بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه ورحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١﴾ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢﴾
سوگند به ستاره وقتی که غروب می کند (1) که یار شما نه گمراه شده و نه منحرف (2)
این که آیه بر غروب ستاره تکیه م یکند، برای این است که بفهماند ستارگان نیز در چنگال قوانین خلقت اسیرند، بنابراین؛ نمیتوانند مورد پرستش قرار گیرند. سپس هرگونه انحراف و جهلی را از پیامبر(ص) نفی می کند و می فرماید: سوگند به همه ی ستارگان آسمان که از نشانه های بارز عظمت خداوند و از اسرار بزرگ جهان آفرینش و از مخلوقات فوق العاده عظیم پروردگار است، که همنشین، یار و هم صحبت (پیامبر) شما نه در آن هدف مطلوب، یعنی سعادت بشری که همان عبودیت خدای تعالی است خطا رفته، و نه در راهی که به آن هدف منتهی می شود.
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾
و از روی هوس سخن نمیگوید (3) نیست این سخن جز وحیی که نازل می شود (4)
آنچه که پیامبر، شما مشرکین را به سوی آن می خواند و از قرآن برایتان تلاوت می کند، ناشی از هوای نفسش نیست؛ یعنی، او از خودش چیزی نمی گوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه ی خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است. بررسی آیات قرآن به خوبی گواهی می دهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد، تا چه رسد به انسان درس نخوانده ای که در محیطی مملو از جهل و خرافات پرورش یافته، قادر نیست سخنانی چنین پر محتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرنها الهام بخش مغزهای متفکران است، و می تواند پایه ای برای ساختن اجتماعی صالح و سالم و مؤمن و پیشرو گردد. در ضمن آیه می فهماند که سخنان پیامبر (ص) به طور مطلق خالی از هوای نفس است، حتی سخنان روز مرهی ایشان که در داخل خانه دارند.
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ ﴿٦﴾ وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿٧﴾ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨﴾ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿٩﴾ فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ ﴿١٠﴾ مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ ﴿١١﴾ أَفَتُمَارُونَهُ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ ﴿١٢﴾
آن کس که قدرت عظیمی دارد او را تعلیم داد (5) همان کس که توانایی فوق العاده وسلطه بر همه چیز دارد (6) در حالی که او در افق برتر قرار داشت (7)سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد (8) تا آن که فاصله ی او به اندازه ی دو کمان یا نزدیکتر گردید (9) پس به بنده ی خود آنچه را باید وحی کند، وحی کرد (10) قلب او آنچه را که دید دروغ نگفت (11) آیا درباره آنچه دیده با او مجادله می کنید؟ (12)
می فرماید: خداوند شدید القوی و پر قدرت، پیامبر (ص) را تعلیم فرمود، در حالی که ایشان (پیامبر) با قوت بر آنچه مأمور انجامش بود مسلط شد و در افق اعلی (ناحیه ی اعلای آسمان) قرار گرفت. سپس با شهود باطنی به خدا نزدیک و نزدیکتر شد، آن چنان که به نهایت تقرب (نزدیک شدن) رسید، و در همین جا بود که آنچه وحی کردنی بود خداوند به بنده اش (پیامبر) وحی کرد. و از آنجا که برای جمعی این شهود باطنی سنگین میآمد، تاکید میکند که قلب پیامبر(ص) آنچه را دیده، به حق و راستی دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او مجادله کنید. باید توجه داشت طبق منطق قرآن دیدن خدا با چشم ظاهر نه در دنیا و نه در آخرت امکان پذیر نیست، زیرا لازمه ی آن جسم بودن خداست، اما خدا را می توان با دیدهی باطنی مشاهده کرد. لازم به ذکر است که مسألهی شهود باطنی، یک نوع درک و دیدی است که نه شباهت با ادراکات عقلی دارد، و نه با ادراکات حسی، که انسان از طریق حواس ظاهر آن را درک می کند. توضیح این که: ما به وجود خود یقین داریم، افکار خود را درک می کنیم، از اراده و تصمیم و تمایلات خود با خبریم، ولی این آگاهی نه از طریق استدلال برای ما حاصل می شود، و نه از طریق مشاهده ی ظاهری، بلکه این یک نوع شهود باطنی برای ما است که از این طریق به وجود خود و روحیات خود واقفیم، به همین دلیل علمی که از ناحیهی شهود باطنی حاصل می شود هیچگونه خطا در آن راه ندارد. و این درک یا شهود که کار نَفْس است، قرآن کریم از آن تعبیر به “فؤاد” فرموده.
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ ﴿١٣﴾ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ ﴿١٤﴾ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ ﴿١٥﴾ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَىٰ ﴿١٦﴾ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ﴿١٧﴾ لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَىٰ ﴿١٨﴾
و همانا در یک نزول دیگر هم او را دیده است (13) در کنار سدرة المنتهی (14) که جنة الماوی در آنجاست (15) آنگاه که آن درخت سدرة را می پوشاند، آنچه می پوشاند (16) چشم (پیامبر) خطا نرفت و از حد نگذشت (17) به راستی که برخی از آیات بزرگ تر پروردگارش را بدید (18)
پیامبر اکرم (ص) در یک شهود باطنی دیگر به هنگام معراج بر فراز آسمانها، ذات پاک خدا را بار دیگر مشاهده کرد، به تعبیر دیگر خدا بار دیگر به قلب پاک او نزول فرمود و شهود کامل تحقق یافت، در محلی که منتها الیه قرب الی الله از سوی بندگان است، یعنی در کنار سدرة المنتهی، جایی که بهشت موعود در آن قرار دارد، در حالی که سدرة المنتهی را حجاب هایی از نور پوشانده بود. دیدهی قلب پیامبر (ص) در این شهود هرگز به غیر حق منحرف نشد و طغیان نکرد، یعنی جز او را ندید (مراد از دیدن، رؤیت قلبی است نه رؤیت با دیدهی سر)، و در همانجا بود که بعضی از آیات کبرای پروردگارش را دید، و با دیدن آنها مشاهده قلبی پروردگارش برایش تمام شد، چون مشاهده خدا به قلب با مشاهده آیات او دست می دهد.
أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ ﴿١٩﴾ وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ ﴿٢٠﴾ أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَىٰ ﴿٢١﴾ تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَىٰ ﴿٢٢﴾
آیا بت های لات و عزّی را دیده اید (19) و منات، آن سومین دیگر را (20) آیا برای شما پسر است و برای او دختر (21) در این صورت تقسیمی ظالمانه است (22)
می فرماید: حالا که دعوت پیامبر حق و گفتارش که همه وحی و رسالت و از ناحیه ی خدای سبحان است، صدق بود؛ پس از لات و عُزّی و منات و سایر بت هایتان به من خبر دهید، همان بت هایی که آنها را صنم و تمثال های ملائکه می خوانید، آن هم ملائکه ای که می گویید دختران خدایند؛ پس اگر این حرف شما درست باشد و این بتها دختران خدا باشند، این که با منطق خودتان جور درنمی آید، چون شما دختر را نمی پسندید، آن را ننگ میدانید و جز به پسر رضایت نمی دهید؛ آیا طبق منطق شما این قسمت درست است که پسران مال شما و دختران مال خدا باشد؟ در این صورت این تقسیمی ناعادلانه است! باید توجه داشت که آیه در واقع مشرکان را استهزا (مسخره) می کند والاّ خدا نه پسر دارد و نه دختر.
إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّـهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُۖ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَىٰ ﴿23)
اینها نیستند مگر نام هایی که شما و پدرانتان آنها را نامیده اید، و خدا هیچ حجتی بر آنها نفرستاده است، آنان جز از گمان و هوای نفس خویش پیروی نمی کنند، در حالی که از سوی پروردگارشان هدایت برای شان آمده است (23)
می فرماید: این بتهایی که شما اله هی خود گرفته اید، چیزی به جز مشتی اسم بی محتوا نیستند، که شما و پدرانتان آن سنگ و چوب ها را به آن اسمها نامگذاری کرده اید، و هرگز خدا دلیل و حجتی بر اله (معبود) بودن آنها نازل نکرده، بلکه این مشرکین در امر خدایان خود تنها از گمان خود و هوای نفس شان پیروی میکنند. درحالیکه هدایت از ناحیهی پروردگارشان برای آنها آمده است، و آن دعوت حقه ی پیامبر و قرآنی است که همه را به سوی حق هدایت می کند.
أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّىٰ ﴿٢٤﴾ فَلِلَّـهِ الْآخِرَةُ وَالْأُولَىٰ ﴿٢٥﴾
آیا انسان بدانچه تمنا می کند، می رسد؟ (24) پس آخرت و دنیا از آن خداست (25)
میفرماید: صرف این که انسان آرزویی در سر بپروراند مالک آن آرزو نمی شود، تا مشرکین هم به صرف این که آرزوی شفاعت ملائکه را داشته باشند، مالک شفاعت آنها بشوند، ملائکه ای که به گمان آنها ارباب بت ها و دختران خدا هستند. زیرا دنیا و آخرت تنها از آن خدای سبحان و ملک اوست، پس نه مشرکان می توانند مستقلاً مالک آرزوی خود بشوند و نه ملائک می توانند شریک خدا بشوند و بدون اذن او شفاعت کنند. چون انسان ها به همهی آرزوهای خود نمی رسند، می توان فهمید که حتما تدبیر عالم به دست دیگریست و اراده ی او حاکم بر جهان است.
وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّـهُ لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَىٰ ﴿٢٦﴾
و چه بسیار فرشته که در آسمان هاست که شفاعت شان سودی نمی بخشد مگر بعد از آن که خدا اذن دهد، برای هر که بخواهد و بپسندد. (26)
این آیه درصدد این است که بفرماید: آن طور که بت پرستان معتقدند، ملائکه از ناحیه ی خود مالک هیچ شفاعتی نیستند، به طوری که در شفاعت کردن نیازی به خدای سبحان نداشته باشند، چون تمامی امور به دست خداست، پس چه بسیار فرشتگانی که در آسمان هستند و شفاعت شان هیچ اثری ندارد، مگر بعد از آن که خدا به هر یک از ایشان که بخواهد و راضی باشد اجازه ی شفاعت داده باشد.
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَىٰ ﴿٢٧﴾
همانا کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را به نام دختران می نامند (27)
این آیه عقیده ی مشرکین را بر این که ملائکه از جنس زنانند را رد می کند، و می فرماید: افرادی مرتکب این جسارت می شوند که از اساس، ایمانی به آخرت و عقوبت در آن ندارند.
وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ﴿٢٨﴾
و ایشان بدان علمی ندارند. آنها جز از گمان پیروی نمی کنند، و البته گمان به هیچ وجه از (شناخت) حقیقت بی نیاز نمی کند (28)
آیه می قرماید: اعتقاد به زن بودن فرشتگان برای مشرکان صد در صد معلوم نیست، ولی از آن جایی که این اعتقاد موافق با هوای نفس شان بوده همین هوای نفس آن را در دل هایشان رسوخ داده، و همین باعث شد که متوجه خلاف آن نشوند و هر قدر احتمال خلاف آن گوشزدشان شود از آن اعراض می کنند، و به همان چیزی که دوست دارند روی می آورند، به همین جهت قرآن کریم آن را ظن نامیده و ظن هم نمی تواند واقعیت چیزی را نشان دهد؛ زیرا حق، به معنای واقعیت هر چیزی است که فقط با علم درک می شود نه با ظن و گمان.
فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿٢٩﴾
پس از کسی که از یاد ما دل می گرداند و جز زندگی دنیا را نمی خواهد، روی گردان (29)
برای بیان علت این دستور می فرماید: مشرکین علم را رها کردند و دنبال ظن و گمان را گرفته اند، و پیرو هوای نفس خویشند، به همین دلیل از ذکر ما روگردان شده اند و فقط همّ و غم شان زندگی دنیا شده و چون چنین است، تو هم از هرکس که از یاد ما روگردان است، و جز زندگی دنیا را نمی خواهد، روبگردان، برای اینکه ایشان گمراهند. امّا مراد از”ذکر”هر چیزی است که انسان را متوجهی خدا کند، مانند قرآن، یاد قیامت و مرگ که همه ی اینها انسان را به سوی حقایق علمی هدایت می کنند و جایی برای ظن و تردید باقی نمی گذارند. از آیه استفاده می شود که با غفلت از یاد خدا انسان به سوی دنیا پرستی گرایش پیدا می کند.
ذَٰلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَىٰ ﴿٣٠﴾
این نهایت فهم آنهاست. بی تردید، پروردگار تو به کسی که از راه او منحرف شده آگاه تر است، و او کسی را که هدایت یافته است بهتر می شناسد (30)
یعنی چون دنیا هدف نهایی مشرکین است و همّت شان تا خور و خواب و عیش و نوش و متاع فانی دنیاست، بنابراین؛ علم آنها فراتر از دنیا نمی رود و متوجهی آخرت نمی شود. قابل توجه این که از نظر این آیه، علمی که در مسیر خود به دنیا می رسد، و همانجا از حرکت باز می ماند، و به سمت حقایق والاتر نمی رود، علم نیست بلکه ضلالت و گمراهی است.