ترجمه و توضیح سوره الروم 30 – 1

 

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی­ که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.

الم ﴿١ غُلِبَتِ الرُّومُ ﴿٢ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴿٣ فِي بِضْعِ سِنِينَ ۗ لِلَّـهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ ۚوَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿٤ بِنَصْرِ اللَّـهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿٥

الف، لام، میم (1) رومیان مغلوب شدند (2) در نزدیک­ترین سرزمین، ولی آنها بعد از شکست­ شان، به زودی پیروز خواهند شد (3) در ظرف چند سال. امر، امر خداست چه پیش و چه بعد و در آن روز مؤمنان شاد می­ گردند (4) به نصرت الهی. هر که را خواهد یاری می­دهد، و اوست شکست­ ناپذیر مهربان (5)

برخلاف بسیاری از سوره­ هایی که با حروف مقطعه آغاز می­شود و پشت ­سر آن سخن از عظمت قرآن است، در این­جا سخن از شکست رومیان و پیروزی مجدد آنها درآینده است، که این بحث نیز بیان عظمت قرآن است، چون این خبر غیبی مربوط به آینده از نشانه ­های اعجاز و عظمت این کتاب آسمانی محسوب می­شود.[1] رومیان در ساحل مدیترانه در غرب آسیا زندگی می­کنند، در آن ایام این اقوام امپراطوری بزرگ و وسیعی تشکیل داده بودند، به طوری که دامنه آن تا حدود شامات توسعه یافته بود، در ایام نزول این سوره جنگی بین این امپراطوری، و امپراطوری ایران در سرزمین میانه شام و حجاز در گرفته، و روم شکست خورده بود. آیه می­فرماید: رومیان بعد از غلبه ایرانیان بر آنها، به زودی بر آنها غالب می­شوند. کلمه “بضع” اعداد از سه تا نه را می­گویند، لذا می­فرماید: غلبه­ ی رومیان در ظرف حداقل سه سال و حداکثر نه سال رخ خواهد داد،  اما قبل از آن که روم مغلوب شود، و بعد از آن که غلبه کند، امر به دست خداست، به هرچه بخواهد امر می­کند، پس هر که را بخواهد یاری می­کند، و هر که را نخواهد بی­ یاور می­کند. و روزی که روم غلبه می­کند مؤمنان به نصرت خدا که وعده­ ی دیگر اوست- خوشحال می­شوند، و با خود می­گویند: خدا دو وعده داده بود، یکی پیشگویی غلبه روم بود، و دوم یاری شدن مؤمنان، اولی انجام شد، پس معلوم می­شود آن دیگری هم خواهد شد.  سپس می­فرماید: خدا عزیز است، و به همین دلیل هر که را بخواهد با یاری خود عزت می­دهد، و رحیم است، رحمت خود را به هر کس بخواهد اختصاص می­دهد.[2]

وَعْدَ اللَّـهِ ۖ لَا يُخْلِفُ اللَّـهُ وَعْدَهُ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٦

وعده ­ی خداست. خدا وعده ­اش را خلاف نمی­ کند، ولیکن بیشترمردم نمی ­دانند(6)

خلف وعده یا به خاطر جهل است که مطلبی مکتوم بوده سپس آشکار گردیده و سبب تغییر عقیده شده است، و یا به خاطر ضعف و ناتوانی است که وعده دهنده از عقیده خود باز نگشته ولی توانایی بر انجام وعده خود ندارد. اما خدایی که هم از عواقب امور آگاه است و هم قدرتش مافوق همه قدرت­هاست، هرگز از وعده ­اش تخلف نخواهد کرد. پس علت عدم آگاهی مردم عدم معرفت­ شان نسبت به خدا و علم و قدرت او است، آنها خدا را به درستی نشناختند، و لذا از این حقیقت که او محال است از وعده­ اش تخلف کند درست آگاه نیستند.[3]

 يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ﴿٧

از زندگی دنیا ظاهری را می­ شناسند و آنها از آخرت بی­ خبرند (7)

آیه شریفه می­خواهد علت جهل کفار را بیان کند، جهل­ شان به حقانیت وعده خدا، و این که امر به دست اوست، و او مؤمنین را علیه کفار یاری خواهد کرد، لذا می­فرماید: علت این است که علم خود را به امور ظاهری دنیا اختصاص داده ­اند، یعنی همان چیزهایی که با حواس ظاهری­ شان احساس می­کنند، و این احساس وادارشان می­کند که برای بدست آوردن آن سخت تلاش کنند، و زندگی آخرت و معارف مربوط به آن را فراموش کنند، و از خیرات و منافع حقیقی آن زندگی غفلت ورزند.[4]

 أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم ۗ مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ﴿٨

آیا پیش خود نیندیشیده­ اند که خدا آسمانها و زمین و آن­چه را که میان آن دو است، جز به حق و تا سر آمدی معین، نیافریده است؟ و بسیاری از مردم ملاقات پروردگارشان را سخت منکرند. (8)

یعنی کفار آن­چنان سرگرم امور دنیا هستند و برای آن تلاش می­کنند، و از بس دچار پریشان فکری و خود فراموشی هستند که فراغت لازم را برای تفکر در نفوس خود پیدا نمی­کنند، در حالی که اگر خود را در ذهن خود حاضر سازند و افکارشان را به این ترتیب متمرکز سازند، به خوبی به دو موضوع پی می­برند: ا) جهان بر اساس حق آفریده شده، و خلقت آن عبث و بیهوده نیست، به طوری که موجود بشود سپس معدوم گردد، و دوباره موجود گشته و باز معدوم شود و…، بلکه خدای سبحان به خاطر غرض و هدفی جهان را آفریده است. 2) متوجه می­شوند که این جهان رو به زوال و فنا دارد و هستی آن تا مدت معینی است. پس اگر جهان دارای هدفی است و عمر آن نیز تا مدت معینی است، معلوم می­شود که هدف جهان بعد از آن محقق می­شود، و این همان عالم آخرت است که بعد از گذشتن عمر دنیا و فنای آن، ظاهر می­شود. در انتها از روی تعجب می­فرماید: با وجود این حقایق قابل فهم، چگونه ممکن است عده­ ی زیادی از مردم هنوز به دیدار خدای­شان و معاد کافر باشند؟ چطور ممکن است از ناحیه خدا آغاز بگیرند، ولی سرانجام­ شان به سوی او نباشد.[5]

 أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ ۖ فَمَا كَانَ اللَّـهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿٩

آیا در زمین نگردیدند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند، چگونه شد؟ آنها بسی نیرومندتر از ایشان بودند، و زمین را زیرو و روکردند و بیش از آن­چه آنها آبادش­ کردند آن را آباد ساختند، و پیامبران­ شان دلایل آشکار برایشان آوردند، خداوند هرگز بر آنان ستم نکرد، ولی آنها به خودشان ستم می­کردند.(9)

در واقع قرآن اشاره به اقوامی می­کند که نسبت به مشرکان معاصر پیامبر برتری چشم­گیری از نظر قدرت و نیروی جسمی و مالی داشتند، و سرنوشت دردناک آنها را درس عبرتی برای این­ها قرار می دهد. جمله (اثاروا الارض) ممکن است اشاره به شخم کردن زمین برای کشاورزی باشد، یا برای بنا کردن عمارت­های بزرگ، به هر حال این جمله مفهوم وسیعی دارد که تمام این امور را که مقدمه عمران و آبادی است شامل می­شود. اما آنها با این همه توانایی هنگامی که آیات الهی را انکار، و پیامبران را تکذیب کردند، قدرت فرار از چنگال مجازات نداشتند شما چگونه می­توانید فرار کنید؟ و این مجازات­های دردناک محصول اعمال و فراورده دست خود آنها بود، و آنها خود بر خویشتن ظلم کردند و خداوند هرگز ظلم و ستمی بر کسی روا نمی­دارد.[6]

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّـهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ ﴿١٠  اللَّـهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿١١

آن گاه عاقبت کسانی که زشت­کاری کردند، این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند می­گرفتند. (10) خداوند آفرینش را آغاز می­کند و سپس آن را باز می­گرداند و سپس شما به سوی او باز گردانده می­شوید. (11)

این آیه سرانجام کار ستمگران نام برده را بیان می­کند، و می­فرماید: سپس سوء العذاب (عذاب بد) سرانجام کار کسانی شد که عمل بد می­کردند، و غیر این سرانجامی نداشتند، به دلیل این که آیات خدا را تکذیب و استهزا می­کردند.[7] در ادامه آیه یک استدلال کوتاه و پرمعنی برای مسأله معاد بیان فرموده، و آن این که: همان کسی که قدرت بر آفرینش نخستین داشت قدرت بر معاد و آفرینش مجدد را هم دارد، تا همگی به سوی دادگاه پروردگار و پاداش و ثواب او باز گردید.[8]

وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ ﴿١٢  وَلَمْ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ ﴿١٣

و روزی که قیامت برپا می­شود مجرمان ناامید می­شوند. (12) و برای آنها از شریکان­ شان شفیعانی نخواهد بود و منکر شریکان خود می­شوند. (13)

این آیه حال مجرمین را بیان می­کند، که بعد از قیام ساعت یعنی برگشتن به سوی خدا برای حساب و جزا، چه حالی دارند؟ آنها چون از رحمت خدا مأیوس هستند در غم و اندوه فرو می­روند. سپس می­فرماید: این گروه با یأسی که از ناحیه اعمال خودشان دارند، از شفاعت خدایانی هم که در دنیا شریک خدا گرفته بودند، و به آن امید آنها را می­ پرستیدند، و می­گفتند: [این­ها شفیعان ما در پیشگاه خدایند، (یونس/18)]، مأیوس خواهند شد، و عبادت بت­ها را پنهان خواهند کرد، یعنی پرستشی را که نسبت به معبودهای دروغین داشتند پنهان می­کنند.[9]

وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ ﴿١٤ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ ﴿١٥وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولَـٰئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ ﴿١٦

و روزی که رستاخیز برپا شود، آن روز از هم جدا می­شوند. (14) اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند، در گلستانی شادمان می­گردند. (15) و اما کسانی که کافر شده و آیات ما و دیدار آخرت را تکذیب کردند، همه در عذاب احضارشدگانند. (16)

سپس به گروه­های مختلف مردم در آن روز اشاره کرده، می­فرماید: روزی که قیامت برپا می­شود مردم از هم جدا می­گردند، گروهی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغی از بهشت متنعم و شاد و مسرور خواهند بود، آن چنان قلب بهشتیان مالامال از شادی و سرور است که آثار شادی در چهره­ هایشان هویدا می­گردد. و اما آنها که کافر شدند و آیات ما و لقای آخرت را تکذیب کردند آنها برای عذاب الهی احضار می­شوند، یعنی برخلاف میل باطنی­ شان در عذاب الهی واقع می­شوند.[10]

فَسُبْحَانَ اللَّـهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ ﴿١٧  وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ ﴿١٨

پس حمد و ثنا برای خداست آن­گاه که به شامگاه می­رسید و آن­گاه که صبح می­کنید. (17) و ستایش از آن اوست در آسمان­ها و در زمین و شامگاهان و وقتی ظهر می­کنید. (18)

انسان­ها در سیر تاریخی خود گناهان و خطاهایی در عقیده داشته، و در باره پروردگار خود مرتکب بدی­ها و اسائه ادب­ها شدند، شریک­هایی برایش تراشیده، و دیدارش را منکر شدند، و گناهانی دیگر کردند. پس خدا از آن عقاید باطل و اعمال زشت منزه است، و در تمامی آن­چه آفریده، و درآسمان و زمین محمود و ستایش شده است. از آیات قبل بدست می­ آید که در دار خلقت، تدبیری الهی و متقن در کار هست، تدبیری که بهتر از آن و زیباتر از آن تصور ندارد، برای همین می­فرماید: حمد و ستایش در آسمان­ها و زمین مخصوص اوست، و همه این اوقات مخصوص تسبیح، و همه مکان­ها مخصوص حمد است. [11]

 يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ ﴿١٩

زنده را از مرده بیرون می­ آورد و مرده را از زنده بیرون می ­آورد، و زمین را بعد از مرگش زنده می­کند، و این­گونه بیرون آورده می­شوید. (19)

ظاهرا بیرون آوردن زنده از مرده و بالعکس، خلقت موجودات زنده از زمین مرده، و دوباره خاک کردن آنها است. و مراد از زنده کردن زمین بعد از مرگش همان حالتی است که زمین در فصل بهار به خود می­گیرد، و گیاهان از آن بیرون آمده، سبز و خرم می­شود. پس شما هم این چنین از قبرهایتان بیرون می­ آیید، خداوند  با احیای جدیدی زنده ­تان می­کند، هم چنان که هر سال زمین را بعد از مردنش زنده می­ کند.[12]

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ ﴿٢٠

و از نشانه­ های او این است که شما را از خاک آفرید، سپس به ناگاه شما بشری پراکنده می­شوید. (20)

منظور از این که فرمود شما را از خاک خلق کرده، این است که خلقت شما افراد بشر بالاخره به زمین منتهی می­شود، چون مراتب تکّون و پیدایش انسان چه مرتبه نطفه، و چه علقه، و چه مضغه، و چه مراتب بعد از آن بالاخره از مواد غذایی زمین است. خداوند شما را از زمین خلق کرد، ناگهان انسانی تمام عیار شدید، و بر روی زمین منتشر شدید، با این که از زمین مرده انتظار می­رود مرده ­ای دیگر پدید آید نه موجودی جاندار، لکن ناگهانی و یک دفعه موجودی زنده و با شعور و عقل گشته، برای تدبیر امر زندگی خود در روی زمین به جنب و جوش درآمدید. پس این آیتی است که بر وجود صانعی زنده و علیم دلالت می­کند، صانعی که امور را تدبیر می­کند، و این نظام عجیب و غریب را به وجود می­ آورد.[13]

 وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿٢١

و از نشانه ­های او این که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنارشان آرام گیرید، و میان­تان دوستی و مهربانی نهاد. آری در این برای مردم که می ­اندیشند نشانه­ هایی است. (21)

هر یک از زن و مرد به تنهایی ناقص، و محتاج دیگریست و همین نقص و احتیاج، هر یک را به سوی دیگری حرکت می­دهد، چون هر ناقصی مشتاق کمال و از بین رفتن فقر و حاجت خویش است و چنان­چه به آن دست یابد به آرامش و نشاط می­رسد. البته این به تنهایی برای قوام و دوام خانواده کفایت نمی­کند، لذا می­فرماید: در میان شما مودّت و رحمت قرار داد. مودت آن محبّتی است که به تقویت کمالات می ­انجامد، و رحمت آن حالتی است که انسان را به رفع نقایص و کمبودها وادار می­کند. اگر مودّت و رحمت نبود، تغذیه و تربیت فرزندان امکان­ پذیر نمی­شد و حقوق والدین کهنسال توسط فرزندان مراعات نمی­گردید، و پشتیبانی زن و مرد از یکدیگر به خصوص در مواقع سختی صورت نمی­گرفت، و خلاصه محیط مناسب برای رشد و کمال به وجود نمی ­آمد. در آخر می­فرماید: در این نشانه­ هایی است برای گروهی که تفکر می­کنند. آدمی وقتی می­اندیشد که چگونه زندگی مشترک زن و مرد شکل می­گیرد و بین آن دو رحمت و مودت به وجود می­ آید تا علاوه بر قوام خانواده، اجتماعات انسانی پدید آمده و نوع بشر منتفع شده و به کمال برسد، آن وقت متوجه می­شود چه آیات عجیبی در آنهاست که عقل را حیران می­کند.[14]

وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ ﴿٢٢

و از نشانه­ های او آفرینش آسمان­ها و زمین و اختلاف زبان­ها و رنگ­های شماست. قطعا دراین برای دانشوران نشانه­ هاست. (22)

منظور از آیه بودن خلقت آسمان­ها و زمین، آیه بودن خلقتی است که سازگار با زندگی بشر است و نه اصل خلقت آنها، یعنی خدا آسمان­ها و زمین را به گونه ­ای خلق کرد که هر آن­چه را به انسان بر ای بقا و رشد خود لازم دارد در اختیار او می­گذارند.[15] نکته دیگر این که، شناسایی انسان نسبت به انسان دیگر یا باید از طریق چشم صورت گیرد یا به وسیله گوش، خداوند برای تشخیص چشم، رنگ­ها و صورت­ها و شکل­ها را مختلف آفرید، و برای تشخیص گوش، اختلاف آوازها و آهنگ­های صدا را ایجاد کرده است، به طوری که در تمام جهان نمی­توان دو انسان را پیدا کرد که از نظر چهره و آهنگ صدا از تمام جهات یکسان باشند.[16] البته علامه طباطبایی می­فرماید: اختلاف السنه به معنی اختلاف زبان­ها از قبیل عربی و فارسی و مانند آن می­باشد، و اختلاف رنگ­ها اشاره به اختلاف نژادها است، که هر نژادی رنگی دارد. پس متفکرین که پیرامون نظام هستی بحث می­کند، در نظام خلقت، به آیاتی دقیق برمی­خورند، که دلالت می­کند بر این که عالم صنع و ایجاد با نظامی که در آن جاری است ممکن نیست پدید آید مگر از ناحیه خدا، و در نهایت هم همه چیز به سوی او برمی­گردد.[17]

وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِّن فَضْلِهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ ﴿٢٣

و از نشانه­ های او خواب شما در شب و روز و طلب شما از فضل اوست. به راستی در این، برای مردمی که گوش شنوا دارند دلایلی است. (23)

معنای “ابتغاؤکم من فضله”  طلب رزق است.  می­فرماید: این که انسان داری قوای فعاله­ ای خلق شده، که او را وادار می­کند به این که در جستجوی رزق باشد، و حوایج زندگی خود را به خاطر بقای خود فراهم کند، و از جای برخیزد و تلاش برای روزی کند، و برای تجدید قوا به سوی استراحتگاه رود، و این که شب و روز را پشت­ سر هم قرار داده، تا خستگی هر روز را در شب همان روز برطرف سازد، و باز در این که برای پدید آمدن شب و روز اوضاعی در آسمان نسبت به زمین پدید آمده، همه­ ی این­ها آیت­ ها و نشانه­ های سودمندی است، برای کسی که دارای گوشی شنوا باشد، تا در آن­چه می­شنود تعقل کند، و چون آن را حق دید پیروی کند.[18]

وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٢٤

و از نشانه ­های او برق را برای بیم و امید نشان­تان می­دهد، و از آسمان باران می­فرستد و زمین را پس از مرگش بدان زنده می­کند. همانا در این برای مردمی که تعقل می­کنند نشانه­ هاست. (24)

ترس از خطرات ناشی از برق که گاه به صورت صاعقه درمی ­آید و هر چیز را در حوزه آن قرار گیرد آتش می­زند و خاکستر می­کند، و امید از نظر نزول باران که غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو می­ریزد. و هم چنین زمین خشک و سوزانی که بوی مرگ از تمام آن به مشام می­رسد، بعد از نزول چند باران حیات بخش آن­چنان جان می­گیرد و زنده می­شود و آثار حیات به صورت گل­ها و گیاهان در آن نمایان می­گردد که گاه باور کردنی نیست که این همان زمین مرده سابق است. در این آیات نشانه­ هایی است برای کسانی که می­ اندیشند و می­ فهمند در این برنامه حساب شده دست قدرتی در کار است که آن را رهبری و هدایت می­کند و هرگز نمی­تواند معلول تصادف ها و ضرورت­های کور و کر باشد.[19]

وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿٢٥

و از نشانه­ های او این است که آسمان و زمین به امر او برپاست، سپس چون شما را با یک بار خوندان از زمین بخواند، در دم شما خارج می­شوید. (25)

از آن جایی که آیات نامبرده در این فراز یعنی خلقت بشر از خاک،  و دو صنف بودن و نر و ماده بودنش، و اختلاف زبان­ها و رنگ­هایش، پس از آن سعی و کوشش او در طلب رزق، و آرامش و خوابیدنش در شب، آن­گاه نشان دادن برق به او، و نازل کردن باران، همه آیاتی بود مربوط به تدبیر امر انسان، لذا می­فرماید: ثبات آسمان و زمین بر وضع طبیعی و حال عادی­شان به طوری که سازگار با زندگی نوع انسانی و مرتبط با آن باشد یکی از آیات اوست، که این برپایی آسمان و زمین تا روزی معین است، و خروج انسان­ها از زمین وقتی است که آسمان و زمین قائم نیستند، یعنی ویران شده­ اند. نکته: اول فرموده: “یتفکرون”،بعد” للعالِمین”، بعد “یسمعون”، سپس “یعقلون”، و از این ترتیب این نکته استفاده می­شود که انسان اول فکر می­کند، بعد  عالم می­شود، و بعد هرگاه چیزی از حقایق را شنید در خود جای می­دهد، آن­گاه پیرامون آن تعقل می­کند.[20]

 وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿٢٦

و هر که در آسمان­ها و زمین است از آن اوست، همه فرمانبردار اویند. (26)

همان­طور که گفته شد: آیاتی که در این فراز نام برد، همه برای اثبات ربوبیت خدای تعالی و الوهیتش بود، و چون دامنه سخن منتهی شد به مسأله معاد، و بازگشت به سوی خدا، لذا این آیه علت را بیان می­کند که چگونه ممکن است که همه به سوی او بازگردند، پس می­فرماید: چون خدای تعالی مالک حقیقی عالم است، می­تواند هر طور که خواست در موجودات تصرف کند، و همه و همه برای او خاضع و مطیعند. البته کلمه “قنوت” به معنای لزوم اطاعت با خضوع است، که مراد از این اطاعت، اطاعت تکوینی است، یعنی از نظر قوانین آفرینش زمام همه امور در دست اوست، نه اطاعت دستورات شرعی، چون دستورات شرعی گاهی نافرمانی می­شود. پس در باب تکوین تنها مؤثر خداست و آن­چه او بخواهد می­شود، بنابراین می تواند همه را به عالم آخرت برده و قیامت را بر پا دارد.[21]

وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ۚ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿٢٧

و اوست آن کس که آفرینش را آغاز می­کند سپس آن را باز می­گرداند و این برای او آسان­تر است. برای اوست صفت برتر در آسمان­ها و زمین، و اوست شکست ناپذیر حکیم. (27)

بعضی به این آیه اشکال کرده­ اند که اگر برگرداندن انسان­ها در قیامت برای خدا آسان­تر باشد، لازمه ­اش این است که ایجاد آنها بدون الگو در آغاز خلقت دشوارتر باشد، و این با قدرت مطلقه و نامحدود خدا نمی­سازد. علّامه می­ فرماید: هر صفت کمالی که یک یک موجودات آسمان و زمین از خود نشان می­دهند از قبیل حیات، علم، قدرت، ملک، جود و کرم، عظمت، و امثال آن، در حقیقت مشتی از خروار، و اندکی از بسیاری است که نزد خداست، لذا هر صفتی که در یکی از موجودات می­ بینیم، باید بدانیم که رفیع­ ترین رتبه آن، و عالی­ترین حدّ آن در خدای سبحان است، چون هر موجودی هر قدر هم بزرگ باشد، بالاخره محدود و متناهی است، پس به قدر ظرفیت خود آن صفت را گرفته، و نشان می­دهد، ولی خدای تعالی نامحدود و نامتناهی است، و هرچه نزد خداست محض و خالص است، لذا آسان او خالص از سختی و مشقت است، به خلاف آسانی نزد خلق، که در عین آسانیش خالی از دشواری نیست، پس آسان دیگران برای او آسان­تر است. و به این جهت گفتیم  که عالی­ترین صفات از آن او است، چون او عزیز و حکیم است؛ یعنی واجد است آن­چه را که دیگران فاقد آنند، و ممکن نیست چیزی برایش ممتنع باشد، یعنی اگر یکی از صفات خدا حدّ اعلا نبود، پس خدا از جهت این صفت ناقص بود و به خاطر این نقص ذلیل و پست می­شد، در حالی که او مغلوب نشدنی و عزیز است. و از سوی دیگر اگر نقص در او راه می­ داشت، این نقص در افعالش رخنه می­کرد، و آن وقت افعالش حکیمانه نبود، در حالی که او حکیم مطلق است.[22]

 ضَرَبَ لَكُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِكُمْ ۖ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٢٨

برای شما از خودتان مثلی زده است: آیا از بردگان­تان در اموالی که روزیتان کرده­ ایم شریکانی هست تا در آن با آنها  برابر باشید و همان­طور که از یکدیگر بیم دارید، از آنها بترسید؟ این چنین آیات خود را بر مردمی که می­ اندیشند شرح می­دهیم. (28)

این مثلی است که خدای تعالی برای بطلان پندار مشرکین زده، که برای خدا شریک­ هایی از مخلوقات خود او گرفته ­اند، و آنها را به جای خدا می­ پرستند. می­ پرسد: آیا هیچ در بین غلام و کنیزهای شما کسی هست که در اموال شما که خدا روزی­تان کرده شریک شما باشند؟ آیا هیچ تصور دارد که غلام و کنیز شما آن چنان شریک شما شود که بترسید بدون اجازه و رضایت شما در اموال شما تصرف کنند، همان­طور که می ­ترسید افراد عادی مثل خودتان در اموال­تان تصرف کنند؟ ابدا چنین چیزی تصور ندارد، و ممکن نیست مملوک شریک مولای خود باشد، و در اموال او تصرف کند. حال چگونه جایز است که بعضی از مخلوقات خدا مانند جن یا ملک با این که مملوک خدایند شریک او در ملک او باشند؟ و خدای جداگانه ­ای باشند؟ این چنین آیات خود را برای کسانی که تعقل می­ کنند شرح می­دهیم.[23]

 بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ ۖفَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّـهُ ۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ﴿٢٩

بلکه ستم پیشه­ گان بی­ هیچ دانشی از هوس­های خود پیروی کردند، پس آن را که خدا گمراه کرده، چه کسی هدایت می­کند؟ و آنها را هیچ یاوری نیست. (29)

می­فرماید: این مشرکین، عقیده خود را بر اساس تعقل بنا ننهادند، بلکه از هواهای خود پیروی کردند، بدون این که علمی داشته باشند. قابل توجه این که به جای مشرک فرموده: کسانی که ستم کردند، تا به این وسیله علت گمراه کردن­شان بیان شده باشد، پس معلوم می­شود که ظلم اضلال الهی را در پی دارد، لذا جمله:  (فمن یهدی من أضل الله) این را می­رساند که، مشرکین پیرو هوای نفس باید از نعمت هدایت مأیوس باشند، هر چند که حق برای شان ظاهر شده باشد، برای این که ستم کردند، و ستم باعث این شد که ما گمراه­ شان کردیم، و چون خدا گمراه­ شان کرده، از ناحیه هیچ کس دیگر یاوری برای نجات ندارند.[24]

 فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٣٠

پس حق­ گرایانه، به سوی این آیین روی آور، فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییری در آفرینش خدا نیست. آیین پایدار همین است ولیکن بیشتر مردم نمی­دانند. (30)

وقتی معلوم شدکه خدا خالق و مدبّر عالم هستی است، و برای او شریکی نیست، و به زودی خلق را برای محاسبه­ ی اعمال مبعوث می­کند، پس روی دل خود را به سوی دین و آیینی کن که از تمام انحرافات و کجی­ ها خالی است، این دین یعنی اسلام، همان آیینی است که فطرت انسان، او را به سوی آن هدایت می­کند، فطرتی که خدا انسان را بر آن آفریده است، و چون دگرگونی در آفرینش خدا نیست و فطرت انسان تغییر نمی­کند، لذا این دین و آیین نیز تغییر نمی­کند و همواره انسان را به سعادت لایقش می­رساند، این است دین و آیین محکم و استوار اما اکثر مردم نمی­دانند. ممکن است سؤال شود چگونه فطرت انسان او رابه سوی اسلام می­خواند؟ اسلام، راه و روش کاملی است که انسان را به سعادت واقعی­ اش می­رساند، و از طرف دیگر انسان به­ طور فطری به دنبال تکمیل نواقص خود و رسیدن به سعادت واقعی­ اش است، یعنی انسان به­ طور فطری به دنبال آیینی است که او را به سعادتش برساند، و این همان آیین اسلام است که چون انسان یک سعادت بیشتر ندارد، پس بیشتر از یک دین و آیین نیز برای او نخواهد. اما چرا نوع انسان فقط یک سعادت دارد؟ چون اگر هر انسانی، سعادت خاص خود را می­داشت هیچ وقت یک جامعه­ ی واحد تشکیل نمی­ شد، و یا اگر مردم هر سرزمین سعادت مخصوص به خود را می­ داشتند، زمینه برای وحدت انسان­ها فراهم نمی­شد ، و یا اگر سعادت افراد در طول زمان تغییر می­کرد، جوامع انسانی سیر تکامل نمی­ داشتند، زیرا نقص و کمال مردم هر عصر مخصوص خود آنها می­بود، در حالی که وقتی نوع انسان به سوی کمال سیر می­کند که یک جهت مشترک وثابت بین همه­ ی انسان­های گذشته و آینده وجود داشته باشد.[25]

1-  نمونه، ج 16 ، ص 360

1- المیزان، ج 16، ص 247 – 245

2- نمونه، ج 16، ص 354

1- المیزان، ج 16، ص 249

 1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 870

1- نمونه، ج 16، ص 374 – 373

2 – المیزان، ج 16، ص 252

3- نمونه، ج 16، ص 377

1-  المیزان، ج 16، ص 253

  1- نمونه، ج 16، ص 380 – 379

 2- المیزان ، ج 16، ص 255 – 254

 1- المیزان، ج 16، ص 257

 1- المیزان، ج  16، ص 262

 1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 872

 2- همان، ص 873

 3- نمونه، ج 16، ص 395

 1- المیزان، ج 16؛ ص 265

 2- همان، ج 16، ص 266 – 265

 1- نمونه، ج 16، ص 401

 1- المیزان، ج 16، ص 270 – 269

1- المیزان، ج 16، ص 270

1- المیزان، ج 16، ص 279 – 275

 1- المیزان، ج 16، ص 280 – 279

 1- المیزان، ج 16، ص 281 – 280

 1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 875