ترجمه و توضیح سوره محمد 19 – 1

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی ‎که رحمت عامّش شامل همه‎ و رحمت خاصّش‎ از آن مؤمنین است.

الَّذِينَ كَفَرُ‌وا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿١

کسانی که کافر شدند و از راه خدا باز داشتند، اعمال­ شان را گم شده کرد (1)

در این آیه شریفه منظور از “کسانی که کافر شدند” کفار مکه و سایر کفاریست که از ایشان پیروی می­ کنند، و این کفار بودند که مردم را از ایمان آوردن به رسول خدا (ص) منع می­ کردند، و ایشان را وسوسه می­ کردند، و نیز از زیارت مسجدالحرام جلوگیری می ­کردند. پس خداوند اعمال­ شان را گم شده کرد، در نتیجه اعمال­ شان راه به مقصد نمی­ برد، چون مقصد آنان این بود که حق را باطل و باطل را زنده کنند، امّا هرگز نمی­ توانند، زیرا خدای تعالی وعده داده که حق را زنده کند، و باطل را بمیراند. پس مراد از “ضلالت اعمال کفّار” باطل شدن و فاسد شدن اعمال کفار است، قبل ازاین که به نتیجه برسد.  

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّ‌بِّهِمْ كَفَّرَ‌ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ﴿٢

و آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد(ص) نازل شد- در حالی که آن حق و از ناحیه­ ی پروردگارشان است – ایمان آورند، بدی ­های ایشان را بپوشاند و کار و بارشان را سامان بخشد (2)

درآیه قبلی چگونگی فاسد و باطل شدن اعمال کفار بیان شد، و در این آیه به مقصد رسیدن ایمان و اعمال صالح مؤمنین مطرح می­ شود، چیزی که هست این هدایت تمام نمی­ شود مگر با پوشاندن گناهان، چون با بودن گناهان رسیدن به سعادت دست نم ی­دهد. بنابراین؛ م ی­فرماید: خداوند با عفو و مغفرت خود پرده ­ای بر روی گناها ن­شان می ­کشد، و هم در دنیا و هم در آخرت دل­هایشان را اصلاح می­کند. اما در دنیا، برای این که دین حق، دینی است که با آنچه فطرت انسانی اقتضایش را دارد موافق است، و احکامش مطابق همان فطرتی است که خدای تعالی بشر را بر آن فطرت آفریده، و فطرت چیزی جز کمال و سعادت انسان را طلب نمی­ کند. و ایمان به آنچه خدا نازل کرده و عمل به آن، وضع انسان را در مجتمع دنیاییش اصلاح می­ کند. و اما در آخرت، برای این که آخرت عاقبت همین زندگی دنیا است، وقتی آغاز زندگی توأم با سعادت باشد، سرانجامش نیز سعادتمندی است.

 ذَٰلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّ‌بِّهِمْ كَذَٰلِكَ يَضْرِ‌بُ اللَّـهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ ﴿٣

این بدان سبب است که کسانی که کافر شدند، از باطل پیروی کردند، و کسانی که ایمان آوردند، از حق که از ناحیه ­ی پروردگارشان است پیروی کردند، بدین­ سان خداوند برای مردم وصف حال­ش ان را بیان می­ کند (3)

یعنی، آنچه منسوب به خداست حق است، و هیچ باطلی با خدا نسبت ندارد، و به همین دلیل خودش متصدی اصلاح قلب مؤمنین شده، چون طریق حقی‎که مؤمنین می­ پیمایند منتسب به خدا است، و اما کفار با آن اعمالی که دارند خدای تعالی کاری به کارشان ندارد، چون کارشان منسوب به خدا نیست، و اما این‎که بی­ نتیجه کردن کارهای آنان را به خدا نسبت داده، معنایش این است که خدا اعمال آنان را به سوی نتیجه خوب و سعید هدایت نمی­ کند. پس این آیه اشاره­ ایست به این که تنها و تنها ملاک در سعادت انسان و شقاوتش پیروی حق و پیروی باطل است.

فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا فَضَرْ‌بَ الرِّ‌قَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْ‌بُ أَوْزَارَ‌هَا ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ‌ مِنْهُمْ وَلَـٰكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٤

پس چون با کافرها روبرو شدید، گردن­ ها را بزنید، تا هنگامی که آنها را از پا درآورید، بندها را محکم کنید، آن­گاه یا به منّت یا به فدیه، تا جنگ بار سنگین خود را فرو نهد، برنامه این است! و اگر خدا می ­خواست خودش آنها را مجازات می­ کرد، اما می­ خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید؛ و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمال­ شان را از بین نمی ­برد! (4)

این آیه نتیجه‎گیری از سه آیه قبل است، که مؤمن و کافر را وصف می­ کند، یعنی فرموده: وقتی مؤمنین اهل حق باشند، و خدا آن الطاف را شامل حال­ شان بکند، و کفار اهل باطل باشند، و خدا اعمال­ شان را خنثی و گمراه کند، پس شما مؤمنین باید در هنگام برخورد با صف کفار آن قدر با ایشان پیکار کنید، تا بر آنها غلبه پیدا کنید، سپس مشغول به اسیر گرفتن و بستن دست و پای اسرا شوید، و به این وضع ادامه دهید تا جنگ تمام شود. بعد از آن که اسیرشان کردید، یا بر آنان منّت نهاده آزادشان می­کنید یا فدیه می ­گیرید، یعنی با گرفتن مال و یا آزادی اسیرانی که در دست آنان دارید ایشان را آزاد می ­کنید. حکم خدا همین است، اگر خدا بخواهد از کفار انتقام می ­گیرد، هلاک­ شان می ­کند، شکنجه­ شان می ­دهد، بدون این که دستور به پیکار با ایشان را بدهد، اما هنوز نخواسته انتقام بگیرد، بلکه دستورتان داده که کارزار کنید، تا شما را به وسیله کفار بیازماید، تا معلوم شود چه کسی اطاعت می ­کند، و رنج جنگ را به خاطر امر خدا تحمل می­ کند، و چه کسی نافرمانی می ­کند، وکفار را هم به وسیله­ ی مؤمنین امتحان کند، تا معلوم شود اهل شقاوت کیست، و موفق به توبه و بازگشت از باطل به سوی حق کیست؟ در پایان می ­فرماید: کسی که در راه خدا و در جهاد و پیکار با دشمنان دین کشته می­ شود، اعمال صالح­ شان که در راه خدا انجام داده­ اند هرگز باطل نمی­ شود. نتیجه مهم این آیه و آیه قبلی این است که در اسلام جنگ، جنگ حق و باطل است و برای کشور گشایی و غارت سرمایه ­ها و قلدری نمی ­باشد.

نکته: بدیهی است که گردن زدن کنایه از کشتن است، یعنی هدف این است که دشمن از پای درآید، ولی چون گردن زدن روشن ­ترین مصداق کشتن بوده روی آن تکیه شده است. و به هر حال این حکم مربوط به میدان نبرد است چون می­ فرماید: هرگاه با دشمن روبرو شدید. از اینجا روشن می­ شود افرادی که به منظور تبلیغات ضد اسلامی آیه را طوری معنا کرده ­اند که اسلام می­گوید: (با هر کافری روبه رو شدی گردنش را بزن)! چیزی جز إعمال غرض و سوء نیّت نیست، وگرنه خود این آیه صراحت در مسأله­ ی روبه رو شدن در میدان جنگ دارد. بدیهی است هنگامی که انسان با دشمن خون­خوار در میدان نبرد روبه رو می­ شود، اگر با قاطعیت هرچه بیشتر حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند خودش نابود خواهد شد، و این دستور یک دستور کاملا منطقی است.

 سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ ﴿٥ وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّ‌فَهَا لَهُمْ ﴿٦

به زودی آنها را هدایت نموده و حال ­شان را نیکو می­ گرداند (5) و در بهشتی که برای آنان معرفی کرده، واردشان می ­کند (6)

این دو آیه در مقام بیان حال شهدا بعد از شهادت­ شان می ­باشد، می ­فرماید: به زودی خدای تعالی ایشان را به سوی منازل سعادت و کرامت هدایت نموده، با مغفرت و عفو ازگناهان­ شان، حال­ شان را اصلاح می ­کند، و شایسته دخول در بهشت می­شوند. به زودی ایشان را داخل بهشت می­ کند، در حالی که اوصاف بهشت را دردنیا به وسیله‎­ی وحی انبیا، و در هنگام قبض روح، یا در قبر، و یا در قیامت، و یا در همه‎ی این مواقف به وسیله­ ی بشارت، به ایشان شناسانده است.

 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُ‌وا اللَّـهَ يَنصُرْ‌كُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ﴿٧

ای کسانی که ایمان آورده ­اید!  اگر خدا را یاری کنید، شما را یاری می­ کند و گام­ هایتان را  استوار می ­کند (7)

آیه شریفه مؤمنین را بر جهاد تحریک می ­کند، و به ایشان وعده­ ی نصرت می ­دهد، در صورتی که خدا را نصرت دهند، و منظور از نصرت دادن به خدا جهاد در راه خدا، و تنها به منظور تأیید دین او، و اعلاء کلمه­ ی حق است، نه این که جهاد کنند تا در زمین سروری نمایند، و یا غنیمت به چنگ آرند، و یا شجاعت و هنر خود را نشان دهند. و منظور از این که فرمود: خدا هم شما را یاری می ­کند، این است که اسباب غلبه بر دشمن را برای شما فراهم می­ سازد، مثلا ترسی از شما در دل کفار می ­اندازد، و امور را علیه کفار و به نفع شما جاری می ­کند، و دل­ های شما را محکم و شجاع می­ سازد.

وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٨ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِ‌هُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿٩

و کسانی که کافر شدند، مرگ بر آنها! و اعمال­ شان را نابود کرد (8) این بدان سبب است که آنها آنچه را خداوند نازل کرده است خوش نداشتند، پس کارهای­ شان را نابود کرد (9)

یعنی اگرخداوند مؤمنین واقعی را به ثبات قدم بشارت می دهد، کفار را به سقوط و هلاکت، نفرین و تهدید می­ کند. کلمه­ ی “تعس” به معنای سقوط انسان و افتادن با صورت و به همین حال ماندن است، پس معنای (فتعسا لهم) نفرینی است بر کفار، یا به طور کنایه خبری است از آینده­ ی کفار، که اثر اعمال­ شان بی ­برکت و به سرعت محو و گم خواهد شد. و علت سقوط و نابودی اعمال آنها این است که آنها از آیین توحید روی برگرداندند، و به شرک روی آوردند، یعنی قرآن شریف، و شرایع و احکامی که خدای تعالی بر پیغمبرش نازل کرد و خلق را مأمور به اطاعت و پیروی از آن نمود، کفار نسبت به آن کراهت داشتند و از پیرویش استکبار ورزیدند، و در عوض به ظلم و فساد روی آوردند. پس سنّت خدا این است که اعمالی که در مسیر باطل است، نابود و هیچ گردد.

أَفَلَمْ يَسِيرُ‌وا فِي الْأَرْ‌ضِ فَيَنظُرُ‌وا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ‌ اللَّـهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَافِرِ‌ينَ أَمْثَالُهَا ﴿١٠ ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِ‌ينَ لَا مَوْلَىٰ لَهُمْ ﴿١١

آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند فرجام کسانی که پیش از آنها بودند چگونه شد؟ خدا زیرو روی­ شان کرد و کافران را نظایر آن خواهد بود (10) این بدان سبب است که خداوند سرپرست و مولای کسانی است که ایمان آوردند؛ اما کافران مولایی ندارند (11)

می ­فرماید: ای محمد (ص)! آنها که به تو کفر می­ ورزند، باید در زمین سیر کنند، و عاقبت کافران و طاغیان را ببینند که چگونه به هلاکت و نابودی منتهی می­ شود، و این سرنوشت برای همه‎ی طغیان‎گران وکفار است، و برای افرادی هم که نسبت به توکفر ورزیده ­اند امثال این مجازات ­ها خواهد بود. درادامه می­ فرماید: یاری خدا از مؤمنین و تثبیت قدم ­های آنان و خواری کفار و محو وگم شدن اعمال آنها و مجازات­ شان همه به این علت بود که خدا مولای مؤمنین، و ولی ایشان است، یعنی هم مالک بندگان و هم مدبر امور بندگان در صراط سعادت است، و ایشان را به سوی سعادت­ شان و به سوی بهشت هدایت می ­کند، و به اعمال صالح موفق­ شان می­ سازد و بردشمنان یاری­شان می ­دهد. اماکفار، مولایی‎که یاری­ شان کند و اعمال­ شان را به سوی هدف هدایت کند واز مجازات خدا نجات­ شان دهد، ندارند. چون غیر از خدا که مولایی وجود ندارد و فردی که سرپرستی خدا را نپذیرد، یقینا مولای دیگری نخواهد داشت. اما اگر سؤال شود که طبق آیه 30 سوره­ ی یونس، خدا مولای ‎کافران است، در جواب باید گفت: خدا یک ولایت عامه دارد که همان خالقیت و مالکیت و تدبیر اموراست که همگان را در برمی‎گیرد، اما ولایت خاصّه‎اش که توأم با انواع حمایت­ ها و پشتیبانی است فقط شامل حال مؤمنین است.

إِنَّ اللَّـهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِ‌ي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ‌ وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ‌ مَثْوًى لَّهُمْ ﴿١٢

قطعاً خداوند کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، در بهشت­ هایی که از پای درختانش نهرها جاری است، داخل می­ کند. و کسانی که کافر شدند، بهره می­ جویند و می­خورند همان گونه که چهارپایان می ­خورند، و جایگاه­ شان آتش است. (12)

دراین آیه بین دو طایفه مقایسه شده، و اثر ولایت خدا برای مؤمنین و نیز عدم ولایتش برای کفار از حیث عاقبت وآخرت بیان شده است، بنابراین؛ با این دو توصیفی که از مؤمن و کافر فرموده می­ فهماند که، مؤمنین در زندگی دنیایی خود رشد یافته ­اند، وچون به خدا ایمان دارند، واعمال صالح می­ کنند، هرچه می‎کنند درست و حق است، چون تحت ولایت خدا هستند، راهی را پیش گرفته ­اند که خدا خواسته، و به سوی آن هدایت­ شان کرده، و به همین جهت درآخرت وارد بهشت می­ شوند و اما کفار عنایتی به این که به حق برسند ندارند، و دل ­هایشان هیچ اعتنایی به وظایف انسانیت ندارند، بلکه تمام همّ­ شان شکم و شهوت­ شان است، و سرگرم لذت‎گیری از زندگی‎ کوتاه‎ دنیایی هستند، و مانند چهار پایان می­ خورند، و غیر از این آرزو و هدفی ندارند. لذا؛ چون تحت ولایت خدا نیستند، و خدا آنها را به حال خودشان واگذار کرده، به همین جهت به مقصد نمی ­رسند، و جایگاه­ شان آتش دوزخ است.

وَكَأَيِّن مِّن قَرْ‌يَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْ‌يَتِكَ الَّتِي أَخْرَ‌جَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ‌ لَهُمْ ﴿١٣

و بسا شهرها که نیرومندتر از آن شهرها بود که تو را بیرون کرد که ما هلاک­ شان کردیم و برای آنها هیچ یاوری نبود (13)

این آیه شریفه قلب رسول خدا (ص) را تقویت، و اهل مکه را تهدید و تحقیر می­ کند، می ­فرماید: خدای تعالی قریه ­های بسیاری را هلاک کرده، که مردمش بسیار از مردم مکه نیرومندتر بودند، و با این حال یاوری پیدا نشد که یاریشان کند.

 أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّ‌بِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُم ﴿١٤

پس آیا کسی که از جانب پروردگارش بر راه روشنی قرار دارد، مانند کسی است که زشتی عملش برایش زینت داده شده و از هوس ­های خود پیروی می‎کند؟ (14)

آیه شریفه حال مؤمنین را با حال کفار مقایسه می­ کند و می­ فرماید: مؤمنین دلیل روشنی از پروردگار خود دارند، که عقایدشان را یقینی کرده، چون مومنین همواره پیرو حجّت قطعی هستند، دلیل و ججّـتی‎ که راه و روش صحیح زندگی را برای ‎آنها بیان می­ کند، آنها افرادی هستند که عقل­ شان را به کار بسته و حق را پیروی می­ کنند. اما آنها که کافر شدند، دل داده ­ی اعمال زشت خود، و پیرو هوای نفس­ شان شدند، چون شیطان آن اعمال را در نظرشان جلوه داده، و دل­ هایشان را ربوده، و پرده ­ای بر روی عقل و فکر آنها انداخته است.

 مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ‌ مِّن مَّاءٍ غَيْرِ‌ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ‌ مِّن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ‌ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ‌ مِّنْ خَمْرٍ‌ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِ‌بِينَ وَأَنْهَارٌ‌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَ‌اتِ وَمَغْفِرَ‌ةٌ مِّن رَّ‌بِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ‌ وَسُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ ﴿١٥

وصف بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده، در آن نهرهایی است از آبی که (رنگ و بو و طعمش) برنگردد، و نهرهایی از شیری که مزه­اش دگرگون نگردد، و نهرهایی از شراب که برای نوشندگان لذتی است، و نهرهایی از عسل مصفّاست، و برای آنها در آن از همه­ ی انواع میوه ­ها وجود دارد؛ و آمرزشی از ناحیه­ ی پروردگارشان! آیا این­ها مانند کسانی هستند که همیشه در آتش دوزخند و ازآب جوشان نوشانده می­ شوند که اندرون­ شان را از هم متلاشی می­ کند؟! (15)

کلمه (مَثَل) به معنای صفت است، یعنی صفت بهشتی که خدا به متقین وعده داده، دارای چنین ویژگی­ هایی است. بعضی از مفسرین فرمودند: بهشت رفیع ­تر و درجه ­اش بالاتر از آن است که بتوان با زبان و توصیف کردن آن را محدود کرد، و فقط با مَثَل آوردن می­ توان ذهن را به نوعی به آن نزدیک کرد، همچنان که آیه (17/سجده) می ­فرماید: هیچ­کس نمی­ داند که چه نور چشمی­ هایی برای آنها پنهان کرده ­اند. در آیه مورد بحث عبارتِ (آنها که ایمان آورده و اعمال صالح کردند)، که در آیه قبلی بود، به عبارتِ (متقون) تبدیل شده، چون تقوا و پرهیز از خدا مستلزم ایمان و اعمال صالح است. پس آیه شریفه به 6 موهبت برای پرهیزکاران اشاره می ­نماید که از چهار نهر آب، شیر، شراب طهور، و عسل نام برده شده که یکی برای رفع تشنگی، دومی برای تغذیه، سومی نشاط و چهارمی لذت و قوت است، به علاوه نوشابه­ ها و غذاهای بهشتی به همان طراوت و تازگی روز نخست بوده و فسادپذیر نیستند. سپس می­ فرماید: آمرزشی که تمامی گناهان و بدی­ ها را محو می ­کند، و دیگر عیش آنها به هیچ کدورتی مکدر نمی­ گردد، و رحمت پروردگار و رأفت الهیه ­اش سراپای آنان را فرا گرفته. پس آیا کسی که داخل چنین بهشتی می­ شود، مثل کسی است که او جاودانه در آتش است، و نوشیدنی آنها آبی است بسیار بسیار داغ، که روده ­هاشان را تکه تکه می­ کند، و اندرون ­شان را بعد از نوشیدن می­ سوزاند؟ و نوشیدن­ شان هم به کراهت و جبر است.

وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّىٰ إِذَا خَرَ‌جُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّـهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ ﴿١٦

و از آنها کسانی هستند که به تو گوش می ­دهند ولی چون از نزد تو بیرون می­روند، به اهل علم می ­گویند: هم اکنون چه گفت؟ آنها کسانی هستند که خداوند بر دل­ های­شان مُهر زده است، و از هوس­ های خود پیروی می ­کنند (16)

یعنی آیه افرادی را سرزنش می­ کند که بعد از گوش دادن به قرآن خواندن و موعظ­ه های پیامبر(ص)، رفتار زشت و سخنان تحقیر آمیز به کار می­ بردند که نشان دهند سخن حق پر از اباطیل بوده، واصلا معنای درستی نداشته، چون آنها غرق در کبر و غرور و پیروی هواها بودند، و این هواها نمی­ گذاشت سخن حق را بفهمند، در نتیجه خداوند هم، بر قلب و عقل آنها مُهر زد، که در این صورت شخص معارف دینی و حقایق الهی را نخواهد فهمید.

 وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ ﴿١٧

و آنها که هدایت ­پذیر شدند، بر هدایت­ شان افزود و تقوای­ شان بخشید (17)

کلمه “­اهتداء­” عبارت است از تسلیم شدن و پیروی کردن هر حقی که فطرت سالم به سوی آن هدایت می­ کند، و جمله‎ی (بر هدایت­ شان افزود) یعنی این که خدای سبحان درجه­ ی ایمان آنها را بالا برد. و منظور از تقوا، پرهیز از محارم الهی، و دوری از انجام گناهان می­ باشد. بنابراین؛ روشن می­ شود که مُهر زدن بر دل­ها نتیجه‎ی نداشتن ایمان، و پیروی هوای نفس نتیجه­ ی نداشتن عمل صالح و محرومیت از آن است. پس اگر خداوند بر دل کفار مُهر می­ زند تا چیزی را نفهمند و در عمل نیز پیرو هوای نفس باشند، در مقابل آن بر هدایت مؤمنان، یعنی آنهایی که هدایت پذیرند، روز به روز می ­افزاید، و در مقام عمل نیز بر تقوای­ شان اضافه می­ کند.

 فَهَلْ يَنظُرُ‌ونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَ‌اطُهَا فَأَنَّىٰ لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِكْرَ‌اهُمْ ﴿١٨

آیا جز این انتظار دارند که قیامت به ناگاه بر آنها در رسد؟ اینک نشانه ­های آن آمده است. پس آن گاه که بر آنان درآید، پند گرفتن­شان چه سود؟ (18)

آیه شریفه هشداری است به این گروه بی­ ایمان و مسخره کننده؛ توضیح این که: مردم دو گروه هستند که یا از حق پیروی می­کنند، و عاقبت به خیر می­گردند، و یا منتظر قیامت هستند، و به هیچ وظیفه­ای عمل نمی­ کنند، تا یقین به وقوع قیامت پیدا کرده، در پرتگاهش قرار گیرند، آن وقت متذکر می­ شوند، و ایمان آورده پیرو حق می­ گردند، اما امروز گوش­ شان بدهکار پیروی حق نیست، و به هیچ موعظه و یا عبرتی خاضع نمی­ شوند؛ اما تذکری که بعد از وقوع قیامت برای­ شان دست می­ دهد، هیچ سودی به حال­ شان ندارد، چون قیامت بدون اطلاع قبلی می‎آید؛ وقتی علامت­ های آن پیدا می­ شود دیگر مهلت­ شان نمی­ دهد، که عمل صالحی انجام دهند، تا مایه­ ی سعادت­ شان شود، چون آن روز، روز جزاست، نه روز عمل. به علاوه این که علامت­ های قیامت آمده و محقق شده، که عبارتند از: ظهور رسول خدا (ص) که آخرین انبیا است، و در عهد او شق القمر که یکی از علامت­هاست صورت گرفت، و یکی نزول قرآن است که آخرین کتاب آسمانی است، و یکی هم مرگ است. در حدیثی از رسول خدا (ص) نقل شده که بعثت من و قیامت  مانند این دوتاست، انگشت اشاره و انگشت وسط که در کنار یکدیگرند. پس چگونه می­توانند متذکرشوند بعد ازآمدن قیامت؟ یعنی چگونه از تذکرخود درآن روز بهره مند می­ شوند، روزی که دیگرعمل سودی ندارد تنها روز جزا است.

 فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا اللَّـهُ وَاسْتَغْفِرْ‌ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ ﴿١٩

پس بدان! که معبودی جز خدا نیست و برای گناه خویش و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه، و خداست که آمد و شد و جایگاه شما را می­ داند (19)

آیه شریفه نتیجه ­ی دو آیه قبل را بیان می­ کند و می­ فرماید: حال که جریان بدین قرار است که خدای تعالی بر دل­ های مشرکین مهر می ­زند، و به حال خود رهای شان می­ کند، تا هرگناهی که خواستند بکنند، و نسبت به کسانی که به راه توحید و ایمان به خدا قدم می­ گذارند، عکس این عمل را رفتار می­ کند، پس تو به علمی که به وحدانیت خدا داری تمسک بجوی، و آن را رها نکن، و بدان که تنها پناهگاه در عالم اوست، به او پناه بر و حل مشکلاتت را فقط از او بخواه، و از انبوه دشمنان هرگز وحشت مکن. و اما در مورد کلمه‎ی (ذنب)، همیشه به معنای گناه و عصیان نیست، بلکه به معنای تبعات (پیامد) افعال و رفتار نیز می ­باشد، پس با توجه به این معنا، منظور از ذنبِ پیامبر، پیامدهای خطرناکی است که دعوت پیامبر(ص) به بار می ­آورد، که رسیدن بدی و شرّ از جانب مخالفان است، مانند هتک حرمت، قتل و آزار و اذّیت نسبت به پیامبر (ص). هرچه دعوت الهی سنگین ­تر باشد، تبعات آن نیز مشکل­ تر خواهد بود و استغفار بیشتری را می­ طلبد. و با توجه به معنای مغفرت که پرده افکنی و پوشاندن است، استغفار از آن تبعات به این معنا است که از خدای متعال بخواهد تا او را از شرّ مخالفان (قریش) حفظ کند.[1] (توضیح بیشتر درسوره فتح آیه2).

 و در ادامه خداوند از پیامبرش می­ خواهد که برای زنان و مردان مؤمن استغفار کند، تا خدای تعالی آنها را مشمول رحمتش قرار دهد، و حاشا بر خدای تعالی‎که دستور دعا بدهد و اجابت نکند، و از این جا عمق مسأله­ ی شفاعت و توسل در دنیا و آخرت معلوم می­ شود. و در پایان می­ فرماید: خدای تعالی همه­ ی احوال شما را می­ داند، هم در حرکت، و هم در سکونت شما، و از ظاهر و باطن و اندیشه و نیّات شما در همه حال با خبر است، پس چه بهتر که بر دین توحید ثبات به خرج دهید، و از او طلب مغفرت کنید، و بترسید از این که مهر بر دل های­تان زده، مهارتان را به دست هواهای ­تان بسپارید.

[1] – تفسیر فرقان