ترجمه و توضیح سوره الشعراء 227 – 201

لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿٢٠١ فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٢٠٢ فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ ﴿٢٠٣ أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ ﴿٢٠٤

به آن ایمان نمی آورند تا وقتی که عذاب پردرد را ببینند (201) که به طور ناگهانی به سراغ شان بیاید در حالی که توجه ندارند (202) می گویند: آیا ما را مهلتی داده خواهد شد (203) آیا به عذاب ما عجله می کنند (204)

مادامي كه انسان در دنياست و خطري او را تهديد نكرده مختار است بين ايمان و كفر، هر كدام را بپذيرد بالاختيار است، هم ايمان او قبول است و هم كفر او عليه او نوشته مي‌شود، ولي اگر خطر را ديد، اضطراب را ديد، غرق را ديد، نظير جريان فرعون، اين ايمانِ اضطراري است. اگر يك فرد عادي بود در اثر گناه و امثال ذلك تا حال ايمان نياورد، الآن كه خطر را ديد ايمان آورد، اين ايمان در حال اضطرار را خدا قول نداد كه قبول كند، لكن اگر عنايت الهي شامل حال بشود، نظير قوم يونس، بله ممكن است خدا قبول كند، اما اگر كسي مثل فرعون تا توانست آدم كُشت، الآن كه خطر را احساس كرد گفت: ایمان آوردم به او گفته مي‌شود: الان؟ در حالی که قبل از این، این همه در زمین فساد کردی!؟ پس ايمان تاكنون دو مرحله‌اش روشن شد؛ در حال اختيار ايمان قبول است (در دنیا)، در حال اضطرار ممكن است قبول باشد ممكن است قبول نباشد (در لحظه ی پایانی عمر). اما قسم سوم ايمان در صحنه قيامت است (بعد از مرگ) ايمان در صحنه قيامت مُمتنِع است، براي اينكه دار قيامت دار عمل نيست، اگر آنجا ايمان ممكن باشد بر انسان واجب است ايمان بياورد، وقتي وجوب شد، مي‌شود دار تكليف، دار تكليف كه شد، مي‌شود دار وحي و نبوّت و رسالت، دار وحي و نبوّت شد، مي‌شود دنيا، ديگر آخرت نيست. در قيامت، خطر اين است كه انسان حق را مي‌بيند نمي‌تواند ايمان بياورد. عذاب الهي دفعتاً مي‌آيد و اين ها شعور ندارند، آن‌گاه بعد نظير همان فرعون مهلت مي‌طلبند، می گویند: آيا مهلت ممكن است يا نه؟ فرمود نه، چطور مهلت بدهيم ساليان متمادي ما به شما مهلت داديم اثر نكرد، شما بارها با سخریه و استهزاء از رسول خدا (ص) می خواستید که هر چه زودتر عذابی را که وعده داده بود، بیاورد، بر فرض سالیان متمادی به شما مهلت بدهیم باز همین وضع است.[1]

أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ ﴿٢٠٥ ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ ﴿٢٠٦  مَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ ﴿٢٠٧

به ما بگو که اگر سالیانی آنها را از زندگی برخوردار کنیم (205) آن گاه عذاب موعود بر سرشان بیاید (206) آنچه از زندگی برخوردار شده بودند چه از آنها دفع خواهد کرد (207)

حالا بر فرض ما چند سال هم به اينها مهلت بدهيم، اين ها مثل همان دوران گذشته متمتّعانه به سر مي‌برند، درباره همين افراد فعلي مي‌فرمايد: اين افراد فعلي و موجودين، وضع شان را بررسي كنيد، اين ها بر فرض ساليان متمادي متمتّعانه و مسرفانه به سر ببرند، وقتي عذاب الهي آمد چه كاري از اينها ساخته است؟ كاري از اينها برنمي‌آيد، همان كه گفتند: ﴿مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ ٭ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ/ حاقه 28 و 29﴾ كاري از اين مال برنمي‌آيد، بين انسان و مال انسان، بين انسان و اولاد و قبيله و عشيره انسان اين حادثه تلخ عذاب اليم فاصله مي‌اندازد، نه گذشته اين ها گذشته خوبي بود كه به داد اينها برسد، نه موجوديِ اين ها موجودي‌اي است كه توان داشته باشد مشكل اين ها را حل كند، کسی که سابقه تلخ داشت موجودي او هم از او بيگانه بود، پس چيزي مشكل او را حل نخواهد كرد، اين وضع اين هاست. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيه 158 اين بود ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾ اگر آن لحظه آيات الهي آمد يا ايمان اصلاً ممكن نيست يا كسي كه قبلاً ايمان آورد ولي عمل صالحي ايمانِ او را همراهي نكرد آن روز طرْفي نمي‌بندد.[2]

وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ ﴿٢٠٨ ذِكْرَىٰ وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿٢٠٩

و هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر این که برای آنها هشداردهندگانی بود (208) تا آن را تذکر دهند، و ما ستمکار نبوده ایم (209)

ما هیچ قریه ای را هلاک نکردیم، مگر در حالی که انذار شده بودند، و تذکر یافته، حجت بر آنان تمام شده بود، برای این که اگر در غیر این حال هلاک شان می کردیم، نسبت به آنان ظلم کرده بودیم، و شأن ما این نیست که به کسی ظلم کنیم. آيه پانزده سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است كه: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ اين «كان» منفي، سيره الهي را نشان مي‌دهد، مي‌فرمايد: ما هيچ كسي را عذاب نمي‌كنيم مگر بعد از آن كه رسولی مبعوث کنیم. ما اصلاً به كسي ظلم نمي‌كنيم.[3]

وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ ﴿٢١٠ وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿٢١١ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ﴿٢١٢

و آن را شیاطین نازل نکرده اند (210) و آنها را نسزد و نمی توانند (211) بی تردید آنها از شنیدن منع شده اند (212)

در پاسخ سخن مشرکین که می گفتند: محمد جنّی دارد که این کلام را برایش می آورد، و نیز او شاعر است، خدای سبحان به پیامبر (ص) می فرماید: قرآن را شیطان نازل نکرده، چون ایشان موجودی شرور هستند، و جز به شرّ و فساد، و جلوه دادن باطل در صورت حق و از این راه مردم را از راه خدا گمراه کردن همّی ندارند، و قرآن کریم کلام سراپا حق است، و باطل در آن راهی ندارد. پس طبیعت آنها مناسبت ندارد که قرآن را به کسی نازل کنند. نمی توانند قرآن را نازل کنند، چون قرآن کلامی است آسمانی، که ملائکه آن را از رب العزه می گیرند، و به امر او، و در حفظ و حراست او نازلش می کنند، سورهٴ مباركهٴ «جن/28» ﴿فإنه یسلک مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾، فرمود: [چه از پیش رو و چه از پشت سر محافظی با آن روانه می کند، (پیشاپیش و دنبال این وحی فرشته ها هستند)، تا بداند که پیام های پروردگار خود را رساندند، و به آن چه که نزد ایشان است احاطه دارد]. این است که شیطان ها از شنیدن اخبار آسمانی، و اطلاع از آنچه در ملاء اعلی می گذرد، معزول و دورند، برای این که با شهاب های ثاقب از نزدیکی به آسمان، و به گوش نشستن، رانده می شوند. ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ/ ملک/5﴾[4]

فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ ﴿٢١٣

پس با خدا معبودی دیگر مخوان که از عذاب شدگان می گردی (213)

خطاب در این آیه به رسول خدا (ص) است، می فرماید: حالا که معلوم شد این قرآن تنزیلی است از رب العالمین، و شیطان ها در نازل کردن آن کمترین دخالتی ندارند، و اساسش بر توحید و نهی از شرک و وعده ی عذاب به مشرکین است، پس زنهار که به خدا شرک نورزی، تا آن عذاب موعود به تو نرسد، و داخل در زمره معذبین نشوی. سؤال: رسول خدا (ص) با داشتن عصمت الهیه دیگر ممکن نیست که معصیت از او سر بزند، چرا خداوند به پیامبر معصوم چنین دستوری می دهد؟ زیرا معصوم هم بشری است مختار در فعل و ترک، در طاعت و معصیت، هر چند که از ناحیه خدا دارای عصمت است، لذا تکلیف از او برداشته نمی شود، و مورد امر ونهی خدا قرار می گیرد.[5]

وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ﴿٢١٤ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٢١٥ فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٢١٦ وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿٢١٧

و خویشان نزدیک را هشدار ده (214) و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کردهاند بال بگستر (215) و اگر تو را نافرمانی کردند بگو: من از آنچه می کنید بیزارم (216) و بر عزیز مهربان توکل کن (217)

دستور بعدی این است که دعوت را باید از بستگان نزدیکت شروع کنی، و آنها را انذار کنی، چون دعوت دینی قوم و خویش نمی شناسد، و فرقی بین نزدیکان و بیگانگان نمی گذارد، و سازش و سهل انگاری در آن راهی ندارد، و مانند قانون های بشری نیست، که تنها در مورد بیگانگان و ضعفاء اجرا شود، بلکه در این دعوت خود رسول خدا (ص) نیز با امتش فرقی ندارد، تا چه رسد به این که بین، خویشاوندان پیامبر، با بیگانگان فرق بگذارد، بلکه همه را بندگان خدا، و خدا را مولای همه می داند. دستور بعدی این که: مؤمنینی که به تو ایمان آوردند، و پیرویت کردند، آنان را دور خود جمع کن، و پر و بال رأفت برایشان بگستران، و به تربیت شان بپرداز، آن چنان که پرندگان جوجه های خود را زیر بال می گیرند، و اگر نافرمانیت کردند، از عمل شان بیزاری جوی. و بدان که نه اطاعت کردن شان و نه نافرمانیشان هیچ چیز به دست تو نیست، و تو به غیر از آن چه ما تکلیف کردیم، وظیفه ای نداری، هر چه هست به دست خداست که او عزیز و مقتدر است، و به زودی نافرمانان را عذاب، و مؤمنین پیروت را رحمت می دهد. پس تو در کار پیروان و نافرمانان هر دو طبقه به خدا توکل کن، که او عزیز و رحیم است، و سنت ما همواره این بوده که به عزت خود نافرمانان را بگیریم، و به رحمت خود مؤمنین را نجات دهیم.[6]

الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ﴿٢١٨ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ ﴿٢١٩ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٢٢٠

خدایی که چون برمی خیزی تو را می بیند (218) و حرکت تو را در میان سجده کنندگان (219) او همان شنوای داناست (220)

 بعد فرمود: تكيه‌گاه تو خدايي باشد كه هم قدرت دارد، هم مهرباني و عنايت ويژه دارد و تو را در بين نمازگزارها مي‌بيند ﴿ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ٭ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾. روٴيت الهي و نظر الهي دو قسم است يك روٴيت عام رحماني است كه همه را مي‌بيند ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ﴾ است، و يك روٴيت ويژه است كه نظر تشريفي است. ذات اقدس الهي يك عدّه را نگاه نمي‌كند با يك عدّه حرف نمي‌زند با اينكه ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ﴾ است فرمود: ﴿وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اين كه فرمود: ﴿يَرَاكَ﴾ تو را مي‌بيند، يعني روٴيت تشريفي دارد، وقتي كه در میان نمازگزارها هستي، يا در بين ساجدين از انبيا و اوليا كه از دورهٴ آدم تا اين عصر كنون در اصلاب و ارحام مطهر آمدي، یا در بين نماز شب خوانها در حال سجده اي، یا در نماز جماعت، امام آنهايي و تقلبات ركوع و سجود و قيام و قعودت را خداي سبحان نگاه ويژه دارد. مطلب مهم آن است كه در عين حال كه نماز ستون دين است، مهمترين جزء نماز مسئلهٴ سجده است كه حتّي از ركوع هم بالاتر است، لذا سجده را دوبار تكرار كردند. غرض آن است كه انسان در نماز در همهٴ حالات در قرب الهي است، لكن در سجده نزدیک ترین حالت ممکن است. بعد فرمود: خدايي كه عزيز و رحيم است تكيه‌گاهش اين است كه او سميع و عليم است، اگر كسي سميع باشد عزّتش پشتوانه دارد، اگر كسي عليم باشد رحم اش پشتوانه دارد.[7]

هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ﴿٢٢١ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿٢٢٢ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ ﴿٢٢٣

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند (221) بر هر دروغگوی گناهکار نازل می شوند (222) شنیده ها را القا می کنند و بیشترشان دروغگویند (223)

می فرماید: آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند؟ آنها چون طبیعت شان شرارت است، بر هر افاک اثیم نازل می شوند، به دلیل این که شیاطین هیچ کاری جز جلوه دادن باطل به صورت حق، و زینت دادن عمل زشت، کاری ندارند، و چون هنگام استراق سمع از اخبار آسمانی شهاب ثاقب آنها را می راندند، و نمی گذاشتند اخبار را به  طور کامل گوش دهند، لذا آن چه می شنیدند ناقص و غیر تمام بود، به همین دلیل دروغ های بسیاری با آن مخلوط می شد. خبرهای دروغ را به دیگران القا می کنند، چون اکثرشان دروغگو هستند. کلمه “افاک” به معنی “کذاب” است، به معنای کسی است که اخبار را از طرف راستش به طرف دروغ برمی گرداند. و کلمه “اثیم” به معنی کننده کار زشت است. بر عکس رسول خدا (ص) که نه افاک است، نه اثیم، و نه آن چه به او وحی می شود، دروغ؛ و درهم و برهم است، پس او از کسانی نیست که شیاطین بر او نازل می شود، و قرآنی که بر او نازل می شود از القائات شیاطین نیست.[8]

وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿٢٢٤ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿٢٢٥ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿٢٢٦

و شاعران را گمراهان پیروی می کنند (224) آیا ندیده اند که آنان در هر وادی سرگردانند (225) و آنان چیزهایی می گویند که انجام نمی دهند (226)

این آیه پاسخ از تهمتی است که مشرکین به رسول خدا (ص) می زدند، و او را شاعر می خواندند. آیه سه نشانه برای شاعرانی که مورد نظر مشرکین است، بیان می دارد که هیچ مطابقتی با رسول خدا ندارد، 1) شاعر کسی است که گمراهان از او پیروی می کنند، چون اساس شعر بر خیال پردازی و تصویر غیر حق به صورت حقیقی و واقعی است، در حالی که افرادی از رسول خدا (ص) پیروی می کنند، که به دنبال رشد، و رسیدن به واقعیت، و به طلب حق هستند. 2) این ها بند وباری در حرف زدن ندارند، حد و مرزی در آن نمی شناسند، چه بسا که باطل را مدح، و برعکس حق را مذمت می کنند، و مردم را به سوی باطل دعوت نموده و از حق برمی گردانند، و این روش خود انحراف از راه انسانی است، که اساسش بر رشد است، و رشد هم دعوت کننده به سوی حق است. 3) چیزهایی می گویند که خود عمل نمی کنند، حتی اگر واقعیتی را هم بیان کنند، خود مرد عمل نیستند.[9]

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّـهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا ۗ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴿٢٢٧ 

مگر کسانی که ایمان آورده، کارهای شایسته نموده، خدا را بسیار یاد کردند و پس از ستم دیدن به دفاع و نصرت خواهی برخاستند. و کسانی که ستم کردند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاهی برمی گردند (227)

این آیه شعرای مؤمن و هدفدار را استثناء می کند و می فرماید: مگر شعرایی که ایمان دارند، عمل صالح انجام می دهند، و خدا را بسیار یاد می کنند، چون ذکر کثیر خدا، آدمی را همواره به یاد خدا می اندازد، و او را به سوی حق، آن حقی که مایه رضایت او است می برد، و از باطل، که او دوست نمی دارد بندگان به او مشغول باشند، برمی گرداند، در نتیجه چنین کسانی دچار گمراهی نمی شوند. این ها شاعرانی هستند که با اشعار خود اشعاری را که مشرکین سروده اند، و در آن رسول خدا (ص) را هجو کرده یا در دین او طعنه زده، اسلام را و مسلمین را بدگویی کرده اند، پاسخ داده، و رد کرده اند. در پایان آیه مشرکین را تهدید می کند که به زودی خواهند فهمید که بازگشتگاه شان کجاست، و آن همان آتش است.[10]

  www.portal.esra.ir   – تفسیر سوره شعراء، آیت الله جوادی آملی، جلسه23 (3/2/91) [1]

  www.portal.esra.ir   – – تفسیر سوره شعراء، آیت الله جوادی آملی، جلسه24 (9/2/91) [2]

 -المیزان، ج 15، ص 495[3]

 -المیزان، ج 15، ص 502 – 501[4]

 -همان، ص 502[5]

 -المیزان، ج 15، ص 505 – 504[6]

  www.portal.esra.ir   – – تفسیر سوره شعراء، آیت الله جوادی آملی، جلسه27 (12/2/91)[7]

 -المیزان، ج 15، ص 507 – 506[8]

 -المیزان، ج 15، ص 509 – 507[9]

 -همان، ص 510 – 509[10]