ترجمه و توضیح سوره انبیاء 112 – 101

 

إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَىٰ أُولَـٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ﴿١٠١ لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ ﴿١٠٢ لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَـٰذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿١٠٣

البته كسانى كه قبلا از جانب ما به آنها وعده‌ى نيكو داده شده، از آن [عذاب‌] دور نگاه داشته شدگانند. (101) صداى دوزخ را نمى‌شنوند و در آنچه دل‌هايشان بخواهد جاودانند (102) آن دلهره‌ى بزرگ‌تر آنها را غمگين نكند و فرشتگان استقبال شان كنند [و گويند:] اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى‌شد. (103)

چون عدّه‌اي سؤال و اعتراض كردند که اگر عابد و معبود هر دو در آتشند، بعضي ها انبياي الهي، قدّيسين بشر، و بعضي ها ملائكه را پرستيدند، این چگونه است؟ اينجا فرمود: آنها كه انبياي الهي‌، فرشتگان رحمت و مانند آن هستند، خيلي از جهنم فاصله دارند، نه تنها از جهنم فاصله دارند، بلکه اصلاً آن صدا و خروش جهنم كه به فاصلهٴ پنجاه فرسخي مي‌آيد، نمي‌شنوند، مؤمن در دنيا كَر و كور نيست، در قيامت هم همين طور است، اهل غيبت و امثال ذلك نيست، نگاهش به نامحرم نيست، لذا جهنم را هم نمي‌بيند، حرفِ بد را نمي‌شنود، صداي جهنم را هم نمي‌ شنود. هر چه بخواهند در او غرق‌اند، چيزهايي به آنها مي‌دهند كه فوق آرزو و تمنّي شان است، فرمود: بهشتيان در بهشت هر چه بخواهند هست، هر چه اراده كنند هست، و از آنها بالاتر ﴿پس هيچ كس نمى‌داند چه چيزى از روشنى چشم‌ها به پاداش آنچه انجام مى‌دادند برايشان نهفته شده است، سجده/17﴾ ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾، اين دو طايفه آيه يك پيام جديد دارد، یعنی اشتها، آرزو و اميد هر كسي به اندازهٴ معرفت اوست خيلي ها نمي‌دانند در بهشت چه چيزي هست تا آن را بخواهند، فرمود: چيزهايي در بهشت است كه شما اصلاً نمي‌فهميد تا از ما بخواهيد. فزع اكبر آن روزي است كه همه در ناله‌اند، فرمود: ﴿و روزى كه در صور دميده شود، پس هر كه در آسمان‌ها و هر كه در زمين است به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد. و جملگى خاضعانه به سوى او مى‌آيند، نمل/87﴾، اما ﴿إِلَّا مَن شاءَ اللَّهُ﴾ که همين مؤمنين ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي﴾ هستند، ديگران بالأخره كم و بيش اضطراب دارند حالا تا چه اندازه مضطرب بشوند خدا عالم است، ولي يك عدّه هستند که آرامِ محض‌اند. صحنهٴ قيامت صحنهٴ فزع اكبر است، اين ها در متن قيامت‌اند، ولي از فزع اكبر دورند، همان طوري كه اين مؤمنين در متن دنيا بودند، در جاي فساد بودند و محفوظ بودند. در عين حال كه فزع اكبر است ذرّه‌اي به مؤمنان آسيب نمي‌رسد اينها در عالَم خودشان در كمال نشاط و فرح هستند، اگر اولياي الهي ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ هستند در آن نشئه اين معنا ظهور مي‌كند. فرشته‌ها در همهٴ حالات در خدمت اين ها هستند، در هنگام مرگ در كمال احترام به حضورشان مي‌آيند و اظهار ادب مي‌كنند. وقتي به ملاقات شان آمدند، مي‌گويند: آن روزي را كه خدا به شما وعده داد كه رفاه هست، بهشت هست، ديدار با انبيا و اوليا هست، امروز است، اين كه در دنيا انبيا به شما وعده داده بودند كه روزي فرا مي‌رسد شما جزاي اعمال تان را مي‌بينيد امروز است.[1]

يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ ﴿١٠٤

روزى كه آسمان را چون طومار نوشته‌ها درهم مى‌پيچيم. چنان كه نخستين بار بيافريديم آن را باز مى‌گردانيم. اين وعده‌اى بر عهده‌ى ما است، و ما بى‌ترديد انجام دهنده‌ى آنيم. (104)

اين يوم چه روزي است؟ روزي كه آغازش از اينجا شروع مي‌شود كه ما آسمان را درهم مي‌پيچيم، چطور در هم مي‌پيچيم؟ آن طوري كه سِجل را درهم مي‌پيچيد، سِجل يعني طومار، طومار دوتا كار مي‌كند، 1) اين كلماتي را كه در متن او نوشته شده اين را نگه مي‌دارد. 2) وقتي پيچيده شد اين كلمات را از ديگران مستور نگه مي‌دارد. يعني وقتي طومار را پيچيدند كسي نمي‌فهمد كه در اين طومار چه چيزي نوشته است و چه كساني امضا كرده‌اند، اما وقتي باز شد فقط نوشته‌اش محفوظ است. الآن آسمان ها منشور (باز) است، تمام اين ستاره‌ها كه به منزلهٴ كلمات، حروف، و نوشته‌هاي الهي‌اند، الآن منشور است و محفوظ، ولي در هنگامي كه مي‌خواهد قيامت قيام كند بساط اينها برچيده مي‌شود مي‌فرمايد: اين كلمات فراواني كه به نام ستاره‌ها، و منظومهٴ شمسي است، اينها در سِجلي است كه ما آن را جمع مي‌كنيم، آن سِجل كجاست، آن چيست؟ در افعال خدا كه ارادهٴ فعلي خداست، اين ارادهٴ فعلي خدا به منزلهٴ بستر آن طومار است و الآن اين ها در متنِ ارادهٴ الهي حضور دارند، وقتي اراده را جمع كرد اين ها مطوي‌اند. فرمود: ما روزي كه اراده كرديم بساط اين ها را جمع كنيم، بعد چه كار مي‌كنيم؟ دوباره اين ها را باز مي‌كنيم، شما را دوباره زنده مي‌كنيم، براي اين كه به هدفتان برسيد. فرمود: بار اول شما را آفريديم، الآن هم شما را اعاده مي‌كنيم براي ما بسيار سهل است. حضرت امير فرمود: خدای سبحان «فاعلٌ لا بالحركة» است، پس خسته نمي‌شود. اگر كسي با حركت دست و پا و ابزار بخواهد كار كند بالأخره خسته مي‌شود، اما اگر كسي با اراده خواست كار كند ديگر خسته نمي‌شود، شما در فضاي ذهنتان يك قطره آب ايجاد كنيد، یا اقيانوس كبير را تصوّر كنيد، هر دو براي شما سهل است. با اين كه انسان بشر است. نه اين كه كاري براي خدا آسان است كاري آسان‌تر، لذا آن آياتي كه می فرماید: جريان معاد براي خدا آسان‌تر از مبدأ است، فوراً استدراك كرده فرمود: اين را ما براي فهم شما گفتيم وگرنه ﴿لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَي﴾ فرمود: ما بنايمان بر اين نيست كه بساط اين ها را برچينيم و عالم تمام بشود، بناي ما بر نوسازي است، همان را ما برمي‌گردانيم. اين وعده‌اي است الهي و هرگز تخلّف نمي‌كنيم چون خُلف وعده قبيح است، صدور قبيح از خدا محال است. فرمود: ما يقيناً اين كار را مي‌كنيم، یعنی تحقق وعده الهی در قبض زمين و پيچيده شدن کائنات.[2]

وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ﴿١٠٥

و همانا در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد. (105)

يعني ما در همهٴ كتاب هاي قبلي نوشتيم، در زبور هم تنظيم كرديم كه زمين را بندگان صالح ارث مي‌برند. اگر ارض فقط به زمينِ دنيا اطلاق نشد، پس چه زمين دنيا چه زمين آخرت، اين را مردان صالح ارث مي‌برند، چون بهشتي ها وقتي وارد بهشت شدند، مي‌گويند: ﴿ سپاس خدايى را كه وعده‌اش را بر ما راست گردانيد زمين را به ما ميراث داد. اكنون در هر جاى بهشت كه بخواهيم جاى مى‌گيريم، زمر/74 ﴾، زمين را در اختيار ما قرار داد، يعني زمينِ بهشت را، هر جاي اين زمين بخواهيم مسكن انتخاب كنيم مي‌توانيم. درباره زمينِ دنيا در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود: مردان با ايمان زمينِ دنيا را ارث مي‌برند و حكومت زمين دنيا نصيب آنها مي‌شود و فرمود: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ، نور/55﴾ ذات اقدس الهي وعده داده است كه زمين را در اختيار مردان صالح قرار بدهد كه خليفهٴ خدا روی زمین بشوند، و امنيت براي آنها فراهم كند، خوف را از آنها دور كند، و اين مردان الهي كساني‌اند كه عبادتشان خالص است. بندگان ارث مي‌برند، چه كسي ارث مي‌دهد؟ خداي سبحان، چون ﴿لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾. در اين بخش كه فرمود: ما نوشتيم يعني مقدِّر قطعيِ ماست، در همهٴ كتابها نوشتيم اين اختصاصي به قرآن ندارد. [3]

إِنَّ فِي هَـٰذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ ﴿١٠٦

به راستى در اين سخن براى خداپرستان پيام روشنى است. (106)

نفوذ ذکر و پيام الهی بر قلوب اهل عبادت است. فرمود: اگر كسي اهل عبادت باشد اين حرف به جان او مي‌رسد، گرچه اين حرف بيانِ جهاني است ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾، ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾، ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ است، هر كس بشر باشد، جزء عالَمين باشد اين انذار به او مي‌رسد، اما آنها كه بهره مي‌برند مردان عابدند كه اين حرف به درون جان آنها مي‌نشيند، بعضي ها طوري‌اند كه راه دل را مي‌بندند، ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم، مطففین/14﴾ وقتي اين رسوبات صحنهٴ دل را بست حرف نفوذ نمي‌كند، ولي مردان الهي چون قلب شان باز است و نفوذپذير هست اين حرف در درون جان آنها نفوذ مي‌كند، نه اين كه حرف به گوش آ‌نها برسد، نه، چون به گوش همه مي‌رسد، يعني به دل آنها مي‌رسد، اما بعضي از آنها فقط از سطح گوش آنها عبور مي‌كند.[4] پس آنچه در اين سوره بيان كرديم كه رب عالم واحد است، و غير او ربي نيست و واجب است كه از طريق نبوت پرستش شود تا به اين وسيله آماده روز حساب گردند، و اين كه جزاي مؤمنين چنين و چنان و جزاي كافران چنين و چنان است براي مردم عابد كافي است، البته در صورتي كه آن را اخذ نموده و به آن عمل كنند كه در اين صورت به سعادت واقعی مي‏رسند.[5]

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ﴿١٠٧

و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم. (107)

فرمود: تو فقط رحمتي، غضب براي تو نيست. يعني پيغمبر(ص) كه مظهر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است، معمار و مهندس رحمت است، و اگر جايي غضب دارد رحيمانه غضب دارد، متأسفانه رحمت ما در مقابل غضب ماست، اين‌چنين نيست كه غضبِ ما از رحمت ما دستور بگيرد، ما آنجا كه عصباني هستيم، غضب است، آنجا هم كه خوشحاليم رحمت است، ما همين دو صفت را داريم. اما يك رحمت مطلقه‌اي باشد كه آن رحمت مطلقه معماري كند، بگويد كجا رحمتِ خاصّه باشد و كجا غضبِ مخصوص، اين براي ما نيست. این کار خدای سبحان است، که پيغمبر اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) را هم مظهر آن رحمت مطلقه قرار داد، معناي «يا مَن سَبَقَت رحمته غضبه» اين نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست، «سَبَقَت» را كه نبايد به معني «زادت» و «كَثُرَت» گرفت، «سبقت» يعني به دستور رحمت جهنم اينجاست، و اگر جهنم نبود ظلم بود، تنبيه متجاوز و رهزن عدل است، بالأخره اين كفار و منافقان و رهزنان و مفسدان بايد در جهنم تربيت بشوند. اين كه بهشت آنجاست و اين‌قدر است، به دستور رحمت است. بنابراين؛ تو هم ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ هستي، اگر در جايي فرمان جنگ یا دستور صلح مي‌دهي رحمت است، فرمود: ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ، توبه /128﴾ اگر خدا بالذّات رئوف رحيم است، حضرت رسول و همچنين اهل بيت كه به منزلهٴ نَفْس او هستند ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾اند، اين رئوف و رحيم بودن ایشان رحمت خاصّه است، كه مؤمنان از آنها استفاده مي‌كنند، وگرنه براي جهان ایشان ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است. يعني جز خيرِ محض چيز ديگر نيست، حتي كفار هم از اين رحمت بهره مي‌برند، براي اين كه تا حضرت و عصارهٴ ولايت كه آن هم به منزلهٴ نبوّت خواهد بود، در بين كفّار هست عذاب استيصال (دنیایی) دامنگير مردم نمي‌شود.[6] و اما آن جناب (ص‏) رحمت براي اهل دنيا است، به واسطه آثار حسنه‏اي كه از قيام او به دعوت حقه‏اش در مجتمعات بشري به راه افتاد، كه اگر وضع زندگي بشر آن روز را قبل از اين كه آن جناب مبعوث شود در نظر بگيريم و با وضعي كه پس از قيام او به خود گرفت مقايسه كنيم كاملا روشن مي‏گردد.[7]

قُلْ إِنَّمَا يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَـٰهُكُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿١٠٨

بگو: جز اين نيست كه به من وحى مى‌شود كه خداى شما خدايى يگانه است، حال آيا شما تسليم مى‌شويد. (108)

مطلب بعدي تشريح اين ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است، مي‌فرمايد: تو رسالت جهاني داري و اين رسالت تو، فقط و فقط رحمت است، هيچ عذاب و رنجي در آن نيست، خير، حقّ و صِدق محض است. فرمود: به مردم بگو: فقط يك چيز به من وحي شد و آن يك چيز هم اين است كه فقط خدا معبود است ولاغير. اگر جهان بر اساس اين توحيد حركت كند هيچ كس نه بيراهه مي‌رود، نه راه كسي را مي‌بندد. در كتاب توحيد از پیامبر (ص) نقل شده، فرمود: نه من و نه هيچ پيامبري قبل از من كلمه‌اي به عظمت «لا إله إلاّ الله» نياوردم و نياوردند، اين معادل ندارد، و زندگي ما را اين توحيد اداره مي‌كند، براي این که شما هيچ حكمي در اسلام پيدا نمي‌كنيد، الاّ اين كه به گفتهٴ خدا برمي‌گردد، اوست كه هستيِ محض، خالق و رازق صرف است. پس هر كاري كه ما مي‌كنيم بايد به دستور او باشد چون او هم خالق است و آفريدگار، هم ربّ است و پروردگار، آن‌گاه معناي ﴿ بگو: بى‌گمان، نماز و عبادات من، و زندگى و مرگ من همه براى خدا پروردگار جهانيان است، انعام/162﴾ روشن مي‌شود، ما حياتمان و مرگمان جز با رضاي خدا نيست، لذا يك موحّد تمام شئونش را دين تأمين مي‌كند، كاري را نه به ميل خود انجام مي‌دهد، نه به ميل ديگري، و ذات اقدس الهي هم به احدي دستور حكم نداده فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ، انعام/57﴾ بقيه رساننده‌هاي حكمِ الهي‌اند، اين مي‌شود رحمتِ جهاني. فرمود: ﴿فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ﴾ قبول داريد يا نداريد؟ اين مثلث را قبول داريد كه جهان و شما را، و پيوند شما و جهان را خدا آفريد؟ قبول داريد كه بعد از مرگ به طرف الله مي‌رويد؟ او بايد روزي شما را تأمين كند شما بايد مطيع باشيد، همه منقاد و مطيع‌اند حالا ممكن است درجات انقياد فرق بكند، وگرنه چيزي در عالم و نظام تكوين نیست كه منقاد خداي سبحان نباشد.[8]

فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ ﴿١٠٩ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ ﴿١١٠

پس اگر روى برتافتند، بگو: به همه شما به طور يكسان اعلام كردم و من چه مى‌دانم آيا آنچه وعده داده مى‌شويد نزديك است يا دور (109) آرى او، هم سخن آشكار را مى‌داند و هم آنچه را نهان مى‌داريد مى‌داند. (110)

فرمود: بعد از همهٴ اين براهين و اتمام حجّت اگر رو برگرداندند، بگو: من به همه شما گفتم كه خطر در راه است، من نه مي‌دانم كه آن خطر چيست، نه مي‌دانم كه چه موقع آن خطر مي‌آيد، مگر اين كه خداي سبحان به من اعلام بكند، و نمي‌دانم چه آزموني شما در پيش داريد. خدای سبحان است که ظاهر، باطن، جَهر، سرّ، خِفا، و أخفايتان را مي‌داند،. به هر تقدير نمي‌دانم اين وعيدِ شما نزديك است يا دور. البته انبیا ذاتاً نمي‌دانند براي اين كه علم شان، مانند هستي شان عطيه الهي است، ولي به اذن الهي عالِم همهٴ آن چيزي هستند كه در جهان خداي سبحان اراده كرده. فرمود: اينجا جريان معاد نيست، جريان آن خطري است كه ممكن است دامنگيرتان بشود، پس چه كسي مي‌داند؟ خدا مي‌داند، چرا؟ براي اين كه اوست كه  نه تنها آشکار و پنهان شما را مي‌داند، بلکه آنچه در درونِ درون شما نهادينه شده است و بر خود شما هم مخفي است، آن را هم خدا مي‌داند ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي، طه/7﴾ اَخفاي از سرّ را هم مي‌داند، چون انسان گاهي در اثر علاقه‌اي كه به چيزي دارد، و ظرف بيست سال يا سي سال به چيزي دل بسته، كم كم اين رسوباتش در او نشسته طرز فكر او را عوض كرده، او راه ديگر رفته ﴿ با اين حال مى‌پندارند كه كار نيك انجام مى‌دهند، کهف/104﴾ هر چه مي‌خواهي به او بفهمانی كه اين نيست باور نمي‌كند، وقتي اين لايه‌ها را در آوردند يكي پس از ديگري نشانش مي‌دهند كه تو اين هستي، مي‌گويد: بله من اين هستم، من در اثر اين گناهِ چهل ساله به اينجا رسيدم. اين كه فرمود: ﴿ چنين نيست [كه مى‌پندارند،] بلكه اعمال شان زنگارى بر دل‌هاشان گرديده است، مطففین/14﴾ همين است “رِيْن” يعني چرك اين چركِ چهل ساله عقيده‌اي مي‌شود كه حالا مي‌خواهد برگردد نمي‌تواند، اين مي‌شود اخفاء.[9]

وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ ﴿١١١

و نمى‌دانم، شايد آن براى شما آزمايشى وبرخوردارى تا زمانى باشد. (111)

بعد فرمود: من نمی دانم که اين يك آزمون الهي باشد و بخواهد شما را تنبيه كند، يا بيازمايد، چون بعضي از امور آزمون است، و بعضي تنبيه و عقوبت است، روشن نيست، شما خود به اسرارتان آگاهيد. يا فعلاً شما را در حدّ يك رفاه نسبي قرار داد تا مدّتي بهره‌مند بشويد، وقتي كه بهره‌مندي‌تان به پايان رسيد در همان بحبوحهٴ رفاهتان شما را بگيرد، ما نمي‌دانيم. شايد خداي سبحان بخواهد در اين مدّت شما را بيازمايد، امتحان­ها دو قسم است: امتحاني روزانه است كه هر روز هر چه كه از مسير قول و فعل و كار و سكوت ما مي‌گذرد آزمون الهي است. بعضي از مسائل هم هست كه مهم است و سالي يكي دو بار اتفاق مي‌افتد، فرمود: مگر نمي‌دانند ﴿آيا نمى‌بينند كه آنها در هر سال يك يا دو بار امتحان مى‌شوند، توبه/126﴾ اما هر روز و هميشه آزمون هست و چيزي در مسير زندگي ما نيست مگر امتحان الهي.[10]

قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَـٰنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ ﴿١١٢

[پيامبر] گفت: اى خداى من! به حق داورى كن [و ظالمان را كيفر ده‌]، و پروردگار ما خداى رحمان، در برابر آنچه توصيف مى‌كنيد، مورد استمداد است. (112)

انبيای الهی  در آن بخش پاياني مشكلات شان عرض مي‌كردند ﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ﴾ انبيا اين كار را به خداي سبحان كه ﴿خيرالحاكمين﴾ و ﴿أحكم‌الحاكمين﴾ است، ارجاع مي‌دهند، به اذن خدا عرض مي‌كردند: خدايا بين ما و قوم ما حكم كن، ما برنامه‌مان را انجام داديم حالا تو داوري. وجود مبارك حضرت هم که سيزده سال در مكّه همه‌اش مصيبت و رنج ديدن و صبر كردن بود، همين پیامبری که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است، عرض كرد: خدايا آنچه بلاغ مبين، احتجاج، انذار، جدال احسن، موعظهٴ حَسنه، و دعوت حكيمانه بود گفتم، آ‌نها نپذيرفتند، پس ﴿قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ﴾ اين ﴿احْكُم بِالْحَقِّ﴾ تأكيد است، چون حكم او جز حق چيز نيست، او هر چه مي‌گويد حق است، و حق هر چه هست از اوست. حضرت فرمود: شما مي‌گوييد:      ﴿ جز همين زندگانى دنيوى ما، هيچ نيست [گروهى‌] مى‌ميريم و [و گروهى به جاى آنها] زنده مى‌شويم و ما [مجددا] زنده شدنى نيستيم، مومنون/­٣٧﴾ و ﴿ بى‌ترديد امروز هر كه فايق آيد رستگار شده است، طه/64﴾ چون شعار رسمي مشركان و زورمداران همين است، اين اختصاصي به عصر فرعون هم ندارد، مردم اين روزگار با مردم اعصار گذشته يك قلب متشابه و نظير هم دارند همان حرف هايي كه فرعونيان مي‌زدند، اين ها هم مي‌زدند. بعد فرمود: ما هم از خداي سبحان استمداد مي‌طلبيم، نسبت به آ‌نچه شما دربارهٴ عقايد، توحيد و نبوّت و معاد بحث مي‌كنید.[11] تعبیر به رحمان برای فهماندن این حقیقت است که سراپای همه ی شما را رحمت الهی در برگرفته پس چرا این قدر در مقابل خدا لجاجت می کنید.[12]

– همان، جلسه 60 (14/10/89) ­ [1]

– همان، جلسه 61 (15/10/89) ­  [2]

– همان، جلسه 62 (18/10/89) ­ [3]

 – همان[4]

 – المیزان، ج 14، ص 494[5]

www.portal.esra.ir  – تفسیر سوره انبیا، آیت الله جوادی آملی، جلسه 62 (18/10/89) ­   [6]

 – المیزان، ج 14، ص 494[7]

www.portal.esra.ir  – تفسیر سوره انبیا، آیت الله جوادی آملی، جلسه 63 (19/10/89) ­­ [8]

 – همان[9]

 – همان[10]

– همان، جلسه 64 (20/10/89) ­­ [11]

 – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 709[12]