ترجمه و توضیح سوره المدثر 25 – 1

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش ‎از آن مؤمنين است.

يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿١﴾ قُمْ فَأَنذِرْ ﴿٢﴾

اي روپوش به خود پيچيده (١) برخيز و انذار کن (٢)

خطاب آيه به رسول خدا (ص) است درحالی که پتو به خود پيچيده بود و اين نحوه ی خطاب، انس و ملاطفت خدا به حضرتش را می ­رساند. آيه در واقع دستور به برخاستن و انذار کردن (هشدار دادن و ترساندن) می­ دهد و البته بيان نمی­ کند چه فردی و چه موضوعی را انذار کن، و اين می ­رساند که انذار همه چيز را شامل می‌شود به علاوه، انذار را بدون تبشیر (بشارت و مژده دادن) ذکر کرد و اين به خاطر آنست که در اوايل دعوت، انذار بيشتر کاربرد دارد.

وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ ﴿٣

و پروردگارت را بزرگ بدار (٣)

به دنبال دعوت به قيام و انذار، ۵ دستور مهم به پيامبر (ص) می­دهد که سرمشقی است برای ديگران. نخستین دستور درباره ی توحید است، يعنی هم درباطن و مرحله ی اعتقاد، و هم در مرحله­ ی عمل و هم در سخن، بايد پروردگار خود را به عظمت ياد کنی و او را از اين که معادل و يا مافوقی داشته باشد منزه دانسته و از هر وصفی بزرگ­تر بدانی، چون خداوند به هيچ حدی محدود نمی­ گردد.

وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ﴿٤

و جامه­ ات را پاک کن (۴)

تعبیر به لباس ممکن است کنایه از عمل‌ انسان باشد، چرا که اعمال هر فردی برای عقایدش به منزله لباس است، و بعضی گفته­ اند: منظور از لباس، قلب و روح است يعنی قلبت را از هر آلودگی پاک کن چون جايی که لباس بايد تطهیر شود، صاحب لباس اولویت دارد و بعضی هم به معنای همسر گرفته ­اند، چرا که قرآن می­گويد: شما لباس همسرتان هستيد. در مجموع بايد گفت که رهبران الهی هنگامی می ­توانند قيام به انذار کرده و نفوذ کلمه داشته باشند که دامان­شان از هر نوع آلودگی پاک باشد و تقواي­شان ازهر جهت مسلم باشد.

وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ﴿٥

و از پليدي­ها دوری نما (۵)

برحسب معانی متفاوتی که برای “رجز” ذکر شده سه معنی برای آيه به دست می ­آيد که گرچه باهم متفاوتند امّا باهم مرتبط هستند. معنای اول آن است که از گناهان و نافرمانی­ ها دوری کن، و معنای دوم اين است که از اخلاق زشت اجتناب کن، و در معنای سوم امر می­ کند که به عبادت بت­ها نزدیک نشو، و خلاصه آن که هرگونه انحراف و عمل زشت و عقيده ی فاسد را که موجب خشم و غضب الهی در دنیا و آخرت می­ گردد را نفی می­ کند.

وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ ﴿٦﴾ وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ﴿٧﴾

و نه منّت بگذار و نه آن را بسيار بدان (۶) و به خاطر پروردگارت صبر کن (٧)

منّت گذاشتن اين است که شخص، احسان خود را به رخ احسان شونده بکشد، و “استکثار” اينست که آدمی، چيزی را که می­ دهد به چشمش زياد آيد. پس دستور می­ دهد که کار نيکت را نه به رخ طرف بکش و نه آن را در نظر خود بزرگ بدان. به خاطر پروردگارت در هنگام مصيبت، و آزار مردمی که تو انذارشان می­ کنی، و در برابر اطاعت خدا، و ترک معصیت او صبر کن.

فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ ﴿٨ فَذَٰلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ ﴿٩ عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ ﴿١٠

هنگامی که در صور دميده شود (٨) پس آن روز، روز سختی است (٩) برای کافران آسان نيست (١٠)

يعنی در نفخه ی رستاخیر که، مردگان زنده می ­شوند و برای حسابرسی احضار می ­شوند، مشکلات کافران يکی پس از ديگری نمايان می­ گردد، روزی است بسيار دردناک و مصيبت بار و طاقت فرسا که نيرومندترين انسان­ها را به زانو درمی­ آورد.

ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا ﴿١١ وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا ﴿١٢ وَبَنِينَ شُهُودًا ﴿١٣ وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا ﴿١٤

مرا با آن فرد که تنها خلقش کردم واگذار (١١) و برايش مال گسترده ­ای قرار دادم (12) وفرزندانی حاضر (١٣) و وسايل زندگی را ازهر نظر برايش فراهم ساختم(14)

از اينجا تا ١٢ آيه  بعد،  قشری از کفار را که  بيش از همه  لجوج و معاند بوده و قرآن را سحر خوانده و حقایق آن را استهزا می­ کردند، مورد شديدترين انذارها قرار می­ دهد. نخست می ­فرمايد: آن کسی که اين سخن­ ها را می­ گويد درحالی خلقش کردم که احدی با من در خلقت وی شرکت‌ نداشت و اونيز درحالی بود که تک و تنها بوده و مال وفرزندانی نداشت. همان کس که برای او مال گسترده‌ای قرار دادم و فرزندانی که همواره نزد او و در خدمت او هستند و وسايل زندگی را ازهر نظر برای وی فراهم ساختم.

ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ ﴿١٥﴾ كَلَّاۖ إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا ﴿١٦﴾ سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا ﴿١٧﴾

باز طمع دارد که زياد کنم (١۵) هرگز همانا او نسبت به آيات ما عناد دارد (١۶) به زودی او را به بالا رفتن از قلّه زندگی مجبور می­ کنم (١٧)

امّا او به جای شکر در مقام افزون طلبی برآمد و با اين همه مال و نعمت، باز طمع دارد که بر آن بيفزايم. اين صفت دنیا پرستان است که هرگز عطش آنها فرو نمی­ نشيند. امّا خداوند با شدت تمام دست رد به سينه او می­ زند و می­ فرمايد: هرگز چنين نخواهد شد، چرا که او “عنيد” است يعنی با علم به حقيقت، آن را انکار می­ کند و به آن نيز مباهات کرده و بر اين کار اصرار دارد. اين جمله، عذاب تلخی را که وی به زودی می­ چشد با بالا رفتن از قلّه­ های بسیار مرتفع بيان کرده است، گويا رسيدن به قلّه آغاز سقوط و عذاب خواهد بود. اصولا هدف ­های دنيوی همچون قلّه­ هایی هستند که با رسيدن به آنها سقوط آغاز می­گردد درحالی که اتخاذ هدف ­های الهی متضمن هيچ سقوطی نيست.

إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ﴿١٨﴾ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿١٩﴾ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿٢٠﴾

همانا او برای مبارزه با قرآن فکر کرد و سنجيد (١٨) پس مرگ براو باد، چگونه سنجيد (١٩) باز مرگ براو باد چگونه سنجيد (٢٠)

در اين آيه و آيات بعدی توضیح بيشتری پيرامون مردی که خدا به او مال و فرزندان فراوان داد و او در مقام مخالفت با پيامبر برآمد، يعنی وليدبن مغيره، داده شده است. تقدیر از روی تفکير به اين معناست که، انسان چند معنا را در ذهن چيده و آنها را طوری جابه جا کند که از رديف شدن آنها غرض و مطلوب خود را نتيجه ­گيری نمايد. وليدبن مغيره در اين انديشه بود چيزی بگويد که با آن دعوت اسلام را باطل کند. پيش خود فکر کرد آيا بگويد قرآن شعر است يا محمد کاهن يا مجنون است؟ بعد از آنکه همه فکرهايش را کرد اين طور به نظرش رسيد که بگويد قرآن سحر است و رسول، ساحری بيش نيست. يعنی ولید بن مغیره چگونه مطلب را آماده ساخت نفرین براو باد.

ثُمَّ نَظَرَ ﴿٢١ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ﴿٢٢ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ ﴿٢٣ فَقَالَ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ ﴿٢٤ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿٢٥

آن­گاه نظری کرد (٢١) سپس چهره درهم کشيد و روی ترش نمود (٢٢) سپس پشت کرد و کبر ورزيد (٢٣) پس گفت اين قرآن جز سحری که از قديم روايت شده هيچ نيست (24) این فقط سخن بشر است (٢۵)

آيات فوق حالی را که وليد بعد از تقدیر و تفکير به خود گرفته بود مجسم می­ سازد. وليد، نخست ساخته ی فکر خود را مورد بازرسی مجدد قرار می­ دهد سپس در مقابل کفار و مشرکین قيافه­ ای به خود می­ گيرد که گرفتگی و کراهت از آن نمايان بود، يعنی روترش کرد و به اين ترتیب عزمش را برای کوبيدن قرآن و پيامبر نشان داد و سپس به تمام حقایق پشت می­ کند و تکبر می ورزد و سرانجام اين طور اظهار می­ کند که قرآن چيزی جز سحر نيست، و هم اکنون نيز دانایان آن را به نادانان تعلیم می ­دهند، که اصلا کلام خدا نبوده بلکه کلام بشری است و ربطی به وحی الهی ندارد.