ترجمه و توضیح سوره الهمزة

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندى كه رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.

وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ﴿١

 واى بر هر بدگویی کننده­ی عيب جوى (١)

هُمزة و لُمزة: اين دو واژه به يک معنی است و مفهوم وسيعی دارد که هرگونه عيب­ جویی، غيبت، طعن و استهزا (مسخره کردن) به وسيله ی زبان و علایم و اشارات و سخن چينی و بدگویی را شامل می­ شود. به هر حال تعبير به ويل تهديد شديدى است نسبت به اين گروه، و اصولا آيات قرآن موضع­ گيرى سختى در برابر اين­ گونه افراد نموده، و تعبيراتى دارد كه در باره هيچ گناهى مانند آن ديده نمى‏ شود، چرا که، آبرو و حيثيت اشخاص از نظر اسلام بسيار محترم است و هر کاری که موجب تحقير مردم گردد گناه بزرگی است.[1]

الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ ﴿٢ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ﴿٣

همان که مال فراهم کرد و برشمرد. (۲) می­ پنداردکه مالش او را جاودانه کند. (٣)

اگر كلمه مالا را نكره آورد به منظور تحقير و ناچيز معرفي كردن مال دنيا ، چون مال هر قدر هم كه زياد و زيادتر باشد دردي از صاحبش را دوا نمي‏ كند، تنها سودي كه به حالش دارد همان مقداري است كه به مصرف حوائج طبيعي خودش مي‏ رساند، مختصري غذا كه سيرش كند، و شربتي آب كه سيرابش سازد، و دو قطعه جامه كه به تن كند. سپس می فرماید: او خيال مي‏ كند مالي كه براي روز مبادا جمع كرده زندگي جاودانه به او مي‏ دهد، و از مردنش جلوگيري مي‏ نمايد پس انسان نام­برده به خاطر چسبيدنش به زمين و زندگي مادي زميني، و فرو رفتنش در آرزوهاي دور و دراز، از مال دنيا به آن مقداري كه حوائج ضروري زندگي كوتاه دنيا و ايام گذراي آن را كفايت كند قانع نمي‏ شود، بلكه هر قدر مالش زيادتر شود حرصش تا بي‏ نهايت زيادتر مي‏ گردد، پس از ظاهر حالش پيداست كه مي‏ پندارد مال، او را در دنيا جاودان مي‏ سازد، و چون جاودانگي و بقاي خود را دوست مي‏ دارد، تمام همش را صرف جمع مال و شمردن­ آن مي‏ كند، و وقتي جمع شد و خود را بي ‏نياز احساس كرد، شروع به ياغي‏ گري نموده، بر ديگران برتری جویی مي‏ ورزد، همچنان كه فرمود: ان الانسان ليطغي ان راه استغني، و اين استكبار و تعدي اثري كه براي آدمي دارد همز و لمز است.[2]

كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ ﴿٤

چنین نيست حتما در آتشی خرد کننده پرتاب ­شود. (۴)

يعنی خداوند اين مغروران خودخواه خودبرتر بين را در آن روز به صورت موجوداتی ذليل و بی­ ارزش درآتش دوزخ پرتاب می­ کند، تا نتيجه ‎ی کبر و غرور خود را ببينند. حطمه صيغه مبالغه از ماده حطم به معنى درهم شكستن چيزى است، و اين نشان مى‏ دهد كه آتش سوزان دوزخ به شدت اعضاى آنها را درهم مى ‏شكند، ولى از بعضى از روايات استفاده مى‏ شود كه حطمه نام تمام جهنم نيست بلكه نام بخش فوق­ العاده سوزانى از آن است. فهم اين معنى كه آتش به جاى سوزاندن، اعضا را درهم بشكند شايد در گذشته مشكل بود، ولى امروز كه مساله شدت تاثير امواج انفجار بر همه ما واضح شده كه چگونه ممكن است امواج ناشى از يك انفجار مهيب نه تنها انسان­ ها بلكه ميله‏ هاى محكم آهن و ستون­ هاى عظيم ساختمان­ ها را درهم بشكند مطلب عجيبى نيست.[3]

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿٥ نَارُ اللَّـهِ الْمُوقَدَةُ ﴿٦ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ﴿٧

و تو چه می­ دانی آتش خرد کننده چيست؟ (۵) آتش برافروخته ی الهى است (۶) آتشى كه بر دل­ها افتد و زبانه ­كشد. (٧)

 تعبير به “نار الله:” دليل بر عظمت آن است و تعبير به “موقده:” دليل بر فروزان بودن هميشگی آن است. عجيب اين كه اين آتش بر خلاف آتش ­هاى دنيوى كه اول پوست را می ­سوزاند و سپس به داخل نفوذ می­ کند، از دل­ها شراره می ­زند و سپس به خارج سرايت می­ کند و چرا چنين نباشد در حالي که قلب­ های آنها کانون کفر و کبر و مرکز حبّ دنيا بود و به همين دليل قلب مؤمنان را با مسخره کردن و عيب جويي می­ سوزاندند. پس عدالت خدا ايجاب می­ کند که کيفر آنها مانند اعمال­شان باشد.[4]

إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ ﴿٨ فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ ﴿٩

اين آتش سوزان بر آنها سرپوش است (٨) در ستون­ هاى كشيده شده. (٩)

در حقيقت همان­ گونه كه آنها اموال خود را در گاوصندوق­ ها و مخازن در بسته نگاه مى‏ داشتند، خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ كه راه خلاص و نجاتى از آن نيست زندانى مى‏ كند. و سرانجام مى‏ گويد: آنها در ستون­ هاى كشيده و طولانى قرار خواهند داشت، عمد جمع عمود به معنى ستون يا هر شى‏ء طولانى مانند قطعات چوب و آهن است، و ممددة به معنى كشيده و طويل است. جمعى از مفسران اين تعبير را اشاره به ميخ­ هاى عظيم آهنين دانسته ‏اند كه درهاى جهنم محكم با آنها بسته مى‏ شود، به گونه ‏اى كه راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابر اين تاكيدى است بر آيه قبل كه مى‏ گويد درهاى جهنم را بر آنها مى ‏بندند و از هر طرف محصورند.[5]

 – نمونه، ج 27، ص 311 – 310[1]

 – المیزان، ج 20، ص 825 – 824[2]

 – نمونه، ج 27، ص 316 – 315[3]

 – همان، ص 316[4]

 – نمونه، ج 27، ص 317[5]