ترجمه و توضیح سوره الانفطار

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.

إِذَا السَّمَاءُ انفَطَرَتْ ﴿١ وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ ﴿٢

هنگامی‎ که آسمان بشکافد (١) و هنگامی که ستارگان پراکنده شوند (٢)

اين آيات به قسمتی از حوادث وحشت­ انگيزی که در آستانه ی رستاخیز سراسر جهان را فرا می گيرد، اشاره می ­نمايد. نظام جهان بالا درهم مى‏ ريزد، و انفجارهاى عظيمى سراسر كرات آسمانى را فرا مى‏ گيرد، منظومه ‏ها نظام خويش را از دست مى‏ دهند، و ستارگان از مدار خود بيرون مى‏ روند، و بر اثر تصادم شديد به يكديگر متلاشى مى‏ شوند، عمر اين جهان به پايان مى‏ رسد، و همه چيز ويران مى‏ شود، تا بر ويرانه‏ هايش عالم نوين آخرت بر پا گردد. در اينكه پراكنده شدن ستارگان و انفجار كواكب آسمان و به هم ريختن نظام آنها تحت تاثير چه عواملى رخ مى‏ دهد؟ آيا تعادل جاذبه و دافعه به هم مى‏ خورد؟ يا يك نيروى عظيم مرموزى آن را تحت الشعاع خويش قرار مى ‏دهد؟ يا انبساط تدريجى عالم كه امروز از نظر دانشمندان به اثبات رسيده به جائى مى‏ رسد كه اين نتيجه را به دنبال دارد؟ هيچكس به درستى نمى‏ داند، ولى همين اندازه مى‏ دانيم كه هدف اعلام اين مطلب است جائى كه اين كرات عظيم آسمانى به چنين سرنوشتى دچار شوند تكليف انسان ضعيف در اين ميان معلوم است! اين همه هشدارى است به انسان در زمينه فناى اين جهان، تا آن را سراى جاويدان خود نداند، به آن دل نبندد، به خاطر آن آلوده هزاران گناه نشود.[1]

وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ ﴿٣ وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ ﴿٤

وآن زمان که درياها به هم پيوسته شود (٣) و آن زمان که قبرها زير و رو شود (۴)

در آستانه قيامت و بر اثر زلزله­ ای شديد يا متلاشی شدن کوه­ها و ريختن در درياها يا آب شدن يخ­ های سطح زمين به واسطه ی تحولات در خورشيد و ستارگان، آب سراسر خشکي­ ها را فرا می­ گيرد و درياها به صورت يک اقيانوس گسترده فراگیر درمی­ آيند. در آن زمان قبرها زیر و رو شده و مردگان مدفون در زمین ظاهر می­ گردند تا به جزای اعمال­شان برسند. اين تعبيرات نشان مى‏ دهد كه زنده شدن و خارج گشتن مردگان از قبرها سريع و ناگهانى صورت مى ‏گيرد.[2]

عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ ﴿٥

هرکس بداند آنچه را از پیش فرستاده و آنچه را براي پس نهاده است (۵)

 يعنی آن روز حجاب­ ها کنار می­ رود و پرده ­هاي غرور و غفلت دريده می ­شود و حقايق جهان آشکار می­ گردد. در آنجاست که انسان تمامی اعمال خود را می­ بيند، خواه اعمالی که خودش کرده و خواه سنّت­هايی که باب کرده و بعد از مردنش، هر کس به آنها عمل کند ثواب و عقابش به او نيز می­ رسد. و حتّی اشيا و بناهای مفيدی که براي مردم به يادگار می­ گذارد، و يا كتاب­ها و آثار علمى و غير علمى كه براى مقاصد نيك و بد تحرير يافته، و بعد از او مورد بهره ‏بردارى ديگران قرار گرفته است، همچنين سنت­هاى نيك و بد كه اقوامى را به دنبال خود كشانيده. و همچنین فرزند صالح که می ­تواند پاداشی را بعد از مرگ انسان برايش بفرستد.[3]

يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ﴿٦

ای انسان چه‌ چيز تو را در برابر پروردگار کريمت مغرور ساخته؟ (۶)

در اينجا انسان را به عنوان انسانيتش كه اتمام امتيازات او را بر ساير موجودات اين جهان ياد آور مى‏ شود مخاطب ساخته، سپس او را در برابر خداوندى قرار مى‏ دهد كه هم رب است و هم كريم به مقتضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قرار داده، و تربيت و تكامل او را بر عهده گرفته، و به مقتضاى كرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده، و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است، بى ‏آنكه انتظارى از او داشته باشد و پاداش و عوضى بطلبد، حتى خطاهاى او را ناديده مى‏ گيرد، و با كرمش او را مورد عفو قرار مى‏ دهد. آيا سزاوار است چنين موجود شريفى در برابر چنان پروردگار بزرگى جسور گردد؟ و يا لحظه ‏اى از او غافل شود و در انجام فرمانش كه ضامن سعادت خود او است قصور ورزد؟ و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (ص‏) آمده است كه هنگام تلاوت اين آيه فرمود: غره جهله: جهل و نادانيش او را مغرور و غافل ساخته است!. و از اينجا روشن مى‏ شود هدف اين است كه با تكيه بر مساله ربوبيت و كرم خداوند غرور وغفلت انسان را درهم بشكند، آنگونه كه بعضى پنداشته ‏اند كه هدف تلقين آدمى در زمينه عذر خواهى او است كه در جواب بگويد: كرمت مرا مغرور ساخت.[4]

الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿٧

پروردگاری که تو را آفريده و پرداخته و تناسب داده (٧)

يکي از موارد کرم و تدبیر او اين است که تو را با همه ی اجزای وجودت، اجزایی که بايد باشد، خلق کرد و سپس هر عضو را در جای مناسبش قرار داد و بعد بين آنها توازن و تعادل برقرار کرده و آنها را هماهنگ ساخت. به طوری که می ­بينيم هيچ عضوی از اعضای او از معادلش قوی­تر و سنگين ­تر نيست. در نتيجه اگر يکي از اعضایش نتوانست کار او را انجام دهد، عضوی ديگر برايش قرار داده تا آن کار را انجام دهد. مثلاً: براي خوردن لقمه که کار دهان است چون دهان خودش نمی ­تواند لقمه را پاره و خرد کند، اين کار را با دندان­های مختلف انجام می­ دهد و چون نيازمند است لقمه را به زير دندان­ها بدهد و از اين سو به آن سو ببرد، خدای تعالی اين کار را به عهده زبان گذاشته و… روی همين حساب معادله را در اعمال ساير اعضا و قوا برقرار ساخت.[5]

فِي أَيِّ صُورَةٍ مَّا شَاءَ رَكَّبَكَ ﴿٨

در هر صورتی که خواست تو را ترکيب نمود (٨)

يعنی  خدا  نوع  انسان  را در مقايسه با  انواع  حيوانات، صورتی موزون  و  زيبا داد  و از حيث روانی نيز ترکيبی به او داد که آماده ی پذيرش هرگونه علم و آگاهی و تربيت می­ باشد. به علاوه ظاهر انسان­ها را متفاوت ساخت، لذا فرمود:اختلاف رنگ­ها و زبان­هاى شما از آيات خدا است [و من آياته خلق السماوات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم(22/ روم)] كه اگر اين تفاوت نبود نظام اجتماعی بشر مختل می­ شد، و علاوه بر اين اختلاف ظاهرى، اختلاف­هائى در استعدادها و ذوق­ها و سليقه‏ ها قرار داده، و آنها را به صورت­هائى كه حكمتش اقتضا مى‏ كرده تركيب و تنظيم نموده، تا از مجموع آنها جامعه‏ اى سالم به وجود آيد كه همه نيازمندي­ هاى خود را تامين كند و قواى ظاهر و باطن انسانها مكمل يكديگر شوند.[6]

كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ ﴿٩

چنين نيست که شما می ­پنداريد، بلکه شما رستاخیز را دروغ می­ انگارید(٩)

 يعنی منشأ غرور انسان، کرم و لطف و خطا پوشی خدا نيست؛ بلکه ريشه ی اصلی در بی­ ايمانی به روز رستاخيز است. زيرا در حالات افراد مغرور و غافل دقت کنيم، می­ بينيم مسأله ی ‌اصلی اين است که در اعماق روح بسياری از آنها شک و ترديد يا انکار قيامت نهفته است و امور ديگر همگی بهانه است. به همين دليل اگر پايه‏ هاى ايمان به معاد در دل­ها تقويت گردد اين غرور و غفلت­ها برچيده خواهد شد.[7]

وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ﴿١٠ كِرَامًا كَاتِبِينَ ﴿١١

وبه یقین بر شما نگهبانانی است (١٠)  نويسندگانی والا­مقام (١١)

يعنی  اعمال  انسان  از  طريق  نوشته شدن  توسط  فرشتگان  محفوظ  می ­ماند.  فرشتگان کاتب و حافظ اعمال انسان، صاحب کرامتند و به حسب خلقت، مصون از گناه­ اند.[8] منظور از حافظين در اينجا فرشتگانى هستند كه مامور حفظ و نگهدارى اعمال انسان­ها اعم از نيك و بد هستند كه از آنها تعبير به رقيب و عتيد شده است: [ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد، انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى‏ كند مگر اين كه نزد آن فرشته‏ اى است مراقب و آماده براى انجام ماموريت (17/ ق)]، و در همان سوره ق در آيه قبل مى‏ فرمايد: (اذ يتلقى المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد): به خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مى‏ كنند. بدون شك خداوند قبل از هر كس، و بهتر از هر كس، شاهد و ناظر اعمال آدمى است، ولى براى تاكيد بيشتر و احساس مسؤوليت فزونتر مراقبان زيادى گمارده است كه يك گروه از آنها همين فرشتگانند. قابل توجه اين که آيات فوق در توصیف اين فرشتگان می­ گويد:آنها بزرگوار و نزد پروردگار والامقامند، تا انسان­ها بيشتر مراقب اعمال خويش باشند. زيرا هر قدر ناظر بر اعمال انسان شخصيت والاتری داشته باشد، انسان بيشتراز او ملاحظه می­کند و از انجام گناه شرمنده ­تر می‌شود. تعبير به”کاتبين” در حقيقت تأکيدی است بر اين معنی که آنها به حافظه قناعت نمی­ کنند، بلکه به درستی می ­نويسند وثبت می­‌کنند و به اين ترتيب، هرگز چيزی از آنها فوت نمی ­شود و صغیر  و کبير را ثبت می‌کنند.[9]

يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ ﴿١٢

می­ دانند آنچه انجام می ­دهيد (١٢)

اين آيه دلالتی بر اين معناست که نويسندگان، دانای به نيّات نيز هستند، چون می­ فرمايد:آنچه انسان­ها انجام می دهند، می­ دانند، معلوم است که بدون علم به نيّات نمی ­توانند به خصوصيات افعال و عناوین آنها و اين که خير است يا شرّ، حسنه است يا سيئه علم پيدا کنند. پس در تشخیص اعمال نيک و بد انسان دچار خطا نمی ­شوند‌ و اعمال را همان­طور که هست نوشته و حفظ می‌کنند.[10] ضمنا تمام اين تعبيرات بيانگر اختيار و آزادى اراده انسان است، چرا كه اگر آدمى اختيارى از خود نداشت گماردن اين همه مامورين ثبت و ضبط اعمال، و اين همه هشدار و اخطارها هدف و مفهوم صحيحى نخواهد داشت. از سوى ديگر همه اين­ها بيانگر اين واقعيت است كه مساله حساب و جزاى الهى بسيار سخت جدى است، چرا كه خداوند اهميت فوق العاده ‏اى به آن داده است. و توجه و ايمان به اين واقعيت كافى است كه انسان را تربيت كند و به مسؤوليت­ هايش آشنا سازد و اثر بازدارنده فوق العاده روى اعمال خلاف بگذارد.[11]

إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ﴿١٣ وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ ﴿١٤

به یقین نيکان در بهشت پرنعمت ­اند(١٣) و بدکاران در دوزخند (١۴)

 در واقع آيات نتیجه ی حفظ اعمال و حسابرسی آنها را در قيامت بيان می­ کند. کلمه (ابرار) به معنای نیکوکاران است، و کلمه (فجار) به معنای گنهکار پرده ­در است. و ظاهرا منظور از “فجّار” کافر هتّاک است، نه مسلمان گنه کار. زيرا مسلمان گنه کار جاودانه در آتش نمی ­ماند، در حالی که آيات بعدی اشاره به خلود در آتش دارد. و اگر کلمه (نعیم و جحیم) را نکره آورده، برای این بوده  که  بفهماند  عظمت  آن  نعمت  و هول و هراس آن دوزخ چیزی نیست که بتوان به آن پی برد.[12]

يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ ﴿١٥ وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ ﴿١٦

روزجزا درآن می ­سوزند (١۵) وهیچ گاه ازآن دور نباشند (16)

 “يصلون” از ماده صلی به معنی دخول در آتش و سوختن و برشته شدن و تحمل درد و رنج است. بنابراین، در آيه ١۶ تأکید می‌شود براین که فجّار همان کفّارند، چرا که خلود و جاودانگی در دوزخ جز در مورد آنها وجود ندارد. پس منظور از “هيچ­گاه از آن غايب نيستند” اين است که فجّار هيچ وقت از دوزخ بيرون نمی­ آيند و برای هميشه در آن هستند. بنا بر اين فجار كسانى هستند كه پرده‏ هاى تقوى و عفاف را به خاطر عدم ايمان و تكذيب روز جزا دريده‏ اند، نه به خاطر غلبه هواى نفس در عين داشتن ايمان.[13]

وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿١٧ ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ﴿١٨

تو چه می­ دانی روز جزا چيست؟ (١٧) باز تو چه می­ دانی روز جزا چيست؟ (١٨)

جایی که رسول خدا (ص) با آن آگاهی وسيعش نسبت به مبدأ و معاد، از حوادث آن روز و اضطراب و عظمتش به خوبی اطلاع ندارد تکلیف بقیه روشن است. اين سخن بيانگر اين واقعيت است كه ابعاد حوادث هولناك قيامت آنقدر گسترده و عظيم است كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست، و همان­گونه كه ما زندانيان عالم خاك از نعمت­هاى بى‏پايان بهشت به درستى آگاه نيستيم، از عذاب جهنم، و به طور كلى حوادث آن روز بزرگ نيز نمى ‏توانيم آگاه شويم.[14]

يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّـهِ ﴿١٩

روزي است که هیچ کس برای کسی اختیار چیزی را ندارد، وحکم در آن روز از آن خداست (١٩)

يعنی در آن روز هیچ انسانی نمی ­تواند برای ديگران کاری بکند و شرّی را دفع يا خيری را جلب کند و البته این موضوع با آيات شفاعت منافاتی ندارد؛ زيرا شفاعت به اذن خداست و در نتيجه باز خود خدا مالک است، نه شخص شفیع. درآن روز مالک مطلق خداست و غير او، کمترین سهمی از مالکيت ندارد و تنها اوست که دستور می ­دهد. اين که تنها امرکننده در قيامت خداست به اين معنا نيست که در دنیا اين طور نبوده، بلکه مراد آن است که اين حقیقت در قيامت ظاهر می‌شود و حاکمان و ظالمان زمينی برچيده می­ شوند و تنها حاکمیت مطلقه ی خدا آشکار می­ گردد، فرموده: (لمن الملک الیوم لله الواحد القهار/ مؤمن، 16)[15]

 – نمونه، ج 26، ص 210 – 209[1]

همان، ص 212 – 210 – [2]

 – نمونه، ج26، ص 213[3]

 – نمونه، ج 26، ص 218 – 217[4]

 – المیزان، ج 20، ص 543 – 542[5]

 – نمونه، ج 26، ص 222[6]

 – همان، ص 223[7]

 – المیزان، ج 20، ص 545[8]

 – نمونه، ج 26، ص 227 – 224[9]

 – المیزان، ج 20، ص 547 – 546[10]

 – نمونه، ج 26، ص 227[11]

 – المیزان، ج 20، ص 547[12]

 – نمونه، ج 26، ص 234 – 233[13]

 – همان، ص 235[14]

 – المیزان، ج 20، ص 549 – 548[15]