ترجمه و توضیح سوره سبأ 25 – 1

 

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوندی­که رحمت عامّش شامل همه ورحمت خاصّش ازآن مؤمنین است.

الحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْ‌ضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَ‌ةِ ۚ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ‌ ﴿١

ستایش خدایی را که آن­چه در آسمان­ها و آن­چه در زمین است از آن اوست، و در آخرت نیز حمد و سپاس از آن اوست، و او حکیم و آگاه است. (1)

آیه شریفه اولین دلیل را برای اثبات قیامت در این سوره بیان می­ دارد. می­ فرماید: حمد برای خداست، چون مالک مطلق همه­ ی عالم است، و هر طور که بخواهد می­ تواند در آنها تصرف کند، یعنی خلق کند، رزق دهد، بمیراند، دوباره زنده کند، پاداش و کیفر دهد، برخلاف مالکیت انسان­ها که اعتباری است و هر تصرفی را در ملک خود نمی­ توانند بکنند. همین طور حمد برای خدا در سرای آخرت است، و اگر دو بار حمد را تکرار کرد برای این بود که نظام آخرت غیر از نظام دنیاست ، به این ترتیب می­ فهماند که حاکمیت و مالکیت هر دو جهان از آن اوست. در آخر می­ فرماید: او حکیم و خبیر است، یعنی تصرفی که در دنیا می­کند، و نظام آخرتی را که به دنبال دنیا پدید می ­آورد، همه بر اساس حکمت اوست، زیرا اگر نظام آخرتی نباشد، خلقت دنیا لغو و عبث می­شود و نیکوکار و بدکار از هم متمایز نمی­ شدند، و چون خبیر است به هر کس آن جزایی را که باید بدهد، می­ دهد چون هیچ عملی از اعمال بندگانش از حیطه­ ی علم او خارج نمی­ ماند. باید توجه داشت که خبیر، اطلاع به جزئیات دارد، ولی علیم هم جزئیات و هم کلیات را در بردارد.[1]

يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْ‌ضِ وَمَا يَخْرُ‌جُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُ‌جُ فِيهَا ۚ وَهُوَ الرَّ‌حِيمُ الْغَفُورُ‌ ﴿٢

آن­چه در زمین فرو می­رود و آن­چه از آن بر­می­آید و آن­چه از آسمان فرود می­آید و آن­چه در آن بالا می­رود همه را می­داند، و اوست مهربان آمرزنده. (2)

این آیه شریفه دومین دلیل را برای اثبات قیامت بیان می­کند، و اساس این دلیل، کمال علم خدا است به اشیاء، یعنی علم او به اشیاء از تمام جهات است، و علمش آمیخته با جهل نیست، و دست­خوش زوال نمی­شود، چون اگر جز این بود نمی­توانست هر که را بخواهد زنده کند، و بر تمامی اعمال خیر و شرّش پاداش و کیفر دهد. پس این که فرمود خدا علم دارد به آن­چه در زمین فرو می­رود، و از زمین بیرون می­آید، و آن­چه از آسمان فرو می­آید، و به آسمان بالا می­رود، گویا کنایه باشد از علم خدا به حرکت هر صاحب حرکتی، و آن­چه انجام می­دهد، و آیه شریفه با دو کلمه­ی« رحیم و غفور» ختم شده و گویا در این جمله اشاره باشد به این که خدا رحمتی ثابت دارد، و مغفرتی که مخصوص کسانی است که ایمان داشته باشند.[2] و هم این که در میان اموری که به آسمان عروج می­کند اعمال بندگان و ارواح آنهاست، اوست که آنها را زیر پوشش رحمت و مغفرتش قرار می­دهد. و هم این که نزول برکات و مواهب آسمانی مولود رحمت اوست.[3]

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ ۖ قُلْ بَلَىٰ وَرَ‌بِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ ۖ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّ‌ةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْ‌ضِ وَلَا أَصْغَرُ‌ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْبَرُ‌ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿٣

و کسانی که کافر شدند،گفتند: ما را رستاخیز نخواهد آمد. بگو: چرا، سوگند به پروردگارم که حتما به سراغتان خواهد آمد، خدایی که دانای به غیب است و هم وزن ذرّه­ ای، نه در آسمان­ها و نه در زمین، از او پوشیده نیست، و نه کوچک­تر از آن،  نه بزرگ­تر، مگر این که در کتابی آشکار است. (3)

در این آیه شریفه انکار منکرین معاد را به رخ ایشان می ­کشد، چون وقتی مالک مطلق خداست، و علمش به همه ­ی موجودات تعلق می­گیرد، پس جایی برای شک و تردید در آمدن قیامت نمی­ ماند، تا چه رسد به این که با قاطعیت آن را انکار کنند، به همین دلیل به رسول گرامی خود دستور داده: به سخن ایشان پاسخ دهد، که: آری به پروردگارم سوگند، قیامت شما به طور قطع و مسلم خواهد آمد. علت عمده انکار ایشان این بوده که فکر کرده ­اند بدن­های مردگان همه با هم مخلوط گشته، و صورت­ها تغییر و تبدیل یافته، خاکی که دیروز انسان بود، و چند صباحی دیگر چیز دیگر می­ شود، با این حال چگونه ممکن است بار دیگر همان انسان با همان خصوصیات موجود شود؟ لذا برای دفع این توهّم، می­ فرماید: خدای تعالی عالم به غیب است، و کوچک­ترین موجود از علم او دور نیست، حتی سنگینی یک ذره (معلق در فضا) در همه­ ی آسمان­ها و زمین از علم او پنهان نیست، با این حال چگونه ممکن است ذرات وجودی هر انسانی را با دیگری اشتباه کند؟ البته علم خدا تنها به موجودات نظیر ذره تعلق نمی­گیرد، بلکه هر چیز بزرگ و کوچک را شامل می­ شود، نکته­ ای که در این آیه به آن اشاره کرده، این است که اشیاء هر چه باشند در کتاب مبین خدا (لوح محفوظ) ثبت هستند، که دست­­خوش تغییر و تبدیل نمی­ شود، و انسان و هر موجود دیگر هر چند اجزای دنیویش از هم متلاشی گردد، و به کلی آثارش از صفحه­ ی روزگار محو و نابود شود، باز هم برگرداندن آن برای خدا کاری ندارد.[4] لوح محفوظ چیست؟ همان لوح علم پروردگار است، که همه چیز در آن ثبت و ضبط است، و هیچ گونه تغییر و دگرگونی در آن راه ندارد. قابل توجه این که: تکیه روی کلمه «ربّ» به خاطر این است که قیامت از شؤون ربوبیّت است، چگونه ممکن است خداوند مالک و مربی انسان­ها باشد و آنها را در مسیر تکامل پیش ببرد، امّا نیمه کاره رها کند و با مرگهمه چیز پایان گیرد، و زندگی او بی هدف و آفرینش وی هیچ و پوچ شود؟[5]

 لِّيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۚ أُولَـٰئِكَ لَهُم مَّغْفِرَ‌ةٌ وَرِ‌زْقٌ كَرِ‌يمٌ ﴿٤

تا کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند پاداش دهد، برای آنها آمرزش و روزی کریمانه خواهد بود. (4)

 این آیه یکی از اهداف قیام قیامت را بیان می­ کند، یا به تعبیر دیگر دلیل بر لزوم چنین عالمی را بعد از جهان کنونی در برابر منکران شرح می­دهد، می­ فرماید: هدف این است که آنها را که ایمان آورده ­اند و عمل صالح انجام داده­ اند پاداش دهد. آیا اگر مؤمنان صالح العمل به پاداش خود نرسند، اصل عدالت پروردگار بدون آن مفهومی می­تواند داشته باشد؟ در حالی که در این جهان بسیاری از این گونه افراد را می­ بینیم که هرگز به جزای اعمال نیک خود نمی­ رسند، بنابراین باید جهان دیگری باشد تا این اصل در آنجا محقق شود. مقدم داشتن «مغفرت» بر« رزق کریم» ممکن است به خاطر این باشد که بیشترین نگرانی مؤمنان از لغزش­هایی است که احتمالاً داشته ­اند، لذا قبل از هر چیز از طریق بیان آمرزش به آنها آرامش خاطر می­ بخشد، به علاوه تا مورد آمرزش پروردگار قرار نگیرند شایسته رزق کریم نخواهند بود. رزق کریم به معنی هر روزی ارزشمندی است، یعنی بهشت با تمام نعمت های مادی و معنویش.[6]

 وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَـٰئِكَ لَهُم عَذَابٌ مِّن رِّ‌جْزٍ أَلِيمٌ ﴿٥

و کسانی ­که ­در ­آیات ما کوشش می­ کنند که ما را به عجز آورند، برایشان عذابی دردناک از شکنجه است. (5)

این آیه سبب دوم برپایی قیامت را بیان می­­ دارد، یعنی بخش دیگر عدالت، مجازات گنه­کاران و مجرمان است، می­ فرماید: کسانی که سعی در تکذیب آیات ما و ابطال و انکار آن داشتند، و تصور می­ کردند از حوزه قدرت ما می­ توانند بگریزند، برای آنها عذابی از بدترین و دردناک­ترین عذاب­ها خواهد بود. (معاجزین) به کسانی اطلاق می­شود که از دست کسی بگریزند به طوری که او نتواند بر آنها سلطه یابد، بدیهی است این توصیف برای مجرمان به خاطر پنداری است که آنها عملا نشان می­دادند، کار آنها به کسانی شباهت داشت که تصور می­ کردند می­توانند هر جنایتی می­خواهند بکنند و سپس از حوزه قدرت خداوند فرار نمایند.[7]

 وَيَرَ‌ى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّ‌بِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَىٰ صِرَ‌اطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿٦

و کسانی که از دانش بهره یافته ­اند، می ­دانند که آن­چه که از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، حق است و به راه خدای شکست ناپذیر ستوده هدایت می ­کند. (6)

می­ فرماید: اگر کفار از روی عناد و لجبازی معاد را انکار می­کردند، امّا علمای الهی می­بینند که قرآن و قیامتی که از آمدن آن خبر می­دهد، حق است، و این قرآن به سوی صراط کسی هدایت می­کند که شکست ناپذیر و سزاوار حمد و ثنا است، چون اقتدار و عزت او سبب نمی­ شود تا افعال ناشایسته از او سر بزند، بلکه هر چه می­کند زیبا و جمیل است. [8]

 وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَىٰ رَ‌جُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ ﴿٧

و کسانی که کافر شدند، گفتند: آیا مردی را به شما نشان دهیم که شما را خبر می­دهد که چون کاملا متلاشی شدید، قطعا آفرینشی جدید خواهید یافت. (7)

کفار از روی تمسخر به رسول خدا (ص) که ایشان را از قیامت و جزای آن می­ ترساند به یکدیگر می­ گفتند: آیا می­ خواهید شما را به مردی راهنمایی کنیم که به شما خبر می­ دهد که شما مردم وقتی در قبر خود پاره پاره شدید دوباره خلق می­ شوید؟ و بعد از مردن دوباره زندگی جدیدی پیدا می­ کنید؟[9]

أَفْتَرَ‌ىٰ عَلَى اللَّـهِ كَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةٌ ۗ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَ‌ةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ ﴿٨

آیا بر خدا دروغ بسته یا جنونی در اوست؟ بلکه آنان که به آخرت ایمان نمی­ آورند، در عذاب و گمراهی بس دوری هستند. (8)

چون در نظر کفار زنده شدن اجساد، بعد از پوسیدن، امری عجیب بود، و معاد جسمانی و وقوع قیامت در نظرشان محال می­نمود، لذا سخن رسول خدا (ص) را یا افتراء بستن به خدا تلقی می­کردند، و یا دیوانگی می ­پنداشتند، آن وقت از یکدیگر می ­پرسیدند: که به نظر شما این مرد کدام یک از این دو انحراف را دارد، آیا به خدا افتراء می­ بندد، تا به خواسته­ های خود برسد، یا آن که به نوعی جنون مبتلا شده؟ آیه شریفه در ردّ سخن کفار می­فرماید: این مرد نه به خدا افتراء می­بندد، و نه دچار جنون شده، بلکه این کفار به دلیل بی­ایمانی به آخرت در عذابی قرار گرفته ­اند که به زودی برایشان ظاهر می­شود، و چون اهل عذاب شده ­اند، از حق دور گشته­ اند، و در ضلالتی دور قرار گرفته ­اند، آن قدر دور که به این زودی­ها نمی­ توانند  حق را بفهمند، و به آن ایمان بیاورند.[10]

 أَفَلَمْ يَرَ‌وْا إِلَىٰ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْ‌ضِ  إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْ‌ضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِّنَ السَّمَاءِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ ﴿٩

آیا به آن­چه پیش رو و پشت­ سرشان از آسمان و زمین است، نگاه  نکردند؟ اگر بخواهیم آنها را در زمین فرو می ­بریم، یا قطعاتی از آسمان بر سرشان می ­افکنیم. قطعا در این برای هر بنده توبه کاری عبرت است. (9)

این آیه کفار را اندرز می ­دهد، و تهدید می­کند، و تکذیب آیات خدا و استهزای رسول خدا (ص) را جرمی بزرگ دانسته، لذا می­فرماید: آسمان و زمینی که از بالا و پایین ایشان را احاطه کرده، با تدبیر ما می­گردند، و اداره می­ شوند، و مسخر ما هستند، اگر ما بخواهیم زمین دهن باز کرده، ایشان را در خود فرو می­برد، و همه­ ی آنها را به این وسیله هلاک می­ کنیم، و یا آن که قطعه ­ای از آسمان را بر سرشان می­کوبیم، و نابودشان می­ سازیم، پس چرا از این حرف­ها دست برنمی­دارند؟ همین کلام خود آیتی است برای هر بنده ­ای که بخواهد به خود آید و به خدایش برگردد، و اگر برای این مردم اثر ندارد، به خاطر این است که متکبرند، و روح سرکش­شان به آنها اجازه نمی­دهد که در برابر خدا تسلیم شده، و توبه نموده، به اطاعت او برگردند.[11]می­ دانیم هر شبانه روز صدها هزار سنگ­های سرگردان کوچک و بزرگ در حوزه جاذبه زمین قرار گرفته و به سوی آن جذب می­شوند، اگر برخورد آنها با قشر هوای محیط زمین که سبب داغ شدن و سوختن آنها می­شود نبود، ساکنان زمین به طور مرتب از ناحیه آسمان سنگ باران می­ شدند، هم اکنون نیز قدرت و شدت آنها به قدری است که گاهی این مانع را پشت سر گذارده و بر زمین فرو می­ریزند و این یک اخطار الهی است. هم چنین می­ دانیم درون کره زمین مذاب و سوزان و در حال فوران است، و در حقیقت زندگی همه انسان­ها بر روی مجموعه­ ای از آتشفشان­های بالقوه قرار دارد، یک فرمان کوچک الهی کافی است که یکی از این آتشفشان­ها سر­بر­آورد و منطقه­ ی عظیمی را بلرزاند. بنابراین اگر ما انسان­ها در میان این دو منبع خطر به فرمان خدا در نهایت آرامش زندگی می­ کنیم، همین کافی نیست که به قدرت عظیم او پی ببریم و سر بر آستانش بگذاریم.[12]

وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا ۖ يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ‌ ۖ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ ﴿١٠

و به راستی داوود را از جانب خویش مزیّتی عطا کردیم، ای کوه ­ها، ای پرندگان! با او هم آواز شوید، و آهن را برای او نرم کردیم. (10)

حضرت داود مشمول مواهب بسیاری چه در جنبه معنوی و چه در جنبه مادی از سوی پروردگار شده بود که آیات قرآنی گویای آن است. این آیه قسمتی از فضایل معنوی و مادی داود را به این گونه شرح می­ دهد: گرچه همه ذرات جهان ذکر و تسبیح و حمد خدا می­ گویند، خواه داودی با آنها هم صدا بشود یا نشود، ولی امتیاز داود این بود که به هنگام بلند کردن صدا و سر دادن نغمه تسبیح، آن­چه در درون این موجودات بود آشکار می­ گشت و زمزمه درونی به نغمه بیرونی تبدیل می­شد، همان گونه که در مورد تسبیح سنگریزه در دست پیامبر اسلام (ص) نیز در روایات آمده است. در روایتی از امام صادق (ع) آمده: داود به سوی دشت و بیابان خارج شد، و هنگامی که زبور را تلاوت می ­کرد، هیچ کوه و سنگ و پرنده ­ای نبود مگر این که با او هم صدا می­شد. سپس می­ فرماید: ما آهن را برای او نرم کردیم. ظاهر آیه نشان می­دهد که، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهی و به صورت اعجاز انجام می­گرفت.[13]

 أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ‌ فِي السَّرْ‌دِ ۖ وَاعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ‌ ﴿١١

که زره­ های فراخ بساز و بافت آن را یک نواخت کن، و کار شایسته کنید و همانا من به آن­چه انجام می­ دهید بینایم. (11)

این آیه شرح زره ساختن داود و فرمان بسیار پر معنی پروردگار در این زمینه است. در واقع خدای تعالی به داود دستور می­دهد که باید سرمشقی برای همه­ ی صنعت­گران و کارگران با ایمان جهان باشد، دستور محکم کاری و رعایت دقیق در کیفیت و کمیت در مصنوعات، آن چنان که مصرف کنندگان به خوبی و راحتی بتوانند از آن استفاده کنند، و از استحکام کامل برخوردار باشد. به داود می­فرماید: زره را گشاد و راحت درست کن، تا جنگ­جو به هنگام پوشیدن در زندان گرفتار نشود، نه حلقه­ ها را بیش از اندازه کوچک و باریک کن که حالت انعطاف خود را از دست بدهد، و نه زیاد درشت و بی­ قواره که گاه نوک شمشیر و خنجر و نیزه و تیر از آن بگذرد، همه چیزش به اندازه و متناسب باشد. در پایان آیه داود و خاندانش را مخاطب ساخته که عمل صالح انجام دهید، چرا که همه این مسایل مقدمه برای عمل صالح است. به هر حال داود از این توانایی که خدا به او داده بود در بهترین طریق یعنی ساختن وسیله جهاد، آن هم وسیله حفاظت در برابر دشمن، استفاده می­کرد، و طبق بعضی از روایات از درآمد آن، علاوه بر این کهزندگی ساده خود را اداره می­ کرد، چیزی هم به نیازمندان انفاق می­ کرد.[14]

وَلِسُلَيْمَانَ الرِّ‌يحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ‌ وَرَ‌وَاحُهَا شَهْرٌ‌ ۖ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ‌ ۖ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَ‌بِّهِ ۖ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِ‌نَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ‌ ﴿١٢

و باد را مسخّر سلیمان کردیم، که صبح­گاهش یک ماه و عصرگاهش یک ماه بود، و چشمه مس مذّاب را برای او روان ساختیم، و عدّه ­ای از جنّ به فرمان پروردگارشان پیش روی او کار می­ کردند، و هرکس از آنها  از دستور ما سرمی­ تافت، از عذاب سوزان به او می ­چشاندیم. (12)

می­ فرماید: ما باد را به گونه ­ای مسخر سلیمان کردیم که او از صبح تا به غروب می ­توانست به اندازه­ ی دو ماه مسافت را طی کند. هم چنین ما معدن مس را مانند آب برای او روان و جاری ساختیم، و همین طور جمعی از طایفه جنّ را مسخر سلیمان گردانیدیم، که به اذن پروردگار نزد او کار می­ کردند، و هر یک از آنها که از امر ما منحرف می­ شدند، و از سلیمان اطاعت نمی­کردند، از عذاب آتش دنیا به او می­ چشاندیم.[15]

يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِ‌يبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ‌ رَّ‌اسِيَاتٍ ۚ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرً‌ا ۚ وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ‌ ﴿١٣

برای او هر چه می­خواست از معبدها و مجسمه­ ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه­ ها و دیگ ­های ثابت می­ ساختند، ای خاندان داوود! شکرگزار باشید، و تعداد کمی از بندگان من سپاس­گزارند. (13)

آیه به کارهای مهم تولیدی که گروه جنّ به فرمان سلیمان انجام می­دادند اشاره می­ فرماید. در پایان خدای تعالی خطاب به دودمان داود کرده که شکرگزار باشید، و از مواهب ما در مسیر اهداف حق استفاده نمایید، امّا عده­ ی کمی از بندگان من شکرگزارند، و این نشان می ­دهد که مقام شاکران چقدر بالاست، و باز معلوم می­ شود که شکر بیشتر از مقوله­ ی عمل است تا زبان.[16]

 فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَىٰ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْ‌ضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ ۖ فَلَمَّا خَرَّ‌ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ ﴿١٤

هنگامی که مرگ را برای او مقرر داشتیم، آنها را به مرگ او آگاه نساخت مگر موریانه ­ای که عصای او را می­ خورد. پس چون فرو افتاد، جنیّان دریافتند که اگر غیب می­ دانستند، در عذاب خفّت بار نمی­ ماندند. (14)

حضرت سلیمان (ع) در حالی که تکیه به عصا داده بود، از دنیا می ­رود، و کسی متوجه­ ی مردنش نمی­ شود، و هم چنان در حال تکیه به عصا بوده، و از انس و جنّ کسی متوجه واقع مطلب نبوده، تا آن که خداوند موریانه ­ای را مأمور می­ کند، تا عصای سلیمان را بخورد، و عصا از کمر بشکند، و سلیمان به زمین بیفتد، آن وقت مردم متوجه شدند، که وی مرده بود، و جنّیان فهمیدند که ای کاش علم غیب می­ دانستند، تا زودتر از مرگ سلیمان با خبر می­ شدند، و این عذاب خوار کننده را بیهوده تحمل نمی­ کردند.[17]

 لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ ۖ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ ۖ كُلُوا مِن رِّ‌زْقِ رَ‌بِّكُمْ وَاشْكُرُ‌وا لَهُ ۚ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَ‌بٌّ غَفُورٌ‌ ﴿١٥

همانا برای مردم سبا در محل سکونت­ شان نشانه­ ای بود دو باغستان داشتند در جانب راست و چپ، از روزی پروردگارتان بخورید و او را شکر کنید که شهری است پاکیزه و پروردگاری آمرزگار. (15)

مردم سبأ قومی قدیمی از عرب بودند، که در یمن زندگی می­ کردند، آنها با مهارت توانسته بودند آبهای ویرانگر را پشت سد جمع آوری کنند و باغ­هایی را در دست راست و چپ آبادی به وجود بیاورند، این دو باغ از شدت حاصلخیزی تمام اقتصاد آن مردم را اداره می­کرد. آیه شریفه بعد از امر به خوردن رزق، امر به شکر پروردگار می­کند، که چنین نعمتی و رزقی مرحمت کرده، و چنین سرزمین پاکیزه و ملایم طبع، و حاصلخیزی به آنها داده. و پروردگاری که بسیار می­ آمرزد، و با یک گناه و دو گناه و ده گناه بنده خود را مؤاخذه نمی­کند.[18]

 فَأَعْرَ‌ضُوا فَأَرْ‌سَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِ‌مِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ‌ قَلِيلٍ ﴿١٦

ولی روی گردانیدند پس بر آنها سیل ویرانگر فرستادیم، و دو باغستان آنها را به دو باغی با میوه های تلخ و شورگز و اندکی از درخت سدر مبدل ساختیم. (16)

مردم سبأ از شکر خدا و عبادت او که بدان مأمور شده بودند، روی برگردانیدند، و ما هم کیفرشان را کف دست­شان گذاردیم، و سیل ویرانگر را فرستادیم، تا همه ی شهر و باغات و مزارع آن را غرق کند، وآن دو باغ پر برکت را به دو سرزمین با میوه­ های تلخ و درخت شوره گز، و بوته­ های سدر مبدل کردیم.[19]

 ذَٰلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُ‌وا ۖ وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ‌ ﴿١٧

این را به سزای­ کفران شان به آنها دادیم و آیا جز ناسپاس را مجازات می­ کنیم.(17)

یعنی اگر ما با فرستادن سیل و تبدیل دو باغ پربرکت به دو سرزمین کذایی، این چنین به مردم سبأ پاداش دادیم، چون کافر شدند، و از شکر ما روی برگرداندن، و ما جزای بد نمی­­ دهیم، مگر کسی راکه بسیار کفران نعمت­ های ما کند.[20]

 وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَ‌ى الَّتِي بَارَ‌كْنَا فِيهَا قُرً‌ى ظَاهِرَ‌ةً وَقَدَّرْ‌نَا فِيهَا السَّيْرَ‌ ۖ سِيرُ‌وا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ ﴿١٨

و میان آنها و میان شهرهایی که در آنها برکت نهاده بودیم، آبادی­های پیدا پدید آوردیم، و در آنها سیر و سفر را به اندازه کردیم، شب ها و روزها به ایمنی در آنها سفر کنید. (18)

این آیه داستان قوم سبأ را تکمیل می ­کند و می­ فرماید: در میان آنها و سرزمین­ های پر برکت (آبادی­های صنعا و مآرب بود که هر دو در منطقه یمن قرار داشتند) آبادی­ های متصل و زنجیره­ای وجود داشت، و فاصله این آبادی­ها به اندازه­ ای کم بود که از این قریه آن قریه دیده می­ شد. علاوه بر چنین عمران و آبادانی  مردم در نهایت امنیت بودند، به گونه ­ای که می­ توانستند بدون هیچ خوف و ترس از جهت نا امنی راه یا کمبود آب و آذوقه، شب­ها و روزها با آرامش خاطر سفر کنند.[21]

 فَقَالُوا رَ‌بَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِ‌نَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ‌ شَكُورٍ‌ ﴿١٩

ولی گفتند: پروردگارا! میان سفرهایمان دوری افکن، و­ بر­خویشتن ستم­ کردند­ پس­ آنها­ را افسانه ­هایی گردانیدیم، و سخت تار و مارشان کردیم، قطعا در این ماجرا برای هر صبر پیشه سپاسگزاری، عبرت­هاست (19)

یعنی ما نعمت­ها  در اختیار آنان قرار دادیم، میوه­ های فراوان، نزدیکی قریه­ ها به یکدیگر، و امنیت راه­ ها، و آسانی سیر در آنها، و فراخی زندگی به آنها دادیم، از زیادی نعمت ملول شدند، و به تنگ آمدند، و گفتند: پروردگارا! بین سفرهای ما دوری بینداز، یعنی سفرهایمان را طولانی کن، تا مسافت­ های دور برویم، و بار سفر دور ببندیم، بیابان­ها و بادیه­ ها بپیماییم، و این کفران و طغیانی بود از ایشان، همان طور که بنی اسراییل کفران و طغیان کردند، و از «منّ و سلوی» به ستوه آمدند، و تقاضای سیر و پیاز کردند. خداوند هم در عذابی  که خودشان خواستند شتاب نمود و شهرها و دیارشان را خراب، و جمعیت آنها را پراکنده ساخت. و این نتیجه ستمی بود که با ارتکاب گناهان، به خود کردند. آیه می فرماید: اثری از آنان باقی نگذاشتیم، نه شهر سبائی، و نه قُرایی، و نه مردمی، فقط سخنی و حکایتی از ایشان به جای ماند، حتی اجزای وجودشان را هم متفرق کردیم، به طوری که دو جزء از اجزای آنها متصل به هم باقی نماند، و بعد از آن که جامعه ­ای نیرومند و دارای شوکت بودند، غباری شدند، که حتی شبحی هم از ایشان نماند، و برای نسل­های بعدی ضرب المثل شدند. در این داستان برای هر کسی که در راه خدا صبر بسیار پیشه کند، و شکرش در برابر نعمت­ های بی شمار خدا نیز زیاد باشد، اندرزها و عبرت­ها دارد، و از شنیدن و خواندن این آیات استدلال کند بر این که بر انسان واجب است که پروردگارش را از درِ شکر عبادت کند، و این که در ماورای این زندگی، روز قیامتی هست، که در آن روز به کرده­ هایش جزا داده می­ شود.[22]

 وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِ‌يقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٢٠

و همانا شیطان گمان خود را در­مورد آنها راست یافت، و جز­ گروهی از مؤمنان، همه از او پیروی­ کردند. (20)

شیطان ظنّ و پنداری که در باره­ ی قوم سبأ داشت، محقق کرد، و به کرسی نشاند، و آنان نیز همگی از او پیروی کردند، جز گروه اندکی از مؤمنان، چون شیطان درباره ­ی تمام ابنای بشر این آرزو را دارد که همگی آنان را گمراه کند. و خود گفته بود: ( لاغوینکم اجمعین، همه­ شان را گمراه می­ کنم).[23]

 وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَ‌ةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ ۗ وَرَ‌بُّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ ﴿٢١

او را بر آنها تسلطی نبود، جز آن که کسی را که به آخرت ایمان دارد از کسی که در باره آن مردّد است باز شناسیم، و پروردگار تو بر هر چیزی نگاهبان است. (21)

شیطان ایشان را مجبور به گمراهی نکرد، که به اجبار او را پیروی کنند، تا آنها معذور باشند، بلکه خود آنان با سوء اختیارشان شیطان را پیروی کردند، و خود آنها می­ خواستند که از روی اختیار پیرو شیطان باشند، و او هم بر آنان مسلط شد، و گمراه­ شان کرد، در جای دیگر می­ فرماید: [بندگان من مجبور و محکوم تو نیستند، که تو بر آنها مسلط شوی، مگر آنهایی که خودشان بخواهند در ضلالت پیرویت کنند. (حجر/ 24)]، و از ابلیس حکایت می­ کند که: [به من چه که شما جهنمی شدید، من که بر شما مسلط نبودم، که به گمراهی مجبورتان کنم، من شما را دعوت کردم، و شما با اختیار خود دعوتم را پذیرفتید، پس من را ملامت نکنید، و در عوض خود را ملامت کنید. ( ابراهیم/22)]. امّا منشأ پیروی شان از شیطان شکی است که در مورد مسأله­ ی آخرت دارند، پس این که خدای تعالی به ابلیس اجازه داد تا به این مقدار، که پای جبر درکار نیاید، بر ابنای بشر مسلط شود، برای همین بود که اهل شک از اهل ایمان متمایز و جدا شوند، و معلوم­ شان گردد، چه کسی به روز جزا ایمان و باور دارد، و چه کسی ندارد. و این می ­فهماند تنها جلوگیر آدمی از نافرمانی خدا، و تنها وادارکننده ­اش به اطاعت او، ایمان به آخرت است، نه ایمان به خدا، و رسول جدای از ایمان به آخرت، خدای سبحان می­ فرماید: [کسانی که مردم را از راه خدا گمراه می ­سازند، عذاب شدیدی دارند، به خاطر این که روز حساب را فراموش کردند. (ص/26)]. در پایان برای تهدید و انذار کفار می­ فرماید: خدا درباره هر چیزی علمی دارد­که با فراموشی و یا سهو و یا غیر ذلک این علم از او فوت نمی­ شود.[24] پس چیزی از اعمال و گفتار آنها در این جهان از بین نمی­رود، یا خدا فراموش نمی­ کند، بلکه همه چیز را برای روز جزا نگاه می­دارد.[25]

 قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ ۖ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّ‌ةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْ‌ضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْ‌كٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ‌ ﴿٢٢

بگو: کسانی را که به جای خدا پنداشته­ اید بخوانید، آنها به اندازه ذرّه ­ای را نه در آسمان­ها و نه در زمین مالک نیستند، و در آن دو هیچ شرکتی ندارند، و از آنها کسی مددکار خدا نیست. (22)

آیه شریفه برای ابطال الوهیت خدایان مشرکین به این­گونه استدلال می­ آورد: ای رسول ما! به ایشان بگو: آن خدایانی را که پنداشته­ اید به جای خدا معبود شما هستند، بخوانید و از ایشان حاجات خود را بخواهید، امّا خواهید دید که هیچ حاجتی از شما را مستجاب نمی­ کنند، چون حتی مالک ذرّه ­ای در آسمان­ها و زمین نیستند، اگر مالک بودند، به همان مقدار می­ توانستند استجابت کنند. نه تنها آنها مالک نیستند، بلکه در امر خلقت و مالکیت آسمان­ها و زمین نیز شریک خدا نیستند، و باز از این بالاتر، معاونت خدایان را ردّ می ­کند و می­ فرماید: آنها یاور و ظهیر خدا هم نیستند، زیرا اگر در بعضی از امور کمک کار خدا باشند، به همان اندازه در عالم مؤثرند، و می ­توانند دعای دعا کننده را مستجاب نمایند، نتیجه آن که چون می­ بینیم خدایان نمی­ توانند دعایی را مستجاب کنند، پس نه تنها مالک مطلق بلکه مالک جزیی و حتی کمک کار خدا نیستند.[26]

وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَ‌بُّكُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ‌ ﴿٢٣

و شفاعت در پیشگاه او سود نمی­ بخشد، مگر درباره کسی که او را اجازه دهد تا چون هراس از دل­ هایشان برطرف شود، گویند: پروردگارتان چه گفت؟ گویند: حق را، و او بلند مرتبه و بزرگ است. (23)

مشرکین درباره­ ی خدایان خود قائل به شفاعت بودند، و منظورشان از شفاعت، شفاعت روز قیامت که قرآن آن را اثبات کرده، نبود، چون به طور کلی مشرک به قیامت اعتقاد ندارد، بلکه مراد آنان شفاعت در دنیا، و  برآورده شدن حاجات شان توسط خدایان­شان بوده، که سبب سعادت دنیایی آنان می­ شود، آیه شریفه این را نیز باطل نموده، می­ فرماید: خدایان شما مخلوق و مملوک خدای سبحانند، لذا از پیش خود مالک شفاعتی نیستند، مگر آن که خدا چنین اجازه ­ای به آنها داده باشد، پس اصل شفاعت خدایان شما، به فرضی هم که شقاعت داشته باشند، از خداست. بنابراین ملائکه هم که واسطه­ هایی برای اجرای اوامر الهی هستند، از این امر مستثنی نیستند، زیرا اگر چه ملائکه همه­ شان شفیع هستند، امّا نه در هر امری، و برای هر کسی، بلکه در اموری که خدا اجازه داده باشد، و برای کسانی که باز خدا اجازه داده باشد. در ادامه می­فرماید: ملائکه در دل­هایشان دچار پریشانی و فزع هستند، و در ذاتشان آن چنان تذلل و خضوع هست، که جز از پروردگارشان از هر چیز دیگر در غفلتند، تنها یادی که در دل­های آنانست، یاد خداست، تنها کاری که می­کنند، پروانه­ آسا چرخیدن در پیرامون ساحت عظمت و کبریایی خداست، و تنها انتظاری که دارند، صدور اوامر الهی است، و این فزع دل­هایشان هم چنان هست، تا با صدور امری از ناحیه­ ی خدا، فزع دل­هایشان زایل شود. ملائکه نخست به اذن خاص از پروردگارشان فرمان الهی را دریافت می­ کنند، و سپس آن حادث را پدید می­ آورند، نه این که خود در امری از امور مستقل از پروردگارشان باشند، یا استبداد در رأی داشته باشند، با این وضعیتی که ملائکه دارند، چگونه خودش­ ربّی و معبودی مستقل می­شود؟ چون ملائک طوایف مختلف، و دارای مقامات متفاوت هستند، بعضی بالاتر، و بعضی پایین ­ترند، و هر طبقه­ ای واسطه رساندن امر خدا به مادون خویش است. پس آنها که مادون هستند از مافوق خود می ­پرسند که فرمان الهی چه بود؟ می­ گویند: حق، یعنی چیزی گفت که ثابت است، و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. جمله (و هو العلی الکبیر) می­ رساند که ملائکه مکرمین، آنهایی که مافوق سایر ملائکه هستند، جز دریافت سخن حق از خدا، و امتثال و اطاعت وی، کاری و پستی ندارند، امّا آن مافوقی که خود این ملائکه نیز مادون اویند، و آن کبیری که همه چیز در برابرش صغیر است، تنها و تنها خداست.[27]

 قُلْ مَن يَرْ‌زُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ ۖ قُلِ اللَّـهُ ۖ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَىٰ هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٢٤

بگو: کیست که شما را از آسمان­ها و زمین روزی می­ دهد؟ بگو: خدای، در حقیقت ما و شما یا بر هدایتیم یا در گمراهی آشکار. (24)

آیات قبل با نفی شفاعت و استجابت دعاها توسط خدایان، عقیده ­ی مشرکین را باطل ساخت، امّا مشرکین در پرستش بت، این مستمسک را برای خود درست کرده بودند، که پرستش بت­ها مایه­ ی خشنودی خدایان است، و وقتی از ما راضی شدند، رزق ما را توسعه می­ دهند، و در نتیجه سعادتمند می­ شویم. خدای تعالی رسول گرامی خود را دستور می­دهد: از ایشان بپرسد: چه کسی از آسمان و زمین رزق ایشان را فراهم می­ کند؟ چون رزق خودش مخلوقی از مخلوقات خداست، و در نظر خود مشرکین هم جز خدا کسی خالق نیست، امّا مشرکین با این که در دل به آن ایمان داشتند، ولی به آن اعتراف نمی­ کردند، به همین دلیل خدای سبحان به رسول خدا (ص) دستور داد از طرف ایشان پاسخ بگوید الله. در ادامه رسول خدا (ص) مأمور می­ شود از مشرکین بخواهد که انصاف به خرج دهند و خودشان اذعان کنند که کدام یک از ما حق می­ گوید، و مفاد کلام حضرت این است که هر سخنی و اعتقادی یا هدایت است و یا ضلالت، و ما و شما که دو اعتقاد مختلف داریم، ممکن نیست هر دوی ما در هدایت، و یا هر دو در ضلالت باشیم، پس ناچار یکی بر هدایت و دیگری بر ضلالت است، حالا خودتان با انصاف بنگرید، آیا حجت و دلیل من حق است، یا دلیل شما؟ آن وقت خودتان گمراه را از راه یافته تشخیص دهید. قابل توجه این که فرمود: «بر هدایت» و « در ضلالت» تا بفهماند که هدایت یافته مثل کسی می­ ماند که بر بالای بلندی قرار دارد، و راه را و منتهی إلیه راه را که به سعادت او ختم می­شود، می­ بیند، ولی گمراه از آنجا که در ظلمت فرو رفته است، حتی جای پای خود را نمی­ بیند، که کجا قدم بگذارد، تا چه رسد به این که منتهی إلیه راه خود را ببیند، و بفهمد که چه وظیفه ای دارد.[28]

 قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَ‌مْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٢٥

بگو:­ از­ آن­چه ­ما گناه­ کرده­ ایم بازخواست ­نمی­ شوید، و از ­آن­چه شما انجام می­ دهید بازخواست نخواهیم شد. (25)

یعنی عمل و مخصوصاً عمل جرم و شرّ از عامل خود به دیگری تجاوز نمی ­کند، و عمل زشت کسی وبالش به غیر خود او نمی­رسد، پس غیر او کسی از آن بازخواست نمی­ شود، بنابراین نه شما مسؤول جرم ما هستید، و نه ما مسؤول کارهای شما هستیم، و هر کس مسؤول کار خویش است. این آیه مقدمه و زمینه است برای آیه بعدی است، چون دو گروه وقتی از نظر عمل با هم مختلف شدند، واجب است که این دو گروه از هم متمایز شوند، تا جزای عمل هر گروه به خود او برگردد.[29]

 1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 921

1- المیزان، ج 16، ص 558 – 557

2- نمونه، ج18، ص 12 – 11

 1- المیزان، ج16، ص 559 – 558

 1- نمونه، ج 18، ص 15 – 13

 2- همان، ج 18، ص 16 – 15

 1- نمونه، ج18، ص 17 – 16

 2- المیزان، ج 16، ص 560

 1- المیزان، ج 16، ص 561

 1- المیزان، ج 16، ص 562 – 561

 2- همان، ج 16، ص563 – 562

 1- نمونه، ج 18، ص 25

 1- نمونه، ج 18، ص 30 – 29

 1- نمونه، ج 18، ص 32 – 30

 2- المیزان، ج 16، ص 568

 1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 925

 2- المیزان، ج 16، ص 569

 1- المیزان، ج 16، ص 570

 2- همان، ج 16، ص 570

1- المیزان، ج 16، ص 571 – 570

2- نمونه، ج 18، ص 64

 1- المیزان، ج 16، ص 572 – 571

 2- همان، ج 16، ص 573 – 572

 1- المیزان، ج 16، ص 574 – 573

 2- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 927

 1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 928 – 927

 1- المیزان، ج16، ص 586 – 581

 1- المیزان، ج 16، ص 587 – 586

 2- همان، ج 16، ص 587