بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
الم ﴿١﴾ غُلِبَتِ الرُّومُ ﴿٢﴾ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴿٣﴾ فِي بِضْعِ سِنِينَ ۗ لِلَّـهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ ۚوَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿٤﴾ بِنَصْرِ اللَّـهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿٥﴾
الف، لام، میم (1) رومیان مغلوب شدند (2) در نزدیکترین سرزمین، ولی آنها بعد از شکست شان، به زودی پیروز خواهند شد (3) در ظرف چند سال. امر، امر خداست چه پیش و چه بعد و در آن روز مؤمنان شاد می گردند (4) به نصرت الهی. هر که را خواهد یاری میدهد، و اوست شکست ناپذیر مهربان (5)
برخلاف بسیاری از سوره هایی که با حروف مقطعه آغاز میشود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است، در اینجا سخن از شکست رومیان و پیروزی مجدد آنها درآینده است، که این بحث نیز بیان عظمت قرآن است، چون این خبر غیبی مربوط به آینده از نشانه های اعجاز و عظمت این کتاب آسمانی محسوب میشود.[1] رومیان در ساحل مدیترانه در غرب آسیا زندگی میکنند، در آن ایام این اقوام امپراطوری بزرگ و وسیعی تشکیل داده بودند، به طوری که دامنه آن تا حدود شامات توسعه یافته بود، در ایام نزول این سوره جنگی بین این امپراطوری، و امپراطوری ایران در سرزمین میانه شام و حجاز در گرفته، و روم شکست خورده بود. آیه میفرماید: رومیان بعد از غلبه ایرانیان بر آنها، به زودی بر آنها غالب میشوند. کلمه “بضع” اعداد از سه تا نه را میگویند، لذا میفرماید: غلبه ی رومیان در ظرف حداقل سه سال و حداکثر نه سال رخ خواهد داد، اما قبل از آن که روم مغلوب شود، و بعد از آن که غلبه کند، امر به دست خداست، به هرچه بخواهد امر میکند، پس هر که را بخواهد یاری میکند، و هر که را نخواهد بی یاور میکند. و روزی که روم غلبه میکند مؤمنان به نصرت خدا – که وعده ی دیگر اوست- خوشحال میشوند، و با خود میگویند: خدا دو وعده داده بود، یکی پیشگویی غلبه روم بود، و دوم یاری شدن مؤمنان، اولی انجام شد، پس معلوم میشود آن دیگری هم خواهد شد. سپس میفرماید: خدا عزیز است، و به همین دلیل هر که را بخواهد با یاری خود عزت میدهد، و رحیم است، رحمت خود را به هر کس بخواهد اختصاص میدهد.[2]
وَعْدَ اللَّـهِ ۖ لَا يُخْلِفُ اللَّـهُ وَعْدَهُ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٦﴾
وعده ی خداست. خدا وعده اش را خلاف نمی کند، ولیکن بیشترمردم نمی دانند(6)
خلف وعده یا به خاطر جهل است که مطلبی مکتوم بوده سپس آشکار گردیده و سبب تغییر عقیده شده است، و یا به خاطر ضعف و ناتوانی است که وعده دهنده از عقیده خود باز نگشته ولی توانایی بر انجام وعده خود ندارد. اما خدایی که هم از عواقب امور آگاه است و هم قدرتش مافوق همه قدرتهاست، هرگز از وعده اش تخلف نخواهد کرد. پس علت عدم آگاهی مردم عدم معرفت شان نسبت به خدا و علم و قدرت او است، آنها خدا را به درستی نشناختند، و لذا از این حقیقت که او محال است از وعده اش تخلف کند درست آگاه نیستند.[3]
يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ﴿٧﴾
از زندگی دنیا ظاهری را می شناسند و آنها از آخرت بی خبرند (7)
آیه شریفه میخواهد علت جهل کفار را بیان کند، جهل شان به حقانیت وعده خدا، و این که امر به دست اوست، و او مؤمنین را علیه کفار یاری خواهد کرد، لذا میفرماید: علت این است که علم خود را به امور ظاهری دنیا اختصاص داده اند، یعنی همان چیزهایی که با حواس ظاهری شان احساس میکنند، و این احساس وادارشان میکند که برای بدست آوردن آن سخت تلاش کنند، و زندگی آخرت و معارف مربوط به آن را فراموش کنند، و از خیرات و منافع حقیقی آن زندگی غفلت ورزند.[4]
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم ۗ مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ﴿٨﴾
آیا پیش خود نیندیشیده اند که خدا آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، جز به حق و تا سر آمدی معین، نیافریده است؟ و بسیاری از مردم ملاقات پروردگارشان را سخت منکرند. (8)
یعنی کفار آنچنان سرگرم امور دنیا هستند و برای آن تلاش میکنند، و از بس دچار پریشان فکری و خود فراموشی هستند که فراغت لازم را برای تفکر در نفوس خود پیدا نمیکنند، در حالی که اگر خود را در ذهن خود حاضر سازند و افکارشان را به این ترتیب متمرکز سازند، به خوبی به دو موضوع پی میبرند: ا) جهان بر اساس حق آفریده شده، و خلقت آن عبث و بیهوده نیست، به طوری که موجود بشود سپس معدوم گردد، و دوباره موجود گشته و باز معدوم شود و…، بلکه خدای سبحان به خاطر غرض و هدفی جهان را آفریده است. 2) متوجه میشوند که این جهان رو به زوال و فنا دارد و هستی آن تا مدت معینی است. پس اگر جهان دارای هدفی است و عمر آن نیز تا مدت معینی است، معلوم میشود که هدف جهان بعد از آن محقق میشود، و این همان عالم آخرت است که بعد از گذشتن عمر دنیا و فنای آن، ظاهر میشود. در انتها از روی تعجب میفرماید: با وجود این حقایق قابل فهم، چگونه ممکن است عده ی زیادی از مردم هنوز به دیدار خدایشان و معاد کافر باشند؟ چطور ممکن است از ناحیه خدا آغاز بگیرند، ولی سرانجام شان به سوی او نباشد.[5]
أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ ۖ فَمَا كَانَ اللَّـهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿٩﴾
آیا در زمین نگردیدند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند، چگونه شد؟ آنها بسی نیرومندتر از ایشان بودند، و زمین را زیرو و روکردند و بیش از آنچه آنها آبادش کردند آن را آباد ساختند، و پیامبران شان دلایل آشکار برایشان آوردند، خداوند هرگز بر آنان ستم نکرد، ولی آنها به خودشان ستم میکردند.(9)
در واقع قرآن اشاره به اقوامی میکند که نسبت به مشرکان معاصر پیامبر برتری چشمگیری از نظر قدرت و نیروی جسمی و مالی داشتند، و سرنوشت دردناک آنها را درس عبرتی برای اینها قرار می دهد. جمله (اثاروا الارض) ممکن است اشاره به شخم کردن زمین برای کشاورزی باشد، یا برای بنا کردن عمارتهای بزرگ، به هر حال این جمله مفهوم وسیعی دارد که تمام این امور را که مقدمه عمران و آبادی است شامل میشود. اما آنها با این همه توانایی هنگامی که آیات الهی را انکار، و پیامبران را تکذیب کردند، قدرت فرار از چنگال مجازات نداشتند شما چگونه میتوانید فرار کنید؟ و این مجازاتهای دردناک محصول اعمال و فراورده دست خود آنها بود، و آنها خود بر خویشتن ظلم کردند و خداوند هرگز ظلم و ستمی بر کسی روا نمیدارد.[6]
ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّـهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ ﴿١٠﴾ اللَّـهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿١١﴾
آن گاه عاقبت کسانی که زشتکاری کردند، این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند میگرفتند. (10) خداوند آفرینش را آغاز میکند و سپس آن را باز میگرداند و سپس شما به سوی او باز گردانده میشوید. (11)
این آیه سرانجام کار ستمگران نام برده را بیان میکند، و میفرماید: سپس سوء العذاب (عذاب بد) سرانجام کار کسانی شد که عمل بد میکردند، و غیر این سرانجامی نداشتند، به دلیل این که آیات خدا را تکذیب و استهزا میکردند.[7] در ادامه آیه یک استدلال کوتاه و پرمعنی برای مسأله معاد بیان فرموده، و آن این که: همان کسی که قدرت بر آفرینش نخستین داشت قدرت بر معاد و آفرینش مجدد را هم دارد، تا همگی به سوی دادگاه پروردگار و پاداش و ثواب او باز گردید.[8]
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ ﴿١٢﴾ وَلَمْ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ ﴿١٣﴾
و روزی که قیامت برپا میشود مجرمان ناامید میشوند. (12) و برای آنها از شریکان شان شفیعانی نخواهد بود و منکر شریکان خود میشوند. (13)
این آیه حال مجرمین را بیان میکند، که بعد از قیام ساعت یعنی برگشتن به سوی خدا برای حساب و جزا، چه حالی دارند؟ آنها چون از رحمت خدا مأیوس هستند در غم و اندوه فرو میروند. سپس میفرماید: این گروه با یأسی که از ناحیه اعمال خودشان دارند، از شفاعت خدایانی هم که در دنیا شریک خدا گرفته بودند، و به آن امید آنها را می پرستیدند، و میگفتند: [اینها شفیعان ما در پیشگاه خدایند، (یونس/18)]، مأیوس خواهند شد، و عبادت بتها را پنهان خواهند کرد، یعنی پرستشی را که نسبت به معبودهای دروغین داشتند پنهان میکنند.[9]
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ ﴿١٤﴾ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ ﴿١٥﴾ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولَـٰئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ ﴿١٦﴾
و روزی که رستاخیز برپا شود، آن روز از هم جدا میشوند. (14) اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند، در گلستانی شادمان میگردند. (15) و اما کسانی که کافر شده و آیات ما و دیدار آخرت را تکذیب کردند، همه در عذاب احضارشدگانند. (16)
سپس به گروههای مختلف مردم در آن روز اشاره کرده، میفرماید: روزی که قیامت برپا میشود مردم از هم جدا میگردند، گروهی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغی از بهشت متنعم و شاد و مسرور خواهند بود، آن چنان قلب بهشتیان مالامال از شادی و سرور است که آثار شادی در چهره هایشان هویدا میگردد. و اما آنها که کافر شدند و آیات ما و لقای آخرت را تکذیب کردند آنها برای عذاب الهی احضار میشوند، یعنی برخلاف میل باطنی شان در عذاب الهی واقع میشوند.[10]
فَسُبْحَانَ اللَّـهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ ﴿١٧﴾ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ ﴿١٨﴾
پس حمد و ثنا برای خداست آنگاه که به شامگاه میرسید و آنگاه که صبح میکنید. (17) و ستایش از آن اوست در آسمانها و در زمین و شامگاهان و وقتی ظهر میکنید. (18)
انسانها در سیر تاریخی خود گناهان و خطاهایی در عقیده داشته، و در باره پروردگار خود مرتکب بدیها و اسائه ادبها شدند، شریکهایی برایش تراشیده، و دیدارش را منکر شدند، و گناهانی دیگر کردند. پس خدا از آن عقاید باطل و اعمال زشت منزه است، و در تمامی آنچه آفریده، و درآسمان و زمین محمود و ستایش شده است. از آیات قبل بدست می آید که در دار خلقت، تدبیری الهی و متقن در کار هست، تدبیری که بهتر از آن و زیباتر از آن تصور ندارد، برای همین میفرماید: حمد و ستایش در آسمانها و زمین مخصوص اوست، و همه این اوقات مخصوص تسبیح، و همه مکانها مخصوص حمد است. [11]
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ ﴿١٩﴾
زنده را از مرده بیرون می آورد و مرده را از زنده بیرون می آورد، و زمین را بعد از مرگش زنده میکند، و اینگونه بیرون آورده میشوید. (19)
ظاهرا بیرون آوردن زنده از مرده و بالعکس، خلقت موجودات زنده از زمین مرده، و دوباره خاک کردن آنها است. و مراد از زنده کردن زمین بعد از مرگش همان حالتی است که زمین در فصل بهار به خود میگیرد، و گیاهان از آن بیرون آمده، سبز و خرم میشود. پس شما هم این چنین از قبرهایتان بیرون می آیید، خداوند با احیای جدیدی زنده تان میکند، هم چنان که هر سال زمین را بعد از مردنش زنده می کند.[12]
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ ﴿٢٠﴾
و از نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید، سپس به ناگاه شما بشری پراکنده میشوید. (20)
منظور از این که فرمود شما را از خاک خلق کرده، این است که خلقت شما افراد بشر بالاخره به زمین منتهی میشود، چون مراتب تکّون و پیدایش انسان چه مرتبه نطفه، و چه علقه، و چه مضغه، و چه مراتب بعد از آن بالاخره از مواد غذایی زمین است. خداوند شما را از زمین خلق کرد، ناگهان انسانی تمام عیار شدید، و بر روی زمین منتشر شدید، با این که از زمین مرده انتظار میرود مرده ای دیگر پدید آید نه موجودی جاندار، لکن ناگهانی و یک دفعه موجودی زنده و با شعور و عقل گشته، برای تدبیر امر زندگی خود در روی زمین به جنب و جوش درآمدید. پس این آیتی است که بر وجود صانعی زنده و علیم دلالت میکند، صانعی که امور را تدبیر میکند، و این نظام عجیب و غریب را به وجود می آورد.[13]
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿٢١﴾
و از نشانه های او این که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنارشان آرام گیرید، و میانتان دوستی و مهربانی نهاد. آری در این برای مردم که می اندیشند نشانه هایی است. (21)
هر یک از زن و مرد به تنهایی ناقص، و محتاج دیگریست و همین نقص و احتیاج، هر یک را به سوی دیگری حرکت میدهد، چون هر ناقصی مشتاق کمال و از بین رفتن فقر و حاجت خویش است و چنانچه به آن دست یابد به آرامش و نشاط میرسد. البته این به تنهایی برای قوام و دوام خانواده کفایت نمیکند، لذا میفرماید: در میان شما مودّت و رحمت قرار داد. مودت آن محبّتی است که به تقویت کمالات می انجامد، و رحمت آن حالتی است که انسان را به رفع نقایص و کمبودها وادار میکند. اگر مودّت و رحمت نبود، تغذیه و تربیت فرزندان امکان پذیر نمیشد و حقوق والدین کهنسال توسط فرزندان مراعات نمیگردید، و پشتیبانی زن و مرد از یکدیگر به خصوص در مواقع سختی صورت نمیگرفت، و خلاصه محیط مناسب برای رشد و کمال به وجود نمی آمد. در آخر میفرماید: در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر میکنند. آدمی وقتی میاندیشد که چگونه زندگی مشترک زن و مرد شکل میگیرد و بین آن دو رحمت و مودت به وجود می آید تا علاوه بر قوام خانواده، اجتماعات انسانی پدید آمده و نوع بشر منتفع شده و به کمال برسد، آن وقت متوجه میشود چه آیات عجیبی در آنهاست که عقل را حیران میکند.[14]
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ ﴿٢٢﴾
و از نشانه های او آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانها و رنگهای شماست. قطعا دراین برای دانشوران نشانه هاست. (22)
منظور از آیه بودن خلقت آسمانها و زمین، آیه بودن خلقتی است که سازگار با زندگی بشر است و نه اصل خلقت آنها، یعنی خدا آسمانها و زمین را به گونه ای خلق کرد که هر آنچه را به انسان بر ای بقا و رشد خود لازم دارد در اختیار او میگذارند.[15] نکته دیگر این که، شناسایی انسان نسبت به انسان دیگر یا باید از طریق چشم صورت گیرد یا به وسیله گوش، خداوند برای تشخیص چشم، رنگها و صورتها و شکلها را مختلف آفرید، و برای تشخیص گوش، اختلاف آوازها و آهنگهای صدا را ایجاد کرده است، به طوری که در تمام جهان نمیتوان دو انسان را پیدا کرد که از نظر چهره و آهنگ صدا از تمام جهات یکسان باشند.[16] البته علامه طباطبایی میفرماید: اختلاف السنه به معنی اختلاف زبانها از قبیل عربی و فارسی و مانند آن میباشد، و اختلاف رنگها اشاره به اختلاف نژادها است، که هر نژادی رنگی دارد. پس متفکرین که پیرامون نظام هستی بحث میکند، در نظام خلقت، به آیاتی دقیق برمیخورند، که دلالت میکند بر این که عالم صنع و ایجاد با نظامی که در آن جاری است ممکن نیست پدید آید مگر از ناحیه خدا، و در نهایت هم همه چیز به سوی او برمیگردد.[17]
وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُم مِّن فَضْلِهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ ﴿٢٣﴾
و از نشانه های او خواب شما در شب و روز و طلب شما از فضل اوست. به راستی در این، برای مردمی که گوش شنوا دارند دلایلی است. (23)
معنای “ابتغاؤکم من فضله” طلب رزق است. میفرماید: این که انسان داری قوای فعاله ای خلق شده، که او را وادار میکند به این که در جستجوی رزق باشد، و حوایج زندگی خود را به خاطر بقای خود فراهم کند، و از جای برخیزد و تلاش برای روزی کند، و برای تجدید قوا به سوی استراحتگاه رود، و این که شب و روز را پشت سر هم قرار داده، تا خستگی هر روز را در شب همان روز برطرف سازد، و باز در این که برای پدید آمدن شب و روز اوضاعی در آسمان نسبت به زمین پدید آمده، همه ی اینها آیت ها و نشانه های سودمندی است، برای کسی که دارای گوشی شنوا باشد، تا در آنچه میشنود تعقل کند، و چون آن را حق دید پیروی کند.[18]
وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٢٤﴾
و از نشانه های او برق را برای بیم و امید نشانتان میدهد، و از آسمان باران میفرستد و زمین را پس از مرگش بدان زنده میکند. همانا در این برای مردمی که تعقل میکنند نشانه هاست. (24)
ترس از خطرات ناشی از برق که گاه به صورت صاعقه درمی آید و هر چیز را در حوزه آن قرار گیرد آتش میزند و خاکستر میکند، و امید از نظر نزول باران که غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو میریزد. و هم چنین زمین خشک و سوزانی که بوی مرگ از تمام آن به مشام میرسد، بعد از نزول چند باران حیات بخش آنچنان جان میگیرد و زنده میشود و آثار حیات به صورت گلها و گیاهان در آن نمایان میگردد که گاه باور کردنی نیست که این همان زمین مرده سابق است. در این آیات نشانه هایی است برای کسانی که می اندیشند و می فهمند در این برنامه حساب شده دست قدرتی در کار است که آن را رهبری و هدایت میکند و هرگز نمیتواند معلول تصادف ها و ضرورتهای کور و کر باشد.[19]
وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿٢٥﴾
و از نشانه های او این است که آسمان و زمین به امر او برپاست، سپس چون شما را با یک بار خوندان از زمین بخواند، در دم شما خارج میشوید. (25)
از آن جایی که آیات نامبرده در این فراز یعنی خلقت بشر از خاک، و دو صنف بودن و نر و ماده بودنش، و اختلاف زبانها و رنگهایش، پس از آن سعی و کوشش او در طلب رزق، و آرامش و خوابیدنش در شب، آنگاه نشان دادن برق به او، و نازل کردن باران، همه آیاتی بود مربوط به تدبیر امر انسان، لذا میفرماید: ثبات آسمان و زمین بر وضع طبیعی و حال عادیشان به طوری که سازگار با زندگی نوع انسانی و مرتبط با آن باشد یکی از آیات اوست، که این برپایی آسمان و زمین تا روزی معین است، و خروج انسانها از زمین وقتی است که آسمان و زمین قائم نیستند، یعنی ویران شده اند. نکته: اول فرموده: “یتفکرون”،بعد” للعالِمین”، بعد “یسمعون”، سپس “یعقلون”، و از این ترتیب این نکته استفاده میشود که انسان اول فکر میکند، بعد عالم میشود، و بعد هرگاه چیزی از حقایق را شنید در خود جای میدهد، آنگاه پیرامون آن تعقل میکند.[20]
وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿٢٦﴾
و هر که در آسمانها و زمین است از آن اوست، همه فرمانبردار اویند. (26)
همانطور که گفته شد: آیاتی که در این فراز نام برد، همه برای اثبات ربوبیت خدای تعالی و الوهیتش بود، و چون دامنه سخن منتهی شد به مسأله معاد، و بازگشت به سوی خدا، لذا این آیه علت را بیان میکند که چگونه ممکن است که همه به سوی او بازگردند، پس میفرماید: چون خدای تعالی مالک حقیقی عالم است، میتواند هر طور که خواست در موجودات تصرف کند، و همه و همه برای او خاضع و مطیعند. البته کلمه “قنوت” به معنای لزوم اطاعت با خضوع است، که مراد از این اطاعت، اطاعت تکوینی است، یعنی از نظر قوانین آفرینش زمام همه امور در دست اوست، نه اطاعت دستورات شرعی، چون دستورات شرعی گاهی نافرمانی میشود. پس در باب تکوین تنها مؤثر خداست و آنچه او بخواهد میشود، بنابراین می تواند همه را به عالم آخرت برده و قیامت را بر پا دارد.[21]
وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ۚ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿٢٧﴾
و اوست آن کس که آفرینش را آغاز میکند سپس آن را باز میگرداند و این برای او آسانتر است. برای اوست صفت برتر در آسمانها و زمین، و اوست شکست ناپذیر حکیم. (27)
بعضی به این آیه اشکال کرده اند که اگر برگرداندن انسانها در قیامت برای خدا آسانتر باشد، لازمه اش این است که ایجاد آنها بدون الگو در آغاز خلقت دشوارتر باشد، و این با قدرت مطلقه و نامحدود خدا نمیسازد. علّامه می فرماید: هر صفت کمالی که یک یک موجودات آسمان و زمین از خود نشان میدهند از قبیل حیات، علم، قدرت، ملک، جود و کرم، عظمت، و امثال آن، در حقیقت مشتی از خروار، و اندکی از بسیاری است که نزد خداست، لذا هر صفتی که در یکی از موجودات می بینیم، باید بدانیم که رفیع ترین رتبه آن، و عالیترین حدّ آن در خدای سبحان است، چون هر موجودی هر قدر هم بزرگ باشد، بالاخره محدود و متناهی است، پس به قدر ظرفیت خود آن صفت را گرفته، و نشان میدهد، ولی خدای تعالی نامحدود و نامتناهی است، و هرچه نزد خداست محض و خالص است، لذا آسان او خالص از سختی و مشقت است، به خلاف آسانی نزد خلق، که در عین آسانیش خالی از دشواری نیست، پس آسان دیگران برای او آسانتر است. و به این جهت گفتیم که عالیترین صفات از آن او است، چون او عزیز و حکیم است؛ یعنی واجد است آنچه را که دیگران فاقد آنند، و ممکن نیست چیزی برایش ممتنع باشد، یعنی اگر یکی از صفات خدا حدّ اعلا نبود، پس خدا از جهت این صفت ناقص بود و به خاطر این نقص ذلیل و پست میشد، در حالی که او مغلوب نشدنی و عزیز است. و از سوی دیگر اگر نقص در او راه می داشت، این نقص در افعالش رخنه میکرد، و آن وقت افعالش حکیمانه نبود، در حالی که او حکیم مطلق است.[22]
ضَرَبَ لَكُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِكُمْ ۖ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٢٨﴾
برای شما از خودتان مثلی زده است: آیا از بردگانتان در اموالی که روزیتان کرده ایم شریکانی هست تا در آن با آنها برابر باشید و همانطور که از یکدیگر بیم دارید، از آنها بترسید؟ این چنین آیات خود را بر مردمی که می اندیشند شرح میدهیم. (28)
این مثلی است که خدای تعالی برای بطلان پندار مشرکین زده، که برای خدا شریک هایی از مخلوقات خود او گرفته اند، و آنها را به جای خدا می پرستند. می پرسد: آیا هیچ در بین غلام و کنیزهای شما کسی هست که در اموال شما که خدا روزیتان کرده شریک شما باشند؟ آیا هیچ تصور دارد که غلام و کنیز شما آن چنان شریک شما شود که بترسید بدون اجازه و رضایت شما در اموال شما تصرف کنند، همانطور که می ترسید افراد عادی مثل خودتان در اموالتان تصرف کنند؟ ابدا چنین چیزی تصور ندارد، و ممکن نیست مملوک شریک مولای خود باشد، و در اموال او تصرف کند. حال چگونه جایز است که بعضی از مخلوقات خدا مانند جن یا ملک با این که مملوک خدایند شریک او در ملک او باشند؟ و خدای جداگانه ای باشند؟ این چنین آیات خود را برای کسانی که تعقل می کنند شرح میدهیم.[23]
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ ۖفَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّـهُ ۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ﴿٢٩﴾
بلکه ستم پیشه گان بی هیچ دانشی از هوسهای خود پیروی کردند، پس آن را که خدا گمراه کرده، چه کسی هدایت میکند؟ و آنها را هیچ یاوری نیست. (29)
میفرماید: این مشرکین، عقیده خود را بر اساس تعقل بنا ننهادند، بلکه از هواهای خود پیروی کردند، بدون این که علمی داشته باشند. قابل توجه این که به جای مشرک فرموده: کسانی که ستم کردند، تا به این وسیله علت گمراه کردنشان بیان شده باشد، پس معلوم میشود که ظلم اضلال الهی را در پی دارد، لذا جمله: (فمن یهدی من أضل الله) این را میرساند که، مشرکین پیرو هوای نفس باید از نعمت هدایت مأیوس باشند، هر چند که حق برای شان ظاهر شده باشد، برای این که ستم کردند، و ستم باعث این شد که ما گمراه شان کردیم، و چون خدا گمراه شان کرده، از ناحیه هیچ کس دیگر یاوری برای نجات ندارند.[24]
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾
پس حق گرایانه، به سوی این آیین روی آور، فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییری در آفرینش خدا نیست. آیین پایدار همین است ولیکن بیشتر مردم نمیدانند. (30)
وقتی معلوم شدکه خدا خالق و مدبّر عالم هستی است، و برای او شریکی نیست، و به زودی خلق را برای محاسبه ی اعمال مبعوث میکند، پس روی دل خود را به سوی دین و آیینی کن که از تمام انحرافات و کجی ها خالی است، این دین یعنی اسلام، همان آیینی است که فطرت انسان، او را به سوی آن هدایت میکند، فطرتی که خدا انسان را بر آن آفریده است، و چون دگرگونی در آفرینش خدا نیست و فطرت انسان تغییر نمیکند، لذا این دین و آیین نیز تغییر نمیکند و همواره انسان را به سعادت لایقش میرساند، این است دین و آیین محکم و استوار اما اکثر مردم نمیدانند. ممکن است سؤال شود چگونه فطرت انسان او رابه سوی اسلام میخواند؟ اسلام، راه و روش کاملی است که انسان را به سعادت واقعی اش میرساند، و از طرف دیگر انسان به طور فطری به دنبال تکمیل نواقص خود و رسیدن به سعادت واقعی اش است، یعنی انسان به طور فطری به دنبال آیینی است که او را به سعادتش برساند، و این همان آیین اسلام است که چون انسان یک سعادت بیشتر ندارد، پس بیشتر از یک دین و آیین نیز برای او نخواهد. اما چرا نوع انسان فقط یک سعادت دارد؟ چون اگر هر انسانی، سعادت خاص خود را میداشت هیچ وقت یک جامعه ی واحد تشکیل نمی شد، و یا اگر مردم هر سرزمین سعادت مخصوص به خود را می داشتند، زمینه برای وحدت انسانها فراهم نمیشد ، و یا اگر سعادت افراد در طول زمان تغییر میکرد، جوامع انسانی سیر تکامل نمی داشتند، زیرا نقص و کمال مردم هر عصر مخصوص خود آنها میبود، در حالی که وقتی نوع انسان به سوی کمال سیر میکند که یک جهت مشترک وثابت بین همه ی انسانهای گذشته و آینده وجود داشته باشد.[25]
1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 870
2- المیزان ، ج 16، ص 255 – 254