إِنَّ اللَّـهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ ﴿٢٣﴾ وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِیدِ ﴿٢۴﴾
همانا خدا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند به بهشتهایى داخل مىکند که نهرها از پاى درختانش جارى است. در آن جا با دستبندهاى زرّین و مروارید آراسته شوند و لباس شان در آن جا حریر است. (۲۳) و به گفتار پاک هدایت شده و به راه [خداى] ستوده هدایت گردیدهاند. (۲۴)
اما گروه دوم که حقاند، خدای سبحان عهدهدار پاداش شان است. اوّلین تفاوت آن است که در آنجا به صورت فعل مجهول ذکر کرده فرمود: ﴿قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِن نَّارٍ﴾ اما اینجا که گروه حقاند، اول به نام ذات اقدس الهی شروع شده که خدای سبحان عهدهدار پاداش این هاست: می فرماید خدای سبحان کسانی که ایمان آورده عمل صالح انجام داده اند در باغ هایی از بهشت هایی وارد می کند، دستوارههایی از طلا نصیب مؤمنان میشود که از سنخ انگشتر، یا دستبند است، البته واقعیت این ها در بهشت مشخص میشود. جامه ی آنها از حریر است، البته حریر به عنوان بهترین پارچهای است که بشر میشناسد. و در قبال کفّار که حرف های تلخِ گدازندهای هم میشنیدند که به آنها گفته میشد: ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾، این ها حرف های شیوا و شیرین میشنوند: ﴿وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾؛ یعنی به این سَمت و سو هدایت میشوند که فرشتهها به این ها حرف های خوب میزنند، نظیر آن که در حال احتضار و در حال قبض روح، فرشتهها با سلام و درود از این ها روح را قبض میکردند: ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ طَیِّبِینَ یَقولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ، آنان در حالی که پاک و پاکیزه اند، فرشتگانْ جان شان را می گیرند، به آنان می گویند: سلام بر شما، نحل/۳۲﴾. آنچه به اینها گفته میشود همان ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ و مانند آن است؛ اما آنچه این ها یاد میگیرند و به یکدیگر میگویند ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُم بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ٭دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، نیایش شان در آنجا این است که: خدایا! از هر عیب و نقصی منزّهی، و درود خدا در آنجا به آنان عطا کردن سلامتی کامل است، و پایان بخشِ نیایش شان این است که همه ستایش ها ویژه خدا مالک و مربی جهانیان است. یونس/۹ و۱۰﴾ آنها اگر چیزی را بخواهند میوهای،آبی را بخواهند میگویند: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾، برخوردی که با یکدیگر دارند سلام است: ﴿تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ آنگاه ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ وقتی از نعمت های بهشت بهره بردند، میگویند: حمد برای خداست. پس در واقع هم به این ها حرف های خوب گفته میشود، یعنی فرشتهها با ادب و با تکریم با این ها سخن میگویند، و هم خود این ها هدایتشدهاند که چگونه با یکدیگر حرف بزنند، چگونه با خدا سخن بگویند، چگونه با نِعَم بهشت حرف بزنند، چگونه بعد از تنعّم از نِعم بهشت حرف بزنند. ﴿هُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾ چیست؟ در بخش هایی از قرآن کریم آمده است که ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ، برای کسی که از مقام پروردگارش [که احاطه و تسلّط او بر ظاهر و باطن هستی است] بترسد دو بهشت است. الرحمان/۴۶﴾، سپس فرمود: ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾؛ دو بهشت است غیر از این دو بهشت که جمعش میشود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾. این یک معناست؛ اما معنای دیگری برای ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ هست و آن این است که این ها هم جنّتِ جسمانی دارند هم جنّت روحانی، در جنّت جسمانی روح شان حضور و اشراف دارد، ولی در جنّت روحانی در عین حال که جسم دارند جسم حضور ندارد. میفرماید: ﴿وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾؛ به طرف خدایی که حمید است راهنمایی میشوند که آنجا بروند، آنجا دیگر سخن از جسم نیست، سخن از درخت و حَجَر و شجر نیست. فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ٭فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ، یقیناً پرهیزکاران در بهشت ها و کنار نهرها هستند؛ در جایگاهی حق و پسندیده نزد پادشاهی توانا. قمر/۵۴ و ۵۵﴾؛ نه این که وقتی میخواهند نزد خدا بروند، بدن ندارند، زیرا هیچ وقت مؤمن بیبدن و بیجسم نخواهد بود، ولی آنجا جای بدن نیست. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ در اینجا جسم حضور دارد چه این که جان حضور دارد؛ اما ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ فقط جان حضور دارد نه جسم، زیرا ذات اقدس الهی جا ندارد تا جسم آنجا بیاید؛ مثل این که این مطالبی که الآن طرح میشود، در این مطالب چشم و گوش کار نمیکند، فقط عقل کار میکند که منزّه از جسم است. پس این بزرگوارانی که این نعمتها را در بهشت ادراک کردند، به طرف ذات اقدس الهیای حرکت میکنند که هم محمود است بالذّات، هم خودش را حمد میکند و هم این که تمام حمدها برای خدای سبحان است. بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» نشان میدهد که رسیدن به مقام قُرب الهی کار همه نیست به آسانی نصیب کسی نمیشود. اگر کسی واجد این سه عنصر بود: ۱) یعنی دارای نفس مطمئنّه بود ۲) دارای نفسی بود که راضیِ به قضای الهی است و ۳) دارای نفسی بود که ذات اقدس الهی از عقاید و اخلاق و اعمال او راضی است، از این سه عنصر مدد میگیرد و مخاطب میشود که ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ، ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته! به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد. فجر/ ۲۷ و ۲۸﴾ در حالی که ﴿رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً﴾ یعنی «مطمئنّهً راضیهً مرضیهً»؛ وقتی این سه صفت را داشتی حالا بیا بالا: ﴿ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ﴾، آن وقت آن مقام برتر نصیبش میشود. در عین حال که جسم دارد جسم بالا نمیرود، مثل این که الآن ما اینجا حرف میزنیم، جسم نمیفهمد تا بالا بیاید، عقل میفهمد.[۱]
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿٢۵﴾
بىتردید کسانى که کافر شدند و از راه خدا و مسجد الحرام- که آن را براى مردم، چه مقیم آن و چه مسافر، یکسان قرار دادهایم- باز مىدارند، و هر که بخواهد در این سرزمین به ستم کجروى کند، او را از عذابى دردناک مىچشانیم. (۲۵)
می فرماید: کسانی که کافر شدند و همواره مردم را از راه خدا، که همان دین اسلام است، باز میدارند و مؤمنین را از ورود به مسجد الحرام که ما آن را معبدی برای مردم قرار دادیم چه مردمی که در آنجا زندگی می کنند و چه مردمی که از نقاط دور وارد می شوند، جلوگیری میکنند، به آنها از عذاب میچشانیم.[۲]وقتی وجود مبارک پیغمبر(ص) از مکّه به مدینه مهاجرت کردند نظامی تشکیل دادند، مسلمان ها به احکام حج آشنا شدند و خواستند به مکّه بروند، همان مشرکان حجاز مانع این ها بودند، چون فریضهٴ حج در مدینه نازل شده است نه در مکه، وقتی میخواستند به مکه بروند آنها جلویشان را میگرفتند، نمیگذاشتند که حاجیان و معتمران به مکّه بروند. کسی بخواهد ملحدانه و ظالمانه در این سرزمین قدم بردارد، یعنی این ها که از نظر اعتقاد، کفر ورزیدند و ایمان نیاوردند، و کارشکنیهای همهجانبه دارند و با تبلیغات سوء نمیگذارند کسی ایمان بیاورد، و همچنین نمیگذارند آنها که ایمان آوردند وظایف دینیشان را دربارهٴ حج و عمره انجام بدهند، چه آن گروه که ﴿کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ﴾ چه این گروه که ﴿یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ به عذاب الیم مبتلا میشوند. خدای سبحان بر اساس اراده کسی را عِقاب نمیکند بر اساس اهتمام به گناه حساب نمیکند. اما دربارهٴ خصوص مکه این طور است که اگر کسی ارادهٴ ظلم کند ولو دستش به ظلم نرسد، از عذاب الهی نجات پیدا نمیکند و گرفتار عذاب الهی میشود. فرمود:این مسجدالحرام را برای همهٴ مردم قبله قرار دادیم، محل طواف و زیارت و پناهگاه قرار دادیم. حاضر و مسافر دربارهٴ این مسجدالحرام یکسان هستند؛ هیچ کسی حقّ تقدّم ندارد دیگری را منع کند. «عاکِف» یعنی مقیم یعنی کسی که در همان سرزمین زندگی میکند؛ «بادی» یعنی کسی که از خارج میآید.[۳]
وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لَّا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ﴿٢۶﴾
و چون براى ابراهیم جایگاه کعبه را آماده کردیم [گفتیم: در این کانون توحید] چیزى را شریک من نکن، و خانهام را براى طواف کنندگان و قیام کنندگان [به عبادت] و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاک دار. (۲۶)
در جریان حرمت و احترام کعبه، از همان اول جریان حضرت ابراهیم(ع) و کیفیت ساختن این را با عظمت و جلال ذکر میکند، میفرماید: به این وضع خانه بساز و این خانه را از لوث دیگران تطهیر کن و اعلان عمومی بده که به مکّه بیاند، آنها حرف تو را میشنوند، اطاعت میکنند و به مکه میآیند و حجّ شان را انجام میدهند. ما (تَبْوِئه) کردیم، یعنی مکانِ بیت را برای حضرت ابراهیم آماده کردیم. معلوم میشود این بیت قبلاً بوده که میگویند از عهد آدم(ع) بوده و انبیای قبل از حضرت ابراهیم هم دور آن طواف کردند، حالا در زمان طوفان یا غیر طوفان حوادثی رخ داد و این بیت اثرش برطرف شد. فرمود ما مکانِ این بیت را برای حضرت ابراهیم آماده کردیم و به او نشان دادیم که اینجا بیت است، یعنی درست است که باید کعبه بسازی اما در همان جای اصلیاش باید بسازی: به او گفتیم که ﴿أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً﴾؛ این بیت، بیت توحید است، نه تو شرک بورز، نه کسانی که اهل این بیتاند مجاز به شرکاند، این فقط بیتالله است و فقط برای عبادت است و لاغیر. چیزی را شریکِ من قرار ندهید. فرمود: این وظیفه توست، و این خانه را آماده کن برای موحّدان ناب ﴿لِلطَّائِفِینَ﴾ کسانی که میخواهند دور کعبه طواف کنند ﴿وَالْقَائِمِینَ﴾؛ کسانی که میخواهند به سوی کعبه نماز بخوانند. فرمود: خودت که موحّدِ نابی، پیروانت هم که موحّد ناباند، لذا این خانه باید خانهٴ توحیدِ ناب باشد، این بیت باید طاهر باشد، برای کسانی که قصد طواف، یا قصد نماز به سوی آن دارند، قابل توجه این که، از صلات به عنوان قیام و رکوع و سجود یاد شده است، و نگذار آلوده بشود و اگر یک وقت آلوده شد باید از لوث صَنم و وثن تطهیر کنی. و منظور از این که بیت را به خود نسبت داده، فرمود: بیتی، این است که بفهماند این خانه مخصوص عبادت من است.[۴]
وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَىٰ کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ ﴿٢٧﴾
و میان مردم نداى حج ده تا پیاده و سوار بر مرکبهاى لاغر [تندرو] از هر راه دورى به سوى تو آیند. (۲۷)
کلمه حج در اصل لغت به معنای قصد است و اگر عمل مخصوص در بیت الحرام را که اولین بار ابراهیم (ع) آن را تشریع نمود و در شریعت محمدی (ص) نیز جریان یافت، حج نامیدهاند، به همین جهت است که هر کس بخواهد این عمل را انجام دهد قصد خانه خدا میکند. و (اذن فی الناس بالحج) یعنی در میان مردم ندا کن که قصد خانه کنند و عمل حج را انجام دهند. یعنی در میان مردم اعلام کن که اگر اعلام کنی مردم چه پیاده و چه سوار بر اشتران لاغر از هر راه دوری خواهند آمد. ﴿عَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ کسی از راه دور بخواهد بیاید سوار اسب یا شتر یا استر بشود از راه دور از این لابهلای کوهها و درّه میآید این مرکوبش لاغر میشود.[۵]
لِّیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّـهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَهِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ ﴿٢٨﴾
تا ناظر منافع خود باشند و نام خدا را در روزهاى معین، بر آنچه از چهارپایان روزیشان کرده است یاد کنند پس از آنها بخورید و به درماندهى مستمند بخورانید. (۲۸)
یعنی اگر اعلام کنی به سوی تو میآیند، برای این که منافع خود را مشاهده کنند. فرمود: ﴿لِیَشْهَدُوا﴾ ترغیب میکند به این که کسانی که به قصد حج میآیند، تنها برای عبادتِ فردی نباشد عبادتِ اجتماعی و منافع اجتماعی را هم در نظر داشته باشند. ﴿لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ از امام صادق(ع) سؤال کردند «منافع الدنیا أو منافع الآخره» فرمود: هم منافع دنیا هم منافع آخرت، اینجا منظور حج گزاری نیست، چون این حج گزاری قبلا هم بوده، بلکه منظور اقامه حج است، اقامهٴ حج به وسیلهٴ حکومت اسلامی شد، اگر امروزه در مصر، تونس، یمن، اردن، کویت و در سایر کشورهای اسلامی و عربی نهضت اسلامی شده است، قسمت مهم به برکت همان برائت از مشرکین است که به وسیلهٴ حکومت اسلامی انجام میگیرد. کشورهای اسلامی از رسانههای ما اطلاعی ندارند، اما وقتی ببینند فریاد برائت از مشرکان در فضای مکّه یا در عرفات یا در مِنا بلند است مسلمان ها بیدار میشوند. این همان تَلبیه است. اولاً: تلبیه یک پاسخ مستقیمی است به دعوت ابراهیم(ع) و پیغمبر(ص)، ثانیاً: آنها گفتند بیایید حج، ما میگوییم: لبیک، البته این لبیک هم اجابت به دعوت پیامبران الهی است هم بالاصاله اجابت دعوت ذات اقدس الهی است که فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾ اما مشرکان، یک لبیک آلوده به شرک داشتند، میگفتند: «لبیک اللهمّ لبیک لبیک لا شریک لک الاّ شریک هو لک» میگفتند: شریکی نداری مگر آن شریکی که آن هم برای توست، این جزء تلویه مردم در جاهلیّت بود. اسلام آمده بگوید: این شرک است، آن را با توحید مخلوط نکنید، بگویید: «لبیک اللهمّ لبیک لبیک لا شریک لک لبیّک! إنّ الحمد و النعمه لک و المُلک» بردن نام خدا هنگام ذبح و نحر کردن، معنایش این نیست که انسان حتماً بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» نام خدا را باید ببرد بگوید «سبحان الله» «الله اکبر» «لا إله إلاّ الله» «لا حول و لا قوّه الاّ بالله» درست است چون هر کدام از این اذکار را که ببرد نام خداست. «بائس» یعنی کسی که نیازمند است گرفتار شدّت و رنج و درد است، و فقیر هم به کسی میگویند که ستون فقراتش شکسته است و قدرت ایستادن ندارد، کسی اگر گرفتار ضعفِ مالی باشد قدرت ایستادگی در برابر حوادث را ندارد به او فقیر میگویند، فرمود: این ها را باید اطعام کنید.[۶] مراد از بهیمه الانعام انواع سهگانه مذکور یعنی شتر و گاو و گوسفند است، البته گوسفند هم اعم از بز و میش است. و ایامی معین یعنی ایام تشریق – روز ده و یازده و دوازده و سیزده ذی الحجه – ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) ایام معلومات را به همین ایام تفسیر کردهاند. و مراد از ذکر نام خدا بر بهیمه، ذکر آن در هنگام ذبح گوسفند و یا نحر شتر است. و این آیه شریفه مشتمل بر دو نوع حکم است یکی ترخیصی که همان امر به خوردن از قربانی است و یکی الزامی که عبارت است از اطعام به فقیر.[۷]
ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ ﴿٢٩﴾
سپس باید آلودگى خود را بزدایند و به نذرهای شان وفا کنند و برگرد خانهى کهن طواف نمایند. (۲۹)
“قضای تفث” به معنای زایل کردن هر چیزی است که به خاطر احرام در بدن پیدا شده، مانند ناخن، مو، و امثال آن. و قضای تفث، کنایه است از بیرون شدن از احرام. و مقصود از جمله (و لیوفوا نذورهم) اتمام هر تکلیفی است که با نذر و امثال آن به گردن شان آمده. و مراد از ﴿وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ﴾ بنا بر آنچه در تفسیر ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) آمده، طواف نساء است، چون خروج از احرام به طوری که همه محرمات احرام حلال شود، جز با طواف نساء صورت نمیگیرد، و طواف نساء آخرین عمل حج است که بعد از آن تمامی محرمات حلال میشود.[۸] وصف این بیت به عنوان بیتِ عَتیق، پیام خاصّ خودش را دارد، اگر گفتند: ﴿وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ﴾ یعنی شما دور خانهٴ آزاد و آزادی نماز می خوانید و طواف میکنید، لذا نباید بردهٴ کسی باشید. در بیانات نورانی حضرت امیر است که «عبد الشهوه أذلّ مِن عبد الرق» فرمود: کسی که بندهٴ شهوت است ذلیلتر از برده است.[۹]
ذَٰلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّـهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَىٰ عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ ﴿٣٠﴾
این است و هر کس مقررات خدا را بزرگ دارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است. و چهارپایان براى شما جز آنچه بر شما خوانده مىشود حلال است، پس از پلیدى که بتها هستند دورى کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید. (۳۰)
بعد از آنکه بیان کرد که مناسک حج عبارت است از احرام، طواف، نماز، قربانی، اخلاص و اجتناب از شرک، با کلمه ذلک فرمود: این بود آنچه در زمان ابراهیم و به زبان او برای مردم تشریع کردیم. و حرمات خدا همان اموری است که از آنها نهی فرموده، و برای آنها حدودی معین کرده که مردم از آن حدود تجاوز نکنند، و به ماوراء آنها قدم نگذارند، پس تعظیم آن حدود همین است که از آنها تجاوز نکنند. کسی حُرُمات الهی را تعظیم کند این برایش خیر است، سپس فرمود: انعام سهگانه، یعنی گاو و گوسفند و شتر برای شما حلال است چیزهایی هم بر شما حرام است که ما بعداً خواهیم گفت، چون سورهٴ مبارکهٴ «حج» قبل از سورهٴ مبارکهٴ «مائده» نازل شده در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آنجا مشخص فرمود که چه چیزی برای شما حرام است فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَهُ وَالْمَوْقُوذَهُ وَالْمُتَرَدِّیَهُ وَالنَّطِیحَهُ وَمَا أَکَلَ السَّبْعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِکُمْ فِسْقٌ،گوشت مردار، خون، گوشت خوک، آنچه به غیر نام خدا ذبح شده، حیوان خفه شده، حیوان به کتک مرده، آنچه در اثر سقوط از بلندى مرده و آنچه با شاخ حیوان دیگرى مرده، نیم خوردهى درنده مگر آنچه را که به موقع سر بریدید، آنچه براى بتها ذبح شده و نیز قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبههای تیر مخصوص قمار، تمام این اعمال فسق است، مائده/۳﴾ میفهماند که انعام – در عین اینکه از جمله رزقهایی است که خدا به مردم داده و بر ایشان حلال کرده – حدودی هم برای آن معین نموده که نباید از آن تجاوز شود، در آیه مورد بحث توجه مخصوصی به ذبح برای غیر خدا شده است، چون مشرکین در حج خود برای بت ها قربانی میکردند، با این که از سنن ابراهیم (ع) تنها سنت حج در میان آنان باقی مانده بود، آن را هم به این صورت در آورده بودند که بت هایی بر بام کعبه، و عدهای را بالای صفا و مروه و عدهای را در منی نصب کرده و قربانی های خود را به نام آنها ذبح میکردند. پس اجتناب از این عمل منظور نظر آیه است، در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» موارد فراوانی را هم به عنوان رجس ذکر کرده فرموده ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ، اى مؤمنان! حق این است که شراب و قمار و بتهاى نصب شده و تیرهاى قمار، پلیدى و از عمل شیطان هستند، پس از آنها دورى کنید تا رستگار شوید، مائده/۹۰﴾ اینجا هم که فرمود: ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ﴾ این بعضی از مصادیقش را ذکر کرده چون محلّ ابتلا بوده آنها بتپرست بودند، تَلبیهشان هم با شرک آمیخته بود. و مشرکین در باره تقرب به بت ها و قربانی کردن برای آنها و به نام آنها اصرار میورزیدند.[۱۰] پیغمبر(ص) بعد از نماز صبح به مردم اعلام کرد که شهادتِ زور و شرک، معادل هم هستند، بعد این آیه را خواند برای این که خدای سبحان هم از شرک نهی کرده هم از قولِ زور، «زارَ» یعنی «اِنْحَرَف» «زُوْر» یعنی انحراف. پس هر سخنِ باطلی «زور» است، دروغ، غیبت، تهمت، این ها زور است، اما شهادتِ باطل که حقّی را باطل کند، باطلی را حق کند در ردیف شرک است.[۱۱]
حُنَفَاءَ لِلَّـهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّـهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ ﴿٣١﴾
در حالى که مخلصان خدا باشید، نه مشرک به او. و هر کس به خدا شرک آورد، بدان ماند که گویى از آسمان افتاده و مرغان، او را مىربایند یا تندباد، او را به نقطهاى دور پرتاب مىکند. (۳۱)
این گروهی که تعظیمِ حُرُمات الهی میکنند، طبق آیهٴ۳۰، شعائر الهی را تعظیم میکنند، این ها جزء ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ﴾ هستند که در مسیرند و تلاش و کوشششان این است که حنیفانه حرکت کنند. تمام سعیشان این است که از وسط جادّه بیرون نروند. اما کسانی که هتک حرمات الهی دامنگیر آنها شده آنها مشرکند، حالا یا شرکِ اعتقادی یا شرکِ عملی. اما هتّاکان حرمت های الهی اگر نسبت به اصل دین هتک کردند که شرکِ اعتقادی است، و اگر نسبت به برخی از اعمال دین، وظایف دین و مناسک دین هتکِ عملی کردند این شرکِ عملی است. چون انسان یک پناهگاه بیشتر ندارد و آن خداست گاهی میگویند: شما به ریسمان محکم خدا چنگ بزنید ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾، گاهی میگویند: خطر در عالَم فراوان است شما سنگری داشته باشید، آن سنگر را ملتحد میگویند. فرمود: غیر از لطفِ خدا هیچ سنگری در عالَم نیست ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً، و هرگز جز او پشت و پناهى نخواهى یافت، کهف/۲۷﴾، پس یا دست به طناب بزن، یا برو سنگر هر دو یکی است، در حقیقت، اگر کسی به هیچ یک از این دو متمسک نشد، این مثل آن است که بین زمین و آسمان معلّق مانده، یا همانجا کرکس ها این را میگیرند و میربایند و لقمه میکنند، یا تندباد این را در یک مکان دوری پَرت میکند مثل تَه درّه که همهٴ استخوان هایش را نرم و پودر میکند، بالأخره چیزی از او نمیماند، این برای کسی است که ﴿یُشْرِکْ بِاللَّهِ﴾ بود، اما اگر کسی حَنیف بود میشود مُعظّم شعائر الهی.[۱۲]
ذَٰلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّـهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴿٣٢﴾
این است و هر کس شعائر خدا را بزرگ دارد بىتردید آن نشانه تقواى دلهاست. (۳۲)
فرمود: بر اساس اعتقاد و عمل، شعائر الهی را بزرگ بشمارید، این کار از تقوای قلوب است. آنچه را که خدا به عنوان علامت قرار داده، گرچه همهٴ احکام الهی از یک نظر میتواند علامت باشد، اما در جریانها وکنگرههای عمومی مثل حج و عُمره این ها جزء علامت های الهی و اسلامی است. و قطعا تعظیمِ شعائر خدا از افعال مردانی است که دارای ﴿تَقْوَی الْقُلُوبِ﴾اند. تقوا اصولاً صفتی است نفسانی این صفت گاهی مَلکه است، گاهی حال و گاهی بالاتر از مَلکه به منزلهٴ فصل مقوِّم مردان باتقواست، اگر قلب متّقی بود، اعمالِ صالح از چنین انسانی صادر میشود، در حقیقت تقوای قلب است که عمل را سامان میبخشد و اعمال را هدایت میکند، اگر قلب نباشد عمل بیروح یا منافقانه یا عادت یا نفاق است، وقتی عمل اثر دارد که نه عادت باشد نه نفاق. دربارهٴ این شترها و گوسفندها و گاوها که جزء قربانی ها هستند و مَطایای صحنهٴ قیامت میشوند، فرمود: یک حیوانِ فَربه سالمی باشد، زیرا همین قربانی ها، مَرکب های شما در قیامت هستند، چون در آنجا بعضی ها پابرهنهاند، بعضی با کفش، بعضی پیادهاند، بعضی ها سواره اند، این هایی که اهل ضحایای خوباند در قیامت دارای مرکَب های خوبی هم هستند. یک عدّه میگویند که قربانی برای چه؟ خدا که احتیاج ندارد، درست است خدا احتیاج ندارد، ولی شما محتاجید که از مالتان بگذرید و قطعِ علاقه کنید و به خدا نزدیک شوید، آنچه به خدای سبحان میرسد گوشت و خون نیست، این گوشت و خون در زمین میماند، خدا محتاج به گوشت قربانی نیست، چون منزّه از حاجت است، چه این که محتاج به تقوای شما هم نیست چون غنیّ محض است، ولی شما محتاجید که با قربانی تقوا پیدا کنید و با تقوا بالا بروید.[۱۳]
لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ ﴿٣٣﴾
در آن براى شما منافعى است تا زمانى معین، سپس محل آنها در کنار خانهى کهن است. (۳۳)
اما در جریان شترهایی که به عنوان هَدْی (قربانی) در سفر حج اعزام میشوند و به همراه برده میشوند، این ها در یک مقطع محدودی مال شما هستند شیر و پشم شان، و بچهای که تولید میکنند برای شماست، حقّ سوار شدن برآنها و باربری روی این ها دارید، همهٴ این ها منافعی است که شما میتوانید از شتر ببرید اما تا چه موقع؟ فرمود: وقتی این ها به کعبه رسیدند دیگر باید قربانی بشوند، باید توجه کرد که ﴿ثُمَّ مَحِلُّهَا﴾ این اسم زمان است نه اسم مکان، مکانش را ﴿إِلَی الْبَیْتِ﴾ معیّن کرده، زمانش را «مَحِل» بیان کرده، فرمود: وقتی به بیتِ عَتیق رسیدید، باید ذبح یا نَحر کنید، اما منظور این نیست که این را کنار کعبه ببرید، آنجا مسجدالحرام است، آنجا جای ذبح و نحر نیست. فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنکُم مُتَعَمِّدَاً فَجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ، اى مؤمنان! وقتى که احرام دارید شکار را مکشید، و هر کس از شما عمدا آن را بکشد، باید کفارهاى معادل آن از چهارپایان بدهد، مائده/۹۵﴾. یعنی وقتی به حرم رسیدید در محدودهٴ مکّه این را باید نحر یا ذبح کنید، حالا بعضی از قربانی ها هستند که باید در مِنیٰ ذبح یا نَحر بشوند بعضی ها هستند که در همان محدودهٴ مکّه و حرم مثل کفّارات. بعد میفرماید: این بیت از دیرزمان معبَد بود، و در همهٴ ملل و نِحَل که انبیای ابراهیمی(ع) این ها را آوردند محترم بود.[۱۴]
وَلِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا لِّیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّـهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَهِ الْأَنْعَامِ فَإِلَـٰهُکُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ ﴿٣۴﴾
و براى هر امتى قربانگاهى قرار دادیم تا نام خدا را بر [ذبح] چهارپایانى که روزى آنها کرده است ببرند، پس [بدانید که] خداى شما خداى یگانه است، پس به فرمان او گردن نهید. و فروتنان را بشارت ده (۳۴)
بعد از این که جریان حج را ذکر فرمود به صبغهٴ بینالمللی بودن این عبادت هم اشاره کرد. فرمود: جریان حج یک جریان بینالمللی است، بخشی از عبادت ها مخصوص یک ملّت است، اما برخی از عبادت ها برای همه مِلل الهی و اسلامی است، هیچ ملّتی نیست که مَنسِک و جریان قربانی را نداشته باشد فرمود: ﴿وَلِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنا مَنسَکاً﴾ بنابراین در هر ملّتی هست، منتها ممکن است زمان و زمینش فرق کند. اصلِ قربانی و نام خدا بر قربانی به هنگام ذبح، در هر ملّتی بود، ولی این را آلوده کردند، پس اصلِ این مسائل که خدای سبحان به زبان انبیا (ع) بیان کرده جزء شعائر الهی می شود، در هر ملّتی باید شعائر خودشان را در آن عصر که مطابق با حجّت آن عصر است تعظیم کنند و هتک حرمت در هر عصری آن خطر را دارد که ﴿فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾. فرمود: ﴿فَإِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا﴾ چون بیش از یک خدا نیست مطیع او باشید، مشرکان مشکل توحید در الله نداشتند، مشکل شان توحید در اله بود، میگفتند: ما آلهه متعدّد داریم، حضرت فرمود: اله هم مثل الله بیش از یکی نیست. مُخبِتین چه کسانی هستند؟ چند گروه را نام میبرد که این ها جزء مخبتیناند. اِخبات را اینچنین معنا کردند که این قدر انسان متواضع و خاضع و تسلیم باشد که اگر پرندهای روی سرِ او نشسته است سرش را تکان ندهد که پرنده پرواز کند، این قدر در پیشگاه ذات اقدس الهی سر به زیر باشد. این معنای اخبات است. مصادیقی که برای مُخبِتین ذکر شدهاند چند گروهاند و چه کسانی هستند؟ آیه بعد مخبتین را معرفی می کند.[۱۵] پس معنای آیه این است که ما در امت های گذشته آنهایی که ایمان داشتند، عبادتی با پیشکش قربانی قرار داده بودیم تا آنان نیز نام خدا را بر بهیمه انعام که خدای شان روزی کرده بود ببرند. و خلاصه شما پیروان ابراهیم اولین امتی نیستید که قربانی برایتان مقرر شده، بلکه برای قبل از شما هم مقرر شده بود. وقتی خدای شما همان خدایی باشد که برای امت های گذشته نیز احکام شما را تشریع کرده، پس بدانید که معبود شما و آن امت ها یکی است پس اسلام بیاورید، تسلیمش شوید به این که عمل خود را خالص و تنها برای او به جا بیاورید، و در قربانی های خود به خدایی دیگر تقرب مجویید.[۱۶]
الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَىٰ مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلَاهِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿٣۵﴾
همانان که چون نام خدا یاد شود دلهایشان هراس یابد، و آنان که بر مصیبتى که برسرشان آید صابرند و برپا دارندگان نمازند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق مىکنند.(۳۵)
مخبتین عبارتند از: ﴿الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ این گروه از دیگران برترند همین که نام خدا را میبرند دل شان میتَپد، این ها سالک نیستند مجذوباند، این معلوم میشود از سنخ لفظ و مفهوم و امثال ذلک نیست، دل به نام خدای سبحان آرام میگیرد و بس، اول میتپد کم کم نزدیک میشود سپس آرام میگیرد. ﴿وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ﴾ در مصائب فقط حرف شان ﴿إِنَّا لِلّهِ﴾ است، درست است قبل از وقوع حادثه نگراناند و تلاش و کوشش میکنند که اتفاق نیفتد، اما وقتی که حادثه نازل شد راضی به قضای الهیاند. ﴿وَالْمُقِیمِی الصَّلاَهِ﴾ این ها کسانی هستند که نماز را اقامه میکنند، پس سخن از قرائت و خواندن نماز نیست، برای این که نماز عمود دین است، عمود را نمیخوانند عمود را به پا میدارند اقامه میکنند. فرمود: ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾ که زکات واجب و زکات مستحب همه را در برمیگیرد، علم را هم در برمیگیرد. هر چه را خدای سبحان به بندگان صالح عطا کرده آنها به عنوان عطیّهٴ الهی به دیگران خواهند داد.[۱۷]
وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِّن شَعَائِرِ اللَّـهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّـهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّکَذَٰلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿٣۶﴾
و [قربانى] شتران فربه را براى شما از جمله شعائر خدا قرار دادیم، در آنها براى شما خیر است. پس نام خدا را بر [ذبح] آنها در حالى که ایستادهاند ببرید، و چون به پهلو افتادند [و جان دادند] از آنها بخورید و فقیر قانع و فقیر سائل را اطعام کنید. این گونه آن را ما برای شما مسخر کردیم، باشد که شما سپاسگزار باشید. (۳۶)
بُدْنْ که جمع بدنه است شتر را میگویند، به شتر بدنه می گویند برای این که حجمش بیش از حجمِ گاو و گوسفند است، و این ها جزء شعائر الهی است این ها را محترم بشمارید ﴿لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ﴾ خیری که خدای سبحان در این گونه از موارد مطرح میکند، همان قسمت مهم خیرِ اخروی است، در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده که شما به فکر منافع دنیایی هستید، اما ذات اقدس الهی به فکر منافع آخرت است شما را به آخرت دعوت میکند، می فرماید: ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا، هیچ پیامبرى مجاز نیست اسیر داشته باشد تا آن وقت که سیطرهى خود را در منطقه تثبیت کند. شما دنیاى عرضى را مىخواهید و خدا آخرت را مىخواهد، انفال/۶۷﴾ عَرَض یعنی کالا که جمعش عروض است نه اَعراض، شما عَرَض دنیا را میخواهید یعنی کالای دنیا را میخواهید. در این قسمت که خدا میفرماید: این برای شما خیر است، یعنی منافع معنوی فراوانی را به همراه دارد، درست است منافع مادّی را هم دارد، اما قسمت مهمّ منافع این کار به آخرت شما برمیگردد. فرمود: نام خدا را ببرید، میبینید لحظه به لحظه سخن از توحید است، البته در آن فضا که این ها قربانی را برای بت ها میکردند و ﴿لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ بود در آن فضا پشت سر هم می فرماید: قربانی را به نام خدای سبحان انجام بدهید. فرمود: ﴿فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ﴾ «صَواف» به معنای به صف ایستادن نیست، بلکه به شترانی گفته می شود که برای قربانی ایستاده باشند. در نحر واجب است که شتر کاملا رو به قبله باشد، بین سینه و گردن او یک گودی هست، در این گودی باید آن کارد و مانند آن فرو برود و این شخص باید نام خدا را ببرد این حلال میشود، نَحر برای شتر است ذبح برای گاو و گوسفند، حالا چون منحور باید رو به قبله باشد اگر ایستاده باشد که صَواف است صحیح می باشد، اگر به زانو افتاده باشد که هنگام بار کردن یا سوار کردن این ها را به زانو میخوابانند باز صحیح است، و اگر نظیر گاو و گوسفند این ها را به پهلو بخوابانند باز صحیح است، که باید منحور رو به قبله باشد آن شرایط خاص هم داشته باشد حالا این که فرمود: ﴿صَوَافَّ﴾ چون غالباً این طور است که شتر را در حال ایستادن که رو به قبله است نحر میکنند، وقتی که خونش رفت نَفَسش تمام شد میافتد، وقتی افتاد از این حالت تعبیر میکند به ﴿فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا﴾ یعنی پهلوهای او به زمین بخورد ﴿فَکُلُوا مِنْهَا﴾ پس از آن بخورید، چون در جاهلیّت این کار را نمیکردند و از قربانی هیچ بهرهای نمیبردند، این دستور در مقابل آن اعتقاد جاهلیت است که نه خوردن از او را جایز می دانستند. اما ﴿وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ﴾ فرق قانع و مُعترّ آن است که قانع آن نیازمندی است که خود را نشان نمیدهد در معرض قرار نمیدهد. اما مُعترّ آن نیازمندی است که خود را در معرض هم قرار میدهد. البته قرآن کریم همهٴ ما را مکلّف کرده که از فقرایی که قانعاند، که ﴿یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ، ناآگاه آنها را توانگر میپندارد، بقره ۲۷۳﴾ آنها را دریابیم، کسانی که مردم از وضع داخلی آنها باخبر نیستند، چون میبینند این ها سر و وضع تمییزی دارند خیال میکنند که وضع مالی شان هم خوب است. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که چیدن میوه در شب، و قربانی کردن در شب مکروه است، برای این که نه قانعی عبور میکند، نه سائلی. یا فرمود: میوه را در روز بچینید که به این گروه برسد قربانی را در روز انجام بدهید که به مستحقّین برسد. در آیات حج که اینها را قربانی میکنید باید شاکر باشید و سپاسگزار.[۱۸] این گونه ما آنها را مسخر شما ساختیم تا شکر خدا را به جا آورید. و راستى این عجیب است حیوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسلیم است که اجازه مىدهد کودکى پاهاى او را محکم ببندد، و او را نحر کند. گاهى خداوند براى نشان دادن اهمیت این تسخیر ، فرمان اطاعت و تسلیم را از این حیوانات بر مىدارد و دیدهایم یک شتر خشمگین و عصبانى که در حال عادى کودک خردسال مهار او را مىکشید تبدیل به موجود خطرناکى مىشود که چندین انسان نیرومند از عهده او بر نمىآیند.[۱۹]
لَن یَنَالَ اللَّـهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَـٰکِن یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنکُمْ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّـهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ ﴿٣٧﴾
هرگز گوشت و خون آنها به خدا نخواهد رسید و لیکن تقواى شماست که به او مىرسد. این گونه آنها را مسخر شما کرد تا خدا را به خاطر آن که هدایتتان نموده به بزرگى یاد کنید. و نیکوکاران را مژده ده. (۳۷)
پاسخ از سؤالی است که ممکن است بشود، چون ممکن است سادهلوحی توهم کند که خدا از این قربانی استفاده میکند و بهرهای از گوشت و یا خون آن عایدش میشود، لذا جواب داد، که: نه، چیزی از این قربانیها و گوشت و خون آنها عاید خدا نمیشود، چون خدا از جسمیت و از هر حاجتی منزه است. تنها تقوای شما به او میرسد، آن هم به این معنا که دارندگان تقوی به او تقرب میجویند. و یا ممکن است کسی که آن طور سادهلوح نیست چنین توهم کند که با این که خدا منزه از جسمیت و از هر نقص و حاجتی است و از گوشت و خون قربانیها بهرهای نمیبرد، چه معنا دارد که ما حیوانات خود را به نام او قربانی کنیم؟ لذا جواب داده که مطلب همین طور است، و لیکن این قربانیها اثری معنوی برای آورندهاش دارد، یعنی این آثار معنوی به سوی خدای تعالی صعود می کند و صاحبش را به خدا نزدیک می کند آن قدر نزدیک، که دیگر حجابی بین او و خدا نماند.[۲۰] و معنای آیه این است که: خداوند آن حیوان را این چنین برای شما مسخر نمود که همهٴ بهرهها را ببرید یکی از آن فوایدی که نصیبتان میشود، بهرهٴ عبادی است که قربانی کنید و الله اکبر بگویید، یعنی خدا را بزرگ بشمارید هم از نظر قلب، تعظیم و تکبیر الهی را در دل جا بدهید، هم از نظر زبان آن ذکر مخصوص «الله أکبرُ علی ما هَدانا» یادتان نرود، ﴿لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ﴾، بعد میفرماید: ﴿وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ﴾ احسان سه بخش دارد، یک بخشاش این است که کسی کار خوب میکند، که اینجا احسان یعنی صاحبِ فعلِ حَسن، اما احسان به معنای دوم، انجام کار خیر نسبت به دیگری است، مثلا مشکل مردم را حل کردن، عیادت کردن، قرضالحسنه دادن، رعایت حقوق دیگران این احسانِ به غیر است. قِسم سوم نه به معنای فعلِ حَسن است، و نه به معنای احسانِ به غیر است، بلکه احسان، مقامی از مقامات سالکان است هم شیعهها و هم سنّی ها نقل کردند که از وجود مبارک پیغمبر(ص) سؤال کردند که احسان چیست؟ حضرت فرمود: «أن تَعبد الله کأنّک تراه فإن لم تَکن تراه فإنّه یَراک» احسان مقامی است برای عابدان و آن این است که شما طوری خدا را عبادت کنید که گویا خدا را با چشمِ جان می بینید، و اگر به اینجا نرسیدید بدانید که خدا شما را میبیند. این ﴿بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ﴾ یعنی به افرادی که اهل احساناند بشارت بدهید، همان کسانی که وظایف دینیشان را انجام میدهند، مؤمناند، واجبات را انجام میدهند، محرّمات را ترک میکنند. به این ها چه چیزی بشارت بدهیم؟[۲۱]
إِنَّ اللَّـهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ ﴿٣٨﴾
قطعا خداوند از کسانى که ایمان آوردهاند دفاع مىکند زیرا خدا هیچ خیانتکار کفرپیشهاى را دوست ندارد. (۳۸)
مراد از (کل خوان کفور) مشرکین هستند، اگر آنان را بسیار خیانتکار و کفران پیشه خواند، بدین جهت است که خداوند امانت دین حق را بر آنان عرضه کرد، و در میان آنان این دین را ظاهر ساخت، و آن را امانت و ودیعه در نزد فطرت آنان سپرد تا در نتیجه حفظ و رعایت آن به سعادت دنیا و آخرت برسند، و آن را از طریق رسالت به ایشان شناسانید، ولی ایشان به آن خیانت کردند، یعنی آن را انکار نمودند. خداوند ایشان را غرق در نعمت های ظاهری و باطنی کرد، پس کفران کردند و شکرش را به وسیله عبادت به جا نیاوردند. در این آیه برای مطالب آیه بعد که اذن به قتال میدهد زمینهچینی شده، میفرماید: خدا از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند، و شرّ مشرکین را از ایشان دفع می کند، چون که مؤمنین را دوست میدارد، و مشرکین را دوست نمیدارد، برای این که مشرکین خیانت کردند. پس اگر او مؤمنین را دوست میدارد بدین جهت است که مؤمنین امانت را رعایت و نعمت خدا را شکر گزارند. پس در حقیقت خدا از دین خود (که امانت نزد مؤمنین است) دفاع میکند. و به همین جهت او ولی و مولای مؤمنین است که دشمنان شان را دفع کند، همچنان که خودش فرموده: (ذلک بان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لا مولی لهم، این بدان سبب است که خدا دوستدار و مولاى کسانى است که ایمان آوردند، ولى کافران را مولایى نیست، محمد/۱۱).[۲۲] بنابراین؛ گاهی انسان در مسائل مالی خیانت های فراوانی دارد، گاهی به ولایت اهل بیت و قرآن خیانت میکند، این میشود خوّان، لازم نیست که پیشه و حرفهٴ او، یا سابقهٴ او خیانتِ ممتد باشد، هر کسی خوّان شد یا در اثر کثرتِ خیانت یا در اثر شدّت خیانت است، چنین کسی یقیناً محبوب خدا نیست، کفور هم بشرح ایضاً، کفران نعمت هم همین طور است، یک وقت نعمت های مادّی را پشت سر هم کفران میکند، یک وقت نعمتِ امامت اهل بیت را، محبّت اهل بیت را کفران میکند، ولو یک بار هم ـ خدای ناکرده ـ کفران کند، کفور می شود، پس دو قضیه آنجا ذکر فرمود، ۱) خدای سبحان یقیناً به طور کامل از مؤمنین دفاع میکند ۲) یقیناً خدای سبحان خوّانِ کفور را دوست ندارد، این دو مطلب را به محسنین بشارت بدهید به این ها بگو کار به دست خداست، از مؤمنین دفاع میکند، کاری هم به خوّانِ کفور ندارد، آنها نزد خدا منفور هستند.[۲۳]
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿٣٩﴾
به کسانى که جنگ بر آنها تحمیل شده اذن [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند، و البته خدا بر نصرت آنها تواناست. (۳۹)
از جمله (للذین یقاتلون) بر میآید که مراد از این اذن، اذن به جهاد است، و به همین جهت نفرمود: (اذن للذین آمنوا) پس این که تعبیر را عوض کرد، خود دلیل بر این است که به چه کاری اجازه داده شدهاند. فرمود: به کسانی که مورد کشتار مشرکین واقع میشوند اذن جهاد داده شد. و فلسفه این اجازه هم همین است که مشرکین آغاز به این عمل کردند، و اصولا خواستار جنگ و نزاعند. اگر مسلمانان را اجازه قتال دادیم، به خاطر همین است که به آنها ستم میشد، و اما این که چگونه ستم میشد. آیه بعد آن را تفسیر میکند. و اما این که فاعل این اذن را – که چه کسی اجازه داده – ذکر نکرد و نفرمود: خدا اجازه داد، به منظور تعظیم و بزرگداشت خدا بوده است.[۲۴]
الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّـهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّـهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّـهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّـهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿۴٠﴾
کسانى که به ناحق از خانههای شان بیرون رانده شدند، چرا که مىگفتند: پروردگار ما خداست. و اگر خدا بعضى از مردم را با بعضى دیگر دفع نمىکرد، صومعهها و کلیساها و کنیسهها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار ذکر مىشود سخت ویران مىشد، و قطعاً خدا به کسانی که [دین] او را یاری می دهند یاری می رساند؛ مسلماً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. (۴۰)
این آیه همان طور که گفتیم مظلومیت مؤمنین را بیان میکند، و آن این است که کفار بدون هیچ گونه حق و مجوزی ایشان را از دیار و وطن شان مکه بیرون کردند. آن هم نه این طور که دست ایشان را بگیرند، و از خانه و شهرشان بیرون کنند، بلکه آن قدر شکنجه و آزار کردند، و آن قدر برای آنان صحنهسازی نمودند، تا ناگزیر شدند با پای خود شهر و زندگی را رها نموده در دیار غربت منزل کنند، و از اموال و هستی خود چشم پوشیده، با فقر و تنگدستی گرفتار شوند. عدهای به حبشه و جمعی بعد از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه رفتند.[۲۵] یک وقت است که سخن از سرزمین و وطن و امثال ذلک است که از این نوع تبعیدها در عالَم زیاد است، اما این جا سخن از تبعیدِ دینی است، یک عدّه هیچ جُرمی ندارند مگر این که می خواهند موحّدانه زندگی کنند، کفار این را ذَنْب و گناه تلقّی میکنند، این مؤمنانِ باتقوا از دیارشان ظالمانه تبعید شدند، هیچ گناهی نداشتند مگر این که میگفتند: خدای ما یکی است. پس این ها مأذوناند که مبارزه کنند، خدا ناصر است و به وعدهاش عمل میکند. چرا؟ برای این که سرزمین شان را حفظ کنند. برای همین؟ یا نه، برای این که دین شان را حفظ کنند. دین که حفظ باشد سرزمین هم محفوظ است. در بخش هایی از قرآن کریم فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ، اگر خدا بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر نمىراند، حتما زمین تباه مىشد، بقره/۲۵۱﴾ درست است زمین فاسد میشود، اما چرا زمین فاسد میشود؟ چون مسجد و حسینیه و حوزه به وظیفهاش عمل نکرده است. آن آیه معلولِ این آیه است، پس نمیشود گفت هدف مبارزه این است که ما مملکت را اصلاح کنیم، بله میخواهیم اصلاح بکنیم، اما اصلاح مملکت به حوزه و مسجد و روحانیّت و دین و قرآن و عترت است، اگر این ها را برداری جامعه را با چه چیزی اصلاح می کنید، جامعه را دین و اخلاق اصلاح میکند. پس اگر در آنجا فرمود: ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ این حق است، اما در رتبهٴ دوم است، این آیه حرفِ اصلی را میزند که ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ﴾ یعنی دیگر جا برای راهبان هم نیست ﴿وَبِیَعٌ﴾ ترسایان هم جا ندارند ﴿وَصَلَوَاتٌ﴾ مرکز عبادت های یهودی ها را صلوسا میگفتند که این کلمه، عربی آنست، ﴿وَمَسَاجِدُ﴾ که برای مسلمان هاست، یعنی هیچ ملّتی مرکز دینی نخواهد داشت، چه این که در کمونیست هم همین طور بود وقتی مراکز دینی فعّال نباشد ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾، پس ﴿لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ﴾ اول مراکز مذهب ضعیف میشود، وقتی مراکز تبلیغی، فرهنگی، و دینی ضعیف شد جامعه آلوده میشود. مسجد است که مرتباً در آن نامِ خدا زیاد برده میشود، یا ممکن است که ﴿یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً﴾ به همهٴ مکان های نام برده برگردد. در جریان نصرت هم ذات اقدس الهی چند مرحله را ذکر کرد، فرمود: خدا دفاع میکند، یعنی جلوی ظلمِ آنها را میگیرد شما را از شرّ آنها نجات میدهد، ولی کار به اینجا ختم نمیشود تنها نجاتِ مسلمان ها از شرّ کفّارِ خوّان نیست، بلکه پیروزیِ مسلمان ها بر کافران است که از او به نصرت یاد کرده است، یعنی در این همآورد و جنگ ها، مسلمان ها پیروزند. جریان نصرت و پیروزی را هم بیان کرده فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ٭وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ، صافات/۱۷۲و ۱۷۳﴾ و هم چنین فرمود: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا، غافر/۵۱﴾ ما اینان را هم در دنیا یاری میکنیم، هم در روزی که اَشهاد قیام کردند، یعنی در صحنهٴ قیامت که احدی به دادِ دیگری نمیرسد ما به داد این ها میرسیم، این ها را در دنیا پیروز میکنیم که بتوانند حکومت تشکیل بدهند، حالا که حکومت تشکیل دادند وظیفهٴ آنها چیست؟ آیه بعد توضیح می دهد.[۲۶] و معنای آیه این است که: سوگند میخورم که هر آینه و حتما خدا هر که را یاریش کند و از دین او دفاع کند، یاری میکند و خدا توانایی است که احدی او را ضعیف نمیکند و عزیزی است که احدی به ساحت عزت او تجاوز نمیکند و چیزی به سلطنت و ملک او بر نمیگردد. پس هر کس او را با جهاد و قتال با دشمنان یاری کند، او یاریش میکند و خدای تعالی به این وعده خود در حق مسلمانان وفا کرد و در جنگ ها و غزوات بر دشمنان پیروزی شان داد، البته این تا وقتی بود که مسلمانان دین خدا را یاری میکردند.[۲۷]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه ۱۲ (۳۰/۱۱/۸۹) [۱]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۳ (۱/۱۲/۸۹) [۳]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه ۱۴ (۳/۱۲/۸۹) [۴]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۶ (۷/۱۲/۸۹) [۶]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۶ (۷/۱۲/۸۹) [۹]
– المیزان، ج ۱۴، ص ۵۵۳ – ۵۵۲[۱۰]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۸ (۹/۱۲/۸۹) [۱۱]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه ۱۸و۱۹ (۹/۱۲/۸۹) [۱۲]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه ۱۹ (۱۰/۱۲/۸۹) [۱۳]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۹ (۱۰/۱۲/۸۹) [۱۷]
www.portal.esra.ir-– همان ، جلسه ۲۰ (۱۱/۱۲/۸۹) [۱۸]
– نمونه، ج ۱۴، ص ۱۰۹ – ۱۰۸[۱۹]
– المیزان، ج ۱۴، ص ۵۵۸ – ۵۵۷[۲۰]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۱ (۱۴/۱۲/۸۹) [۲۱]
– المیزان، ج ۱۴، ص ۵۷۰ – ۵۶۹[۲۲]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۱ (۱۴/۱۲/۸۹) [۲۳]
– المیزان، ج ۱۴، ص ۵۷۱ – ۵۷۰[۲۴]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۱و۲۲ (۱۴و۱۵/۱۲/۸۹) [۲۶]