ترجمه و توضیح سوره العنکبوت 69 – 46

وَلَاتُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ ۖ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَـٰهُنَا وَإِلَـٰهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿٤٦

و با اهل کتاب جز به شیوه­ ای که بهتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنها که ستم کردند، و بگویید: به آن­چه به سوی ما نازل شده و آن­چه به سوی شما نازل گردیده، ایمان آورده ­ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم اوییم. (46)

در آیه قبل رسول خدا (ص) را مأمور کرد که از طریق تلاوت قرآن دعوت و تبلیغ کند، و در این آیه کیفیت دعوت را بیان می­کند و می­فرماید: با اهل کتاب مجادله مکن مگر به طریقی که احسن باشد، یعنی از آن بهتر را نتوان تصور کرد. مجادله وقتی نیکو به شمار می­رود، که با در شت­ خویی و طعنه و اهانت همراه نباشد؛ بلکه با نرمی و سازش همراه باشد و طرف مقابل را اذیت نکند. دیگر این که: شخص مجادله کن و طرف مقابلش هر دو علاقمند به روشن شدن حق باشند، و لجاجت و عناد به خرج ندهند. آیه شریفه جمعی از اهل کتاب را استثنا کرده و می­فرماید: مگر آن عده از اهل کتاب که ستم کردند، یعنی آنهایی که هر چه بیشتر نرمی به خرج دهی، او خیال می­کند این نرمی از بیچارگی و ضعف تو است، و یا می­ پندارد که می­ خواهی با این خلق­ خوشت او را به دام بی ندازی، و از راه حقش به راه باطل ببر ی، این قسم افراد ظالمند، که مجاد له هر قدر هم احسن باشد سودی نخواهد بخشید. سپس آیه به یکی از مصادیق روشن مجادله اشاره می­کند که: نخست به ایشان بگویید: ما، هم به آن­چه به ما نازل شده ایمان داریم، و هم به آن­چه به شما نازل شده، و ما معتقدیم که معبود ما و شما یکی است، و ما تسلیم آن معبودیم.[1]

وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ ۚ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ۖ وَمِنْ هَـٰؤُلَاءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ ۚ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ ﴿٤٧

و به همین ترتیب، کتاب را بر تو نازل کردیم، پس آنها که به ایشان کتاب داده­ ایم، بدان ایمان می ­آورند، و از آنان نیز کسانی به آن می­ گروند، و آیات ما را جز کافران انکار نمی­ کنند. (47)

از آن جایی که قرآن درباره تسلیم خدا شدن، و تصدیق کتب آسمانی  و پیامبران خدا نازل شده، طبعا اهل کتاب هم به آن ایمان خواهند آورد، برای این که اگر آنها به کتاب آسمانی، و پیامبر خود ایمان آورده­ اند، به خاطر این بوده که خواسته اند تسلیم خدا باشند، و هر دستوری که خدا بدهد فرمان ببرند. البته بعضی از مشرکین به این کتاب ایمان می­آورند، و فقط کافران لجوج آیات ما را انکار می­کنند و به آن ایمان نمی­ آورند، و همه جا و همواره می­ خواهند با باطل روی حق را بپوشانند.[2]

وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ ۖ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ﴿٤٨

و تو پیش از آن هیچ کتابی را نمی­خواندی و با دست خود آن را نمی ­نوشتی، و گرنه باطل اندیشان قطعا به شک می ­افتادند. (48)

تو قبل از نزول قرآن، نه کتاب می­ خواندی، و نه با دستت چیزی می ­نوشتی، چون اگر غیر این بود، و بر خواندن و نوشتن مسلط می­ بودی، مبطلان که همواره می ­خواهند حق را باطل معرفی کنند بهانه به دست آورده، و در حقانیت دعوتت به شک می­افتادند، اما از آن جایی که نمی­توانی خوب بخوانی و بنویسی، و مردم سال­هاست تو را با این صفت می­ شناسند، چون با تو معاشرت دارند، دیگر جای هیچ شکی برای­شان باقی نمی­ماند، که این قرآن کتاب خداست، و خدا آن را بر تو نازل کرده، از بافته­های خودت نیست، و چنین نیست که از کتاب­های قدیمی، داستان­ها و مطالبی اقتباس کرده، و به این صورت درآورده باشی.[3]

 بَلْ هُوَآيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ۚ وَمَايَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴿٤٩

بلکه آن آیاتی روشن است که در سینه دانشوران جای دارد، و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمی­کنند. (49)

در آیه قبل که فرمود: ای پیامبر! تو نه می­خواندی و نه می­نوشتی، معلوم می شود که قرآن کتابی نیست که جمع آوری شده و با خطوط نوشته شده باشد، لذا این سؤال پیش می ­آمد که پس قرآن چیست؟ این آیه پاسخ می­دهد که: قرآن آیاتی روشن است، که در سینه­ ی صاحبان علم جای می­گیرد. و آیات ما را جز ستمگران انکار نمی­کنند. منظور از «ظلم»، یعنی ظلم به آیات خدا با تکذیب آیات، و استکبار از پذیرفتن آنها، از روی عناد و لجبازی است.[4] و تعبیر به «آیات بینات»، بیانگر این واقعیت است که نشانه های حقانیت قرآن در خود آن به چشم می­ خورد، و در پیشانی آیات می­در خشد، و دلیل آن با خود آن است. و از این گذشته، طرفداران این آیات و طالبان و دلدادگان آن، کسانی هستند که بهره ­ای از علم و آگاهی دارند.[5]

وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ ۖقُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّـهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ﴿٥٠

و گفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه­ هایی نازل نشده است؟ بگو: جز این نیست که معجزات نزد خداست و من فقط هشدار دهنده ­ی آشکارم. (50)

منکران لجوج که اعتنایی به قرآن نداشتند، با این که قرآن معجزه نبوت است، می­ گفتند: چرا غیر قرآن معجزات دیگری به او نازل نمی­شود؟ و این در حقیقت طعنه ­ای است که به قرآن کریم زده ­اند، تا بگویند: قرآن معجزه نیست، و پیش خود خیال کرده­ اند که یک فرد وقتی می­تواند پیامبر خدا باشد که نیرویی الهی و غیبی داشته باشد، و با آن به هر کاری که بخواهد قادر باشد. آیه می­فرماید: این طور که شما می­ پندارید نیست، بلکه آیات تنها نزد خداست، هروقت بخواهد و به هر کس بخواهد و به هر نحو که بخواهد نازل می­کند، و در قدرت بر نازل کردن آن هیچ کس شریک او نیست، پس پیامبر هم هیچ اختیار و قدرتی ندارد، مگر آن که خدا بخواهد. و پیامبر تنها وظیفه او انذار و هشدار دادن است و بس.  قابل توجه: این منکران لجوج برای این که حضرت را استهزا کرده باشند، و عناد خود را بیشتر آشکار کنند، به جای این که بگویند: چرا برای ما معجزاتی نمی ­آورد؟ گفتند: چرا بر او معجزاتی نازل نشد؟[6]

 أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَىٰ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٥١

آیا ایشان را کافی نیست که این کتاب را که بر آنها تلاوت می شود بر تو نازل کردیم؟ بی ­گمان در این برای مردمی که ایمان می­آورند رحمت و یادآوری است. (51)

آیا برای آنان کافی نیست  معجزه بودن این کتاب که برای­شان خوانده می­شود؟ و ایشان آن را با دو گوش خود می­شنوند، و معجزه بودنش را به حس در می­ یابند؟[7] آنها تقاضای معجزات مادی می­کنند، در حالی که قرآن برترین معجزه معنوی است. آنها تقاضای معجزه زودگذری دارند در حالی که قرآن معجزه ­ای است جاویدان، و شب و روز آیاتش بر آنها خوانده می­ شود.آیا امکان دارد انسانی درس نخوانده کتابی با این محتوا و این جاذبه عجیب که فوق توانایی انسان­ها است بیاورد و عموم جهانیان را دعوت به مقابله کند و همه در برابر آن عاجز و ناتوان بمانند؟ این کتاب هم رحمت است و هم وسیله یادآوری، اما برای گروه با ایمان برای آنها که درهای قلب خود را به روی حقیقت گشوده ­اند، برای آنها که طالب نورند و خواهان پیدا کردن راه، آنها این رحمت الهی را با تمام وجود خود احساس می­کنند و در پرتو آن آرامش می­ یابند.[8]

قُلْ كَفَىٰ بِاللَّـهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا ۖ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّـهِ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿٥٢

بگو: کافی است که خدا میان من و شما شاهد باشد. آن­چه را که در آسمان­ها و زمین است می­داند، و آنها که به باطل گرویدند و به خدا کافر شدند، قطعا زیانکارند. (52)

بگو: خدای سبحان بین من و شما در مسأله رسالتم گواه است، چون در کتابی که بر من نازل کرده بر رسالتم شهادت داده، و او خدایی است که آن­چه در آسمان­ها و زمین است می­داند، بدون این که چیزی از او پوشیده باشد، و همین شهادت او در دلالت بر صدق دعوی من کافی است. خدای تعالی بارها در قرآن عرب را تحدی کرد، که اگر می ­پندارید این کتاب کلام خدا نیست، همه دست به دست هم دهید، و یک سوره مثل آن را بیاورید. آیه شریفه، «خسران» را منحصر در کفار می­کند، به خاطر این که به خدا ایمان نمی­ آورند، و به کتابش با این که در آن بر رسالت او شهادت داده کفر می­ ورزند، و به خاطر کفر به خدای حق قهرا به باطل ایمان می ­آورند، و در نتیجه در ایمان­شان خاسر و بی ­بهره می­شوند.[9]

وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ ۚ وَلَوْلَا أَجَلٌ مُّسَمًّى لَّجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٥٣

و از تو خواهان شتاب در عذابند. و اگر موعد مقرری نبود، بی­ گمان عذاب به ایشان می­رسید، و البته بی­ آن که خبردار شوند قطعا ناگهانی به سراغ­شان خواهد آمد. (53)

منکران لجوج می­گویند: اگر عذاب الهی حق است و دامن کفار را می­گیرد پس چرا به سراغ ما نمی­ آید؟ در این آیه دو پاسخ و در آیه بعدی پاسخ سوم را می­دهد: 1) اگر موعد مقرر و اجل مسمی تعیین نشده بود، حتما عذاب الهی به سراغ آنها می ­آمد. این اجل همان است که فرمود: [به زمین بروید که برای شما در زمین مدتی مقرر و بهره ­ای تا موعد معین است. (بقره/36)] و [برای هر امتی اجل معینی است، همین که اجل­شان رسید دیگر نمی­ توانند نه عقبش اندازند و نه جلو. (اعراف/34)]، این زمان معین برای آن است که بیداری و اتمام حجت برای آنها حاصل گردد. 2) آنها که این سخن را می­ گویند چه اطمینانی دارند که عذاب الهی به طور ناگهانی به سراغ آنها نیاید؟ بله این عذاب سرانجام به سراغ آنها می­ آید، در حالی که نمی­دانند، یعنی موعد آن و مقدمات آن را تشخیص نمی­دهند، چون اگر تاریخ آن معلوم بود سبب گستاخی و جسارت کفار می­شد، و آنها را وا می­داشت تا لحظه­ های آخر گناه کنند، و به محض نزدیکی عذاب، همگی توبه کنند و آن وقت فلسفه تربیتی مجازات­ها از بین می­رفت.[10]

 يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ﴿٥٤ يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٥٥

از تو خواهان شتاب در عذابند، در حالی که جهنم قطعا بر کافران احاطه دارد. (54) آن روز که عذاب از بالای سرشان و از زیر پاهایشان آنها را فرا می ­گیرد و می­ فرماید: بچشید آن­چه را که می­کردید. (55)

سومین پاسخ از این قرار است: آنها با عجله از تو تقاضای عذاب می­کنند، درحالی که عذاب الهی قطعی است، چون کیفر اعمال آنهاست، و کیفر اعمال هیچ گاه از صاحب عمل جدا شدنی نیست. این عذاب، جهنم است که هم اکنون به کافران احاطه دارد، خواه جهنم دنیایی که بر اثر ظلم و گناه به وجود می­ آورند و در آن می­ سوزند، مانند جهنم جنگ و خونریزی و نا امنی، جهنم ظلم و بیدادگری، و جهنم هوی و هوس­ های سرکش، و خواه جهنم آخرت که الان در باطن دنیا موجود است و حقیقتا کافران را احاطه کرده است. احاطه عذاب اخروی به گونه ­ای است که تمام اطراف آنها را می ­پوشاند، آن روز که عذاب آنها را از بالای سر و پایین پا می ­پوشاند، خدا به آنها می­گوید: بچشید آن­چه را عمل می­کردید روز سخت و دردناکی است. یعنی جهنم همان اعمال خودتان است.[11]

يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ ﴿٥٦ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ﴿٥٧

ای بندگان من که ایمان آورده ­اید! همانا زمین من وسیع است پس تنها مرا بپرستید. (56) هر کسی چشنده­ ی مرگ است،آن گاه به سوی ما بازگردانده می­ شوید.(57)

دراین آیه خطاب متوجه مؤمنین است، آن مؤمنینی که در سرزمین کفر قرار دارند، و نمی­ توانند تظاهر به دین­داری کنند، و دین حق را آشکار سازند. می­ فرماید: ای بندگان من که ایمان آوردید! زمین من فراخ است، اگر پرستش من برای شما در یک ناحیه ی آن غیر ممکن شد، در سایر نواحی آن برای عبادت من جا هست، حال که چنین است، پس فقط مرا  بپرستید. در ادامه می­فرماید: زندگی دنیا جز ایامی ناچیز نیست، و مرگ دنبال سر است، و به دنبال آن رجوع به سوی ما برای حساب، پس زینت و جلوه زندگی دنیا که یک زینت فانی است شما را از آمادگی برای لقای خدا باز ندارد، و آن آمادگی این است که به خدا ایمان بیاورید، عمل صالح کنید، که سعادت ابدی و شقاوت و هلاکت دایمی هر دو در آن روز است.[12]

 وَالَّذِينَ­آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِن­تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ﴿٥٨ الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِم يَتَوَكَّلُونَ ﴿٥٩

و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، قطعا آنها را در غرفه­ هایی از بهشت جای می­دهیم که از پای درختانش نهرها جاری است، جاودانه در آن­جا خواهند بود پاداش عمل­ کنندگان چه نیکوست. (58) همان کسانی که صبوری کردند و بر پروردگارشان توکل می­کنند. (59)

خدای تعالی در این آیه نخست پاداش آنهایی که ایمان آورده، و عمل صالح کرده ­اند، بیان می­کند، و سپس آنان را عامل می­خواند، و می ­فرماید: (و نعم اجر العاملین، چه خوبست پاداش عاملان)، آن گاه همین عاملان را تفسیر می­کند به (الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون)، این که عاملان آنهایی هستند که صبر می­کنند، و بر پروردگار خود توکل می­ کنند، و با این بیان صبر و توکل را دو تا از خصایص مؤمنین دانسته، پس مؤمن وقتی که در راه خدا صبر کند ، و بر  خدا توکل کند، از ایمان خود راضی می­شود، پس بر هر مؤمنی است، که تا آنجا که راهی برای دین­داری خود می­ یابد، دین­داری را از دست نداده، بر هر اذیت و جفایی صبر کند، و هرگاه دیگر به هیچ­وجه نتوانست مراسم دینی خود را در وطن خود به پای دارد، آن وقت باید به سرزمین دیگر مهاجرت کند، و بر دشواری و سختی و رنج غربت صبر کند.[13]

 وَكَأَيِّن مِّن دَابَّةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّـهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٦٠

و چه بسیار جاندارانی که روزی خود را حمل کنند، خداست که آنها و شما را روزی می­دهد، و او شنوای داناست. (60)

در این آیه شریفه مؤمنین را دل­خوشی و دل­گرمی می­دهد، تا اگر خواستند در راه خدا مهاجرت کنند، از جهت رزق نگران نباشند، و بدانند که هر جا باشند خدا رزق­شان را آنجا می­ فرستد، و یقین داشته باشند که از گرسنگی نخواهند مرد، و بدانند رازق­شان پروردگار است، نه آب و خاک­شان، لذا می­ فرماید: چه بسیار از جنبندگانند که رزق خود را ذخیره نمی­کنند، بلکه خدا روز به روز، رزق­شان را می­ رساند، شما انسان­ها نیز هر چند که ذخیره می­ کنید، ولی باید بدانید که روزی دهنده شما خداست، و چون انسان و سایر حیوانات رزق خود را به زبان حاجت (نه زبان سر) از خدا می­خواهند،  خدا حاجت­ شان را می­دهد، چرا؟ برای این که او هم دانای به حوایج خلق خویش است، و هم شنوای حاجت آنان است، پس به مقتضای این دو اسم (السمیع العلیم) آنان را روزی می­دهد.[14]

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّـهُ ۖ فَأَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ ﴿٦١

و اگر از ایشان بپرسی: چه کسی آسمان­ها و زمین را آفرید و خورشید و ماه را مسخر نمود؟ حتما خواهند گفت: خدا پس به کجا بازگردانده می­ شوند. (61)

آفرینش آسمان­ها و زمین مربوط به خلقت است، و تسخیر خورشید و ماه که به خاطر ما حالات گوناگون به خود می­ گیرند، طلوع و غروب کرده و دور و نزدیک می­شوند، مربوط به تدبیر خداوند است، پس پیدایش ارزاق انسان­ها و سایر موجودات، همه ناشی از تدبیر خورشید و ماه است، و این خلقت و تدبیر از یکدیگر جدا شدنی نیستند. و وقتی خدای تعالی به تنهایی خالق باشد، و تدبیر آسمان­ها و به دنبال آن تدبیر زمین، و به دنبال آن پدید آوردن ارزاق، تنها به دست او باشد، پس باید فقط او پرستش شود، و این حوایج را تنها از او بخواهند. تعجب ­آور است که انسان­هایی خدا را گذاشته، از غیر خدا رزق بخواهند، از کسی و چیزی که مالک هیچ چیز نیست، پس چگونه این مشرکین در دعاهای خود متوجه غیر خدا می­شوند، و بت­ها را می ­پرستند؟[15]

 اللَّـهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿٦٢

خدا برای هر یک از بندگانش که بخواهد روزی را فراخ می­کند یا تنگ می­ گرداند همانا خدا به هر چیزی داناست. (62)

آیه علت صبر و توکل مؤمنان، و این که جز خدا کسی را نباید پرستید را بیان می­کند و می­ فرماید: خداوند رزق را بر هر کس بخواهد توسعه می ­دهد و بر هر کس بخواهد تنگ می­ گیرد – اما نه آن را می­ خواهد و نه این را – مگر بر طبق مصلحت برای این که او بر هر چیزی داناست، چون الله است، و الله کسی است که جامع تمامی صفات کمال باشد.[16]

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّـهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴿٦٣

و اگر از آنها بپرسی: چه کسی از آسمان باران فرستاد و زمین را پس از مردگی­ اش بدان زنده کرد؟ حتما خواهند گفت: خدا. بگو: ستایش از آن خداست. با این همه، بیشترشان نمی­ اندیشند. (63)

خدای را در برابر این که حجت را بر دشمنان تمام کرد، و مجبورشان کرد اعتراف کنند که مدبر امور خلقت نیز خداست، حمد گوی، چون با این اتمام حجت دیگر چاره­ ای ندارند جز این که تنها خدا را بپرستند، و بت­ها و ارباب آنها را رها کنند. البته بیشترشان در آیات خدا تدبر نمی­ کنند، و عقل خود را قاضی نمی­ کنند، تا خدا را بشناسند، و حق را از باطل تمیز دهند، یعنی آن­ طور که سزاوار است تعقل نمی­ کنند.[17]

وَمَا هَـٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿٦٤

و زندگی این دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست، و حیات حقیقی همانا سرای آخرت است اگر می­دانستند. (64)

کلمه «لهو»،به معنای هر چیز و هر کاریست که انسان را از کار مهم و مفیدش باز بدارد، و به خود مشغول سازد، بنابر این یکی از مصادیق لهو، زندگی مادی دنیا است، برای این که آدمی را با زرق و برق خود از زندگی باقی و دایمی باز می­دارد، و به خود مشغول و سرگرم می­کند. و کلمه «لعب»، به معنای کاری است با نظامی معین و در عین حال بیهوده و بی­فایده انجام شود، زندگی دنیا همان­طور که به اعتباری لهو است، به اعتبار این که برای خود قواعدی دارد، لعب نیز هست، برای این که فانی و زودگذر است، هم­چنان که بازی­ها این گونه ­اند. به خلاف زندگی آخرت، که انسان در آن عالم با کمالات واقعی که خود از راه ایمان و عمل صالح کسب کرده زندگی می­کند، بقایی است که فنایی با آن نیست، لذتی است که با ألم (درد و رنج) آمیخته نیست، سعادتی است که شقاوتی در پی ندارد، پس آخرت حیاتی واقعی است. اگر مردمی دانا بودند می­ دانستند که مطلب از همین قرار است که ما گفتیم.[18]

فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ ﴿٦٥  لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَلِيَتَمَتَّعُوا ۖ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿٦٦

و هنگامی که بر کشتی سوار می­ شوند، خدا را با اخلاص در دین می­ خوانند، و آن­گاه که نجات­شان داد و به خشکی آورد، به ناگاه همان­ها شرک می­ ورزند. (65) آن­چه را که به آنها داده ­ایم انکار کنند و از آن­چه می­ خواهند برخوردار شوند، اما به زودی خواهند فهمید. (66)

آیه می­خواهد یک تناقض دیگر از تناقض­های مشرکین را حکایت کند، می­فرماید: حال که مشرکین در شرک خود به خدا دروغ می­بندند، و از عبادت خدا به عبادت غیر خدا می­گرایند، و بیشترشان تعقل نمی­ کنند، و به خالق بودن خدا اعتراف دارند، اما ربوبیت او را انکار می­کنند، نتیجه چنین است که وقتی گرفتار بلایا شوند خدا را به خلوص می­خوانند، و چون بر آنان منت می­ نهند و نجات­شان می­ بخشد کفران نعمت می­کنند.[19] بعد از آن استدلالات بر توحید و خدا پرستی مخالفان را با تهدیدی شدید و کوبنده مواجهه ساخته، می­فرماید: بگذار هر کاری که می­خواهند بکنند، آیات ما را انکار کنند، و نعمت­های ما را نادیده بگیرند، و چند روزی از لذات زودگذر بهره ببرند، اما به زودی خواهند فهمید که عاقبت کفر و شرک آنها به کجا خواهد رسید؟ و آنها را به چه سرنوشت شومی گرفتار خواهد ساخت؟[20]

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ ۚ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّـهِ يَكْفُرُونَ ﴿٦٧

آیا ندیدند که ما حرم امنی قرار دادیم و حال آن که مردم پیرامون شان ربوده می-شوند؟ آیا به باطل ایمان می­ آورند و به نعمت خدا کافر می­شوند؟ (67)

شهر مکه و پیرامون آن به دعای حضرت ابراهیم حرم امن الهی قرارگرفت، آیه می­ فرماید: آیا مشرکین نمی­ نگرند که ما حرم امنی درست کردیم، که ساکنین آن در معرض قتل و اسارت قرار نمی­ گیرند، و اموال­ شان غارت نمی­ شود، با این که بیرون این شهر مردم مشغول غارت و چپاول یکدیگرند؟ پس چرا نعمت عظمای امنیت مکه را با کفران عوض می­ کنند، و در عوض به بت­ها که جز اسم خدا چیز دیگری ندارند ایمان می ­آورند، خلاصه حقایق را زیر پا نهاده به موهومات ایمان می ­آورند؟[21]

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ ۚ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ ﴿٦٨

و کیست ستمکارتر از آن که بر خدا دروغ بندد یا حق را آن گاه که به سوی او آمد تکذیب کند؟ آیا کافران را در جهنم جایگاهی نیست. (68)

این آیه مشرکین را به آتش دوزخ تهدید می­کند، و آنها را به شدیدترین ظلم و بزرگ­ترین ستم معرفی می­کند، 1) به خدا افترا بسته­ اند، چون خدایانی دروغین را شریک او معرفی کرده­ اند، 2) بعد از آمدن حق آن را تکذیب کردند، چنان­چه هم بت می­پرستیدند، و هم رسالت پیامبر و قرآن کریم را تکذیب کردند، با این که قرآن برای آنان آمده بود، پس به این دو دلیل کافر بودند، و جای کافران و محل اقامت­ شان در آخرت جهنم است.[22]

وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّـهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ﴿٦٩

و کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، به یقین آنها را به راه­ های خود هدایت می­کنیم، و بی ­تردید خدا با نیکوکاران است. (69)

می­فرماید: کسانی که جهادشان در اموریست که متعلق به خدای تعالی است، چه در راه عقیده باشد، چه در راه عمل، هیچ عاملی ایشان را از ایمان به خدا و اطاعت اوامر  ونواهی او باز نمی­دارد. در ادامه خدای تعالی برای خود سبیل ­هایی را بیان می­کند، سبیل­ های خدا عبارت است از راه­هایی که آدمی را به او نزدیک و به سوی او هدایت می­کند، حال وقتی خود جهاد در راه خدا هدایت باشد، قهرا هدایت به سوی سبل (که یکی از آن راه­ها جهاد است)، هدایت روی هدایت خواهد بود، و آن وقت با آیه: [والذین اهتدوا زادهم هدی، و کسانی که راه را یافتند خداوند هدایت­ شان را بیشتر می­کند، (محمد / 17)] تطبیق می­کند. ودر پایان می­ فرماید: رحمت وعنایت پروردگار، که شامل نصرت و یاری او و سایر اقسام عنایات خدای سبحان است، با بندگان محسن او خواهد بود.[23]

1- المیزان، ج 16، ص 217 – 216

2- همان، ج 16، ص 218

1- المیزان، ج 16، ص 219

2- همان، ج 16، ص 220

1- نمونه، ج 16، ص 304

2- المیزان، ج 16، ص 221 – 220

 1- المیزان، ج 16، ص 221

 2- نمونه، ج 16، ص 317 – 316

1- المیزان، ج 16، ص 222 – 221

1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 865

 1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 866 – 865

  1- المیزان، ج 16، ص 229 – 228

 1- المیزان، ج 16، ص 230 – 229

 2- همان، ج 16، ص 230

 1- المیزان، ج 16، ص 235

 1- المیزان، ج 16، ص 236

 2- همان، ج 16، ص 236

 1- المیزان، ج 16، ص 238 – 237

 1- المیزان، ج 16، ص 238

 2- نمونه، ج 16، ص 342

 1- المیزان، ج 16، ص 239

 2- همان، ج 16، ص 240

 1- المیزان، ج 16، ص 241 – 240