ترجمه و توضیح سوره النباء

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.

عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ ﴿١

درباره چه چيزی از يکدیگر سؤال می‌کنند؟ (١)

 اين پرسش در ميان مشرکین مکّه بود، همان­ هايی که منکر نبوت و معاد بودند. و اگر قرآن کريم خبر از آن را به صورت سؤالی آورده، برای اين است که به پوچی و حقارت آن اشاره کند، و بفهماند پاسخ اين سؤال آن قدر روشن است که جایی برای سؤال کردن نيست.[1]

عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ ﴿٢

درباره آن خبر بزرگ (٢)

این آیه پاسخ به سوالی است که خود خداوند کرده بود، خودش پرسید از چه سؤال می­کنند؟ پاسخ می ­دهد از خبری بس عظیم. مراد از خبر عظیم، خبر زنده شدن مردگان و قيامت است، که قرآن عظیم در سوره ­های مکّی و به ویژه در سوره­ هایی که اوایل بعثت نازل شده کمال توجه را درباره اثبات آن دارد. چون مشرکین، خدا و ملائکه را قبول داشتند، اما منکر رسالت، قیامت و بهشت و دوزخ بودند.[2]

الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ ﴿٣

همان که پيوسته در آن اختلاف دارند (٣)

کفار وقتی شنيدند که قرآن سخن از قيامت و روز جزا به ميان آورده، برايشان گران آمده و شروع کردند از يکدیگر سؤال کردن که اين چه خبر عظیمی است که تا کنون به گوش ما نرسیده است؟ به رسول خدا (ص) یا مؤمنین مراجعه می ­کردند و می ­پرسیدند: روز قیامت چیست؟ چه خصوصیاتی دارد؟ چه وقت واقع می ­شود؟ البته مشرکین در اصلِ انکار معاد متّفق بودند؛ امّا اختلاف ­شان در طرز انکار آن بود، بعضی وقوع آن را محال می ­دانستند. پس آن را انکار می ­کردند (سباء/٧) بعضی آن را محال نمی­ دانستند، امّا چون بعيد می­ دانستند انکارش می­ کردند (مؤمنون /٣۶) بعضی نه آن را محال می­ دانستند و نه بعيد، بلکه انکار آنها به جهت شک در معاد بود (نمل/۶۶) و بعضی به آن يقين داشتند؛ امّا از روی لجاجت منکر آن می­ شدند(ملک/٢١).[3]

كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ﴿٤ ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ ﴿٥

چنين نيست که پنداشته­ اند به زودی خواهند دانست (۴) باز هم چنين نيست به زودی آگاه خواهند شد (۵)

 تعبیر به “سیعلمون” ( “س” که معمولا برای آینده نزدیک می آید) اشاره به این است که قیامت امری نزدیک است، و تمام عمر دنیا در برابر آن ساعتی بیش نیست.[4] اين جمله جلوی ايشان را از سؤال کردن درباره قيامت می­ گيرد، می­ فرمايد: بايد از اين پرس و جوها دست بردارند، زيرا حقيقت امر به زودی برای آنها کشف می‌شود و اين خبر (قيامت) واقع می‌شود، آن وقت آنچه را که امروز نمی­ دانند‌ خواهند دانست. بايد توجه داشت، تکرار آيه در واقع هم برای تأييد مطلب آيه قبل، و هم تهديدی  است برای منکران قيامت.[5]

أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا ﴿٦ وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا ﴿٧ وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا ﴿٨

آيا ما زمین را مهد آسایش نکرديم؟ (۶) و کوه­ها را ميخ­هايی در آن ]نساختيم؟[ (٧) و شما را جفت آفريديم (٨)

از آيه ۶ تا  ١7 حتمی بودن زنده شدن مردگان و جزای آنها، و تحقق اين خبر عظیم (قيامت) را استدلال می­ کند، و به این نکته اشاره می­ کند: که این عالم محسوس با زمین و آسمان و شب و روزش و انسان­ هایش که نسل در نسل می­آیند و می­ روند، و آن تدبیر متقن و دقیقی که در همه امورش جریان دارد، ممکن نیست صرفا به خاطر بازی و سرگرمی پدید آمده باشد، و هیچ هدفی و غرضی در نظر پدید آورنده ­اش نباشد، پس به طور مسلم باید بعد از این عالم، عالمی باشد که  در آن روز انسان صالح اثر صلاح خود را، و انسان فاسد اثر فساد خود را ببیند. لذا می فرمايد: مگر ما نبوديم که زمین را برای شما قرارگاه و محل آرامش ساختيم تا بتوانید در آن قرار بگيريد و تصرف کنید؟[6] مهاد: به معنى مكان آماده و صاف و مرتب است. انتخاب اين  تعبير براى زمين، بسيار پرمعنى است، چرا كه از يك سو قسمت­ هاى زيادى از زمين آن چنان نرم و صاف و مرتب است كه انسان به خوبى مى ‏تواند در آن خانه‏ سازى كند، زراعت و باغ احداث  نمايد. از سوى ديگر همه نيازمندي­ هاى او بر سطح زمين يا در اعماق آن به  صورت مواد اوليه و معادن گرانبها نهفته است. و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب  مى‏ كند، واجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزيه و متلاشى مى ‏شوند، و انواع   ميكرب­ها به واسطه اثر مرموزى كه دست آفرينش در خاك نهاده است نابود مى‏گردد. خلاصه در اين بستر آرام همه وسائل آسايش و آرامش فرزندان اين زمين آماده و مهيا است، و هنگامى اهميت اين نعمت آشكارتر مى‏ گردد كه مختصر تزلزل و دگرگونى در آن رخ دهد. و مگر کوه ­ها را ميخ­ هاي زمین نساختیم تا زمین، سکون و آرامش يابد و از تکان­ها به دور باشد؟ كوه ­ها علاوه بر اين­كه ريشه‏ هاى عظيمى در اعماق زمين دارند، و در آنجا به هم پيوسته‏ اند و همچون زرهى پوسته زمين را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى، و تاثير جاذبه جزر و مد­آفرين ماه از بيرون حفظ مى ‏كنند. ديوارهاى بلندى در برابر طوفان­ هاى سخت و سنگين محسوب مى ‏شوند، كه اگر نبودند دائما زندگى انسان زير ضربات كوبنده طوفان­ ها دستخوش ناآرامى بود . و ازواج جمع زوج به معنى جفت، و جنس مذكر و مؤنث است، وآفرينش انسان از اين دو جنس علاوه بر اين­كه ضامن بقاى نسل او است، سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى ‏شود.[7]

وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا ﴿٩ وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسًا ﴿١٠ وَجَعَلْنَا النَّهَارَمَعَاشًا ﴿١١

و خواب را برای شما مايه راحتی و فراغت قرار داديم (٩) و شب را پوشش گردانیدیم (١٠) و روز را برای کسب و کار مقرر داشتيم (١١)

تعبير به “سبات” اشاره لطيفى به تعطيل قسمت ­هاى قابل توجه ای از فعاليت­ هاى جسمى و روحى انسان در حال خواب است، و همين تعطيل موقت سبب استراحت و بازسازى اعضاى فرسوده، و تقويت روح و جسم، و تجديد نشاط انسان، و رفع هرگونه خستگى و ناراحتی، و بالاخره آمادگى براى تجديد فعاليت مي­شود. پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين، و تمام موجودات زنده‏اى كه روى آن زيست مى ‏كنند، فعاليت­ هاى خسته­ كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مى ‏كند، و تاريكى را كه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مى‏سازد، تا اندام­ هاى فرسوده مرمت گردد، و روح خسته تجديد نشاط كند، چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسر نيست. در واقع آيه عقيده دوگانه ­پرستان را که معتقد بودند روز و نور، نعمت و شب و ظلمت، شرّ است، را ردّ می ­کند و هر دو را نعمت بزرگ می­داند و ما روز را وسيله ی معاش شما قرار داديم تا در آن برای کسب روزی تلاش کنید.[8]

وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا ﴿١٢ وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا ﴿١٣

و بالای سر شما هفت آسمان محکم بنا کرديم (١٢) و (در آن) چراغی نورانی و حرارت بخش نهادیم (١٣)

 عدد هفت شاید اشاره به کثرت باشد، يعنی آسمان­ های متعدد، یاکه به عدد هفت اشاره دارد، يعنی هفت آسمان و عالم بالای سر ما است، می ­فرماید: [انّا زینّا السّماء الدنیا بزینة الکواکب، ما آسمان پایین را با ستارگان زینت دادیم./صافات6] به حکم این آیه ستارگان متعلق به آسمان اول است، و ماورای آن، شش عالم و آسمان دیگر وجود دارد که از دسترس علم بشر بیرون است.  يا اشاره به طبقات هوای اطراف زمین می­کند، که در عين رقيق بودن ظاهری، از چنان‌ استحکامی برخوردار است که اين کره خاکی را از هجوم دایمی سنگ ­های آسمانی حفظ می­ کند. دانشمندان محاسبه کرده­ اند که استقامت قشر هوای اطراف زمین که بيش از يک­ صد کيلومتر ضخامت دارد، به اندازه يک سقف پولادين به ضخامت ده متر است، و اين يکی از تفسیرهای {سبع شِداد} است و سپس به خورشید اشاره می­ کند، “وهاج” به معنی نور و حرارتی است که از آتش صادر می شود، بنابر این ذکر این صفت برای این چراغ پر فروغ آسمانی اشاره به دو نعمت بزرگ است، یعنی نور و حرارت، که خميرمايه همه مواهب اين جهان است.[9]

وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا ﴿١٤ لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا ﴿١٥ وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا ﴿١٦

و ما از ابرهای باران­زا، آبی ریزان فروفرستادیم (١۴) تا به وسیله ی آن دانه­ و گياه برآوریم (١۵) و باغ­ های پر درخت (١۶)

ما از ابرهاى باران‏زا آبى فراوان و پى در پى فرو فرستاديم.گرچه نزول باران به خودى خود مايه خير و بركت است، ولی مى‏ فرمايد: هدف از نزول باران اين است كه دانه‏ هاى غذائى و گياهان و باغ های پر درخت را به وسيله آن از زمين خارج كنيم. در حقيقت دراين دو آيه به تمام مواد غذائى كه انسان و حيوان از آن استفاده مى‏ كنند، و از زمين می ­رويد، اشاره شده است، زيرا قسمت مهمى از آنها را دانه‏ هاى غذائى تشكيل مى‏ دهد (حبا) و قسمت ديگرى سبزيجات و ريشه‏ ها است (و نباتا) و بخش ديگرى نيز ميوه ‏ها مى‏ باشد (و جنات). ذکر مواهبی مانند نور و ظلمت و حرارت و آب و خاک و باران و گياهان، همه گويای اين مطلب است که بر جهان نظام‌ دقيقی حاکم است، و در همه امورش تدبيری محکم جريان دارد، و می ­رساند که ممکن نيست چنين نظامی فقط به خاطر بازی و سرگرمی پديد آمده باشد، و حکمت خدا ايجاب می­کند که هدفمند باشد، و روزی باشد که انسان به جزای آنچه کرده برسد.[10]

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتًا ﴿١٧

همانا روز داوری، زمان وعده است (١٧)

از اين آيه به توصیف آن نبأ عظیم می ­پردازد، و اگر آن را يوم الفصل خوانده، برای اين است که بفهماند در آن روز بين مردم جدایی صورت می­ گيرد، و هر طایفه‌ای به آنچه عمل کرده و مستحق آن شده است می­ رسد، و اين که يوم الفصل در علم خدا معين شده بود، و روزی که خدا آسمان ها و زمین را می ­آفريد و نظام‌ جاری در آن را بر آن حاکم می­ کرد، از همان روز برای نظام‌ مادی جهان مدتی معين کرده، که با سر رسيدن آن مدت، عمر عالم ماده هم تمام می ­شود، چون خودش عالم دنیا را آفريده بود می ­دانست که اگر آن را بخواهد بيافريند، لازمه­ اش اين است که عالم قيامت را هم به پا کند.[11]

يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا ﴿١٨

روزی که در صور دميده می‌شود پس گروه گروه بیایید (١٨)

از آيات  به خوبی استفاده  می‌شود که  دو  نفخ صور واقع  می­شود؛ در  نفخ  اول  نظام‌ جهان به هم ريخته و تمام اهل زمین و همه کسانی که در آسمان­ ها هستند، می­ میرند، و در نفخ دومی، جهان نوسازی می‌شود، و مردگان به حيات خود باز می ­گردند، و قيامت برپا می‌شود. در آيه ٩۵ سوره مريم می ­فرمايد: هر کس در آن روز تنهاست و در آيه ١٧ سوره اسراء می ­فرمايد: هر گروهی با پيشوايش وارد محشر می ­شود و اين آيه نيز بر فوج فوج وارد شدن دلالت دارد. آيا اين آيات با يکديگر منافات دارند؟ در پاسخ می­ توان گفت، قيامت ایستگاه ­های متعددی دارد که ممکن است در ایستگاه اول، مردم گروه گروه و همراه رهبران­شان وارد شوند؛ امّا به هنگام قرارگرفتن در پای محکمه عدل الهی فرد فرد باشند. و به تعبیر قرآن در آیه 21 سوره ق: هر کدام با یک نفر مأمور و یک گواه در آنجا حاضر می­ گردند.[12]

وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَابًا ﴿١٩

و آسمان گشوده شود، پس درهایی شود(١٩)

يعنی درهای عالم غيب به عالم شهود باز می‌شود و پرده­ ها کنار  می­رود  و  عالم  انسانی به عالم فرشتگان متصل می­ گردد.[13] به تعبير ديگر: در آن روز نخست آسمان­ ها از هم متلاشى مى ‏شوند، و به دنبال آن طبق آيه 48 سوره ابراهيم آسمان­ هائى نوين و زمينى نو جاى آن را مى‏ گيرد، (يوم تبدل الارض غير الارض و السماوات) و در اين حال درهاى آسمان­ ها به روى زمينيان گشوده مى ‏شود، و راه آسمان­ها به روى انسان باز مى‏ گردد، بهشتيان به سوى بهشت مى روند، و درهاى بهشت به روى آنها گشوده خواهد شد، (حتى اذا جاءوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم،  تا زمانى كه بهشتيان به سوى بهشت مى ‏آيند و درهاى آن گشوده مى ‏شود، و خازنان بهشت به آنها مى‏ گويند: درود بر شما/ زمر73). و در همين­ جا است كه (فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى‏ شوند و تبريك و تهنيت مى ‏گويند و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب/رعد23) و درهاى دوزخ نيز به روى كافران گشوده مى ‏شود (و سيق الذين كفرواالى جهنم زمرا حتى اذا جاءوها فتحت ابوابها / زمر71).[14]

وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا ﴿٢٠

و کوه­ ها به راه انداخته شوند و سرابی ­گردند (٢٠)

به طورى كه از جمع بندى آيات مختلف قرآن درباره سرنوشت كوه ­ها در قيامت به دست مى ‏آيد، كوه­ ها مراحلى را طى مى‏كند، نخست كوه­ ها به حركت در­مى‏ آيد، (وتسير الجبال سيرا/ طور10). سپس از جا كنده مى ‏شود، و سخت درهم كوفته خواهد شد، (و حملت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة/حاقه14). و بعدا به صورت توده ‏اى از شن­ هاى متراكم در­مى ‏آيد، (و كانت الجبال كثيبا مهيلا/مزمل 14). و بعد به صورت پشم زده شده در­مى‏ آيد كه با تند باد حركت مى‏ كند، (و تكون الجبال كالعهن المنفوش/قارعه5). و سپس به صورت گرد و غبار در­مى‏ آيد كه در فضا پراكنده مى‏ شود، (و بست الجبال بسا فكانت هباء منبثا/ واقعه5 و6). و بالاخره چنان كه در آيه مورد بحث آمده، تنها اثرى از آن باقى مى‏ ماند، و همچون سرابى از دور نمايان خواهد شد. و به اين ترتيب سرانجام كوه ­ها از صفحه زمين برچيده مى ‏شود، و زمين هموار مى‏ گردد و [يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربى نسفا فيذرها قاعا صفصفا: از تو درباره كوه­ها سؤال مى‏ كنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد مى ‏دهد و زمين را صاف و هموار مى ‏سازد ! (طه – 105 – 106)].[15] علامه می فرماید: وقتی کوه­ها به راه افتادند، و در آخر حقیقتش باطل شد، و دیگر چیزی به صورت جبال باقی نماند، می ­توان گفت: سرابی خالی از حقیقت می­ شود.[16]

إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَادًا ﴿٢١  لِّلطَّاغِينَ مَآبًا ﴿٢٢

به یقین جهنَّم کمينگاهی شود (٢١) محل برگشت است برای سرکشان (٢٢)

“مرصاد” اسم مكان است به معنى جايگاهى كه در آن كمين مى‏كنند، و در اين كه چه كسى در دوزخ در كمين طغيانگران است؟ گفته ‏اند: فرشتگان عذاب، زيرا طبق آيه 71 سوره مريم، همه انسان­ ها اعم از نيك و بد از كنار دوزخ، يا از بالاى آن عبور مى ‏كنند، (و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا) در اين گذرگاه عمومى و همگانى، فرشتگان عذاب در كمينند و دوزخيان را مى‏ربايند ! و ممکن است خود دوزخ در كمين آنها قرار دارد، و هر كدام از طغيانگران به آن نزديك مى ‏شوند، آنها را به سوى خود مى ‏كشاند و در كام خود فرو مى ‏برد، به هر حال از اين گذرگاه عمومى احدى از سركشان نمى ‏توانند بگذرند، يا فرشتگان عذاب آنها را مى‏ ربايند، و يا جاذبه شديد جهنم.[17]آن جهنم محل برگشت طاغيان است که تجاوز از حدود الهی، کار هميشگی آنهاست، امّا چرا  محل برگشت؟ چون  طاغيان در دنیا جهنم را مأوای  خودکرده بودند، پس صحيح است که بگوييم به جهنم برمی­ گردند.[18]

لَّابِثِينَ فِيهَا أَحْقَابًا ﴿٢٣

که روزگارانی دراز در آن بمانند (٢٣)

 طاغيان، که همان کفار لجباز هستند، مدت‌های طولانی و ساليان دراز در جهنم می ­مانند. منظور از احقاب در اینجا این است که مدت­های طولانی و سالیان دراز پی در پی می­ آید و می­ گذرد، بی­ آن که پایان یابد، و هر زمانی که می­ گذرد زمان دیگری جانشین آن می ­شود.[19]

لَّايَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًاوَلَا شرابًا ﴿٢٤ إِلَّا حَمِيمًا وَغَسَّاقًا ﴿٢٥ جَزاءً وِفَاقًا﴿٢٦

نه خنکی در آن می­ چشند و نه نوشيدنی (٢۴) مگر آبی جوشان و خونابه (٢۵) مجازاتی موافق اعمال است (٢۶)

علامه می­ فرماید: در این آیه چون بین “برد” و “شراب” فاصله افتاده، پس “برد” مطلق هر چیزی غیر نوشیدنی است، که آدمی با آن خنک می ­شود، يعنی نه سايه­ ای که در آن استراحت کنند، و از گرمای وحشتناک دوزخ درامان بمانند، و نه نوشيدنی گوارایی که عطش شديد خود را تسکین دهند. اهل جهنم جز آبی سوزان و مايعی از چرک و خون، نوشيدنی دیگری ندارند، اين مجازاتی است موافق و مناسب اعمالی که در دنیا انجام دادند.[20] چرا چنين نباشد؟ در حالى كه آنها در اين دنيا قلب­هاى مظلومان را سوزاندند، روح و جان آنها را به آتش كشيدند، و با ظلم و ستم و طغيان خود بر كسى رحم نكردند، سزاوار است كه در آنجا كيفرشان چنان باشد. بسيارى از كيفرهاى قيامت تجسمى است از اعمال دنياى انسان­ها، چنان­كه در سوره تحريم آيه 7 مى‏ خوانيم: (يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون: اى كافران امروز عذر مخواهيد، چرا كه جزاى شما تنها اعمالى است كه انجام مى‏ داديد) كه اكنون تجسم يافته و در برابر شما حضور پيدا كرده. [21]

إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا ﴿٢٧

چرا که آنها هیچ حسابی را باور نداشتند (٢٧)

 يعنی بی­ اعتنایی به حساب و روز جزا منشأ طغیان و سرکشی و ظلم و ستم آنها بود، و آن ظلم و فساد چنين سرنوشت دردناكى را براى آنان فراهم ساخت. در حقيقت عدم ايمان به حساب، عاملى است براى طغيان، و آن هم عاملى است براى آن كيفرهاى سخت. آنها هرگز هيچ­ گونه انتظار و ترسى از حساب و كتاب نداشتند، يا به تعبير ديگر حساب روز قيامت را به دست فراموشى سپرده، و از برنامه زندگى خود كاملا حذف كرده بودند، و طبيعى است كه چنين افرادى، آلوده چنان گناهان عظيمى شوند، و سرانجام گرفتار اين عذاب­هاى سخت و دردناك.[22]

وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَاكِذَّابًا ﴿٢٨

و آنها آيات ما را سخت دروغ می­ شمردند(٢٨)

يعنی، چون کفار اميد به حساب در يوم الفصل نداشتند، و از حيات آخرت مأيوس بودند، به همين جهت آياتی را که چنين روزی را اثبات می­ کرد، تکذیب کردند، و به دنبالش آيات توحید و نبوت را انکار کرده و به کلی از عبودیّت خدا تجاوز نمودند و به اين ترتیب، فقط شقاوت برای آنها ماند.[23]

وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا ﴿٢٩

و ما همه چیز را به صورت مکتوب برشمرده ­ایم (٢٩)

 در واقع آيه براى تاكيد بر مساله ی وجود موازنه، ميان جرم و جريمه و حاكميت جزاى وفاق مى‏ افزايد: (ما همه چيز را قطعا احصاء و ثبت كرده ‏ايم، و كل شى‏ء احصيناه كتابا) تا گمان نكنيد چيزى از اعمال شما بى‏حساب و مجازات مى ‏ماند، و نيز هرگز فكر نكنيد اين كيفرهاى شديد غير عادلانه است.چون همه ی اعمال از کوچک و بزرگ، آشکار و پنهان و… ثبت و ضبط می‌شود پس مجازات و کيفرهای شديد، عادلانه و مناسب اعمال است.[24]

فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلَّاعَذَابًا ﴿٣٠

پس بچشید که هرگز جز عذابتان نیفزاييم (٣٠)

خدای تعالی ايشان را حاضر فرض کرد تا توبيخ و سرکوبي­ شان بدون واسطه انجام شود. سپس با لحن تهدیدآمیز و خشم­ آلود می ­فرمايد: همچنان عذاب­ها دوچندان می­ شود و عذابی به عذابتان افزوده می­ گردد، پس مأیوس باشید از این که به آرزوی خود برسید و روزی از عذاب نجات يابيد و به راحتی برسيد. در حديثی از رسول (ص) آمده ‌: اين آيه شديدترين آيه ­ای است در قرآن درباره ی دوزخيان.[25]

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا ﴿٣١ حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا ﴿٣٢ وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا ﴿٣٣ وَكَأْسًا دِهَاقًا ﴿٣٤

به طور قطع برای پرهيزکاران کامیابی بزرگی است (٣١) باغ­ها و انواع انگورها (٣٢) و دختران زيبا و دلربا و هم­سال (٣٣) و جام­ هايی لبريز (٣۴)

 این آيات به پاداش پرهيزکاران که نقطه ی مقابل طغیانگرانند، اشاره می­ کند. در اين آيه می فرمايد: برای متقين، خير و نيکی توأم با سلامت و سعادت و پيروزی عظیم است. سپس به شرح اين فوز و سعادت پرداخته، حدائق جمع حديقه به معنى باغ و بستان خرم و سرسبز و پر درخت است كه ديوار گرداگرد آن كشيده شده و از هر نظر محفوظ است، جالب اين كه از ميان تمام ميوه‏ها در اينجا روى انگور تكيه شده، به خاطر مزاياى فوق العاده‏ اى كه اين ميوه در ميان ميوه‏ها دارد، زيرا به گفته دانشمندان غذاشناس، انگور از نظر خواص يك غذاى كامل محسوب مى‏ شود، و مواد غذائى آن بسيار نزديك به شير مادر است. سپس به همسران بهشتى كه يكى ديگر از مواهب پرهيزگاران است اشاره كرده: كواعب جمع كاعب به معنى دوشيزه‏ اى است كه تازه برآمدگى سينه او آشكار شده، و اشاره به آغاز جوانى است، و اتراب جمع ترب به معنى افراد هم سن و سال است، و بيشتر در مورد جنس مؤنث به كار مى‏ رود، اين؛ همسن و سال بودن در ميان خود زنان بهشتى است، يعنى همگى جوان، و همسان در زيبائى و حسن و جمال و اعتدال‏ قامتند. سپس چهارمين نعمت بهشتى را كه در انتظار پرهيزگاران است چنين شرح مى‏ دهد: و جام­ هائى پر و لبريز و پياپى از شراب طهور! (و كاسا دهاقا) اما نه شرابى همچون شراب­هاى آلوده دنيا كه عقل را مى‏ زدايد، و انسان را تا سر حد يك حيوان تنزل مى ‏دهد، بلكه شرابى كه عقل­آور، و نشاط آفرين و  جان‏ پرور و روح‏ افزا است.[26]

لَّايَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَاكِذَّابًا ﴿٣٥جَزَاءً مِّن رَّبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا ﴿٣٦

نه سخن ناروا در آن می شنوند و نه دروغی (٣۵) پاداشی است از پروردگارت و بخشش است به حساب (36)

 ازآنجا که سخن ازجام وشراب تداعی معنی نامطلوب آن را در دنیا می­ کند، درحالی که شراب بهشتی درست نقطه ی مقابل شراب­های شیطانی دنیاست، بلافاصله می­ افزاید: در بهشت نه سخن لغو و بيهوده می­ شنوند و نه يکديگر را در آنچه می­ گويند، تکذيب می‌کنند؛ يعنی هيچ دروغی نمی ­شنوند. پس سخنان بهشتيان (هر چه هست) حق است و اثر مطلوب دارد. رفتاری که با متقين می‌شود هر چه باشد، جزایی حساب شده و عطيه ­اي است از ناحیه ی پروردگار. اگر جزای متقين به “ربّ” نسبت داده شده در حالی که جزای طغیانگران به “ربّ” اضافه نشده برای اين است که بفهماند خداوند، منزه از رساندن شرّ است و هر شرّی که باشد به دست خود طاغيان درست می­ شود.[27]

رَّبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَـانِ لَا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطَابًا﴿٣٧

پروردگار آسمان­­ها و زمین و آنچه در ميان آن دو است، همان پروردگار مهربان، هيچ کس را از جانب او یارای سخن نباشد (٣٧)

 در واقع کلمه ی “ربّ” را که در آيه­ ی قبل بود تفسير می­ کند. ربوبيّت خدا عمومی است و هر موجودی را شامل می‌شود. پس اعتقاد مشرکان که برای هر طایفه‌ای از موجودات ربّی جداگانه قائل هستند، ردّ می‌شود. توصیف ربّ به “صفت رحمان” اشاره به وسعت رحمت خدا دارد، و اين که رحمت خدا نشانه ی ربوبيّت اوست، و ممکن نيست موجودی از رحمت خدا محروم باشد. همان­طورکه ممکن نيست موجودی از ربوبيّت (تحت تربيت) خدا خارج باشد، مگر آن که موجود خودش رحمت خدا را نپذيرد. مانند: طاغيان که رحمت او را قبول نکردند و از بندگی او خارج شدند. در يوم الفصل هيچ موجودی (انس، جن، روح، ملائکه) حق اعتراض و چون و چرا و حق شفاعت ندارند.[28]

  يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا يَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً﴿٣٨

روزي که آن روح و فرشتگان به صف ایستند، سخن نگوید مگر کسی که خدای مهربانش اذن دهد و صواب را گويد (٣٨)

 پس همان­ طور که روح و فرشتگان در اين جهان مجری فرمان خدا و مدبّرات امر او هستند، در عالم آخرت فرمانبری آنها بيشتر آشکار می­ گردد. در آن روز خدا به هيچ کس اجازه حرف زدن نمی دهد، مگر کسی را که حقیقت گويد و سخنش آميخته به باطل يا خطا نيست. آنچه از ميان تفاسير به نظر مى ‏رسد اين است كه، منظور از روح در اينجا يكى از فرشتگان بزرگ الهى است كه بر طبق بعضى از روايات حتى از جبرئيل برتر است، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه‏ السلام‏) مى‏ خوانيم: هو ملك اعظم من جبرائيل و ميكائيل: او فرشته‏ اى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل. تعبير صوابا دليل بر اين است كه اگر ملائكه و روح يا انبياء و اولياء براى كسانى شفاعت كنند، آن هم روى حساب است و بى‏ دليل نيست.[29]

ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا ﴿٣٩

آن روز حق است. پس هر که بخواهد، به سوی پروردگارش  بازگشتی پیش گیرد (39)

 یعنی تمام اسباب این حرکت الهی فراهم است، راه و چاه ارائه شده، انبیا به قدرکافی ابلاغ فرمان حق کرده­ اند، سرنوشت طاغیان و پرهیزگاران نیز به خوبی تبین شده، و دادگاه و دادخواه و دادرس نیز تعیین گردیده، تنها چیزی که باقیمانده تصمیم قاطع انسان است که با استفاده از اختیاری که خدا به او داده است راه را برگزیند و پیش رود.[30]

إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا﴿٤٠

همانا ما از عذابی نزدیک بیم تان دادیم، روزی که هرکس به آنچه پیش فرستاده بنگرد، و کافر گوید: ای کاش! من خاک بودم (۴٠)

 چون مايه ی عذاب الهی، اعمال خود انسان­هاست که هميشه با آنهاست، پس عذاب آخرت از هر چیزی به انسان نزديک­تر است. کفار بعد از آن که تمام اعمال خود را در برابر خويش حاضر می بينند، آن چنان در حسرت و اندوه  فرو­ می­ روند که می­ گويند:  اي کاش! از مرحله­ ی خاک فراتر نمی ­رفتیم و فاقد شعور بوديم و آنچه کرديم، نمی­ کردیم و اي کاش!  بعد از اين که مرديم  و خاک شديم ديگر در قيامت زنده نمی­ شديم.[31]

 – المیزان، ج 20، ص 414 – 413[1]

 – همان، ص 414[2]

 – المیزان، ج 20، ص 416 – 415[3]

 – نمونه،  ج 26، ص 9[4]

 – المیزان، ج 20، ص 416[5]

 – المیزان، ج 20، ص 417[6]

 – نمونه، ج 26، ص 18 – 16[7]

 – نمونه، ج 26، ص 22 – 19[8]

 – همان، ص 25 – 23[9]

 – نمونه، ج 26، ص28 – 26[10]

 – المیزان، ج 20، ص 426[11]

 – نمونه، ج 26، ص 32 – 31[12]

 – المیزان، ج 20، ص 427[13]

 – نمونه، ج 26، ص 34[14]

 – نمونه، ج 26، ص 35 – 34[15]

 – المیزان، ج 20، ص 428[16]

 – نمونه، ج 26، ص 39[17]

 – المیزان، ج 20، ص 429[18]

 – نمونه، ج 26، ص 39[19]

 – المیزان، ج 20، ص 431 – 430[20]

 – نمونه، ج 26، ص 41[21]

 – همان، ص42 – 41[22]

 – المیزان، ج 20، ص 431[23]

 – نمونه، ج 26، ص 43[24]

 – المیزان، ج 20، ص 433[25]

 – نمونه، ج 26، ص 49 – 47[26]

 – المیزان، ج 20، ص، 434[27]

 – المیزان، ج 20، ص 436 – 435،[28]

 – نمونه، ج 26، ص 59 – 56[29]

 – نمونه، ج 26، ص 60[30]

 – المیزان، ج 20، ص 445 – 444[31]