ترجمه و توضیح سوره الشعراء 159 – 123

كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٢٣ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٢٤ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٢٥ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٢٦ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٢٧

عادیان پیامبران را تکذیب کردند (123) آن گاه که برادرشان هود به آنها گفت: آیا پروا نمی دارید (124) من برای شما فرستاده ای امین هستم (125) پس از خدا پروا کنید و مرا فرمان برید (126) و بر این اجری از شما طلب نمی کنم، اجر من جز بر پروردگار جهانیان نیست (127)

بعضی از مفسران گفته اند: که اگر داستان این پنج نفر از انبیا در آغاز سخن، مسأله امانت رسولان و مزد نخواستن آنان و دستورشان به تقوا و اطاعت را خاطر نشان کرده، برای این است که بفهماند مسأله بعثت همانا دعوت به شناخت حق، و اطاعت دستوراتی است که اگر مردم در آن دستورات پیغمبر خود را اطاعت کنند به ثواب نزدیک و از عقاب دور می شوند، همه ی انبیا یک هدف را دنبال می کنند، و همگی از طمع مال دنیای مردم منزه هستند. و چون بیشتر امت ها و اقوام از آیات خدا روی گردان بوده اند، و خدای عزیز شکست ناپذیر به خاطر همین جرم، مجازات شان کرده و می کند، و به خاطر این که نسبت به مؤمنین رحیم است، نجات شان می دهد.[1]

أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ ﴿١٢٨ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ ﴿١٢٩ وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ ﴿١٣٠ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٣١

آیا بر هر بلندی نشانه ای از سر بازیچه می سازید (128) و کاخ های استوار می گیرید که گویا همیشه خواهید ماند (129) ووقتی کسی را عقوبت می کنید جبارانه عقوبت می کنید (130) پس از خدا پروا کنید و مرا فرمان برید (131)

گویا قوم هود (ع) در بالای کوه ها و نقاط بلند، ساختمان هایی به بلندی کوه می ساختند، تا برای گردش و تفریح به آنجا بروند، و فقط برای پز دادن به دیگران و پیروی از هوا و هوس، که در این آیه ایشان را در این کارشان توبیخ می کند. سپس می فرماید: شما این قصرهای محکم را به این جهت می سازید، که امید دارید برای ابد زنده بمانید، ولی این طور نیست. از نظر قوه غضب هم هر وقت عصبانی می شوید و می خواهید شدتی در عمل از خود نشان دهید، آن قدر زیاده روی می کنید که جباران می کنند. یعنی در دو سوی شهوت و غضب و انتقام افراط گری دارید، به گونه ای که از رسم عبودیت و حد اعتدال خارج می شوید. حال که چنین هستید، پس از خدا بترسید، و او را اطاعت کنید، و دستورات او را در خصوص ترک اسراف و استکبار بکار بندید.[2]

وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ ﴿١٣٢ أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ ﴿١٣٣ وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿١٣٤

و بترسید از آن کس که شما را با آنچه می دانید یاری داد (132) شما را با دادن چهارپایان و پسران مدد کرد (133) و به باغ ها و چشمه ساران (134)

می فرماید: این نعمت ها که برای شما نبود، خدای سبحان به شما نعمت های فراوانی داده است، همین دامداری های فراوان و فرزندانی که بتوانند این دام ها را سرپرستی و اداره کنند، پس در واقع خدای سبحان هم این دام ها را به شما داده و هم نگهبان و نگهدار این دام ها را به شما اعطا کرده است. همچنین از نظر کشاورزی و باغداری شما را مرفه کرده است، بنابر این شما از هر نظر متنعم هستید به نعمت های الهی، هم از نظر کشاورزی و باغداری، و هم از نظر آبیاری، و هم از نظر نگهبان و نگهدار این اموال فراوان ، همه ی این ها را خدای سبحان به شما داده است.[3]

إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿١٣٥ قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ ﴿١٣٦ 

من از عذاب روز هولناک بر شما می ترسم (135) گفتند: برای ما یکسان است؛ خواه ما را اندرز دهی یا اندرز ندهی (136)

اگر من شما را به تقوا دعوت می کنم، تا شکر او را به جای آورده باشید، به جهت این است که من می ترسم اگر کفران کنید، به عذاب روز بزرگ، که همان روز قیامت است، مبتلا شوید. هر چند بعضی از مفسران احتمال داده اند که مراد عذاب دنیوی باشد، مثل قوم نوح. اما قوم هود آن جناب را به کلی از دعوتش و تاثیر کلامش و از ایمان خود مایوس کردند، و گفتند: چه ما را موعظه کنی چه اصلا جزء واعظین نباشی و چیزی نگویی، ما به هیچ وجه ایمان نخواهیم آورد.[4] در سوره هود آمده که این ها ار نظر بی ادبی و جسارت وجود مبارک هود (ع) را متهم به سفاهت و جنون وکذب می کردند، لذا حرف های ایشان برای این گروه بی اثر بود.[5]

إِنْ هَـٰذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ ﴿١٣٧ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ﴿١٣٨

این جز شیوه ی پیشینیان نیست (137) و ما عذاب نخواهیم شد (138)

اشاره به کلمه (هذا)، اشاره به معارفی است که هود (ع) آورده، و مردم آن را وعظ نامیدند. و معنای آیه این است که این دعوت به توحید، و موعظه ای که تو انجام می دهی، جز همان عادت گذشتگان از اهل اسطوره و خرافات چیز دیگری نیست. و ممکن است که (هذا) اشاره باشد به شرک و بت پرستی، که به تقلید از پدران شان داشتند، می گفتند: پدران خود را یافتیم که چنین می کردند.[6] معنای دیگری که برای این آیه گفتند این است که، در دوران گذشته یک عده زندگی می کردند بعد می مردند، ما هم زندگی می کنیم بعد می میریم، نه آنها بعد از مرگ زنده شدند و نه ما بعد از مرگ زنده می شویم، خبری بعد از مرگ نیست. ما عذاب نمی بینیم، عذاب قیامت که – معاذالله – قیامتی نیست، اما عذاب دنیا، تو که قدرتی نداری، برای این که خودشان را هم از نظر مسایل مادی مقتدر می دیدند، هم از نظر مسایل دفاعی.[7]

فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً ۖ وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١٣٩ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿١٤٠

پس تکذیبش کردند و هلاک شان کردیم، قطعا در این درس عبرتی است و اکثر آنان مؤمن نبودند (139) و به راستی  پروردگار  تو  شکست ناپذیر  مهربان است (140)

پس به جرم تکذیب و انکارشان نسبت به هود همه ی آنها را نابود ساختیم، و این سنت الهی است که شامل تمام اقوام حتی قوم قریش می شود. در این داستان نشانه ی روشنی از قدرت خدا، استقامت رسولش و سرانجام شوم دشمنان وجود دارد، اما با این حال بیشتر آنها ایمان نمی آورند. یقینا پروردگار تو عزیز و رحیم است، پس با عزتش سنت نابود سازی جباران را به اجرا در می آورد، و با رحمتش قانون پیروزی مؤمنین و حق گویان را عملی می کند.[8]

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٤١ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٤٢ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٤٣ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٤٤ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٤٥

ثمودیان پیامبران را تکذیب کردند (141) آن گاه که برادرشان صالح به آنها گفت: آیا از خدا پروا نمی کنید (142) من برای شما فرستاده ای امین هستم (143) پس از خدا پروا کنید و از من فرمان برید (144) و بر این اجری از شما طلب نمی کنم، اجر من جز بر پروردگار جهانیان نیست (145)

حضرت صالح با این سه عنصری که انبیای قبل خودشان را معرفی کردند، خود را معرفی کرد، 1) سابقه طیب و طاهر 2) بدون غرض و عوض در خدمت دینی شما هستیم 3) رهاورد وحیانی، یعنی حرف های طیب و طاهر من این است. پس از خدا پروا کنید و مرا اطاعت کنید. این که انبیا می گفتند: (انی لکم رسول امین) یعنی امانت ما را که شما می دانید، ما در امور عادی امین بودیم چه رسد به کلام الهی، الان ما رسولیم، نه تنها در رسالت امین هستیم و کم و زیاد در وحی نمی کنیم، بلکه سوابق ما هم این امین بودن ما را نشان می دهد، لذا به حضرت صالح می گفتند: تو امید آینده ما بودی، تو سابقه خوبی داشتی این چه حرف هایی هست که می زنی؟ (قد کنت فینا مرجوا قبل هذا، هود /62)[9]

أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ ﴿١٤٦ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿١٤٧ وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ ﴿١٤٨ وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ ﴿١٤٩ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٥٠

آیا شما را در این نعمت هایی که اینجاست آسوده رها می کنند (146) در این باغ ها وچشمه ساران (147) و کشتزارها و نخل ها که میوه های شان لطیف است (148) و برای خود از کوه ها ماهرانه و سرمستانه خانه هایی می تراشید (149) پس از خدا پروا کنید و از من فرمان برید (150)

سپس حضرت می فرماید: آیا چنین می پندارید که این زندگی مادی و غفلتزا جاودانی است، و دست مرگ و انتقام و کیفر گریبانتان را نخواهد گرفت؟ شما گمان می کنید در این باغ ها و چشمه ها، در این زراعت ها و نخل ها که میوه های شیرین و شاداب و رسیده دارند برای همیشه خواهید ماند؟ شما از کوه ها خانه هایی می تراشید و در آن به شهوترانی و شادی توأم با بی خبری و هواپرستی می پردازید. از مجموع این آیات با مقایسه به صفاتی که در آیات گذشته درباره قوم عاد گفته شد چنین استفاده می شود که قوم عاد بیشتر بر خودخواهی و مقام پرستی و خودنمایی تکیه داشتند، در حالی که قوم ثمود بیشتر اسیر شکم، و زندگی مرفه و پر ناز و نعمت بودند، ولی هر دو در یک سرنوشت شوم اشتراک پیدا کردند که دعوت انبیا را برای بیرون آمدن از زندان خودپرستی و رسیدن به خداپرستی زیر پا گذاشتند، و به کیفر اعمال شان رسیدند. سپس می فرماید: از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید.[10]

وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ ﴿١٥١ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ﴿١٥٢

و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید (151) همان ها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کند (152)

صالح (ع) به قومش می فرماید: از مسرفان اطاعت نکنید، چون کار آنها این است که در زمین فساد کنند و هرگز اصلاحگر نیستند. مسرف کسی است که از مرز حق تجاوز کرده و از حد اعتدال بیرون آمده است. پس در حقیقت صالح می فرماید: از خدا پروا کنید و از مسرفان پیروی نکنید، چون این ها از حد اعتدال خارج هستند، در نتیجه هر چه انجام می دهند فساد است و کاری برای اصلاح نمی کنند، و معلوم است که با فساد کردن هیچ ایمنی از عذاب الهی نیست، از سوی دیگر او عزیز و انتقام گیر است.

توضیح این که اجزای جهان هستی با وجود تنوع و تعدد آنها، آن چنان به هم پیوسته و مرتبط هستند که در نهایت به صورت یک پارچه به سوی صلاح و سعادت خود حرکت می کنند. حال اگر هر جزیی در مسیری که برایش تعیین شده، قرار داشته باشد، یعنی در حد اعتدال باشد، آن وقت به صلاح خود می رسد، اما اگر از این حد خارج شود، نه تنها خودش به صلاح نمی رسد، که مانع سایر اجزا هم می شود، لذا بین آن و سایر اجزا درگیری پیش می آید تا این که آن را یا به مسیر اصلی اش بیندازند، یا نابودش کنند. عالم انسان نیز تابع همین قانون است، چون جزیی از نظام هستی است. پس اگر افرادی در مسیر فطرت خود و هماهنگ با نظام خلقت پیش روند، و در این حد معتدل باقی بمانند حتما به سعادت خود می رسند، اما به محض اسراف و خروج از اعتدال، نه تنها به سعادت خود نمی رسند، بلکه در عالم انسان ها و نظام هستی نیز تولید فساد وخلل می کنند، لذا خدا با انواع عذاب و گرفتاری ها آنها را گوش مالی داده تا به مسیر اصلی برگردند.­[ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، روم ﴿٤١﴾ ] ، و اگر تاثیر نداشت با عذاب استیصال آنها را نابود می سازد، [ اگر اهل قریه ها ایمان می آوردند وتقوا پیشه می کردند، هر آینه برکات آسمان و زمین را به روی شان باز می کردیم، اما تکذیب کردند، پس ما نیز آنان را به آنچه که می کردند گرفتیم. اعراف/ 96]. نتیجه آن که تا وقتی انسان بر مسیر فطرت یا دین الهی است، در حد اعتدال است، و برای عالم انسانی و کل هستی، اصلاحگر است، اما اگر اسراف کند و از حد معتدل خارج شود، نسبت به همه ی موجودات اهل فساد می شود، البته طبق سنت الهی تأدیب یا نابود می گردد، به همین جهت نباید از مسرفین پیروی کرد.[11]

قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ ﴿١٥٣ مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿١٥٤ قَالَ هَـٰذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ ﴿١٥٥ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿١٥٦

گفتند: جز این نیست که تو از سحر شدگانی (153) تو جز بشری مانند ما نیستی معجزه ای بیاور اگر راست می گویی (154) گفت: این ماده شتری است که یک روز نوبت آب حق او، و یک روز معین حق شماست (155) و به آن گزندی نرسانید که عذاب روزی هولناک شما را فراگیرد (156)

در مقابل نصایح صالح (ع) آنها گفتند: تو آن قدر جادو و مسحور شده ای که دیگر عقلی برایت نمانده است، لذا سخنان نامربوط می بافی، به علاوه تو بشری مثل ما هستی و هیچ عقلی اجازه نمی دهد که از انسانی مانند خودمان پیروی کنیم، مگر آن که نشانه ای بیاوری، پس اگر راستگو هستی معجزه ای برای ما بیاور. البته درخواست آنها نه به خاطر حق طلبی، که برای بهانه جویی بود، اما برای آن که به آنها اتمام حجت بشود با تقاضای شان موافقت می شود، پس ناقه ای غیر عادی ظاهر می شود. صالح فرمود: یک روز آب این قریه برای این شتر است تا از آن سیراب شود، و یک روز هم سهم شماست، آن را به حال خود رها کنید و کمترین آزاری به او نرسانید که در آن صورت دچار عذاب روز بزرگ خواهید شد.[12]

فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ ﴿١٥٧ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً ۖ وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١٥٨ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿١٥٩  

پس آن را پی کردند و پشیمان شدند (157) آن گاه آنها را عذاب درگرفت قطعا در این عبرتی است و اکثر آنان مؤمن نبودند (158) و به راستی پروردگار تو شکست ناپذیر مهربان است (159)

با توجه به دو آیه 151 و 152 همین سوره خداوند می فرماید: این ها بین فساد و نفی اصلاح جمع کردند، یعنی همه ی کارهای زشت را انجام می دادند و هیچ کارهای خوب انجام نمی دادند، در فساد اسراف داشتند و کار صالحی انجام نمی دادند. شتر را کشتند، اما پشیمان شدند، حال این پشیمانی یا برای این بود که آثار عذاب را دیدند، یا این که پشیمانی شان دیر هنگام بود، لذا اثر نکرد و خداوند عذاب روز بزرگ را فرستاد. آيه هجده سوره نساء دارد كه ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ﴾.[13] آیه شریفه کشتن شتر را به همه قوم نسبت داده، با این که یک نفر شتر را کشته بود، و این به دلیل این است که بقیه قوم به عمل آن یک نفر رضایت داشتند، در نهج البلاغه امیرالمؤمنین (ع) فرموده: ای مردم! دو چیز همه مردم را در یک عمل خیر و یک عمل زشت جمع می کند، به طوری که یک عمل، عمل همه محسوب می شود، اول رضایت و دوم نارضایی، هم چنان که ناقه صالح را یک نفر کشت، ولی خدای تعالی عذاب را بر همه قوم نازل کرد.[14] به طوری که در سوره اعراف آیه 78 و سوره هود آیه 67 اجمالا آمده است نخست زلزله شدیدی سرزمین آنها را تکان داد، هنگامی که از خواب بیدار شدند و بر سر زانو نشستند، حادثه آنها را مهلت نداد، صاعقه ای مرگبار که با زلزله همراه بود دیوارها را بر سرشان فرود آورد، و در همان حال جان خود را در میان وحشتی عجیب از دست دادند. در سرگذشت این پیامبر بزرگ و سر سختی و لجاجت و مخالفت آن قوم با معجزه بیدارگر و سرنوشت شومی که به آن گرفتار شدند، آیت و درس عبرتی است، اما اکثر آنها ایمان نیاوردند. هیچ کس نمی تواند بر قدرت خدا چیره شود، همان گونه که این قدرت عظیم مانع رحمت او نسبت به دوستان و حتی نسبت به دشمنان نیست، چون او عزیز و رحیم است.[15]

 – المیزان، ج 15، ص 452 – 451[1]

 – المیزان، ج 15، ص 454 – 452[2]

 –         www.portal.esra.ir – تفسیر سوره شعراء، آیت الله جوادی آملی، جلسه17 (26/1/91)[3]

 – المیزان، ج 15، ص 455[4]

 –        www.portal.esra.ir – تفسیر سوره شعراء، آیت الله جوادی آملی، جلسه17 (26/1/91)[5]

 – المیزان، ج 15، ص 456[6]

 –      www.portal.esra.ir – تفسیر سوره شعراء، آیت الله جوادی آملی، جلسه17 (26/1/91)[7]

 – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 801[8]

 –     www.portal.esra.ir – تفسیر سوره شعراء، آیت الله جوادی آملی، جلسه18 (27/1/91)[9]

 – نمونه، ج 15، ص 306 – 305[10]

 – خلاصه تفاسیر المیزان ونمونه، ص 802[11]

 – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 803[12]

   www.portal.esra.ir –)  – تفسیر سوره شعراء، آیت الله جوادی آملی، جلسه19 و 18 (27/1/91[13]

 -المیزان، ج 15، ص 465[14]

 -نمونه، ج 15، ص 314 – 313[15]