ترجمه و توضیح سوره الروم 60 – 31

 مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٣١

در حالی که به سوی او بازگشت می­کنید، و از او پروا دارید و نماز را بر پا کنید و از مشرکان نباشید. (31)

می­فرماید: این توجه شما به دین حنیف خالص و فطری در حالی است که بازگشت شما به سوی خدا و به سوی سرشت توحیدی می­باشد، پس هر زمان عاملی پیدا شود که انسان را از نظر عقیده و عمل، از اصل توحید منصرف سازد باید به سوی او بازگردد، و هر قدر این امر تکرار شود مانعی ندارد، تا سرانجام پایه­ های فطرت آن چنان محکم و موانع سست و بی ­اثر گردد که به طور مداوم در جبهه توحید بایستید. و به دنبال دستور انابه و بازگشت، دستور به تقوا می­دهد که جامع همه اوامر و نواهی الهی است، یعنی از مخالفت با فرمان او بپرهیزید. سپس از میان تمام اوامر تکیه و تأکید بر موضوع نماز کرده، چرا که نماز در تمام ابعادش مهمترین برنامه مبارزه با شرک و مؤثرترین وسیله تقویت پایه­ های توحید و ایمان به خداست. و از میان تمام نواهی نیز روی شرک تکیه می­کند، چرا که شرک بزرگ­ترین گناه و اکبر کبایر است که هر گناهی را ممکن است خداوند ببخشد اما شرک را هرگز نخواهد بخشید. پس دستورات چهارگانه­ ای که در این آیه آمده همه تأکیدی است بر مسأله توحید و آثار عملی آن، اعم از توبه و بازگشت به سوی خدا، تقوا، اقامه نماز، و پرهیز از شرک.[1]

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿٣٢

و از آنهایی که دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه­ هایی شدند هر فرقه­ ای بدان چه نزد خود دارند دلخوشند. (32)

آیه به یکی از پیامدهای مهم شرک که فرقه گرایی است، اشاره می­کند: مشرکینی که از مسیر فطرت خارج شدند، دین خود را متفرق و پراکنده ساخته و به دسته­ها و گروه ­ها تقسیم شدند، و عجیب این که هر گروهی به آن­چه نزد آنهاست خوشحال است. علت این نیز روشن است، چون در واقع مشرکین از هوی و هوس خود پیروی می­کنند، و معلوم است که هوی و هوس همه مردم یکسان نیست، به علاوه دائماً در حال تغییر است، طبیعی است وقتی چنین چیزی اساس دین قرار گیرد، دین هر روز به رنگی در می­آید و افراد به دسته­ ها و گروه ­ها تقسیم می­شوند، حتی اگر دین حق به خاطر هوای نفس پیروی شود، باز کار به فرقه گرایی ختم می­شود. هوای نفس آن دین و راهی را که فرد انتخاب کرده زینت می­دهد، و در نتیجه هر کس از دین خویش شادمان شده به آن وابسته­ تر می­گردد تا آن که کار به برخورد و نزاع کشیده می­ شود.[2]

وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ﴿٣٣ لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ ۚ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣٤

و چون مردم را زیانی رسد، پروردگار خود را با حال انابه می­ خوانند، و آن­گاه که از جانب خود رحمتی به آنها چشاند، به ناگاه دسته­ای از ایشان به پروردگار خود شرک می­ ورزند. (33) تا به آن­چه بدان­ها عطا کرده ایم کفران ورزند. برخوردار شوید، اما به زودی خواهید فهمید. (34)

آیه مورد بحث تاکیدی است بر فطری بودن توحید و شکوفا شدن این نور الهی در شداید و سختی­ها. می­ فرماید: گروهی چنانندکه با مختصر مشکلی به سراغ الله می­ روند و پرده­ ها از روی فطرت توحیدی­ شان به کنار می­رود، اما با مختصر نعمتی به کلی تغییر مسیر داده و مست و غافل می­شوند، و همه چیز را به دست فراموشی می­ سپارند. البته در مورد اول به صورت کلی می­گوید همه مردم چنین هستند که در مشکلات به یاد خدا می ­افتند، زیرا وجود فطرت توحیدی همگانی است، اما در مورد دوم، یعنی نعمت، تنها از گروهی یاد می­ کند که راه شرک را می­ پویند، چرا که گروهی از بندگان خدا هم در مشکلات به یاد او هستند و هم در نعمت­ها، هرگز تغییرات زندگی آنها را از یاد حق غافل نمی ­کند. جالب این که رحمت در آیه فوق از ناحیه خدا شمرده شده، اما ضرر و ناراحتی را از خدا نمی­ داند، زیرا بسیاری از گرفتاری­ها و مشکلات ما نتیجه اعمال و گناهان خود ماست، اما رحمت­ها همه به خد ا بازمی­گردد. سپس می­ فرماید: کسانی که به هنگام رو آوردن نعمت­ها خدا را فراموش کرده و تنها به تمتع و بهره­ گیری از این نعم پرداخته و بخشنده نعمت­ ها را از یاد می­برند،  بگذار نعمت­هایی را که ما به آنها دادیم کفران کنند و هرکار از دست­شان ساخته است انجام دهند، اما به زودی نتیجه شوم اعمال خویش را خواهید دانست.[3]

 أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ ﴿٣٥

آیا حجتی برآنها نازل­ کرده ­ایم­ که درباره ­آن­چه  شرک می ورزند سخن می­ گوید.(35)

یعنی رفتار شرک آمیز مشرکان یا باید به خاطر ندای فطرت باشد، یا حکم عقل، یا فرمان خدا، اما وجدان و فطرت آنها که در شداید و سختی­ها آشکار می­شود، فریاد توحید می­کشد، عقل نیز می­گوید باید به سراغ کسی رفت که بخشنده نعمت­هاست. باقی می­ماند حکم خدا که در این آیه مورد نفی قرار گرفته که ما هرگز چنین دستوری به آنها نداده ­ایم، بنابراین آنها در این اعتقاد خود به هیچ اصل قابل قبولی متکی نیستند.[4]

 وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا ۖ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ ﴿٣٦

و چون به مردم رحمتی بچشانیم، بدان شاد می­ گردند، و چون به آن­چه دست­ هایشان پیش فرستاده زیانی به ایشان برسد، به ناگاه آنان نومید می­ شوند. (36)

آیه شریفه این نکته را بیان می­کند که: مردم نظرشان از ظاهر آن­چه از نعمت و نقمت می ­بینند فراتر نمی ­رود، باطن امر را نمی­بینند، همین که نعمتی به دست­شان می­ آید، خوشحال می­شوند، بدون این که بیندیشند آخر این امر بدست خود آنان نیست، و این خداست که به مشیت خود نعمت را به ایشان رسانده، و اگر او نمی ­خواست نمی ­رسید، و همین که نعمتی را از دست می­دهند مأیوس می­شوند، تو گویی اصلا خدا در این میان هیچ­کاره است، و از دست رفتن نعمت به اذن خدا نبوده، پس این مردم ظاهربین و سطحی­ اند. پس نباید فکر شود بین این آیه و آیه 32 منافاتی است، زیرا آنجا فرمود: وقتی نعمت به دست­شان می­رسد خوشحالند، و چون از دست می­دهند خدا خدا می کنند، و علت بازگشت­ شان به خدا همین است که از اسباب و آن­چه از دست داده­ اند مأیوس شده­ اند.[5]

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّـهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٣٧

آیا ندانسته ­ای که خداست که روزی را برای هر که بخواهد فراخ می­کند یا تنگ می ­گرداند؟ قطعا در این برای مردمی که ایمان می ­آورند عبرت­هاست. (37)

یعنی نه ظهور نعمت­ها باید مایه غرور و فراموشکاری شود، و نه پشت کردن آن مایه یأس و نومیدی که وسعت و تنگی روزی به دست خداست، گاهی مصلحت را در وسعت و گاهی در تنگی روزی می­ بیند. درست است که عالم، عالم اسباب است و آنها که تلاشگرند و سخت کوشند معمولا بهره بیشتری از روزی­ها دارند، اما گاهی دیده می­شود که افراد بسیار لایق و جدی هر چه می­ دوند به جایی نمی­ رسند، و به عکس گاه افراد کم دست و پا را مشاهده می­ کنیم که درهای روزی از هر سو به روی آنها گشوده می­شود. این استثناها گویا بر ای این است که خداوند نشان دهد با تمام تأثیری که در عالم اسباب آفریده، اما اسباب هم اثر خود را از خدا دارند، یعنی در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگری است که آن را می­ گرداند. آری وجود این استثناها نشانه­ هایی است از قدرت و عظمت خدا برای مردمی که ایمان می ­آورند. حضرت علی ­(علیه السلام) می­ فرماید: من خداوند سبحان را از آنجا شناختم که گاه تصمیم­ های محکم، فسخ می­شود و گاه گره ­ها گشوده و اراده ­های قوی نقض می­ گردد و ناکام می­ ماند.[6]

 فَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّـهِ ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُم الْمُفْلِحُونَ ﴿٣٨

پس حق خویشاوند و تنگ­دست و در راه مانده را ادا کن. این برای کسانی که خواهان خوشنودی خدایند بهتر است، و چنین کسانی رستگارند. (38)

می­ فرماید: به هنگام وسعت روزی فکر نکن آن­چه داری از آن توست، بلکه دیگران نیز در اموال تو حق دارند، از جمله خویشاوندان و افراد مستمندی که از شدت فقر زمین­ گیر شده­ اند، و هم چنین افراد آبرومندی که دور از وطن بر اثر حوادثی در راه مانده ­اند و محتاج­اند. تعبیر به “حقه” بیانگر این واقعیت است که آنها در اموال انسان شریکند و اگر چیزی انسان می ­پردازد حق خود آنها را ادا می­کند و منّتی برگردن آنها ندارد.[7] حال اگر خطاب آیه منحصرا به رسول خدا (ص) باشد، پس ذی القربی خویشاوندان پیامبر (ص) هستند، و مراد به “حقه” خمس است، که وظیفه متوجه رسول خدا (ص) و هر مسلمانی است که مأمور به دادن خمس است. اما اگر خطاب در این آیه عموم مردم باشد، لذا همه مردم موظفندکه حق خویشاوندان خود را فراموش نکنند، و این را بدانند که آثار نیک خمس و صدقه برای کسانی است که رضای خدا را طلب می­کنند، لذا کسانی که چنین کارهای نیکی می­کنند رستگارند.[8]

 وَمَا آتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِندَ اللَّـهِ ۖ وَمَا آتَيْتُم مِّن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّـهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُ دونَ ﴿٣٩

و آن­چه ربا داده­ اید تا در اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا زیاد نمی ­شود، ولی آن­چه از زکات برای خدا می­ دهید، پس آنانند که چند برابر می­کنند. (39)

کلمه “ربا” به معنای نمو مال و زیاد شدن آنست، بنابراین مراد این است که مالی که شما به مردم داده­ اید تا اموال­شان زیاد شود، و رضای خدا را قصد نکردید، آن مال نزد خدا زیاد نمی­ شود، و نمو نمی ­کند، و ثوابی از آن عایدتان نمی­شود. اما آن مالی که برای رضای خدا دادید، و اسراف هم نکردید، چند برابر عایدتان می­ شود. حال اگر این آیه در مکه نازل شده باشد، مراد از ربا، ربای حلال است، و آن این است که چیزی را به کسی عطا کنی، و قصد قربت نداشته باشی، اما مراد به زکات مطلق صدقه است، نه تنها زکات واجب، و صدقه آن چیزی است که برای رضای خدا بدهی. ولی اگر آیه در مدینه نازل شده باشد، مراد به ربا همان رباخواری حرام است، و مراد به زکات همان زکات واجب است.[9] قابل توجه این که: مسأله تحریم ربا نخست قبل از هجرت پیامبر (ص) در مدینه به صورت یک اندرز اخلاقی بیان شد، و بعد از هجرت در سه سوره (بقره، آل عمران، نساء) به صورت تدریجی پیاده گشت. در کتاب تهذیب الاحکام امام صادق (ع) می ­فرماید: ربا بر دو­ گونه است: یکی حرام و دیگری حلال، اما ربای حلال آن است که انسان به برادر مسلمانش قرضی بدهد به این امید که او به هنگام باز پس دادن چیزی بر آن بیفزاید، بی­ آن که شرطی در میان این دو باشد، در این صورت اگر شخص وام گیرنده چیزی بیشتر به او دهد – بی آن که شرط کرده باشد – این افزایش برای او حلال است، ولی ثوابی از قرض دادن خود نخواهد برد، و این همان است که قرآن در جمله “فلایربوا عندالله” بیان کرده، اما ربای حرام آن است که انسان قرضی به دیگری بدهد و شرط کند که بیش از آن­چه وام گرفته به او باز پس گرداند این ربای حرام است.[10]

 اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ۖ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيْءٍ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿٤٠

خدا کسی است که شما را آفرید، سپس به شما روزی داد، سپس شما را می­ میراند و پس از آن زنده می­کند. آیا در میان شریکان شما کسی هست که کاری از این قبیل کند؟ منزه است او، و فراتر است از آن­چه شریک می­ کنند.(40)

 مشرکین معتقد بودند که خلقت کار الله است، اما تدبیر عالم بر عهده­ ی خدایان است، اما آیه شریفه هم خلقت و هم تدبیر را کار خدا می­داند، زیرا اگر به عنوان مثال به رزق و روزی دادن که جنبه­ ای از تدبیر است، توجه کنیم؛ می­ بینیم که رزق چیزی جز خلق کردن آب و دانه و… و در اختیار موجودات گذاشتن نیست، یعنی رزق هم مخلوق خداست، و البته سایر شئونات تدبیر نیز همین طور است، پس تدبیر و خلقت از هم جدا نیستند و هر دو، کار خداست. آن­گاه خدای سبحان خود را تنزیه نموده، می­فرماید: منزه و متعالی است از شرکی که به وی می­ورزند.[11] در­واقع این حقیقت را بیان می­ کند که آنها مقام پروردگار را فوق العاده پایین آوردند که در کنار بت­ها و معبودان ساختگی قرار می­دهند.[12]

 ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿٤١

فساد و تباهی در خشکی و دریا به سبب آن­چه دست ­های مردم فراهم آورده پدیدارگشت، تا بعضی از آن­چه راکرده­ اند به ­آنان بچشاند، باشد که بازگردند.(41)

در آیه قبل بر توحید و منزه بودن خدا از شریکی که برایش قایل شده ­اند، استدلال می­کرد، و در این آیه به آثار شرک اشاره می­کند، و آن عبارتست از گناه و فساد در زمین و چشیدن وبال گناهان. با توجه به آیات قرآن بین اعمال مردم و حوادث عالم رابطه­ ی مستقیم هست، که هر یک در صلاح و فسادش اثر مستقیم در دیگری دارد. مراد به فساد درزمین، مصائب و بلاهای عمومی است، اعم از زلزله، نیامدن باران، قحطی، جنگ­ها  و غارت­ها و امراض مسری، و خلاصه هر بلایی که نظام آراسته و صالح جاری در عالم را بر هم می­زند،  واین به خاطر این است که خدا وبال پاره ­ای از اعمال مردم را به آنها بچشاند. اما چرا فرمود: بعضی از اعمال­ شان؟ برای این که خدا از بیشتر اعمال آنان صرف نظر می­کند، هم چنان که فرمود: [آن چه از مصایب به شما می­رسد به خاطر کارهایی است که خودتان کردید، و خدا از بسیاری از کارهایتان عفو می­کند، (شوری/ 30)]. و اگر خدا نتیجه بعضی از اعمال انسان­ها را در دنیا به آنها می­ چشاند، برای این است که شاید از شرک و گناهان­ شان دست بردارند، و به سوی توحید و اطاعت برگردند.[13]

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ ۚ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ ﴿٤٢

بگو: در زمین بگردید و بنگرید عاقبت گذشتگان که بیشترشان مشرک بودند چگونه شد. (42)

در این آیه شریفه رسول خدا (ص) را مأمور می­کند به این که به مردم دستور دهد در زمین سیر کنند، و سرانجام و آثار با قیمانده اقوام گذشته را ببینند، که چگونه خانه­ هاشان خراب گشته، و آثارشان محو شد، و دچار انواع گرفتاری­ها و بلاها شدند، به خاطر این که بیشترشان مشرک بودند، و در نتیجه به سوی توحید برگردند.[14]

 فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّـهِ ۖ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ ﴿٤٣

پس روی خود را به سوی این آیین استوار فرادار، پیش از آن که روزی فرا رسد که از جانب خدا برگشتی ندارد، و در آن روز به گروه­ هایی تقسیم می­شوند. (43)

می­فرماید: وقتی شرک و کفر حقیقتا چنین سرانجامی دارد، و وبالش گردن مرتکب شونده­ اش را می­گیرد، پس رو به سوی دین قیّم و برپادارنده کن، قبل از آن که روز قیامت فرا رسد، روزی که برگرداننده­ ای برای آن نیست، و کسی نیست که آن را از خدا برگرداند.[15] در آن روز مردم گروه گروه می شوند و صفوف از هم جدا می گردد گروهی در بهشت و گروهی در جهنم . توصیف دین به قیّم، با توجه به این که قیّم به معنی ثابت و برپادارنده است، در حقیقت اشاره به دلیل این توجه مستمر به دین است، یعنی چون آیین اسلام آیینی است ثابت و مستقیم، و برپادارنده نظام زندگی مادی و معنوی مردم، هرگز از آن منحرف نشو.[16]

مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ ﴿٤٤

هر که ­کفر ورزد، کفرش به زیان اوست، وکسانی که­ کار شایسته کنند، پس به سود خودشان آماده می کنند. (44)

این آیه شرحی است برای این جدایی صفوف درقیامت می ­فرماید: هر کس کفر بورزد کفرش علیه خودش است، چون همان عمل یا اعتقادی که در این نشئه­ ی دنیا کفر نام دارد، در نشئه آخرت آتش جاودانه است. اما کسانی که بعد از ایمان عمل صالحی را برای خود تهیه دیده­ اند، یعنی سرمایه­ ای را آماده کرده ­اند که با آن زندگی کنند، به زودی بر آن­چه برای خود گسترده­اند قرار می­ گیرند.[17]

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ﴿٤٥

تا کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند از فضل خویش پاداش دهد همانا او کافران را دوست نمی­ دارد. (45)

درست است که خدای سبحان ثواب آخرت را جزاء، و مقابل اعمال صالح مؤمنین خوانده، ولی این را هم نباید فراموش کرد که صاحبان اعمال صالح چیزی از خود ندارند، تا به خدا بدهند و مستحق جزاء شوند، عبودیت کجا، و مالکیت استحقاق کجا؟ پس هر جزایی که به ایشان داده می­شود فضلی است که بدون استحقاق به ایشان داده شده. چیزی که هست خدای تعالی باز از شدت فضل و رحمتی که به بندگان خود دارد، آنها را مالک اعمال­شان کرده، در عین حال در برابر اعمال­شان حقی برایشان قایل شده، و بهشت و مقام قربی که به ایشان می­ دهد پاداشی در مقابل اعمال­شان دانسته. منشأ این فضل محبتی است که خدا به بندگان خود دارد، چون آنان پروردگار خود را دوست می­دارند، و رو سوی او می­کنند، و دین او را به پا می­دارند، و فرستادگان او را پیروی می­کنند، لذا خدا هم ایشان را دوست می­دارد. پس معلوم شد که اگر خدا مؤمنین اهل عمل را به این فضل اختصاص داده، و کفار را از آن محروم کرده، به این علت است که مؤمنین را دوست می­دارد، و کفار را دوست نمی­دارد.[18]

وَمِنْ آيَاتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿٤٦

و از نشانه­ های او این است که بادها را بشارت دهنده می­ فرستد، و تا بخشی از رحمتش را به شما بچشاند و تا کشتی­ها به فرمان او روان شوند، و شما از فضل او بجویید، باشد که شما شکرگزار باشید. (46)

منظور از این که بادها را بشارت دهنده خوانده، این است که بادها مژده باران می­دهند. سپس از بادها به عنوان رحمت یاد کرده،  چون وقتی باد می­وزد عمل تلقیح در گل­ها، و میوه ­ها انجام می­شود، و عفونت­ ها از بین می­رود، و جو زندگی تصفیه می­شود، و… و هم چنین بادها را می­ فرستد، تا کشتی­ها به امر او به حرکت درآیند، و تا رزق و روزی خود را که از فضل او است، بطلبید. تا شاید شکرگزار باشید. کلمه شکر، به معنای آنست که نعمت ولی نعمت را طوری استفاده کنی که از انعام شخصی که به تو نعمت داده خبر دهی، و یا این که ثنای او گویی، که چه نعمت­ها به تو ارزانی داشته است، لذا با آوردن کلمه (لعل) که امید را می­رساند، می­ فهماند که ممکن است مردم شکر او را بجا نیاورند.[19]

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ ُفَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٤٧

و همانا پیش از تو فرستادگانی به سوی قوم­شان گسیل داشتیم، پس دلایل آشکار برایشان آوردند، آن­گاه از کسانی که مرتکب جرم شدند انتقام گرفتیم و نصرت مؤمنان حقی است بر عهده­ ی ما. (47)

آیه شریفه به این منظور آمده که بیان کند: بر ای مؤمنین حقی بر پروردگارشان هست، و آن حق این است که در دنیا و آخرت یاری­شان کند. پس می­فرماید: بعد از این که پیامبران با دلایل آشکار به سوی­شان آمدند، پس  بعضی از ایشان ایمان آوردند، و بعضی دیگر جرم کردند، و در نتیجه ما از مجرمین انتقام گرفتیم، و این همواره حقی است بر عهده ما که مؤمنین را یاری کنیم،  یعنی از عذاب نجات داده، مخالفین­ شان را هلاک کنیم، در این آیه تا حدی این معنا به دست می­ آید که انتقام از مجرمین به خاطر مؤمنین است، چون یکی از مصادیق نصرت آنان است.[20]

 اللَّـهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ ۖ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿٤٨ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ ﴿٤٩

خداست که بادها را می­ فرستد، تا ابری را حرکت دهند، سپس آن را در آسمان آن­گونه که بخواهد می­ گسترد و آن را قطعه­ هایی روی هم قرار می ­دهد، سپس باران را می­ بینی که ازلابه لای آن بیرون می ­آید، و چون آن را به هر کس از بندگانش که خواهد برساند، ناگهان آنها خوشحال می­شوند. (48) و البته پیش از آن که باران برایشان نازل گردد، پیش از آن نا امید بودند. (49)

می­فرماید: خدا همان کسی است که بادها را می­فرستد، و باد ابرها را به حرکت در آورده، و منتشر می­کند، و ابرها در پهنه آسمان بالای سر شما گسترده گشته، هر جور که خدای سبحان بخواهد بسط می ­یابد، و خدا آنها را قطعه قطعه روی هم سوار کرده، و در هم فشرده می­کند، سپس می ­بینی که مقداری باران از شکاف ابرها بیرون می ­آید، و چون به مردمی که خدا می­خواهد برسد آن مردم خوشحال می­ شوند، و به یکدیگر بشارت می­ دهند، چون ماده حیات­شان و حیات حیوانات و گیاهان­شان رسیده. تکرار کلمه (من قبله) تاکید جمله ما قبلش است، یعنی این تاکید، سرعت دگرگونی دل­ها از یأس به خوشحالی را بیان می­کند، به گونه ­ای که خشکی زدگان چند لحظه قبل از بارش باران نومید بودند، اما ناگهان باران می­ بارد و تمام آن یأس و نومیدی­ ها تبدیل به شادی می­ شود.[21]

فَانظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٥٠

پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می­کند. به یقین چنین خدایی زنده کننده­ ی مردگان است و او بر هر چیزی تواناست. (50)

مراد از رحمت خدا بارانی است که از ابرها فرو می­ ریزد، و آثار رحمت خدا همان گیاه و درخت و میوه است، که در عین این که آثار بارانند، آثار حیات یافتن زمین بعد از مردنش نیز هست. لذا آیه شریفه می­ فرماید: به آثار رحمت خدا نظر کن، که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می­ کند، همان خدای تعالی، در قیامت مردگان را زنده می­کند. پس زنده شدن انسان و زمین هر دو مثل همند، چون در هر دو مرگ هست، مگر مرگ غیر از این است که آثار حیات از چیزی سلب شود؟ در زمستان زمین نیز آثار حیات ندارد، و نیز مگر حیات غیر از این است که چیزی بعد از ساقط شدن از آثار حیات، دوباره اثر حیات به خود بگیرد؟ زمین در فصل بهار دارای اثر حیات می­شود، پس اگر در فصل بهار خداوند زمین مرده را زنده کرده، حیات انسان و حیوان نیز مثل حیات زمین است. و جمله: (و هو علی کل شیء قدیر) می ­فرماید: چرا خداوند نتواند مردگان را زنده کند، با این که قدرتش نامحدود و نامتناهی است؟ پس هم می ­تواند بمیراند و هم بعد از موت، حیات مجدد دهد. [22]

وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَّظَلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ ﴿٥١

و اگر بادی بفرستیم و کشت خود را زرد شده ببینند، قطعا از آن پس کافر می­ شوند. (51)

می­فرماید: سوگند می­ خورم، که اگر باد سردی بفرستیم که زراعت­ هایشان و درختان­شان را زرد کند، و ببینند که روییدنی ­هاشان زرد شده، بی­ درنگ به نعمت­های خدا کفران می ­ورزند. در واقع مشرکین را سرزنش می­ کند به نداشتن جنبه، و این که به سرعت دل­هاشان زیرو رو می ­شود، هنگام نعمت یک جور، و هنگام نقمت جور دیگر، به محض این که آثار نعمت نزدیک می­شود، بی­درنگ خوشحال می­ شوند، و چون بعضی از نعمت­ها را از ایشان بگیرد  بدون هیچ درنگی نعمت­های مسلم و روشن را منکر می­ شوند.[23]

 فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿٥٢ وَمَا أَنتَ بِهَادِ الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ ۖ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ ﴿٥٣

پس مسلما تو نمی­ توانی مردگان را شنوا کنی و نمی­ توانی دعوت را به گوش کرها برسانی هنگامی که پشت کنند و برگردند. (52) و تو هدایت کننده­ ی کوردلان از گمراهی­ شان نتوانی بود. تو تنها کسانی را می­شنوانی که به آیات ما ایمان می­ آورند و خود تسلیم اند. (53)

می­فرماید: این قدر مشغول این­ گونه افراد سست عنصر مشو، و غم بی­ ایمانی­ شان را نخور، که چرا یک لحظه خوشحال و لحظه دیگر مأیوسند، و به آیات ما ایمان نمی­ آورند، و در آنها تعقل نمی­کنند، چون این­ها مردگانی کر و کورند، و تو نمی­توانی چیزی به ایشان بشنوانی، و هدایت­ شان کنی، تو تنها کسی را می­ شنوانی و هدایت می­کنی که به آیات ما ایمان داشته باشند، یعنی در این جهت­ ها تعقل کنند و تصدیق نمایند، پس تنها این­گونه افراد مسلمانند.[24] پس در این دو آیه مردم را به چهار گروه تقسیم می­کند: گروه مردگان، یعنی آنهایی که هیچ حقیقتی را درک نمی­ کنند هرچند ظاهرا زنده­ اند. و گروه ناشنوایان که آمادگی برای شنیدن سخن حق ندارند. و گروهی که نابینایند و از دیدن چهره حق محرومند . و سرانجام گروه مؤمنان راستین که دل­هایی زنده و گوش­هایی شنوا و چشم­هایی بینا دارند. پس شرط اول برای درک حقیقت داشتن قلبی آماده و پذیرا، چشمی بینا و گوشی شنوا است، و گرنه هرگاه تمام انبیا و اولیاء جمع شوند و همه آیات الهی را به گوش او برسانند در او اثر نخواهد کرد.[25]

اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ ﴿٥٤

خداست که شما را از ناتوانی آفرید، آن­گاه پس از ناتوانی قوت بخشید، سپس بعد از قوت، ناتوانی و پیری داد. هرچه بخواهد می­ آفریند و همان است دانای توانا. (54)

می­فرماید: شما در ابتدای خلقت ضعیف بودید، یعنی در اول طفولیت، هر چند ممکن است بر نطفه هم صادق باشد. و مراد به قوت بعد از ضعف، رسیدن طفل به حدّ بلوغ است، و ضعف بعد از قوت دوران پیری است. سپس می­فرماید: هر چه می­خواهد خلق می­کند، هم چنان که ضعف را خواست و خلق کرد، و سپس قوت را خواست و خلق کرد، و در آخر ضعف را خواست و خلق کرد، در این بیان صریح ­ترین اشاره است به این که پشت سر هم قرار داشتن این سه حالت، از مقوله خلقت است، و چون این حالی به حالی کردن انسان­ها در عین این که تدبیر است، خلق نیز هست، پس دیگر کسی از مشرکین نگوید: که این حالی به حالی کردن انسان­ها از آن جایی که از مقوله تدبیر است به اله­ ها مر­بوط می­شود نه خدا.[26] امیرالمؤمنین علی (ع) می­فرماید: من خدا را در فسخ تصمیم­های محکم و گشودن گره­ ها و نقض اراده­ های قوی، و ناکام ماندن آن شناختم، من از این دگرگونی­ها فهمیدم که قدرت اصلی دست دیگری است، و ما از خود چیزی نداریم جز آن­چه او به ما می ­بخشد. آخرین جمله آیه که اشاره به علم و قدرت خداست، هم بشارت است و هم انذار که خدا از همه اعمال و نیات شما آگاه است و نیز توانایی بر کفر و پاداش شما دارد.[27]

وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ ۚ كَذَٰلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ﴿٥٥

و روزی که رستاخیز بر پا شود، مجرمان سوگند خورند که جز ساعتی توقف نکرده­ اند. این­گونه به انحراف کشیده می­ شدند. (55)

آیه شریفه می­ فرماید: مشرکین از کسانی نیستند که انتظار ایمان از ایشان داشته، یا حتی امید و طمع آن را داشته باشی، چون ایمان نیاوردن­ شان به خاطر جهلی است که نسبت به حق دارند، و سخن حق را باطل می­ پندارند، و آیات را که بیانی آشکار دارند بدون علت انکار می­کنند، و به همین جهت افترا می ­بندند، و این افتراها و حالی به حالی شدن­ها، و میل­ شان از حق به باطل، هم چنان در ایشان ادامه دارد، و از ایشان جدا شدنی نیست، تا قیام قیامت، برای این که درآن روز هم امر برایشان مشتبه می­ شود، خیال می­ کنند که بین مرگ و قیامت غیر از یک ساعت از روز درنگ نکرده­ اند، هم­چنان که در دنیا هر حقی بر آنان مشتبه می ­شد، و آن را باطل می­ پنداشتند. این چنین از حق به سوی باطل می­ گرایند، به سوی حق دعوت می­ شوند، و برای­شان استدلال­ها می­ شود، اما آن را باطل و خرافی می ­پندارند.[28]

این را نیز می دانیم که برزخ، برای همه یکسان نمی باشد، گروهی درعالم برزخ حیات آگاهانه دارند، امّا گروه دیگری همچون افرادی هستند که به خواب فرو می روند، و گروهی درقیامت از خواب خود بیدار می شوند و هزاران سال را ساعت می پندارند.[29]

 وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّـهِ إِلَىٰ يَوْمِ الْبَعْثِ ۖ فَهَـٰذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَـٰكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٥٦

و کسانی که دانش و ایمان یافته­ اند، گویند: قطعا شما در کتاب خدا تا روز رستاخیز به سر برده ­اید، و این همان روز رستاخیز است ولی شما نمی­ دانستید. (56)

این آیه حکایت کلام مؤمنین در ردّ سخن مجرمین است، مجرمین به خاطر روحیه مادی، و فرورفتگی در زندگی دنیا، روز قیامت و فاصله آن تا دنیا را محکوم به همان نظام دنیا می­ دانستند، و با آن مقیاس می­ سنجیدند، لذا گفتند: غیر از ساعتی درنگ نکردند، گویا خیال می­کردند که هنوز هم در دنیا هستند، چون فهم و شعورشان همین قدر بود. اما اهل علم و ایمان سخن ایشان را ردّ کرده­ اند، که درنگ آنان یک ساعت نبوده، بلکه به مقدار فاصله بین دنیا و آخرت بوده است، همان فاصله­ ای که آیه: [و در پشت سرشان فاصله ایست تا روزی که مبعوث شوند، (مؤمنون/ 100)] بیان می­کند، ولی چون شما جاهل و شکاک بودید، یقین به چنین روزی نداشتید، و به همین دلیل امروز امر بر شما مشتبه شده است. قابل توجه این که: اصولا علم در زبان قرآن عبارت است از یقین به خدا و آیات الهی، پس اهل علم و ایمان یعنی اهل یقین و ایمان، و مراد از کتاب الله، کتاب­های آسمانی، و یا خصوص قرآن کریم است.[30]

 فَيَوْمَئِذٍ لَّا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ﴿٥٧

پس در چنین روزی پوزش آنها که ستم کردند سودی نبخشد و عذرخواهی­ شان را نپذیرند. (57)

هنگامی که مجرمان خود را با واقعیات دردناک روز قیامت روبرو می­ بینند، در مقام عذر خواهی و توبه برمی ­آیند، ولی قرآن می­فرماید: در آن روز عذرخواهی ظالمان سودی ندارد، و توبه آنان پذیرفته نمی­ شود. این نکته قابل توجه است که در بعضی از آیات قرآن تصریح شده که اصلا به مجرمان اجازه عذرخواهی داده نمی­شود مانند: (مرسلات/ 36)، اما در این­جا می­فرماید: عذرخواهی آنها سودمند نیست، و ظاهرش این است که عذرخواهی می­کنند اما اثری ندارد. البته تضادی در میان این آیات نیست، زیرا قیامت مراحل مختلفی دارد، در پاره­ ای از مراحل اصلا اجازه عذرخواهی و حرف زدن به آنها داده نمی­شود، و بر دهان آنها مهر می­زنند، تنها دست و پا و اعضا و جوارح و زمینی که گناه بر آن کرده ­اند بازگو کننده اعمال­شان هستند، ولی در پاره­ا ی دیگر از مراحل، زبان­شان گشوده می­شود و به عذر­خواهی می­پردازند، و گناهان خود را به گردن سردمداران کفر و نفاق و شیطان می­ اندازند، و این­گونه می­خواهند خود را تبرئه کنند، اما چه سود؟[31]

وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَـٰذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ ۚ وَلَئِن جِئْتَهُم بِآيَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴿٥٨كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّـهُ عَلَىٰ قُلُوبِ الَّذِينَ لَايَعْلَمُونَ ﴿٥٩

و به راستی در این قرآن برای مردم از هرگونه مثلی آوردیم. و اگر برایشان آیتی بیاوری، آنان که کافر شدند حتما خواهند گفت: شما بیهوده­ گویانی بیش نیستند. (58) این­گونه، خدا بر دل­های کسانی که جاهلند مهر می­ نهد. (59)

این آیه اشاره می­کند به این که این مشرکان به روگردانی از حق مبتلا شده­ اند، به حدّی که دیگر هر چه مثل برای­شان آورده شود، و هر قدر مثل­ها حق را به دل­ها نزدیک کند، سودی به حالشان ندارد، چون مهر بر دل­هاشان زده شده، و حالت روگردانی طییعت­ شان شده است. لذا هر آیتی برای­شان بیاوری آنها به خاطر کفرشان خواهند گفت: چیزی جز باطل نیاورده­ ای، و این را بدان جهت می ­گویند که از حق روگردان شدند، و هر حقی را باطل می­ بینند. این گونه خداوند مهر می­زند، بر دل­های کسانی که درباره خدا و آیات او که یکی از آنها مسأله بعث و قیامت است جاهلند، و تازه بر جهل و شک خود اصرار هم می­ورزند.[32]

 فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ ۖ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ ﴿٦٠

پس صبر پیشه کن که وعده­ ی خدا حق است، و زنهار کسانی که یقین ندارند، تو را به سبک سری واندارند.  (60)

آیه شریفه به رسول خدا (ص) دستور می­ دهد که در مقابل هرگونه عکس العمل مشرکان و زورگویی­ هایشان صبر کند، که وعده خدا حق است و اگر او وعده داده که یاریت کند، قطعا خواهد کرد، هم چنان که در آیه 47 همین سوره فرمود: یاری مؤمنین حقی است بر ما، پس کسانی که یقین به وعده خدای سبحان ندارند تو را سست نکنند.[33]

 1- نمونه، ج 16، ص 420 – 419

 1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 876

 1- نمونه، ج 16، ص 434 – 432

 2- همان، ج 16، ص 435

 1- المیزان، ج 16، ص 291 – 290

 1- نمونه، ج 16، ص 439 – 440

 2- همان، ج 16، ص 441

 1- المیزان، ج 16، ص 292

 2- همان، ج 16، ص 293

 1- نمونه، ج 16، ص 446 – 445

1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 878

 2- نمونه، ج 16، ص 448

 1- المیزان، ج 16، ص 310 – 308

 2- همان، ج 16، ص 311

 1- المیزان، ج 16، ص 311

 2- نمونه، ج 16، ص 454

 3- المیزان، ج 16، ص 312

 1- المیزان، ج16، ص 314 – 313

 1- المیزان، ج 16، ص 315 – 314

 1- المیزان، ج 16، ص 315

 1- المیزان، ج 16، ص 319 – 318

 1- المیزان، ج 16، ص 320 – 319

 2- همان، ج 16، ص 321

 1- المیزان، ج 16، ص 321

 1- نمونه، ج 16، ص 477 – 476

 2- المیزان، ج 16؛ ص 323

 1- نمونه، ج 16، ص 480

 2- المیزان، ج 16، ص 324

-1 تفسیر نمونه، جلد 16 صفحه 485

 1- المیزان، ج 16، ص 325 – 324

 2- نمونه، ج 16، ص 486

 1- المیزان، ج 16، ص 326 – 325

 1- المیزان، ج 16، ص 326