانسته دلیلی پیدا کند. علامه میفرماید: این هم نظر خوبی است. به هر حال معنای سخن فرعون هر چه باشد، او میخواست مردم را نسبت به خدای موسی نا امید سازد. در ادامه میفرماید: علت این که فرعون در مقابل حقی که موسی (ع) او را به سوی آن میخواند این طور دست و پا میزد، این است که شیطان عمل زشت او را در نظرش زیبا جلوه داده بود، تا از راه حق باز بماند، امّا توطئه و مکر فرعون جز به بی نتیجگی، نابودی و زیان نمی انجامد. [7]
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ ﴿٣٨﴾
و آن کس که ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! مرا پیروی کنید تا شما را به راه راست هدایت کنم. (38)
مؤمن آل فرعون بار دیگر قوم خود را مخاطب قرار داده، و ایشان را به پیروی خود دعوت میکند، که اگر پیرویش کنند هدایتشان خواهد کرد، چون پیروی او پیروی موسی است.[8] در آیه 29 خواندیم که فرعون میگفت: (ما أهدیکم الّا السبیل الرشاد)، یعنی من شما را به راه حق و سعادت دعوت میکنم، اینجا مؤمن آل فرعون در پاسخش میگوید: راه حق همین است که من میگویم، زیرا راه خداست و شما را به سعادت واقعی میرساند در حالی که راه فرعون نتیجه ای جز بدبختی و هلاکت ندارد.[9]
يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَـٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ ﴿٣٩﴾
ای قوم من! زندگی این دنیا تنها متاع ناچیزی است، و آخرت است که سرای بقاست. (39)
مؤمن آل فرعون در این آیه و آیه بعد «سبیل رشاد» را معرفی می کند، می گوید: ای قوم من! به این دنیا دل نبندید چون زندگی دنیا در مقابل زندگی آخرت متاعی ناچیز و بیارزش و زودگذرست، در حالی که آخرت سرای همیشگی شماست، و در حقیقت این زندگی مقدمه ایست برای آخرت، که پس از مرگ به آنجا منتقل میشویم، و قرارگاه ابدی ماست.[10]
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَـٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿٤٠﴾
هر که بدی کند، جز به قدر آن مجازات نمی شود، و کسانی که کار شایسته کنند، چه مرد و چه زن و مؤمن باشند، آنها داخل بهشت شده، در آنجا بی حساب روزی داده میشوند. (40)
مؤمن آل فرعون در کوتاه ترین عبارت، تمامی ارکان دین حق و سبیل رشاد را جمع کرده، و آن این است که، آدمی حیاتی دارد که برخلاف زندگی ناپایدار دنیا، پایدار و دارای قرار است، که در آن زندگی به آنچه که در دنیا کرده جزا داده میشود، چه عمل زشتش و چه عمل صالحش، امّا کسی که در دنیا عمل زشت انجام دهد، در آخرت مثل آن عمل جزا داده میشود، یعنی جزایی که او را بدحال و گرفتار کند، کسی که عمل صالح انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، بدون هیچ فرقی بین آن دو، البته به شرطی که ایمان هم داشته باشند، چنین کسانی در آخرت داخل بهشت گشته، و در آن رزقی بی حساب خواهند داشت. پس آنچه در آخرت به آدمی میرسد، و با آن زندگی میکند، نظیر همان اعمالی است که در زندگی دنیا میکند. باید توجه داشت که، آیه شریفه، اگر عمل صالح را در تأثیرش مقید به ایمان کرد، برای این است که عمل هرچه هم صالح باشد، بدون ایمان حبط و بیاجر میشود، همچنان که قرآن کریم می فرماید: (و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله، و کسی که ایمان را قبول نداشته باشد، اجر عملش حبط میشود. «مائده/5»)[11]
وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ ﴿٤١﴾ تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّـهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ ﴿٤٢﴾
و ای قوم من! چیست که من شما را به نجات میخوانم و شما مرا به آتش میخوانید؟ (41) مرا فرا میخوانید تا به خدا کافر شوم و چیزی را که بدان علمی ندارم با خدا شریک گردانم، ولی من شما را به سوی آن شکست ناپذیر آمرزنده دعوت میکنم. (42)
آن قوم لجوج و مغرور پس از شنیدن سخنان و نصایح مؤمن آل فرعون، به جای این که دعوت او را بپذیرند، او را به پرستش خدایان خود دعوت کردند. لذا؛ او گفت: ای قوم من! چرا من شما را به سوی نجات دعوت میکنم، امّا شما مرا به سوی آتش میخوانید؟ میخواهید به خدا کفر بورزم، و برایش شریکی قائل شوم، بدون هیچ مدرکی که ثابت کند آن چیز شریک خداست؟ دعوتم میکنید که بدون علم بر خدا افترا ببندم؟ امّا من شما را دعوت میکنم به پرستش خدایی که عزیز است، یعنی غالبی است که هرگز مغلوب نمیشود، و غفار است، یعنی هر کسی از بندگانش توبه کند، و به سویش بازگردد، و به او ایمان بیاورد، او را میآمرزد.[12]
لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّـهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ﴿٤٣﴾
بی تردید آنچه مرا به سوی آن دعوت میکنید، نه در دنیا دعوت دارد و نه در آخرت. و به راستی، برگشت ما تنها به سوی خداست و افراط گران اهل آتشند. (43)
مؤمن آل فرعون برای این که ثابت کند آنچه شما م یپرستید و مرا به سویش م یخوانید اصلاً إله نیست، ادامه میدهد که: بیتردید آنچه شما مرا به سوی آن میخوانید، و نامش را شریک خدای سبحان میگذارید، هیچ دعوتی در دنیا ندارد، چون سابقه ندارد که پیغمبری به سوی مردم فرستاده باشد، تا مردم را به پرستش او دعوت کند، و نیز در آخرت هم دعوتی ندارد، چون هیچ مو جودی به سوی او باز نمیگردد، به خلاف آن خدایی که من شما را به سویش میخوانم، او هم در دنیا دعوت دارد و هم در آخرت و آن خدای سبحان است، که در دنیا انبیا و رسولان را برای ابلاغ پیامش به سوی شما میفرستد، و در آخرت هم مردم به سویش باز میگردند، تا بین شان داوری کند. حال که بی تردید برگشتگاه ما به سوی خدا خواهد بود، پس باید در برابر او تسلیم شویم، و او را بپرستیم، و حدود بندگیش را رعایت کنیم، کسانی که از این حدود تجاوز میکنند و اسراف مینمایند اهل دوزخند. بنابراین؛ خدای من مایه ی نجات شماست، در حالی که خدای شما هیچ خاصیتی ندارد.[13]
فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ﴿٤٤﴾ فَوَقَاهُ اللَّـهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ ﴿٤٥﴾
پس به زودی آنچه را به شما میگویم به خاطر خواهید آورد و من کار خویش را به خدا واگذار میکنم، که خدا به بندگان بیناست.(44) پس خدا او را از نقشه های سوء آنچه اندیشیده بودند نگاه داشت، و فرعونیان را عذاب سخت فراگرفت.(45)
مؤمن آل فرعون آنها را تهدیدی میکند و میگوید: حال که به ناچار باید به سوی خدا برگشت کنیم، و حال که عذاب خدا بر اسرافگران خواهد رسید، که شما هم از آنهایید، و هرچه امروز به شما میگویم گوش نمیدهید، پس همچنان باشید، تا به زودی متوجه گفته های من بشوید، امّا وقتی که عذاب را به چشم خود ببینید، آن وقت میفهمید که من خیرخواه شما بودم.[14] امّا افسوس که دیر است، اگر این عذاب دامنتان را بگیرد مجال توبه ندارید، و اگر در آخرت باشد راه بازگشتی ندارید. من تمام کارهای خود را به خدای یگانه واگذار میکنم، چون او نسبت به بندگانش بیناست؛ به همین دلیل نه از تهدیدهای شما میترسم، و نه از قدرت و کثرت شما، خودم را به کسی سپرده ام که قدرتش بی انتها و از هرچیزی آگاه است.[15] در پایان میفرماید: نتیجه واگذاری امورش به خدا، این شد که خدای سبحان شرّ کفار و نقشه های شوم آنان را از وی برگردانید، چون کفار قصد کشتن و یا آزار او را داشته اند، و برایش نقشه کشیده بودند؛ و به دنبال این جریان عذابی سخت بر آل فرعون نازل شد.[16]
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ﴿٤٦﴾
هر صبح و شام بر آتش عرضه میشوند، و روزی که رستاخیز بر پا شود، فرعونیان را در سختترین عذاب داخل کنید.(46)
آیه شریفه میخواهد عذاب سخت را توضیح دهد، میفرماید: عذاب شدید آنها همان آتش است، که هر صبح و شام بر آنها عرضه میشود؛ و روزی که قیامت برپا شود، دستور داده میشود آل فرعون را به درون آن آتش داخل کنند. در این آیه توجه به چند نکته ضروری است: 1) مراد از عرضه ی آتش بر آل فرعون این است که، منزل و مأوای آینده ی کفار در دوزخ را به آنان نشان میدهند. 2) عرضه ی آتش بر آنها در عالمی قبل از عالم قیامت صورت میگیرد، و آن عالم برزخ است، که فاصله ی بین دنیا و آخرت است. 3) شکنجه در برزخ با شکنجه در قیامت به وسیله یک چیز صورت میگیرد، آن هم آتش است، چیزی که هست اهل برزخ از دور از آتش رنج میبرند، و اهل قیامت در داخل آن. 4) مراد از هر بامداد و شامگاه، اشاره به دوام عذاب است، یعنی عرضه آتش بر آنها پشت سر هم واقع میشود، و لاینقطع ادامه دارد.[17]
وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ ﴿٤٧﴾
و آن گاه که در آتش به مجادله برخیزند، ضعیفان به مستکبران گویند: ما پیرو شما بودیم آیا میتوانید مقداری از این آتش را از ما دفع کنید؟ (47)
آیه شریفه میفرماید: به خاطر بیاور آن روزی را که آل فرعون در آتش دوزخ بگو مگو میکنند، ضعفای آنها به مستکبران میگویند: ما در دنیا تابع شما بودیم، و لازم بود شما در مواقع حاجت به کمک ما بشتابید، و در سختیها یاریمان کنید، و هیچ حاجتی و سختی شدیدتر از وضعی که امروز داریم نیست، حال آیا میتوانید کاری برای ما بکنید؟ و مقداری از این آتش و عذاب را از ما بردارید؟ توقع نداریم که همه ی این عذاب را بردارید، بلکه مقداری را هم بردارید ما قانع هستیم. بدون شک این پیروان در آن روز میدانندکه خود مستکبران گرفتارترند، و در وضع و روزگاری قرار دارند که هیچ کس به درد هیچ کس نمیخورد، روزی که همه ی امور به دست خداست، پس چرا این درخواست را میکنند؟ در پاسخ باید گفت: به دلیل این که سخن ایشان ظهور عادت و ملکه ایست که در دنیا نسبت به بزرگان خود داشتند، یعنی آنها در دنیا عادت داشتند که به غیر خدا تمسک کنند، و در سختیها به ایشان پناهنده میشدند و از آنها کمک و یاری می طلبیدند. [18]
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّـهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ ﴿٤٨﴾ وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ ﴿٤٩﴾
کسانی که گردنکشی میکردند، گویند: همه ی ما در آتشیم، همانا خدا میان بندگان داوری کرده است. (48) و کسانی که در آتشند، به نگاهبانان جهنم گویند: پروردگارتان را بخوانید تا یک روز از این عذاب را به ما تخفیف دهد. (49)
این آیه پاسخی است که مستکبران متکبر به ضعفا میدهند: امروز حال ما و شما یکی است، چون میبینید که هر دو طایفه در آتش هستیم، و سرنوشت مشترکی داریم، آن خیالهایی که ما در دنیا درباره ی خود میکردیم، و خود را قوی و نیرومند میپنداشتیم، همه بیهوده شد، چون امروز روز جزاست، نه روز عمل، امروز همه ی اسبابها از تأثیر افتاده، و خدای سبحان در میان بندگانش به عدالت حکم کرده است، لذا؛ دیگر مانند دنیا ما امتیازاتی نسبت به شما نداریم، تا در اینجا چیزی از عذاب شما را برطرف کنیم. دوزخیان -آل فرعون هم جزو ایشان هستند- با التماس و از روی نا امیدی به خازنان جهنم میگویند: شما از پروردگارتان بخواهید پارهای از عذاب جهنم را بر ما تخفیف دهد؛ چون آنها میدانند که مجازات الهی برای آنها همیشگی است.[19]
قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَىٰ قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ ﴿٥٠﴾
گویند: مگر پیامبرانتان دلایل روشن برایتان نیاورد؟ گویند: چرا گویند: پس بخوانید که دعای کافران جز در بیراه نیست.(50)
نگهبانان دوزخ در پاسخ آنها میگویند: مگر پیامبران خدا با دلایل روشن و معجزات به سوی شما نیامدند؟ در جواب میگویند: آری، آمدند، و همین پاسخ، اعترافی است به این که در عین این که به حقانیت انبیا علم داشتند، به ایشان کفر می ورزیدند، که این خود کفر به مسأله ی نبوت است، و به همین دلیل نگهبانان دوزخ دیگر درباره ی درخواست آنان چیزی نگفتند، که ما دعا میکنیم یا نمی کنیم، بلکه گفتند: خودتان دعا کنید، در ضمن متوجه شان کردندکه دعای کافران به هدف اجابت نمیرسد، چون شرط اجابت دعا این است که حقیقتا از خدا بخواهند و از هر اسبابی قطع امید کنند، ولی چون آنها در دنیا خدا را انکار میکردند و به اسباب متوسل میشدند، لذا؛ با وجود این عادت و ملکه، دیگر نمیتوانند دعای واقعی داشته باشند. [20]
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ ﴿٥١﴾
بی تردید ما فرستادگان خود و کسانی را که ایمان آوردند، در زندگی دنیا و روزی که شاهدان بر می خیزند، یاری میکنیم. (51)
حالا خدای تعالی به قانون حمایت خویش اشاره میفرماید: ما به طور مسلم فقط رسولان خود و کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و روز قیامت که گواهان برپا میخیزند، یاری میدهیم. یعنی، انبیای الهی در دنیا دو هدف داشتند که به آنها رسیدند، یکی تقویت و ابقای حق بود که به آن رسیدند و قرآن پیروز شد، و دیگری نزدیکی و قرب به خداوند بود که باز هم به آن رسیدند، یعنی دو هدف خیر، طیب و طاهر که به مقصد رسید. البته به این نکته باید توجه کرد که، تلاش و کوشش در راه خدا و نصرت تنها مخصوص انبیا نیست و مؤمنان نیز مورد نصرت خداوندی قرار میگیرند.[21] امّا گواهان چه کسانی هستند؟ میتوانند هم مراقبان اعمال آدمی باشند، و هم پیامبران که گواهان امتها هستند. به هر حال در آن روزی که جمع هستند، گواهان قیام میکنند، رسوایی در آن جمع، بدترین رسوایی است، امّا مؤمنان و رسولان یاری میشوند و بر آبرویشان افزوده میشود. ممکن است سؤال شود اگر خدا، مؤمنان و رسولانش را در دنیا یاری میدهد، پس چرا شاهد کشتار و شکنجه ی آنها به دست کفار هستیم؟ باید گفت: 1) برای ارزیابی یاری خدا، باید دیدِ خود را، به آیندگان هم معطوف کنیم. 2) یاری مکتب را هم در نظر داشته باشیم. با این دو شرط خواهیم دید که تمام مؤمنان و رسولان یاری شدند، چون هم مکتب شان حفظ شد و هم آنها برای آیندگان الگو شدند. نمونه بارز آن قیام امام حسین (ع) است که الگویی برای مؤمنین شدند و مکتب را زنده ساختند. [22]
يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿٥٢﴾
روزی که ستمگران را معذرت شان سود نمیدهد، و برای آنان لعنت است، و برایشان بد فرجامی است.(52)
میفرماید: در آن روز عذر خواهی ظالمان سودی به حالشان ندارد، و لعنت خدا مخصوص آنهاست، یعنی ایشان از رحمت خدای سبحان دور میشوند، و خانه و جایگاه بدی دارند، که همان جهنم است. پس آیه بیانگر این مطلب است که، روز قیامت مراحل مختلفی دارد، که در بعضی از مراحل و مواقف اصلاً به مردم اجازه حرف زدن نم یدهند، مانند: (امروز روزی است که زبان نمیگشایند، و اجازه شان نمیدهند که معذرت خواهی کنند. «مرسلات/36») و در بعضی از مراحل و مواقف مردم میتوانند تا اندازهای حرف بزنند، مانند همین آیه.[23]
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَىٰ وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ ﴿٥٣﴾ هُدًى وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿٥٤﴾
همانا موسی را هدایت دادیم و بنی اسراییل را وارث کتاب نمودیم. (53) که رهنمود و یادکردی برای خردمندان است. (54)
این آیه خاتمه سرگذشتی است که قبلا از موسی (ع)، و فرستادن او با معجزات و دلایل روشن، و مجادله ی آل فرعون به باطل، و دفاع مؤمن آل فرعون از موسی(ع)، بیان کرده بود. آیه شریفه که با قسم آغاز شده، به حقانیت مأموریت موسی (ع)، و ظلم فرعونیان در مقابل او اشاره میفرماید. و امّا منظور از (الهدی)، دینی است که موسی (ع) آورد، و مراد به ارث دادن کتاب به بنی اسراییل، این است که تورات را در بین آنان باقی گذاشت، تا بدان عمل کنند، و به وسیله آن هدایت شوند.این کتاب آسمانی هم برای عامه ی مردم مایه هدایت بود و هم برای خواص یعنی خردمندان، مایه ی تذکر و یادآوری بود.[24]
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴿٥٥﴾
پس صبر کن که وعده ی خدا حق است، و برای گناهت آمرزش بخواه و با ستایش پروردگارت، شامگاهان و بامدادان تسبیح گوی. (55)
میفرماید: ای پیامبر! اکنون که دانستی فرجام ستمکاران به کجا می انجامد، بر آزار و مخالفت مشرکان و مجادله ی آنان به باطل شکیبا باش، که وعده ی خدا حق است، و به زودی به آن وفا میکند، همان طور که در آیه (51) خداوند وعده نصرت دادند.[25] و در جمله ی: «استغفر لذنبک»، به آنجناب دستور استغفار میدهد، استغفار از کدام گناه؟ همانطور که میدانید انبیا چون معصوم هستند، و از گناه و ذنب منزه هستند، استغفار آنها جنبه ی دفاعی دارد، و این برعکس دیگران است که استغفار آنها برای رفع ذنب و گناه مرتکب شده است، این ذوات قدسی وقتی استغفار میکنند، برای دفع ذنب است، یعنی آنها به یاد خدا هستند تا به طور کلی ذنب به سراغشان نرود. همانطور که در سوره فتح به طور مفصل توضیح داده شد، میفرماید: ای پیامبر پیروزی درخشانی را برای تو فراهم آوردیم، تا سرانجام خداوند با شکستن جاه و جلال مشرکان پیامدهای دعوت تو را که بر آنان ناگوار آمد، و تو را مسؤول آنها میدانستند، و درصدد انتقام بودند، از تو بزداید و نعمت خود را با فراهم آوردن زمینه ی فتح مکه بر تو تمام کند. یعنی پیامبر به تصور مشرکان گناهکار بود، به خاطر کشته شدن سران قریش در جنگها، و از بین رفتن آیین بت پرستی و غیره؛ لذا خداوند در اینجا به پیامبر فرمود: ما پیروزی را نصیب تو کردیم تا با کرامت با مشرکان برخورد کنی، تا آن گناه موهومی که نزد مشرکان داری برطرف شود.[26] در ادامه میفرماید: خدای سبحان را تسبیح بگو، تسبیحی که همراه حمد او باشد، حمدی که مستمر باشد، و به خاطر نعمتهای جمیل او باشد.[27]
إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّـهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿٥٦﴾
به راستی آنان که درباره آیات خدا- بی آن که حجتی برایشان آمده باشد- به مجادله برمیخیزند، در دلهای شان جز تکبر و نخوت نیست که به خواسته خود نخواهند رسید. پس به خدا پناه ببر، که او خود شنوای بیناست.(56)
میفرماید: حال که خدای سبحان وعده ی نصرت داده، و وعده اش حق است، و کفار به آرزوی خود نمیرسند، پس تو از جدال آنها غمگین نباش. سپس میفرماید: عاملی که ایشان را وادار به این جدال میکند، نه جستجوی حقیقت است، و نه شک در حقانیت آیات ما، تا بخواهند با مجادله حق را روشن کنند؛ بلکه تنها عامل جدالشان آن کبر و خود محوریست که در سینه دارند. امّا اینها به مراد دل خود و آرزوهایی که از جدال خود دارند نمیرسند، چون آنها آرزو داشتند که با جدالشان حق را و آورنده دعوت حقه را – رسول گرامی (ص)- سرکوب کنند. پس از ایشان و کبری که دارند به خدا پناه ببر، که او شنوای دعای بندگان، و بینای به حوایج ایشان است.[28]
لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٥٧﴾
قطعا آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است، ولی بیشتر مردم نمی دانند.(57)
می فرماید: مشرکین به آرزوی خود نمیرسند، و خدا را نمیتوانند عاجز کنند، چون خدایی که قادر به خلقت تمامی عالم است، و همه ی عالم با آن همه عظمتی که در آنست او را عاجز نکرد، پس هرگز ممکن نیست یک جزء کوچک از آن یعنی انسانها بتواند او را عاجز سازند، ولی چه باید کرد، که بیشتر مردم جاهلند، و به خاطر جهل خود خیال میکنند میتوانند با جدالی که به راه می اندازند، و یا با هر نیرنگ دیگر، او را عاجز و خسته کنند.[29]
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُونَ ﴿٥٨﴾
و کور و بینا یکسان نیستند، و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند با بدکاران برابر نیستند، شما مردم کمتر متذکر میشوید.(58)
بعد از آن که تذکر داد که بیشتر مردم نمیدانند، میفرماید: چگونه اهل ایمان و عمل صالح که صاحبان بصیرتند و تذکر را میپذیرند، با بدکارانی که کوردل هستند، قدرت تشخیص حق از باطل را ندارند، و متذکر نمیشوند، با هم برابر باشند؟ این دو با هم برابر نیستند. شما مردم کمتر متذکر میشوید.[30]
إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿٥٩﴾
بی گمان رستاخیز آمدنی است و در آن تردیدی نیست ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند.(59)
خدای تعالی در این آیه مردم را به آمدن قیامت تذکر می دهد، و می فرماید: هیچ تردیدی در آمدن آن نیست، امّا بیشتر مردم ایمان نمی آورند، تا با انکار قیامت راه را برای آزادی بی قید و شرط و هرگونه هوسرانی باز کنند.[31]
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ﴿٦٠﴾
و پروردگارتان گفته است: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. بی تردید کسانی که از پرستش من تکبر می ورزند، زودا که سرافکنده داخل دوزخ شوند. (60)
این آیه دعوتی است از خدای تعالی به همه ی بندگانش، که مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم. از آیه معلوم میشود که: 1) خدای سبحان دعا کردن را بسیار دوست دارد. 2) دعا نوعی عبادت است. 3) اگر شرایط دعا جمع باشد حتما مستجاب میشود. 4) مانع دعا کردن کبر و غرور افراد است که برای خود در مقابل خدا، موجودیت و استقلالی قایل میشوند. [32]
[1] – الميزان، ج 17، ص 524
[2] – الميزان، ج 17، ص 525
[3] -الميزان، ج 17، ص 526 – 525
[4] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1032
[5] – الميزان، ج 17، ص 526
[6] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1033
[7] – الميزان، ج 17، ص 527 – 526
[8] – همان، ص 528
[9] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1033
[10] – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 1033
[11] – الميزان، ج 17، ص 529 – 528
[12] – الميزان، ج 17، ص 530 – 529
[13] – الميزان، ج 17، ص 531 – 530
[14] – همان، ص 531
[15] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1034
[17] – الميزان، ج 17، ص 533
[18] – الميزان، ج 17، ص 534
[19] – المیزان، ج 17، ص 535 – 534
[20] – الميزان، ج 17، ص 536 – 535
[21] – سلسله جلسات تفسير آيت الله جوادى آملى، آدرس: www.jamnews.ir، (10 / 12 / 1393) كد خبر: 452123
[22] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1036
[23] – الميزان، ج 17، ص 537
[24] – الميزان، ج 17، ص 538
[25] – المیزان، ج 17، ص 542
[26] – سلسله جلسات تفسير آيت الله جوادى آملى، آدرس: www.jamnews.ir، (10 / 12 / 1393) كد خبر، 452123
[27] – الميزان، ج 17، ص 543
[28] – الميزان، ج 17، ص 544 – 543
[29] – المیزان ، ج 17، ص 544
[30] – همان ، ص 545
[31] – المیزان، جلد 17، ص 545
[32] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1038