ترجمه و توضیح سوره نوح

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی‎که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش‎ازآن مؤمنين است.

إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١

ما نوح را به سوی قومش فرستاديم که قوم خود را انذار کن پيش از آن که عذاب دردناک به سراغ آنها آيد (١)

معلوم می‌شود قوم نوح به خاطر شرک و گناهان در معرض عذاب بوده­ اند، چون انذار به معنی ترساندن از خطر محتملی است، که اگر هشدار نباشد حتما می­رسد و اين خطر محتمل برای قوم نوح، عذاب اليم بود. لذا خدا نوح را به سوی قومش می­فرستد و به وی وحی می­کند که قوم خود را قبل ازآن که عذاب الیم به سراغ آنها بیاید، انذارکن.

قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ﴿٢

گفت: ای قوم من! همانا من برای شما بيم دهنده­ ای روشنگر هستم (٢)

اين که نوح فرمود “قوم من” برای اظهار دلسوزی است يعنی خواست بفرمايد که: شما همگی مردمِ من هستيد و ناراحتی شما مرا هم ناراحت می­کند و من برای شما جز خير و سعادت نمی ­خواهم به همين جهت شما را از عذابی که در پيش رو داريد هشدار می­دهم.

أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ ﴿٣

اين که خدا را بپرستید و از او بترسيد و مرا اطاعت کنيد (٣)

اين آيه ايشان را به اصول سه ­گانه دعوت می­کند. جمله اول يعنی، ” اُعبدوا الله” به توحید، و جمله “واتقوه” به تصدیق معاد که اساس تقوی است دعوت می­کند، چون اگر معاد و حساب و جزای آن نبود، تقوای دينی معنای درستی نمی­داشت و جمله “واطيعون” به تصدیق اصل نبوت که همان اطاعت بی­ چون و چراست می­ خواند.

يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّىۚ إِنَّ أَجَلَ اللَّـهِ إِذَا جَاءَ لَا يُؤَخَّرُۖ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٤

تا برخی از گناهانتان رابر شما ببخشاید و أجل شما را تا وقتی معين به تأخیر اندازد، که اگر می­دانستید، وقتی أجل مقرر خدا برسد ديگر به تأخیر نيفتد (4)

در اين آيه تأخیر مرگ تا أجلی معین را نتيجه‎ی عبادت خدا و تقوی و اطاعت رسول دانسته و اين خود دلیل براين است که دو أجل در کار بوده، يکی أجل مسمی، يعنی معین، که از آن ديگری، دورتر و طولانی ­تر است و ديگری أجلی که معين نشده و کوتاه ­تر از اولی است. پس منظور آيه اين است که اگر صاحب ايمان و تقوی و اطاعت شويد، اجل کوتاه ­تر شما، تا اجل مسمّی به تأخیر انداخته می‌شود. در نتيجه در اين کلام، علاوه بر اين که وعده به تأخير أجل مسمی درصورت ايمان داده شده، تهديدی هم شده به اين که اگر ايمان نياورند عذابی عاجل به سر وقت­ شان خواهد آمد، و در ادامه می ­فرمايد: اگر علم می­داشتيد به اين که خدا دو اجل دارد و وقتی اجل حتمی فرا می­رسد به تأخیر نمی­ افتد آن وقت دعوت مرا اجابت می­کرديد و خدا را می­ پرستيديد.

قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا ﴿٥ فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا ﴿٦

گفت: پروردگارا!  من آنها را شب و روز دعوت کردم (۵) امّا دعوت من  جز  بر گريزشان نيفزود (۶)

نوح (ع) می­گويد: آنها را به طور دائم و خستگی­ ناپذیر به عبادت خدا و تقوی و طاعت رسول­ شان خواندم، امّا دعوت من جز فرارشان را از حق زيادتر نکرد. اين مطابق آيه ٨٢ سوره أسری است که فرمود: قرآن جز زيادتر کردن خسران اثر ديگری در ستمکاران ندارد، مانند جريان آبی که اگر در خارج مسير رودخانه به جريان افتد شرّ و تباهی به همراه می­ آورد؛ يعنی، خير اگر در محل فساد قرار گيرد خود به شرّ تبدیل می‌شود.

وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا ﴿٧

و من هربار آنها را دعوت کردم تا ايشان را بيامرزی انگشتان­ شان را در گوش­ های خود کردند و لباس­ هایشان را بر سر کشيدند و بر کفر خود پای فشردند و هرچه بيشتر سرکشی کردند (٧)

 آيه مغفرت را هدف دعوت قرار داده با اين که هدف، ايمان آوردن، سپس مغفرت خدا بود و اين برای آن بود که بفهماند اگر دعوت­شان می­کند منظورش تنها و تنها خير خواهی آنها و تأمین سعادت دنیا و آخرت ايشان است، امّا آنها دربرابر اين خيرخواهی استکبارشان بيشتر می­شد و از شنيدن دعوت او امتناع کرده و اظهار تنفر می­کردند. معلوم می‌شود استکبار و غرور مانع از اين می‌شود که انسان حقایق را بشنود و دريابد و تسلیم گردد.

ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا ﴿٨ ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا ﴿٩ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا﴿١٠

سپس  من آنها  را  به آواز   بلند  دعوت­ شان کردم (٨)  سپس من آنها  را،  هم  در خلوت و خصوصی دعوت کردم و هم علنی (٩) پس گفتم به آنها از پروردگارتان آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است (١٠)

در واقع نوح (ع) برای مؤثر شدن دعوتش تمام  راه های ممکن را می‎آزمايد گاهی به آرامی، و زمانی به بانگ بلند و نوبتی علنی و بار ديگر به طور سرّی آنها را دعوت می­کند و اين راه و رسم تبلیغ، و دعوت به حقیقت است. سپس حضرت نوح آنها را بشارت می­دهد که اگر از گناهان خويش توبه کنند، خدا آنها را خواهد بخشيد زيرا او “کثيرالمغفره” است يعنی بخشيدن، سنّت دائمی اوست.

يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا ﴿١١ وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا ﴿١٢

تا از آسمان باران پی درپی برشما بفرستد (١١) و شما را با اموال و فرزندان بسیار مدد کند و باغ­های سرسبز و نهرهای جاری در اختيارتان قرار دهد (١٢)

درواقع نوح (ع) به قوم خود وعده‎ی فراوانی نعمت را می­دهد به شرطی که از پروردگار خود طلب مغفرت گناهان خود را بکنند. معلوم می‌شود استغفار از گناهان، اثر فوری در رفع مصائب و گرفتاری­ها و گشوده شدن درب نعمت­ های آسمانی و زمينی دارد، و می­ فهماند بين صلاح و فساد جامعه و اوضاع عمومی جهان ارتباطی برقرار است، به طوری که اگر جوامع بشری، زندگی خود را إصلاح کنند، به زندگی پاکيزه و گوارایی می­رسند و اگر به عکس عمل کنند، عکس آن را خواهند داشت.

مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّـهِ وَقَارًا ﴿١٣

چرا شما برای خدا عظمت قائل نيستيد؟ (١٣)

تفکر غلط مشرکان اين بود که ربّ و خالق را ازهم جدا می­ دانستند و معتقد بودند که بايد افرادی را پرستش کرد که تدبیر و اداره‌ زندگی ما به دست آنهاست تا نزد خالق شفاعت ما را بکنند، اما چون خودِ خالق کاری جز خلقت و ايجاد عالم نداشته و هيچ نقشی در تدبیر امور ندارد، با او کاری نداریم. آيات بعدی اثبات می­ کند که  خالق هستی، کسی است که همه­ ی  امور  را تدبیر  می­کند  و مدبّر عالم همان کسی است که عالم را خلق کرده است.

وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا ﴿١٤

درحالی که شما را به اطوار و احوال گوناگون خلق کرد (14)

چرا برای خدا عظمت قائل نبوده و او را نمی­پرستيد؟ درحالی که خدا هم خالق شما و هم تدبیر کننده امور شماست، و اصلا تدبیر عالم همان خلقت عالم است و خالق بودن خدا نيز عبارت است از اين که او مدبّر عالم هم هست. مثلا درمورد خود شما او هرکس را به احوال گوناگون خلق کرد، يعنی نخست ازخاک و سپس نطفه و علقه و مضغه و جنين و طفل و جوان و در آخر پير آفريد، و از جنبه جمعی نيز انسان­ها را مختلف آفريد هم از نظر نر و مادگی، رنگ و قيافه و غيره. آيا اين چيزی به جز تدبیر است؟ بنابراین؛ او ربّ شماست و لايق عظمت و پرستش می­باشد.

أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّـهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿١٥

آيا نمی­ بينيد که خداوند چگونه هفت آسمان را يکی بالای ديگری آفريده (١۵)

اين که آسمان­ها را هفتگانه خواند، دلالت دارد براين که مشرکین معتقد به هفت گانه بودن آسمان­ها بودند، و آن را امری مسلم می ­شمردند و قرآن با آنان به وسيله ­ی همین چيزی که خود آنان مسلم می­ دانستند، دلیل آورده است. به هرحال داستان هفت­گانه بودن آسمان­ها که در کلام نوح آمده به خوبی دلالت دارد براين که اين مسأله از انبيا (عليهم السلام) از قديم­ترين زمان­ها رسيده است.

وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿١٦

و ماه را درميان آسمان­ها مايه روشنائی و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است؟ (١۶)

معنای سراج بودن خورشید اين است که عالم ما را روشن می­کند و اگر اين چراغ خدای تعالی نبود ظلمت عالم را فرامی­گرفت، و معنای نور بودن ماه اين است که ماه به وسيله­ ی نوری که از خورشید می­ گيرد زمین را روشن می­کند، پس چون ماه خودش روشنگر نيست، سراج ناميده نشده، و اين دو آيه در مقام اثبات ربّ بودن خداست تا بفهماند که فقط او لايق پرستش است.

وَاللَّـهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ﴿١٧

و خدا شما را همچون گياهی از زمین رويانيد (١٧)

يعنی خلقت انسان سرانجام منتهی می‌شود به عناصر زمينی، که اگر به طور خاص ترکيب شوند به صورت مواد غذایی درمی­ آيند و پدران و مادران آن را می­ خورند و تبدیل به نطفه و سپس تولد انسان می‌شود و اين باز اشاره به ربوبيّت خدا و ضرورت پرستش او دارد.

ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا ﴿١٨

سپس شما را به همان  زمین  بازمی ­گرداند و بار ديگر  شما را خارج می­ سازد (١٨)

يعنی در  آغاز خاک بوديد و بار ديگر به خاک برمی­ گرديد، منظور از برگرداندن به زمین اين است که شما را می ­ميراند، و در قبر می­کند. و منظور از خارج کردن اين است که روز قيامت برای جزا از قبر بيرونتان می­ آورد.

وَاللَّـهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا ﴿١٩ لِّتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا ﴿٢٠

و خدا زمین را برای شما فرش گسترده ­ای قرار داد (١٩) تا از راه ­های وسيع و درّه­ های آن بگذريد (٢٠)

يعنی زمین را به گونه ­ای خلق کرد که به آسانی بتوانید در آن گردش کنید، نه آنقدر سخت و خشن است که نتوانيد رفت و آمد کنید و نه آن قدر نرم که در آن فرو رويد و نه آن­قدر داغ که به زحمت افتيد و نه آن قدر سرد که به مشکل گرفتار شويد.

قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا ﴿٢١

نوح گفت: پروردگارا! آنها مرا نافرمانی می­کنند و کسی را پيروی کردند که مال و فرزندش جز بر زيان­کاری وی  نيفزود (٢١)

پس اين که حضرت نوح مجددا به خدا شکايت می­کند، خواسته است بفهماند: بزرگان قومش و توان­گران عيّاش، مردم را عليه او می­ شورانند، و بر مخالفت و آزار او تحريک می­کنند و آن مال و فرزندی که از نعمت­های خداست و واجب است شکرش به جا آورده شود، در اين گونه افراد جز زيادتر شدن کفر ثمره­ ای نبخشید و به همين جهت مستوجب خسران از رحمت خدا شدند.

وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا ﴿٢٢

و مکر عظیمی به کار بردند (٢٢)

آيه اشاره به طرح­های شيطانی عظیم و گسترده­ ای دارد که رهبران فاسد قوم نوح به کار می­بردند تا مردم را گمراه ساخته و مانع قبول دعوت نوح بشوند.

وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا ﴿٢٣

و گفتند خدايان خود را از دست ندهيد و مخصوصا بت­  های ودّ، سواع، يغوث، يعوق و نسر را رها نکنيد (٢٣)

منظورشان اين بود که به خاطر نوح دست از عبادت بت ­ها برنداريد، به خصوص اين ۵ بت که بيشتر مورد توجه و پرستش بودند.

وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًاۖ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا ﴿٢٤

و تحقیقا بسياری را گمراه کردند و خدایا! ظالمان را جز ضلالت ميفزای (٢۴)

پيشوايان، بسياری از قوم خود را که از آنان پيروی می­کردند گمراه ساختند و نوح نيز درمقابل اين ستمگران و قوم ظالم نفرین کرد که خدا گمراهي­ شان را بيشتر کند. البته اين گمراهی ابتدائی نيست بلکه مجازاتی است در مقابل کفر و فسق ايشان و به عبارت ديگر خاصيت اعمال گناه آلود آنهاست.

مِّمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّـهِ أَنصَارًا ﴿٢٥

به خاطر گناهان­ شان غرق شدند و در آتش درآورده شدند، پس برای خود جز خدا  هيچ  ياوری  نيافتند (٢۵)

سرانجام، قوم نوح به خاطر معاصی و گناهان­ شان به وسيله­ ی طوفان غرق شدند و داخل آتشی شدند که عذابش با هيچ مقياسی قابل اندازه­ گيری نيست. منظور از آتش، آتش برزخ است که مجرمین بعد از مردن و قبل از قيامت در آن معذّب می­شوند، و اين آيه يکی از دلایل برزخ است، چون که آيه نمی­خواهد بفرمايد: قوم نوح غرق شدند و به زودی در قيامت داخل آتش می­شوند تا منظور از آتش، آتش قيامت باشد. و در آخر برای طعنه و نيش زدن به بت­ها و الهه ­ی آنان می­فرمايد: جز خدا کسی را نيافتند که در غرق نشدن ياري­ شان کند و عذاب را از ايشان بگرداند.

وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ﴿٢٦

و نوح گفت پروردگارا!  احدی از کافران را بر روی زمین باقی نگذار (٢۶)

آيه، تتمه­ ی نفرین نوح  بر قومش است،  اما آيه ٢۵ بين  دو  نفرین نوح (ع)  قرار گرفت تا اشاره کند که هلاکت آنها به خاطر خطاهایی بوده که نوح برشمرده و به علاوه، برای اين بوده که زمينه را برای نفرین بعدی و درخواست هلاکت آنها فراهم سازد، و روشن کند که غرق شدن قوم به خاطر استجابت نفرین نوح بوده است و اين عذاب تا آخرین نفرشان را هلاک کرد.

إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ﴿٢٧

که اگر تو آنها را باقی گذاری، بندگانت را گمراه می‌کنند و جز پليدکار ناسپاس نمی ­زايند (٢٧)

اگر درخواست کردم که همه آنها را هلاک کنی برای اين بود که هيچ فايده­ ای در بقای آنها نيست نه برای مؤمنين، به خاطر اين که اگر زنده بمانند آن چند نفر مؤمن را هم گمراه می‌کنند، و نه برای فرزندان خود، زيرا قومی که ٩۵٠ سال با مؤثرترین بيانات تبلیغ شوند و ايمان نياورند و کفر و فساد، تار و پود زندگی آنها شده باشد قطعا نسل­هايی فاجر و فاسد و کافر تحویل می­دهند.

رَّبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا ﴿٢٨

پروردگارا!  مرا بيامرز و همچنین پدر و مادرم و تمام  افرادی  را  که با  ايمان  وارد خانه‎ی من شدند و جميع زنان و مردان با ايمان را و ظالمان را جز هلاکت ميفزای (٢٨)

يعنی نوح در پايان برای چند نفر طلب آمرزش می­کند، اول: برای خودش مبادا قصور و ترک اولايی از او سرزده باشد. دوم: برای پدر و مادرش به عنوان قدردانی از آنها. سوم: برای تمام زنان و مردان با ايمان تا روز قيامت.