فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ ﴿٣٣﴾ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ ﴿٣٤﴾ إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا اللَّـهُ يَسْتَكْبِرُونَ ﴿٣٥﴾
پس بی تردید ایشان در آن روز در عذاب مشترکند (33) ما با مجرمان چنین میکنیم (34) چراکه آنان بودند که وقتی به آنها گفته می شد: خدایی جز خدای یگانه نپرستید تکبر میکردند (35)
پس پیروان و رهبران هر دو، در آن روز در عذاب شریکند، برای این که در ظلمشرکت داشتند، و یکدیگر را در جرم کمک میکردند. ولی ممکن است هر یک از این دو طایفه به خاطر کارهایی که شخص خودشان کردند، و آن طایفه ی دیگر در آن کارها دخالتی نداشته، عذاب های دیگری هم داشته باشند، همچنان که آیه شریفه ی: [به طور مسلم و به یقین هم بار گناهان خود به دوش می کشند، و هم بار گناهانی دیگر به روی بار گناهان خود. (عنکبوت/13)] بر این معنا دلالتی روشن دارد. در ادامه میفرماید: این گونه مجرمین، یعنی مشرکین را مجازات میکنیم، و این سنت ماست، همه ی اینها به خاطر این است که وقتی دین توحید وکلمه ی لا اله الّا الله به ایشان عرضه میشود که به آن ایمان بیاورند، از آن استکبار ورزیده، و بر استکبار خود پافشاری هم میکنند.[2]
وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ ﴿٣٦﴾ بَلْ جَاءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٣٧﴾
و میگفتند: آیا ما خدایان خویش را برای گفته شاعری مجنون رها کنیم (36) بلکه او حق را آورده و پیامبران را تصدیق کرده (37)
مشرکین بعد از آن که به واسطه ی استکبار، از پذیرفتن توحید امتناع ورزیدند، حال برای انکار رسالت پیامبر، میگویند: آیا خدایان خود را به خاطر مردی شاعر و دیوانه رها کنیم؟ آیه بعدی در ردّ کلام ایشان است، میفرماید: آن جناب نه شاعر است، و نه مجنون، و کتاب او نه شعر است، و نه از چرندیات جنون، بلکه آن چه او آورده حق است، و در آن رسالت رسولان سابق تصدیق شده، پس مانند شعر و چرندیات جنون، باطل نیست، و چیز تازه ای هم نیست، بلکه قبل از او هزاران نفر مانند او به این رسالت مأمور شده بودند.[3] در واقع به این دلیل شاعرش می خواندند، چون سخنانش آن چنان در دلها نفوذ داشت و عواطف انسانها را با خود میبرد، که گویی موزون ترین اشعار را می سراید، در حالی که گفتارش ابدا شعر نبود. و مجنونش می خواندند به خاطر این که رنگ محیط به خود نمی گرفت، و در برابر عقاید خرافی انبوه متعصبان لجوج ایستاده بود، و بزرگترین افتخار پیامبر (ص) همین بود که تسلیم این شرایط نشد.[4]
إِنَّكُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِيمِ ﴿٣٨﴾ وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٣٩﴾
بی تردید شما چشنده عذاب دردناک خواهید بود (38) و جز دربرابر آن چه می کردید جزا نمی یابید (39)
بی تردید شما ای مستکبران کوردل، و گمراهان بد زبان، عذاب دردناک الهی را خواهید چشید، ولی گمان نکنید که خدا انتقام جوست، و می خواهد انتقام پیامبرش را از شما بگیرد، چنین نیست شما جز به اعمالتان جزا داده نمی شوید. در حقیقت همان اعمال شماست که در برابرتان مجسم می شود، با شما میماند و شما را شکنجه و آزار میدهد، کیفر شما همان عمل خودتان است، همان استکبار، کفر و بی ایمانی، همان تهمت شعر و جنون به آیات الهی و پیامبرش بستن، همان ظلم و بیدادگری ها و زشتکاری ها.[5]
إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِينَ ﴿٤٠﴾ أُولَـٰئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ ﴿٤١﴾
مگر بندگان خالص شده خدا (40) که آنها رزقی معین دارند (41)
میفرماید: ولکن بندگان مخلص خدا رزقی معلوم دارند، ماورای جزای اعمالشان. قرآن کریم این عده را بندگان مخلص خدا نامید، چون این طایفه اراده نمی کنند، مگر آن چه را که خدا اراده کرده باشد، و هیچ عملی نمیکنند مگر برای خدا. به همین دلیل خدا این گروه را برای خود خالص کرده، و غیر از خدا کسی در آنان سهیم نیست، و ایشان جز به خدای تعالی به هیچ چیز دیگری علاقه و دلبستگی ندارند، نه به زینت زندگی دنیا، و نه نعمتهای آخرت، و در دل ایشان غیر از خدا چیز دیگری وجود ندارد. پس معلوم است کسی که این صفت را دارد، لذت بردنش از چیز دیگری است، غیر آن چیزهایی که سایرین از آن لذت میبرند، لذا رزق ایشان که بندگان مخلص خدایند در بهشت غیر رزق دیگران است، و هیچ شباهتی به رزق دیگران ندارد، بلکه ایشان رزقی خاص و معین و ممتاز از رزق دیگران دارند[6].
فَوَاكِهُ ۖ وَهُم مُّكْرَمُونَ ﴿٤٢﴾ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴿٤٣﴾ عَلَىٰ سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ ﴿٤٤﴾ يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ ﴿٤٥﴾ بَيْضَاءَ لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ ﴿٤٦﴾ لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنزَفُونَ ﴿٤٧﴾
انواع میوهها و آنها گرامی داشتگانند (42) در بهشت های پر نعمت (43) بر تختهایی روبه روی هم (44) جامی از شراب طهور بر آنان میگردانند (45) شرابی سپید و روشن که برای نوشندگان لذت بخش است (46) نه در آن تباهی عقل است و نه از آن مست میشوند (47)
آیه شریفه، رزق معلوم مخلصین را شرح میدهد: چیزی که هست خدای تعالی کلمه «فواکه، میوه ها» را با جمله (و هم مکرمون، آنها گرامی داشتگانند) جفت کرد، تا بر امتیاز این رزق، و این میوه از رزقهای دیگران دلالت کند، و بفهماند: هر چند دیگران نیز این میوه ها را دارند، امّا مخلصین این میوه ها را با احترام خاصّ دارند، احترامی که با خلوص آنها سازگار باشد، و دیگران در آن شرکت نداشته باشند. و اگر کلمه ی «جنّات» را به کلمه ی «نعیم» اضافه کرد، باز برای این بود که به همین احترام خاص اشاره کرده باشد. علامه میفرماید: با توجه به تفسیر [فاولئک مع الّذین انعم الله علیم، پس آنها همراه کسانی هستند که خدا به ایشان نعمتها داد. (نساء/69)] و نیز آیه ی [و أتممت علیکم نعمتی، و بر شما نعمتم را تمام کردم. (مائده/3)]، و موارد دیگر گفتیم: که حقیقت این نعمت عبارت است از ولایت، و آن این است که خود خدای تعالی عهده دار امور مخلصین در بهشت است. این طایفه در بهشت دور یکدیگرند، و با هم مأنوسند، و بر تختها نشسته و به هم نظر میکنند، بدون این که پشت سر هم را ببینند، فضای یکرنگی و صفاست. گرداگرد آنها جام هایی لبریز از شرابی صاف و زلال می گردانند، که صفا و زلالیش برای نوشندگان لذّت بخش است. شرابی که برای مخلصین آماده شده ضررهای شراب دنیوی، و مستی آن و از بین بردن عقل وجود ندارد.[7]
وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ ﴿٤٨﴾ كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ ﴿٤٩﴾
و در کنارشان دلبرانی درشت چشم است که [به همسرانشان] چشم دوزند (48) گویی تخم ماکیانند که در پوشش نهاده اند (49)
میفرماید: حوریان مخلصین فقط به همسران خود نگاه میکنند، و آن قدر ایشان را دوست دارند، که نظر از ایشان به دیگر سو نمی گردانند، و چشمانی درشت دارند، گویی همچون تخم مرغ هایی هستند، که زیر پر مرغان محفوظ میباشند، و هم چنان دست نخورده میماند، و غباری بر آن نمی نشیند، کنایه از این است که حوریان محفوظ و صفای عجیبی دارند.[8]
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ﴿٥٠﴾ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ ﴿٥١﴾ يَقُولُ أَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ﴿٥٢﴾ أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِينُونَ ﴿٥٣﴾
رو به یکدیگر کنند و از همدیگر پرس و جو کنند (50) گوینده ای از آنها میگوید: راستی من همنشینی داشتم (51) میگفت: آیا واقعا تو از باوردارندگانی (52) آیا وقتی مُردیم و خاک و استخوان شدیم آیا واقعا مجازات میشویم (53)
این جمله گفتگویی را که بین اهل بهشت رخ میدهد حکایت کرده، میفرماید: بعضی از آنها احوال بعضی دیگر را می پرسند، و بعضی آن چه در دنیا بر سرش آمده برای دیگران حکایت میکند، و سرانجام رشته سخن به اینجا میرسد: که با بعضی از اهل دوزخ که در وسط آتش قرار دارند سخن گویند. یکی از اهل بهشت به دیگران میگوید: من در دنیا رفیقی داشتم، که از بین مردم تنها او را انتخاب کرده بودم، و او تنها مرا رفیق خود گرفته بود. آن رفیق من همواره از سر تعجب و انکار از من میپرسید: راستی تو مسأله ی زنده شدن برای جزا را باور داری، و راستی باور میکنی که بعد از آن که خاک و استخوان پوسیده شدیم، و بدنهایمان متلاشی گشت، و صورتها دگرگون شد، دوباره زنده می شویم تا جزا داده شویم؟ راستش من که نمی توانم این معنا را تصدیق کنم، چون قابل تصدیق نیست.[9]
قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ ﴿٥٤﴾ فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ ﴿٥٥﴾ قَالَ تَاللَّـهِ إِن كِدتَّ لَتُرْدِينِ ﴿٥٦﴾ وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ ﴿٥٧﴾
گوید: آیا شما سر بلند می کنید ببینید [او کجاست]؟ (54) پس سر بلند می کند و او را وسط آتش می بیند(55) میگوید: به خدا سوگند چیزی نمانده بود که مرا به هلاکت اندازی (56) و اگر رحمت پروردگارم نبود، بی تردید من از احضار شدگان [در آتش] بودم (57)
همان شخص سپس به رفقای بهشتی خود میگوید: آیا شما به جهنم اشراف دارید؟ و اهل جهنم را می بینید؟ و میتوانید آن رفیق مرا در جهنم پیدا کنید؟ ببینید چه حالی دارد؟ سپس شخص گوینده به جهنم اشراف پیدا میکند، و رفیق خود را در وسط آتش می بیند، و به او میگوید: به خدا سوگند می خورم، که تو نزدیک بود مرا هم مثل خودت هلاک کنی و به اینجا ساقط سازی که خودت سقوط کردی. و اگر توفیق پروردگارم دستگیرم نمیشد، و اگر خدا هدایتم نکرده بود، من نیز مثل تو از آنهایی بودم که برای عذاب احضار شدند. نکته: منظور از نعمت در اینجا توفیق و هدایت و دستگیری خداست.[10]
أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ ﴿٥٨﴾ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَىٰ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ﴿٥٩﴾ إِنَّ هَـٰذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿٦٠﴾ لِمِثْلِ هَـٰذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ ﴿٦١﴾
آیا ما را دیگر مرگی نیست؟(58) جز همان مرگ نخستین ما؟ و ما عذاب نخواهیم شد (59) به راستی این همان کامیابی بزرگ است (60) برای این [رقم نعمتها] باید اهل عمل بکوشند (61)
سپس همان گوینده به خودش و رفقایش رو میکند، با تعجب میگوید: آیا راستی ما برای همیشه در بهشت متنعم هستیم؟ و دیگر مرگی نداریم؟ مرگ ما همان یک باری بود که در دنیا داشتیم؟ و آیا راستی دیگر ما عذاب نخواهیم دید؟ البته این سخنان از روی شک نیست، بلکه در گفتن آن سرور و فرحی مجدد و دو چندان هست، هر چند که خودشان میدانند، که جاودانه در بهشت خواهند بود. مانند کسی که مال فراوانی به او بدهند، و او با این که میداند این همه اموال مال اوست، با این حال از در تعجب میپرسد: راستی این همه مال از آن من است؟ سپس همان گوینده میگوید: این رستگاری عظیمی است، و به این شکل، شکر نعمت جاودانگی در بهشت، و رهایی از عذاب را به جای می آورند. آخرین کلام او این است که برای چنین رستگاری و ثوابی باید عاملان عمل کنند، و در دنیا که دار تکلیف است، سعی نمایند.[11]
[3] – همان، ج 17، ص213
[4] – نمونه، ج19، ص47-46
[9] – المیزان، ج17، ص218-217