بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.
قَدْ سَمِعَ اللَّـهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّـهِ وَاللَّـهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَاۚ إِنَّ اللَّـهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿١﴾
قطعا خدا سخن زنی را که درباره ی شوهرش با تو مجادله میکرد و به خدا شکايت مینمود، شنيد؛ وخدا گفتگوی شما را میشنود. همانا خدا شنوای بيناست (1)
آيه ی شريفه در مورد “ظهار” است که در عرب جاهليت يکی از اقسام طلاق بود؛ به اين صورت که وقتی میخواستند زن را برخود حرام کنند، میگفتند: تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستی، که با گفتن اين کلام زنش از او جدا و تا ابد بر او حرام میشده است. بعد از اسلام يکی از مسلمانان مدينه همسر خود را ظهار کرد و بعد هم پشيمان شد. همسرش نزد رسول خدا (ص) آمد و جريان را عرضه داشت و راه چاره ای خواست تا دوباره شوهرش به او برگردد. در اينجا بود که اين آيات نازل شد؛ خدا درخواست آن زن را که با تو در مورد شوهرش مجادله میکرد و به خدا شکايت میبرد، شنيد و مستجاب کرد، چون خداوند شنوا و بينا است.
الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْۖ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْۚ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَرًا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورًاۚ وَإِنَّ اللَّـهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿٢﴾
افرادی از شما که زنانشان را “ظهار” میکنند، آنها مادرانشان نيستند. مادرانشان تنها کسانی هستند که ايشان را زاييده اند، و به طور قطع آنها سخنی زشت و باطل میگويند، و البته خدا باگذشت و آمرزنده است (٢)
پس آيه با قاطعیت تمام حکم ظهار را لغو و اثرش را که همان حرام شدن زن به شوهرش بوده را نفی مینمايد؛ و اثر ديگر را که مادرشان همسر برای شوهر باشد را انکار میکند، و برای تأکید بيشتر میفرمايد: مادران همان زنانی هستند که ايشان را زاييده اند، برای بار دوم تأکید میکند که آنها با عمل ظهار، هم سخن زشتی میگويند، به خاطر اين که مطابق با شرع نيست؛ و هم دروغ میگويند، به اين علت که حرفشان مطابق با واقعيت نيست، چون مادر، مادر است و همسر، همسر است. بايد توجه داشت که “عفو” اشاره به بخشش خداست، “غفور” اشاره به پوشاندن گناه دارد. پس خداوند تعالی میفرمايد :افرادی را که قبل از نزول اين آيات ظهار کردهاند، میبخشد.
وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِّن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّاۚ ذَٰلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِۚ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿٣﴾
و کسانی که بعضی از زنانشان را ظهار میکنند، سپس ازگفتهی خود بازمیگردند، بايد پيش از آن که آميزش کنند، بنده ای را آزاد نمايند. اين است که به آن پند داده میشويد، و خدا به آنچه میکنيد آگاه است (٣)
معنای آيه واضح است، فقط بايد گفت که دستور آزاد کردن برده توصيه ای است از سوی خدایی که آگاه به عمل شماست؛ و میداند که چنين کفّارهای، اين خاصیت را دارد که آثار سوء ظهار را از بين برده و نفوس شما را تربيت میکند تا بتوانید خود را در برابر اين گونه کارهای زشت که از نظر اسلام ناديده گرفته نمیشود، کنترل کنيد.
فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّاۖ فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًاۚ ذَٰلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِۚ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّـهِۗ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٤﴾
و هرکه نيابد، بايد پيش از آميزش، دو ماه پياپی روزه بگيرد، و هرکس نتواند، شصت مستمند را اطعام کند. اين برای آن است که به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد، و اينها مرزهای الهی است، و برای کافران عذابی دردناک است (۴)
هرکس که توانايی آزاد کردن برده نداشته باشد، دو ماه متوالی قبل از آميزش جنسی روزه بگیرد، و فردی که توانايی اين را هم نداشته باشد، شصت مسکين را اطعام کند. يعنی زشتی عمل ظهار در اسلام، به قدری است که برای آن مجازات سنگينی قرار داده است تا از آن جلوگیری نمايد. کفاره هایی که واجب شده برای اين است که، رابطهی همسری حفظ گردد و در عين حال گوش مالی باشد برای آنها تا بر رسوم جاهليت بازنگردند. در واقع اين حکم و ساير احکامی که در دين اسلام آمده است، حدود خدای تعالی هستند؛ و با مخالفت خود از آن تجاوز نکنید.ظاهرا مراد از کفار، همان کسانی هستند که حکم خدا را رد میکنند. البته احتمال هم دارد که مراد از کفر، کفر عقيدتی نباشد، بلکه کفر عملی، يعنی نافرمانی باشد. بنابراین؛ عذاب دردناکی برای آنها خواهد بود.
فَمَن إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ كُبِتُوا كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْۚ وَقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍۚ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿٥﴾
بیگمان کسانیکه با خدا و رسولش دشمنی و مخالفت میکنند خوار و ذليل میشوند، چنان که پيشينيان آنها خوار و ذليل شدند و همانا آيات روشن را فرستاده ايم، و کافران را عذابی خفت بار است (۵)
اگر دستور داده شد که از حدود خدا تجاوز و تعدی نشود، برای اين است که هرکس با خدا و رسولش در بيفتد، مانند امتهای پيشين خوار و ذليل میشود. و چون اين دستورات و احکام و حدود روشن، از ناحیه ی خداوند است؛ و رسول خدا (ص) درتبليغ رسالت صادق و امين است، پس هيچ بهانه و عذری برای مخالفت و تعدی وجود ندارد. بنابراین؛ اگر اين دستورات را رد کنيد عذابی خوارکننده خواهيد داشت.
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّـهُ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواۚ أَحْصَاهُ اللَّـهُ وَنَسُوهُۚ وَاللَّـهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿٦﴾
روزی که خداوند همه ی آنان را برانگیزد و به آنچه کرده اند آگاه شان سازد. خدا حساب آن را نگهداشته و آنها فراموش کردهاند، و خدا برهر چيزی گواه است (6)
عذاب دردناک و خوارکننده برای کافران در روزی است که خدا زنده شان کرده و آنان را از آنچه انجام داده اند با خبر می سازد، در حالی که خدا همه ی اعمال و کردار آنها را شماره کرده است؛ هرچند خود آنها اعمال شان را به فراموشی سپردهاند. بنابراین؛ وقتی چشمشان به نامه ی اعمالشان میافتد، فريادشان بلند میشود که اين نامه از کيست که هر کار کوچک و بزرگی در آن ثبت شدهاست؟ پس، چون خداوند ناظر و شاهد همه چيز است، نه فقط اعمال، که نيّات و عقايد را نيز ثبت میکند.
أَلمَ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِۖ مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَىٰ ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَىٰ مِن ذَٰلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُواۖ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِۚ إِنَّ اللَّـهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿٧﴾
آيا ندانسته ای که خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است میداند؟ سه نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اين که او چهارمین آنهاست، و پنج نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اين که او ششمین آنهاست، و نه کمتر از آن و نه بيشتر مگر اين که هر کجا باشند او همراه آنهاست، سپس روز قيامت آنها را از اعمال شان آگاه میسازد، بی گمان خداوند بر هر چيزی داناست (٧)
در واقع، آيه برای تأکید حضور خدا در همه جا و آگاهی او بر همه چيز میفرمايد: خدا آنچه را در آسمانها و زمين است می داند. به همين دلیل آنهایی که درگوشی صحبت میکنند، هرچند نفر هم که باشند خدا نيز يک نفر از ايشان است . بنابراین؛ در علم و آگاهی آنها شريک است و دانای به سخنان ايشان است، هيچ تفاوت نمیکند که نجوا کنندگان کجايند؛ زيرا هيچ مکانی از خدای سبحان خالی نيست، در عين حال که او در مکان نمی گنجد؛ احاطه ی علمی خداوند نسبت به نجوا کنندگان سبب میشود تا در روز قيامت حقيقت اعمال اهل نجوا برملا شود.
اَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَىٰ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّـهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّـهُ بِمَا نَقُولُۚ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَاۖ فَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿٨﴾
آيا نديدی کسانی را که از نجوا کردن منع شده بودند، باز به آنچه از آن نهی شده اند برمی گردند؟ و به گناه و تعدی و مخالفت پيامبر بايکديگر نجوا میکنند و چون نزد تو می آيند تو را به آن شيوه که خدا سلام و تحيّت نگفته است، سلام میدهند و دردل خود میگويند: چرا خداوند ما را به خاطر گفته هايمان عذاب نمیکند؟! جهنم برای آنان کافی است، وارد آن میشوند، و چه بد فرجامی است (8)
آیهی شریفه دلالت دارد بر این که در بین جمعی از منافقین و مؤمنینِ بیماردل، نجوا کردن علیه رسول خدا (ص) و مؤمنین حقیقی شایع شده بود، و سخنان بیخ گوشی شان پیرامون گناه و دشمنی و نافرمانی از آنجناب بوده تا به این وسیله مؤمنین واقعی را آزار دهند، و آنها را محزون کنند. سپس میفرماید: این نجوا کردن شامل انواعی از گناهان بود؛ مانند “اثم” که اعمالی را گویند که اثر سوء دارد، ولی اثر سوئش فقط به خودش میرسد، نظیر می گساری، بی نمازی که مربوط به حق الله است. و”عدوان” که به معنای نادیده گرفتن حق الناس است مثل تجاوز به حقوق مردم. و سومی “معصیتِ رسول الله” که نافرمانی از فرمان ایشان به عنوان رئیس حکومت است .بنابراین؛ نجوا دو قسم میتواند باشد، یکی اصل این عمل، صرف نظر از این که معصیت خدا باشد یا نباشد، و دوم آن نجوایی که شامل انواعی از گناهان باشد. عمل زشتِ دیگر این افراد این بود که وقتی به رسول خدا میرسیدند می گفتند: السام علیک و کلمه ی”سام” به معنای مرگ است .در حالی که درود و تحیّت خدا سلام است، که تحیّتی است مبارک و طیب، ولی آنها سلام نمی کردند؛ اما در دل خود می گفتند: اگر اعمال ما بد است و تو هم فرستاده ی خدایی پس چرا خدا ما را عذاب نمیکند؟ خدا پاسخ میدهد که منافقین اشتباه کردند که عذاب الهی را انکار کردند چون به طور قطع وارد جهنم خواهند شد و همان برای آنها کافی است.
یَاأَيُّهَا الَّذِيْنَ ءَامَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلَاتَنَاجَوا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدوَانِ وَ مَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَ تَنَاجَوا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَاتَّقُوا اللهَ الَّذِى إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(٩)
ای کسانی که ايمان آورده ايد! چون با يکديگر نجوا میکنيد، در باب گناه و تعدی و نافرمانی پيامبر نجوا نکنيد، و به نيکوکاری و پرهيزکاری نجوا کنيد، و از خدایی که به سوی او محشور میشويد پروا کنيد (٩)
يعنی اگرچه نفس نجوا برای يهود و منافقین و بيماردلان حرام است، اما برای مؤمنان واقعی اگر ايجاد سوء ظن و نگرانی نکنند مجاز است؛ به شرط اين که محتوای آن برّ و تقوا باشد. منظور از” برّ” تمامی کارهای خير است که در مقابل “عدوان” است و “تقوا” آن عملی است که “اثم” نباشد (توضیح عدوان و اثم درآیهی قبل داده شد.) آنگاه مطلب با امر به تقوا و تهدید از قيامت تأکید میشود.
إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِۚ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١٠﴾
جز اين نيست که نجوا از شيطان است، تا کسانی را که ايمان آورده اند محزون کند، ولی جز به اذن خدا هيچ آسيبی به آنها نمیرساند، و مؤمنان بايد تنها بر خدا توکل کنند (١٠)
يعنی نجوایی که آن روز در ميان منافقین جريان داشت از ناحیه ی شيطان بود، تا به اين ترتیب مسلمانان، پريشان خاطر و غمگین شوند و خيال کنند بلايی می خواهد بر سر آنها بيايد؛ اما خدا بعد از آن که مطابق شرايطی نجوا را بر مؤمنينِ واقعی تجویز فرمود، حالا ايشان را دلگرم می سازد که توطئههای آنها بیاثر است مگر به خواست خدا؛ زيرا زمام امور همه به دست اوست. پس به خدا توکل کنيد و از نجوای آنها دلواپس نباشید.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّـهُ لَكُمْۖ وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا يَرْفَعِ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍۚ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿١١﴾
ای کسانی که ايمان آورده ايد! هرگاه به شما گفته شد در مجلس ها جای باز کنيد، جای باز کنيد، تا خدا برای شما جای بگشايد. و چون گفته شد برخيزيد، برخيزيد، تا خدا کسانی از شما را که ايمان آورده و کسانی را که علم داده شده اند، درجات عظیمی ببخشايد، وخداوند به آنچه انجام میدهيدآگاه است(11)
آیه بعضی از آداب معاشرت را بیان میدارد، میفرماید: ای مؤمنین! وقتی به شما گفته میشود جمع و جور بنشینید و جای بدهید تا دیگران هم بتوانند بنشینند، وسعت بدهید تا خدا هم در بهشت به شما وسعت دهد؛ و اگر به شما پیشنهاد میشود که از جای خود برخیزید تا دیگری که به جهت خستگی یا کهولت و یا علم و تقوایشان سزاوارترند، بنشینند، بپذیرید و جای خود را به او بدهید. سپس آیه ی شریفه دلالت میکند بر این که مؤمنین دو طایفه اند، یکی آنهایی که تنها مؤمنند، دوم آنهایی که هم مؤمنند و هم عالمند، که ایشان نسبت به طایفه اول برتری دارند و صاحب درجات عظیمی هستند؛ و این حاکی از تعظیم و احترام گذاشتن به علمای امت است. از آنجا که عده ای این آداب را با خلوص نیت و عده ای با اکراه انجام می دهند، میفرماید: خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةًۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُۚ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿١٢﴾
ای کسانی که ایمان آورده اید! چون با پیامبر نجوا کنید، پیش از نجوایتان صدقه ای تقدیم بدارید. چون این برای شما بهتر و پاکیزهتر است پس اگر چیزی نیافتید، بی گمان خدا آمرزنده ی مهربان است (۱۲)
توضیح این که مسلمانان ثروتمند، زیاد با رسول خدا (ص) گفتگوی آهسته و سرّی داشتند و شاید می خواستند این را برای خود نوعی امتیاز در برابر فقرا به حساب آورند، در نتیجه فقرا از این بابت ناراحت می شدند و دلهای شان می شکست. بنابراین؛ خداوند به این افراد دستور داد تا قبل از نجوا با پیامبر، به فقرا صدقه دهند تاهم رفع نیاز حاجتمندان بشود، و هم دلها به هم نزدیک بشود، و کینه ها زدوده شود و هم قلوب اغنیا از حب مال پاک شود، اما اگر فقرا قصد نجوا کردن در مورد نیازهای خود را داشتند، در این صورت ایشان مکلف به پرداخت صدقه نبوده و خدا ایشان را عفو میکند چون او غفور و رحیم است.
أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍۚ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّـهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُۚ وَاللَّـهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿١٣﴾
آیا ترسیدید که پیش از نجوایتان صدقه هایی بدهید؟ پس حالا که عمل نکردید و خدا هم بر شما بخشود، نماز را به پا دارید و زکات دهید و خدا و رسول او را اطاعت کنید، و خدا به آنچه میکنید آگاه است(۱۳)
در واقع آیه قبل آزمون جالبی شد، و همه ی اصحاب جز علی(ع) از دادن صدقهی نجوا خودداری کردند و روشن شد که حبّ مال در دل ایشان بیش از علاقه به نجوای با پیامبر(ص) بود و نیز معلوم شد که در این نجواها اغلب، مسایل حیاتی مطرح نمیشد. بنابراین؛ این آیه، حکم آیهی قبل را نسخ کرد و فرمود: حال که از اعمالی که به آن مکلف شدید، سرباز زدید و خدا هم به خاطر عفو و مغفرتش توبه ی شما را پذیرفت پس رجوع خدا را غنیمت شمرید و سایر تکالیف را مانند نماز و روزه را انجام دهید. باید توجه داشت وجوب صدقه برای نجوا کردن با رسول و نسخ آن بعد از مدت کوتاهی، نشان میدهد که هدف آزمایش افراد پرمدعا بود که از این طریق اظهار علاقه به رسول خدا میکردند، زیرا هنگامی که معلوم شد اظهار علاقه باید توأم با بذل مال باشد همگی خاموش شدند.
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّـهُ عَلَيْهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَيَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿١٤﴾ أَعَدَّ اللَّـهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًاۖ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١٥﴾
آیا ندیدی کسانی را که قومی را دوست گرفتند، که خدا بر آنها خشم گرفته است؟ اینان نه از شما هستند نه از آنها، و به دروغ سوگند میخورند در حالی که خودشان میدانند (۱۴) خداوند برای آنها عذابی سخت فراهم کرده است، به راستی آنها بد عمل کردند (۱۵)
در میان نجوا کنندگان با رسول خدا (ص) افراد منافقی بودند که از این کار برای پوشاندن توطئه هایشان و اظهار نزدیکی به مسلمانان استفاده میکردند. یعنی منافقین، یهود را به دوستی خود انتخاب کردند، زیرا “مغضوب علیهم” طبق آیه(۶/مائده) همان یهود است. اما این منافقین به لحاظ سرگردانی بین کفر و ایمان وقتی به شما میرسند اظهار مسلمانی میکنند، و وقتی به یهود میرسند با آنها اظهار دوستی میکنند، درواقع به حسب ظاهرشان، نه از یهود هستند و نه از مسلمانان، گرچه واقعیت حالشان این است که ملحق به یهودند. منافقین برای شما سوگند دروغ میخورند که از شما مؤمنانند، اما خوب میدانند که دروغ میگویند. خداوند برای آنها عذابی سخت تهیه دیده و بدون شک این عذاب عادلانه است چون ایشان در عمل زشت خود مداومت و اصرار داشتند.
اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿١٦﴾
سوگندهای خود را سپری گرفتند، و از راه خدا بازداشتند، پس برای ایشان عذابی خفت بار است (۱۶)
منافقین سوگندهای خود را پرده و پوشش خود کردند تا به وسیله ی آن، تهمت و سوءظن را از خود دفع کنند وهرجا عملی از آنها سر زد که مؤمنین را در عقایدشان به شک و تردید انداخته، آنان را مثل خود از راه خدا که همان اسلام است منصرف سازند، با سوگندهای دروغ خود را تبرئه کنند، و خود را از معرض بیآبرویی و رسوا شدن حفظ کنند؛ اما خداوند با عذابی خوارکننده جواب مناسب را به آنها خواهد داد.
لَّن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُم مِّنَ اللَّـهِ شَيْئًاۚ أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿١٧﴾
دربرابر خدا نه اموالشان و نه اولادشان چیزی را از آنها بر طرف نمی سازد. آنها یاران آتشند و در آن جاودانند (۱۷)
آن انگیزه ای که وادارشان میکرد که چنین موضعگیری داشته باشند متاع زندگی دنیا بود، یعنی همان اولاد و اموال که همهی تکیه گاهشان بود. اما در مقابل آن عذابی که خدا برای آنها معین کرده، و آنها محتاج خلاصی از آن هستند، دیگر متاع دنیا کارساز نیست، آنها اهل آتشند و جاودانه در آن میمانند. پس تا دیر نشده به خدا ایمان بیاورند و او را بپرستند.
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّـهُ جَمِيعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْۖ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَىٰ شَيْءٍۚ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿١٨﴾
روزی که خدا همه ی آنها را برمی انگیزد، پس برای خدا سوگند می خورند، چنان که برای شما سوگند می خوردند، و می پندارند که بر چیزی هستند .آگاه باش که آنها همان دروغگویانند (۱۸)
یعنی قیامت، تجلیگاه اعمال و روحیات و ملکات انسان در این دنیاست و از آنجا که منافقان این روحیه را همراه خود به قیامت می آورند، با این که میدانند خدا علّام الغیوب است و چیزی بر او مخفی نیست، اما باز طبق ملکه و عادت خود، برای خدا هم سوگند دروغ میخورند، اما آنها در صحنه ی قیامت در وضعیتی نیستند که بتوانند حق را بپوشانند و از برملا شدن دروغ جلوگیری کنند. پس خداوند با عبارت “بدانیدآنها دروغگویانند” ایشان را در دنیا و آخرت رسوا میسازد.
اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّـهِۚ أُولَـٰئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿١٩﴾ إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ أُولَـٰئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ ﴿٢٠﴾
شیطان بر آنها چیره شده و خدا را از یادشان برده است.آنها حزب شیطانند. آگاه باش که حزب شیطان همان زیانکارانند (۱۹) بی تردید، کسانی که با خدا و رسولش دشمنی و مخالفت میکنند، آنها خوارترین افرادند (۲۰)
یعنی منافقان مغرور و دروغگو که همه ی همّت شان مال و مقام است، دربست تحت اختیار شیطانند و به کلی خدا را فراموش کرده اند، نه تنها منحرف میشوند بلکه در زمره ی شیاطین درمی آیند و به گمراه ساختن دیگران همّت میکنند. به فرموده ی امام علی(ع) شیطان، آنگاه بر دوستان خود چیره میشود که حق و باطل بایکدیگر ممزوج میشود و اینجا فتنه ها آغاز میگردد. و دشمنان خدا و رسول خوارترین مخلوقاتند، چون وقتی بین دو متخاصم، یکی، دارای همه ی عزّتها باشد(خدای عز و جل) قهرا برای طرف دیگر، همه ی ذلّت هاست (حزب شیطان)
كَتَبَ اللَّـهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِيۚ إِنَّ اللَّـهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿٢١﴾
خدا مقرر داشته که: قطعا من و رسولانم پیروز میشویم. همانا خداوند، قوی شکست ناپذیر است.(۲۱)
آیه قطعی بودن پیروزی بر دشمنان و حزب شیطان را تأکید میکند و این که خدا از هر جهت غالب است. ۱) از جهت استدلال: برای این که درک حق و خضوع در مقابل آن فطری انسان است، پس اگر حق به درستی و از طریق مناسب، برای فردی روشن شود بدون درنگ آن را میفهمد و در ضمیرش نسبت به آن خاضع میشود، هرچند که ممکن است در عمل خاضع نشود و پیروی هوای نفس مانع خضوع عملیش گردد. ۲) از جهت تأیید غیبی: یعنی به نفع حق و به ضرر باطل قضا راندن، بهترین نمونه اش انواع عذاب هایی است که خدای تعالی بر سر امت های گذشته که دعوت انبیا را تکذیب کردند، آورد، مانند قوم نوح. ۳) از جهت طبیعتی که ایمان به خدا و رسول دارد: چون مؤمنی که در راه حق قیام میکند و معتقد است اگر پیروز شود یا کشته شود در هر دو حال رستگار است، و دفاع او از حق محدود به هیچ حدی نیست، صاحب قدرتی نفوذناپذیر میشود؛ همانطور که در جنگهایی مانند بدر اتفاق افتاد.
لَّاتَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْۚ أُولَـٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُۚ أُولَـٰئِكَ حِزْبُ اللَّـهِۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٢٢﴾
هیچ قومی را نیابی که به خدا و روز واپسین ایمان آورده باشند، در حالی که با کسانی که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند دوستی کنند، هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. آنانند که ایمان را در دلهای شان رقم زده و با روحی از ناحیه ی خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد میکند که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آنها حزب الله هستند؛ بدانید حزب الله همان پیروزان و رستگارانند (۲۲)
یعنی کسی که به خدا و رسولش و روز جزا ایمان دارد ممکن نیست با دشمنان خدا دوستی کند هرچند که سبب و انگیزه ی دوستی در آنان وجود داشته باشد؛ حتی اگر پدرش یا پسرش یا برادرش باشد و یا قرابتی دیگر داشته باشد. در واقع جمع میان محبت خدا و محبت دشمنان خدا محال است. وقتی مؤمنین حقیقی این چنین هستند، پس امدادهای الهی شامل حال آنها شده و ایمان در قلب شان مستقر میگردد و به وسیله ی روحی از جانب خدا تقویت میشوند و به نوعی حیاتِ معنویِ جدید دست می یابند، که خدا به مؤمنان حقیقی افاضه میکند. قابل توجه این که، روحی که مؤمنین خالص با آن تقویت می شوند عبارت است: از مبدأ حیات که قدرت و شعور از آن ناشی میشود یعنی در مؤمنین علاوه بر روح نباتی، حیوانی و انسانی که در مؤمن و کافر مشترک است، روحی دیگر وجود دارد که از آن حیاتی دیگر ناشی میشود و منشأ قدرت و شعور جدیدی میگردد، این روح یکی از مراتب روح انسانی است و بعد از آن که ایمان به حد کمال برسد به آن نایل میگردند و دیگر از آن جدا نمیشوند. در انتهای آیه نیز خدا به آنها وعده ی جمیل بهشت و دخول در آن را میدهد؛ زیرا خدا از ایشان راضی است و رضایت خدا عبارت است از: رحمت خاصه ی او که مخصوص مؤمنین خالص است؛ و ایشان هم از خدا راضی هستند برای این که با رسیدن به آن زندگی پاک و بهشت خرّم، شادمان و خرسند می شوند.اینها که دارای ایمانی خالص اند همان حزب خدایند و بی هیچ شکی حزب الله در دنیا و آخرت پیروز است.