ترجمه و توضیح سوره المدثر 56 – 26

سَأُصْلِيهِ سَقَرَ ﴿٢٦ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ ﴿٢٧ لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ ﴿٢٨

به زودی اورا وارد سقر می­ کنيم (٢۶) و تو چه می­ داني سقر چيست؟ (٢٧) نه چيزی را باقی می­ گذارد و نه چيزی را رها می­ کند (٢٨)

يعنی “سقر”  آن قدر  هراس­ آور  و مهم  است  که  از دايره ی  تصور  انسان  بيرون است. و اين که هر چيزی در آن بيفتد همه را می ­سوزاند و هيچ چيز را از قلم نمی­ اندازد به خلاف آتش دنیا که بسیاری از اوقات چيزی در آن می­ افتد اما بعضی از اجزايش سالم می­ماند. بعضی ديگر گفته ­اند منظور اين است که پيوسته دوزخيان را درميان مرگ و حيات گرفتار می­ سازد (آيه ١٣ سوره اعلی)

لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ ﴿٢٩ عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ ﴿٣٠

پوست تن را به کلی دگرگون می­ کند (٢٩) بر آن آتش نوزده تن موکلند (٣0)

خصوصيت دیگر سقر اين است که آن چنان رنگ پوست را دگرگون می­ کند که چهره ی سياه را سياه ­تر از شب تاريک می­ کند، آن طور که از فاصله ی بسیار دوری برای انسان­ها نمايان است. فرشتگانی که عهده­ دار عذاب دادن به مجرمین هستند و از هر شفقت و ترحم و مهربانی به ايشان به دور هستند، نوزده نفر می­ باشند.

وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةًۙ وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًاۙ وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَۙ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِهَـٰذَا مَثَلًاۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّـهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُۚ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْبَشَرِ ﴿٣١﴾

و ما مأموران دوزخ را جز فرشتگانی قرار نداديم، و تعداد آنها را جز برای امتحان کافران معين نکرديم، تا اهل کتاب يقين پيدا کنند و برايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل کتاب و مؤمنان تردید به خود راه ندهند و بيماردلان و کافران بگویند: خدا ازاين توصیف چه منظوری دارد؟ آری اين­ گونه خداوند هرکس را بخواهد گمراه می­ سازد و هرکس را بخواهد هدایت می­ کند و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی­ داند، و اين جز هشدار و تذکر برای انسان­ها نيست (٣١)

کفار بعد از شنيدن اين که تعداد مأموران آتش ١٩ نفر است شروع به استهزا کردند، که چرا ١9؟ و با حالت مسخره کردن گفتند: ما در مقابل هر يک از آنها ده نفر قرار می­ دهيم تا آنها را درهم بشکنیم!  علاوه بر امتحان کفار، هدف از گفتن اين که موکلین آتش ١٩ نفر هستند، اين بود که اهل کتاب يقين کنند به اين که قرآن حق است و مطابق کتاب آسمانی ايشان است، زيرا اين عدد هماهنگ با آن چيزی است که در کتاب خود يافته اند، و همچنین مسلمانان هم وقتی ببيند اهل کتاب اين خبر قرآن را تصديق کرده ايمان­شان زيادتر خواهد شد. و اين گمراهی و هدایتی که در آيه ذکر شده بعد از استحقاقی است که انسان از خود نشان می­ دهد، و درواقع پيامد رفتار خود انسان است، و سپس می­ فرمايد: بشر هيچ راهی برای علم و آگاهی از لشکریان پروردگار ندارد و اگر ما خود خبر داديم که آنها ١٩ نفرند برای اين بود که مايه ی تذکر و بيداری آنها بشود، نه آنکه بر سر آن قيل و قال کنند.

كَلَّا وَالْقَمَرِ ﴿٣٢ وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ ﴿٣٣ وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ ﴿٣٤ إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ ﴿٣٥

اين چنين نيست که می ­پندارند سوگند به ماه (٣٢) و به شب آن هنگام که پشت می­ کند  (٣٣) و به صبح هنگامی که چهره  می­ گشايد  (٣۴) که آن از  مسائل  مهم است (35)

معنای اول اينست که خداوند اين سوگندها را می ­خورد تا بگويد: حوادث هولناک قيامت و دوزخ و فرشتگان عذاب از مسائل مهم و بزرگ­ترين تحولات می ­باشد. البته بايد توجه داشت قسم به ماه و به شب، آن زمان که رو به صبح می­ گذارد و قسم به طلوع صبح، تناسبی با نور هدایت قرآن و پشت کردن ظلمات شرک و کفر و دميدن سپيده صبحگاهان توحید دارد. معنای دوم اين است که اين چنين نيست که وليد گفت و قرآن را سحر خواند، به ماه و شب و صبح، سوگند می­ خورم که قرآن از آيات کبرای الهی است.

نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ ﴿٣٦﴾ لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ ﴿٣٧﴾

هشدار و انذاری است برای همه انسان­ها (٣۶) برای هرکسی ازشما که بخواهد پيش افتد يا عقب بماند (٣٧)

مطابق معنای اول اين می‌شود که هدف از آفرينش دوزخ، هرگز انتقام­ جویی نيست؛ بلکه وسيله ای برای انذار انسان­ هاست تا همگان را بيم دهد و از گنه­ کاری برحذر دارد. امّا مطابق معنای دوم اين می‌شود که قرآن، ازحيث انذار و بيم رسانی به همه ی انسان­ها، از آيات کبرای الهی است. منظور از تقدم، پيروی کردن از حق است که مصداق آن ايمان و اطاعت است، و منظور از تأخر، پيروی نکردن است که مصداقش کفر و معصیت است و معنایش اين است که: قرآن از اين جهت از بزرگ­ترين آيات الهی است که هشداری است برای  همه بشر،  چه آنهایی از شما که حق را  پيروی می­ کنند، چه آنهایی  از شما که حق را پيروی نمی­ کنند‌، و أحدی نيست که بی­ رابطه با قرآن باشد.

كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ﴿٣٨﴾ إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ ﴿٣٩﴾

هرکسی در گرو اعمال خويش است (٣٨) مگر اصحاب يمين که خود را از رهن خارج ساخته ­اند (٣٩)

خدای تعالی اين حق را بر گردن خلق دارد که او را با ايمان و عمل‌ صالح بندگی کنند، پس هر نَفس از انسان­ها نزد خدا محفوظ و محبوس است، تا اين حق و اين دين را بپردازد، حال اگر ايمان آورد و عمل‌ صالح کرد، از گرو درآمده آزاد می‌شود و اگر کفر ورزيد و مرتکب جرم شد، و با اين حال مُرد، همچنان برای ابد محبوس است. در آيه قبل فرمود: بيم دادن مخصوص همه انسان­هاست؛ و اين آيه علت را بيان می­ کند، يعنی وقتی نفس انسانی در گرو کرده­ های خود باشد، پس هرنفسی بايد از آتش قيامت، که او را درصورت مجرم بودن و پيروی حق نکردن درآن حبس می‌کنند، دلواپس باشد، که همين دلواپسی تقواست. نفوس دو گروهند: اول) آنهایی که خود را از رهن آزاد کرده­ اند و دارای عقاید حقه و اعمال صالحه اند که همان مؤمنين متوسط ­الحالند که در روز حساب، نامه عمل­شان را به دست راست­شان می دهند. دوم) آنها که نتوانستند خود را از رهن آزاد کنند‌ و مجرمند. امّا مقربينی که در سوره واقعه ذکر شده دراين تقسیم بندی نيستند زيرا ايشان اصلا خود را صاحب نفس نمی­ دانند و آن را مِلک خدا می­ دانند.

فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴿٤٠ عَنِ الْمُجْرِمِينَ ﴿٤١ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ﴿٤٢﴾ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ﴿٤٣﴾ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ﴿٤٤﴾

اصحاب يمين در باغ­های بهشت متنعمند و سؤال می‌کنند (۴٠) از احوال دوزخيان گنه­کار (۴١) که چه چيز شما را به دوزخ فرستاد (۴٢) گویند ما از نمازگزاران نبوديم (۴٣) و مستمندان را اطعام نمی­ کرديم (۴۴)

مجرمان در پاسخ اصحاب يمين به چهار گناه خويش اعتراف می‌کنند. ابتدا می­ گويند از نمازگزاران نبوديم، که در اينجا علامه می­ فرمايد: مراد از صلات نماز معمولی نيست، بلکه منظور توجه عبادتی خاص است به درگاه خدای تعالی،که با همه ی عبادتها، يعنی عبادت در شرايع معتبر آسمانی که از حيث کم و کيف با هم مختلفند، می ­سازد. ديگر اين که حوايج تهيدستان را رفع نمی­ کرديم. يعنی همان­ طور که حق الله را اداء نمی­ کرديم حق الناس را هم نمی­ پرداختيم.

وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ﴿٤٥﴾ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿٤٦﴾ حَتَّىٰ أَتَانَا الْيَقِينُ ﴿٤٧﴾

و پيوسته با اهل باطل همنشین و هم صدا بوديم (۴۵) و روز جزا را تکذیب می­ کرديم (۴۶) تا آنکه يقين به نزد ما آمد (۴٧)

يعنی آن چنان در باطل فرو رفته بوديم که از هر حقيقتی غافل مانديم. در مجالسی که آيات خدا را استهزا و تبليغات ضد اسلامی می­کردند، شرکت‌ می ­کرديم و با تهمت و غيبت و لهو و لعب و شوخي­ های رکيک خوشگذرانی می­ کرديم. تکذیب روز جزا چهارمین گناه مجرمین است و همين تکذیب، منشأ ارتکاب تمام گناهان می ­باشد. مجرمین می گويند ما همواره روز جزا را تکذیب می­ کرديم تا زمانی که مرگ ما فرا رسید آن­گاه با نزدیکی مرگ و بعد از مرگ به حقانیت روز جزا يقين پيدا کرديم امّا ديگر برای ما نتيجه­ ای نداشت.

فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ﴿٤٨

پس شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی ندارد (۴٨)

يعنی اگر چه در روز قيامت شفاعتی درکار است، امّا شامل مجرمان نمی ­شود زيرا شفاعت، بی قيد و شرط نبوده بلکه نياز به وجود زمينه ی مساعد در شفاعت شونده دارد و همان­ طور که آب برای دانه ی فاسد، بی ­ثمر است شفاعت نيز برای مجرمین بی­ فايده است.

فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ﴿٤٩كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ﴿٥٠فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ ﴿٥١

پس‎آنها را چه شده است که از اين تذکر روی­ گردانند (۴٩)گويی آنها گورخرانی گريزانند (۵٠) که از شير درنده می­ گريزند (۵١)

وقتی جريان از اين قرار است، پس عقل حکم می­ کند که قرآن را تصديق کنند‌ و به وسيله تذکرات آن متذکر شوند، لذا بسیار عجيب است که با اين وجود چگونه اين ­طور از اين تذکر روی بر می­ تابند! وحشت و فرار کفار از قرآن و نفرت و اعتراض ­شان از آيات روح پرور آن شبيه به حال گورخرانی است که از شير می­ گريزند در حالی که دربرابر آنها چيزی جز تذکره و وسيله بيداری و هشياری قرار ندارد.

بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَىٰ صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ﴿٥٢﴾ كَلَّاۖ بَل لَّا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ ﴿٥٣﴾

بلکه هرفردی از آنها می ­خواهد که برايشان صحيفه ی وحی آسمانی جداگانه‌ای بيايد (۵٢) چنين نيست که آنها می­ گويند، بلکه آنها از آخرت نمی ­ترسند (۵٣)

آيه از تکبر آنها پرده برمی ­دارد. اينان به شرطی حاضرند دعوت رسول خدا (ص) را بپذیرند که برای هريک از ايشان مستقلا کتاب آسمانی نازل شود و إلّا به هيچ وجه دعوت حضرتش را هرچند که حق باشد و معجزاتی روشن آن را تأييد کند نمی ­پذيرند. می­ فرماید: البته اين توقع که کتاب آسمانی بر آنها نازل شود يک پيشنهاد جدی نيست بلکه بهانه­ ايست برای نپذیرفتن دعوت  رسول الله (ص) و علت اصلی تکذیب دعوت پيامبر نيز اين است که آنان از آخرت نمی ­ترسند و اگر می­ ترسیدند ایمان می­آوردند.

كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ ﴿٥٤ فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ ﴿٥٥

چنين نيست محققا قرآن همه پند و اندرز است (۵۴) پس هرکه بخواهد از او  پند می­ گيرد (۵۵)

ما به پيشنهاد آنان توج ی نمی­ کنیم و به ايشان کتاب نازل نخواهيم کرد، چون قرآن برای تذکر و انذار کافی بوده و همين برای مقصود ما بس است؛ يعنی قرآن اين قابليت را دارد که هر کس را که خواهان سعادت خويش است، هدایت نمايد پس هرکه می­ خواهد ازآن پند می­ گيرد چرا که دعوت و موعظه ی قرآن اجباری نيست.

وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُۚ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَىٰ وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ﴿٥٦

و هيچ کس پند نمی­ گيرد مگر اين که خدا بخواهد، در اين صورت او اهل تقوا و آمرزش است (۵۶)

پس نباید پنداشت که همه چيز بسته‌ به اراده خود انسان است و اراده او از هرجهت استقلال دارد؛ بلکه انسان درعین آزاد بودن، وابسته به مشيت الهی است. در واقع خدا خواسته است که انسان به اختیار خود متذکر شود، پس متذکر شدن او گرچه فعل اختياری است امّا چون خدا خواسته که او به اختيارش عمل‌ کند لذا متذکر شدن وابسته به خواست خدا می‌شود، حال که خدا به همه چيز ولایت مطلقه دارد و سعادت و شقاوت انسان بدست اوست، شايسته است که از او پروا کنند و سزاوار است که پرواکنندگان به آمرزش او اميدوار باشند. روايتی از رسول (ص) آمده است که خدا می­ فرمايد: من صلاحيت آن را دارم که خلق از من پروا کنند و فردی و چيزی را شريکم نکنند، که اگر پروا کرد و شريک برايم قرار نداد در آن صورت من اهلیت آن را دارم که همه گناهان به جز شرک را بيامرزم.