ترجمه و توضیح سوره غافر 60 – 30

 وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ ﴿٣٠ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ  وَمَا اللَّـهُ يُرِ‌يدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ ﴿٣١

و کسی که ایمان آورده بود، گفت: ای قوم من! همانا من بر شما از مانند روزگار اقوام پیشین بیم دارم.(30) نظیر جریان قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پیش از آنها بودند و خدا بر بندگان ستم نمی­کند. (31)

مؤمن آل فرعون مجدداً رو به مردم کرد و گفت: ای قوم من! من بر شما از همان عذاب می­ترسم که بر سر اقوام گذشته آمد، من از عادت شومی همانند عادت قوم نوح، عاد، ثمود و کسانی که بعد از آنها بودند بیمناکم. این اقوام عادت به کفر و تکذیب داشتند و دیدیم که به چه سرنوشت شومی گرفتار شدند، آیا احتمال نمی­ دهید که شما نیز با این اصرارتان بر کفر و طغیان، گرفتار یکی از آن عذاب­ها شوید؟ بدانید هر چه بر سر شما بیاید از ناحیه­ ی خود شماست، زیرا خدا نمی­خواهد بر بندگانش کمترین ظلمی کند. [1]

وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ ﴿٣٢ يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِ‌ينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّـهِ مِنْ عَاصِمٍ  وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣٣

وای قوم من! همانا من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را بانک می­زنند بیمناکم. (32) روزی که پشت کنان باز می­گردید، برای شما در برابر خدا هیچ پناه دهنده ­ای نیست. و هر که را خدا در بیراهه بگذارد، وی را راهنمایی نخواهد بود. (33)

ای قوم من! من بر شما از روزی می­ترسم که مردم یکدیگر را صدا می­زنند، و از هم یاری می­طلبند، امّا صدایشان به جایی نمی­رسد. آن روز، روزیست که از شدت عذاب الهی به هر سو فرار می­کنید تا راه نجاتی پیدا کنید، ولی از هر طرف که می­دوید برگردانده می­شوید، و هیچ پناهی ندارید، چون اگر پناهی باشد از ناحیه­ ی خداست، و البته شما از سوی خدا پناهی ندارید، برای این که خدا شما را به واسطه گناهانتان گمراه ساخته، و کسی را که خدا گمراه سازد، دیگر راهنما و پناهی نخواهد داشت.[2]

وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءَكُم بِهِ  حَتَّىٰ إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّـهُ مِن بَعْدِهِ رَ‌سُولًا  كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّـهُ مَنْ هُوَ مُسْرِ‌فٌ مُّرْ‌تَابٌ ﴿٣٤

و همانا یوسف پیش از این برای شما، دلایل آشکار آورد، ولی شما از آنچه برایتان آورد همواره در شک بودید تا زمانی که از دنیا رفت، گفتید: خدا بعد از او هرگز فرستاده ­ای مبعوث نخواهد کرد. آری، این گونه خدا هر که را اسرافکار شکاک است، بی راه می­گذارد. (34)

بعد از آن که گفت: خدا ایشان را گمراه کرده، و دیگر راهنمایی ندارند، به عنوان شاهد داستان پیامبر دیگری که در مصر مبعوث شد، و رفتاری که مصریان با او داشتند، یعنی حضرت یوسف (ع) را ذکر می­کند و می­فرماید: سوگند می­خورم که یوسف هم قبل از این به سوی شما مصریان آمد، و آیاتی روشن و دلایل کافی آورد، آیاتی که هیچ شکّی را برای کسی باقی نمی­گذاشت، تا در رسالتش تردید کند، امّا تا او زنده بود شما همواره درباره­ ی دعوتش در شک بودید، همین که از دنیا رفت گفتید: هرگز خدا بعد از او رسولی مبعوث نخواهد کرد، تا خود را از هرگونه تعهد و مسؤلیت خلاص کنید، و به هوسرانی ادامه دهید.[3] به خاطر این روش نادرست­تان مشمول هدایت الهی نشدید، آری این گونه خدا هر اسرافکار شکاکی را گمراه می­کند. شما از یک سو راه اسراف و تجاوز از حدود الهی را پیش گرفتید، و از سوی دیگر در همه چیز شک کردید، و همین دو کار سبب شد که خدا شما را در وادی ضلالت رها سازد. [4]

الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّـهِ بِغَيْرِ‌ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ‌ مَقْتًا عِندَ اللَّـهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا  كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّـهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ‌ جَبَّارٍ‌ ﴿٣٥

کسانی که درباره آیات خدا بی آن که حجتی برایشان آمده باشد، مجادله می­کنند، مورد خشم و عداوت سختی در پیشگاه خدا و نزد کسانی که ایمان آورده ­اند، می­باشند. این گونه خدا بر دل هر متکبر زورگویی مهر می­نهد. (35)

این آیه توصیف همان اسراف­کاران شکاک است، می­فرماید: آنها کسانی هستند که در آیات الهی بدون این که دلیلی داشته باشند به مجادله بر می­خیزند. بدیهی است کسی که از حدود الهی تجاوز کند، یعنی از حق اعراض نموده، هوای نفس را پیروی کند، و شک و تردید در دلش جایگزین گردد، آیات و راهنمایی­ های خدا را هم در صورتی که با هوای نفسش سازگار نباشد، بدون هیچ دلیل و برهانی ردّ می­کند، و به مجادله با حق بر می­خیزد.[5] این گونه جدال بی­اساس با حق، خشم عظیمی نزد خدا و کسانی که ایمان آورده­ اند بر­می ­انگیزد. دو صفت تکبر و جباریّت چنان قوای تشخیص آنها را از بین می­برد، که دیگر هیچ حرف حسابی و برهان قاطعی را نمی­ فهمند، و به هیچ دلیل قانع کننده ­ای اعتماد نمی­کنند. این چنین خدا بر دل­های آنها مهر می­زند تا حق در ذائقه­ ی آنها تلخ و باطل، شیرین گردد. مؤمن آل فرعون با این بیانات تصمیم فرعون را متزلزل می­سازد، و به این ترتیب مسؤولیت سنگین خود را به انجام می­رساند.[6]

وَقَالَ فِرْ‌عَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْ‌حًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ﴿٣٦ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا  وَكَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِفِرْ‌عَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ  وَمَا كَيْدُ فِرْ‌عَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ ﴿٣٧

و فرعون گفت: ای هامان! برای من بنای مرتفعی بساز، شاید من به آن راه ­ها دست یابم. (36) راه ­های آسمان­ها، تا از خدای موسی اطلاعی حاصل کنم، همانا من او را سخت دروغ پرداز می ­پندارم. و این گونه برای فرعون، زشتی کارش آراسته شد و از راه بازماند. و نیرنگ فرعون جز در زیان و تباهی نبود. (37)

فرعون در اثنای بگو مگویش با مؤمن آل فرعون، به وزیرش هامان دستور می­دهد: برایم بنای مرتفعی بساز، امیدوارم به وسیله­ ی آن و با صعود بر بالای آن به اسباب آسمانی که نهان­ های آسمان را کشف می­کند، دست یابم، و از راه این اسباب کشف کنم خدای موسی کجاست، هر چند گمان می­کنم او دروغگو است. بعضی از مفسرین گفته­ اند: منظور فرعون این بوده، که برایش رصدخانه ­ای بسازند، و در آن رصد خانه اوضاع آسمانی را زیر نظر بگیرند، تا به این وسیله به چیزی دست پیدا کند، که با آن بر وجود خدای موسی استدلال کند، چون از وسایل زمینی مأیوس شده، و از این راه نتوانسته دلیلی پیدا کند. علامه می­فرماید: این هم نظر خوبی است. به هر حال معنای سخن فرعون هر چه باشد، او می­خواست مردم را نسبت به خدای موسی نا امید سازد. در ادامه می­فرماید: علت این که فرعون در مقابل حقی که موسی (ع) او را به سوی آن می­خواند این طور دست و پا می­زد، این است که شیطان عمل زشت او را در نظرش زیبا جلوه داده بود، تا از راه حق باز بماند، امّا توطئه و مکر فرعون جز به بی نتیجگی، نابودی و زیان نمی­ انجامد. [7]

 وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّ‌شَادِ ﴿٣٨

و آن کس که ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! مرا پیروی کنید تا شما را به راه راست هدایت کنم. (38)

مؤمن آل فرعون بار دیگر قوم خود را مخاطب قرار داده، و ایشان را به پیروی خود دعوت می­کند، که اگر پیرویش کنند هدایت­شان خواهد کرد، چون پیروی او پیروی موسی است.[8] در آیه 29 خواندیم که فرعون می­گفت: (ما أهدیکم الّا السبیل الرشاد)، یعنی من شما را به راه حق و سعادت دعوت می­کنم، اینجا مؤمن آل فرعون در پاسخش می­گوید: راه حق همین است که من می­گویم، زیرا راه خداست و شما را به سعادت واقعی می­رساند در حالی که راه فرعون نتیجه­ ای جز بدبختی و هلاکت ندارد.[9]

يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَـٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَ‌ةَ هِيَ دَارُ‌ الْقَرَ‌ارِ‌ ﴿٣٩

ای قوم من! زندگی این دنیا تنها متاع ناچیزی است، و آخرت است که سرای بقاست. (39)

مؤمن آل فرعون در این آیه و آیه بعد «سبیل رشاد» را معرفی می­ کند، می ­گوید: ای قوم من! به این دنیا دل نبندید چون زندگی دنیا در مقابل زندگی آخرت متاعی ناچیز و بی­ارزش و زودگذرست، در حالی که آخرت سرای همیشگی شماست، و در حقیقت این زندگی مقدمه­ ایست برای آخرت، که پس از مرگ به آنجا منتقل می­شویم، و قرارگاه ابدی ماست.[10]

 مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ‌ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَـٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْ‌زَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ‌ حِسَابٍ ﴿٤٠

هر که بدی کند، جز به قدر آن مجازات نمی­ شود، و کسانی که کار شایسته کنند، چه مرد و چه زن و مؤمن باشند، آنها داخل بهشت شده، در آنجا بی­ حساب روزی داده می­شوند. (40)

مؤمن آل فرعون در کوتاه ­ترین عبارت، تمامی ارکان دین حق و سبیل رشاد را جمع کرده، و آن این است که، آدمی حیاتی دارد که برخلاف زندگی ناپایدار دنیا، پایدار و دارای قرار است، که در آن زندگی به آنچه که در دنیا کرده جزا داده می­شود، چه عمل زشتش و چه عمل صالحش، امّا کسی که در دنیا عمل زشت انجام دهد، در آخرت مثل آن عمل جزا داده می­شود، یعنی جزایی که او را بدحال و گرفتار کند، کسی که عمل صالح انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، بدون هیچ فرقی بین آن دو، البته به شرطی که ایمان هم داشته باشند، چنین کسانی در آخرت داخل بهشت گشته، و در آن رزقی بی­ حساب خواهند داشت. پس آنچه در آخرت به آدمی می­رسد، و با آن زندگی می­کند، نظیر همان اعمالی است که در زندگی دنیا می­کند. باید توجه داشت که، آیه شریفه، اگر عمل صالح را در تأثیرش مقید به ایمان کرد، برای این است که عمل هرچه هم صالح باشد، بدون ایمان حبط و بی­اجر می­شود، همچنان که قرآن کریم می­ فرماید: (و من یکفر بالایمان فقد حبط عمله، و کسی که ایمان را قبول نداشته باشد، اجر عملش حبط می­شود. «مائده/5»)[11]

وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ‌ ﴿٤١ تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ‌ بِاللَّـهِ وَأُشْرِ‌كَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ‌ ﴿٤٢

و ای قوم من! چیست که من شما را به نجات می­خوانم و شما مرا به آتش می­خوانید؟ (41) مرا فرا می­خوانید تا به خدا کافر شوم و چیزی را که بدان علمی ندارم با خدا شریک گردانم، ولی من شما را به سوی آن شکست ناپذیر آمرزنده دعوت می­کنم. (42)

آن قوم لجوج و مغرور پس از شنیدن سخنان و نصایح مؤمن آل فرعون، به جای این که دعوت او را بپذیرند، او را به پرستش خدایان خود دعوت کردند. لذا؛ او گفت: ای قوم من! چرا من شما را به سوی نجات دعوت می­کنم، امّا شما مرا به سوی آتش می­خوانید؟ می­خواهید به خدا کفر بورزم، و برایش شریکی قائل شوم، بدون هیچ مدرکی که ثابت کند آن چیز شریک خداست؟ دعوتم می­کنید که بدون علم بر خدا افترا ببندم؟ امّا من شما را دعوت می­کنم به پرستش خدایی که عزیز است، یعنی غالبی است که هرگز مغلوب نمی­شود، و غفار است، یعنی هر کسی از بندگانش توبه کند، و به سویش بازگردد، و به او ایمان بیاورد، او را می­آمرزد.[12]

لَا جَرَ‌مَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَ‌ةِ وَأَنَّ مَرَ‌دَّنَا إِلَى اللَّـهِ وَأَنَّ الْمُسْرِ‌فِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ‌ ﴿٤٣

بی­ تردید آنچه مرا به سوی آن دعوت می­کنید، نه در دنیا دعوت دارد و نه در آخرت. و به راستی، برگشت ما تنها به سوی خداست و افراط گران اهل آتشند. (43)

مؤمن آل فرعون برای این که ثابت کند آنچه شما م ی­پرستید و مرا به سویش م ی­خوانید اصلاً إله نیست، ادامه می­دهد که: بی­تردید آنچه شما مرا به سوی آن می­خوانید، و نامش را شریک خدای سبحان می­گذارید، هیچ دعوتی در دنیا ندارد، چون سابقه ندارد که پیغمبری به سوی مردم فرستاده باشد، تا مردم را به پرستش او دعوت کند، و نیز در آخرت هم دعوتی ندارد، چون هیچ مو جودی به سوی او باز نمی­گردد، به خلاف آن خدایی که من شما را به سویش می­خوانم، او هم در دنیا دعوت دارد و هم در آخرت و آن خدای سبحان است، که در دنیا انبیا و رسولان را برای ابلاغ پیامش به سوی شما می­فرستد، و در آخرت هم مردم به سویش باز می­گردند، تا بین­ شان داوری کند. حال که بی ­تردید برگشتگاه ما به سوی خدا خواهد بود، پس باید در برابر او تسلیم شویم، و او را بپرستیم، و حدود بندگیش را رعایت کنیم، کسانی که از این حدود تجاوز می­کنند و اسراف می­نمایند اهل دوزخند. بنابراین؛ خدای من مایه­ ی نجات شماست، در حالی که خدای شما هیچ خاصیتی ندارد.[13]

 فَسَتَذْكُرُ‌ونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ  وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ي إِلَى اللَّـهِ  إِنَّ اللَّـهَ بَصِيرٌ‌ بِالْعِبَادِ ﴿٤٤ فَوَقَاهُ اللَّـهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُ‌وا  وَحَاقَ بِآلِ فِرْ‌عَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ ﴿٤٥

پس به زودی آنچه را به شما می­گویم به خاطر خواهید آورد و من کار خویش را به خدا واگذار می­کنم، که خدا به بندگان بیناست.(44) پس خدا او را از نقشه­ های سوء آنچه اندیشیده بودند نگاه داشت، و فرعونیان را عذاب سخت فراگرفت.(45)

مؤمن آل فرعون آنها را تهدیدی می­کند و می­گوید: حال که به ناچار باید به سوی خدا برگشت کنیم، و حال که عذاب خدا بر اسراف­گران خواهد رسید، که شما هم از آنهایید، و هرچه امروز به شما می­گویم گوش نمی­دهید، پس همچنان باشید، تا به زودی متوجه گفته­ های من بشوید، امّا وقتی که عذاب را به چشم خود ببینید، آن وقت می­فهمید که من خیرخواه شما بودم.[14] امّا افسوس که دیر است، اگر این عذاب دامنتان را بگیرد مجال توبه ندارید، و اگر در آخرت باشد راه بازگشتی ندارید. من تمام کارهای خود را به خدای یگانه واگذار می­کنم، چون او نسبت به بندگانش بیناست؛ به همین دلیل نه از تهدیدهای شما می­ترسم، و نه از قدرت و کثرت شما، خودم را به کسی سپرده ­ام که قدرتش بی انتها و از هرچیزی آگاه است.[15] در پایان می­فرماید: نتیجه واگذاری امورش به خدا، این شد که خدای سبحان  شرّ کفار و نقشه­ های شوم آنان را از وی برگردانید، چون کفار قصد کشتن و یا آزار او را داشته ­اند، و برایش نقشه کشیده بودند؛ و به دنبال این جریان عذابی سخت بر آل فرعون نازل شد.[16]

 النَّارُ‌ يُعْرَ‌ضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا  وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْ‌عَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ﴿٤٦

هر صبح و شام بر آتش عرضه می­شوند، و روزی که رستاخیز بر پا شود، فرعونیان را در سخت­ترین عذاب داخل کنید.(46)

آیه شریفه می­خواهد عذاب سخت را توضیح دهد، می­فرماید: عذاب شدید آنها همان آتش است، که هر صبح و شام بر آنها عرضه می­شود؛ و روزی که قیامت برپا شود، دستور داده می­شود آل فرعون را به درون آن آتش داخل کنند. در این آیه توجه به چند نکته ضروری است: 1) مراد از عرضه­ ی آتش بر آل فرعون این است که، منزل و مأوای آینده­ ی کفار در دوزخ را به آنان نشان می­دهند. 2) عرضه­ ی آتش بر آنها در عالمی قبل از عالم قیامت صورت می­گیرد، و آن عالم برزخ است، که فاصله­ ی بین دنیا و آخرت است. 3) شکنجه در برزخ با شکنجه در قیامت به وسیله یک چیز صورت می­گیرد، آن هم آتش است، چیزی که هست اهل برزخ از دور از آتش رنج می­برند، و اهل قیامت در داخل آن. 4) مراد از هر بامداد و شامگاه، اشاره به دوام عذاب است، یعنی عرضه آتش بر آنها پشت سر هم واقع می­شود، و لاینقطع ادامه دارد.[17]

وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ‌ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ‌ ﴿٤٧

و آن گاه که در آتش به مجادله برخیزند، ضعیفان به مستکبران گویند: ما پیرو شما بودیم آیا می­توانید مقداری از این آتش را از ما دفع کنید؟ (47)

آیه شریفه می­فرماید: به خاطر بیاور آن روزی را که آل فرعون در آتش دوزخ بگو مگو می­کنند، ضعفای آنها به مستکبران می­گویند: ما در دنیا تابع شما بودیم، و لازم بود شما در مواقع حاجت به کمک ما بشتابید، و در سختی­ها یاریمان کنید، و هیچ حاجتی و سختی شدیدتر از وضعی که امروز داریم نیست، حال آیا می­توانید کاری برای ما بکنید؟ و مقداری از این آتش و عذاب را از ما بردارید؟ توقع نداریم که همه­ ی این عذاب را بردارید، بلکه مقداری را هم بردارید ما قانع هستیم. بدون شک این پیروان در آن روز می­دانندکه خود مستکبران گرفتارترند، و در وضع و روزگاری قرار دارند که هیچ کس به درد هیچ کس نمی­خورد، روزی که همه­ ی امور به دست خداست، پس چرا این درخواست را می­کنند؟ در پاسخ باید گفت: به دلیل این که سخن ایشان ظهور عادت و ملکه ایست که در دنیا نسبت به بزرگان خود داشتند، یعنی آنها در دنیا عادت داشتند که به غیر خدا تمسک کنند، و در سختی­ها به ایشان پناهنده می­شدند و از آنها کمک و یاری می­ طلبیدند. [18]

قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُ‌وا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّـهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ ﴿٤٨ وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ‌ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَ‌بَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ ﴿٤٩

کسانی که گردنکشی می­کردند، گویند: همه ­ی ما در آتشیم، همانا خدا میان بندگان داوری کرده است. (48) و کسانی که در آتشند، به نگاهبانان جهنم گویند: پروردگارتان را بخوانید تا یک روز از این عذاب را به ما تخفیف دهد. (49)

این آیه پاسخی است که مستکبران متکبر به ضعفا می­دهند: امروز حال ما و شما یکی است، چون می­بینید که هر دو طایفه در آتش هستیم، و سرنوشت مشترکی داریم، آن خیال­هایی که ما در دنیا درباره ­ی خود می­کردیم، و خود را قوی و نیرومند می­پنداشتیم، همه بیهوده شد، چون امروز روز جزاست، نه روز عمل، امروز همه­ ی اسباب­ها از تأثیر افتاده، و خدای سبحان در میان بندگانش به عدالت حکم کرده است، لذا؛ دیگر مانند دنیا ما امتیازاتی نسبت به شما نداریم، تا در اینجا چیزی از عذاب شما را برطرف کنیم. دوزخیان -آل فرعون هم جزو ایشان هستند- با التماس و از روی نا امیدی به خازنان جهنم می­گویند: شما از پروردگارتان بخواهید پاره­ای از عذاب جهنم را بر ما تخفیف دهد؛ چون آنها می­دانند که مجازات الهی برای آنها همیشگی است.[19]

قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُ‌سُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَىٰ قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِ‌ينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ ﴿٥٠

گویند: مگر پیامبرانتان  دلایل روشن برایتان  نیاورد؟ گویند: چرا  گویند:  پس بخوانید که دعای کافران جز در بی­راه نیست.(50)

نگهبانان دوزخ در پاسخ آنها می­گویند: مگر پیامبران خدا با دلایل روشن و معجزات به سوی شما نیامدند؟ در جواب می­گویند: آری، آمدند، و همین پاسخ، اعترافی است به این که در عین این که به حقانیت انبیا علم داشتند، به ایشان کفر می ­ورزیدند، که این خود کفر به مسأله­ ی نبوت است، و به همین دلیل نگهبانان دوزخ دیگر درباره ­ی درخواست آنان چیزی نگفتند، که ما دعا می­کنیم یا نمی ­کنیم، بلکه گفتند: خودتان دعا کنید، در ضمن متوجه­ شان کردندکه دعای کافران به هدف اجابت نمی­رسد، چون شرط اجابت دعا این است که حقیقتا از خدا بخواهند و از هر اسبابی قطع امید کنند، ولی چون آنها در دنیا خدا را انکار می­کردند و به اسباب متوسل می­شدند، لذا؛ با وجود این عادت و ملکه، دیگر نمی­توانند دعای واقعی داشته باشند. [20]

إِنَّا لَنَنصُرُ‌ رُ‌سُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ ﴿٥١

بی ­تردید ما فرستادگان خود و کسانی را که ایمان آوردند، در زندگی دنیا و روزی که شاهدان بر می ­خیزند، یاری می­کنیم. (51)

حالا خدای تعالی به قانون حمایت خویش اشاره می­فرماید: ما به طور مسلم فقط رسولان خود و کسانی را که ایمان آورده­ اند در زندگی دنیا و روز قیامت که گواهان برپا می­خیزند، یاری می­دهیم. یعنی، انبیای الهی در دنیا دو هدف داشتند که به آن­ها رسیدند، یکی تقویت و ابقای حق بود که به آن رسیدند و قرآن پیروز شد، و دیگری نزدیکی و قرب به خداوند بود که باز هم به آن رسیدند، یعنی دو هدف خیر، طیب و طاهر که به مقصد رسید. البته به این نکته باید توجه کرد که، تلاش و کوشش در راه خدا و نصرت تنها مخصوص انبیا نیست و مؤمنان نیز مورد نصرت خداوندی قرار می­گیرند.[21]  امّا گواهان چه کسانی هستند؟ می­توانند هم مراقبان اعمال آدمی باشند، و هم پیامبران که گواهان امت­ها هستند. به هر حال در آن روزی که جمع هستند، گواهان قیام می­کنند، رسوایی در آن جمع، بدترین رسوایی است، امّا مؤمنان و رسولان یاری می­شوند و بر آبروی­شان افزوده می­شود. ممکن است سؤال شود اگر خدا، مؤمنان و رسولانش را در دنیا یاری می­دهد، پس چرا شاهد کشتار و شکنجه­ ی آنها به دست کفار هستیم؟ باید گفت: 1) برای ارزیابی یاری خدا، باید دیدِ خود را، به آیندگان هم معطوف کنیم. 2) یاری مکتب را هم در نظر داشته باشیم. با این دو شرط خواهیم دید که تمام مؤمنان و رسولان یاری شدند، چون هم مکتب­ شان حفظ شد و هم آنها برای آیندگان الگو شدند. نمونه بارز آن قیام امام حسین (ع) است که الگویی برای مؤمنین شدند و مکتب را زنده ساختند. [22]

يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَ‌تُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ‌ ﴿٥٢

روزی که ستمگران را معذرت­ شان سود نمی­دهد، و برای آنان لعنت است، و برایشان بد فرجامی است.(52)

می­فرماید: در آن روز عذر خواهی ظالمان سودی به حال­شان ندارد، و لعنت خدا مخصوص آنهاست، یعنی ایشان از رحمت خدای سبحان دور می­شوند، و خانه و جایگاه بدی دارند، که همان جهنم است. پس آیه بیانگر این مطلب است که، روز قیامت مراحل مختلفی دارد، که در بعضی از مراحل و مواقف اصلاً به مردم اجازه حرف زدن نم ی­دهند، مانند: (امروز روزی است که زبان نمی­گشایند، و اجازه ­شان نمی­دهند که معذرت خواهی کنند. «مرسلات/36») و در بعضی از مراحل و مواقف مردم می­توانند تا اندازه­ای حرف بزنند، مانند همین آیه.[23]

 وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَىٰ وَأَوْرَ‌ثْنَا بَنِي إِسْرَ‌ائِيلَ الْكِتَابَ ﴿٥٣ هُدًى وَذِكْرَ‌ىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿٥٤

همانا موسی را هدایت دادیم و بنی­ اسراییل را وارث کتاب نمودیم. (53) که رهنمود و یادکردی برای خردمندان است. (54)

این آیه خاتمه سرگذشتی است که قبلا از موسی (ع)، و فرستادن او با معجزات و دلایل روشن، و مجادله­ ی آل فرعون به باطل، و دفاع مؤمن آل فرعون از موسی(ع)، بیان کرده بود. آیه شریفه که با قسم آغاز شده، به حقانیت مأموریت موسی (ع)، و ظلم فرعونیان در مقابل او اشاره می­فرماید. و امّا منظور از (الهدی)، دینی است که موسی (ع) آورد، و مراد به ارث دادن کتاب به بنی اسراییل، این است که تورات را در بین آنان باقی گذاشت، تا بدان عمل کنند، و به وسیله آن هدایت شوند.این کتاب آسمانی هم برای عامه­ ی مردم مایه هدایت بود و هم برای خواص یعنی خردمندان، مایه­ ی تذکر و یادآوری بود.[24]

فَاصْبِرْ‌ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ‌ لِذَنبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَ‌بِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ﴿٥٥

پس صبر کن که وعده­ ی خدا حق است، و برای گناهت آمرزش بخواه و با ستایش پروردگارت، شامگاهان و بامدادان تسبیح گوی. (55)

می­فرماید: ای پیامبر! اکنون که دانستی فرجام ستمکاران به کجا می­ انجامد، بر آزار و مخالفت مشرکان و مجادله ­ی آنان به باطل شکیبا باش، که وعده­ ی خدا حق است، و به زودی به آن وفا می­کند، همان طور که در آیه (51) خداوند وعده نصرت دادند.[25] و در جمله­ ی: «استغفر لذنبک»، به آنجناب دستور استغفار می­دهد، استغفار از کدام گناه؟ همان­طور که می­دانید انبیا چون معصوم هستند، و از گناه و ذنب منزه هستند، استغفار آنها جنبه ­ی دفاعی دارد، و این برعکس دیگران است که استغفار آن­ها برای رفع ذنب و گناه مرتکب شده است، این ذوات قدسی وقتی استغفار می­کنند، برای دفع ذنب است، یعنی آن­ها به یاد خدا هستند تا به طور کلی ذنب به سراغ­شان نرود. همان­طور که در سوره فتح به طور مفصل توضیح داده شد، می­فرماید: ای پیامبر پیروزی درخشانی را برای تو فراهم آوردیم، تا سرانجام خداوند با شکستن جاه و جلال مشرکان پیامدهای دعوت تو را که بر آنان ناگوار آمد، و تو را مسؤول آن­ها می­دانستند، و درصدد انتقام بودند، از تو بزداید و نعمت خود را با فراهم آوردن زمینه­ ی فتح مکه بر تو تمام کند. یعنی پیامبر به تصور مشرکان گناهکار بود، به خاطر کشته شدن سران قریش در جنگ­ها، و از بین رفتن آیین بت پرستی و غیره؛ لذا خداوند در اینجا به پیامبر فرمود: ما پیروزی را نصیب تو کردیم تا با کرامت با مشرکان برخورد کنی، تا آن گناه موهومی که نزد مشرکان داری برطرف شود.[26] در ادامه می­فرماید: خدای سبحان را تسبیح بگو، تسبیحی که همراه حمد او باشد، حمدی که مستمر باشد، و به خاطر نعمت­های جمیل او باشد.[27]

 إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّـهِ بِغَيْرِ‌ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِ‌هِمْ إِلَّا كِبْرٌ‌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ‌ ﴿٥٦

به راستی آنان که درباره آیات خدا- بی­ آن که حجتی برایشان آمده باشد- به مجادله بر­می­خیزند، در دل­های شان جز تکبر و نخوت نیست که به خواسته خود نخواهند رسید. پس به خدا پناه ببر، که او خود شنوای بیناست.(56)

می­فرماید: حال که خدای سبحان وعده ­ی نصرت داده، و وعده ­اش حق است، و کفار به آرزوی خود نمی­رسند، پس تو از جدال آنها غمگین نباش. سپس می­فرماید: عاملی که ایشان را وادار به این جدال می­کند، نه جستجوی حقیقت است، و نه شک در حقانیت آیات ما، تا بخواهند با مجادله حق را روشن کنند؛ بلکه تنها عامل جدال­شان آن کبر و خود محوریست که در سینه دارند. امّا این­ها به مراد دل خود و آرزوهایی که از جدال خود دارند نمی­رسند، چون آن­ها آرزو داشتند که با جدال­شان حق را و آورنده دعوت حقه را – رسول گرامی (ص)- سرکوب کنند. پس از ایشان و کبری که دارند به خدا پناه ببر، که او شنوای دعای بندگان، و بینای به حوایج ایشان است.[28]

 لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ أَكْبَرُ‌ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٥٧

قطعا آفرینش آسمان­ها و زمین از آفرینش مردم بزرگ­تر است، ولی بیشتر مردم نمی­ دانند.(57)

می­ فرماید: مشرکین به آرزوی خود نمی­رسند، و خدا را نمی­توانند عاجز کنند، چون خدایی که قادر به خلقت تمامی عالم است، و همه­ ی عالم با آن همه عظمتی که در آنست او را عاجز نکرد، پس هرگز ممکن نیست یک جزء کوچک از آن یعنی انسان­ها بتواند او را عاجز سازند، ولی چه باید کرد، که بیشتر مردم جاهلند، و به خاطر جهل خود خیال می­کنند می­توانند با جدالی که به راه می­ اندازند، و یا با هر نیرنگ دیگر، او را عاجز و خسته کنند.[29]

 وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ‌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُ‌ونَ ﴿٥٨

و کور و بینا یکسان نیستند، و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده ­اند با بدکاران برابر نیستند، شما مردم کمتر متذکر می­شوید.(58)

بعد از آن که تذکر داد که بیشتر مردم نمی­دانند، می­فرماید: چگونه اهل ایمان و عمل صالح که صاحبان بصیرتند و تذکر را می­پذیرند، با بدکارانی که کوردل هستند، قدرت تشخیص حق از باطل را ندارند، و متذکر نمی­شوند، با هم برابر باشند؟ این دو با هم برابر نیستند. شما مردم کمتر متذکر می­شوید.[30]

إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَ‌يْبَ فِيهَا وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿٥٩

بی­ گمان رستاخیز آمدنی است و در آن تردیدی نیست ولی بیشتر مردم ایمان نمی­ آورند.(59)

خدای تعالی در این آیه مردم را به آمدن قیامت تذکر می­ دهد، و می­ فرماید: هیچ تردیدی در آمدن آن نیست، امّا بیشتر مردم ایمان نمی­ آورند، تا با انکار قیامت راه را برای آزادی بی قید و شرط و هرگونه هوسرانی باز کنند.[31]

 وَقَالَ رَ‌بُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُ‌ونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِ‌ينَ ﴿٦٠

و پروردگارتان گفته است: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. بی تردید کسانی که از پرستش من تکبر می­ ورزند، زودا که سرافکنده داخل دوزخ شوند. (60)

این آیه دعوتی است از خدای تعالی به همه­ ی بندگانش، که مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم. از آیه معلوم می­شود که: 1) خدای سبحان دعا کردن را بسیار دوست دارد. 2) دعا نوعی عبادت است. 3) اگر شرایط دعا جمع باشد حتما مستجاب می­شود. 4) مانع دعا کردن کبر و غرور افراد است که برای خود در مقابل خدا، موجودیت و استقلالی قایل می­شوند. [32]

[1] – الميزان، ج 17، ص 524

[2] – الميزان، ج 17، ص 525

[3] -الميزان، ج 17، ص 526 – 525

[4] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1032

[5] – الميزان، ج 17، ص 526

[6] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1033

[7] – الميزان، ج 17، ص 527 – 526

[8] – همان، ص 528

[9] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1033

[10] – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 1033

[11] – الميزان، ج 17، ص 529 – 528

[12] – الميزان، ج 17، ص 530 – 529

[13] – الميزان، ج 17، ص 531 – 530

[14] – همان، ص 531

[15] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1034

 – المیزان، ج 17، ص 533  [16]

[17] – الميزان، ج 17، ص 533

[18] – الميزان، ج 17، ص 534

[19] – المیزان، ج 17، ص 535 – 534

[20] – الميزان، ج 17، ص 536 – 535

[21] –  سلسله جلسات  تفسير آيت الله جوادى آملى، آدرس: www.jamnews.ir، (10 / 12 / 1393) كد خبر: 452123

[22] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1036

[23] – الميزان، ج 17، ص 537

[24] – الميزان، ج 17، ص 538

[25] – المیزان، ج 17، ص 542

[26] – سلسله جلسات  تفسير آيت الله جوادى آملى، آدرس: www.jamnews.ir، (10 / 12 / 1393) كد خبر، 452123

[27] – الميزان، ج 17، ص 543

[28] – الميزان، ج 17، ص 544 – 543

[29] – المیزان ، ج 17،  ص 544

[30] – همان ، ص 545

[31] – المیزان، جلد 17، ص 545

[32] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1038