بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ ﴿١﴾
آيا خبر آن بلای فراگیر به تو رسيده است؟ (١)
مراد از كلمه “غاشيه” روز قيامت است و اگر آن را غاشيه ناميده اند يا برای اين است که انسانها را از هر جهت فرا مي گيرد، همچنان كه در جاي ديگر درباره فراگيري قيامت به طور شكفته و باز فرموده: (وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا، ما ایشان را محشور کردیم به طوری که حتی یک نفر از آنان از قلم ما نیفتاد، کهف/45) يا از اين جهت است که ایستگاه ها و مناظر هولناکش ناگهان مردم را فرا مي گيرد و يا به خاطر اين بوده که روز قيامت وجوه کفار را به عذاب خود فرا مي گيرد.[1]
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ ﴿٢﴾ عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ ﴿٣﴾
در آن روز چهره هایی ذلت بارند (٢) آنها پيوسته عمل کردند و خسته شدند. (٣)
يعنی درآن روز چهره هايی از شدت اندوه و عذاب ذليل و شرمسار است. اين شرمساری بر آن چهره ها فراگير مي شود، چون انسان هر تلاشی که در دنيا مي کند برای تأمين سعادت خود مي باشد و اين که به هدفش برسد، امّا دوزخيان در قيامت می بينند که آنچه در دنيا تلاش کرده اند بی نتيجه مانده و به اندازه ی خردلی سودمند نبوده، همچنان كه در جاي ديگر فرموده: (و قدمنا الي ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا، به اعمالی که آنان در دنیا کردند می پردازیم، و همه را هیچ و پوچ می کنیم، فرقان/23)، در نتيجه از اعمالی که انجام داده اند فقط خستگی عايدشان می شود. به خلاف اهل بهشت كه از سعي و عمل خود راضي اند، چون همه به صورت بهشت و راحتي مبدل گشت.[2]
تَصْلَى نَارًا حَامِيَةً ﴿٤﴾ تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ ﴿٥﴾
داخل آتشی سوزان می شوند (۴) و از چشمه های سوزان به آنها می نوشانند. (۵)
سرانجام آنها، همراه شدن با آتشی است که نهايت درجه ی حرارت را دارد. البته مجازات آنها به آتش سوزان ختم نمی شود؛ بلکه هنگامی که از شدت حرارت تشنه می شوند، از چشمه های فوق العاده سوزان به آنها می نوشانند.[3]
لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ ﴿٦﴾ لَّا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ ﴿٧﴾
طعامی جز از خار تلخ ندارند (۶)که نه آنها را چاق کند و نه گرسنگی زداید. (٧)
“ضريع” ناگوارترين و تهوّع آورترين گياه است که هيچ حيوانی آن را نمی خورد و اين غذای آنهاست که هيچ خاصيّتی ندارد، نه جسم را تقويت و چاق می کند و نه گرسنگی را از بين مي برد؛ بلکه خود نوعی عذاب است. ولی در حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) می خوانیم: (ضریع چیزی است که در آتش دوزخ، شبیه خار، تلختر از صبر، و متعفن تر از مردار، و سوزنده تر از آتش، خداوند آن را ضریع نام نهاده است). تلاش پوچ آنان در دنيا برای رسيدن به سعادت شان در آخرت به صورت خوردن و آشاميدن بيهوده و بینتيجه منعکس می شود.[4]
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ ﴿٨﴾ لِّسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ ﴿٩﴾
چهره هايی درآن روز شاداب و متنعمند (٨) از تلاش خود راضی هستند. (٩)
عبارت آيه كنايه است از بهجت و سروري كه از باطن به ظاهر انسان سرايت مي كند، و هر بيننده را از مسرت باطني با خبر مي سازد، همچنان كه در جاي ديگر فرموده: (تعرف في وجوههم نضرة النعيم، خرمی برخورداری از نعمت از سرو و رویشان پیداست، مطففین/ 24)، مراد از سعي تلاش و فعاليت دنيايي با اعمال صالح است. پس وجو ی كه در آن روز ناعم است از كار خود راضي است، چون كارش همه اعمال صالح است، كه به بهترين جزا پاداش داده شده است.[5]
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ ﴿١٠﴾
در بهشت برین هستند. (١٠)
مراد از عالی بودن بهشت، بالاترين درجه و شرافت و جلالت قدر و گوارايی عيش آن است، چون در بهشت حياتی است که دنبالش مرگ نيست، لذّتی است که آميخته با درد و رنج نيست، سروری است که آميخته با هيچ غم و اندوهی نيست و اهل بهشت نه تنها هرچه دوست دارند در دسترس شان هست، بلکه لذايذی هست که مافوق خواست آنان است.[6]
لَّا تَسْمَعُ فِيهَا لَاغِيَةً ﴿١١﴾
در آن هيچ سخن بيهوده ای نمی شنوند. (١١)
يعنی هيچ سخنی که حاکی از نفاق، عداوت، کينه و حسد، دروغ، غيبت و تهمت و حتّی لغو و بی فايده باشد، نمی شنوند بنابراین، در آرامش کامل روحی به سر می برند.[7]
فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ ﴿١٢﴾ فِيهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ﴿١٣﴾ وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ﴿١٤﴾ وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ﴿١٥﴾ وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَةٌ﴿١٦﴾
در آن چشمه ای روان است (١٢) در آنجا تخت هايی است بلند (١٣) و قدح هايی (پياله هایی) نهاده (١۴) و بالش های رديف شده (١۵) و فرش های فاخرگسترده. (١۶)
امّا بهشتيان، از نعمتهای مادی برخور دارند، مانند: چشمه هايی که علاوه بر زيبایی و طراوت هر کدام نوشابهی مخصوصی است که ذائقه ی بهشتيان را شيرين و معطر می سازد و بر تخت ها مي نشينند که به سبب مقام و منزلت بهشتيان، دارای منزلت می شوند و ازپیاله هایی سيراب می شوند که توصيفش برای ساکنان دنيا غير ممکن است و در مجالس انس خود از بالشها و پشتي هايی استفاده می کنندکه بانظم خاصّی قرار گرفته اند و بر فرش هايی می نشينند که از هر جهت زيبا و گرانقدر است و همه ی آنها حاکی از مقام بلند بهشتيان است.[8]
أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ﴿١٧﴾
پس چرا به شتر نمی نگرند که چگونه آفريده شده؟ (١٧)
در اين آيه منكرين ربوبيت خداي تعالي را نخست دعوت مي كند به اين كه در كيفيت خلقت شتر نظر و دقت كنند كه چگونه خلق شده، و خداي تعالي آن را چگونه از زميني مرده و فاقد حيات و بي شعور به اين صورت عجيب در آورده، صورتي كه نه تنها خودش عجيب است، بلكه اعضا و قوا و افعالش نيز عجيب است، و اين هيكل درشت را مسخر انسانها كرده، (يك كودك از انسانها افسارش را مي كشد، و به هر جا بخواهد مي برد)، و انسانها از سواري و باركشي و گوشت و شير و پوست و كركش و حتي از بول و پشكلش استفاده مي كنند، آيا هيچ انسان عاقلي به خود اجازه مي دهد كه احتمال معقول بدهد كه شتر و اين فوايدش به خودي خود پديد آمده باشد، و در خلقت او براي انسان هيچ غرضي در كار نبوده، و انسان هيچ مسؤوليتي در برابر آن و ساير نعمتها ندارد؟ و اگر در بين همه تدابير الهي و نعمتهايش خصوص تدبير در خلقت شتر را ذكر كرد، از اين جهت است كه سوره مورد بحث در مكه نازل شده و جزء اولين سوره هايي است كه به گوش مردم عرب ميخورد، و در مكه در آن ايام داشتن شتر از اركان اصلي زندگي شان بوده.[9]
وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ﴿١٨﴾
و به آسمان که چگونه برافراشته شده؟ (١٨)
چرا به آسمان نمي نگرند كه چگونه افراشته شده، و به قنديل های (چراغآويز) پرنور چون خورشيد و ماه و ستارگان درخشنده، آراسته گشته و در زير آن کره هوا قرار داده شده که مايه ی بقای هر جانداری است و بدون تنفس آن هوا زنده نمی ماند.[10]
وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ﴿١٩﴾
و به کوهها که چگونه پا برجا و استوار شده؟ (١٩)
و چرا به كوهها نمي انديشند كه چگونه ايستاده اند، و ريشه های آنها مانند ميخ اجزای زمين را به هم ميخکوب کرده و از مخازن آن چشمه ها و نهرها جاری می شود و معادن را در سينه ی خود حفظ می کند.[11]
وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ ﴿٢٠﴾
و به زمين که چگونه گسترده شده؟ (٢٠)
چرا به وضع خلقت زمين فكر نمي كنند كه چگونه گسترده شده، به طوری که شايسته ی سکونت برای بشر گشته ونقل و انتقال در آن آسان و انواع تصرفات صنعتی که انسانها دارند، درآن ميسر گشته. پس او ربّ آسمان و زمين و تمام موجودات بين آن دو نيز می باشد. در نتيجه، ربّ عالم انسانی نيز هست و به جز خدای سبحان هيچ ربّی وجود ندارد. كه بر انسانها واجب است ربوبيتش را گردن نهند، و يگانه در ربوبيتش بدانند و تنها او را بپرستند، و چگونه واجب نباشد با اين كه در پيش رويشان عالم آخرت و غاشيه را دارند كه به حسابشان رسيدگي شده، جزاي نيك و بدشان را مي بينند.[12]
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ ﴿٢١﴾
پس تذکر بده که تو فقط تذکر دهنده ای. (٢١)
يعنی وقتی معلوم شد خداي سبحان رب ايشان است و رب ديگري به غیر از او ندارند، و نيز معلوم شد كه در پيش رو، يوم الحساب و يوم الجزا را دارند كه در آن روز مؤمن و كافرشان جزا داده مي شوند، پس تو اي پيامبر ايشان را به اين حقايق تذكر بده كه (انما انت مذكر، وظيفه تو – كه پيامبر خدايي – تنها همين تذكر دادن است)، به اميد اين كه دعوتت را اجابت كنند و به طيب خاطر و بدون اكراه و اجبار ايمان آورند.[13]
لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ ﴿٢٢﴾
تو بر کفار گماشته و مراقب نيستی که مجبورشان کنی. (٢٢)
يعنی مسير قرب الهی در صورتی پيموده مي شود و کمال وقتی به دست می آيد که انسان با ميل و اراده و اختيار، اين راه را طی کند و گرنه ايمان آوردن اجباری و توأم با اکراه، هيچ فايده و رشدی را به همراه ندارد.[14]
إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ ﴿٢٣﴾ فَيُعَذِّبُهُ اللَّـهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ ﴿٢٤﴾
مگر کسي که پشت کند و کافر شود (٢٣) پس خدا او را به عذاب بزرگتر مجازات کند. (٢۴)
تو به ايشان تذکر بده و تذکر خود را پی بگير و آن را قطع نکن، مگر از کسي که يک بار و دوبار تذکرش دادی و او روی گردانيد و کفر ورزيد، که در اين صورت ديگر لازم نيست به تذکر خود ادامه دهی، بلکه بايد از او اعراض کنی، تا خداوند او را به عذاب آخرت معذب سازد. پس جمله (فذكر… الا من تولي و كفر فيعذبه الله العذاب الاكبر) در معناي آيه زير است كه مي فرمايد: (فذكر ان نفعت الذكري… و يتجنبها الاشقي الذي يصلي النار الكبري) كه بيانش گذشت.[15]
إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ ﴿٢٥﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُم ﴿٢٦﴾
به یقین بازگشت آنها به سوی ماست (٢۵) و به یقین حساب آنها با ماست. (٢۶)
در واقع اين آيات نوعی دلداری به رسول (ص) می دهد که در مقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود و به کار خود ادامه دهد، و در ضمن تهديدی است به کافران لجوج که بدانند حسابشان باکيست. پس اگر به معاندان (لجبازان) وعدهی عذاب اکبر می دهد برای اين است که برگشت شان به سوی خداست و اعمال شان مورد رسيدگی خدا قرار می گيرد.[16]
– المیزان، ج 20، ص 642 – 641[1]
– المیزان، ج 20، ص 643 – 642[2]
– خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 1327[4]
– المیزان، ج 20، ص 644 – 643 [5]
– خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 1328 – 1327[8]