ترجمه و توضیح سوره الزخرف 30 – 1

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی­که رحمت عامّش شامل همه ورحمت خاصّش ازآن مؤمنین است.

حم ﴿١ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿٢ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْ‌آنًا عَرَ‌بِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٣

حا،میم (1) سوگند به این کتاب روشنگر (2) همانا ما آن را قرآنی عربی کردیم، شاید که تعقل کنید (3)

سوگند  به این کتابی که حقایقش آشکار،  و مفاهیمش روشن،  و  دلایل صدقش نمایان، و راه ­های هدایتش واضح است؛ ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم تا شما آن را درک کنید. عربی بودن قرآن یا به معنی نزول آن به زبان عربی است که از گسترده ­ترین زبان­های جهان برای بیان حقایق می­باشد، و به خوبی می­تواند ریزه کاری ­های مطالب را با ظرافت تمام منعکس سازد. و یا به معنی فصاحت آن است (چرا که یکی از معانی عربی همان فصیح است) اشاره به این که آن را در نهایت فصاحت قرار دادیم تا حقایق خوبی از لابلای کلمات و جمله ­هایش ظاهر گردد و همگان آن را به خوبی درک کنند. این که فرمود: ” شاید” برای اینست که نفوذ قرآن دارای  شرایطی است که  یک قسم آن  به  خود کتاب  و قسم  دیگر آن  به  آمادگی انسان برمی­گردد.[1]

وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴿٤

و همانا آن در امّ الکتاب در نزد ما متعالی و پر حکمت است (4)

سپس به بیان اوصاف سه­ گانه دیگری درباره این کتاب آسمانی پرداخته می­فرماید: و آن درکتاب اصلی، در لوح محفوظ نزد ماست که بلند پایه و حکمت آموز،  مستحکم، متین و حساب شده است. ام الکتاب یا لوح محفوظ ریشه­ ی تمام­ کتاب­های آسمانی و از جمله قرآن است، این لوحی است نزد خداوند که از هرگونه تغییر و تبدیل و تحریف محفوظ است. این لوح همان کتاب علم پروردگار است که همه ­ی حقایق عالم و همه­ ی حوادث آینده و گذشته در آن درج است و هیچ کس به آن راه ندارد.[2] دو صفت علیّ و حکیم می ­فهمانند که قرآن در حالی که در ام الکتاب بوده، قدر و منزلتی ما فوق عقول بشر داشت و چنان مستحکم و یک پارچه بود که فهم بشر به آن دست نمی ­یافت؛ امّا خدای تعالی آن را نازل کرد و پایین آورد و از حالت یک پارچه به صورت سوره به سوره و آیه به آیه درآورد و به زبان عربی بیان نمود تا درخور فهم بشر گردد.[3]

 أَفَنَضْرِ‌بُ عَنكُمُ الذِّكْرَ‌ صَفْحًا أَن كُنتُمْ قَوْمًا مُّسْرِ‌فِينَ ﴿٥

آیا به سبب این که شما قومی اسراف کارید، این ذکر را از شما باز می­گیریم؟(5)

آیا به خاطر این که شما مردمی اسراف کار و متجاوز از حد هستید، ما این قرآن را که مایه­ ی بیداری و یادآوری شماست از شما بازگیریم؟ درست است که شما در دشمنی با حق چیزی را فروگذار نکردید؛ امّا لطف خدا به قدری وسیع و گسترده است که باز هم این کتاب حیات بخش آسمانی را در بین شما نگه می­داریم، تا دل­های آماده را به راه هدایت  درآوریم. این مقام رحمت عام پروردگارست که دوست و دشمن را در برمی­گیرد.![4]

 وَكَمْ أَرْ‌سَلْنَا مِن نَّبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ ﴿٦ وَمَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٧ فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشًا وَمَضَىٰ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ ﴿٨

چه بسیار پیامبرانی که در میان گذشتگان فرستادیم (6) و هیچ پیامبری به سوی ایشان نمی ­آمد مگر این که او را استهزا می­کردند (7) پس نیرومندتر از آنها را به هلاکت رساندیم، و داستان پیشینیان گذشت (8)

این آیات شریفه، می­ فهماند: که چرا ذکر را از ایشان برنگردانید، و چرا از نازل کردن قرآن صرف نظر نکرد؛ با این بیان که صِرف این که شما مردمی اسرافگر و متجاوز هستید ما را از سنت الهیه مان که همان سنت هدایت از طریق وحی است باز نمی­دارد، چون روی گردانی شما برای ما تازگی ندارد، چه بسیار پیامبرانی که در امت­های گذشته فرستادیم؛ امّا هیچ پیامبری نیامد مگر آن که او را استهزا کردند، و کار به اینجا کشید که آنها را هلاک کردیم، با این که خیلی از شما گردن کلفت­تر و نیرومندتر بودند. داستان این اقوام در آیاتی که قبلاً بر تو نازل کردیم آمده است. آری ما آنها را هلاک کردیم؛ امّا از سنت خود که همانا هدایت مردم است، دست برنداشتیم. بنابراین؛ اگر شما هم به اسراف و تجاوز خود ادامه دهید، ما دست از سنت خود برنمی­ داریم، و قرآن را از شما نمی­ گیریم؛ بلکه مجازات و هلاکتان خواهیم ساخت.[5]

 وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ ﴿٩

و اگر از آنها بپرسی: آسمان­ها و زمین را چه کسی آفرید؟ قطعا می­گویند: آنها را آن قادر آگاه آفرید (9)

از این آیه تا شش آیه بعدی بر یگانگی خدا استدلال می­کند. در واقع آیه استدلال بر توحید را از نقطه مشترک بین بت­ پرستان و موحدان آغاز می­کند، این نقطه مشترک، اعتقاد هر دو به یگانگی خالقیت است؛ یعنی بت­ پرستان نیز مانند موحدان معتقد بودند که خلق و ایجاد تنها کار خدای عزیز و حکیم بوده است، عزیزی که اراده­ اش همواره نافذ است، و حکیمی که بهترین چیزها را اراده می­کند. تفاوت این دو عقیده از این به بعد شروع می­شود، چون بت­ پرستان کار خدا را بعد از خلقت تمام دانسته و هیچ نقشی در اداره ­ی عالم هستی برای او قایل نیستند، یعنی کار تدبیر عالم را به غیر خدا نسبت می­دهند، در حالی که موحدان، تدبیر عالم را نیز کار خدا می­دانند.[6]

 الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْ‌ضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿١٠

آن کسی که زمین را بستری برای شما گردانید، و برای شما در آن راه ­ها پدید آورد، تا شما راه یابید (10)

این آیات،  اعتراف آنها را  به این که خدا خالق  هر چیز است  سندی قرار داده  بر بطلان اسراف­گری شان، و گوشه­ هایی از کار خلقت را که در عین حال، تدبیر امور بندگان هم هست دلیل قرار می­دهد، بر این که غیر خدا مالک و مدبری برای امور خلق نیست، پس تنها ربّ اوست و غیر او ربّی نیست، مانند این که اوست که زمین را گهواره خلق کرده، و درآن راه­ ها قرار داده و باران ها نازل می­کند.[7] نعمت راه­ ها از نعمت­هایی است که بسیاری از آن غافلند. می­دانیم که تقریباً سراسر خشکی­ها را چین خوردگی­ های بسیار گرفته و کوه­ های بزرگ و کوچک و تپه­ های مختلف آن را پوشانده است و جالب این که در میان بزرگ­ترین سلسله جبال دنیا غالباً بریدگی هایی وجود دارد که انسان می­تواند راه خود را از میان آنها پیدا کند، وکمتر اتفاق می ­افتد که این­کوه­ ها به کلی سبب جدایی، بخش­های زمین گردند، و این یکی از اسرار نظام آفرینش و ازمواهب بزرگ الهی بر بندگان است. از این گذشته، بسیاری از قسمت های زمین به وسیله­ ی راه­های دریایی به یکدیگر مربوط می­شوند.[8]

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ‌ فَأَنشَرْ‌نَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَٰلِكَ تُخْرَ‌جُونَ ﴿١١

و آن کسی که از آسمان آبی به اندازه فرستاد، پس به وسیله ­ی آن زمین مرده را زنده کردیم، به همین صورت بیرون آورده می­شوید (11)

تعبیر به «قَدَر» اشاره لطیفی است به نظام خاصی که بر نزول باران حکم فرما است، به اندازه ­ای می­ بارد که مفید و ثمربخش است و زیانبار نیست، درست است که گاهی سیلاب­ها به راه می ­افتد، و زمین­ هایی را ویران می­کند، امّا این از حالات استثنایی است، و جنبه هشدار دارد، ولی اکثریت قریب به اتفاق باران­ها سودمند و مفید و سودبخش است، اصولاً پرورش تمام درختان و گیاهان و گل ها و مزارع پرثمر، از برکت همین نزول به اندازه ­ی باران است، و اگر نزول باران، نظامی نداشت این همه برکات عاید نمی­شد. در قسمت دوم آیه روی جمله ­ی «أنشرنا» تکیه شده که رستاخیزِ جهانِ نباتات را مجسم می ­سازد: زمین­های خشکیده که بذرهای گیاهان را همچون اجساد مردگان در قبرها دردل خود پنهان داشته، با نفخه­ ی صورِ (نزول باران) به حرکت درمی­ آیند، تکانی می ­خورند و مردگانِ گیاه سر از خاک برمی­ دارند و محشری برپا می­شود که خود نمونه ­ای است از رستاخیز انسان­ها که درآخر همین آیه به آن اشاره شده.[9] در واقع این آیات به دنبال نشان دادن این معنا هستند که تدبیر و اداره­ ی عالم هستی از خلقت جدا نیست و همان کس که موجودات را آفریده با تدبیرش آنها را نیز اداره می­کند، پس غیر او ربّی نیست و شرک و بت­ پرستی از اساس باطل است. و دیگر این که توحید فقط با معاد تمام می­شود، یعنی همه به سوی خدا برمی گردند و همان­طور که سرزمین مرده زنده می­شود، انسان­ها نیز از قبرها سربرمی ­دارند و زنده می­شوند.[10]

 وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْ‌كَبُونَ ﴿١٢

خدایی که همه­ ی جفت ها را آفرید و برای شما کشتی­ ها و چهارپایان را که بر آنها سوار می­شوید پدید آورد (12)

تعبیر به «زوج ­ها» کنایه از انواع حیوانات است، هر چند بعضی از مفسران آن را اشاره به تمام انواع موجودات اعم از حیوان و گیاه و جماد، دانسته­ اند، چراکه قانون زوجیت درهمه ­ی آنها حاکم است، و هریک جنس مخالفی دارد، آسمان و زمین، شب و روز، نور و ظلمت، شور و شیرین، خشک و تر، بهشت و دوزخ و… جز ذات پاک خداوند که یگانه و یکتا است و هیچ­گونه دوگانگی در ذات مقدسش راه ندارد. در ادامه، سخن از مَرکب ­هایی است که خداوند برای پیمودن راه ­های دریایی و خشکی در اختیار بشر قرار داده، که حقیقتاً این­ها از مواهب و إکرام ­های خداوند نسبت به نوع بشر است، که درانواع دیگر از موجودات زنده، دیده نمی­شودکه خداوند انسان را بر مرکب­ هایی حمل کرده، که در سفرهای دریا و صحرا به او کمک می­ کنند. و به راستی وجود این مرکب­ها فعالیت انسان و گسترش  زندگی او را چندین برابر می­کند و حتی مرکب ­های سریع السیر امروز که با استفاده از خواص موجودات مختلف دراختیار انسان قرار گرفته نیز از الطاف آشکار خداست، وسایلی که چهره­ ی حیات او را به کلی دگرگون ساخته و به همه چیز سرعت بخشیده، و برای او همه گونه آسایش به ارمغان آورده است.[11]

 لِتَسْتَوُوا عَلَىٰ ظُهُورِ‌هِ ثُمَّ تَذْكُرُ‌وا نِعْمَةَ رَ‌بِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ‌ لَنَا هَـٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِ‌نِينَ ﴿١٣

تا بر پشت آنها قرار گیرید، پس چون بر آنها بر نشستید، نعمت پروردگار خود را یادکنید و بگویید: پاک است خدایی که این­ها را مسخر ما کرد، و گرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم (13)

دراین آیه، دو هدف برای ذکر آفرینش مرکب ­های دریایی و صحرایی بیان شده:  نخست، یاد آوری نعمت­های پروردگار هنگام استقرار برآنها، و دیگر تنزیه خداوندی که این­ها را مسخر فرمان انسان کرده و کشتی­ها را چنان آفریده که بتواند سینه­ ی امواج را بشکافد و به سوی مقصد حرکت کند و چهارپایان را رام و تسلیم در برابر انسان قرار داده­ است. آری اگر لطف خدا نبود، ما هرگز توانایی نگهداری این مرکب­ها را نداشتیم. از نکات جالب توجه ای که در آیات قرآن به چشم می­ خورد، این است که دعاهایی به مؤمنان تعلیم داده که هنگام بهره­ گیری از مواهب الهی بخوانند؛ دعاهایی که روح و جان انسان را می­ سازد  و آثار غرور و غفلت را می­زداید. این آیه، دستور شکر نعمت­های پروردگار و تسبیح او به هنگام قرار گرفتن بر مرکب­ها را می­ دهد، و هرگاه خلق و خوی انسان چنین گردد، که به یاد منعم حقیقی و مبدأ آن نعمت باشد، نه در ظلمت غفلت فرو رود، و نه در پرتگاه غرور افتد؛ بلکه مواهب مادی برای او پلی به سوی خدا می­شود. درحالات پیامبر اسلام (ص) آمده است که هرگاه برای سوار شدن بر مرکب پای خود را دررکاب می­گذاشت، می­فرمود: «بسم الله» و هنگامی که بر مرکب استقرار می ­یافت، می­ فرمود: « الحمدلله علی کل حال. سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الی ربنا منقلبون» از پاره­ ای از روایات استفاده می­شود که هرکس این آیه را به هنگام سوار شدن بر مرکب بگوید، به فرمان خدا آسیبی به او نخواهد رسید.[12]

وَإِنَّا إِلَىٰ رَ‌بِّنَا لَمُنقَلِبُونَ ﴿١٤

و بی ­تردید ما به سوی پروردگارمان باز خواهیم گشت (14)

مؤمنان راستین، به دنبال درک این که خدا همه­ ی امور را به خوبی تدبیر می­کند تا سعادت آدمی تأمین­ گردد و زمینه­ ی رشد و کمال او فراهم گردد، به این حقیقت شهادت می­ دهند که ما به سوی پروردگارمان باز می­ گردیم و به این ترتیب اعتقاد به توحید را با اعتقاد به معاد تمام می­کنند.[13]

 وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ‌ مُّبِينٌ ﴿١٥

و برای او از میان بندگانش جزئی قرار دادند. به راستی که انسان آشکارا ناسپاس است (15)

 بعد از تحکیم پایه­ های توحید به مبارزه با شرک می ­پردازد، و می­ فرماید: این همه مواهب الهی به جای آن که او را به سوی ولی نعمتش هدایت کند، به کفران می­ کشاند و به سمت شرک می­برد. تعبیر به «جزء» بیانگر این معناست که گفتار مشرکین مبنی بر این که خدا فرزند دارد، محال است؛ زیرا همیشه فرزند جزئی از وجود والدین است که از آنها جدا می­شود، و اگر خدا جزء داشته باشد، معنایش این است که باید از اجزائی ترکیب شده باشد، در حالی که خدا از هر جهت واحد است.[14]

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاكُم بِالْبَنِينَ ﴿١٦

آیا از آنچه می ­آفریند، خود دختران را برگرفته و شما را به پسران برگزیده است؟ (16)

در این­جا مشرکین را بر اساس عقاید و افکار خودشان توبیخ و محکوم می­کند و می­فرماید: آیا خدا از بین همه­ ی مخلوقاتش دختران را برای خود فرزند گرفت و پسران را خالص برای شما کرد، که هرچه پسر باشد مال شما و همه­ ی دختران مال خدا؟ چون شما از دختران خوشتان نمی ­آید و آنها را پست­ تر از پسران می­ پندارید، سپس این پست ­تر را از خدا و جنس شریف­تر را از خود می­دانید؟ یعنی علاوه بر این که این اعتقاد باطل و محال است، یک نوع توهین و کفران به خدا نیز هست.[15]

وَإِذَا بُشِّرَ‌ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَ‌بَ لِلرَّ‌حْمَـٰنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ ﴿١٧

ولی هنگامی که به یکی از آنها مژده همان چیزی داده شود که به خدای رحمان نسبت داده، چهره ­اش سیاه می­گردد در حالی که خشم و تأسف خود را فرو می ­خورد (17)

مقصود از «ضرب للرحمن مثلاً» چیست؟ قرآن کریم گاهی کلمه «ضرب المثل» را در مورد توصیف یک شیء به کار می ­برد. مثلاً در مورد پیامبر می ­فرماید: (أنظر کیف ضربوا لک الامثال ) بنگر چگونه تو را توصیف و تعریف می­کنند. لذا؛ در آیه مورد بحث چون مشرکان، فرشتگان را دختران خدا می­ پنداشتند؛ خداوند در این مورد یادآور می ­شود که هر موقع فردی را به چیزی که خدا را با آن توصیف می­کردند بشارت می­دادند، چهره­ ی او سیاه می­گشت. مشرکان خدا را با چه چیزی توصیف می­کردند؟ توصیف آنان این بود که فرشتگان، دختران خدا هستند. در حقیقت جمله­ ی (ضرب للرحمن مثلا) کنایه از تولد دختر است چون خدا را با آن توصیف می­کردند.[16]

أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ‌ مُبِينٍ ﴿١٨

آیا آن کسی که در لابه لای زینت ­ها پرورش می ­یابد و به هنگام جدال قدرت تبیین ندارد [فرزند خداست؟] (18)

دو صفت و ویژگی­ که این آیه برای زنان بر­می­ شمارد، همان صفات و ویژگی­هایی است که در فرهنگ عرب زمان نزول قرآن و در قشر زنان آن محیط وجود داشته است، که زنان متمول درون زیور و زینت و در اندرونی­ ترین بخش خانه­ ها می­زیسته­ اند، در برابر، پسران قبایل با شمشیرهای آخته، مردان جنگ و پیکار و افتخار آفرین برای قوم و قبیله ، ناموس، جان و مال خود بودند، لذا؛ دوری زنان از عرصه سخن ، زبان آنها را در غلاف برده، ایشان را در قفس اتهام ناتوانیِ در بیانِ مقصود و ضعف و فرومایگی در تخاصم و کشمکش­ های قبایلی قرار داده بود.[17] پس می­توان­ گفت: توصیف زنان به کسانی که درون زینت وزیور پرورده می­ شوند و در هنگامه جدالِ سخن، توان ارائه ­ی روشن افکار و اندیشه­ های خود راندارند، ترسیم و تبیین  عرب جاهلی  نسبت به زن  و حکایت واقعیت ­های عرف و جامعه آن روز است، و این که، مشرکان عرب زنانی را که خود باور داشتند دارای چنین کاستی­ هایی هستند، فرزندان خدا می­ شماردند در حالی که خود از داشتن چنین فرزندانی إبا و شرم داشتند!

 وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّ‌حْمَـٰنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ ۚ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ ﴿١٩

و فرشتگانی را که بندگان خداوند رحمانند، مؤنث پنداشتند؛ آیا در آفرینش آنهاحضور داشته­ اند؟ زودا که گواهی ایشان نوشته شود و بازخواست شوند (19)  

اگر ملائکه را با جمله­ ی (الذین هم عباد الرحمن) توصیف کرده، برای این بوده که گفتار مشرکین را که می­گفتند:  ملائکه از جنس ماده هستند، رد کند؛ چون تعبیر به «عباد» بیان می­دارد که فرشتگان در واقع بندگان خدایند که سر به فرمان او دارند، و تسلیم محض اراده­ ی او هستند، و موجوداتی هستند که جنس آنها خارج از مذکر و مؤنث می­باشد، چون نری و مادگی که در جانداران زمینی است از لوازم وجودی مادی آنهاست، که باید مجهز به آن باشند، تا نسل­ شان قطع نشود. ذکرصفت «رحمان» برای اشاره به اینست که فرشتگان مجریان خدای رحمانی هستند که سراسر عالم هستی را بر اساس رحمتش اداره می­کند.[18] در ادامه برای رد ادعای مشرکین بر مؤنث بودن ملائکه، می­فرماید: راه عالِم شدن به نری و مادگی حس است، و مشرکین ملائکه را ندیده ­اند، و در هنگام خلقت ملائکه حاضر نبودند، تا به این قسمت آگاه­ گردند، سپس آنها را تهدید کرده و می­فرماید: ایشان که بدون علم چنین حرف­هایی می­زنند، به زودی این شهادت بدون علم­شان در نامه­ ی اعمال­شان نوشته می­شود، و در قیامت از آن بازخواست خواهند شد. جالب اینست که علی رغم مبارزه ­ی اسلام با مؤنث بودن  فرشتگان  باز هم زنِ خوب  به فرشته توصیف می­شود، و نام فرشته برای زنان انتخاب می­شود.[19]

 وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّ‌حْمَـٰنُ مَا عَبَدْنَاهُممَّا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُ‌صُونَ ﴿٢٠

و گفتند: اگر خدای رحمان می­ خواست، آنها را نمی ­پرستیدیم. آنان به این علم ندارند و جز دروغ نمی­گویند (20)

این تعبیر ممکن است به این معنی باشد، که آنها معتقد به جبر بودند، و می­ گفتند هرچه از ما صادر می­شود به اراده­ ی خداوند است، و هرکاری انجام می­دهیم مورد رضایت اوست. با این که اگر اعمال و عقاید ما مورد رضای او نبود، باید از آن نهی می­کرد، و چون نهی نکرده است دلیل بر خشنودی اوست! در حقیقت آنها برای توجیه عقاید فاسد و خرافی خود دست به خرافات دیگری می­زدند، و برای پندارهای دروغین خود دروغ­های دیگری به هم می ­بافتند، در حالی که هرکدام از دو احتمال بالا مقصود آنها باشد فاسد و بی ­اساس است. آنها حتی به مسأله­ ی جبر یا رضایت خداوند به اعمال­شان علم و ایمان ندارند؛ بلکه مانند بسیاری از هواپرستان و مجرمان دیگرهستند که برای تبرئه­ی خویشتن ازگناه و فساد، موضوع جبر را پیش می­کشند و می­گویند: دست تقدیر ما را به اینجا کشانیده! در حالی که خودشان نیز می­دانند دروغ می­گویند، و این­ها بهانه­ ای بیش نیست.[20]

أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ ﴿٢١ بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِ‌هِم مُّهْتَدُونَ ﴿٢٢

آیا ما پیش از این کتابی به آنها داده ­ایم، که بدان تمسک می­ جویند (21) بلکه گفتند: ما پدران خود را در آیینی یافته ­ایم و ما  بر آثار ایشان هدایت شده ­ایم (22)

یعنی آنها برای اثبات ادعای خود  یا باید به دلیل عقلی متمسک شوند، و یا به دلیل نقلی،  همان طور که آیات  قبل بیان داشت مشرکین  در پرستش بت­ها دلیل عقلی ندارند، این آیه نیز می­فرماید: آنها دلیل نقلی هم ندارند؛ چون مگر می­شود که خدا از طریق وحی فرمان به بت­ پرستی داده باشد؟ بدیهی است همه­ ی انبیای الهی و کتاب­های آسمانی دعوت به توحید می­کردند. سپس به بهانه­ ی اصلی آنان اشاره کرده که آن هم در واقع خرافه­ای بیش نیست. در حقیقت آنها دلیلی جز تقلید کورکورانه از پدران و نیاکان خود نداشتند، و عجب این که خود را با این تقلید هدایت یافته می ­پنداشتند، جایی که در مسایل اعتقادی و زیر بنای فکری هیچ انسان فهمیده و آزاده ­ای نمی­تواند متکی بر تقلید باشد آن هم به صورت تقلید جاهل از جاهل؛ چراکه می­دانیم نیاکان آنها نیز هیچ علم ودانشی نداشتند، مغزهای آنها مملو از خرافات و اوهام، و جهل حاکم بر افکار اجتماع­شان بود. تقلید تنها در مسایل فرعی و غیر زیربنایی صحیح است، آن هم تقلید از عالم، یعنی رجوع جاهل به عالم.[21]

وَكَذَٰلِكَ مَا أَرْ‌سَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْ‌يَةٍ مِّن نَّذِيرٍ‌ إِلَّا قَالَ مُتْرَ‌فُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِ‌هِم مُّقْتَدُونَ ﴿٢٣

و همچنین پیش از تو در هیچ شهری هشدار­دهنده نفرستاده ­ایم مگرآن که خوشگذران ­های آن­ گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافته­ ایم و ما به آثار آنها اقتدا می­کنیم (23)

آیه شریفه برای تسلی خاطر پیامبر(ص) می­فرماید: این تقلید کورکورانه اختصاص به این­ها ندارد، بلکه این عادت دیرینه ­ی امت­های  مشرک گذشته نیز بوده است، و ما قبل از تو در هیچ  شهر و دیاری پیامبری هشدار دهنده نفرستادیم، مگر این که ثروتمندانِ آنجا گفتند: ما نیاکان خود را بر دینی یافتیم، و همان دین را پیروی می­کنیم، و از آثار پدران دست برنمی ­داریم، و با آن مخالفت نمی­کنیم. اگر آیه مورد بحث، این کلام را تنها از توانگران متنعم نقل کرده، برای این است که بفهماند، طبع تنعم و نازپروردگی همین است، که انسان را وادار می­کند، که از بارسنگین تحقیق شانه خالی نموده، دست به دامن تقلید شود.[22]

 قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْ‌سِلْتُم بِهِ كَافِرُ‌ونَ ﴿٢٤ فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ‌ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴿٢٥

گفت: حتی اگر برای شما  چیزی بیاورم که از آنچه پدران خود را  بر آن یافته ­اید،هدایت کننده تر باشد؟ گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ­اید کافریم (24) پس، از آنها انتقام گرفتیم پس بنگر که عاقبت تکذیب کنندگان چگونه شد (25)

پیامبران به ایشان می­فرمودند: آیا شما همچنان به دین نیاکان خود پایبندید، هرچند اگر من هدایتی صحیح­ تر از آن برای شما آورده باشم؟[23] در واقع این مؤدبانه ­ترین پاسخ به قومی لجوج و مغرور است، زیرا به آنها نمی­ گوید: آنچه شما دارید خرافه و دروغ و حماقت است، تا عواطف آنها جریحه ­دار نشود، اما با این همه آنها به قدری غرق در تعصب و جهل و لجاجت بودند که این گفتار مؤدبانه در آنها مؤثر واقع نشد، و آنها در پاسخ گفتند: ما به آنچه شما به آن مبعوث شده­ اید کافریم. بی ­آن که کمترین دلیلی بر مخالفت خود بیاورند، درحقیقت پاسخ آنها، پاسخ نیست، بلکه تحکم و زورگویی است.[24]  لذا؛ نتیجه­ ی فرستادن انبیا و لجبازی و تقلیدکورکورانه مشرکین ­این شدکه ایشان را به جرم تکذیب­ شان، هلاک ­کردیم، پس بنگر که عاقبت تکذیب­ کنندگان چه بود؟ این تهدیدی است به قوم رسول (ص)که باید در انتظار این سرنوشت شوم باشند.[25]

وَإِذْ قَالَ إِبْرَ‌اهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَ‌اءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ ﴿٢٦ إِلَّا الَّذِي فَطَرَ‌نِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ ﴿٢٧

و (به یادآور) هنگامی را که ابراهیم به پدرش و قومش گفت: من از آنچه شما می­پرستید بیزارم (26) مگر آن کس که مرا آفرید که البته او به زودی مرا هدایت خواهد کرد (27)

می ­فرماید: ای پیامبر! به یاد ایشان بیاور آن زمان را که ابراهیم (ع) از خدایان عمو و قومش بیزاری جست، چون آنها فقط به واسطه ی تقلید از پدران خود بت­ها را می ­پرستیدند، و هیچ حجت و دلیلی برای کار خود نداشتند، در حالی که ابراهیم تنها به اعتقاد و نظر خود که از جانب خدا به دست آورده بود تکیه می­نمود. لذا؛ ابراهیم فرمود: من از هر معبودی بیزارم، مگر آن کسی که مرا ایجاد کرده، و او خدای سبحان است، که هدایتم خواهدکرد. چون کسی که تمام عالم را ایجاد کرده، همان کسی است که  امور آنان را نیز تدبیر می ­کند، پس تنها اوست که سزاوار پرستیدن است. سپس آیه شریفه به یک اثر دیگر از آثار ربوبیت خدای تعالی اشاره می­کند، و آن عبارت است از هدایت به سوی راه حق، راهی که انسان باید آن را طی کند، چون سوق دادن به سوی کمال هر موجود نیز جزو تدبیر و از تمامیت آن است، پس آن ربّ مدیری که امر مخلوقات خود را تدبیر می­کند، لازم است که او را به سوی کمالش و سعادتش هدایت کند.[26]

 وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْ‌جِعُونَ ﴿٢٨

و آن را در نسل  او سخنی ماندگار  قرار  داد،  باشد  که  باز­گردند (28)

حضرت ابراهیم (ع) نه تنها در حیات خود طرفدار اصل توحید بود؛ بلکه تمام تلاشش این بود که کلمه­ ی توحید همیشه در جهان باقی و برقرار بماند. لذا؛ خدای تعالی برائت (بیزاری) از پرستش غیر خدا را، که همان کلمه­ ی توحید است، یعنی کلمه­ ی (لا إله إلّا الله ) را که مفادش نفی خدایان دروغین است، کلمه­ ی باقیه در فرزندان ابراهیم (ع) قرار داد، تا به سوی خدا و عبادت او برگردند. یعنی تا وقتی که نسل آنجناب در روی زمین باقی است، افرادی موحد در بین آنان یافت بشود، و چه بسا این استجابت همان دعایی باشد که ابراهیم علیه السلام داشتند. [خدایا! مرا و فرزندانم را از این که بت­ها را بپرستیم، دور بدار (ابراهیم 15)].[27] جالب این است که امروز تمام ادیانی که از توحید حرف می­زنند، و سه پیامبر الهی، موسی، عیسی و محمد (ص) ، از دودمان ابراهیم هستند، و این دلیل بارزی برای صدق این پیشگویی قرآن است.[28]

 بَلْ مَتَّعْتُ هَـٰؤُلَاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ جَاءَهُمُ الْحَقُّ وَرَ‌سُولٌ مُّبِينٌ ﴿٢٩ وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَـٰذَا سِحْرٌ‌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُ‌ونَ ﴿٣٠

بلکه اینان و پدران شان را برخوردار کردم تا این که حق و فرستاده­ ای روشنگر به سوی­ شان آمد (29) و چون حق به سوی­ شان آمد گفتند: این افسون است و ما بدان کافریم (30)

این آیه در حقیقت پاسخ به این سؤال است که چگونه خداوند مشرکان مکه را عذاب نمی­کند؟ مگر درآیات قبل نخواندیم: ما از اقوام گذشته که انبیا را تکذیب کردند و درکار خود اصرار ورزیدند انتقام گرفتیم. آیه در پاسخ می­فرماید: عرب مدعی بودند از دودمان ابراهیم هستند، اما برخلاف خواسته­ ی حضرت از شرک به توحید برنگشتند، با این حال باز هم به این مشرکان مهلت دادم، وایشان و پدرانشان را ازمواهب دنیا بهره ­مند ساختم، تا آن که حق (قرآن) و رسول مبین (محمد«ص») به سوی آنها آمدند تا شاید از شرک بازگردند؛ ولی به جای آن که به توحید بازگردند گروه کثیری به مخالفت برخاستند و گفتند : این سحرست و ما نسبت به آن­ کافریم. آری قرآن را سحر و پیامبر بزرگ خدا را ساحر خواندند، و اگر باز نمی­­ گشتند حتما عذاب الهی دامان­ شان را می­ گرفت.[29]

[1] – نمونه، ج 21، ص 7 – 8

  [2] – نمونه، ج 21، ص 9

 [3]  – الميزان، ج 18، 132 – 131

[4] – نمونه، ج 21، ص 11 – 10

[5] – الميزان، ج 18، ص 134

[6] – خلاصه تفاسيرالميزان و نمونه، ص 1071

[7] – الميزان، ج 18، ص 135

 [8]  -نمونه، ج 21، ص 17

[9] – نمونه، ج 21، ص 18

[10] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1071

[11] – نمونه، ج 21، ص 20 – 19

[12] – نمونه، ج 21، ص 23 – 21

[13] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1072

[14] – همان، ص 1072

[15] – الميزان، ج 18، ص 141

[16] – آیت الله جعفر سبحانی، كتاب، مثل هاى آموزنده قرآن در تبين پنجاه و هفت مثل قرآنى، مثل چهل و پنجم: سنت الهی درباره مستکبران

[17] – ویل دورانت و تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی، ابوالقاسم پاینده و ابوالقاسم طاهری، تهران سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371،   204/4

[18] – نمونه، ج 21، ص 30

  [19]- الميزان، ج 18، ص 143 – 142

[20] – نمونه، ج 21، ص 34 – 33

[21] – نمونه، ج 21، ص 36 – 35

 [22] – الميزان، ج 18، ص 146

[23] – الميزان، ج 18، ص 146

[24] – نمونه، ج 21، ص 40 – 39

[25] – الميزان، ج 18، ص 147

[26] – الميزان، ج 18، ص 151

[27] – الميزان، ج 18، ص 153 – 152

[28] – نمونه، ج 21، ص 43

[29] – نمونه، ج 21، ص 47 – 46