وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ ﴿٣٠﴾
و هر مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و از بسیاری در میگذرد. (30)
اگرخطاب آیه به جامعه باشد معنی آیه این میشود: مصائب و ناملایماتی که متوجه جامعه شما میشود مانند قحطی، سیل، زلزله، گرانی، و با و امثال آن، همه به خاطر گناهانی است که مرتکب میشوید، تازه این تمام مجازات اعمال زشت شما نیست، چرا که خداوند از بسیاری ازگناهان در میگذرد، و شما را به جرم آن مؤاخذه نمیکند. همانطور که میفرماید: (اگر فساد در خشکی و دریا پیدا شود، به خاطر گناهانی است که میکنند، و پیدا شدن آن برای این است که خداوند نمونه ای از آثار شوم اعمالشان را به ایشان بچشاند، شاید برگردند. « روم/41») یا آیه (اعراف/96) یا (رعد/11)، که همه دلالت دارد بر این که بین اعمال آدمی و نظام عالم ارتباطی خاص برقرار است. به طوری که اگر جوامع بشری عقاید و اعمال خود را بر طبق آنچه که فطرت اقتضا دارد وفق دهد، خیرات به سویش سرازیر و درهای برکات به رویش باز میشود، اما اگر در عقاید و اعمال خود فاسد شوند، زمین و آسمان هم تباه میشود، و زندگی شان را تباه میکند. این سنت الهی است، مگر آن که باز پای سنت دیگری مانند سنت امتحان و استدراج و… به میان آید، مانند: ( درآن هنگام بود که سنت خود را عوض کردیم، و به جای عقوبت، نعمت دادیم، تا طغیان کردند و یا آثار سوء گناهان سابق خود را به وسیله نعمتها از بین بردند و خرابیها را آباد کردند، ولی به جای اینکه به راه خدا هدایت شوند گفتند: نیش و نوش جهان امری طبیعی است، پدران ما نیز از هر دو داشتند، پس ناگهان ایشان را بگرفتیم درحالی که از مجاری امور آگهی نداشتند. «اعراف/95»). ممکن هم هست که خطاب متوجه فرد فرد بشر باشد، آن وقت مراد از « مصیبت » ناملایماتی است که متوجه جان و مال و فرزند و آبروی تک تک افراد می شود، و ناشی از گناهانی است که هرکس خودش مرتکب شده، تازه خداوند از بسیاری از گناهان آنها درمیگذرد. به هر حال خطاب چه فردی باشد چه جمعی، مؤمن و کافر را یکسان شامل میشود، و این که مصائب دنیوی را شامل میشود، که تأکید بر آثار سوء گناهان دارد. البته باید توجه کرد که، مصائبی که به معصومین رسیده، مستند به این آیه نیست، چون مصیبتهای ایشان برای ترفیع مقام یا آزمایش آنها بوده است، چون حرف آیه این است که، مصائب مستند به گناهان است و چون انبیا و امامان معصوم بودند پس مورد خطاب آیه نیستند.[1] امیرمؤمنان علی (ع) میفرماید: بلاها برای ظالم تأدیب، و برای مؤمنان امتحان، و برای پیامبران درجه، و برای اولیا کرامت و مقام است.[2]
وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ ۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّـهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿٣١﴾
و شما در زمین عاجز کننده نیستید و جز خدا شما را سرپرست و یاوری نیست. (31)
ممکن است افرادی تصورکنند که میتوانند از این قانون حتمی و سنت اجتناب ناپذیر الهی بگریزند، لذا میفرماید: شما مردم نمیتوانید خدا را عاجز کنید، تا از رسیدن مصائبی که ناشی از گناهان شماست جلوگیری به عمل آورید، و شما به جز او هیچ ولیّ و سرپرستی که متولی امورتان شود و بلاها و مصائب را از شما برگرداند، ندارید و نیز یاوری که شما را در دفع آن مصائب یاری کند نخواهید داشت.[3]
امیر مؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید: هیچ ملتی از آغوش ناز و نعمت زندگی گرفته نشد، مگر به واسطه گناهانی که انجام دادند، زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمیدارد، هرگاه مردم در موقع نزول بلاها و سلب نعمتها با صدق نیّت به پیشگاه خداوند تضرّع کنند، و با دلهای پراشتیاق و آکنده از مهر خدا، از او درخواست جبران نمایند مسلما آنچه از دست شان رفته به آنها باز میگرداند، و هرگونه مفسده ای را برای آنها اصلاح میکند.[4]
وَ مِنْ آيَاتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ ﴿٣٢﴾ إِن يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَىٰ ظَهْرِهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ﴿٣٣﴾
و از نشانه های او کشتی هایی است چون کوه ها که در دریا روانند. (32) اگر بخواهد باد را ساکن میگرداند تا بر روی آب متوقف بمانند، قطعا در این، صابران شکرپیشه را عبرتهاست. (33)
اگر قایق یا زورق کوچکی بر صفحه ی آب به خاطر وزش باد حرکت کند مهم نیست، مهم آن است که کشتی های کوه پیکر با امواج لطیف هوا با عده زیادی مسافر و بار فراوان به حرکت درآید، و هزاران کیلومتر راه را بپیماید و به مقصد برسد؛ البته در عصر ما نیرو محرک کشتی ها موتورهای نیرومندی است که پروانه های کشتی را به حرکت درمی آورد، ولی با این حال وزش بادها در حرکت این کشتی ها نیز مؤثر است.[5] پس در حرکت بادها، و جریان کشتیها، و آفرینش دریاها، و نظام و هماهنگی مخصوصی که بر این امور حکم فرماست نشانه های گوناگونی برای ذات پاک اوست، که این نشانه های پروردگار را کسانی که دارای مقام صبر و شکر هستند درک میکنند، زیرا این دو صفت مجموعاً ترسیم گویایی از حقیقت ایمان است؛ چرا که مؤمن در مشکلات و گرفتاریها صبور و در نعمتها شکور است، لذا در حدیثی از پیامبر (ص) میخوانیم که: (ایمان دو نیمه است، نیمی از آن صبر، و نیمی از آن شکراست). هرگاه این دو دست به دست هم میدهند، انسان را آماده برای مطالعه ی اسرار آفرینش میسازند، زیرا مطالعه ی اسرار نظام آفرینش از یک سو نیاز به صبر و پشتکار، و از سوی دیگر انگیزه ی قوی شکر ولی نعمت را لازم دارد.[6]
لطفا پاورقی شماره 5 در مورد کشتی تایتانیک را بخونید.
أوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُوا وَيَعْفُ عَن كَثِيرٍ﴿٣٤﴾ وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ ﴿٣٥﴾
یا آنها را به سزای آنچه مرتکب شده اند هلاک شان میکند و از بسیاری در میگذرد.(34) و تا آنان که درآیات ما مجادله میکنند، بدانند که هیچ گریزی نیست. (35)
مراد این است که بعضی از گناهان مردم کافیست تا مستحق غرق شدن و هلاک شوند، یعنی خداوند میتواند بادها را از حرکت باز دارد تا کشتی ها در دل اقیانوس ها بی حرکت بمانند، و هم میتواند بادها را تبدیل به طوفان های درهم پیچیده سازد تا کشتی های کوه پیکر را درهم بکوبند، و همچون پرکاهی در میان امواج بغلطاند، ولی با این حال لطف خداوند شامل حال انسان است و بسیاری را میبخشد. امّا کسانی که آگاهانه در آیات الهی جدال میکنند و به انکار برمی خیزند، آنها کسانی نیستند که مشمول عفو خداوند بشوند، و باید بدانند هیچ مفرّ و راه گریزی برای آنها نیست.[7]
فَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَمَا عِندَ اللَّـهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿٣٦﴾
و آنچه به شما داده شده متاع زندگی دنیاست، و آنچه نزد خداست برای آنها که ایمان آورده اند و بر خدای خود توکل میکنند بهتر و پایدارتر است. (36)
این آیه تفصیل و شرحی است برای مسأله ی روزی دادن، و آن را به رزق عمومی و خصوصی تقسیم میکند، رزق عمومی عبارت است از مادیات که خداوند به مؤمن و کافر هر دو داده، و رزق خصوصی عبارتست از آنچه نزد خدا ذخیره شده، برایآخرت مؤمنین به تنهایی، پس در این آیه خداوند به همه ی مردم خطاب میفرماید که: نعمتهای مادی، روزی قطع میشود، و ثبات و دوامی ندارد، بلکه این نعمت ها، متاعی است که در روزهای اندکی شما از آن بهره مند می شوید. امّا ثوابهایی که برای مؤمنین ذخیره کرده، تا در آخرت به عنوان پاداش به ایشان بدهد، بهترست چون خالص است، و با ناگواریها آمیخته نیست، و پایدار است، مانند نعمت های دنیوی پایان نمیپذیرد. این پاداش ها برای کسانی استکه علاوه بر ایمان، به پروردگارشان توکل دارند، و فقط تسلیم اراده ی اویند، لذا دلبستگی به متاع زودگذر دنیا ندارند.[8]
وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ ﴿٣٧﴾
و کسانی که ازگناهان بزرگ و زشتکاری ها اجتناب میکنند و چون به خشم آمدند در میگذرند. (37)
این آیه با دوآیه ی بعدش صفات نیک مؤمنین را میشمارد، و نشانه های ایمان و توکل را روشن میسازد، میفرماید: 1) از گناهان کبیره اجتناب میکنند، (کبائرالاثم) عبارتست از گناهان کبیرهای که آثار سوءش بزرگ است، و خدای تعالی از جمله ی آنها می گساری و قمار را برشمرده، و فرموده:( قل فیهما اثم کبیر، بگو در آن دوگناهی است بزرگ، « بقره219»)، 2) از فواحش نیز پرهیز میکنند، کلمه ی « فواحش» جمع فاحشه است که به معنای گناه شنیع بیشرمانه است، و خدای تعالی زنا و لواط را از مصادیق آن شمرده و فرموده: (ولا تقربوا الزنا إنه کان فاحشة، به زنا نزدیک نشوید،که این عمل فاحشه است، «اسری/32») و درباره لواط فرمود: (آیا پیش چشم یکدیگر مرتکب فاحشه میشوید،« نمل/54») 3) در هنگام غضب نه تنها زمام اختیار از کفشان ربوده نمیشود و دست به اعمال زشت و جنایات نمی زنند، بلکه با عفو و مغفرت قلب خود و دیگران را از کینه ها پاک میکنند، لذا باید گفت این ویژگی از اخص صفات مؤمنین است. جالب اینست که نفرمود غضب نمیکنند، چون در موقع احقاق حق و برای خدا غضب ضرورت دارد، بلکه فرمود: هنگام غضب نه تنها گناه نمیکنند، بلکه عفو و گذشت هم دارند، و این باید صفت هرکسی باشد که امید به عفو الهی دارد.[9]
وَ الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿٣٨﴾
و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند، و نماز بر پا داشتند و کارشان در میان شان مشورت است و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق میکنند (38)
4) مؤمنین متوکل، پروردگار خود را استجابت میکنند، یعنی اعمال صالحه ای که خدا از ایشان خواسته انجام میدهند، 5) نماز به پا میدارند، اگر در بین همه ی تکالیف الهی نام نماز را برد، به خاطر اهمیت و شرافتی است که در خصوص نماز هست، 6) هر کاری که می خواهند بکنند، آن کار در بینشان شورایی میشود که پیرامونش مشورت میکنند، در واقع مؤمنین اهل رشدند، و در به دست آوردن و استخراج رأی صحیح دقت به عمل می آورند، و به این منظور به صاحبان عقل مراجعه میکنند، و اين كار رويه دايمى آنهاست و نه موقتى،[10] امّا نباید فراموش کرد که شورا منحصراً در مورد کارهای اجرایی و شناسایی موضوعات است و نه درباره ی احکام که باید از مبدأ وحی و کتاب و سنت گرفته شود، و تعبیر به «امرهم» نیز ناظر به همین مطلب است، یعنی در کار خودتان شورا کنید، امّا در احکام که کار خداست حق شورا ندارید. خصلت آخر این که از آنچه به آنها روزی داده ایم انفاق میکنند، که انفاق اعم از مال و علم و تجربه و…است.[11]
وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ ﴿٣٩﴾
و آنان که چون ستمی به آنان رسد یاری می جویند. (39)
مؤمنین کسانی هستند که چون ببینند به یکی از مؤمنین ظلم شده از مؤمنان دیگر طلب نصرت میکنند، و چون همگی بر سر حق متفق و همچون یک تن واحدند، قهراً اگر به یکی ظلم شود مثل این است که به همه ی آنها ظلم شده، بنابراین؛ یک دل و یک جهت در مقابل آن ظلم مقاومت نموده، نیروی خود را در یاری او به کار میبندند؛ چون مقاومت در برابر ظلم و جلوگیری از این که در اجتماع رخنه کند، بر هر کسی که قدرت برآن داشته باشد به حکم فطرت واجب است، همچنان که فرمود: (و چون از شما میخواهند که در دین یاریشان کنید، بر همه ی شما نصرت کردن واجب است. « انفال/72» )[12]
وَ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا ۖ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ﴿٤٠﴾
و سزای بدی، بدی همانند آن است. پس هر که در گذرد و اصلاح کند، پاداش او بر خداست. همانا ظالمان را دوست ندارد. (40)
این آیه حکم مظلوم را که طلب یاری میکند بیان مینماید، چنین کسی میتواند در مقابل ستمگر رفتاری چون رفتار او داشته باشد، و مقابله به مثل کند، امّا نباید آن را به کینه توزی و تجاوز از حد آلوده کند. در اینجا این سؤال پیش می آید : که اگردفاع از ظلم لازم است پس چرا آیه دفاع کردن را هم «سیئه» خوانده؟ جواب اینست که از دیدگاه ظالم که مجازات میشود، این انتقامی که از او گرفته میشود سیئه (بد) است. و شاید هم میخواهد بفرماید: مجازات هر چه باشد یک نوع آزار و در نتیجه سیئه است، بنابراین؛ آیه میفرماید: کسانی که به جای انتقام عفو و اصلاح میکنند، اجرشان با خداست، یعنی خدا، خود را مدیون چنین کسی میداند و اجرش را به عهده گرفته است.[13] البته خدا به خاطر علاقه به ظالم، مظلوم را تشویق به عفو نکرده؛ بلکه چون نسبت به مظلوم محبت داشته خواسته ثواب جزیلی (فراوانی) به او بدهد، و إلّا خدا ظالمین را دوست ندارد. در آخر باید گفت عفو از موضع قدرت مؤثر است، و إلّا در جایی که ظالم هنوز بر ظلم اصرار دارد و مظلوم ضعیف است، عفو صحیح نیست، و کیفر و مقابله مثل صحیح است.[14]
وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَـٰئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ ﴿٤١﴾ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ ۚ أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٤٢﴾ وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿٤٣﴾
و البته هرکس بعد از ستم دیدن خود یاری جوید، چنین کسانی هیچ راه (نکوهشی) برایشان نیست.(41) راه (نکوهش) تنها بر کسانی است که ظلم میکنند، و در زمین به ناحق سر به طغیان برمی دارند، اینانند که برایشان عذاب دردناکی است. (42) و البته هرکه صبرکند و درگذرد، مسلما این خویشتن داری از اراده ی قوی درکارهاست. (43)
این آیات سه گانه توضیح و پیشگیری از شبه ایست که ممکن بود از آیه قبلی به ذهن برسد که با دستور عفو، حق کمک خواهی مظلوم ضایع شده، و باید همه ی مظلومین از حق خود صرف نظرکنند، بنابراین؛ برای دفع این شبه فرمود: 1) کسانی که بعد از ستم دیدن در مقام گرفتن حق خود برآیند هیچ مانعی جلوگیرشان نیست، و در شرع الهی هیچ مجوزی نیست که حق آنان را باطل کند، و کسی حق ندارد ایشان را ملامت نموده، و در کمک کردن به آنها لحظه ای تردید نماید. 2) تنها محکومیت از آن کسانی است که به مردم ظلم میکنند، و میخواهند بدون حق در زمین طغیان کنند، که باید از ایشان انتقام گرفته شود، و برای آنها عذاب دردناکی است. باید توجه کرد که «بغی» هرگونه تجاوز از حدود الهی است و ظلم نتیجه ی این تجاوز است. 3) دعوت به صبر و عفو به این معنا نیست که حق کمک خواهی و دفع ظلم از خود باطل شود، بلکه ارشاد به فضیلتی است که از تمامی فضایل مهمتر است.[15] ذکر صبر قبل از غفران برای این است که، تا صبر نباشد کار به عفو و گذشت منتهی نمیشود؛ بلکه زمام نفس ازدست خارج و به انتقام کشیده میشود. بار دیگر تأکید میشود عفو و غفران در صورتی مطلوبست که از موضع قدرت باشد، نه آن که از سوی ظالم تحمیل شود که در این صورت او را جسورتر خواهد کرد.[16]
وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّن بَعْدِهِ ۗ وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَىٰ مَرَدٍّ مِّن سَبِيلٍ ﴿٤٤﴾
و هرکه را خدا بی راه گذارد، از آن پس او را غیر از خدا یار و یاوری نخواهد بود، و ظالمان را می بینی که چون عذاب را ببینند،گویند: آیا راهی برای بازگشتن وجود دارد. (44)
بعد از آن که مؤمنین را با اوصافشان ذکر کرد که نزد خدا رزقی ذخیره شده دارند، رزقی که سعادت آخرت شان را تأمین میکند، رزقی که خدا به وسیله آن هدایت شان میکند؛ اینک در این آیه به وضع غیر مؤمنین، یعنی ستمکارانِ مأیوس از چنین هدایتی، و محروم از چنان رزق کریمی پرداخته، میفرماید: خدای سبحان ایشان را به خاطر کفر و تکذیب شان گمراه کرده، در نتیجه به نعمت هدایت و رزق کریم الهی دست نمییابند و جزخدا سرپرستی ندارند تا متولی امورشان باشد ولذا درقیامت دست خالی می مانند. توای رسول (ص)! ستمکاران را میبینی، و همه ی بینندگان هم خواهند دید،که وقتی عذاب را مشاهده میکنند، آرزو میکنند ای کاش! به دنیا برگردند، تا عمل صالح کنند، و مانند مؤمنین سعادتمند گردند. [17]
وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيٍّ ۗ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُّقِيمٍ ﴿٤٥﴾
و آنان را می بینی که بر آن عرضه می شوند، در حالی که از ذلت و زبونی فروتن شده و زیر چشمی مینگرند، و کسانی که ایمان آورده اند، میگویند: همانا زیانکاران کسانی هستند که روز قیامت خویشتن و کسان خود را دچار زیان کردند؛ آگاه باش که ظالمان در عذاب دایمی هستند. (45)
در واقع ظالمان و طغیانگران در مواجه با آتش جهنم، حالت وحشت و اضطراب شدیدی بر تمام وجودشان حاکم است، و ذلت و تسلیم سرتا پای آنها را فراگرفته، و دیگر خبری از آن همه گردنکشی و طغیان، ظلم و آزار مظلومین نیست، و زیر چشمی به آتش دوزخ مینگرند،[18] زیرا نه میتوانند آن را نادیده بگیرند و خود را به غفلت بزنند، و نه برای آنها امکان دارد که درست و حسابی به آن نگاه کنند. مجازات اینها با سرزنش مؤمنین کامل میشود، که به ایشان میگویند: زیانکاران کسانی هستند که در قیامت نفس خود و اهل خود را خاسر کردند، یعنی خود را از نجات محروم نموده، و از اهل خود نیز بهره مند نمیشوند، و در قیامت عذابی دایم و قطع نشدنی دارند. بعضی از مفسرین گفته اند: منظور از اهل خاسران (زیانکاران)، همسران و خدمتگزاران بهشتی است، که اگر ایمان آورده بودند از آنها بهره مند میشدند، علامه میفرماید: این حرف بدی نیست، برای این که از آیات وراثت بهشت برمی آید: که هر انسانی از بهشت و نعمتهای آن سهمی دارد، کفار سهم خود را در دنیا از دست داده اند، در نتیجه میتوان گفت معنای (خسران خود و اهل خود) این است که خود را دوزخی نموده، و از همسران بهشتی و خدمتگزاران بهشتی خود را محروم ساخته اند.
نکته: مؤمنینی که در قیامت کفار را مورد خطاب قرار میدهند، مؤمنینی هستند که ایمان کامل دارند، همانهایی که در قیامت اجازه دارند سخن بگویند، و هر چه هم میگویند حق محض است، مانند اصحاب اعراف، و شهدا، یعنی گواهان اعمال، که قرآن درباره شان فرموده: (روزی که می آید، هیچ کس سخن نگوید مگر به اذن او « هود/105»)[19]
وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَاءَ يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّـهِ ۗ وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ ﴿٤٦﴾
و برای آنها دوستان و یاورانی نخواهد بود که ایشان را در مقابل خدا یاری کنند. و هر که را خدا بی راه گذارد، هیچ راهی برای او نخواهد بود. (46)
خدای سبحان برای اینکه بفهماند ادعایی که ظالمان وکفار دردنیا میکردند، که ما اولیایی داریم که به کمک ما می شتابند، ادعای باطلی بود، میفرماید: آنها از سابق هم غیر از خدا ولیی نداشتند که یاریشان کند؛ بنابراین؛ هیچ راهی به سوی سعادت نیست، مگر راهی که خدا آن را برای بندگانش و از راه وحی و رسالت تشریع کرده، پس کسی که خدا به جرم گناهانش و تکذیب آیاتش، گمراه ساخته، او دیگر هیچ راهی ندارد، که با آن به سوی سعادت عقبی و نجات از عذاب و هلاکت هدایت شود.[20]
اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّـهِ ۚ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٍ ﴿٤٧﴾
پروردگارتان را اجابت کنید پیش از آن که روزی فرا رسد که از جانب خدا بازگشتی برای آن نیست، آن روز برای شما نه پناهگاهی است و نه برایتان انکار و دفاعی. (47)
دعوت پروردگارتان را بپذیرید، قبل از آن که روزی فرارسد که دیگر برگشتی برایش نیست، یعنی آمدن آن روز قضای حتمی است، که خدا به هیچ وجهی آن را برنمیگرداند. و شما در آن روز از ناحیه ی خدا پناهگاهی ندارید، و نمیتوانید آنچه از شما سر زده انکارکنید، چون حقایق از هر جهت ظاهر و هویدا میگردد. پس به این ترتیب آیه تمام راه های فرار از عذاب را میبندد. میفرماید: 1)بازگشتی به دنیا وجود ندارد تا خطاها جبران شود، و به عبارت دیگر اراده ی خدا در وقوع قضای حتمی قیامت تغییر نخواهد کرد. 2) هیچ پناهگاهی که انسان را درامان نگه دارد وجود ندارد. 3) کسی نیست که از انسان دفاع کند. 4) جای انکار گناهان نیز وجود ندارد چون تمام حقایق آشکار میگردند.[21]
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا ۖ إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا ۖ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ كَفُورٌ ﴿٤٨﴾
پس اگر روی برتافتند، ما تو را نفرستادیم که نگهبانشان باشی، بر تو جز تبلیغ نیست، و به راستی چون ما به انسان رحمتی از جانب خود بچشانیم، بدان شاد گردد، و اگر به سزای کاری که پیش فرستاده اند به ایشان گزندی رسد، بیتردید انسان بسیار کفران کننده است. (48)
در این آیه شریفه خداوند، پیامبر (ص) را مورد خطاب قرار میدهد که مأموریتی را که به دوش تو نهاده ایم، تنها تبلیغ رسالت است، نه بیشتر از آن، تو را فرستاده ایم که دین خدا را به مردم ابلاغ کنی، نه این که نگهبان مردم و مسؤول ایمان و اطاعت آنان باشی، تا خود را موظف بدانی که باید ایشان را از پشت کردن به دین باز بداری، و در این راه خود را به سختی بیاندازی، تا شاید مردم به دعوتت ایمان آورند. در ادامه میفرماید: اینها انسانهایی هستند سرگرم به دنیا، و چون طبع چنین انسانی غفلت از خداست، هر چه هم نعمت را به یادش بیاورند خوشحالی از نعمت نمیگذارد به یاد خدا بیفتد، و هر چه هم عذاب و مصیبتی که ثمره کارهای سابق او است به یادش بیاورند، باز طبع کفرانگرش نمیگذارد به یاد پروردگارش بیفتد، پس چنین کسی همواره از یاد پروردگارش غافل است، چه در ناز و نعمت باشد، و چه در عذاب، پس دیگر بعید است دعوت تو در آنها مؤثر افتد، و موعظه ات سودی به حال آنها داشته باشد.[22] قابل توجه این که: آیه شریفه «رحمت» را از سوی خدا میداند، چون اقتضای لطف و رحمتش است، امّا بلا و مصیبت را ناشی از اعمال خود آنها میداند، لذا بلا و مصیبت را به خودش نسبت نمیدهد.[23]
لِّلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ يَهَبُ لِمَن يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُورَ ﴿٤٩﴾أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا وَيَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ ﴿٥٠﴾
فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ اوست، هرچه بخواهد می آفریند، به هرکه خواهد دخترانی میبخشد و هر که را خواهد پسرانی میدهد. (49) یا آنها را پسران و دختران میدهد، و هرکه را بخواهد نازا میکند، به راستی او دانای تواناست. (50)
آیه شریفه برای نشان دادن این واقعیت که هرگونه نعمت و رحمت در این عالم از سوی خداست، و کسی از خود چیزی ندارد، میفرماید: مالکیت و حاکمیت و خالقیت مطلقه از آنِ خداست، و نمونه ی روشنی که هیچ کس چیزی از خود ندارد، و هرچه هست از ناحیه اوست این است که: به هرکس بخواهد فقط دختر، و به هر کس که اراده کند فقط پسر میبخشد، و یا این که هر دوی اینها، یعنی پسر و دختر را میدهد، و هرکس را بخواهد نازا میکند. عجیب این که هیچ کس نه از زمان های گذشته و نه امروز که علوم و دانشها پیشرفت فراوان کرده قدرت انتخاب در این مسأله را ندارد، و علی رغم تمام تلاشها هنوز کسی نتوانسته است عقیم های واقعی را فرزند ببخشد، و یا نوع فرزند را طبق تمایل انسان تعیین کند، گرچه نقش بعضی از غذاها و داروها را در افزایش احتمال تولد پسر یا دختر نمی توان انکار کرد، ولی باید دانست که اینها فقط احتمال را افزایش میدهد، و نتیجه ی هیچ یک قطعی نیست. جالب این که: در این آیات دختران (اناث) را بر پسران (ذکور) مقدم داشته، تا از یک سو بیانگر اهمیتی باشد که اسلام به احیای شخصیت زن میدهد، و از سوی دیگر به آنها که از تولد دختر کراهت داشتند بگوید او بر خلاف خواسته شما آنچه را که به آن تمایل ندارید میدهد، و این دلیل بر این است که انتخاب به دست شما نیست. قابل توجه اين كه تعبير به (یهب، مىبخشد) میفهماند که هم دختر و هم پسر( هبه) هدیه الهی هستند.[24] به هر حال نه تنها در موضوع تولد فرزند که در همه چیز مشیّت خداوند حاکم مطلق است، و چون خدا داناست آنچه زیاد میکند، اعم از نعمت و دادن فرزند، از روی جهل نیست، و چون قادر است آنچه را کم میکند، مانند ندادن فرزند، از روی عجز نیست. [25]
وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّـهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴿٥١﴾
و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن بگوید جز وحی یا از فراسوی حجابی، یا رسولی بفرستد که به اذن او هر چه بخواهد وحی کند، همانا او والا مقام وحکیم است. (51)
آیه میفرماید: خدای سبحان به سه طریق با انسان تکلم میکند، که البته این سه با هم متفاوتند. 1) قسم اول وحی است، و آن تکلمی است که خدای تعالی با پیامبر اسلام، و بدون واسطه ی جبرئیل در شب معراج داشتند، که در این حالت هیچ واسطهای بین خدا و بنده نیست. 2) قسم دوم وحی از ورای حجاب است، یعنی تکلمی است که با واسطه انجام میشود، و واسطهاش همان حجاب است، که وحی از ماورای آن آغاز میشود، مانند تکلم خدای تعالی با موسی (ع) در کوه طور، که درباره اش فرموده: (همین که نزدیک آن درخت آمد، از کرانه ی وادی ایمن که در بقعه ی مبارکه واقع است، از درخت ندا شد.« قصص/30») و نیز از همین قسم است وحی هایی که در عالم رؤیا به انبیا علیهم السلام میشده. باید توجه کرد که کلمه ی « وراء» در اینجا به معنای پشت نیست، بلکه به معنای بیرون هر چیزی است، به شهادت این آیه که میفرماید: (و الله من ورائهم محیط، و خدا از ماورای آنان محیط به ایشان است. « بروج/20»). 3) قسم سوم از طریق ارسال رسل، که عبارتست از وحی به توسط رسول که همان فرشته وحی باشد، پیام خدا نخست به او داده میشود، و او هر چه را خدای سبحان اذن داده باشد به پیامبر وحی میکند، همچنان که میفرماید: (بگو هر کس که دشمن جبرئیل است باید بداند که او همان کسی است که قرآن را به اذن خدا برقلب تو نازل کرد. «بقره/97»). درآخر میفرماید: خدا علیّ و حکیم است، یعنی به خاطر علوّ مقامی که نسبت به خلق و نظام حاکم بر آن دارد، بزرگتر از آن است که مانند خلق با سایرین گفتگو کند، بنابراین؛ به واسطه ی حکمتش راه وحی را برای سخن گفتن با خلق اختیار کرد تا انسان بتواند به هدایت و سعادت لایقش برسد، زیرا عقل به تنهایی کافی نیست. چون عقل همانطور که گاهی راه را نشان میدهد، گاهی هم به خطا میرود، و به همین جهت خدای سبحان طریق وحی را برگزید.[26]
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَـٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿٥٢﴾
و این چنین ما روحی از امر خود را به تو وحی کردیم، تو نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام است؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هریک از بندگان خود را که بخواهیم به وسیله ی آن هدایت میکنیم، و بی تردید تو به راه راست هدایت میکنی. (52)
تعبیر به «کذلک، این چنین» اشاره دارد به این که حضرت رسول (ص) هر سه قسم وحی را میگرفتند. و امّا منظور از روح در اینجا چیست؟ غالب مفسران بر این عقیده هستند که منظور از روح قرآن مجید است که مایه حیات دلها است، که این معنی با قرائن مختلفی که در آیه وجود دارد مانند، تعبیر به «کذلک» که اشاره به مسأله وحی است و تعبیر به «أوحینا» و همچنین تعبیراتی که درباره قرآن ذیل همین آیه آمده، کاملا سازگار است.[27] آیه شریفه بیانگر این معناست که آنچه رسول خدا (ص) دارد، و مردم را هم به سویش میخواند، همه از ناحیه ی خدای سبحان است، نه از ناحیه خودش، و آنچه خدا به ایشان موهبت فرموده به وسیله نبوت و سپس وحی بوده، بنابراین میفرماید: تو قبل از وحی، علمی به کتاب (قرآن) و معارف و شرایع و احکامی که در آنست نداشتی، پس این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحی آسمانی بر تو نازل گشت، و ایمان به تمام محتوای آن پیدا کردی. اراده خداوند بر این تعلق گرفته بود که علاوه بر هدایت تو به این کتاب بزرگ آسمانی و تعلیمات آن، بندگان دیگرش را در پرتو این نور آسمانی هدایت کند. بعضی از کج اندیشان چنین پنداشته اند که این جمله نشان میدهد پیامبر(ص) قبل از نبوت ایمان به خدا نداشت، درحالی که معنی آیه روشن است، میگوید: قبل از نزول قرآن، قرآن را نمیدانستی، و به محتوا و تعلیمات آن آگاهی و ایمان نداشتی، و این تعبیر هیچ منافاتی با اعتقاد توحیدی پیامبر و معرفت عالی او و آشناییش به اصول عبادت و بندگی او ندارد، خلاصه عدم آگاهی به محتوای قرآن مطلبی است، و عدم معرفة الله مطلبی دیگر. در پایان میفرماید: آنچه پیامبر (ص) مردم را به سویش هدایت میکند صراط مستقیم است، و همان چیزی است که خدا مردم را به سویش هدایت میکند، پس هدایت خدا و رسول خدا (ص) یک هدایت است، و دعوتشان یک دعوت است. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرماید: از همان زمانی که رسول خدا (ص) از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را با او قرین ساخت، تا شب و روز وی را به راه های مکارم، و طرق اخلاق نیک سوق دهد.[28]
صِرَاطِ اللَّـهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّـهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ ﴿٥٣﴾
راه خدایی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست. آگاه باش که کارها به خدا باز میگردد. (53)
این آیه صراط مستقیم را تفسیر میکند: وقتی خدا مالک هر چیزیست، پس مالک غایتی (هدفی) هم که هر چیزی به سوی آن هدف حرکت میکند، میباشد؛ و همچنین مالک سعادت و کمالی که به سویش میرود نیز هست، پس در نتیجه عاقبت و سعادت هر موجودی همان چیزیست که خدا برایش مقرر کرده، و راه به سوی آن سعادت همان راهی است که خدا مشخص کرده، و احدی غیر از خدا مالک هیچ چیز نیست، پس سعادتیکه خدای سبحان به سوی آن دعوت میکند، سعادت حقیقی انسانها است، و راهی هم که او بشر را به پیمودن آن دعوت نموده تا به سعادت شان منتهی شود، راه حقیقی و صراط مستقیم است. سپس همگان را هشدار میدهد که بازگشت همه چیز به سوی خداست، زیرا این لازمه ی مالکیت خدا نسبت به همه چیز است، و از طرفی هم به علت وحی و تکلم الهی اشاره ای دارد، چون وقتی بازگشت همه مخلوقات به سوی خداست، ناگزیر برای هر نوع از انواع موجودات راه مخصوصی به سوی خدا است، که باید آن راه را طی کند، و بر خداست که هر نوعی را به سوی راه مخصوص به خودش هدایت فرماید، و او را به سوی غایت و هدفش راه نماید، همچنان که فرمود: (علی الله قصد السبیل، بر خداست که راه بین هر موجودی را مشخص سازد. « نحل/9») و این خود تکلم و سخن گفتنی است از خدا با هر نوعی از انواع موجودات، به زبانی که مناسب با ذات آن باشد، که وقتی آن را با انسان مقایسه کنیم، نامش را وحی و ارسال رسول میگذاریم.[29]
[1] – الميزان، ج 18، ص 94 – 92
[2] – نمونه، ج 20، ص 446
[3] – الميزان، ج 18، ص 95
[4] – نمونه، ج 20، ص 445
-[5] کشتی اقیانوس پیمای تایتانیک صدسال پیش براثر برخورد با کوه یخی عظیمی غرق شد که باعث کشته شدن 1500 نفرشد. درحالی که با ساخت این کشتی بسیاری گمان کردند که زمان غلبه بشر برنیروهای طبیعی فرا رسیده است و این موجود غول آسای مصون از قهرطبیعت است ، تا جایی که طراحان تایتانیک ادعا میکردند که حتی خدا هم نمیتواند تایتانیک را غرق کند ولی همگان دیدند قدرت خدا انکارناپذیراست. درحالی که یکی ازعلت های غرق شدن این کشتی را درزمستان 1992 آرام بودن دریا میدانند بسیاری ازبازماندگان، دریای آن شب را مانند شیشه توصیف کردند دریای کاملاً صاف وبدون موج، وقتی دریا مواج است برخورد موج به کوه یخ و برگشت آن تعیین مکان آن را آسانتر می کند، اما آن شب هیچ بادی نمی وزید…!
[6] – نمونه، ج 20، ص 453 – 451
[7] – نمونه، ج 20، ص454 – 453
[8]– الميزان، ج 18، ص 98
[9] – الميزان، ج 18، ص 99 – 98
[10] – المیزان، ج 18، ص 100 – 99
[11]– نمونه، ج 20، ص 463
[12]– الميزان، ج 18، ص 101 – 100
[13] – نمونه، ج 20، ص 466 – 465
[14] – الميزان، ج 18، ص 102 – 101
[15] – الميزان، ج 18، ص 103 – 102
[16] – نمونه، ج 20، ص 470
[17]– الميزان، ج 18، ص 103
[18] – نمونه، ج 20، ص 475
[19] – الميزان، ج 18، ص 105 – 104
[20] – همان، ص 106 – 105
[21] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1068
[22] – الميزان، ج 18ن ص 107
[23] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1068
[24] – نمونه، ج 20، ص 483 – 482
[25] – الميزان، ج 18، ص 109
[26] – الميزان، ج 18، ص 118 – 115
[27] – نمونه، ج 20، ص 503
[28] – نمونه، ج 20، ص 507
[29] -الميزان، ج 18، ص 124 – 123