ترجمه و توضیح سوره الشعراء 122 – 90

وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ ﴿٩٠ وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ ﴿٩١

و بهشت برای پرهیزکاران نزدیک آورده شود (90) و جهنم برای گمراهان نمایان شود (91)

این در حقیقت قبل از ورود آنها به بهشت و دوزخ است، که هر یک از این دو گروه منظره جایگاه خود را از نزدیک می بینند، مؤمنان مسرور و گمراهان وحشت زده می شوند. جالب این است که می فرماید: بهشت را به پرهیزگاران نزدیک می سازند، و این اشاره به مقام بسیار با عظمت و با ارزش آنهاست. این نکته نیز قابل دقت است که تعبیر به غاوین (گمراهان) همان تعبیری است که در داستان شیطان بعد از آن که از درگاه خدا رانده شد آمده است، آنجا که فرمود: [ان عبادى ليس عليك عليهم من سلطان الا من اتبعك من الغاوين : تو بر بندگان من سلطه‏اى نخواهى داشت مگر گمراهانى كه پيروى تو مى‏كنند. (حجر 42)].[1]

وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ ﴿٩٢ مِن دُونِ اللَّـهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ ﴿٩٣

و به آنهاگفته شود: کجایند آنچه عبادت می کردید (92) غیر از خدا؟ آیا یاریتان می کنند یا خود را یاری می دهند (93)

به آنها گفته می شود: کجایند آن چیزهایی که شما به جای خدا آنها را می پرستیدید، آیا شقاوت و عذاب را از شما و یا از خودشان دفع می کنند؟ آن روز برای شان روشن می شود که در بت پرستی شان گمراه بوده اند.[2]

فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ ﴿٩٤ وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ ﴿٩٥

پس آنها و همه گمراهان به حالت سرنگون درآن افکنده شوند (94) و نیز همه سپاهیان ابلیس (95)

سوره انبیا آیه 99 می فرماید: (شما و آن چه به جای خدا می پرستید هیزم جهنمید) یعنی بت پرستان و بت های ایشان را هیزم جهنم خوانده است، و اینان یکی از سه طایفه ای هستند که آیه شریفه در باره آنان فرموده که با صورت در جهنم می افتند، طایفه دوم آنها غاوون (گمراهان) هستند، و طایفه سوم جنود ابلیس اند که همان نزدیکان شیطان باشند، که قرآن کریم در باره شان می فرماید: هیچ وقت از اهل غوایت جدا نمی شوند، تا داخل دوزخ شان کنند.[3]

قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ ﴿٩٦ تَاللَّـهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٩٧ إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٩٨ وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ ﴿٩٩

آنها در آنجا در حالی که با یکدیگر ستیزه می کنند گویند (96) سوگند به خدا که ما در گمراهی آشکاری بودیم (97) آن گاه که شما را با پروردگار جهانیان برابر می داشتیم (98) و ما را جز مجرمان گمراه نکردند (99)

بلكه به دنبال آن صحنه‏اى از نزاع و جدال اين سه گروه دوزخى را مجسم مى‏سازد : آنها در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، عابدان گمراه مى‏گويند : به خدا سوگند ما در گمراهى آشكارى بوديم، زيرا شما معبودان دروغين را با پروردگار عالميان برابر مى‏پنداشتيم، اما هيچكس ما را گمراه نكرد مگر مجرمان، همان مجرمانى كه رؤساى جامعه ما بودند و براى حفظ منافع خويش ما را به اين راه كشاندند و بدبخت كردند. اين احتمال نيز دارد كه منظور از مجرمان ، شياطين يا نياكان گمراه شان باشند كه آنها را به اين راه كشاندند[4] .

فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ ﴿١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ ﴿١٠١ فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٠٢

و اکنون ما را هیچ شفیعی نیست (100) و نه دوست مهربانی (101) ای کاش ما را برگشتی بود تا از مؤمنان می شدیم(102)

اهل دوزخ  از این که نه رفیق دلسوزی دارند، که ایشان را شفاعت کند، و نه دوستی که به فریادشان برسد، با حسرت می گویند: ما از شافعان هیچ کس را نداریم. این جمله اشاره است به این که در آن روز شافعانی هستند. و این سخن را وقتی به عنوان حسرت می گویند که می بینند ملائکه و انبیا و بعضی از مؤمنین دیگران را شفاعت می کنند. سپس مشرکین آرزو می کنند که ای کاش به دنیا برگردند، و از مؤمنین باشند، تا به آن سعادتی که مؤمنین رسیدند، ایشان نیز برسند.[5]

إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً ۖ وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١٠٣ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿١٠٤

حقا در این درس عبرتی است ولی اکثر آنان مؤمن نبودند (103) و به راستی پروردگار تو شکست ناپذیر مهربان است (104)

یعنی در این داستان که ما از ابراهیم (ع) نقل کردیم، که ایشان بر طبق فطرت ساده خود راه توحید را پیش گرفته، روی دل به سوی رب العالمین کرده، از بت ها بیزای جست، و علیه بت پرستان و وثنی ها استدلال نمود، آیتی است برای هر کسی که در این داستان تفکر کند، علاوه بر این که در سایر داستان ها و گرفتاری ها و ابتلائاتی که این جا ذکر نشده، نیز نشانه هایی است برای صاحبان خرد، مانند در آتش افتادنش، و آمدن ملائکه به مهمانی اش، و هجرت یگانه فرزندش اسماعیل، و مادرش هاجر را در ته دره مکه، و ساختن کعبه اش، و ذبح اسماعیلش. ولی بیشتر قوم ابراهیم(ع)  ایمان نیاوردند. آیه 104 قبلا  در آیه 9 توضیح داده شده است.[6]

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٠٥ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٠٦

قوم نوح، پیامبران را تکذیب کردند (105) آن زمان که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پروا نمی کنید (106)

معلوم است كه قوم نوح تنها نوح را تكذيب كردند اما از آنجا كه دعوت همه پيامبران از نظر اصول يكى بود، تكذيب نوح تكذيب همه رسولان محسوب مى‏شد، به همین جهت خدای سبحان ایمان به بعضی از ایشان بدون بعضی دیگر را کفر به همه آنان خوانده، لذا مى‏فرمايد: قوم نوح مرسلين را تكذيب كردند. تعبير به برادر تعبيرى است كه نهايت پيوند محبت آميز را بر اساس مساوات و برابرى مشخص مى‏كند، يعنى نوح بى آنكه بخواهد تفوقى بر آنان بجويد با نهايت صفا و صميميت آنها را دعوت به پرهيزكارى كرد. تعبير به اخوت و برادرى كه نه تنها در مورد نوح، بلكه درباره بسيارى ديگر از پيامبران ( مانند هود و صالح و لوط ) آمده است، به همه رهبران راه حق الهام مى‏بخشد كه بايد در دعوت خود نهايت محبت و صميميت توأم با دورى از هر گونه تفوق ‏طلبى را رعايت كنند، تا دل هاى رميده جذب آئين حق گردد ، و هيچ سنگينى احساس نكنند[7] .

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٠٧ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٠٨

من برای شما فرستاده ای امین هستم (107) پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید (108)

پس از دعوت به تقوى كه خمير مايه هر گونه هدايت و نجات است اضافه مى‏كند من براى شما فرستاده امينى هستم، از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد كه اطاعت من اطاعت خدا است. اين تعبير نشان مى‏دهد كه نوح (عليه‏السلام‏) سابقه ممتدى از امانت در ميان قوم خود داشت و او را با اين صفت والا مى‏شناختند لذا مى‏گويد : به همين دليل من در اداى رسالت الهى امينم و خيانتى از من نخواهيد ديد. مقدم داشتن تقوا بر اطاعت به خاطر اين است كه تا ايمان و اعتقادى نسبت به الله و ترس از او در ميان نباشد ، اطاعت از فرمان پيامبرش صورت نخواهد گرفت.[8]

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٠٩ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١١٠ قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ ﴿١١١ 

و بر این اجری از شما طلب نمی کنم اجر من جز بر پروردگار جهانیان نیست (109) پس از خدا پروا کنید و مرا فرمان برید (110) گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم و حال آن که فرومایگان از تو پیروی کرده اند (111)

نوح (ع) برای تاکید بیشتر بر حقانیت دعوتش می فرماید: من به خاطر این دعوت هیچ مزدی از شما نمی خواهم و اجر من تنها بر رب العالمین است. پس به جز خیر خواهی شما منظوری ندارم، و هر آن چه شما را به سویش دعوت می کنم به صلاح خودتان است و در آن خیانت و نیرنگی نیست. وقتی این چنین است، پس باید از خدا پروا کنید و مرا اطاعت نمایید. تکرار این جمله می رساند که هم امین بودن و هم نخواستن مزد، هر یک به تنهایی علتی است برای آن که آن قوم از نوح اطاعت کنند. تعبیر “رب العالمین” برای فهماندن این مطلب به قومش بود که غیر از خدا، هیچ إله و رب دیگری وجود ندارد تا پرستیده شود. اما مشرکان مستکبر که شرافت و بزرگی را فقط در مال و نیروی بیشتر می دیدند، وقتی پیروان نوح را دیدند که افراد فقیر و حقیر بودند، به او پاسخ دادند که آیا ما افراد ثروتمند و سرشناس به تو ایمان بیاوریم، در حالی که اراذل از تو پیروی می کنند؟ در واقع چنان روح طبقاتی در بدترین شکلش بر فکر آنها حاکم شده بود که طبقه ی تهیدست را اراذل یعنی پست و حقیر می شمردند.[9]

قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١١٢ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ﴿١١3)

نوح گفت: مرا بدانچه آنها می کردند چه دانشی است (112) حساب شان جز بر پروردگار من نیست، اگر می فهمیدند (113)

ولى نوح آنها را در اينجا فورا  پاسخ می دهد: وظيفه من دعوت همگان به سوى حق و اصلاح جامعه است ، من چه مى‏دانم آنها قبل از ایمان آوردن چه کاره بوده اند؟ گذشته آنها هر چه بوده گذشته، مهم امروز است كه دعوت رهبر الهى را لبيك گفته‏اند و در مقام خودسازى برآمده و قلب و دل خود را در اختيار حق گذاشته‏اند. اگر آنها در گذشته كار خوب يا بدى كرده‏اند حساب شان بر پروردگار من است اگر شما مى‏فهميديد و درك و تشخيص مى‏داشتيد. از اين سخن ضمنا استفاده مى‏شود كه آنها مى‏خواستند علاوه بر مساله تهيدستى اين گروه از مؤمنان را به سوء سابقه اخلاقى و عملى متهم سازند! ولى نوح بى آنكه در اين مساله با آنها مجادله کند، مى‏گويد: من از آنها چيز بدى سراغ ندارم و اگر هم چنين باشد كه شما مى‏گوئيد حساب شان با خدا است ![10]

وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١١٤ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ﴿١١٥ قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ﴿١١٦

و من طرد کننده ی مؤمنان نیستیم (114) من صرفا هشدار دهنده ای آشکار هستم (115) گفتند: ای نوح! اگر دست برنداری، قطعا از جمله سنگسارشدگان خواهی شد (116)

حضرت نوح می فرماید: آنچه وظيفه من است اين است كه من پر و بال خود را براى همه حق‏جويان بگشايم من هرگز ايمان آورندگان را طرد نخواهم كرد. اين جمله در حقيقت پاسخ به درخواست ضمنى اين ثروتمندان مغرور است كه از نوح خواسته بودند اين گروه را از خود براند و طرد كند، تا نزد او حاضر شوند !سپس می فرماید: تنها وظيفه من اين است كه مردم را انذار كنم من فقط بيم دهنده آشكارى هستم. هر كس اين هشدار مرا بشنود و از راه انحراف به صراط مستقيم ، بازگردد پيرو من است، هر كه باشد و در هر وضع مادى و شرائط اجتماعی که باشد، عكس العمل اين قوم گمراه و لجوج در برابر نوح همان بود كه همه زورگويان در طول تاريخ داشتند، و آن تكيه بر قدرت و زور و تهديد به نابودى بود، گفتند : اى نوح بس است اگر از اين سخنان خوددارى نكنى و فضاى جامعه ما را با گفتگوهايت تلخ و تاريك سازى به طور قطع سنگسار خواهى شد، تعبير “من المرجومين” نشان مى‏دهد كه سنگسار كردن در ميان آنها در مورد مخالفين سابقه داشته، در حقيقت به نوح مى‏گويند : اگر به اين گفتگوها و دعوت به سوى توحيد و آئينت ادامه دهى بر سر تو همان خواهد آمد كه بر سر ساير مخالفين ما آمد، و آن سنگسار كردن است كه يكى از بدترين انواع قتل مى‏باشد.[11]

قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ ﴿١١٧ فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١١٨

گفت: پروردگارا! قوم من مرا تکذیب کردند (117) پس میان من وآنها فیصله ده، و من و مؤمنان همراه مرا نجات بخش (118)

نوح (ع) به خدا عرضه می دارد: پروردگارا! دیگر کار از کار گذشته و آنها دست از تکذیب برنمی دار ند، و هیچ امیدی به تصدیق و ایمان در آنان نمانده، پس بین من و آنها قضایی بران (حکمی کن). در واقع نوح به طور کنایه بیان می کند پیروان و کفار قومش چنان در هم آمیخته اند، که نمی توان آنها را از هم تشخیص داد، لاجرم از پروردگار خود درخواست می کند تا این دو طایفه را از هم متمایز کند، و این نیز کنایه از نزول عذاب است، که قهرا جز کفار و فاسقین را نمی گیرد، و وقتی گرفت، پیروان او متمایز می شوند، چون دیگر کافر و فاسقی باقی نمی ماند. البته اگر نجات خدایی نباشد عذاب مورد درخواستش خود ایشان را هم می گیرد، و لذا ایشان درخواست نجات می کند. [12]

فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿١١٩ ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ ﴿١٢٠

پس او و هر که را در آن کشتی پر شده با او بود نجات دادیم (119) سپس بعد از آنها بازماندگان را غرق کردیم (120)

در اينجا رحمت الهى به يارى نوح آمد و مجازات دردناكش به سراغ تكذيب كنندگان، چنان كه مى‏فرمايد: ما او و تمام كسانى را كه با او همراه بودند در كشتى كه مملو از انسان و انواع حيوانات بود رهائى بخشيديم، سپس بقيه را غرق و نابود كرديم. مشحون از ماده شحن ( بر وزن صحن ) به معنى پر كردن است ، و گاه به معنى مجهز ساختن نيز آمده است، و منظور در اينجا اين است كه آن كشتى مملو از نفرات و همه وسائل بود، و كمبودى نداشت، يعنى خداوند بعد از آنكه كشتى از هر نظر مهيا و آماده حركت شد، طوفان را فرستاد تا نوح و ساير سرنشينانش گرفتار ناراحتى نشوند، و اين خود يكى از نعمت هاى الهى بر آنها بود.[13]

إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً ۖ وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١٢١ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿١٢٢

قطعا  در   این  درس   عبرتی   بود  ولی  اکثرشان   مؤمن  نبودند (121) و  همانا پروردگار توست که توانای مهربان است (122)

و در پايان اين سخن همان مى‏گويد كه در پايان ماجراى موسى (عليه‏السلام‏) و ابراهيم (عليه‏السلام‏) بيان كرد، مى‏فرمايد: در ماجراى نوح و دعوت پيگير و مستمر او صبر و شكيبائيش، و سرانجام غرق و نابودى مخالفانش، آيت و نشانه‏اى است براى همگان. هر چند اكثر آنها ايمان نياوردند. بنابر اين تو اى پيامبر! از اعراض و سرسختى مشركان قومت نگران مباش، ايستادگى به خرج ده كه سرنوشت تو و يارانت سرنوشت نوح و ياران او است، و سرانجام گمراهان همان سرانجام شوم غرق شدگان است. و بدان پروردگار تو شكست ناپذير و رحيم است. رحمتش ايجاب مى‏كند كه به آنها فرصت كافى و مهلت دهد و اتمام حجت كند، و عزتش سبب مى‏شود كه سرانجام تو را پيروز و آنها را مواجه با شكست نمايد.[14]

 – نمونه، ج 15، ص 269 – 268[1]

 – المیزان، ج 15، ص 435[2]

 – همان، ص 435[3]

 – نمونه، ج 15، ص 271 – 270[4]

 – المیزان، ج 15، ص 437 – 436[5]

 – المیزان، ج 15، ص 437[6]

 – نمونه، ج 15، ص 280[7]

 – نمونه، ج 15، ص 281[8]

 – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 799 – 798[9]

 – نمونه، ج 15، ص 283[10]

 – نمونه، ج 15، ص 286 – 285[11]

 – المیزان، ج 15، ص 447 – 448[12]

 – نمونه، ج 15، ص 288 – 287[13]

 – نمونه، ج 15، ص 288[14]