بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش ازآن مؤمنین است.
حم ﴿١﴾ وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿٢﴾إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ﴿٣﴾
حا، میم (1) سوگند به این کتاب روشنگر (2) همانا ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم، که ما بیم دهنده بودیم (3)
یعنی، سوگند به کتابی که محتوایش روشن و تعلیماتش زنده و معارفش آشکار کننده است، و خود دلیل حقانیت خویش است، که ما قرآن را در شبی مبارک نازل کردیم، و منظور از مبارک بودن آن شب این است که ظرفیت خیر کثیری را داشت، چون برکت به معنای خیر کثیر است، و قرآن خیر کثیری بود که در آن شب نازل شد، و رحمت واسعه ای بود که دامنه اش همه ی خلق را گرفت. سپس می فرماید: علت نزول قرآن این است که خدای تعالی قبل از این هم به طور دایم انذار می کرده، و نزول قرآن از ناحیه خدای سبحان چیز نوظهوری نیست، چون قرآن یک انذار(بیم دادن) است، و انذار سنّت همیشگی خدای تعالی است، که همواره در امت های گذشته از طریق وحی به انبیا و رسولان جریان داشته، دایماً انبیایی را مبعوث می کرده، تا بشر را انذار کنند.[1]
فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ ﴿٤﴾
در آن [شب] هرکار حکیمانه ای از هم جدا و تدبیر می گردد (4)
کلمه ی “یفرق “به معنای جدا کردن چیزی از چیز دیگر است، به طوری که از یکدیگر متمایز شوند، ( تفصیل، فصل فصل شده) باشد. و اما کلمه ی “امرحکیم” عبارت است از امری که الفاظش از یکدیگر متمایز (جدا) نباشد، و (فشرده) باشد. بنابراین؛ همه ی امور برحسب قضای الهی دارای دو مرحله اند، یکی مرحله ی فشرده، و یکی دیگر مرحله ی فصل فصل شدن، پس شب قدر هم به طوری که از آیه برم یآید، شبی است که همه ی امور از مرحله ی فشرده بودن به مرحله ی تفریق و تقسیم وارد میشوند. و از جمله امور، یکی هم قرآن کریم است، که در شب قدر از مرحله ی احکام (فشرده بودن) درآمده، و نازل می شود، یعنی درخور فهم بشر می گردد. [کتابی که آیاتش نخست در هم فشرده بود، و سپس از ناحیه ی خدای حکیم خبیر، قسمت قسمت شده است. (هود/1)][2]
أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ﴿٥﴾ رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٦﴾
امری از جانب ماست، همانا ما فرستنده بوده ایم (5) به خاطر رحمتی از پروردگار توست، که او شنوای داناست (6)
یعنی، ما آن کتاب (قرآن) را در حالی که امری از ناحیه ما بود، نازل کردیم، چون سنّت ما بر همین جاری است، که پیامبران را بفرستیم و کتابهای آسمانی را نازل کنیم. در واقع علت اصلی نزول قرآن و ارسال پیامبر و مقدرات شب قدر این است که رحمت بیکران خدا ایجاب م یکند که بندگانش را به حال خود رها نکند، و برای آنها برنامه و راهنمای زندگی بفرستد تا به سعادت لایقشان برسند. در ادامه می فرماید: چون او شنوای درخواست ها، و دانای حوایج است، درخواست آنان را می شنود، و حاجت شان را که همان راهنمایی به سوی هدایت پروردگار توست م یداند، به همین جهت کتابی فراخور نیاز و استعداد آنها نازل میکند.[3]
رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ ﴿٧﴾
پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است، اگر اهل یقین باشید (7)
ازآنجا که وثن یها (بت پرستها ) معتقد بودند به این که هر صنفی از مخلوقات عالم، اله و معبودی جداگانه دارد، و چه بسا میشد که یک طایفه از مشرکین اله مخصوصی برای خود داشتند، و طایفه ی دیگر اله دیگری داشتند. لذا ؛ چون در آیه قبل فرمود: (مِن رَبِّک: از سوی پروردگارت)، اینجا پروردگار را توضیح می دهد، تا مشرکین خیال نکنند که قرآن هم به چند خدایی قایل است، و بفهماند که پروردگار رسول خدا (ص)، همان پروردگار آسمانها و زمین و موجودات بین آن دو است. سپس می فرماید: خدا همان کسی است که اهل یقین او را می شناسند، و اگر شما هم از اهل یقین باشید البته خواهید دید که او ربّ همه چیز است.[4]
لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿٨﴾
خدایی جز او نیست، زنده می کند و می میراند، پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست (8)
از آنجا که آیه قبلی می فهماند: که ربوبیّت یعنی فرمانروایی، پروردگاری و تدبیر،منحصر در خدای تعالی است، لذا؛ دنبالش کلمه توحید (لا إله إلّا الله ) را آورد، یعنی هیچ معبودی جز او نیست، و به این ترتیب تمام خدایان دروغین را نفی می کند. سپس به دو صفت از خصوصی ترین صفات خدای تعالی که جنبه ای از تدبیر و ربوبیّت او هستند، اشاره می کند: او زنده می کند و می میراند، که در نام بردن آن دو صفت نوعی زمینه چینی است برای انذار (هشدار) به معاد. در این آیه به طورکامل تصریح شده به اینکه خدای تعالی پروردگار ایشان وپروردگار پدران و نیاکانشان است، پس باید تنها او را بپرستند، و به خاطر پیروی از پدران در پرستش بت ها نباید طفره روند، و بهانه و عذر بیاورند.[5]
بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ ﴿٩﴾
ولی آنها در شکی که دارند سرخوشند (9)
می فرماید: مخالفین و مشرکین با این حرفها، یعنی رسالت رسول (ص) و بیان اوصاف کتابی که بر او نازل شده، صاحب یقین و دارای ایمان نمی شوند، بلکه همچنان در شک باقی می مانند، و این به خاطر پیچیدگی قرآن و سخنان پیامبر نیست، بلکه به جهت این است که آنها سرگرم بازی با اشتغالات دنیوی خود هستند.[6]
فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِينٍ ﴿١٠﴾ يَغْشَى النَّاسَ هَـٰذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١١﴾ رَّبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ ﴿١٢﴾
پس در انتظار روزی باش که آسمان، دودی آشکارا بیاورد (10) که مردم را فرومی پوشد، این عذابی دردناک است (11) پروردگارا ! این عذاب را از ما دور کن، که ما مؤمنیم (12)
آیه شریفه این منکران لجوج را تهدید به عذابی می کند که از هر سو مردم را بپوشاند. در این که منظور از دخان (دود) چیست که در این آیات، نشانه ای از عذاب الهی مطرح شده، در میان مفسران گفت وگو است؛ اما با آیات و روایات سازگارتر، این است که منظور، همان دود غلیظی است که در پایان جهان و در آستانه ی قیامت، صفحه ی آسمان را می پوشاند و نشانه ی فرا رسیدن لحظات آخر دنیا و سرآغاز عذاب دردناک الهی برای ظالمان است. تنها مشکلی که این تفسیردارد، ناسازگاری اش با آیه ی 15 است؛ چرا که در پایان جهان یا در قیامت، مجازات الهی تخفیف نمی یابد تا مردم به حالت کفر وگناه باز گردند. امّا اگر این جمله را به صورت یک قضیه ی شرطی معنی کنیم، مشکل برطرف می گردد و مفهوم آیه چنین می شود: هرگاه ما کمی عذاب را از این ها برطرف کنیم، باز راه نخست را پیش می گیرند. این معنا شبیه آیه ی 28 سوره ی انعام است که می فرماید: «اگر بازگردند، به همان اعمالی که ازآن نهی شده بودند، باز می گردند.» شاهد دیگر برای این تفسیر، روایاتی از پیامبر (ص) و امامان اهل بیت (ع) است که دخان را دودی تفسیر کرده اند که جهان را در آستانه ی رستاخیز فرا میگیرد. در روایتی از امیر المؤمنین علی(ع) می خوانیم که رسول خدا (ص) فرمود: ده نشانه است که قبل از قیامت به هر حال ظاهر می شود: سفیانی، دجّال، دخان، دابّة الارض، قیام حضرت مهدی (عج)، طلوع آفتاب از مغرب، نزول عیسی(ع)، زلزله ی فرو برنده ای در مشرق و زلزله ای همانند آن در جزیرة العرب و آتشی که از اعماق عدن برمی خیزد و مردم را به سوی محشر می راند. در ادامه می فرماید: در آن روز مردم میگویند: پروردگارا ! این عذاب را از ما بردار که ایمان خواهیم آورد، و در این گفتار خود، هم به ربوبیّت خدا اعتراف میکنند،- با این که مشرکین قایل به ربوبیّت خدا برای خود نیستند- و هم اظهار ایمان م یکنند که ما به این دعوت حقه ات ایمان می آوریم.[7]
أَنَّىٰ لَهُمُ الذِّكْرَىٰ وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُّبِينٌ ﴿١٣﴾
این پندگیری کجا به سودشان است، درحالی که پیامبری روشنگر برای آنها آمد (13)
یعنی این ایمانی که از روی اضطرار و اجبار است هیچ ارزشی ندارد، ازکجا می توانند متذکر شوند، و به حق اعتراف کنند، ایمان آوردن آن زمان ارزش داشت که پیامبر آنها را به آن دعوت می کرد، رسولی که رسالتش بسیار روشن بود، و جای هیچ شکی در آن نبود، امّا با وجود روشنی حقایق دست ردّ به سینه ی ایشان زدند. و خلاصه این آیه شریفه به رسول خدا (ص) اعلام می دارد: که اینان در وعده ای که می دهند راست نمی گویند.[8]
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ ﴿١٤﴾
سپس از او اعراض کردند وگفتند: تعلیم یافته ای دیوانه است (14)
سپس از رسول خدا (ص) روبرگردانیدند وگفتند: او معلَّم است، یعنی دیگران یادش داده اند، و مجنون است، یعنی جنّ او را آسیب زده، در واقع هم به آنجناب تهمت زدند که دیگران یادش داده اند، و او به دروغ سخنان خود را به خدا نسبت می دهد، و هم این که تهمت زدند که جنّ عقل او را آسیب رسانده و در نتیجه عقلش اختلال یافته.[9]
إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عَائِدُونَ ﴿١٥﴾ يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَىٰ إِنَّا مُنتَقِمُونَ ﴿١٦﴾
ما عذاب را اندک زمانی برمی داریم، ولی شما برمی گردید (15) روزی که با بزرگترین قدرت بگیریم همانا ما انتقام گیرنده ایم (16)
یعنی ما خوی لجاجت و استکبار شما را می شناسیم، به همین دلیل اگر کمی از عذاب شما را برطرف سازیم باز به کارهای قبل برمی گردید. به همین جهت ما از آنها انتقام می گیریم، در آن روزی که با قدرت تمام آنها را خواهیم گرفت، آری ما از آنها انتقام خواهیم گرفت و به مجازات شدیدی دچارشان می سازیم.[10]
وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ ﴿١٧﴾ أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّـهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٨﴾
و البته پیش از آنها قوم فرعون را بیازمودیم، و پیامبری بزرگوار برای شان آمد (17) که بندگان خدا را به من تسلیم کنید، همانا من برای شما پیامبری امینم (18)
برای مشرکان لجوج و سرسخت نمونه ای از امت های پیشین را بیان میدارد تا هم تسلّی خاطر پیامبر(ص) ومؤمنین باشد و هم تهدیدی برای مشرکان. می فرماید: ما قبل از اینها قوم فرعون را با ثروتی سرشار و حکومتی نیرومند آزمودیم اما آنها فریفته و مغرور شدند، و به انواع گناهان آلوده شدند، تا این که رسولی بزرگوار، یعنی موسی (ع) به سراغ آنها آمد ، تبلیغ رسالت خودش را آغاز کرد، و از جمله پیام های الهی و رسالت های موسی (ع) به فرعون و قوم او این بوده: که بنی اسرائیل را به سرپرستی موسی (ع) بسپارند، و دست از آزار و شکنجه آنان بردارند.[11] و مراد از کلمه (عباد الله ) همان بنی اسرائیل است، و اگر از آنان اینطور تعبیر کرد برای این بود که هم نسبت به آنان ترحمی اظهار کرده باشد، و هم به فرعونیان فهمانده باشد، استکباری که نسبت به بن یاسرائیل میکنی، و تجاوزی که به حقوق آنها روا میداری، در واقع استکبار بر خدا میکنی، برای این که بنیاسرائیل بندگان خدایند. و اگر فرمود: من برای شما رسولی امین هستم، برای این بود که جلوی نسبتهای ناروایی که ممکن بود به ایشان دهند، مانند سحر و جنون را بگیرد. همچنان که بنا به حکایت قرآن، فرعون این تهمتها را در ذهن قومش تقویت میکرد، و به بزرگان قوم خود می گفت: این ساحر زبردستی است که می خواهد با سحر خود شما را از سرزمین تان بیرون کند. (شعرا/25)[12]
[1] – المیزان، ج 18، ص 210 – 209
[2] – الميزان، ج 18، ص 210
[3] – الميزان، ج 18، ص 212
[5] – الميزان، ج 18، ص 214 – 213
[6] – همان، ص 218
[7] – نمونه، ج 21، ص 165 – 161
[8] – الميزان، ج 18، ص 220
[9] – الميزان، ج 18،ص 220
[10] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1087
[11] – نمونه، ج 21، ص 167
[12] – الميزان، ج 18، ص 222