ترجمه و توضیح سوره الواقعة 62 – 41

 

وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿٤١

و تیره بختان، چه تیره بختانی (۴۱)

اصحاب شمال همان اصحاب مشئمه هستند، که چون نامه­ ی اعمال­ شان به دست چپ آنها داده می­ شود، اصحاب شمال خوانده شدند. که خود نشانه و رمزی است برای تیره­ بختی و جرم و جنایت آنها.  بیان “چه تیره بختانی”  نهایت بدی حال ایشان را گوشزد می ­کند.

 فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ ﴿٤٢ وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ ﴿٤٣ لَّا بَارِ‌دٍ وَلَا كَرِ‌يمٍ ﴿٤٤

در باد سوزان و آب جوشانند (۴۲) و در سایه­ ای از دود سیاه (۴۳) نه خنک است و نه خوش (۴۴)

در میان بادهای کشنده و آفتاب سوزان قرار دارند و در سایه­ ی دودهای متراکم و آتش­زا، سایه­ ای که نه برودت دارد و نه هیچ فایده ­ای. در واقع باد سوزان کشنده که در تمام سوراخ­ های ریز بدن انسان داخل می­ شود از یک سو، و آب جوشان مرگ بار از سوی دیگر، چنان آنها را گرفتار می­ سازد که هیچ توانی برای آنها باقی نمی­گذارد، اگر هم به سایه­ای پناه می­برند، سایه­ ی دود داغ و خفه­ کننده است، که نه مانع حرارت می­ شود و نه آنها را خنک می­ کند، و نه مانند سایه­ بان دنیایی مانع ریزش آب و محافظت از باد و سایر منافع می­ شود؛ بلکه این سایه در نهایت شرّ و زیان است.

إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَٰلِكَ مُتْرَ‌فِينَ ﴿٤٥ وَكَانُوا يُصِرُّ‌ونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ ﴿٤٦

همانا آنان پیش ازاین خوشگذران بودند (۴۵) و برگناه بزرگ اصرار می­ ورزیدند(۴۶)

علت استقرار اصحاب شمال در چنین عذابی این است که در دنیا مست و مغرور نعمت بودند وآن­چنان سرگرم نعمت­ ها بودندکه از ماورای نعمت غافل می­ ماندند.”مترف” کسی است که به نعمت­ های دنیوی دلبستگی پیدا کرده است، چه آن نعمت­ هایی که دارد و چه آنهایی که در طلبش است خواه کم و خواه بسیار، چون مواقعی می شود که افرادی با داشتن نعمت­ های مادی بسیار مترف نمی­ شوند و افرادی با کمترین نعمت، دست خوش اتراف می­ شوند. سپس می­ فرماید: آنها بر شکستن عهد و پیمانی که با سوگند بر آن تأکید شده بود، اصرار داشتند. یعنی آنها تن به پرستش و بندگی پروردگار خود نمی­ دادند، عبادتی که بر حسب فطرت بر آن پیمان بسته بودند، اما در عین سپردن چنین پیمان فطری، غیر پروردگار خود را اطاعت می­ کردند.

 وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَ‌ابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿٤٧ أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ ﴿٤٨

و می­ گفتند: آیا وقتی مردیم و خاک و استخوان شدیم، ما برانگیخته می­ شویم؟ (۴۷) همچنین نیاکان ما (۴۸)

یکی دیگر از اوصاف اصحاب شمال، انکار قیامت است که البته در این کار اصرار و پافشاری می­ کردند. بعد می­ گفتند: آیا پدران ما که هیچ اثری از آنها باقی نمانده دوباره زنده می­ شوند؟ یعنی منکران قیامت، زنده شدن پدران پوسیده ­ی خود را بعیدتر از زنده شدن خود می­ دانستند.

 قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِ‌ينَ ﴿٤٩ لَمَجْمُوعُونَ إِلَىٰ مِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ ﴿٥٠

بگو: به طور قطع اولین و آخرین (۴۹) جملگی در آن وعده­ گاه روز معلوم گردآورده  می­ شوند (۵۰)

بگو: نه فقط شما و پدرانتان، بلکه تمام خلایق ازاولین تا آخرین، درآن وعده­ گاه، یعنی روز قیامت، جمع می­ شوند. پس معاد و رستاخیز همه­ ی انسان­ ها در یک روز و همراه هم است و برای خدای تعالی زنده کردن مردگان قدیم و جدید هیچ فرقی ندارد.

ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ ﴿٥١ لَآكِلُونَ مِن شَجَرٍ‌ مِّن زَقُّومٍ ﴿٥٢ فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿٥٣

سپس شما ای گمراهان تکذیب­ کننده! (۵۱) از درختی که از قوم است خواهید خورد (۵۲) و شکم­ ها از آن پر می­ کنید (۵۳)

جالب این است که آیات، اصحاب شمال را به ضالّین و مکذّبین خطاب می­ کند تا بفهماند که اگر به این سرنوشت دچار شدند به این دلیل است که از طریق حق گمراه بودند، و در مقابل حق، روح عناد و لجاجت داشتند؛ و اگر تنها گمراه بودند و دیگر تکذیب نمی ­کردند، امید آن می­رفت که نجات یابند، اما درد آنها تنها گمراهی نبود. خوراک این­ها زقوم است که گیاهی تلخ و بدبو و بد طعم می­باشد، اما گرسنگی آنها به قدری شدید است که حریصانه به سوی این غذای ناگوار م ی­روند و شکم ­هایشان را پر می­کنند.

فَشَارِ‌بُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ ﴿٥٤ فَشَارِ‌بُونَ شُرْ‌بَ الْهِيمِ ﴿٥٥ هَـٰذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ ﴿٥٦

پس بر سر آن از آب جوشان می­ نوشید (۵۴) نوشیدن شتران عطش زده (۵۵) این است پذیرایی آنان در روز جزا (۵۶)

پس از خوردن زقوم، حریصانه روی آن غذا از آب سوزان می­ نوشند، مانند شترانی که بیماری عطش دارند، اما هرچه می ­نوشند رفع عطش نمی­ شود. این است وسیله­ ی پذیرایی از آنها در قیامت. آیه در حقیقت طعنه می­زند که وقتی پذیرایی آنها چنین است وای به حال مجازات و کیفر آنان!

 نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ﴿٥٧

ما شما را آفریده ­ایم، پس چرا تصدیق نمی­کنید؟ (۵۷)

حاصل مفاد آیه این است که: ما شما را خلق کرده ­ایم، و می­ دانیم که با شما چه می­ کنیم، و به زودی آنچه را به شما وعده داده­ ایم، درباره­ ی شما انجام خواهیم داد، و اینک به شما خبر می­ دهیم که به زودی زنده ­تان می­کنیم، و دربرابر آنچه می­ کردید جزایتان خواهیم داد؛ با این حال چرا خبرهایی را که در کتاب آسمانی شما آمده، و ما این خبرها را به شما می­دهیم، تصدیق نمی­ کند؟

 أَفَرَ‌أَيْتُم مَّا تُمْنُونَ ﴿٥٨ أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿٥٩

آیا از آنچه فرو می­ ریزید آگاهی دارید؟ (۵۸) آیا شما آن را می­ آفرینید یا ما آفریننده­ ایم؟ (۵۹)

می­ فرماید: به من خبر دهید، در خلقت انسان­ ها شما پدران و مادران غیر از ریختن نطفه چه نقشی دارید؟ آیا شما آن نطفه را به صورت انسانی مثل خود در می‎آورید، یا خالق آن ماییم؟ تحولات عجیبی را که جنین در رحم مادر پشت سر می­گذارد از ناحیه­ ی شماست یا خدا؟ آیا کسی که قدرت بر آفرینش­ های مکرر جنین دارد، از زنده کردن مردگان در قیامت عاجز است؟

 نَحْنُ قَدَّرْ‌نَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ﴿٦٠

ماییم که میان شما مرگ را مقدر کرده ­ایم و ما ناتوان نیستیم (۶۰)

ممکن بود سؤال شود اگر واقعا خلقت به دست خداست، پس چرا خلقت دست خوش مرگ و نابودی می­ شود، و آیا این به معنای آن نیست که عوامل مرگ­زا  بر اراده ی خدا غالبند؟ آیه برای رفع این توهّم پاسخ می­ دهد: که مرگ را هم ما در بین شما قرار دادیم و خواستیم تا فلان مدت زنده باشید و در رأس آن مدت بمیرید، نه این که خدا نمی­ تواند به مخلوق زنده­ اش دوام بیشتری بدهد؛ و نه این که نمی‎تواند از هجوم عوامل ویرانگر جلوگیری‎کند؛ زیرا او قادر مطلق و اراده‎اش شکست ناپذیر است، خودش مرگ انسان را مانند حیاتش تقدیرکرده است.

 عَلَىٰ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦١

بر این که امثال تان را  به  جای شما  قرار  دهیم و  شما را در جهان  دیگری که نمی­ دانید آفرینش تازه­ ای بخشیم (۶۱)

حاصل معنای دو آیه این است که: ما مرگ را در بین شما مقدر کردیم، نه این که ناشی از نقصی در قدرت ما باشد، به این معنا که ما نتوانیم وسیله­ ی ادامه­ ی حیات را برای شما فراهم کنیم، یا این که اسباب ویرانگر و مرگ و میر­آور  بر اراده­ ی ما غالب شده، و ما را در حفظ حیات شما عاجز کرده باشد؛ بلکه خود ما شما را بر این اساس آفریدیم که بعد از مدتی معین بمی رید، چون خلقت ما بر اساس تبدیل امثال است یعنی طبقه­ ای بمیرند، و جا برای طبقه ­ای دیگر باز کنند، و نیز بر این اساس است که بعد از مردن شما خلقتی دیگر ورای خلقت ناپایدار دنیوی به شما بدهیم، پس مرگ عبارت است از انتقال از خانه­ ای به خانه ­ای دیگر، و از خلقتی به خلقتی بهتر، نه این که فنا و نابودی باشد.

 وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُ‌ونَ ﴿٦٢

و همانا شما پیدایش نخستین خود را دانسته­ اید، پس چرا توجه نمی­ کنید؟ (۶۲)

یعنی علم به خصوصیات این جهان، خود به خود انسان را معتقد به معاد می­ سازد؛ زیرا از نظام حیرت انگیز عالم دنیا این یقین به دست م ی­آید که لغو و باطلی در عالم هستی نیست، و به طور قطع برای این جهان فانی، هدفی است و آفرینش آن پوچ و بی­حاصل نمی باشد؛ ما در همین دنیا می ­بینیم که هر موجودی به سوی سعادت خاص خودش هدایت می­شود، و انسان نیز از این قاعده نمی­ تواند مستثنی باشد و باید از طریق بعثت انبیا و اوامر و نواهی الهی به سوی سعادتش هدایت شود، و این صورت نمی­ گیرد مگر این که دربرابر اعمال نیک، پاداش و در برابر اعمال زشت، کیفری مقرر شود؛ و چون دنیا برای این پاداش و کیفر تنگ است ناگزیر باید عالم دیگری که همان عالم آخرت است، باشد. به هرحال این که چگونه ممکن است انسان­ ها یک بار دیگر زنده شوند، دلیلش در همین دنیا هست، زیرا خدایی که این عالم را از نیستی به هستی درآورد، این قدرت را دارد که برای بار دوم آن را ایجاد کند.