ترجمه و توضیح سوره حج 40 – 23

إِنَّ اللَّـهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ ﴿٢٣ وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِيدِ ﴿٢٤

همانا خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند به بهشت‌هايى داخل مى‌كند كه نهرها از پاى درختانش جارى است. در آن جا با دستبندهاى زرّين و مرواريد آراسته شوند و لباس شان در آن جا حرير است. (23) و به گفتار پاک هدايت شده و به راه [خداى‌] ستوده هدايت گرديده‌اند. (24)

اما گروه دوم كه حق‌اند، خداي سبحان عهده‌دار پاداش شان است. اوّلين تفاوت آن است كه در آ‌نجا به صورت فعل مجهول ذكر كرده فرمود: ﴿قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِن نَّارٍ﴾ اما اينجا كه گروه حق‌اند، اول به نام ذات اقدس الهي شروع شده كه خداي سبحان عهده‌دار پاداش اين هاست: می فرماید خدای سبحان کسانی که ایمان آورده عمل صالح انجام داده اند در باغ هایی از  بهشت هایی وارد می کند، دست‌واره‌هايي از طلا نصيب مؤمنان مي‌شود که از سنخ انگشتر، یا دستبند است، البته واقعیت این ها در بهشت مشخص مي‌شود. جامه ی آنها از حرير است، البته حرير به عنوان بهترين پارچه‌اي است كه بشر مي‌شناسد. و در قبال كفّار كه حرف هاي تلخِ گدازنده‌اي هم مي‌شنيدند كه به آنها گفته مي‌شد: ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾، اين ها حرف هاي شيوا و شيرين مي‌شنوند: ﴿وَهُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾؛ یعنی به اين سَمت و سو هدايت مي‌شوند که فرشته‌ها به اين ها حرف هاي خوب مي‌زنند، نظير آن كه در حال احتضار و در حال قبض روح، فرشته‌ها با سلام و درود از اين ها روح را قبض مي‌كردند: ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ، آنان در حالی که پاک و پاکیزه اند، فرشتگانْ جان شان را می گیرند، به آنان می گویند: سلام بر شما، نحل/32﴾. آنچه به اين­ها گفته مي‌شود همان ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾ و مانند آن است؛ اما آنچه اين ها ياد مي‌گيرند و به يكديگر مي‌گويند ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ٭دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، نیایش شان در آنجا این است که: خدایا! از هر عیب و نقصی منزّهی، و درود خدا در آنجا به آنان عطا کردن سلامتی کامل است، و پایان بخشِ نیایش شان این است که همه ستایش ها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است. یونس/9 و10﴾ آنها اگر چيزي را بخواهند ميوه‌اي،آبي را بخواهند مي‌گويند: ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾، برخوردي كه با يكديگر دارند سلام است: ﴿تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾ آن‌گاه ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾؛ وقتي از نعمت هاي بهشت بهره بردند، مي‌گويند: حمد براي خداست. پس در واقع هم به اين ها حرف هاي خوب گفته مي‌شود، يعني فرشته‌ها با ادب و با تكريم با اين ها سخن مي‌گويند، و هم خود اين ها هدايت‌شده‌اند كه چگونه با يكديگر حرف بزنند، چگونه با خدا سخن بگويند، چگونه با نِعَم بهشت حرف بزنند، چگونه بعد از تنعّم از نِعم بهشت حرف بزنند. ﴿هُدُوا إِلَي صِرَاطِ الْحَمِيدِ﴾ چيست؟ در بخش هايي از قرآن كريم آمده است كه ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ،  برای کسی که از مقام پروردگارش [که احاطه و تسلّط او بر ظاهر و باطن هستی است] بترسد دو بهشت است. الرحمان/46﴾، سپس فرمود: ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾؛ دو بهشت است غير از اين دو بهشت كه جمعش مي‌شود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾. اين يك معناست؛ اما معناي ديگري براي ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ هست و آن اين است كه اين ها هم جنّتِ جسماني دارند هم جنّت روحاني، در جنّت جسماني روح شان حضور و اشراف دارد، ولي در جنّت روحاني در عين حال كه جسم دارند جسم حضور ندارد. مي‌فرمايد: ﴿وَهُدُوا إِلَي صِرَاطِ الْحَمِيدِ﴾؛ به طرف خدايي كه حميد است راهنمايي مي‌شوند كه آنجا بروند، آنجا ديگر سخن از جسم نيست، سخن از درخت و حَجَر و شجر نيست. فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ٭فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ، یقیناً پرهیزکاران در بهشت ها و کنار نهرها هستند؛ در جایگاهی حق و پسندیده نزد پادشاهی توانا. قمر/54 و 55﴾؛  نه اين كه وقتي مي‌خواهند نزد خدا بروند، بدن ندارند، زيرا هيچ وقت مؤمن بي‌بدن و بي‌جسم نخواهد بود، ولي آنجا جاي بدن نيست. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ در اينجا جسم حضور دارد چه اين كه جان حضور دارد؛ اما ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ فقط جان حضور دارد نه جسم، زيرا ذات اقدس الهي جا ندارد تا جسم آ‌نجا بيايد؛ مثل اين كه اين مطالبي كه الآن طرح مي‌شود، در اين مطالب چشم و گوش كار نمي‌كند، فقط عقل كار مي‌كند كه منزّه از جسم است. پس اين بزرگواراني كه اين نعمتها را در بهشت ادراك كردند، به طرف ذات اقدس الهي‌اي حركت مي‌كنند كه هم محمود است بالذّات، هم خودش را حمد مي‌كند و هم اين كه تمام حمدها براي خداي سبحان است. بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فجر» نشان مي‌دهد كه رسيدن به مقام قُرب الهي كار همه نیست به آساني نصيب كسي نمي‌شود. اگر كسي واجد اين سه عنصر بود: 1) يعني داراي نفس مطمئنّه بود 2) داراي نفسي بود كه راضيِ به قضاي الهي است و 3) داراي نفسي بود كه ذات اقدس الهي از عقايد و اخلاق و اعمال او راضي است، از اين سه عنصر مدد مي‌گيرد و مخاطب مي‌شود كه ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ، ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته! به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. فجر/ 27 و 28﴾ در حالي كه ﴿رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾ يعني «مطمئنّةً راضيةً مرضيةً»؛ وقتي اين سه صفت را داشتي حالا بيا بالا: ﴿ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ﴾، آن وقت آن مقام برتر نصيبش مي‌شود. در عين حال كه جسم دارد جسم بالا نمي‌رود، مثل اين كه الآن ما اينجا حرف مي‌زنيم، جسم نمي‌فهمد تا بالا بیاید، عقل مي‌فهمد.[1]

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿٢٥

بى‌ترديد كسانى كه كافر شدند و از راه خدا و مسجد الحرام- كه آن را براى مردم، چه مقيم آن و چه مسافر، يكسان قرار داده‌ايم- باز مى‌دارند، و هر كه بخواهد در  اين سرزمين به ستم كجروى كند، او را از عذابى دردناك مى‌چشانيم. (25)

می فرماید: كساني كه كافر شدند و همواره مردم را از راه خدا، كه همان دين اسلام است، باز مي‏دارند و مؤمنين را از ورود به مسجد الحرام كه ما آن را معبدي براي مردم قرار داديم چه مردمی که در آنجا زندگی می کنند و چه مردمی که از نقاط دور وارد می شوند، جلوگيري مي‏كنند، به آنها از عذاب مي‏چشانيم.[2]وقتي وجود مبارك پيغمبر(ص) از مكّه به مدينه مهاجرت كردند نظامي تشكيل دادند، مسلمان ها به احكام حج آشنا شدند و خواستند به مكّه بروند، همان مشركان حجاز مانع اين ها بودند،  چون فريضهٴ حج در مدينه نازل شده است نه در مكه، وقتي مي‌خواستند به مکه بروند آنها جلويشان را مي‌گرفتند، نمي‌گذاشتند كه حاجيان و معتمران به مكّه بروند. كسي بخواهد ملحدانه و ظالمانه در اين سرزمين قدم بردارد، یعنی اين ها كه از نظر اعتقاد، كفر ورزيدند و ايمان نياوردند، و كارشكني‌هاي همه‌جانبه دارند و با تبليغات سوء نمي‌گذارند كسي ايمان بياورد، و همچنین نمي‌گذارند آنها كه ايمان آوردند وظايف ديني‌شان را دربارهٴ حج و عمره انجام بدهند، چه آن گروه كه ﴿كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ﴾ چه اين گروه كه ﴿يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ به عذاب اليم مبتلا مي‌شوند. خداي سبحان بر اساس اراده كسي را عِقاب نمي‌كند بر اساس اهتمام به گناه حساب نمي‌كند. اما دربارهٴ خصوص مكه اين طور است كه اگر كسي ارادهٴ ظلم كند ولو دستش به ظلم نرسد، از عذاب الهي نجات پيدا نمي‌كند و گرفتار عذاب الهي مي‌شود. فرمود:اين مسجدالحرام را براي همهٴ مردم قبله قرار داديم، محل طواف و زیارت و پناهگاه قرار داديم. حاضر و مسافر دربارهٴ اين مسجدالحرام یکسان هستند؛ هيچ كسي حقّ تقدّم ندارد ديگري را منع كند. «عاكِف» يعني مقيم يعني كسي كه در همان سرزمين زندگي مي‌كند؛ «بادي» يعني كسي كه از خارج مي‌آيد.[3]

وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿٢٦

و چون براى ابراهيم جايگاه كعبه را آماده كرديم [گفتيم: در اين كانون توحيد] چيزى را شريك من نكن، و خانه‌ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان [به عبادت‌] و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاک دار. (26)

در جريان حرمت و احترام كعبه، از همان اول جريان حضرت ابراهيم(ع) و كيفيت ساختن اين را با عظمت و جلال ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد: به اين وضع خانه بساز و اين خانه را از لوث ديگران تطهير كن و اعلان عمومي بده كه به مكّه بیاند، آنها حرف تو را مي‌شنوند، اطاعت مي‌كنند و به مكه مي‌آيند و حجّ شان را انجام مي‌دهند. ما (تَبْوِئه) كرديم، يعني مكانِ بيت را براي حضرت ابراهيم آماده كرديم. معلوم مي‌شود اين بيت قبلاً بوده كه مي‌گويند از عهد آدم(ع) بوده و انبياي قبل از حضرت ابراهيم هم دور آن طواف كردند، حالا در زمان طوفان يا غير طوفان حوادثي رخ داد و اين بيت اثرش برطرف شد. فرمود ما مكانِ اين بيت را براي حضرت ابراهيم آماده كرديم و به او نشان داديم كه اينجا بيت است، يعني درست است كه بايد كعبه بسازي اما در همان جاي اصلي‌اش بايد بسازي: به او گفتيم كه ﴿أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً﴾؛ اين بيت، بيت توحيد است، نه تو شرک بورز، نه كساني كه اهل اين بيت‌اند مجاز به شرك‌اند، اين فقط بيت‌الله است و فقط براي عبادت است و لاغير. چيزي را شريكِ من قرار ندهيد. فرمود: اين وظیفه توست، و اين خانه را آماده كن براي موحّدان ناب ﴿لِلطَّائِفِينَ﴾ كساني كه مي‌خواهند دور كعبه طواف كنند ﴿وَالْقَائِمِينَ﴾؛ كساني كه مي‌خواهند به سوي كعبه نماز بخوانند. فرمود: خودت كه موحّدِ نابي، پيروانت هم كه موحّد ناب‌اند، لذا اين خانه بايد خانهٴ توحيدِ ناب باشد، اين بيت بايد طاهر باشد، براي كساني كه قصد طواف، يا قصد نماز به سوي آن دارند، قابل توجه این که، از صلات به عنوان قيام و ركوع و سجود ياد شده است، و نگذار آلوده بشود و اگر يك وقت آلوده شد بايد از لوث صَنم و وثن تطهير كني. و منظور از اين كه بيت را به خود نسبت داده، فرمود: بيتي، اين است كه بفهماند اين خانه مخصوص عبادت من است.[4]

وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ﴿٢٧

و ميان مردم نداى حج ده تا پياده و سوار بر مركب‌هاى لاغر [تندرو] از هر راه دورى به سوى تو آيند. (27)

كلمه حج در اصل لغت به معناي قصد است و اگر عمل مخصوص در بيت الحرام را كه اولين بار ابراهيم (ع‏) آن را تشريع نمود و در شريعت محمدي (ص‏) نيز جريان يافت، حج ناميده‏اند، به همين جهت است كه هر كس بخواهد اين عمل را انجام دهد قصد خانه خدا مي‏كند. و (اذن في الناس بالحج) يعني در ميان مردم ندا كن كه قصد خانه كنند و عمل حج را انجام دهند. يعني در ميان مردم اعلام كن كه اگر اعلام كني مردم چه پياده و چه سوار بر اشتران لاغر از هر راه دوري خواهند آمد. ﴿عَلَي كُلِّ ضَامِرٍ﴾ كسي از راه دور بخواهد بيايد سوار اسب يا شتر يا استر بشود از راه دور از اين لابه‌لاي كوهها و درّه مي‌آيد اين مركوبش لاغر مي‌شود.[5]

لِّيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّـهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ ﴿٢٨

تا ناظر منافع خود باشند و نام خدا را در روزهاى معين، بر آنچه از چهارپايان روزيشان كرده است ياد كنند پس از آنها بخوريد و به درمانده‌ى مستمند بخورانيد. (28)

يعني اگر اعلام كني به سوی تو مي‏آيند، براي اين كه منافع خود را مشاهده كنند. فرمود: ﴿لِيَشْهَدُوا﴾ ترغيب مي‌كند به این که کسانی که به قصد حج مي‌آيند، تنها براي عبادتِ فردي نباشد عبادتِ اجتماعي و منافع اجتماعي را هم در نظر داشته باشند. ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ از امام صادق(ع) سؤال كردند «منافع الدنيا أو منافع الآخرة» فرمود: هم منافع دنيا هم منافع آخرت، اینجا منظور حج گزاری نیست، چون این حج گزاری قبلا هم بوده، بلکه منظور اقامه حج است، اقامهٴ حج به وسيلهٴ حكومت اسلامي شد، اگر امروزه در مصر، تونس، يمن، اردن، كويت و در ساير كشورهاي اسلامي و عربي نهضت اسلامي شده است، قسمت مهم به بركت همان برائت از مشركين است كه به وسيلهٴ حكومت اسلامي انجام مي‌گيرد. كشورهاي اسلامي از رسانه‌هاي ما اطلاعي ندارند، اما وقتي ببينند فرياد برائت از مشركان در فضاي مكّه يا در عرفات يا در مِنا بلند است مسلمان ها بيدار مي‌شوند. اين همان تَلبيه است. اولاً: تلبيه يك پاسخ مستقيمي است به دعوت ابراهيم(ع) و پيغمبر(ص)، ثانياً: آنها گفتند بياييد حج، ما مي‌گوييم: لبيك، البته اين لبيك هم اجابت به دعوت پيامبران الهي است هم بالاصاله اجابت دعوت ذات اقدس الهي است كه فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾ اما مشركان، يک لبيک آلوده به شرك داشتند، مي‌گفتند: «لبيك اللهمّ لبيك لبيك لا شريك لك الاّ شريك هو لك» مي‌گفتند: شريكي نداري مگر آن شريكي كه آن هم براي توست، اين جزء تلويه مردم در جاهليّت بود. اسلام آمده بگوید: اين شرک است، آن را با توحيد مخلوط نكنيد، بگوييد: «لبيك اللهمّ لبيك لبيك لا شريك لك لبيّك! إنّ الحمد و النعمة لك و المُلك» بردن نام خدا هنگام ذبح و نحر کردن، معنايش اين نيست كه انسان حتماً بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» نام خدا را بايد ببرد بگويد «سبحان الله» «الله اكبر» «لا إله إلاّ الله» «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» درست است چون هر كدام از اين اذكار را كه ببرد نام خداست. «بائس» يعني كسي كه نيازمند است گرفتار شدّت و رنج و درد است، و فقير هم به كسي مي‌گويند كه ستون فقراتش شكسته است و قدرت ايستادن ندارد، كسي اگر گرفتار ضعفِ مالي باشد قدرت ايستادگي در برابر حوادث را ندارد به او فقیر مي‌گويند، فرمود: اين ها را بايد اطعام كنيد.[6] مراد از بهيمة الانعام انواع سه‏گانه مذكور يعني شتر و گاو و گوسفند است، البته گوسفند هم اعم از بز و ميش است. و ايامي معين يعني ايام تشريق – روز ده و يازده و دوازده و سيزده ذي الحجه – ائمه اهل بيت (عليهم‏السلام‏) ايام معلومات را به همين ايام تفسير كرده‏اند. و مراد از ذكر نام خدا بر بهيمه، ذكر آن در هنگام ذبح گوسفند و يا نحر شتر است. و اين آيه شريفه مشتمل بر دو نوع حكم است يكي ترخيصي كه همان امر به خوردن از قرباني است و يكي الزامي كه عبارت است از اطعام به فقير.[7]

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ ﴿٢٩

سپس بايد آلودگى خود را بزدايند و به نذرهاي شان وفا كنند و برگرد خانه‌ى كهن طواف نمايند. (29)

“قضاي تفث” به معناي زايل كردن هر چيزي است كه به خاطر احرام در بدن پيدا شده، مانند ناخن، مو، و امثال آن. و قضاي تفث، كنايه است از بيرون شدن از احرام. و مقصود از جمله (و ليوفوا نذورهم) اتمام هر تكليفي است كه با نذر و امثال آن به گردن شان آمده. و مراد از ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ بنا بر آنچه در تفسير ائمه اهل بيت (عليهم‏السلام‏) آمده، طواف نساء است، چون خروج از احرام به طوري كه همه محرمات احرام حلال شود، جز با طواف نساء صورت نمي‏گيرد، و طواف نساء آخرين عمل حج است كه بعد از آن تمامي محرمات حلال مي‏شود.[8] وصف اين بيت به عنوان بيتِ عَتيق، پيام خاصّ خودش را دارد، اگر گفتند: ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ یعنی شما دور خانهٴ آزاد و آزادي نماز می خوانید و طواف مي‌كنيد، لذا نباید بردهٴ كسي باشيد. در بيانات نوراني حضرت امير است كه «عبد الشهوة أذلّ مِن عبد الرق» فرمود: كسي كه بندهٴ شهوت است ذليل‌تر از برده است.[9]

ذَٰلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّـهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ﴿٣٠

اين است و هر كس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است. و چهارپايان براى شما جز آنچه بر شما خوانده مى‌شود حلال است، پس از پليدى كه بت‌ها هستند دورى كنيد و از گفتار باطل اجتناب ورزيد. (30)

بعد از آنكه بيان كرد كه مناسك حج عبارت است از احرام، طواف، نماز، قرباني، اخلاص و اجتناب از شرك، با كلمه ذلك فرمود: اين بود آنچه در زمان ابراهيم و به زبان او براي مردم تشريع كرديم. و حرمات خدا همان اموري است كه از آنها نهي فرموده، و براي آنها حدودي معين كرده كه مردم از آن حدود تجاوز نكنند، و به ما­وراء آنها قدم نگذارند، پس تعظيم آن حدود همين است كه از آنها تجاوز نكنند. کسي حُرُمات الهي را تعظيم كند اين برايش خير است، سپس فرمود: انعام سه‌گانه، يعني گاو و گوسفند و شتر براي شما حلال است چيزهايي هم بر شما حرام است كه ما بعداً خواهيم گفت، چون سورهٴ مباركهٴ «حج» قبل از سورهٴ مباركهٴ «مائده» نازل شده در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آنجا مشخص فرمود كه چه چيزي براي شما حرام است فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبْعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِكُمْ فِسْقٌ،گوشت مردار، خون، گوشت خوك، آنچه به غير نام خدا ذبح شده، حيوان خفه شده، حيوان به كتك مرده، آنچه در اثر سقوط از بلندى مرده و آنچه با شاخ حيوان ديگرى مرده، نيم خورده‌ى درنده مگر آنچه را كه به موقع سر بريديد، آنچه براى بت‌ها ذبح شده و نيز قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبههای تیر مخصوص قمار، تمام این اعمال فسق است، مائده/3﴾ مي‏فهماند كه انعام – در عين اينكه از جمله رزقهايي است كه خدا به مردم داده و بر ايشان حلال كرده – حدودي هم براي آن معين نموده كه نبايد از آن تجاوز شود، در آيه مورد بحث توجه مخصوصی به ذبح براي غير خدا شده است، چون مشركين در حج خود براي بت ها قرباني مي‏كردند، با اين كه از سنن ابراهيم (ع‏) تنها سنت حج در ميان آنان باقي مانده بود، آن را هم به اين صورت در آورده بودند كه بت هايي بر بام كعبه، و عده‏اي را بالاي صفا و مروه و عده‏اي را در مني نصب كرده و قرباني هاي خود را به نام آنها ذبح مي‏كردند. پس اجتناب از اين عمل منظور نظر آيه است، در سورهٴ مباركهٴ «مائده» موارد فراواني را هم به عنوان رجس ذكر كرده فرموده ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ، اى مؤمنان! حق اين است كه شراب و قمار و بت‌هاى نصب شده و تيرهاى قمار، پليدى و از عمل شيطان هستند، پس از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد، مائده/90﴾ اينجا هم كه فرمود: ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ﴾ اين بعضي از مصاديقش را ذكر كرده چون محلّ ابتلا بوده آنها بت‌پرست بودند، تَلبيه‌شان هم با شرك آميخته بود. و مشركين در باره تقرب به بت ها و قرباني كردن براي آنها و به نام آنها اصرار مي‏ورزيدند.[10] پيغمبر(ص) بعد از نماز صبح به مردم اعلام كرد كه شهادتِ زور و شرك، معادل هم‌ هستند، بعد اين آيه را خواند براي اين كه خداي سبحان هم از شرك نهي كرده هم از قولِ زور، «زارَ» يعني «اِنْحَرَف» «زُوْر» يعني انحراف. پس هر سخنِ باطلي «زور» است، دروغ، غيبت، تهمت، اين ها زور است، اما شهادتِ باطل كه حقّي را باطل كند، باطلي را حق كند در رديف شرك است.[11]

حُنَفَاءَ لِلَّـهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ ﴿٣١﴾

در حالى كه مخلصان خدا باشيد، نه مشرك به او. و هر كس به خدا شرك آورد، بدان ماند كه گويى از آسمان افتاده و مرغان، او را مى‌ربايند يا تندباد، او را به  نقطه‌اى  دور پرتاب مى‌كند. (31)

اين گروهي كه تعظيمِ حُرُمات الهي مي‌كنند، طبق آيهٴ30، شعائر الهي را تعظيم مي‌كنند، اين ها جزء ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ﴾ هستند كه در مسيرند و تلاش و كوشش‌شان اين است كه حنيفانه حركت كنند. تمام سعي‌شان اين است كه از وسط جادّه بيرون نروند. اما كساني كه هتك حرمات الهي دامنگير آنها شده آنها مشركند، حالا يا شركِ اعتقادي يا شركِ عملي. اما هتّاكان حرمت هاي الهي اگر نسبت به اصل دين هتك كردند كه شركِ اعتقادي است، و اگر نسبت به برخي از اعمال دين، وظايف دين و مناسك دين هتكِ عملي كردند اين شركِ عملي است. چون انسان يك پناهگاه بيشتر ندارد و آن خداست گاهي مي‌گويند: شما به ریسمان محکم خدا چنگ بزنید ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾، گاهي مي‌گويند: خطر در عالَم فراوان است شما سنگري داشته باشيد، آن سنگر را ملتحد مي‌گويند. فرمود: غير از لطفِ خدا هيچ سنگري در عالَم نيست ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً، و هرگز جز او پشت و پناهى نخواهى يافت، کهف/27﴾، پس يا دست به طناب بزن، يا برو سنگر هر دو يكي است، در حقيقت، اگر كسي به هیچ یک از این دو متمسک نشد، اين مثل آن است كه بين زمین و آسمان معلّق مانده، يا همان‌جا كركس ها اين را مي‌گيرند و مي‌ربايند و لقمه مي‌كنند، يا تندباد اين را در يك مكان دوري پَرت مي‌كند مثل تَه درّه كه همهٴ استخوان هايش را نرم و پودر مي‌كند، بالأخره چيزي از او نمي‌ماند، اين براي كسي است كه ﴿يُشْرِكْ بِاللَّهِ﴾ بود، اما اگر كسي حَنيف بود مي‌شود مُعظّم شعائر الهي.[12]

ذَٰلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّـهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴿٣٢

اين است­ و هر كس شعائر خدا را بزرگ دارد بى‌ترديد آن نشانه تقواى دل‌هاست. (32)

فرمود: بر اساس اعتقاد و عمل، شعائر الهي را بزرگ بشمارید، اين كار از تقواي قلوب است. آنچه را كه خدا به عنوان علامت قرار داده، گرچه همهٴ احكام الهي از يك نظر مي‌تواند علامت باشد، اما در جريان­ها وكنگره‌هاي عمومي مثل حج و عُمره اين ها جزء علامت هاي الهي و اسلامي است. و قطعا تعظيمِ شعائر خدا از افعال مرداني است كه داراي ﴿تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾‌اند. تقوا اصولاً صفتی است نفساني اين صفت گاهي مَلكه است، گاهي حال و گاهي بالاتر از مَلكه به منزلهٴ فصل مقوِّم مردان باتقواست، اگر قلب متّقي بود، اعمالِ صالح از چنين انساني صادر مي‌شود، در حقيقت تقواي قلب است كه عمل را سامان مي‌بخشد و اعمال را هدايت مي‌كند، اگر قلب نباشد عمل بي‌روح يا منافقانه يا عادت يا نفاق است، وقتي عمل اثر دارد كه نه عادت باشد نه نفاق. دربارهٴ اين شترها و گوسفندها و گاوها كه جزء قرباني ها هستند و مَطاياي صحنهٴ قيامت مي‌شوند، فرمود: يك حيوانِ فَربه سالمي باشد، زيرا همين قربانی ها، مَركب هاي شما در قيامت هستند، چون در آنجا بعضي ها پابرهنه‌اند، بعضي با كفش، بعضي پياده‌اند، بعضي ها سواره اند، اين هايي كه اهل ضحاياي خوب‌اند در قیامت داراي مركَب هاي خوبي هم هستند. يك عدّه مي‌گويند كه قرباني براي چه؟ خدا كه احتياج ندارد، درست است خدا احتياج ندارد، ولي شما محتاجيد كه از مالتان بگذريد و قطعِ علاقه كنيد و به خدا نزديك شويد، آنچه به خداي سبحان مي‌رسد گوشت و خون نيست، اين گوشت و خون در زمين مي‌ماند، خدا محتاج به گوشت قرباني نيست، چون منزّه از حاجت است، چه اين كه محتاج به تقواي شما هم نيست چون غنيّ محض است، ولي شما محتاجيد كه با قرباني تقوا پيدا كنيد و با تقوا بالا برويد.[13]

لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ ﴿٣٣

در آن براى شما منافعى است تا زمانى معين، سپس محل آنها در كنار خانه‌ى كهن است. (33)

 اما در جريان شترهايي كه به عنوان هَدْي (قربانی) در سفر حج اعزام مي‌شوند و به همراه برده مي‌شوند، اين ها در يك مقطع محدودي مال شما هستند شير و پشم شان، و بچه‌اي كه توليد مي‌كنند براي شماست، حقّ سوار شدن برآنها و باربري روي اين ها داريد، همهٴ اين ها منافعي است كه شما مي‌توانيد از شتر ببريد اما تا چه موقع؟  فرمود: وقتي اين ها به كعبه رسيدند ديگر بايد قرباني بشوند، باید توجه کرد که ﴿ثُمَّ مَحِلُّهَا﴾ اين اسم زمان است نه اسم مكان، مكانش را ﴿إِلَي الْبَيْتِ﴾ معيّن كرده، زمانش را «مَحِل» بيان كرده، فرمود: وقتي به بيتِ عَتيق رسيديد، بايد ذبح يا نَحر كنيد، اما منظور اين نيست كه اين را كنار كعبه ببرید، آنجا مسجدالحرام است، آنجا جاي ذبح و نحر نيست. فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُتَعَمِّدَاً فَجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ، اى مؤمنان! وقتى كه احرام داريد شكار را مكشيد، و هر كس از شما عمدا آن را بكشد، بايد كفاره‌اى معادل آن از چهارپايان بدهد، مائده/95﴾. يعني وقتي به حرم رسيديد در محدودهٴ مكّه اين را بايد نحر يا ذبح كنيد، حالا بعضي از قربانی ها هستند كه بايد در مِنيٰ ذبح يا نَحر بشوند بعضي ها هستند كه در همان محدودهٴ مكّه و حرم مثل كفّارات. بعد مي‌فرمايد: اين بيت از ديرزمان معبَد بود، و در همهٴ ملل و نِحَل كه انبياي ابراهيمي(ع) اين ها را آوردند محترم بود.[14]

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا لِّيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّـهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَـٰهُكُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ ﴿٣٤

و براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را بر [ذبح‌] چهارپايانى كه روزى آنها كرده است ببرند، پس [بدانيد كه‌] خداى شما خداى يگانه است، پس به فرمان او گردن نهيد. و فروتنان را بشارت ده (34)

بعد از اين كه جريان حج را ذكر فرمود به صبغهٴ بين‌المللي بودن اين عبادت هم اشاره كرد. فرمود: جريان حج يك جريان بين‌المللي است، بخشي از عبادت ها مخصوص يك ملّت است، اما برخي از عبادت ها براي همه مِلل الهي و اسلامي است، هيچ ملّتي نيست كه مَنسِك و جريان قرباني را نداشته باشد فرمود: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنسَكاً﴾ بنابراين در هر ملّتي هست، منتها ممکن است زمان و زمينش فرق كند. اصلِ قرباني و نام خدا بر قرباني به هنگام ذبح، در هر ملّتي بود، ولی اين را آلوده كردند، پس اصلِ اين مسائل كه خداي سبحان به زبان انبيا (ع) بيان كرده جزء شعائر الهي می شود، در هر ملّتي بايد شعائر خودشان را در آن عصر كه مطابق با حجّت آن عصر است تعظيم كنند و هتك حرمت در هر عصري آن خطر را دارد كه ﴿فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾. فرمود: ﴿فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا﴾ چون بيش از يك خدا نيست مطیع او باشيد، مشرکان مشكل توحيد در الله نداشتند، مشكل شان توحيد در اله بود، مي‌گفتند: ما آلهه متعدّد داريم، حضرت فرمود: اله هم مثل الله بيش از يكي نيست. مُخبِتين چه كساني هستند؟ چند گروه را نام مي‌برد كه اين ها جزء مخبتين‌اند. اِخبات را اين‌چنين معنا كردند كه اين قدر انسان متواضع و خاضع و تسليم باشد كه اگر پرنده‌اي روي سرِ او نشسته است سرش را تكان ندهد كه پرنده پرواز كند، اين قدر در پيشگاه ذات اقدس الهي سر به زیر باشد. اين معناي اخبات است. مصاديقي كه براي مُخبِتين ذكر شده‌اند چند گروه‌اند و چه كساني هستند؟ آیه بعد مخبتین را معرفی می کند.[15] پس معناي آیه اين است كه  ما در امت هاي گذشته آنهايي كه ايمان داشتند، عبادتي با پيشكش قرباني قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه خداي شان روزي كرده بود ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتي نيستيد كه قرباني برايتان مقرر شده، بلكه براي قبل از شما هم مقرر شده بود. وقتي خداي شما همان خدايي باشد كه براي امت هاي گذشته نيز احكام شما را تشريع كرده، پس بدانيد كه معبود شما و آن امت ها يكي است پس اسلام بياوريد، تسليمش شويد به اين كه عمل خود را خالص و تنها براي او به جا بياوريد، و در قرباني هاي خود به خدايي ديگر تقرب مجوييد.[16]

الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِينَ عَلَىٰ مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿٣٥

همانان­ كه چون  نام خدا ياد شود دل‌هايشان هراس يابد، و آنان  كه  بر مصيبتى كه  برسرشان­ آيد ­صابرند و برپا دارندگان نمازند و از آنچه روزيشان داده‌ايم انفاق مى‌كنند.(35)

مخبتين عبارتند از: ﴿الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اين گروه از ديگران برترند همين كه نام خدا را مي‌برند دل شان مي‌تَپد، اين ها سالك نيستند مجذوب‌اند، اين معلوم مي‌شود از سنخ لفظ و مفهوم و امثال ذلك نيست، دل به نام خداي سبحان آرام مي‌گيرد و بس، اول مي‌تپد كم كم نزديك مي‌شود سپس آرام مي‌گيرد. ﴿وَالصَّابِرِينَ عَلَي مَا أَصَابَهُمْ﴾ در مصائب فقط حرف شان ﴿إِنَّا لِلّهِ﴾ است، درست است قبل از وقوع حادثه نگران‌اند و تلاش و كوشش مي‌كنند که اتفاق نیفتد، اما وقتي كه حادثه نازل شد راضي به قضاي الهي‌اند.­ ﴿وَالْمُقِيمِي الصَّلاَةِ﴾ اين ها كساني هستند كه نماز را اقامه مي‌كنند، پس سخن از قرائت و خواندن نماز نيست، براي اين كه نماز عمود دين است، عمود را نمي‌خوانند عمود را به پا مي‌دارند اقامه مي‌كنند. فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾ كه زكات واجب و زكات مستحب همه را در برمي‌گيرد، علم را هم در برمي‌گيرد. هر چه را خداي سبحان به بندگان صالح عطا كرده آنها به عنوان عطيّهٴ الهي به ديگران خواهند داد.[17]

وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِّن شَعَائِرِ اللَّـهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّـهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّكَذَٰلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿٣٦

و [قربانى‌] شتران فربه را براى شما از جمله شعائر خدا قرار داديم، در آنها براى شما خير است. پس نام خدا را بر [ذبح‌] آنها در حالى كه ايستاده‌اند ببريد، و چون به پهلو افتادند [و جان دادند] از آنها بخوريد و فقير قانع و فقير سائل را اطعام كنيد. اين گونه آن را ما برای شما مسخر کردیم، باشد که شما سپاسگزار باشید. (36)

بُدْنْ كه جمع بدنه است شتر را مي‌گويند، به شتر بدنه می گویند براي اين كه حجمش بيش از حجمِ گاو و گوسفند است، و اين ها جزء شعائر الهي است اين ها را محترم بشماريد ﴿لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ﴾ خيري كه خداي سبحان در اين گونه از موارد مطرح مي‌كند، همان قسمت مهم خيرِ اخروي است، در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده كه شما به فكر منافع دنيايي هستيد، اما ذات اقدس الهي به فكر منافع آخرت است شما را به آخرت دعوت مي‌كند، می فرماید: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَي حَتَّي يُثْخنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا، هيچ پيامبرى مجاز نيست اسير داشته باشد تا آن وقت كه سيطره‌ى خود را در منطقه تثبيت كند. شما دنياى عرضى را مى‌خواهيد و خدا آخرت را مى‌خواهد، انفال/67﴾ عَرَض يعني كالا كه جمعش عروض است نه اَعراض، شما عَرَض دنيا را مي‌خواهيد يعني كالاي دنيا را مي‌خواهيد. در اين قسمت كه خدا مي‌فرمايد: اين براي شما خير است، يعني منافع معنوي فراواني را به همراه دارد، درست است منافع مادّي را هم دارد، اما قسمت مهمّ منافع اين كار به آخرت شما برمي‌گردد. فرمود: نام خدا را ببريد، مي‌بينيد لحظه به لحظه سخن از توحيد است، البته در آن فضا كه اين ها قرباني را براي بت ها مي‌كردند و ﴿لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾  بود در آن فضا پشت سر هم می فرماید: قرباني را به نام خداي سبحان انجام بدهيد. فرمود: ﴿فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ﴾ «صَواف» به معناي به صف ايستادن نيست، بلکه به شترانی گفته می شود که برای قربانی ایستاده باشند. در نحر واجب است كه شتر کاملا رو به قبله باشد، بين سينه و گردن او يك گودي هست، در اين گودي بايد آن كارد و مانند آن فرو برود و اين شخص بايد نام خدا را ببرد اين حلال مي‌شود، نَحر براي شتر است ذبح براي گاو و گوسفند، حالا چون منحور بايد رو به قبله باشد اگر ايستاده باشد كه صَواف است صحيح می باشد، اگر به زانو افتاده باشد كه هنگام بار كردن يا سوار كردن اين ها را به زانو مي‌خوابانند باز صحيح است، و اگر نظير گاو و گوسفند اين ها را به پهلو بخوابانند باز صحيح است، كه بايد منحور رو به قبله باشد آن شرايط خاص هم داشته باشد حالا اين كه فرمود: ﴿صَوَافَّ﴾ چون غالباً اين طور است كه شتر را در حال ايستادن كه رو به قبله است نحر مي‌كنند، وقتي كه خونش رفت نَفَسش تمام شد مي‌افتد، وقتي افتاد از اين حالت تعبير مي‌كند به ﴿فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا﴾ يعني پهلوهاي او به زمين بخورد ﴿فَكُلُوا مِنْهَا﴾ پس از آن بخورید، چون در جاهليّت اين كار را نمي‌كردند و از قرباني هيچ بهره‌اي نمي‌بردند، اين دستور در مقابل آن اعتقاد جاهلیت است كه نه خوردن از او را جايز می دانستند. اما ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ فرق قانع و مُعترّ آن است كه قانع آن نيازمندي است كه خود را نشان نمي‌دهد در معرض قرار نمي‌دهد. اما مُعترّ آن نيازمندي است كه خود را در معرض هم قرار مي‌دهد. البته قرآن كريم همهٴ ما را مكلّف كرده كه از فقرايي كه قانع‌اند، كه ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ، ناآگاه آنها را توانگر می­پندارد، بقره 273﴾ آ‌نها را دريابيم، كساني كه مردم از وضع داخلي آنها باخبر نيستند، چون مي‌بينند اين ها سر و وضع تمييزي دارند خيال مي‌كنند كه وضع مالي شان هم خوب است. از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه چيدن ميوه در شب، و قرباني كردن در شب مكروه است، براي اين كه نه قانعي عبور مي‌كند، نه سائلی. يا فرمود: ميوه را در روز بچينيد كه به اين گروه برسد قرباني را در روز انجام بدهيد كه به مستحقّين برسد. در آيات حج كه اينها را قرباني مي‌كنيد بايد شاكر باشيد و سپاسگزار.[18] اين گونه ما آنها را مسخر شما ساختيم تا شكر خدا را به جا آوريد. و راستى اين عجيب است حيوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسليم است كه اجازه مى‏دهد كودكى پاهاى او را محكم ببندد، و او را نحر كند. گاهى خداوند براى نشان دادن اهميت اين تسخير ، فرمان اطاعت و تسليم را از اين حيوانات بر مى‏دارد و ديده‏ايم يك شتر خشمگين و عصبانى كه در حال عادى كودك خردسال مهار او را مى‏كشيد تبديل به موجود خطرناكى مى‏شود كه چندين انسان نيرومند از عهده او بر نمى‏آيند.[19]

لَن يَنَالَ اللَّـهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَـٰكِن يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنكُمْ كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّـهَ عَلَىٰ مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ ﴿٣٧

هرگز گوشت و خون آنها به خدا نخواهد رسيد و ليكن تقواى شماست كه به او مى‌رسد. اين گونه آنها را مسخر شما كرد تا خدا را به خاطر آن كه هدايتتان نموده به بزرگى ياد كنيد. و نيكوكاران را مژده ده. (37)

پاسخ از سؤالي است كه ممكن است بشود، چون ممكن است ساده‏لوحي توهم كند كه خدا از اين قرباني استفاده مي‏كند و بهره‏اي از گوشت و يا خون آن عايدش مي‏شود، لذا جواب داد، كه: نه، چيزي از اين قرباني‏ها و گوشت و خون آنها عايد خدا نمي‏شود، چون خدا از جسميت و از هر حاجتي منزه است. تنها تقواي شما به او مي‏رسد، آن هم به اين معنا كه دارندگان تقوي به او تقرب مي‏جويند. و يا ممكن است كسي كه آن طور ساده‏لوح نيست چنين توهم كند كه با اين كه خدا منزه از جسميت و از هر نقص و حاجتي است و از گوشت و خون قرباني‏ها بهره‏اي نمي‏برد، چه معنا دارد كه ما حيوانات خود را به نام او قرباني كنيم؟  لذا جواب داده كه مطلب همين طور است، و ليكن اين قرباني‏ها اثري معنوي براي آورنده‏اش دارد، یعنی این آثار معنوی به سوي خداي تعالي صعود می كند و صاحبش را به خدا نزديك می كند آن قدر نزديك، كه ديگر حجابي بين او و خدا نماند.[20] و معناي آيه اين است كه: خداوند آن حيوان را اين چنين براي شما مسخر نمود كه همهٴ بهره‌ها را ببريد يكي از آن فوايدي كه نصيبتان مي‌شود، بهرهٴ عبادي است كه قرباني كنيد و الله اكبر بگوييد، یعنی خدا را بزرگ بشماريد هم از نظر قلب، تعظيم و تكبير الهي را در دل جا بدهيد، هم از نظر زبان آن ذكر مخصوص «الله أكبرُ علي ما هَدانا» يادتان نرود، ﴿لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ﴾، بعد مي‌فرمايد: ﴿وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ﴾ احسان سه بخش دارد، يك بخش‌اش اين است كه كسي كار خوب مي‌كند، كه اينجا احسان يعني صاحبِ فعلِ حَسن، اما احسان به معناي دوم، انجام كار خير نسبت به ديگري است، مثلا مشكل مردم را حل كردن، عيادت كردن، قرض‌الحسنه دادن، رعايت حقوق ديگران اين احسانِ به غير است. قِسم سوم نه به معناي فعلِ حَسن است، و  نه به معناي احسانِ به غير است، بلکه احسان، مقامي از مقامات سالكان است هم شيعه‌ها و هم سنّي ها نقل كردند كه از وجود مبارك پيغمبر(ص) سؤال كردند كه احسان چیست؟ حضرت فرمود: «أن تَعبد الله كأنّك تراه فإن لم تَكن تراه فإنّه يَراك» احسان مقامي است براي عابدان و آن اين است كه شما طوری خدا را عبادت كنيد كه گويا خدا را  با چشمِ جان می بینید، و اگر به اينجا نرسيديد بدانيد كه خدا شما را مي‌بيند. اين ﴿بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ﴾ يعني به افرادي كه اهل احسان‌اند بشارت بدهيد، همان كساني كه وظايف ديني‌شان را انجام مي‌دهند، مؤمن‌اند، واجبات را انجام مي‌دهند، محرّمات را ترك مي‌كنند. به اين ها چه چيزي بشارت بدهيم؟[21]

إِنَّ اللَّـهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ ﴿٣٨

قطعا خداوند از كسانى كه ايمان آورده‌اند دفاع مى‌كند زيرا خدا هيچ خيانتكار كفر­پيشه‌اى را دوست ندارد. (38)

مراد از (كل خوان كفور) مشركين هستند، اگر آنان را بسيار خيانت‏كار و كفران پيشه خواند، بدين جهت است كه خداوند امانت دين حق را بر آنان عرضه كرد، و در ميان آنان اين دين را ظاهر ساخت، و آن را امانت و وديعه در نزد فطرت آنان سپرد تا در نتيجه حفظ و رعايت آن به سعادت دنيا و آخرت برسند، و آن را از طريق رسالت به ايشان شناسانيد، ولي ايشان به آن خيانت كردند، يعني آن را انكار نمودند. خداوند ايشان را غرق در نعمت هاي ظاهري و باطني كرد، پس كفران كردند و شكرش را به وسيله عبادت به جا نياوردند. در اين آيه براي مطالب آيه بعد كه اذن به قتال مي‏دهد زمينه‏چيني شده، مي‏فرمايد: خدا از كساني كه ايمان آورده‏اند دفاع مي‏كند، و شرّ مشركين را از ايشان دفع مي کند، چون كه مؤمنین را دوست مي‏دارد، و مشركين را دوست نمي‏دارد، براي اين كه مشركين خيانت كردند. پس اگر او مؤمنين را دوست مي‏دارد بدين جهت است كه مؤمنين امانت را رعايت و نعمت خدا را شكر گزارند. پس در حقيقت خدا از دين خود (كه امانت نزد مؤمنين است) دفاع مي‏كند. و به همين جهت او ولي و مولاي مؤمنين است كه دشمنان شان را دفع كند، همچنان كه خودش فرموده: (ذلك بان الله مولي الذين آمنوا و ان الكافرين لا مولي لهم، اين بدان سبب است كه خدا دوستدار و مولاى كسانى است كه ايمان آوردند، ولى كافران را مولايى نيست، محمد/11).[22] بنابراين؛ گاهي انسان در مسائل مالي خیانت های فراوانی دارد، گاهي به ولايت اهل بيت و قرآن خيانت مي‌كند، اين مي‌شود خوّان، لازم نيست كه پیشه و حرفهٴ او، یا سابقهٴ او خيانتِ ممتد باشد، هر كسي خوّان شد يا در اثر كثرتِ خيانت يا در اثر شدّت خيانت است، چنين كسي يقيناً محبوب خدا نيست، كفور هم بشرح ايضاً، كفران نعمت هم همين طور است، يك وقت نعمت هاي مادّي را پشت سر هم كفران مي‌كند، يك وقت نعمتِ امامت اهل بيت را، محبّت اهل بيت را كفران مي‌كند، ولو يك بار هم ـ خداي ناكرده ـ كفران كند، كفور می شود، پس دو قضيه آنجا ذكر فرمود، 1) خداي سبحان يقيناً به طور كامل از مؤمنين دفاع مي‌كند 2) يقيناً خداي سبحان خوّانِ كفور را دوست ندارد، اين دو مطلب را به محسنين بشارت بدهيد به اين ها بگو كار به دست خداست، از مؤمنين دفاع مي‌كند، كاري هم به خوّانِ كفور ندارد، آنها نزد خدا منفور هستند.[23]

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ﴿٣٩

به كسانى كه جنگ بر آنها تحميل شده اذن [جهاد] داده شده است، چرا كه مورد ظلم قرار گرفته‌اند، و البته خدا بر نصرت آنها تواناست. (39)

از جمله (للذين يقاتلون) بر مي‏آيد كه مراد از اين اذن، اذن به جهاد است، و به همين جهت نفرمود: (اذن للذين آمنوا) پس اين كه تعبير را عوض كرد، خود دليل بر اين است كه به چه كاري اجازه داده شده‏اند. فرمود: به كساني كه مورد كشتار مشركين واقع مي‏شوند اذن جهاد داده شد. و فلسفه اين اجازه هم همين است كه مشركين آغاز به اين عمل كردند، و اصولا خواستار جنگ و نزاعند. اگر مسلمانان را اجازه قتال داديم، به خاطر همين است كه به آنها ستم مي‏شد، و اما اين كه چگونه ستم مي‏شد. آیه بعد آن را تفسير مي‏كند. و اما اين كه فاعل اين اذن را – كه چه كسي اجازه داده – ذكر نكرد و نفرمود: خدا اجازه داد،  به منظور تعظيم و بزرگداشت خدا بوده است.[24]

الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّـهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّـهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّـهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّـهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿٤٠

كسانى كه به ناحق از خانه‌هاي شان بيرون رانده شدند، چرا كه مى‌گفتند: پروردگار ما خداست. و اگر خدا بعضى از مردم را با بعضى ديگر دفع نمى‌كرد، صومعه‌ها و كليساها و كنيسه‌ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار ذكر مى‌شود سخت ويران مى‌شد، و قطعاً خدا به کسانی که [دین] او را یاری می دهند یاری می رساند؛ مسلماً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. (40)

اين آيه همان طور كه گفتيم مظلوميت مؤمنين را بيان مي‏كند، و آن اين است كه كفار بدون هيچ گونه حق و مجوزي ايشان را از ديار و وطن شان مكه بيرون كردند. آن هم نه اين طور كه دست ايشان را بگيرند، و از خانه و شهرشان بيرون كنند، بلكه آن قدر شكنجه و آزار كردند، و آن قدر براي آنان صحنه‏سازي نمودند، تا ناگزير شدند با پاي خود شهر و زندگي را رها نموده در ديار غربت منزل كنند، و از اموال و هستي خود چشم پوشيده، با فقر و تنگدستي گرفتار شوند. عده‏اي به حبشه و جمعي بعد از هجرت رسول خدا (ص‏) به مدينه رفتند.[25] يك وقت است كه سخن از سرزمين و وطن و امثال ذلك است که از اين نوع تبعیدها در عالَم زياد است، اما این جا سخن از تبعيدِ ديني است، يك عدّه هيچ جُرمي ندارند مگر اين كه می خواهند موحّدانه زندگی کنند، كفار اين را ذَنْب و گناه تلقّي مي‌كنند، اين مؤمنانِ باتقوا از ديارشان ظالمانه تبعيد شدند، هيچ گناهي نداشتند مگر اين كه مي‌گفتند: خداي ما يكي است. پس اين ها مأذون‌اند كه مبارزه كنند، خدا ناصر است و به وعده‌اش عمل مي‌كند. چرا؟ براي اين كه سرزمين شان را حفظ كنند. براي همين؟ يا نه، براي اين كه دين شان را حفظ كنند. دين كه حفظ باشد سرزمين هم محفوظ است. در بخش هايي از قرآن كريم فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ، اگر خدا بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر نمى‌راند، حتما زمين تباه مى‌شد، بقره/251﴾ درست است زمين فاسد مي‌شود، اما چرا زمين فاسد مي‌شود؟ چون مسجد و حسینیه و حوزه به وظيفه‌اش عمل نکرده است. آن آيه معلولِ اين آيه است، پس نمي‌شود گفت هدف مبارزه اين است كه ما مملكت را اصلاح کنیم، بله مي‌خواهيم اصلاح بكنيم، اما اصلاح مملكت به حوزه و مسجد و روحانيّت و دين و قرآن و عترت است، اگر اين ها را برداري جامعه را با چه چيزي اصلاح می كنيد، جامعه را دين و اخلاق اصلاح مي‌كند. پس اگر در آنجا فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ اين حق است، اما در رتبهٴ دوم است، اين آيه حرفِ اصلي را مي‌زند كه ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ﴾ یعنی دیگر جا براي راهبان هم نيست ﴿وَبِيَعٌ﴾ ترسايان هم جا ندارند ﴿وَصَلَوَاتٌ﴾ مركز عبادت هاي يهودي ها را صلوسا مي‌‌گفتند که اين کلمه، عربی آنست، ﴿وَمَسَاجِدُ﴾ كه براي مسلمان هاست، يعني هيچ ملّتي مركز ديني نخواهد داشت، چه اين كه در كمونيست هم همين طور بود وقتي مراكز ديني فعّال نباشد ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾، پس ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ﴾ اول مراكز مذهب ضعيف مي‌شود، وقتي مراكز تبليغي، فرهنگي، و ديني ضعيف شد جامعه آلوده مي‌شود. مسجد است كه مرتباً در آن نامِ خدا زياد برده مي‌شود، يا ممكن است كه ﴿يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً﴾ به همهٴ مکان های نام برده برگردد. در جريان نصرت هم ذات اقدس الهي چند مرحله را ذكر كرد، فرمود: خدا دفاع مي‌كند، يعني جلوي ظلمِ آنها را مي‌گيرد شما را از شرّ آنها نجات مي‌دهد، ولي كار به اينجا ختم نمي‌شود تنها نجاتِ مسلمان ها از شرّ كفّارِ خوّان نيست، بلكه پيروزيِ مسلمان ها بر كافران است كه از او به نصرت ياد كرده است، يعني در اين هم‌آورد و جنگ ها، مسلمان ها پيروزند. جريان نصرت و پيروزي را هم  بيان كرده فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ٭وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ، صافات/172و 173﴾ و هم چنین فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا، غافر/51﴾ ما اینان را هم در دنيا ياري مي‌كنيم، هم در روزي كه اَشهاد قيام كردند، يعني در صحنهٴ قيامت كه احدي به دادِ ديگري نمي‌رسد ما به داد اين ها مي‌رسيم، اين ها را در دنيا پيروز مي‌كنيم كه بتوانند حكومت تشكيل بدهند، حالا كه حكومت تشكيل دادند وظيفهٴ آنها چيست؟ آیه بعد توضیح می دهد.[26] و معناي آيه اين است كه: سوگند مي‏خورم كه هر آينه و حتما خدا هر كه را ياريش كند و از دين او دفاع كند، ياري مي‏كند و خدا توانايي است كه احدي او را ضعيف نمي‏كند و عزيزي است كه احدي به ساحت عزت او تجاوز نمي‏كند و چيزي به سلطنت و ملك او بر نمي‏گردد. پس هر كس او را با جهاد و قتال با دشمنان ياري كند، او ياريش مي‏كند و خداي تعالي به اين وعده خود در حق مسلمانان وفا كرد و در جنگ ها و غزوات بر دشمنان پيروزي شان داد، البته اين تا وقتي بود كه مسلمانان دين خدا را ياري مي‏كردند.[27]

  www.portal.esra.ir– همان، جلسه 12 (30/11/89)     [1]

 – المیزان، ج 14، ص 545[2]

  www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه 13 (1/12/89)  ­ [3]

  www.portal.esra.ir– همان، جلسه 14 (3/12/89) ­ [4]

 – المیزان، ج 14، ص 548[5]

  www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه 16 (7/12/89) ­  [6]

 – المیزان، ج 14، ص 551[7]

 – همان[8]

  www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه 16 (7/12/89) ­   [9]

 – المیزان، ج 14، ص 553 – 552[10]

  www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه 18 (9/12/89) ­    [11]

  www.portal.esra.ir– همان، جلسه 18و19 (9/12/89) ­­ [12]

  www.portal.esra.ir– همان، جلسه 19 (10/12/89) ­­   [13]

 – همان[14]

 – همان[15]

 -المیزان، ج 14، ص 556[16]

  www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه 19 (10/12/89)   [17]

  www.portal.esra.ir-– همان ، جلسه 20 (11/12/89)    [18]

 – نمونه، ج 14، ص 109 – 108[19]

 – المیزان، ج 14، ص 558 – 557[20]

  www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه 21 (14/12/89)    [21]

 – المیزان، ج 14، ص 570 – 569[22]

  www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه 21 (14/12/89) ­ [23]

 – المیزان، ج 14، ص 571 – 570[24]

 – همان[25]

  www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه 21و22 (14و15/12/89) ­  [26]

 – المیزان، ج 14، ص 573[27]