ترجمه و توضیح سوره المعارج 21 – 1

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی ‎که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش‎ از آن مؤمنين است.

سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿١ لِّلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿٢

سؤال کننده ­ای از کفار عذابی حتمی را درخواست کرد (١) که مخصوص کافران است و دفع کننده ­ای ندارد (٢)

آيه  درجه­ ی عناد و لجاجت کفار  را نشان می­ دهد: سؤال کننده ­ای  از کفار درخواست کرد که اگر راست می­گويی همین الان عذابی را برای ما کافران بفرست. قرآن می ­گويد عجله نکنيد اين عذاب واقع شدنی است و هيچ قدرتی نمی­تواند آن را دفع کند. البته اين نحوه پاسخ، نوعی تحقیر سؤال کننده نيز هست، يعنی چه درخواست بکنند و چه نکنند، واقع شدنی است.

مِّنَ اللَّـهِ ذِي الْمَعَارِجِ ﴿٣

و از جانب خدای صاحب درجات است (٣)

می­ فرمايد:  اين عذاب از سوی خداوندی  است که  صاحب آسمان‌هايی است که فرشتگان برآن صعود می­ کنند. يعنی خداوند مقامات مختلفی برای فرشتگان قرار داده که هريک برحسب قربی که به خدا دارند در آن مقامات بالا می ­روند، و البته هر فرشته درجه­ ی معينی دارد که از آن مقام تجاوز نمی­کند، و آنچه را که به امر خدا به آنها واگذار شده، انجام می­دهند. آری اين فرشتگان هستند که مأموریت عذاب را درباره کافران و مجرمان، انجام می­دهند.

تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ ﴿٤

فرشتگان و روح، در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می­روند (۴)

روز قيامت روزی است که، اسباب از بين می­ روند و رابطه­ ی بين اسباب و مسبّبات قطع می­گردد و ملائکه، که موکل برامور عالم و حوادث هستی­ اند، بعد از قطع اين روابط همه به سوی خدا برمی­گردند. يعنی آنها به مقام قرب خدا می­ شتابند و به سوی مقامات خود بالا می­روند، و در آن روز که روز قيامت است آماده­ ی گرفتن فرمان الهی و اجرای آن می­باشند و در آن روز همه­ ی ملائکه پيرامون عرش پروردگارشان را فرامی­ گيرند و صف می ­کشند. مراد از50000 سال اينست که اگر روز قيامت را با روزهای دنیا بسنجیم معادل 50000 سال است نه اين که در آنجا هم، از گردش خورشيد و ماه، سال­های شمسی و قمری پديد می ­آيد.

فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا ﴿٥ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا ﴿٦ وَنَرَاهُ قَرِيبًا ﴿٧

پس صبری زيبا پيشه کن (۵) همانا آنها آن روز را دور می­ بينند (۶) و ما آن را نزدیک می­ بينيم (7)

از آنجا که  درخواست عذاب از  روی  سرکشی و  زور آزمایی و تمسخر  بود و تحمل شنيدن اين سخنان بر رسول (ص) گران بود، لذا به آنجناب می­ فرمايد: دربرابر سرکشی و لجاجت آنها صبری زيبا پيشه کن، يعنی صبری خالص که بدون کمترين بی ­تابی و شکايت وآه و ناله باشد. برای اين که ما می­ دانيم عذاب، نزدیک و قطعی است برخلاف آنها که روز قيامت و عذاب را دور می­پندارند، يعنی به معاد اعتقادی ندارند. منظور از دوری و نزدیکی از نظر زمانی نيست بلکه درصدِ احتمال وقوع قيامت را بيان می­کند.

يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاءُ كَالْمُهْلِ ﴿٨ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ ﴿٩

روزی که آسمان چون فلز گداخته شود (٨) و کوه­ ها چون پشم زده شده متلاشی گردد (٩)

 در آن روز آسمان از هم متلاشی و مانند فلز ذوب می‌شود و کوه ­ها درهم کوبيده و خرد گشته و سپس با تندبادی در فضا پراکنده می­شوند همچون پشمی که تندباد آن را باخود ببرد. بعد از ويرانی جهان، جهانی نوين ايجاد می­گردد و انسان­ها حيات جدید خود را از سر می­گيرند.

وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا ﴿١٠

و هيچ دوست صمیمی از دوست صمیمی حال نپرسد (١٠)

سختی روز قيامت و وضع رسيدگی به حساب اعمال به حدّی است که همه مشغول به خويش می­شوند و هيچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی­ گيرد و به کلی نزديکان و دوستان صمیمی خود را ازياد می­برد.

يُبَصَّرُونَهُمْۚ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ ﴿١١ وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ ﴿١٢ وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ ﴿١٣ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ يُنجِيهِ ﴿١٤﴾ 

دوستان  به  آنها نشان  داده  می­ شوند، گناهکار  دوست  می­ دارد  که  کاش   برای رهايی از عذاب آن روز پسران خود را عوض دهد (١١) و نيز همسر و برادر خود را (١٢) و اقوامش را که به او پناه می­دادند (١٣) و هرکه را که در روی زمین است همه را عوض می­داد سپس خود را می­ رهانيد (١۴)

نه اين که نزديکان و دوستان صمیمی خود را درآنجا نشناسد، بلکه مخصوصا دوستان و اقوامش را به اونشان می­دهند، اما صحنه آن قدر وحشتناک است که کسی نمی­تواند به ديگری بينديشد. مجرم به خاطر جرمش طوری عذاب می‌شود که آرزو می­کند اي کاش می­توانستم نزدیک­ترين و گرامی­ترين عزيزانم را مانند فرزند، همسر، برادر و قبيله خودرا که هميشه از من حمايت می­کردند قربانی خود کنم و بلکه تمام انسان­های روی زمین را، تا از آن عذاب رها شوم، معلوم است فردی که از شدت عذاب حاضر است عزيزان خود را فدا کند ديگر چه وقت احوال آنها را می­پرسد.

كَلَّاۖ إِنَّهَا لَظَىٰ ﴿١٥ نَزَّاعَةً لِّلشَّوَىٰ ﴿١٦

نه هرگز چنين نيست، همانا آن آتشی شعله ­ور است (١۵) برکننده ­ی پوست سر و اندام است (١۶)

اما در جواب آرزوی او می­ فرمايد:  چنين نيست که او می­ پندارد،  هيچ فديه و عوضی پذيرفته نمی­شود و جهنم آتشی است سوزان و شعله­ ور که اندرون را کباب می­کند و هر چيز را که در مسير خود می ­يابد می­ سوزاند. مجرمین با فديه دادن نمی ­توانند جهنم را دور سازند، حال هرچه باشد، زيرا جهنم آتشی شعله­ ور است که اطراف دوزخيان را می­ سوزاند و پی درپی دست و پا و پوست سرشان را جدا می­سازد و امکان ندارد که اين اثرش نسبت به مجرمین باطل شود.

تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّىٰ ﴿١٧ وَجَمَعَ فَأَوْعَىٰ ﴿١٨

فرا می­ خواند هرکس را که پشت کرده و روی برتافته (١٧) و مال گرد آورده و ذخیره نموده است (١٨)

اين آتش، افرادی را می ­طلبد که به دعوت رسول که آنان را به خدا و عبادت او می­ خواند، پشت کردند و به جای آن، اموال را جمع نموده و در گنجينه­ ها نگهداری کردند و به سائل و محروم ندادند.

إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا ﴿١٩ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا﴿٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا ﴿٢١

به راستی انسان بسيار حريص خلق شده است (١٩) چون آسيبی به او برسد بی­ تاب است (٢٠) و چون خيری به او برسد بخل­ ورز است (٢١)

” هلوع” کسی است که در هنگام برخورد با ناملایمات بسيار بی ­تابی می­کند، و چون به خيری می­ رسد از انفاق به ديگران خود دارای می­کند. اما حرص به خودی خود بد نيست، چطور می­تواند صفت مذموم باشد، با اين که تنها وسيله­ ای است که انسان را دعوت می­کند به اين که خود را به سعادت و کمال وجودش برساند، حرص وقتی بد می­شود که انسان آن را بد کند و درست مديريّت نکند. صفت حرص، که جزع و منع لازمه آن است، به عنوان نعمت و فضيلت خلق شده بود، و اين خود انسان است که آن را از فضيلت بودن خارج می ­کند و به صورت رذيله ­اش درمی ­آورد، و مذمتی هم که شده از حرص بشری شده است، نه حرصی که خدا در بشر قرار داده. پس با در نظر گرفتن اين که خير واقعی عبارت است از مسابقه به سوی پروردگار، و شرّ واقعی عبارت است از نافرمانی خدای تعالی، بنابراین؛ حرص در انسان­ های تربيت يافته عامل پيشبرد به سوی کمالات می­شود، زيرا همواره خير واقعی خود را، طلب می­کند و از شرّ واقعی پرهيز می ­نمايد و به اين ترتیب در همه حال، در پی کسب مغفرت و رضایت خدا می­باشد و از نافرمانی او و گناهکاری اجتناب می­نمايد، اما نسبت به خير دنيوی حرصی ندارد و درمقابل شرّش صبر می­کند و از حدود الهی تجاوز نمی­کند.