بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
حم ﴿١﴾ تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّـهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿٢﴾
حا، میم (1) فرو فرستادن این کتاب از جانب خدای شکست ناپذیر حکیم است (2)
یعنی، این کتابی که نور و هدایت است، و راهنما و راهگشا و معجزه جاویدان پیامبر اسلام است از ترکیب همین حروف ساده به وجود آمده، واین نهایت عظمت است که چنان امر مهمی از چنین و سیله ساده ای تشکیل گردد. پس روشن است که برای نازل کردن کتابی با این عظمت و محتوا، حکمتی بی پایان و قدرتی نامحدود لازم است، که جز در خداوند متعال وجود ندارد. و جالب این که این آیه به همین صورت در آغاز چهار سوره (زمر، مؤمن، جاثیه و احقاف ) آمده، این تکرار و تأکید به این منظور است که توجه همگان را به عمق اسرار قرآن و عظمت محتوای آن جلب کند، تا هیچ تعبیری را در آن ساده نینگارند، و هیچ کلمه ای را بیحساب فکر نکنند، و به هیچ حدی از فهم و درک آن قانع نشوند.[1]
إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ ﴿٣﴾
قطعا در آسمانها و زمین برای مؤمنان نشانه هایی هست (3)
عظمت آسمانها ازیک سو، ونظام شگفت انگیز آنها که میلیونها سال میگذرد و برنامه های آنها بدون کمترین انحراف و دگرگونی ادامه می یابد از سوی دیگر، و ساختمان زمین و عجایب آن هر یک آیتی ازآیات خداست. زمینی که به گفته ی بعضی از دانشمندان 14 نوع حرکت دارد، و با سرعت سرسام آوری به گرد خود می گردد، و نیز حرکتی سریع به گرد خورشید، و حرکت دیگری همراه خانواده منظومه شمسی در دل کهکشان دارد، و به مسافرتی بیانتها مشغول است، با این حال چنان آرام است که مهد آسایش انسان و همه موجودات زنده است، و ابدا احساس نمی شود که حتی به مقدار سر سوزنی حرکت می کند و …،[2] بنابراین؛ آسمانها وزمین، آیاتی هستند که دلالت بر هستیِ پدید آورنده ی خود می کنند. اتحاد و اتصال اجزای بیشمار پدیده های مختلف آسمانی و زمینی و حاکمیت یک نظام عمومی بر آنها، همه دلالت بر خالق یکتایی دارد که خودش مدبّر و مربی هم هست، اگر خالقی نبود پس عالمی نبود و اگر مدبّرش یکتا نبود، تناقض بین اجزا و نظامهای جزیی عالم به وجود میآمد. هم کل آسمانها و زمین به طور یک پارچه نشانه ی خدایند، و هم درون این نظام، یعنی اجزای تشکیل دهنده ی آن آیاتی برای اثبات وحدانیت خدا در خالقیت و تدبیر وجود دارد، که درک آن فقط برای طالبان حق و پویندگان راه حقیقت میسر است.[3]
وَفی خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿٤﴾
و در آفرینش خودتان و آنچه از جنبندگان می پراکند، برای مردمی که یقین دارند نشانه هاست (4)
امیرمؤمنان علی (ع) فرمودند: این انسانِ جرم صغیری است که عالم کبیری در او خلاصه شده، و آنچه در عالم کبیر وجود دارد، نمونه ای از آن در درون جسم و جان او است. ساختمان یک سلول او به اندازه ساختمان یک شهر عظیم صنعتی اسرارانگیز است، و آفرینش یک تار موی او با ویژگیها و خصوصیات مختلفش خود آیتی بزرگ از آیات الهی است. وجود هزاران کیلومتر رگهای کوچک و بزرگ و مویرگهای فوق العاده ظریف در بدن او، و هزار کیلومتر رشته های ارتباطی و سیم های مخابراتی سلسله اعصاب، و چگونگی ارتباط آنها با مرکز فرمانده ی فوق العاده پیچیده و اسرارآمیز در عین حال قوی و نیرومند در مغز، و طرزکار هر یک از دستگاههای داخلی بدن، و هماهنگی عجیب آنها به هنگام بروز حوادث ناگهانی، و دفاع سرسختانه نیروی محافظ تن در برابر هجوم عوامل خارجی، هریک به تنهایی آیتی است.[4] لذا؛ انسان علاوه بر این که موجودی زمینی است، و مرتبط به ماده، دارای نوع دیگری از خلقت است که با خلقت آسمانها و زمین اختلاف دارد، برای این که آسمانها و زمین تنها موجودی مادی هستند، ولی انسان موجودی است مرکب از بدنی مادی، و ترکیب یافته از مواد عنصری و زمینی، که با مرگ فاسد و متلاشی می شود، و چیز دیگری ورای ماده که روح نام دارد، و با مرگ فاسد نمی شود، بلکه در هنگام مرگ بدن، تمام و کمال گرفته میشود و نزد خدا محفوظ می ماند. پس کسی که در خلقت انسان تدبیر و نظر می کند، در حقیقت در یک آیت ملکوتی نظر میافکند، آیتی ورای آیات مادی،[5] و از انسان گذشته صدها هزار نوع جنبنده از حیوانات ذره بینی تا حیوانات غول پیکر، با ویژگیها و ساختمانهای کاملا متنوع و رنگارنگ که گاه برای مطالعه ی یک نوع از آنها باید جمعی از دانشمندان تمام عمر خود را مصروف کنند، و با این که هزاران کتاب درباره اسرار آفرینش آنها نوشته شده هنوز آنچه درباره آنها می دانیم دربرابر آنچه نمی دانیم بسیار کم است. آری هریک به نوبه خود آیتی و نشانهای از علم و حکمت و قدرت بی پایان مبدأ آفرینش است. که درک این حقیقت فقط از عهده ی اهل یقین برمی آید. زیرا اینها هستند که اهل سیر و تفکر و تدبّر و حق شناسی هستند.[6]
وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٥﴾
و درآمد و شد شب و روز و رزقی که خدا از آسمان نازل کرده و زمین را پس از مرگش بدان زنده ساخته وگرداندن بادها برای مردمی که می اندیشند نشانه هاست (5)
مراد از اختلاف، تفاوت شب و روز از حیث کوتاهی و بلندی است، که به طور منظم از ابتدای خلقت بوده و فصول چهارگانه را به وجود آورده است. و منظور از رزقی که خدای تعالی از آسمان نازل می کند، باران است، چون همه ی آبهای زمین از باران است، و مقصود از احیای زمین بعد از مردنش، زنده کردن گیاهان و درختان است، که در زمستان مرده بودند، که این تعبیر در واقع اشاره ای به معاد است. و اما در گرداندن بادها از این سو به آن سو فواید عمومی بسیار نهفته است، که از همه مهمتر حرکت دادن ابرهاست به نقاط مختلف جهان، و یکی دیگر تلقیح گیاهان، دفع ا و …اما چرا در سه آیه فوق اول اهل ایمان و سپس اهل یقین و سرانجام اهل تعقل را ذکر کرد؟ شاید به این علت باشد که هرکس با اندک فهمی که داشته باشد می تواند از عظمت خلقت آسمانها و زمین به راحتی به پدید آورنده اش پی ببرد، که انسانهای مؤمن این فهم را دارند در (آیه 3)، اما درک این معنا که خالق انسان و جنبندگان دارای حیات و شعور، خدا است، از عهده ی عموم مردم، و فهم های ساده ی آنان برنمی آید، چون ارواح این موجودات زنده و با شعور از عالمی ورای عالم ماده، یعنی عالم ملکوت هستند، لذا؛ تنها اهل یقین که دارای کمال ادراکند می توانند این معنا را بفهمند. در (آیه 4) و اما در مورد اختلاف شب و روز، و بارانهایی که زمین را زنده می کند، و چرخاندن بادها از آنجا که انواع مختلف و جهات متعدد دارد، و فواید بیشمار و منافعی دامنه دار و بسیار است، که درک همه آنها محتاج تفکر عمیق تر و تفصیلی تر است، لذا؛ قرآن کریم درک آن را به اهل تعقل اختصاص داده است.[7]
تِلْكَ آيَاتُ اللَّـهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّـهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ ﴿٦﴾
اینها آیات الهی است که آنها را به درستی بر تو می خوانیم، پس بعد از خدا و آیات او به کدام سخن ایمان می آورند(6)
آیا کلمه “تلک “اشاره به آیات قرآنی است؟ یا آیات و نشانه های خداوند در آفاق و انفس، که در سه آیه قبل به آنها اشاره شد؟ هر دو احتمال را داده اند. ولی ظاهرا با توجه به کلمه “تلاوت می کنیم” منظور آیات قرآنی است. منتها همین آیات قرآنی بیانگر نشانه های خدا در سراسر عالم هستی است، و به این ترتیب هر دو تفسیر را شامل می شود. و اما تعبیر به “حق” برای فهماندن حقانیت وحی و نبوت و محتوای آیات می باشد. به راستی اگر کفار به این آیات ایمان نیاورند به چه چیز ایمان خواهند آورد، آن هم آیاتی که هر دلی که کمترین آمادگی درآن باشد، او را به سوی خدا و پاکی و تقوا دعوت می کند. هرگاه این آیات و بیّنات درکسی اثر نبخشد، هرگز امیدی به هدایت او نیست.[8]
وَيْلٌ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿٧﴾ يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّـهِ تُتْلَىٰ عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿٨﴾
وای بر هر دروغ زن گناه پیشه (7) که آیات خدا را که بر او خوانده می شود، می شنود، سپس بر سرکشی پای می فشارد، چنانکه گویی آن را نشنیده است، پس او را به عذابی دردناک بشارت ده (8)
گروهی که شنیدن و مشاهده ی آیات الهی در آنها بی تأثیر است، و در برابر آیات موضع گیری می کنند، افرادی هستند که بسیار دروغگو و سرتا پا آلوده ی گناهند، پس هلاکت و مرگ برهر دروغگوی گناهکار باد. سپس می فرماید: اینها کسانی هستند که وقتی آیات خدا را برایش می خوانند، باز هم از کفر خود دست برنداشته، همچنان در برابر حق مقاومت و گردنکشی می کند، و در مقابل آن خاضع نمی گردد، مثل این که اصلا این آیات را نشنیده، پس تو او را به عذابی دردناک بشارت بده. تعبیر “بشارت ” برای عذاب، نوعی استهزا کردن آنهاست، همان طور که شیوه ی آنها استهزا کردن حقایق است.[9]
وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آيَاتِنَا شَيْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿٩﴾
و چون به چیزی از آیات ما آگاه شود آن را به ریشخند می گیرد، اینان عذابی خفت بار برای شان خواهد بود (9)
این افراد دروغگوی گناهکار، که بر تکبر و گردنکشی شان اصرار می ورزند، چون به بعضی از آیات ما آگاه می شوند، همه ی آیات را به ریشخند می گیرند، و این نهایت جهل انسان است که آنچه را کاملا نشنیده و نفهمیده، کلّاً انکار و مسخره کند و این حاکی از روحیه ی استکبار و خود بزرگ بینی آنهاست، و عذاب متناسب با چنین روحیه ای، فقط عذاب خوارکننده است. جالب این که در آیه قبل فرمود: “عذاب الیم ” که متناسب با خصلت بی اعتنایی آنهاست.[10]
مِّن وَرَائِهِمْ جَهَنَّمُ وَلَا يُغْنِي عَنْهُم مَّا كَسَبُوا شَيْئًا وَلَا مَا اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِيَاءَ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿١٠﴾
از پشت سرشان دوزخ است، و آنچه را که به دست آورده و آن دوستانی را که غیراز خدا اختیار نموده اند به کارشان نمی آید، و برای شان عذابی بزرگ است (10)
منظور از این که جهنم پشت سر آنهاست، با این که جهنم در پیش رو و آینده آنان قرار دارد، و دارند به طرف آن می روند، به خاطر این است که آنها سرگرم دنیا شدند، و از حق روی برگرداندند، و توجه ی به آثار سوء اعمال خود نکردند، و آخرت و عذاب الهی را پشت سرانداختند و نسبت به آنها بی اعتنا شدند. پس در روز حساب هر آنچه که در دنیا کسب کردند، مثل مال و جاه و دوستان، حتی به قدر پشیزی به دردشان نمی خورد. همچنین بت هایی که به عنوان شفیع گرفته بودند، نمی توانند هیچ کاری برای آنها بکنند، و به ناگزیر باید در آتش قهر و غضب الهی بسوزند، و چون آیات الهی را کوچک شمردند و آخرت و جهنم را نادیده گرفتند، پس عذابی متناسب حال شان است که از هر نظر عظمت داشته باشد.[11]
هَذَا هُدًى وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذَابٌ مَّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ ﴿١١﴾
این یک رهنمود است، و کسانی که به آیات پروردگارشان کفر ورزیدند برای شان عذابی دردناک از شکنجه و اضطراب است (11)
کلمه “هذا “اشاره به قرآن است، و به منظور مبالغه در هدایت می فرماید: قرآن هدایت است، نه هادی(هدایت کننده)، بنابراین؛ برای همگان اتمام حجت می کند، حال اگر افرادی آیات الهی را انکار کردند و به آن کفر ورزیدند، و با مسخره کردن آن را خوار شمردند، مستحق شدیدترین و دردناکترین عذاب هستند.[12]
اللَّـهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿١٢﴾
خدا کسی است که دریا را مسخر شما کرد تا کشتیها در آن به فرمان او حرکت کنند و تا از فضل او طلب کنید باشد که شکر گزارید (12)
خداوند در این آیه با خطاب دسته جمعی، کفار و مؤمنین را مخاطب قرار می دهد، و پاره ای از آیات ربوبیّت را که در آن منّتی عظیم بر بندگان هست برمی شمارد، آیاتی که به هیچ وجه نمی توانند آن را انکار کنند، مگرافرادی که فطرت انسانیت خود را از دست داده باشند، و فراموش کرده باشند که موجودی هستند دارای تفکر، و به خاطر همین خاصیت تفکر، از سایر جانداران متمایز شده هستند. بنابراین؛ می فرماید: خداوند به خاطر شما دریا را مسخر کرد، یعنی آن را طوری آفرید که کشتی شما را به دوش بگیرد، و طوری آن را آفریدکه کشتی بتواند بر روی آن جریان یابد، و شما بتوانید با سفرهای دریایی خود، رزق خود را به دست آورید، و همه ی اینها به خاطر این است که شاید شما در مقابل این نعمتها، شکرگزارش باشید و در مسیر عبودیتش قرار بگیرد.[13]
وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿١٣﴾
و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مسخر شما کرد که همه از اوست. قطعا در این، برای مردمی که می اندیشند نشانه هاست (13)
معنای تسخیرِ آنچه در آسمانها و زمین است برای انسان، این است که اجزای عالم همه بر طبق یک نظام جریان دارد، و نظامی واحد بر همه ی آنها حاکم است، و بعضی را به بعضی دیگر مرتبط، و همه را با انسان مربوط و متصل می سازد، و در نتیجه انسان در زندگی خود از موجودات آسمانی و زمینی برای رفع نیازهایش منتفع می شود، یعنی آنها را از جهات گوناگون واسطه ی رسیدن به اهداف خود قرار می دهد، پس به همین جهت تمامی این موجودات مسخر انسانند. و این گویای شخصیت و ارزش و عظمت انسان است. قابل توجه اینکه فرمود: “همه از اوست”، یعنی خدای تعالی تمامی آنچه درآسمانها و زمین است، مسخر شما کرد، در حالی که هستی همه ی موجودات از ناحیه خدا آغاز شده است، آنها را ایجاد کرده، قبل از ایجاد، الگویش را از جایی نگرفته، و همچنین آثار و خواص این موجودات نیز مخلوق خدایند، که یکی از آثار و خواص آنها همین ارتباط آنها به یکدیگر است، که نظام جاری درآنها به وجود آورده، نظامی که با زندگی انسانها مرتبط است. پس عقول و اندیشه های سالم می تواند نشانه های الهی را دریابند.[14]
قُل لِّلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّـهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿١٤﴾
به کسانی که ایمان آوردند بگو: از کسانیکه روزهای الهی را باور ندارند بگذرند، تا (خدا) قومی را بدانچه می کردند جزا دهد(14)
می فرماید: مؤمنین وقتی به افرادی می رسیدند که در طعنه زدن و توهین شان به رسول خدا (ص) زیاده روی می کردند، وآیات خدا را به مسخره می گرفتند، در مقام دفاع از کتاب خدا و فرستاده او برمی آمدند، و از ایشان می خواستند دست ازاین کارها بردارند و به خدا و رسولش ایمان بیاورند، غافل از این که عذاب الهی علیه آنها حتمی شده بود، درنتیجه خداوند به رسول گرامی خود دستور می دهد تا به این گونه مؤمنین اعلام بدارد: باید از مشرکین نامبرده که انتظار ایام خدا را ندارند، عفو و اغماض کنند (بگومگو نکنند)، و متعرض حال ایشان نشوند، تا آن که خدای تعالی بر طبق آنچه کرده اند جزای شان دهد، و چون روز جزا یکی از ایام خداست، خداوند درروزی از روزهای خود ایشان را به کیفر اعمال شان می رساند.[15]
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ﴿١٥﴾
هر که کاری شایسته کند، به سود خود اوست و هرکه بدی کند به زیانش م یباشد، سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.(15)
می فرماید: خدای تعالی آنها را بدانچه کردند جزا می دهد، برای این که اعمال هرگز بی اثر رها نمی شود، بلکه هرکس عمل صالحی کند از آن بهره مند می شود، و هرکس عمل زشتی کند، ازآن متضرر می گردد. پس به سوی پروردگارتان مراجعه خواهید کرد تا بر حسب اعمالی که کرده اید جزایتان دهند.[16] این می فهماند که دستورات و احکام الهی فقط برای سعادت بشر است و نه نیاز خدا، چون همه ی سود و زیان اعمال انسان به خودش برمی گردد. پس اگر احسانی در حق دیگری کردید، تمام آثار این عمل متوجه خود شماست، و تنها نسیمی از آن به دیگران می رسد.[17]
وَلَقَدْآتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿١٦﴾
ما بنی اسرائیل را کتاب و حکومت و نبوت دادیم و از پاکیزه ها روزی شان کردیم و آنها را بر جهانیان برتری دادیم (16)
بعد از آن که بیان کرد که برای هر عملی چه نیک و چه شرّ آثاری نیک و بد است، که به صاحب عمل می رسد، در اینجا به پیامبر(ص) هشدار می دهد که به زودی برای او نیز شریعتی تشریع می کند، چون بر عهده ی خداست که بندگان خود را به سوی آنچه خیر و سعادت آنان است هدایت کند، و برای اینکه بفهماند نبوت و فرستادن کتاب یک امر نوظهوری نیست، به قصه ی بنی اسرائیل اشاره می نماید. سپس موهبت هایی را که به آنها داده شده را بیان می فرماید: 1) کتاب به آنها داده شد، که منظور تورات است، که مشتمل بر شریعت موسی (ع) است و شامل انجیل نمی شود، چون انجیل متضمن شریعت نیست، و شریعت انجیل، همان شریعت تورات است، و همچنین زبور داود (ع) را شامل نمی شود، برای این که زبور تنها ادعیه و اذکار است. 2) به آنها حکم داد، یعنی تورات مشتمل بر احکامی بود که به واسطه ی آن می توانستند قضاوت کنند و اختلافات را حل و فصل نمایند. 3) به آنها نبوت داد و جمع کثیری از بنی اسرائیل را مبعوث به نبوت کرد. 4) انواع روزیهای پاکیزه از جمله منّ و سلوی به آنها داد. 5) آنها را بر جهانیان برتری داد، که منظور مردم همان عصر است، چون بنی اسرائیل در عصر خود از هر جهت بر سایر اقوام و ملل برتری داشتند، و شاید هم برتری بر همه ی عالمیان در پاره ای جهات باشد، مانند بسیاری پیامبرانی که در آنان مبعوث شدند، و بسیاری معجزاتی که به دست انبیای شان جاری شد.[18]
وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِفَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿١٧﴾
و دلایل روشنی در امر [دین] به آنها عطا کردیم پس ایشان اختلاف نکردند مگر بعد از آن که علم برایشان آمد، به خاطر حسد و رقابتی که میان خودشان بود. قطعا پروردگار تو روز قیامت میان آنها در آنچه بر سرش اختلاف می کردند، حکم خواهد کرد (17)
ششمین موهبت، آیات روشنی است که هر شک و ریبی را از چهره ی حق زایل می سازد، مانند معجزات و دلایل روشنی که دلالت بر صدق دعوی موسی (ع) بود، یا نشانه های روشنی که خدا درباره پیامبر اسلام (ص) به آنها داده بود. یکی از آن علامتها این بودکه پیغمبر آخرالزمان در مکه ظهور میکند، به یثرب (مدینه) هجرت می کند و… ،سپس می فرماید: اختلافهای دینی که به درهم شدن حق و باطل، در بین مردم انجامید، به سبب جهل نبود، بلکه علمای ایشان آن را ایجاد کردند، چون در بین خود حسادت و دشمنی داشتند. که به زودی اثرش را خواهند دید، و خدای تعالی در روز قیامت بین آنان داوری نموده، بر حسب آنچه که اعمالشان اقتضا می کند، جزایشان می دهد.[19]
ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٨﴾
سپس تو را بر شریعتی که از امر [خدا] است، قرار دادیم، پس از آن پیروی کن و از هوسهای کسانی که نمی دانند پیروی نکن (18)
یعنی بعد از آن که به بنی اسرائیل آنچه می خواستیم دادیم، تو را بر طریقه ی خاصی از امر دین الهی قرار دادیم، که همان شریعت اسلام است. پس تنها پیرو این شریعت باش، و هواهای جاهلان که مخالف دین الهی هستند پیروی مکن. از این آیه دو نکته استفاده می شود، اول این که پیامبر اسلام هم مانند سایر امت مکلف به دستورات دینی بوده. دوم این که هر حکم و عملی که مستند به وحی الهی نباشد، هوایی از هواهای جاهلان است و نمی توان آن را علم نامید. پس دو راه بیشتر نیست یا پیروی از وحی یا پیروی از هوسهای جاهلان.[20]
إِنَّهُمْ لَن يُغْنُوا عَنكَ مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّـهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ ﴿١٩﴾
آنها هرگز در برابر خدا از تو حمایتی نتوانندکرد، و همانا ستمگران یار و یاور یکدیگرند و خدا یاور پرهیزکاران است (19)
یعنی اگر گفتیم از هواهای مردم نادان پیروی نکنی به خاطر این است که تو به درگاه خدای سبحان حوایج ضروری داری که فقط خدا می تواند حوایج تو را برآورد، آن هم به وسیله ی پیروی کردن از همین دین الهی، پس این کفار که انتظار دارند تو هواهایشان را پیروی کنی، آنها عاجزتر از آن هستند که حاجت تو را برآورده سازند. پیروی از آنها یعنی درگروه ظالمین وارد شدن، و پذیرفتن ولایت آنها، چون خدای تعالی ولیّ آنها نیست، بلکه آنها خودشان ولیّ یکدیگرند. پس تو ای رسول گرامی من! دین مرا پیروی کن، تا من ولیّ تو باشم، زیرا من فقط ولیّ مردم متّقی ام، و از آنها پیروی نکن، تا آنها ولیّ تو نشوند، چون ولایت آنها هیچ دردی از تو دوا نمیکند، و جای ولایت خدا را نمی گیرد.[21]
هَـٰذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿٢٠﴾
این [کتاب]، مایه بصیرت هایی برای مردم است، و برای مردمی که یقین آورند، هدایت و رحمتی است. (20)
یعنی این قرآنی که مشتمل بر شریعت (دستورات و معارف الهی) است، وظایف عملیه ای است که اگر مردم به آن عمل کنند، یک یک آنها مردم را بینا می سازد، و مردم به وسیله آن به راه حق، که همان راه خدا و سبیل سعادت است، هدایت می شوند. اما مردمی که اهل یقین هستند، یعنی به آیات خدا یقین دارند، آن وقت خدای تعالی علاوه بردادن بینایی و نشان دادن راه، ایشان را به مقصد نیز می رساند، که این همان هدایت است، و متناسب با مراتب ایمانشان به آنها رحمت افاضه می کند. چون رحمت خاصه ی مخصوص اهل ایمان مراتب مختلفی دارد، که اختلاف آن ناشی از اختلاف مراتب ایمان است، یعنی صاحب هر مرتبه از ایمان رحمتی مناسب با آن مرتبه دارد.[22]
[1] – نمونه، ج 21، ص 227 – 226
[2] – نمونه، ج 21، ص 228
[3] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1092
[4] – نمونه، ج 21، ص 229
[5] – الميزان، ج 18، ص 250
[6] – نمونه، ج 21، ص 230 – 229
[7] – الميزان، ج 18، ص 253 – 251
[8] – نمونه، ج 21، ص 234 – 233
[9]– الميزان، ج 18، ص 257 – 256
[10] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1094
[11] – الميزان، ج 18، ص 258 – 257
[12] – المیزان، ج 18، ص 258
[13] – الميزان، ج 18، ص 259
[14] – الميزان، ج 18، ص 260
[15] – المیزان، ج 18، ص 265 – 264
[16] – الميزان، ج 18، ص 265
[17] – نمونه، ج 21، ص 248
[18] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1096
[19] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1096
[20] – الميزان، ج 18، ص 269 – 268
[21] – الميزان، ج 18، ص 269
[22] – الميزان، ج 18، ص 275 – 274