ترجمه و توضیح سوره القارعة

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.

الْقَارِعَةُ ﴿١ مَا الْقَارِعَةُ ﴿٢ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ ﴿٣

 آن واقعه­ ی کوبنده(١)و چه ‎کوبنده ­ای؟ (٢) و تو چه می­دانی­ که آن ‎کوبنده چيست؟ (٣)

 قارعة به معناى كوبيدن بسيار سخت است، با تعبيراتى كه در آيه دوم و سوم آمده كه حتى به پيامبر اكرم (ص‏) مى ‏گويد تو چه مى‏دانى آن حادثه سخت و كوبنده چيست، روشن مى‏ شود كه اين حادثه كوبنده به قدرى عظيم است كه ابعادش به فكر هيچ كس نمى‏ رسد. به هر حال بسيارى از مفسران گفته ‏اند: كه قارعة يكى از نام­ هاى قيامت است، ولى درست روشن نساخته ‏اند كه آيا اين تعبير اشاره به مقدمات قيامت مى‏ باشد كه عالم دنيا درهم كوبيده مى‏ شود، خورشيد و ماه تاريك مى‏ گردد، و درياها برافروخته مى‏ شود، اگر چنين باشد انتخاب نام قارعة براى اين حادثه دليلش روشن است. و يا اين كه منظور مرحله دوم، يعنى مرحله زنده شدن مردگان، و طرح نوين در عالم هستى است، و تعبير به كوبنده به خاطر آن است كه وحشت و خوف و ترس آن روز دل­ها را مى‏ كوبد. آياتى كه بعد از آن آمده بعضى تناسب با حادثه تخريب جهان دارد و بعضی متناسب با زنده شدن مردگان است، ولی روی هم رفته احتمال اول مناسبتر به نظر مى ‏رسد، هر چند در اين آيات هر دو حادثه پشت سر يكديگر ذكر شده است.[1]

يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿٤

روزی که مردم چون پروانه ­ها پراکنده باشند. (۴)

“فراش جمع فراشة” بسيارى آن را به معنى پروانه مى‏ دانند، بعضى نيز آن را به معنى ملخ تفسير كرده ‏اند، و ظاهرا اين معنى از آيه 7 سوره قمر كه مردم را در آن روز به ملخ ­هاى پراكنده تشبيه مى‏ كند گرفته شده (كانهم جراد منتشر) و گرنه معنى لغوى آن همان پروانه است.به هر حال تشبيه به پروانه به خاطر آن است كه پروانه‏ ها معمولا خود را ديوانه‏ وار به آتش مى‏ افكنند و مى‏ سوزانند، بدكاران نيز خود را در آتش جهنم مى ‏افكنند. اين احتمال نيز دارد كه تشبيه به پروانه اشاره به حيرت و سرگردانى خاصى است كه در آن روز بر همه انسان­ها مستولى مى‏ شود. و اگر فراش به معنى ملخ­ ها باشد تشبيه مزبور به خاطر اين است كه مى‏ گويند بسيارى از پرندگان به هنگام حركت دسته جمعى در مسير معينى پرواز مى‏ كنند، جز ملخ­ ها كه در حركت گروهى مسير مشخصى ندارند و هر كدام به سوئى پيش مى‏ روند.[2]

وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ ﴿٥

و کوه ­ها چون پشم رنگارنگ حلاجی شده، شوند. (۵)

طبق آيات مختلف قرآن كوه­ ها در آستانه قيامت نخست به حركت درمى ‏آيند بعد درهم كوبيده و متلاشى مى ‏گردند و سرانجام به صورت غبارى در آسمان درمى ‏آيند كه در آيه مورد بحث آن را تشبيه به پشم­ هاى رنگين حلاجى شده كرده است، پشم­ هائى كه همراه تندباد حركت كنند و تنها رنگى از آنها نمايان باشد، و اين آخرين مرحله متلاشى شدن كوه­ ها است. اين تعبير ممكن است اشاره به رنگ­هاى مختلف كوه ­ها نيز باشد، چرا كه كوه­ هاى روى زمين هر كدام رنگ خاصى دارند. به هر حال اين جمله گواه بر آن است كه آيات فوق از مراحل نخستين قيامت يعنى  مرحله  ويرانى و پايان جهان سخن مى‏ گويد.[3]

فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ ﴿٦

و اما کسی که وزنه اعمالش سنگين باشد. (۶)

ميزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى كه داراى كفه‏ هاى مخصوص است نمى‏ باشد، بلكه به هر گونه وسيله سنجش اطلاق مى‏ شود، چنان كه در حديثى مى‏ خوانيم: ان امير المؤمنين و الائمة من ذريته (عليهم‏ السلام‏) هم الموازين: امير مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند. و در حديثى از امام صادق (عليه‏ السلام‏) آمده است كه وقتى از معنى ميزان سؤال كردند. در پاسخ فرمود: الميزان العدل !: ترازوى سنجش همان عدل است. به اين ترتيب وجود اولياء الله يا قوانين عدل الهى مقياس ­هائى هستندكه انسان­ ها و اعمال­ شان را بر آنها عرضه مى‏ كنند، و به همان اندازه كه با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است! روشن است كه منظور از سبكى و سنگينى ميزان به معنى سنگينى خود ترازوهاى سنجش نيست، بلكه وزن چيزهائى است كه با آن مى ‏سنجند.، ضمنا تعبير به موازين به صورت صيغه جمع به خاطر آن است كه اولياى حق و قوانين الهى هر كدام يكى از ميزان ­هاى سنجشند، و از اين گذشته تنوع صفات و اعمال آدمى ايجاب مى‏ كند كه هر كدام را با ميزانى بسنجند، و الگوها و ترازهاى سنجش متفاوت باشد.[4]

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ ﴿٧

پس او در يک زندگی رضايت بخش است. (۷)

تعبير به “عيشة راضية” (زندگى خشنود) تعبير بسيار جالب و رسائى است از زندگى پر نعمت و سراسر آرامش بهشتيان در قيامت، اين زندگى آن قدر رضايت­ بخش است كه گوئى خودش راضى است. اين امتياز بزرگ مخصوص زندگی آخرت است، چرا که زندگی دنيا هرقدر مرفه و پر نعمت و توأم با أمن و أمان، رضايت و خشنودی باشد باز از عوامل ناخشنودی خالی نيست، تنها زندگی آخرت است که سراسر رضايت، خشنودی، آرامش، امنیت و مایه ی آسودگی خاطر است.[5]

وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ ﴿٨

و اما کسی که وزنه اعمالش سبک شود. (٨)

سبکی و سنگينی هر عملی به اندازه ی حق بودن آن است. بنابراين، اعمالی که باطل است وزن و ارزش ندارد، مانند: کفر، انواع نافرماني­ ها و گناهان، پس فردی که تمام اعمالش باطل است حساب کشی ندارد. نتيجه اين که فقط اعمال خير محاسبه و وزن مي­ شوند، برای تشخیص میزان حقانیّت اعمال آنها را با معیار و میزان­ های مختلفی می ­سنجند مانند اولیاء الله و یا قوانین الهی چنانچه علی (ع) یکی از میزان­ هاست.[6]

فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ ﴿٩ وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ ﴿١٠ نَارٌ حَامِيَةٌ ﴿١١

پس جایگاهش هاويه است(٩) و تو چه می­دانی آن چيست (10) آتشی است سوزان (11)

نامگذاری جهنم به هاويه از اين جهت است که اين کلمه از “ماده هوی” گرفته شده، که به معنای سقوط است، می­ فرماید: کسی که میزانش سبک باشد سرانجامش سقوط به سوی اسفل السافلین است، و نيز اشاره به عمق آتش دوزخ است و اگر هاويه را مادر دوزخيان خوانده از اين باب بوده که مادر، پناهگاه فرزند و مرجع اوست، به هر طرف که برود دوباره به دامن مادر بر می­ گردد، جهنم هم برای دوزخيان چنين مرجع و سرانجامی است. در واقع اين آيات دلالت بر عظمت آتش دوزخ و فوق تصوّر بودن آن می­ کنند.[7]

 – نمونه، ج 27، ص 261[1]

 – نمونه، ج 27، ص 262[2]

 – نمونه، ج 27، ص 263[3]

 – همان، ص 265 – 264[4]

 – نمونه، ج 27، ص 266[5]

 – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 1350[6]

 – المیزان، ج 20، ص 805 – 804[7]