ترجمه و توضیح سوره الجاثیة 37 – 21

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَ‌حُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَّحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴿٢١

آیا کسانی که مرتکب زشتی­ ها شدند پنداشته­ اند که آنها را مانند کسانی قرار می­ دهیم که  ایمان آوردند  و کارهای  شایسته کردند، حیات  و ممات شان  یکسان است؟ بد قضاوتی کردند. (21)

آیه شریفه این پندار را باطل می­ سازد، که آنها پنداشتند و حکم کردند که حیات و ممات مرتکبین گناهان و مؤمنان صالح  یکسان است، چون افرادی که دارای ایمان و عمل صالح هستند، طریقه ی زندگی­ شان را با بصیرت سلوک می­ کنند، و در راه زندگی دارای هدایت و رحمتی از ناحیه پروردگار خویشند، ولی­ آدم بدکار دستش از این بصیرت و هدایت و رحمت تهی است، بنابراین؛ همواره در سختی و ناآرامی و تاریکی­ های جهل و ترس و… به سر می ­برند. مرگ این دو نیز مانند هم نیست، زیرا برای مؤمنین انتقال به سرای سعادت و نعمت، و برای بدکاران انتقال به سرای شقاوت و عذاب است.[1]

 وَخَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿٢٢

و خدا آسمان­ها و زمین را به حق آفرید و تا هرکسی به موجب آنچه به دست آورده جزا داده شود و به آنها ستم نمی­ شود. (22)

می­ فرماید: خدا آسمان­ها و زمین (کل عالم) را به حق و عدالت آفرید، در نتیجه، به حق بودن خلقت اقتضا می­ کند که در ماورای این عالم، و بیرون از آن عالمی دیگر باشد، که درآن عالم موجودات جاودانه شوند. و به عدل بودن خلقت هم این اقتضا را دارد، که به هر صاحب عملی آن جزایی که مستحق آن است داده شود، نیکوکار جزایی نیکو، و بدکار جزایی بد داده شود، و چون این عالم گنجایش آن جزا را ندارد، باید جزای نامبرده در نشئه ­ای (عالم) دیگر باشد. بنابراین؛ آیه شریفه با بیان این دو حجت (دلیل) پندار کفار را که خیال می­ کردند مرگ و زندگی بدکار و نیکوکار یکسان است باطل می­ کند. برای این که وقتی ثابت شد که در قیامت جزایی درکار باشد، پس باید خدا را اطاعت کنند، و این نیکوکار است که به خاطر داشتن بصیرت در زندگی می­ تواند آنچه را که وظیفه است انجام دهد، و در نتیجه توشه­ ی آخرت خود را برگیرد، و اما بدکار به خاطر کوری و ضلالتش نمی ­تواند این راه را پیدا کند، و آنچه فردا به دردش می­ خورد انجام دهد، پس نیکوکار و بدکار در دنیا هم مثل هم نیستند.[2]

أَفَرَ‌أَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِ‌هِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّـهِ أَفَلَا تَذَكَّرُ‌ونَ ﴿٢٣

پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را  معبود خود قرار داده و خدا او را  با داشتن علم گمراه ساخته  و بر گوش و دلش مهر زده و بر دیده ­اش  پرده نهاده است؟ پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر نمی­ شوید؟(23)

آیا عجیب نیست که کسی هوای نفس خود را بپرستد، و آن را پیروی کند؟ با این که می داند غیر از هوای نفس معبودی دارد که باید او را بپرستد، و اطاعت کند، اما با این حال معبود خود را هوای نفس خود می­ گیرد؟ پس چنین کسی اگر خدا گمراهش کرده، از باب مجازات بوده، برای این که او هوای خود را پیروی کرد، درحالی که او عالِم بود، و می دانست که که راه را عوضی می­ رود. بنابراین؛ اگر انسان عالم باشد، ولی به خاطر این که نمی­ تواند از هوای نفس صرف نظر کند، عامل به علم خود نباشد، چنین علمی باعث هدایت نمی­ شود، یعنی علم به تنهایی منشأ هدایت نمی­ شود. در ادامه می­ فرماید: گوش و قلبش را مهر می­ کند تا حق را نشنود، و تعقل نکند، و بر چشمانش پرده می­اندازد تا آیات حق را نبیند، و خلاصه همه ­ی وسایل هدایت را از او می ­گیرد. وقتی او در چنین حالتی قرار گرفت، که در عین علم و آگاهی، خدا گمراهش ساخت، دیگر بعد از خدا چه کسی می­ تواند او را هدایت کند؟ هیچ کس. سرانجام می­ فرماید: آیا باز هم در حال و وضع چنین کسی تفکر نمی­ کنید، تا متذکر شوید؟ چون او و هرکه مثل اوست مادام که پیرو هوای نفسند راهی به سوی هدایت ندارند. نکته مهم این است که اطاعت کردن هر کس به معنای عبادت کردن اوست.  به  همین جهت در آیه (یس/61) می فرماید: (لا تعبدوا الشیطان، شیطان را نپرستید، یعنی شیطان را اطاعت نکنید).[3]

 وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ‌ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ ﴿٢٤

و گفتند: جز زندگی دنیوی ما هیچ نیست می ­میریم و زنده می­ شویم و ما را جز طبیعت هلاک نمی­ کند، آنان را به این [مطلب] هیچ دانشی نیست، و جز این نیست که گمان می­ کنند (24)

مشرکین می­ گفتند: حیاتی نیست مگر همین حیات دنیایی ما، که با آن در دنیا زندگی می ­کنیم، پس به طور دایم بعضی از ما یعنی سالخوردگان می­ میرند، و بعضی دیگر یعنی نسل­های جدید و فرزندان ما زنده می­ مانند، و ما را به غیر دهر و روزگار کسی هلاک نمی­ کند، این گذشت زمان است که هر چیز نوی را کهنه، و هر سالمی را فاسد، و هر زنده­ ای را آماده مرگ می­ سازد، پس مسأله­ ی مرگ عبارت از انتقال از خانه­ ای به خانه­ ی دیگر که منتهی به بعث و بازگشت به سوی خدا باشد نیست. اما سخنان اینها بدون علم بوده، و فقط پنداری است که هیچ دلیل و برهانی برای نفی معاد ندارند، د رحالی ­که برای اثبات معاد دلیل­ های بسیاری است.[4]

وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٥

و چون آیات روشن  ما بر آنها  خوانده  شود، دلیل­ شان جز این نیست که می­ گویند: پدران ما را بیاورید اگر راست می­ گویید (25)

وقتی آیات ما که دلایلی برای اثبات معاد را بیان می ­کنند، برای این مشرکین منکر معاد تلاوت می­ شود، در عین این که آیاتی واضح و دلایلی روشن بر ثبوت معاد هستند، در مقابل به غیر از گزافه­ گویی جوابی ندارند، برای این که در مقابل می­ گویند: اگر معاد ممکن باشد باید زنده کردن پدران گذشته ما هم ممکن باشد، و باید شما بتوانید پدران ما را زنده کنید.[5]

 قُلِ اللَّـهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَ‌يْبَ فِيهِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ‌ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٢٦وَلِلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ  وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ‌ الْمُبْطِلُونَ ﴿٢٧

بگو: خداست که شما را زنده می­ کند، سپس می­ میراند، آن گاه به روز رستاخیز که هیچ تردیدی درآن نیست گرد می­ آورد، اما بیشتر مردم نمی ­دانند (26) و فرمانروایی­ آسمان ها و زمین برای خداست و روزی که قیامت برپا  شود، در چنین روزی اهل باطل زیان می کنند (27)

سخن غیر منطقی که آوردند، هر چند لیاقت آن را نداشت که پاسخ داده شود،ولی با این حال رسول گرامی خود را مأمور کرد تا در پاسخ­ شان بفرماید: همین زنده کردن پدرانتان نیز که آن را بعید می­ شمارید، امری است ممکن، و به زودی خدای تعالی آنان را زنده خواهد کرد. یعنی آن کسی که شما را برای نخستین بار حیات بخشید، و بعد می ­میراند، و سپس همه­ ی شما را در روز قیامت که هیچ شکی درآن نیست زنده می­ کند، خدای سبحان است، که فرمانروایی تمامی آسمان­ها و زمین از آن اوست، و در آن هر طور که بخواهد حکم می­راند، و تصرف می­ کند، پس او قدرت بر زنده کردن مردگان دارد و می تواند حکم به بازگشت مردم به سوی خودش کند، وآن گاه همه­ ی شما را در روز قیامت یک جا جمع ­آورد، و در بین تان داوری نموده و سپس جزایتان دهد، اما روزی که قیامت برپا می­ شود، در آن روز آنهایی که حق را باطل جلوه می ­دادند، و از آن روی برمی­ گرداندند، زیانکار می ­شوند، ولی با این حقایق روشن متأسفانه اکثر مردم باز در گمراهی باقی می­ مانند.[6]

 وَتَرَ‌ىٰ كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰ إِلَىٰ كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٢٨ هَـٰذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٢٩

و هر امتی را به زانو درآمده می­ بینی. هر امتی به سوی کتاب خویش خوانده­ می­ شود، امروز سزای آنچه راکه می­ کردید می بینید (28) این نامه ماست که برضد شما به حق سخن می­ گوید، همانا ما از آنچه می­ کردید نسخه برمی­ داشتیم.(29)

یعنی تو و هر بیننده­ ی دیگری درآن روز هر امتی  را می­ بینید که بر روی زانو می­ نشینند، یعنی به حالت خضوع و ترس می­نشینند، و هر امتی به سوی کتاب مخصوص به خودش یعنی نامه­ ی اعمالش دعوت می­ شود، وبه ایشان گفته می­ شود: امروز جزای آنچه را که مرتکب شده ­اید به شما می­ دهند. از ظاهر آیه استفاده می­ شود که در روز قیامت علاوه  بر نامه­ ی عملی که فرد فرد انسان­ها دارند، نامه­ ی عملی هم هرامتی مخصوص به خود دارد. سپس خداوند به اهل قیامت خطاب می­ کند: که این کتاب ماست (نامه اعمال)که به حق بر آنچه که کرده­ اید شهادت می­ دهد، بنابراین؛ دیگر جای انکار و شکی باقی نمی­ ماند و هیچ کس نمی­ تواند بگوید این عمل من یا نامه عمل من نیست، چون نامه­ ی اعمال در عین این­که نامه اعمال هست، جزئی از لوح محفوظ نیز هست، زیرا از آنجا نسخه برداری شده، آن وقت معنای این که می ­گویند: ملائکه اعمال را می ­نویسند، این می­شود که ملائکه آنچه را که از لوح محفوظ نزد خود دارند، با اعمال بندگان مقابله و تطبیق می­ کنند. توضیح این که: تمام حوادث از جمله اعمال انسان­ها و نیز مقدمات و عوامل مؤثر در انجام آن اعمال در لوح محفوظ نوشته شده و فرشتگان، نامه­ ی اعمال انسان را از روی لوح محفوظ نسخه برداری می ­کنند.[7]

 فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَ‌بُّهُمْ فِي رَ‌حْمَتِهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ ﴿٣٠ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُ‌وا أَفَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْ‌تُمْ وَكُنتُمْ قَوْمًا مُّجْرِ‌مِينَ ﴿٣١

اما کسانی که ایمان آوردند وکارهای شایسته کردند، پروردگارشان آنها را در رحمت خود درمی ­آورد، این همان رستگاری آشکار است (30) اما کسانی که کافر شدند، مگرآیات من بر شما خوانده نمی­ شد؟ پس گردنکشی کردید و مردمی گناهکار بودید (31)

پس نتیجه­ ی تشکیل دادگاه عدل الهی و رسیدگی به حساب بندگان این است که، مؤمنان  در رحمت خاص خدای سبحان وارد شوند، که این رحمت به هرکس که برسد سعادتمند می­ شود، و یکی از نتایج آن بهشت است، لذا ؛ تعبیر “ربهم”کنایه از لطف مخصوص خدا به ایشان است. اما آن کسانی که کافر شده و حق را با این که ظاهر بود انکارکردند، پس از روی توبیخ به آنها گفته می­شود: آیا حجت­ های ما برایتان خوانده نمی ­شد و در دنیا برایتان  بیان نمی­ شد؟ آیا این شما نبودید که از قبول آنها استکبار می­ ورزیدید و مردمی گنهکار بودید؟[8]

 وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَ‌يْبَ فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِ‌ي مَا السَّاعَةُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ ﴿٣٢

و چون گفته می ­شد که وعده­ ی خدا راست است و در قیامت هیچ شکی  نیست، می­ گفتید: ما نمی­ دانیم قیامت چیست و جز گمانی نمی­ پنداریم و ما به یقین نرسیده ­ایم (32)

آیه درحقیقت سرکشی و استکبار کافران را توضیح می­ دهد،که چگونه به وعده­ ی خدا درخصوص قیامت و جزا ترتیب اثر نمی­ دادند و می ­گفتند: نمی­ دانیم قیامت چیست، معنای این حرف برای ما نامفهوم است، در واقع آن­ها با این تعبیر می ­خواستند بفهمانند که حرف­های شما غیر معقول است، چون اگر معقول بود ما می­ فهمیدیم. می­گفتند: این وعده ی شما چیزی است که ما به آن یقین نداریم، ما فقط گمانی درباره­ ی قیامت داریم که نمی­ توانیم به آن اعتمادکنیم. و به این ترتیب منتهای درجه­ ی لجبازی را به زشت­ ترین صورت نشان می­ دادند.[9]

وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٣٣

و بدی­ هایی که کرده­ اند برای آنها ظاهر می­ شود و آنچه را که بدان ریشخند می­ کردند، ایشان را فرا­می­ گیرد (33)

این آیه دلالت بر تجسم اعمال دارد، یعنی در آن روز اعمال بدشان و یا بدی­ هایی از اعمال­ شان برای­شان ظاهر می­ شود، و همنشین آنها می­ شوند تا دایما آزارشان دهند، این عذابی که حالا بر سرآنها می­ آید، پیامد همان مسخره­ایست که به وعده ­ها و انذارهای انبیا می ­گرفتند.[10]

وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَـٰذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ‌ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِ‌ينَ ﴿٣٤

و به آنها گفته شود : امروز ما شما را فراموش می ­کنیم، همان­طور که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید، و جایگاه شما آتش است و برای شما هیچ یاوری نخواهد بود (34)

یعنی همان طور که شما در دنیا از یاد قیامت و آماده شدن برای آن روز اعراض می ­کردید (روبرمی­گرداندید)، حالا خدا از شما رو برمی­گرداند، و شما را در شداید و اهوال قیامت وا می­ گذارد، و کس دیگری هم نیست که به سراغ شما آید و یاریتان کند.[11]

ذَالِكُم بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آيَاتِ اللَّـهِ هُزُوًا وَغَرَّ‌تْكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لَا يُخْرَ‌جُونَ مِنْهَا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ﴿٣٥

این بدان سبب است که، شما آیات خدا را به ریشخند گرفتید و زندگی دنیا فریبتان داد، پس امروز  نه  از  این بیرون آورده  شوند  و  نه  عذرشان  پذیرفته  شود (35)

یعنی عذابی که بر سرتان می­ آید به خاطر ریشخندی بود که به آیات الهی می ­کردید، چون به دنیا چسبیده بودید، و به پیروزی­ها و ثروت­های آن مغرور شده بودید. معلوم می شود که غرور و ریشخند کردن از یکدیگر جدا نیستند. پس در آتش دوزخ جاودانه خواهند ماند، وهیچ عذری از آنها پذیرفته نیست، و خلاصه هیچ راه نجاتی ندارند.[12]

فَلِلَّـهِ الْحَمْدُ رَ‌بِّ السَّمَاوَاتِ وَرَ‌بِّ الْأَرْ‌ضِ رَ‌بِّ الْعَالَمِينَ ﴿٣٦

پس حمد و سپاس از آن خداست که پروردگار آسمان­ها و پروردگار  زمین و پروردگار جهانیان  است (36)

یعنی حال که معلوم شد خدا آفریدگار آسمان­ها و زمین و ما بین آن دو است، و او مدبّر امر تمامی عالم است، و یکی از تدابیر بدیع او این است که خلقت همه را بر اساس حق کرد، و نتیجه­ ی بر حق بودن خلقت همه­ ی عالم، این بود که روز جزایی قرار دهد، روزی که همه به سوی او برگردند، و پاداش و کیفر اعمال خود را ببینند، و این مستلزم آن شد که دینی و شرایعی تشریح کند، که بشر را به سوی سعادتش رهنمون شود، و این مستلزم آن شد که همه را یکجا جمع کند، و پاداش دهد، و همه را از خوان رحمت خود برخوردار نموده، عدالت را برقرار سازد، یعنی به هرکس آنچه را مستحق است بدهد، پس او تدبیر نمی­ کند مگر بهترین تدبیر را، و انجام نمی­ دهد مگر بهترین عمل را، و چون چنین است پس تمامی حمدها مخصوص اوست. و سه بار تکرار “ربّ “روشن می ­کند که ربوبیّت و تدبیر او شامل تمامی عالم هاست.[13]

وَلَهُ الْكِبْرِ‌يَاءُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿٣٧

و کبریایی و عظمت در آسمان­ها و زمین، از آن اوست، و اوست شکست ناپذیر با حکمت (37)

یعنی خدا در همه­ جا کبریایی دارد، نه در آسمان­ ها کسی بالاتر از اوست و نه در زمین، در هیچ جای عالم کسی نیست که خدا را زیر دست خود کند، چون او عزیز است، یعنی غالبی است که هرگز مغلوب  نمی­ شود، نه در خلقت دنیا و آخرت، و نه در تدبیر آن دو، و نیز حکیم است، یعنی برای خلقت و تدبیر امور هرکاری را به بهترین نحو انجام می­ دهد.[14]

[1] – المیزان، ج 18، ص 277 – 276

[2] – الميزان، ج 18، ص 279 – 278

[3] – الميزان، ج 18، ص 282 – 280

[4] – المیزان، ج 18، ص 284 – 283

[5] – الميزان، ج 18، ص 285

[6] – الميزان، ج 18، ص 286 – 285

[7] – الميزان، ج 18، ص 289 – 286

[8] – المیزان، ج 18، ص 290

[9] – الميزان، ج 18، ص 291

[10] – المیزان، ج 18، ص 291

[11] – الميزان، ج 18، ص 292

[12]–  المیزان، ج 18، ص 292

[13] – الميزان، ج 18، ص 293 – 292

[14] – الميزان، ج 18، ص 294 – 293