ترجمه و توضیح سوره التغابن

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی‎ که رحمت عامش شامل همه ورحمت خاصش ازآن مؤمنين است.

يُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْ‌ضِۖ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌ ﴿١

آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است برای خدا تسبیح می­گويند، مالکيت و حکومت از آن اوست و ستايش از آن او و بر همه چيز تواناست. (1)

اين آيه مقدمه برای اثبات معاد است و می­ فهماند تمام موجودات حتی خود آسمان­ ها و زمین تسبیح­ گوی خدايند، چون مالک مطلق خداست، و فقط حکم او در سراسر عالم نفوذ دارد به همین جهت تمام ستايش ­ها نيز به ذات پاک او برمی ­گردد، چون وقتی کسی را به خاطر عمل نيکی يا صفت پسنديده و زيبايی ستايش می­کنیم، در واقع خدا را، که امر و تدبیر تمام خلايق بدست اوست و همه­ ی زيبائي­ ها از او سرمی­زند، ستايش می­ کنیم. از طرف ديگر قدرت او محدود به هيچ حد و شرطی نيست پس چنين خدايی  منزه از نقص، مالک مطلق، دوستدار زيبايی و قادر مطلق، می­ تواند  در خلقش هرگونه تصرفی کند و همان­طور که در ابتدا آنها را ايجاد کرد مجددا زنده­ شان سازد.

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ‌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌۚ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ‌ ﴿٢

او کسی است که شما را آفريد پس گروهی از شما کافر و گروهی مؤمن هستند و خداوند به آنچه انجام می­ دهيد بيناست (٢)

آيه مقدمه­ ی دوم را برای اثبات معاد ذکر می­کند و سپس می­ فرمايد: مردم بعد از آن که خلق شدند به دو دسته­ ی کافر و مؤمن تقسیم شدند. وجه تمايز اين دو گروه نيز ظاهر و باطن اعمال است که خدا به آن بيناست و چيزی بر او پوشيده نيست پس برای خداوند، مردم کافر و مؤمن و اعمال خوب و بد کاملا متمایز (مشخص) است.

 خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَ‌كُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَ‌كُمْۖ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ‌ ﴿٣

آسمان­ها و زمین را به حق آفريد و شما را صورتگری کرد، و صورت­ هايتان را نيکو ساخت‌ و بازگشت همه به سوی اوست (٣)

حُسن صورت عبارت است از: تناسب تجهیرات آن نسبت به يکديگر، و تناسب مجموع آنها با آن غرضی که به خاطر آن غرض ايجاد شده، اين معنای حُسن است، نه خوشگلی و زيبايی منظر و يا نمکین بودن. حال که خداوند منزه از هر نقص و عيب است، و از سوی ديگر مردم از نظر کفر و ايمان مختلفند، و او به اعمال آنان بيناست، و خلقت هم لغو و بيهوده نيست، بلکه برای آن هدفی است، پس بر خداوند واجب است که مردم را بعد از عالم دنیا به عالمی جاودانه و فنا ناپذیر  ببرد، تا در آن عالم به مقتضای اختلافی که از نظر کفر و ايمان داشتند، زندگی کنند‌. و اين همان جزاست که مؤمن با آن سعادتمند و کافر شقی و بدبخت می­شود.

 يَعْلَمُ مَافِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّ‌ونَ وَمَا تُعْلِنُونَۚ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ‌ ﴿٤

آنچه را که در آسمان­ ها و زمین است می­ داند و آنچه را پنهان کنید و آنچه را آشکار سازيد می ­داند، و خداوند به راز دل­ها داناست (۴)

اين آيه شريفه، شبه ه­ی منکرين معاد را دفع می­ کند. شبه ه­ی آنان اين بود که چطور ممکن است موجودات متلاشی شده در عالم، دوباره برگردند؟ یا اين که حوادث عالم و اعمال و صفات قابل شمارش نيستند، بعضی ظاهر و علنی، و بعضی پنهان و سرّی است، بعضی به چشم ديده می‌شود و بعضی از ديده پنهانند؟ آيه جواب می­دهد که خدا آنچه در آسمان­ها و زمین است می­داند، و آنچه شما در باطن خود پنهان می­ کنید و آنچه علنی می­ سازيد همه را می­داند، حتی از عقاید باطنی و چگونگی نيّت­ ها مطّلع است و آن اسراری را که خود انسان­ها نيز به آن توجه ندارند از علم خدا بيرون نيست. آيا با اين وضعيت معاد نشدنی است؟  و آيا با چنين احاطه­ ی علمی خداوند، انسان می­تواند هر کاری بکند؟

 أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِ‌هِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٥

آيا خبر کسانی که پيش از اين کافر شدند و سزای کارشان را چشيدند و عذابی دردناک خواهند داشت، به شما نرسیده است ؟(۵)

حال که خداوند عزّو جلّ برای مردم معادی قرار داده، و آنان را دوباره به سوی خود برمی­ گرداند، لذا باید آنچه که انجام دادنش بر مردم لازم است، و آنچه را که واجب است از آن دوری کنند، و خلاصه شرع و دينی را که لازم است برای تأمین سعادت معادشان داشته باشند، اعلام بدارد. بنابراین؛ باید رسولانی به سوی آنها بفرستد. اما اقوام گذشته دربرابر دين خدا و رسولانش کافر شدند به همين جهت عاقبت شوم اعمال خود را نيز چشيدند و البته در آخرت عذاب دردناکی خواهند داشت.

 ذَٰلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُ‌سُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ‌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُ‌وا وَتَوَلَّواۚ وَّاسْتَغْنَى اللَّـهُۚ وَاللَّـهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ﴿٦

اين بدان جهت بود که همواره پيامبران­ شان با آيات و معجزات روشن می­ آمدند اما آنها می­گفتند: آيا بشری ما را هدایت می­کند؟ پس کافر شدند و روی گردانيدند، و خدا بی­ نياز بوده و خدا بی­ نياز و شايسته ستايش است (۶)

آيه شريفه اگر از مساله­ ی آمدن رسولان و دعوت آنان تعبیر کرد به “همواره به سوی آنان می ­آمدند” بدين جهت بود که بفهماند کفار در همه­ ی زمان­ها بر سر يک کلمه پافشاری داشتند، و آن کلمه عبارت بود از عناد و لجبازی. و به اين ترتیب از سر لجاجت کافر شده و از قبول حق سرپيچی می­کردند، در حالي که خدا اصلا به اطاعت و ايمان آنها نيازی نداشته و هرچه از طرف خدا نازل
می­گردد، برای سعادت و نجات خود آنهاست، چون او بی ­نياز مطلق است با  اين حال کارهايی را انجام می­دهد، که شايسته هر ستايش و حمدی است.

 زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا أَن لَّن يُبْعَثُواۚ قُلْ بَلَىٰ وَرَ‌بِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْۚ وَذَٰلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرٌ‌ ﴿٧

کسانی که کافر شدند، پنداشتند که هرگز برانگیخته نمی­ شوند، بگو: آری سوگند به پروردگارم که حتما برانگیخته می­ شويد، سپس از آنچه کرده ­ايد قطعا خبردار می­شويد، و اين بر خدا آسان است (٧)

در اين آيه رکنی ديگر از ارکان کفر بت­ پرستان را بيان می ­کند، و آن اين است که بت­ پرستان با انکار معاد، اديان آسمانی را منکرند، چون وقتی معاد را که اثر دين است، و امر و نهی و حساب و جزای دين برپایه آن استوار است، منکر شدند خود دين را هم منکر گشته­ اند، تنها انکار معاد است که می ­تواند بهانه و علت انکار رسالت باشد، چون با انکار معاد، ديگر تبلیغ و انذار و تبشیر معنا ندارد. پس خداوند به پيامبر دستور فرمود پاسخ پندار غلط مشرکین را بدهد. و علت اين که معاد برای خدای تعالی دشواری ندارد، اين است که او الله است که معنایش دارنده­ ی تمامی صفات کمال است. از جمله خالق، مالک، عالم، حميد و منزه از هر نقص است و اين اسماء دلیل خوبی برای برانگيختن خلايق است.

 فَآمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَ‌سُولِهِ وَالنُّورِ‌ الَّذِي أَنزَلْنَاۚ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ‌ ﴿٨

پس به خدا و رسول او  و نوری که  فرو فرستاده ­ايم  ايمان  بياوريد،  و  خداوند  به آنچه می­ کنید آگاه است (٨)

وقتی مسلم شد که معادی وجود دارد و همه به ريز و درشت اعمالتان آگاه می­ شويد،  پس واجب است که به خدا و رسولش ايمان بياوريد،  و نيز به آن نوری که بر رسولش نازل کرد، يعنی قرآن که با نور ساطع خود،  شما را به سوی صراط مستقيم هدایت نموده و شرايع دين را بيان می­کند، ايمان بياوريد. در آخر برای تأکید بيشتر می­ فرمايد:  که در ايمان آوردن کوشش کنید چون خدا به دقایق اعمال شما آگاه است و از هيچ عملی غافل نيست و قطعا جزای عملتان را می­دهد.

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِۖ ذَٰلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِۗ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّـهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُكَفِّرْ‌ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِ‌ي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ‌ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًاۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿٩

 روزی که شما را برای  روز حشر گرد می­ آورد، آن روز،  روز حسرت و زيان است. و هرکس به خدا ايمان بياورد و کار شايسته انجام دهد، بدي­ هايش را از او بزدايد و او را به باغ ­­هايی که از پای درختانش نهرها جاری است داخل کند، که در آن جاودانه بمانند. اين کاميابی بزرگ است (٩)

منظور از”يوم الجمع” روز قيامت است که مردم همگی جمع می­شوند، تا خدای تعالی بين­ شان داوری کند  .منظور از “يوم التَّغَابُنِ” اين هم روز قيامت است، چون در آن روز برای همه کشف می­شود که مغبون شده‌اند (ضرر کرده ­اند) آن کس که معامله نکرده می­فهمد که از معامله نکردن مغبون شده، و آن کس که در معامله­ اش بهای اندک دنیا به دست آورده می­ فهمد که از معامله کردنش مغبون شده، پس همه مردم در آن روز مغبون خواهند شد، مؤمنين وقتی آن پاداش­ های بی­ حد را در جوار رحمت حق می­بينند، ناراحت می­ شوند که چرا بيشتر عمل نکردند، و ناراحتی کفار به اين دلیل است که چرا  اصلا عمل نکردند. و وجهی که بين دو طايفه مشترک است، اين است که چرا در دنیا آن­طور که باید روز قيامت را نشناختند.

وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ‌ خَالِدِينَ فِيهَاۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ‌ ﴿١٠

و کسانی که کافر شدند و آيات ما را تکذیب کردند آنها اهل آتشند و جاودانه در آن می­ مانند و بد سرانجامی است (١٠)

در  اين آيه، کفر مقابل ايمان،  و تکذیب  مقابل  عمل صالح،  و جهنم  هميشگی  مقابل بهشت جاوید، و سرانجام مرگبار، در مقابل فوز عظیم،  قرار می­گيرد. فقط اينجا کلمه­ ی ابد، ذکر نشده تا معلوم کند بعضی از کفار هميشه در دوزخنمی­ مانند.

مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِۗ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّـهِ يَهْدِ قَلْبَهُۚ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿١١

هيچ مصيبتی جز به اذن خدا نرسد و هرکس به خدا ايمان آورد، قلبش را هدایت می ­کند و خداوند به همه چيز داناست (١١)

اين آيه شريفه می­ خواهد بفرمايد: خدای تعالی به حوادثی که برای انسان ناخوش و مکروه است،  هم علم دارد و هم مشيت، پس هيچ يک از اين حوادث به آدمی نمی­ رسد، مگر بعد از علم و مشيت خدا،  چون هر سببی که فرض کنی جزء نظام خلقت است که غير از خالقش پروردگاری ندارد، و هيچ حادثه ­ای و واقعه ­ای رخ نمی­دهد مگر به علم و مشيت پروردگارش، آنچه او بخواهد برسد، ممکن نيست نرسد، و آنچه او نخواهد برسد، ممکن نيست برسد. پس اعتقاد به اين که خدای سبحان است که به تنهایی مالک هر چیز است و مالک حقيقی ديگری غير او نيست و هيچ متحرکی و هيچ چيز ساکنی بدون اذن او حرکت و سکون ندارد، قلب را آرامش می­ بخشد، به طوری که ديگر دچار اضطراب نمی­ شود. چون می­داند اسباب ظاهری، مستقل در پديدآوردن آن حوادث نيستند، زمام همه ­ی آنها به دست خدایی حکيم است، که بدون مصلحت هيچ حادثه ­ی ناگواری پديد نمی­آورد. سوره حديد می­ فرمايد: اين مصائب، قبل از حتمی شدن در کتابی بوده است.

وَأَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّ‌سُولَۚ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَ‌سُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿١٢

خدا را اطاعت کنید و رسول را اطاعت کنید پس اگر روی بگردانید، بر پيامبر ما فقط ابلاغ آشکار است (١٢)

يعنی اگر شما از اطاعت خدا (احکام قرآن) و يا از اطاعت رسول، بدان جهت که ولی امر شماست در آنچه به شما دستور می­دهد، روگردان شويد، رسول ما نمی ­تواند شما را مجبور به اطاعت کند، برای اين که او مأمور به اين رفتار نشده بلکه تنها مأمور شده که رسالت خدا را به شما برساند، که رسانيد. پس معلوم می‌شود امر و نهی رسول خدا (ص) از مصادیق امر و نهی خود خداست، هرچند که در مورد غير احکام و شرايعی باشد که خود خدا امر فرموده.

اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١٣

خداوند يکتا معبودی است که جز او معبودی نيست پس مؤمنين باید تنها بر خدا توکل کنند (١٣)

اين‎آيه پاسخی است بر، علت واجب بودن اطاعت خدا و علت اين که چرا اطاعت رسول از مصادیق اطاعت خداست .زیرا اطاعت کردن  به معنای نديده گرفتن اراده­ ی خود و اصل قرار دادن  اراده ­ی  کسی که اطاعت می‌شود. پس می­ فرمايد: خدای سبحان را اطاعت کنید، زيرا به جز معبود کسی نباید اطاعت شود، و معبود به حق هم به جز خدا کسی نيست، پس بر شما واجب است که او را عبادت کنید، و با اطاعت غير او، آن غير را که يا شيطان است يا هوای نفس، شريک خدا نسازید. بنابراین ؛ اطاعت خدای تعالی در آنچه برای بندگانش به عنوان دين بيان فرموده، خود نوعی از توکل بر خداست، و چون اطاعت خدا برای هر خداشناس و مؤمن به خدا واجب است، پس توکل بر خدا نيز بر مؤمنين لازم است، و مؤمنين هم باید بر او توکل کنند و هم اطاعتش را گردن نهند، و اما کسی که او را نمی­ شناسد و به او ايمان ندارد، اطاعت هم ندارد. پس ايمان و عمل صالح نوعی از توکل است.

 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُ‌وهُمْۚ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُ‌وا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ ﴿١٤

ای کسانی که ايمان آورده­ ايد! بعضی از همسران و فرزندانتان دشمن شما هستند، ازآنها برحذر باشید. و اگر درگذريد و چشم بپوشيد و ببخشید، بی­ گمان خدا آمرزنده مهربان است (١۴)

خدای سبحان بعضی از فرزندان و همسران را  دشمن مؤمنين شمرده،  البته دشمن ايمان ايشان، و از اين جهت شوهران و پدران را وادار می‌کنند دست از ايمان به خدا بردارند، و پاره‌ای از اعمال صالحه را انجام ندهند، و يا بعضی از گناهان کبيره و مُهلِکه را مرتکب شوند، و چه بسا مؤمنين در بعضی از خواسته­ های زن و فرزند به خاطر محبّتی که به آنان دارند اطاعت­ شان بکنند، لذا آيه می­ فرمايد: از اين­گونه زنان و فرزندان برحذر باشید و رضای آنها را مقدم بر رضای خدا نگيريد. اما مؤمنين را هم تشویق می کند که با عفو (چشم پوشی) و صفح (ترک ملامت) و مغفرت (فراموش کردن)  با همسر و فرزندان برخورد کنند، امّا مواظب باشند فريب نخورند و اين شيوه ­ای نيکو برای تربيت آنها خواهد بود. و اگر مؤمنين چنين کنند خود را به صفات خدا متصف و به اخلاق خدايی متخلق کرده‌اند، چون خدا هم غفور و رحيم است.

 إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌۚ وَاللَّـهُ عِندَهُ أَجْرٌ‌ عَظِيمٌ ﴿١٥

اموال و فرزندانتان فقط  وسيله  آزمایش شما هستند، و خداست که پاداش عظیم نزد اوست (١۵)

فتنه به معنای گرفتاری­هایی است که جنبه آزمایش دارد، و آزمایش بودن اموال و فرزندان به خاطر اين است که اين دو نعمت دنيوی، از زينت­ های جذاب زندگی دنیا است، نفس آدمی به سوی آن دو چنان جذب می‌شود که از نظر اهمیت همپایه آخرت و اطاعت پروردگارش قرار داده، به طوری که بر سر دو راهی قرار می­گيرد، و بلکه جانب آن دو را بيشتر می­ گيرد و از آخرت غافل می‌شود. آيه شريفه می­خواهد غفلت از خدا را به خاطر مال و اولاد نفی کند و بفرمايد که با شيفته شدن به دنیا، خدا را رها نکنيد که نزد او اجری عظیم است.

 فَاتَّقُوا اللَّـهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنفِقُوا خَيْرً‌ا لِّأَنفُسِكُمْۗ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿١٦

پس تا می ­توانيد از خدا پروا کنيد و  بشنويد و اطاعت کنيد، و انفاق کنید که  برایخودتان بهتر است. و کسانی که از بخل و حرص خويشتن مصون بمانند، آنها همان رستگارانند (١۶)

آيه شريفه نخست دستور به اجتناب از گناهان می­ دهد، چرا که تقوا، بيشتر ناظر به پرهيز از گناه است، و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنيدنی که، مقدمه­ ی اين اطاعت است، و از بين همه ­ی اطاعت­ ها، به خصوص روی مساله­ ی انفاق، که از مهم­ترین آزمایش­ های الهی است، تکيه می­کند. و سرانجام هم می­گويد: سود تمام اين­ها عاید خود شما می‌شود. کلمه “شحّ” به معنای بخل توأم با حرص است، و می ­دانيم که اين دو صفت رذيله، از بزرگ­ترین موانع رستگاری انسان، و بزرگ­ترین سدّ راه انفاق و کارهای خير است. پس هرکس که خدا او را از شرّ تنگ چشمی و بخل حفظ فرموده، در نتيجه نه خودش از بذل مال مضايقه دارد و نه از اين که ديگران مال دار شوند ناراحت می­شود، چنين کسانی رستگارند.

إِن تُقْرِ‌ضُوا اللَّـهَ قَرْ‌ضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ‌ لَكُمْۚ وَاللَّـهُ شَكُورٌ‌ حَلِيمٌ ﴿١٧

اگر به خدا قرض الحسنه دهيد، آن را برای شما چند برابر می ­کند و شما را می ­بخشد و خداوند بسیار قدرشناس و بردبار است (١٧)

منظور از قرض دادن  به خدای تعالی انفاق در راه  خداست،  و اگر اين عمل را قرض دادن به خدا، و آن مال انفاق شده را “قرض حسن” خوانده، به اين منظور بوده که مسلمانان را به انفاق تشویق کرده باشد. چه عجيب است که انسان مال خدا را به خدا قرض بدهد و در ازای آن هم أجر چند برابر گرفته، و هم مورد آمرزش قرار بگيرد و به اين نيز اکتفا نکرده و از ما تشکر نيز بکند، آيا لطف و محبّتی بيش از اين قابل تصور است؟ کلمه “مضاعف” تنها به معنی دو برابر نيست، بلکه چندین برابر را نيز شامل می­ شود که در مورد انفاق تا هفتصد برابر، و بيش از آن در قرآن آمده (بقره/٢۶١) ضمناً جمله “يغفر لکم” دلیل بر اين است که انفاق، يکی از عوامل آمرزش گناه است. تعبیر به “شکور” که يکی از اوصاف خداست، دلیل بر اين است که خداوند از بندگانش به وسيله پاداش ­های عظیم تشکر می­ کند  و “حلیم” بودن  او  اشاره  به مساله آمرزش گناهان،  و عجله نکردن  در مجازات بدکاران است.

عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿١٨

داناى نهان و آشكار و مقتدر و حكيم است (١٨)

پس آنچه از انفاق در ظاهر و پنهان صورت می­گيرد با خبرست و اگر قرضی از بندگان می­ خواهد به جهت نياز و عدم قدرت نيست چون او هميشه پيروز مطلق است و هيچ عاملی او را عاجز نمی­کند و حکيم است و آنچه حکم می­کند و دستور می­دهد مطابق مصلحت بندگان است