ترجمه و توضیح سوره التکویر

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴿١ وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ ﴿٢ وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ ﴿٣

هنگامی که خورشید درهم پيچيده شود‌ (١) و هنگامی که ستارگان تیره شوند  (٢) و در آن هنگام که کوه­ها به حرکت درآيند (٣)

يعنی در پایان جهان و در آستانه ی قيامت حرارت خورشید فرو می­ نشيند، و شعله‌هایش جمع می­ گردد و روشنایی آن به خاموشی می ­گرايد، و از حجم آن کاسته می ­شود. در آستانه ی قيامت ستارگان فروغ و روشنایی خود را از دست می­ دهند، و پراکنده شده سقوط می‌کنند، و نظام آسمان­ها درهم می­ ريزد. شدّت  آن روز به گونه ­اي است که کوه­ها به راه می ­افتند و متلاشی می­ شوند‌ و چون غباری پراکنده می­ گردند.[1]

وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ ﴿٤

و هنگامی که شتران آبستن وانهاده شوند (۴)

 يعنی همین اموال نفيسی که مردم در دنیا بر سر آن پنجه به روی هم می­ کشند، آن روز بی صاحب می­ ماند و فردی نيست که از آنها استفاده بکند؛ چون هول و وحشت آن روز به قدری است که همه را به خود مشغول می ­سازد به گونه ­ای که از هیچ چيز دیگر یاد نمی­ کنند.[2]

وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ﴿٥ وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ ﴿٦

و در آن هنگام که درندگان گردآورده شوند (۵) و زمانی که درياها افروخته گردند (۶)

يعنی همه حيواناتی که در حال عادی از هم دور بودند و از يکدیگر می ­ترسيدند و فرار می­ کردند، از شدّت وحشت آن روز همه چيز را فراموش می­ کنند و گردهم جمع می­گ ردند؛ گويی می­ خواهند با اين اجتماع­شان از شدّت وحشت خود بکاهند. ولى بسيارى از مفسران معتقدند كه آيه فوق اشاره به حشر حيوانات وحشى در دادگاه قيامت است، كه آنها نيز در عالم خود و در حدود آگاهى خويش مسؤوليت­ هائى دارند، و اگر ظلم و ستمى به يكديگر كرده باشند در آنجا از آنها قصاص مى‏ شود، همچنان که فرمود: [و ما من دابة فى الارض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء ثم الى ربهم يحشرون، هيچ جنبنده‏ اى در زمين و هيچ پرنده ‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏ كند وجود ندارد مگر اين­كه امت­هائى همانند شما هستند، ما چيزى را در اين كتاب فروگذار نكرديم، سپس همگى به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى‏شوند(38/ انعام)]. “سجرت” از ماده “تسجير” در اصل به معنى بر افروختن و به هيجان آوردن آتش است. و اگر اين تعبير قرآن در گذشته براى مفسران عجيب بود امروز براى ما جاى تعجب نيست، زيرا مى‏ دانيم آب از دو ماده اكسيژن و هيدروژن تركيب يافته كه هر دو سخت قابل اشتعال است، بعيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشار قرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يكپارچه آتش گردند.[3]

وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿٧

و در آن هنگام که جان­ ها جفت گردد (٧)

 اين آيه به نخستین طليعه ی آن روز بزرگ يعنی روزی که هرکس با قرين خود همراه می­ گردد اشاره می­ کند، در آن روز صالحان با صالحان، بدکاران با بدکاران، برخلاف دنیا که همه با هم آمیخته اند،گاه همسايه مؤمن، مشرك است، و گاه همسر صالح، ناصالح، ولى در قيامت كه يوم الفصل و روز جدائي­ ها است اين صفوف كاملا از هم جدا مى ‏شوند.[4]

وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿٨ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ﴿٩ 

و در آن هنگام­ی كه از دختر زنده به گور شده سؤال شود‌ (٨) به کدامین گناه­ کشته شده است (٩)

 قابل توجه اين که قرآن مجيد به قدری اين مسأله ‌را زشت و منفور شمرده و با آن برخورد قاطع کرده است که حتی رسيدگی به اين موضوع را مقدم بر مسأله‎ ی گشودن نامه ی اعمال در قيامت و داد خواهی در مسائل ديگر می­ شمرد. اين نهايت توجه اسلام را به خون انسان­ها و به ویژه انسان­های بی ­گناه، همچنین ارزش جنس زن را از ديدگاه اسلام نشان می­ دهد. نکته ی ديگر اين که قرآن می­ گويد: از اين کودکان معصوم سؤال می‌شود که گناهان­ شان چه بوده که چنين بي­ رحمانه کشته شدند؟ گويی قاتلین ارزش بازپرسی را هم ندارند، که شهادت و گواهی اين مقتولین به تنهایی کافی است. در واقع آيه به يکی از وحشيانه ­ترين پديده ­های عصر جاهلیت اشاره می­ کند که نوزاد دختر را زنده به گور می­ کرده ­اند. (البته اين پديده اکنون هم به شکل آزادی سقط جنين ادامه دارد.)[5]

وَإِذَا الصُّحُفُ نُشرتْ ﴿١٠ وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ ﴿١١

و هنگامی که نامه­ های اعمال گشوده شود‌ (١٠) و هنگامی که آسمان برکنده شود‌ (١١)

 يعنی بعد از ويرانی نظام‌ دنیا، نظام‌ آخرت ظهور می­ کند و حسابرسی اعمال شروع می‌شود. گشوده شدن نامه ی اعمال هم در برابر چشم صاحبانش می‌باشد تا خودشان بخوانند و به حساب خود برسند، [اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا(14/ اسراء)] و هم در برابر چشمان ديگران است که خود تشويقی برای نيکوکاران و رنج و شرمی برای بدکاران است. و درآن هنگام که پرده­ هایی که در دنیا بين جهان ماده و عالم بالا بود و مانع مي­ شد تا فرشتگان و بهشت و دوزخ که درون اين جهان است، ديده شوند‌ کنار می ­رود و انسان­ها حقایق عالم هستی را می­ بينند. پس در روز قيامت حقایق اشيا ظاهر و آشکار می­ گردد و اين مربوط به حوادث مرحله  ی دوم رستاخيز است، يعنی بازگشت انسان­ها به زندگی جدید است.[6]

وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ ﴿١٢ وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ ﴿١٣

و در آن هنگام که دوزخ شعله ور گردد (١٢) و در آن هنگام که بهشت نزديک شود (١٣)

در آن هنگام كه دوزخ فروزان و شعل ه‏ور گردد، [و ان جهنم لمحيطة بالكافرين، دوزخ به كافران احاطه دارد (49/ توبه)]، جهنم، امروز هم موجود است، امّا پرده­ ها و حجاب­ های عالم دنيا مانع از مشاهده آن است؛ همان­طور که بهشت اين چنين است. می ­فرماید:در آن روز بهشت به پرهيزکاران نزديک می ­شود، قابل توجه اين كه نمى‏ گويد: نيكوكاران به بهشت نزديك مى‏ شوند، بلكه مى‏ گويد: بهشت را به آنها نزديك مى ‏سازند، و اين محترمانه ‏ترين تعبيرى است كه در اين زمينه ممكن است.[7]

عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ ﴿١٤

هرکسی می­ داند چه چيزی را آماده کرده است (١۴)

 يعني همه اعمال انسان­ها در آنجا حاضر می­ شود و علم و آگاهی آدمی نسبت به آنها، علمی است توأم با مشاهده و اين نشان می­ دهد که اعمال در آن روز مجسّم می ­شوند. اين حقيقت در آيات متعدد ديگرى از قرآن نيز آمده است: [و وجدوا ما عملوا حاضرا (49/ کهف)] و در آخرين آيات سوره زلزال آمده است: (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره: هر كس به اندازه ذره‏ اى كار نيك كرده باشد آن را مى‏ بيند، و هر كس به اندازه ذره‏ اى كار بد كرده باشد آن را مى‏ بيند). اين آيه نيز بيانگر تجسم اعمال است و اين كه اعمال انسان­ها كه ظاهرا در اين جهان نابود مى ‏شود، هرگز نابود نشده، و در آن روز به صورت­هاى مناسبى مجسم مى‏ گردد و در عرصه محشر حاضر مى ‏شود[8].

فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿١٥ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ ﴿١٦

سوگند به ستارگان بازگردنده (١۵) که می روند و نهان می­ شوند(١۶)

در اين كه منظور از اين سوگندها  چيست بسيارى از مفسران معتقدند كه  اشاره  به  پنج ستاره ی سيار  منظومه شمسى  است، كه با چشم غير مسلح ديده مى‏ شود (عطارد، زهره، مريخ، مشترى، و زحل).  توضيح  اين كه:  اگر  در چند  شب  متوالى  چشم  به  آسمان بدوزيم، به اين معنى پى مى ‏بريم كه ستارگان آسمان دسته جمعى تدريجا طلوع مى‏ كنند، و با هم غروب مى ‏نمايند، بى ‏آنكه تغييرى در فواصل آنها به وجود آيد، تنها پنج ستاره است كه از اين قانون كلى مستثنا است، يعنى در لابلاى ستارگان ديگر حركت می­ کنند، اين­ها همان پنج ستاره بالا است كه عضو خانواده منظومه شمسى مى‏باشد، و حركات آنها به خاطر نزديكي­ شان با ما است، و گرنه ساير ستارگان آسمان نيز داراى چنين حركاتى هستند، اما چون از ما بسيار دورند ما نمى‏ توانيم حركات آنها را احساس كنيم، اين از يک سو. از سوى ديگر: توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را نجوم متحيره ناميده‏ اند، زيرا حركات آنها روى خط مستقيم نيست، و به نظر مى‏ رسد كه مدتى سير مى‏ كنند بعد كمى بر­مى‏ گردند، دو مرتبه به سير خود ادامه مى‏ دهند، كه درباره علل آن در علم هيئت بحث­هاى فراوانى شده است. آيات فوق ممكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركتند (الجوار) و در سير خود رجوع و باز­گشت دارند (الخنس) و سرانجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مى ‏شوند، اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از “كنس” پنهان شدن آنها در شعاع خورشيد است، به اين معنى كه به هنگام گردش در اطراف خورشيد گاه به نقطه‏ اى مى‏ رسند كه در كنار خورشيد قرار مى ‏گيرند و مطلقا پيدا نيستند، كه علماء نجوم از آن تعبير به احتراق مى‏ كنند، و اين نكته لطيفى است كه با توجه و دقت در وضع اين ستارگان روشن مى ‏شود. ضمنا تعبير به “جوارى جمع جاريه” كه يكى از معانى آن كشتي­هاى در حال حركت است، تعبير لطيفى است كه شباهت حركت اين ستارگان را در اقيانوس آسمان، به حركت كشتي­ها بر صفحه درياها نشان مى ‏دهد. به هر حال گويا قرآن مجيد مى‏ خواهد با اين سوگندهاى پر معنى و آميخته با نوعى ابهام، انديشه‏ ها را به حركت در­آورد و متوجه وضع خاص و استثنائى اين سيارات در ميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند، تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديدآورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند. در حديثى از امير مؤمنان نيز آمده است كه در تفسير اين آيات فرمود: هى خمسة انجم: زحل، و المشترى و المريخ، و الزهره، و عطارد.[9]

وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ ﴿١٧ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ ﴿١٨

و سوگند به شب هنگامی که پشت کند (١٧) و صبح هنگامی که تنفس کند (١٨)

تکيه روی پایان شب ممکن است به اين خاطر باشد که رو به سوی روز و روشنایی دارد و از اين گذشته بهترین زمان برای نيايش و عبادت است. و صبح هنگامی که تنفس کند. آیه با تعبير جالبى صبح را به موجود زنده‏ اى تشبيه كرده كه نخستين تنفسش با طلوع سپيده آغاز مى‏ شود، و روح حيات در همه موجودات مى‏ دمد، گوئى در زير دست و پاى لشكر زنگى شب نفسش بريده بود، و با درخشيدن اولين شعاع نور، از زير چنگال او آزاد مى‏ شود و نفس تازه مى‏ كند![10]

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ﴿١٩ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ﴿٢٠ مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ ﴿٢١

به یقین قرآن کلام فرستاده  ارجمندی است (١٩) نيرومندی که نزد خداوند صاحب عرش مقام والایی دارد (٢٠) و در آنجا فرمانروا و امين است (٢١)

تمام این سوگندها به خاطر این بود که بفرماید: قرآن کلام جبرئیل است، و او قران را بر قلب پیامبر نازل کرد. در اين که قول را به جبرئیل به عنوان رسول نسبت داده، می­ فهماند که در حقيقت قول از آن خداست، و نسبتش به جبرئیل نسبت رسالت به رسول است. در اين آيه و آيات بعد مقام جبرئیل را به شش صفت توصیف کرده، 1) او را رسول خواند، که می­ فهماند او قرآن را به رسول خدا (ص) وحی می­ کند. 2)کريمش خواند، که می­ رساند نزد خدای تعالی کرامت و احترام و ارزش وجودی دارد. 3)”ذي قوتش”خواند، که می­ فهماند او دارای قدرت و نيروی عظيمی است که می ­تواند کلام خدا را به طور دقيق ابلاغ کند. 4) او را نزد صاحب عرش (که اقتدار مطلق خدا را می ­رساند) “مکين” خواند، يعنی نماينده او نيز دارای مقام و منزلت برجسته و مقرب است برای همين، اين وظيفه ی خطير به او سپرده شده است. 5) “مطاعش” خواند، دلالت دارد بر اين که جبرئيل در آنجا يعنی نزد خدا دستور­دهنده­ ای است، که زير دستانش دستوراتش را به کار می ­بندند. بنابراين، در آنجا ملائکه هستند وجبرئيل به آنها امر مي ­کند و ايشان اطاعتش مي­ کنند، از همين جا معلوم مي ­شود، جبرئيل در کار رساندن وحی ياورانی دارد 6) و او را “أمين” می­ خواند، می ­رساند جبرئيل خدا را در دستوراتی که می­ دهد و در رساندن وحی و رسالت، خيانت و دخل و تصرفی نمی­ کند و رعايت امانت را می ­کند.[11]

وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ ﴿٢٢

و این رفيق شما ديوانه نيست (٢٢)

 بيان شد که قرآن، اوهام و القائات شيطانی نيست، بلکه از طريق وحی و به وسيله ی فرشته ای باچنان ویژگی­ه ایی نازل شده و احتمال کوچکترين خيانت و خطا در آن نيست. آيه تهمتی را که کفار به رسول می­ زدند، ردّ می­ کند. عبارت “مصاحب شما” می­ رساند که او از اول عمرش تا کنون با شما معاشرت داشته و در بين شما بوده و شما او را از هرکس ديگر بهتر می­ شناسيد؛ او را به عقل، درايت و امانت شناخته ­ايد پس چرا نسبت جنون به او می­ دهيد؟ آيا  به خاطر  اين که تعليمات  او  با هوس­های  شما سازگار نيست او را مجنون می­ ناميد؟[12]

وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ ﴿٢٣ وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ ﴿٢٤ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ ﴿٢٥

او را در افق روشن مشاهده کرد (٢٣) او در ابلاغ وحی بخيل نيست (٢۴) و اين سخن شيطان رانده شده نيست (٢۵)

 يعنی سوگند می خورم که رسول الله (ص) قبلا جبرئيل را در افق اعلی و افق آشکار کننده فرشتگان مشاهده کرده بود، افقی که بلندتر از ساير افق­ هاست و البته بلندی به آن معنا که مناسب با عالم فرشتگان است. سپس می­ فرماید: رسول خدا (ص) به هيچ چيز از آنچه به او وحی شده بخل نمی ­ورزد و چيزی از آن را کتمان و پنهان نمی­ کند و تغيیر و تبديل نمی ­دهد و وحی را، نه همه­ ا­ش و نه بعضی از آن را، به چيز ديگر تبديل نمی­ کند، بلکه همان­طوری که به او تعليم داده شده به مردم تعليم می­ دهد. و آنچه را مامور به تبلیغش شده تبلیغ می­ کند.  و این که قرآن از القائات ابليس و سپاه او يا اشرار جن نيست، که گاهی دیده می ­شود به بعضی دیوانگان القائاتی می­ کنند.[13]

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ ﴿٢٦ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ﴿٢٧ لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ ﴿٢٨

پس به کجا می­ رويد؟ (٢۶) اين جز تذکری برای جهانيان نيست (٢٧) برای هرکس از شما که می خواهد راه مستقيم در پيش گيرد (٢٨)

در  آيات  گذشته  اين  حقيقت  روشن  شد كه  قرآن  مجيد  كلام  خدا  است، چرا كه محتوايش نشان مى‏ دهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است، كه به وسيله پيك وحى خدا با قدرت و امانت كامل بر پيامبرى كه در نهايت اعتدال عقل است نازل شده، پيامبرى كه در ابلاغ رسالت هرگز بخل نورزيده، و آنچه به او تعليم شده بى‏كم و كاست بيان كرده است. لذا، مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ مورد توبيخ قرار مى‏ دهد، و مى ‏فرمايد: با اين حال شما به كجا مى‏ رويد؟ چرا راه راست را رها كرده، به بيراهه گام مى‏ نهيد؟ و چرا پشت به اين چراغ فروزان نموده رو به سوى تاريكى مى‏ رويد؟[14] و این که قرآن به شرطی برای تمام عالم مايه ی تذکر و بيداری است و مردم می­ توانند با قرآن بينا شوند و حق را ببينند که بخواهند تا بر صراط حق، پايدار و مستقيم باشند و بر عبوديت (بندگی) خدا بمانند و الا برای فردی که هدايت را نمی­ خواهد، قرآن مايه ی بيداری و هدايت او نخواهد بود و به اين ترتيب آيه بر نقش اساسی اراده انسان تأکيد می­ فرمايد.[15]

وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿٢٩

و شما نمی خواهید، مگرآن که خدا، پروردگار جهانيان بخواهد (٢٩)

 امّا برای اين که توهّم نشود که انسان چنان آزاد است که در پيمودن راه هيچ نيازی به خدا و توفيق الهی ندارد، می ­فرمايد: اراده‎ ی انسانها وابسته به اراده ی خداست. در حقيقت مجموع اين دو آيه همان مساله دقيق و ظريف امر بين الامرين را بيان مى‏ كند، از يک سو مى‏ گويد: تصميم ‏گيرى به دست شما است، از سوى ديگر مى‏ گويد: تا خدا نخواهد شما نمى‏ توانيد تصميم بگيريد، يعنى اگر شما مختار و آزاد آفريده شده ‏ايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خدا است، او خواسته است كه شما چنين باشيد. انسان در اعمال خود نه مجبور است، و نه صددرصد آزاد، نه طريقه جبر صحيح است، و نه طريقه تفويض، بلكه هر چه او دارد، از عقل و هوش وتوانائى جسمى و قدرت تصميم‏ گيرى همه از ناحيه خدا است، و همين واقعيت است كه او را از يک سو دائما نيازمند به خالق مى ‏سازد، و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى و اختيارش به او تعهد و مسؤوليت مى ‏دهد. تعبير به رب العالمين به خوبى نشان مى‏ دهد كه مشيت الهى نيز در مسير تربيت و تكامل انسان و همه جهانيان است، او هرگز نمى‏ خواهد كسى گمراه شود، يا گناه كند و از جوار قرب خدا دور افتد، او به مقتضاى ربوبيتش همه كسانى را كه بخواهند در مسير تكامل گام بردارند يارى مى‏ دهد.[16]

 – نمونه، ج 26، ص 172 – 171[1]

 – المیزان، ج 20، ص 520[2]

 – نمونه، ج 26، ص 175 – 174[3]

 – همان، ص 175[4]

 – نمونه، ج، ص 179 – 178[5]

 – همان، ص 182 – 181[6]

 – نمونه، ج 26، ص 183 – 182[7]

 – همان، ص 184 – 183[8]

 – نمونه، ج 26، ص 191 – 189[9]

 – همان، ص 192[10]

 – المیزان، ج 20، ص 530 – 529[11]

 – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 1310[12]

 – المیزان، ج 20، ص 532 – 531[13]

 – نمونه، ج 26، ص 201 – 200 [14]

 – خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 1311[15]

 – نمونه، ج 26، ص 203 – 202[16]