مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٣١﴾
در حالی که به سوی او بازگشت میکنید، و از او پروا دارید و نماز را بر پا کنید و از مشرکان نباشید. (31)
میفرماید: این توجه شما به دین حنیف خالص و فطری در حالی است که بازگشت شما به سوی خدا و به سوی سرشت توحیدی میباشد، پس هر زمان عاملی پیدا شود که انسان را از نظر عقیده و عمل، از اصل توحید منصرف سازد باید به سوی او بازگردد، و هر قدر این امر تکرار شود مانعی ندارد، تا سرانجام پایه های فطرت آن چنان محکم و موانع سست و بی اثر گردد که به طور مداوم در جبهه توحید بایستید. و به دنبال دستور انابه و بازگشت، دستور به تقوا میدهد که جامع همه اوامر و نواهی الهی است، یعنی از مخالفت با فرمان او بپرهیزید. سپس از میان تمام اوامر تکیه و تأکید بر موضوع نماز کرده، چرا که نماز در تمام ابعادش مهمترین برنامه مبارزه با شرک و مؤثرترین وسیله تقویت پایه های توحید و ایمان به خداست. و از میان تمام نواهی نیز روی شرک تکیه میکند، چرا که شرک بزرگترین گناه و اکبر کبایر است که هر گناهی را ممکن است خداوند ببخشد اما شرک را هرگز نخواهد بخشید. پس دستورات چهارگانه ای که در این آیه آمده همه تأکیدی است بر مسأله توحید و آثار عملی آن، اعم از توبه و بازگشت به سوی خدا، تقوا، اقامه نماز، و پرهیز از شرک.[1]
مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿٣٢﴾
و از آنهایی که دین خود را قطعه قطعه کردند و فرقه هایی شدند هر فرقه ای بدان چه نزد خود دارند دلخوشند. (32)
آیه به یکی از پیامدهای مهم شرک که فرقه گرایی است، اشاره میکند: مشرکینی که از مسیر فطرت خارج شدند، دین خود را متفرق و پراکنده ساخته و به دستهها و گروه ها تقسیم شدند، و عجیب این که هر گروهی به آنچه نزد آنهاست خوشحال است. علت این نیز روشن است، چون در واقع مشرکین از هوی و هوس خود پیروی میکنند، و معلوم است که هوی و هوس همه مردم یکسان نیست، به علاوه دائماً در حال تغییر است، طبیعی است وقتی چنین چیزی اساس دین قرار گیرد، دین هر روز به رنگی در میآید و افراد به دسته ها و گروه ها تقسیم میشوند، حتی اگر دین حق به خاطر هوای نفس پیروی شود، باز کار به فرقه گرایی ختم میشود. هوای نفس آن دین و راهی را که فرد انتخاب کرده زینت میدهد، و در نتیجه هر کس از دین خویش شادمان شده به آن وابسته تر میگردد تا آن که کار به برخورد و نزاع کشیده می شود.[2]
وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ ﴿٣٣﴾ لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ ۚ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣٤﴾
و چون مردم را زیانی رسد، پروردگار خود را با حال انابه می خوانند، و آنگاه که از جانب خود رحمتی به آنها چشاند، به ناگاه دستهای از ایشان به پروردگار خود شرک می ورزند. (33) تا به آنچه بدانها عطا کرده ایم کفران ورزند. برخوردار شوید، اما به زودی خواهید فهمید. (34)
آیه مورد بحث تاکیدی است بر فطری بودن توحید و شکوفا شدن این نور الهی در شداید و سختیها. می فرماید: گروهی چنانندکه با مختصر مشکلی به سراغ الله می روند و پرده ها از روی فطرت توحیدی شان به کنار میرود، اما با مختصر نعمتی به کلی تغییر مسیر داده و مست و غافل میشوند، و همه چیز را به دست فراموشی می سپارند. البته در مورد اول به صورت کلی میگوید همه مردم چنین هستند که در مشکلات به یاد خدا می افتند، زیرا وجود فطرت توحیدی همگانی است، اما در مورد دوم، یعنی نعمت، تنها از گروهی یاد می کند که راه شرک را می پویند، چرا که گروهی از بندگان خدا هم در مشکلات به یاد او هستند و هم در نعمتها، هرگز تغییرات زندگی آنها را از یاد حق غافل نمی کند. جالب این که رحمت در آیه فوق از ناحیه خدا شمرده شده، اما ضرر و ناراحتی را از خدا نمی داند، زیرا بسیاری از گرفتاریها و مشکلات ما نتیجه اعمال و گناهان خود ماست، اما رحمتها همه به خد ا بازمیگردد. سپس می فرماید: کسانی که به هنگام رو آوردن نعمتها خدا را فراموش کرده و تنها به تمتع و بهره گیری از این نعم پرداخته و بخشنده نعمت ها را از یاد میبرند، بگذار نعمتهایی را که ما به آنها دادیم کفران کنند و هرکار از دستشان ساخته است انجام دهند، اما به زودی نتیجه شوم اعمال خویش را خواهید دانست.[3]
أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ ﴿٣٥﴾
آیا حجتی برآنها نازل کرده ایم که درباره آنچه شرک می ورزند سخن می گوید.(35)
یعنی رفتار شرک آمیز مشرکان یا باید به خاطر ندای فطرت باشد، یا حکم عقل، یا فرمان خدا، اما وجدان و فطرت آنها که در شداید و سختیها آشکار میشود، فریاد توحید میکشد، عقل نیز میگوید باید به سراغ کسی رفت که بخشنده نعمتهاست. باقی میماند حکم خدا که در این آیه مورد نفی قرار گرفته که ما هرگز چنین دستوری به آنها نداده ایم، بنابراین آنها در این اعتقاد خود به هیچ اصل قابل قبولی متکی نیستند.[4]
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا ۖ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ ﴿٣٦﴾
و چون به مردم رحمتی بچشانیم، بدان شاد می گردند، و چون به آنچه دست هایشان پیش فرستاده زیانی به ایشان برسد، به ناگاه آنان نومید می شوند. (36)
آیه شریفه این نکته را بیان میکند که: مردم نظرشان از ظاهر آنچه از نعمت و نقمت می بینند فراتر نمی رود، باطن امر را نمیبینند، همین که نعمتی به دستشان می آید، خوشحال میشوند، بدون این که بیندیشند آخر این امر بدست خود آنان نیست، و این خداست که به مشیت خود نعمت را به ایشان رسانده، و اگر او نمی خواست نمی رسید، و همین که نعمتی را از دست میدهند مأیوس میشوند، تو گویی اصلا خدا در این میان هیچکاره است، و از دست رفتن نعمت به اذن خدا نبوده، پس این مردم ظاهربین و سطحی اند. پس نباید فکر شود بین این آیه و آیه 32 منافاتی است، زیرا آنجا فرمود: وقتی نعمت به دستشان میرسد خوشحالند، و چون از دست میدهند خدا خدا می کنند، و علت بازگشت شان به خدا همین است که از اسباب و آنچه از دست داده اند مأیوس شده اند.[5]
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّـهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٣٧﴾
آیا ندانسته ای که خداست که روزی را برای هر که بخواهد فراخ میکند یا تنگ می گرداند؟ قطعا در این برای مردمی که ایمان می آورند عبرتهاست. (37)
یعنی نه ظهور نعمتها باید مایه غرور و فراموشکاری شود، و نه پشت کردن آن مایه یأس و نومیدی که وسعت و تنگی روزی به دست خداست، گاهی مصلحت را در وسعت و گاهی در تنگی روزی می بیند. درست است که عالم، عالم اسباب است و آنها که تلاشگرند و سخت کوشند معمولا بهره بیشتری از روزیها دارند، اما گاهی دیده میشود که افراد بسیار لایق و جدی هر چه می دوند به جایی نمی رسند، و به عکس گاه افراد کم دست و پا را مشاهده می کنیم که درهای روزی از هر سو به روی آنها گشوده میشود. این استثناها گویا بر ای این است که خداوند نشان دهد با تمام تأثیری که در عالم اسباب آفریده، اما اسباب هم اثر خود را از خدا دارند، یعنی در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگری است که آن را می گرداند. آری وجود این استثناها نشانه هایی است از قدرت و عظمت خدا برای مردمی که ایمان می آورند. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: من خداوند سبحان را از آنجا شناختم که گاه تصمیم های محکم، فسخ میشود و گاه گره ها گشوده و اراده های قوی نقض می گردد و ناکام می ماند.[6]
فَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّـهِ ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُم الْمُفْلِحُونَ ﴿٣٨﴾
پس حق خویشاوند و تنگدست و در راه مانده را ادا کن. این برای کسانی که خواهان خوشنودی خدایند بهتر است، و چنین کسانی رستگارند. (38)
می فرماید: به هنگام وسعت روزی فکر نکن آنچه داری از آن توست، بلکه دیگران نیز در اموال تو حق دارند، از جمله خویشاوندان و افراد مستمندی که از شدت فقر زمین گیر شده اند، و هم چنین افراد آبرومندی که دور از وطن بر اثر حوادثی در راه مانده اند و محتاجاند. تعبیر به “حقه” بیانگر این واقعیت است که آنها در اموال انسان شریکند و اگر چیزی انسان می پردازد حق خود آنها را ادا میکند و منّتی برگردن آنها ندارد.[7] حال اگر خطاب آیه منحصرا به رسول خدا (ص) باشد، پس ذی القربی خویشاوندان پیامبر (ص) هستند، و مراد به “حقه” خمس است، که وظیفه متوجه رسول خدا (ص) و هر مسلمانی است که مأمور به دادن خمس است. اما اگر خطاب در این آیه عموم مردم باشد، لذا همه مردم موظفندکه حق خویشاوندان خود را فراموش نکنند، و این را بدانند که آثار نیک خمس و صدقه برای کسانی است که رضای خدا را طلب میکنند، لذا کسانی که چنین کارهای نیکی میکنند رستگارند.[8]
وَمَا آتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِندَ اللَّـهِ ۖ وَمَا آتَيْتُم مِّن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّـهِ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُ دونَ ﴿٣٩﴾
و آنچه ربا داده اید تا در اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا زیاد نمی شود، ولی آنچه از زکات برای خدا می دهید، پس آنانند که چند برابر میکنند. (39)
کلمه “ربا” به معنای نمو مال و زیاد شدن آنست، بنابراین مراد این است که مالی که شما به مردم داده اید تا اموالشان زیاد شود، و رضای خدا را قصد نکردید، آن مال نزد خدا زیاد نمی شود، و نمو نمی کند، و ثوابی از آن عایدتان نمیشود. اما آن مالی که برای رضای خدا دادید، و اسراف هم نکردید، چند برابر عایدتان می شود. حال اگر این آیه در مکه نازل شده باشد، مراد از ربا، ربای حلال است، و آن این است که چیزی را به کسی عطا کنی، و قصد قربت نداشته باشی، اما مراد به زکات مطلق صدقه است، نه تنها زکات واجب، و صدقه آن چیزی است که برای رضای خدا بدهی. ولی اگر آیه در مدینه نازل شده باشد، مراد به ربا همان رباخواری حرام است، و مراد به زکات همان زکات واجب است.[9] قابل توجه این که: مسأله تحریم ربا نخست قبل از هجرت پیامبر (ص) در مدینه به صورت یک اندرز اخلاقی بیان شد، و بعد از هجرت در سه سوره (بقره، آل عمران، نساء) به صورت تدریجی پیاده گشت. در کتاب تهذیب الاحکام امام صادق (ع) می فرماید: ربا بر دو گونه است: یکی حرام و دیگری حلال، اما ربای حلال آن است که انسان به برادر مسلمانش قرضی بدهد به این امید که او به هنگام باز پس دادن چیزی بر آن بیفزاید، بی آن که شرطی در میان این دو باشد، در این صورت اگر شخص وام گیرنده چیزی بیشتر به او دهد – بی آن که شرط کرده باشد – این افزایش برای او حلال است، ولی ثوابی از قرض دادن خود نخواهد برد، و این همان است که قرآن در جمله “فلایربوا عندالله” بیان کرده، اما ربای حرام آن است که انسان قرضی به دیگری بدهد و شرط کند که بیش از آنچه وام گرفته به او باز پس گرداند این ربای حرام است.[10]
اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ۖ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيْءٍ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿٤٠﴾
خدا کسی است که شما را آفرید، سپس به شما روزی داد، سپس شما را می میراند و پس از آن زنده میکند. آیا در میان شریکان شما کسی هست که کاری از این قبیل کند؟ منزه است او، و فراتر است از آنچه شریک می کنند.(40)
مشرکین معتقد بودند که خلقت کار الله است، اما تدبیر عالم بر عهده ی خدایان است، اما آیه شریفه هم خلقت و هم تدبیر را کار خدا میداند، زیرا اگر به عنوان مثال به رزق و روزی دادن که جنبه ای از تدبیر است، توجه کنیم؛ می بینیم که رزق چیزی جز خلق کردن آب و دانه و… و در اختیار موجودات گذاشتن نیست، یعنی رزق هم مخلوق خداست، و البته سایر شئونات تدبیر نیز همین طور است، پس تدبیر و خلقت از هم جدا نیستند و هر دو، کار خداست. آنگاه خدای سبحان خود را تنزیه نموده، میفرماید: منزه و متعالی است از شرکی که به وی میورزند.[11] درواقع این حقیقت را بیان می کند که آنها مقام پروردگار را فوق العاده پایین آوردند که در کنار بتها و معبودان ساختگی قرار میدهند.[12]
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿٤١﴾
فساد و تباهی در خشکی و دریا به سبب آنچه دست های مردم فراهم آورده پدیدارگشت، تا بعضی از آنچه راکرده اند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند.(41)
در آیه قبل بر توحید و منزه بودن خدا از شریکی که برایش قایل شده اند، استدلال میکرد، و در این آیه به آثار شرک اشاره میکند، و آن عبارتست از گناه و فساد در زمین و چشیدن وبال گناهان. با توجه به آیات قرآن بین اعمال مردم و حوادث عالم رابطه ی مستقیم هست، که هر یک در صلاح و فسادش اثر مستقیم در دیگری دارد. مراد به فساد درزمین، مصائب و بلاهای عمومی است، اعم از زلزله، نیامدن باران، قحطی، جنگها و غارتها و امراض مسری، و خلاصه هر بلایی که نظام آراسته و صالح جاری در عالم را بر هم میزند، واین به خاطر این است که خدا وبال پاره ای از اعمال مردم را به آنها بچشاند. اما چرا فرمود: بعضی از اعمال شان؟ برای این که خدا از بیشتر اعمال آنان صرف نظر میکند، هم چنان که فرمود: [آن چه از مصایب به شما میرسد به خاطر کارهایی است که خودتان کردید، و خدا از بسیاری از کارهایتان عفو میکند، (شوری/ 30)]. و اگر خدا نتیجه بعضی از اعمال انسانها را در دنیا به آنها می چشاند، برای این است که شاید از شرک و گناهان شان دست بردارند، و به سوی توحید و اطاعت برگردند.[13]
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ ۚ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ ﴿٤٢﴾
بگو: در زمین بگردید و بنگرید عاقبت گذشتگان که بیشترشان مشرک بودند چگونه شد. (42)
در این آیه شریفه رسول خدا (ص) را مأمور میکند به این که به مردم دستور دهد در زمین سیر کنند، و سرانجام و آثار با قیمانده اقوام گذشته را ببینند، که چگونه خانه هاشان خراب گشته، و آثارشان محو شد، و دچار انواع گرفتاریها و بلاها شدند، به خاطر این که بیشترشان مشرک بودند، و در نتیجه به سوی توحید برگردند.[14]
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّـهِ ۖ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ ﴿٤٣﴾
پس روی خود را به سوی این آیین استوار فرادار، پیش از آن که روزی فرا رسد که از جانب خدا برگشتی ندارد، و در آن روز به گروه هایی تقسیم میشوند. (43)
میفرماید: وقتی شرک و کفر حقیقتا چنین سرانجامی دارد، و وبالش گردن مرتکب شونده اش را میگیرد، پس رو به سوی دین قیّم و برپادارنده کن، قبل از آن که روز قیامت فرا رسد، روزی که برگرداننده ای برای آن نیست، و کسی نیست که آن را از خدا برگرداند.[15] در آن روز مردم گروه گروه می شوند و صفوف از هم جدا می گردد گروهی در بهشت و گروهی در جهنم . توصیف دین به قیّم، با توجه به این که قیّم به معنی ثابت و برپادارنده است، در حقیقت اشاره به دلیل این توجه مستمر به دین است، یعنی چون آیین اسلام آیینی است ثابت و مستقیم، و برپادارنده نظام زندگی مادی و معنوی مردم، هرگز از آن منحرف نشو.[16]
مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ ﴿٤٤﴾
هر که کفر ورزد، کفرش به زیان اوست، وکسانی که کار شایسته کنند، پس به سود خودشان آماده می کنند. (44)
این آیه شرحی است برای این جدایی صفوف درقیامت می فرماید: هر کس کفر بورزد کفرش علیه خودش است، چون همان عمل یا اعتقادی که در این نشئه ی دنیا کفر نام دارد، در نشئه آخرت آتش جاودانه است. اما کسانی که بعد از ایمان عمل صالحی را برای خود تهیه دیده اند، یعنی سرمایه ای را آماده کرده اند که با آن زندگی کنند، به زودی بر آنچه برای خود گستردهاند قرار می گیرند.[17]
لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ﴿٤٥﴾
تا کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند از فضل خویش پاداش دهد همانا او کافران را دوست نمی دارد. (45)
درست است که خدای سبحان ثواب آخرت را جزاء، و مقابل اعمال صالح مؤمنین خوانده، ولی این را هم نباید فراموش کرد که صاحبان اعمال صالح چیزی از خود ندارند، تا به خدا بدهند و مستحق جزاء شوند، عبودیت کجا، و مالکیت استحقاق کجا؟ پس هر جزایی که به ایشان داده میشود فضلی است که بدون استحقاق به ایشان داده شده. چیزی که هست خدای تعالی باز از شدت فضل و رحمتی که به بندگان خود دارد، آنها را مالک اعمالشان کرده، در عین حال در برابر اعمالشان حقی برایشان قایل شده، و بهشت و مقام قربی که به ایشان می دهد پاداشی در مقابل اعمالشان دانسته. منشأ این فضل محبتی است که خدا به بندگان خود دارد، چون آنان پروردگار خود را دوست میدارند، و رو سوی او میکنند، و دین او را به پا میدارند، و فرستادگان او را پیروی میکنند، لذا خدا هم ایشان را دوست میدارد. پس معلوم شد که اگر خدا مؤمنین اهل عمل را به این فضل اختصاص داده، و کفار را از آن محروم کرده، به این علت است که مؤمنین را دوست میدارد، و کفار را دوست نمیدارد.[18]
وَمِنْ آيَاتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿٤٦﴾
و از نشانه های او این است که بادها را بشارت دهنده می فرستد، و تا بخشی از رحمتش را به شما بچشاند و تا کشتیها به فرمان او روان شوند، و شما از فضل او بجویید، باشد که شما شکرگزار باشید. (46)
منظور از این که بادها را بشارت دهنده خوانده، این است که بادها مژده باران میدهند. سپس از بادها به عنوان رحمت یاد کرده، چون وقتی باد میوزد عمل تلقیح در گلها، و میوه ها انجام میشود، و عفونت ها از بین میرود، و جو زندگی تصفیه میشود، و… و هم چنین بادها را می فرستد، تا کشتیها به امر او به حرکت درآیند، و تا رزق و روزی خود را که از فضل او است، بطلبید. تا شاید شکرگزار باشید. کلمه شکر، به معنای آنست که نعمت ولی نعمت را طوری استفاده کنی که از انعام شخصی که به تو نعمت داده خبر دهی، و یا این که ثنای او گویی، که چه نعمتها به تو ارزانی داشته است، لذا با آوردن کلمه (لعل) که امید را میرساند، می فهماند که ممکن است مردم شکر او را بجا نیاورند.[19]
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ ُفَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٤٧﴾
و همانا پیش از تو فرستادگانی به سوی قومشان گسیل داشتیم، پس دلایل آشکار برایشان آوردند، آنگاه از کسانی که مرتکب جرم شدند انتقام گرفتیم و نصرت مؤمنان حقی است بر عهده ی ما. (47)
آیه شریفه به این منظور آمده که بیان کند: بر ای مؤمنین حقی بر پروردگارشان هست، و آن حق این است که در دنیا و آخرت یاریشان کند. پس میفرماید: بعد از این که پیامبران با دلایل آشکار به سویشان آمدند، پس بعضی از ایشان ایمان آوردند، و بعضی دیگر جرم کردند، و در نتیجه ما از مجرمین انتقام گرفتیم، و این همواره حقی است بر عهده ما که مؤمنین را یاری کنیم، یعنی از عذاب نجات داده، مخالفین شان را هلاک کنیم، در این آیه تا حدی این معنا به دست می آید که انتقام از مجرمین به خاطر مؤمنین است، چون یکی از مصادیق نصرت آنان است.[20]
اللَّـهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ ۖ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿٤٨﴾ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ ﴿٤٩﴾
خداست که بادها را می فرستد، تا ابری را حرکت دهند، سپس آن را در آسمان آنگونه که بخواهد می گسترد و آن را قطعه هایی روی هم قرار می دهد، سپس باران را می بینی که ازلابه لای آن بیرون می آید، و چون آن را به هر کس از بندگانش که خواهد برساند، ناگهان آنها خوشحال میشوند. (48) و البته پیش از آن که باران برایشان نازل گردد، پیش از آن نا امید بودند. (49)
میفرماید: خدا همان کسی است که بادها را میفرستد، و باد ابرها را به حرکت در آورده، و منتشر میکند، و ابرها در پهنه آسمان بالای سر شما گسترده گشته، هر جور که خدای سبحان بخواهد بسط می یابد، و خدا آنها را قطعه قطعه روی هم سوار کرده، و در هم فشرده میکند، سپس می بینی که مقداری باران از شکاف ابرها بیرون می آید، و چون به مردمی که خدا میخواهد برسد آن مردم خوشحال می شوند، و به یکدیگر بشارت می دهند، چون ماده حیاتشان و حیات حیوانات و گیاهانشان رسیده. تکرار کلمه (من قبله) تاکید جمله ما قبلش است، یعنی این تاکید، سرعت دگرگونی دلها از یأس به خوشحالی را بیان میکند، به گونه ای که خشکی زدگان چند لحظه قبل از بارش باران نومید بودند، اما ناگهان باران می بارد و تمام آن یأس و نومیدی ها تبدیل به شادی می شود.[21]
فَانظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٥٠﴾
پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده میکند. به یقین چنین خدایی زنده کننده ی مردگان است و او بر هر چیزی تواناست. (50)
مراد از رحمت خدا بارانی است که از ابرها فرو می ریزد، و آثار رحمت خدا همان گیاه و درخت و میوه است، که در عین این که آثار بارانند، آثار حیات یافتن زمین بعد از مردنش نیز هست. لذا آیه شریفه می فرماید: به آثار رحمت خدا نظر کن، که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند، همان خدای تعالی، در قیامت مردگان را زنده میکند. پس زنده شدن انسان و زمین هر دو مثل همند، چون در هر دو مرگ هست، مگر مرگ غیر از این است که آثار حیات از چیزی سلب شود؟ در زمستان زمین نیز آثار حیات ندارد، و نیز مگر حیات غیر از این است که چیزی بعد از ساقط شدن از آثار حیات، دوباره اثر حیات به خود بگیرد؟ زمین در فصل بهار دارای اثر حیات میشود، پس اگر در فصل بهار خداوند زمین مرده را زنده کرده، حیات انسان و حیوان نیز مثل حیات زمین است. و جمله: (و هو علی کل شیء قدیر) می فرماید: چرا خداوند نتواند مردگان را زنده کند، با این که قدرتش نامحدود و نامتناهی است؟ پس هم می تواند بمیراند و هم بعد از موت، حیات مجدد دهد. [22]
وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَّظَلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ ﴿٥١﴾
و اگر بادی بفرستیم و کشت خود را زرد شده ببینند، قطعا از آن پس کافر می شوند. (51)
میفرماید: سوگند می خورم، که اگر باد سردی بفرستیم که زراعت هایشان و درختانشان را زرد کند، و ببینند که روییدنی هاشان زرد شده، بی درنگ به نعمتهای خدا کفران می ورزند. در واقع مشرکین را سرزنش می کند به نداشتن جنبه، و این که به سرعت دلهاشان زیرو رو می شود، هنگام نعمت یک جور، و هنگام نقمت جور دیگر، به محض این که آثار نعمت نزدیک میشود، بیدرنگ خوشحال می شوند، و چون بعضی از نعمتها را از ایشان بگیرد بدون هیچ درنگی نعمتهای مسلم و روشن را منکر می شوند.[23]
فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿٥٢﴾ وَمَا أَنتَ بِهَادِ الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ ۖ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ ﴿٥٣﴾
پس مسلما تو نمی توانی مردگان را شنوا کنی و نمی توانی دعوت را به گوش کرها برسانی هنگامی که پشت کنند و برگردند. (52) و تو هدایت کننده ی کوردلان از گمراهی شان نتوانی بود. تو تنها کسانی را میشنوانی که به آیات ما ایمان می آورند و خود تسلیم اند. (53)
میفرماید: این قدر مشغول این گونه افراد سست عنصر مشو، و غم بی ایمانی شان را نخور، که چرا یک لحظه خوشحال و لحظه دیگر مأیوسند، و به آیات ما ایمان نمی آورند، و در آنها تعقل نمیکنند، چون اینها مردگانی کر و کورند، و تو نمیتوانی چیزی به ایشان بشنوانی، و هدایت شان کنی، تو تنها کسی را می شنوانی و هدایت میکنی که به آیات ما ایمان داشته باشند، یعنی در این جهت ها تعقل کنند و تصدیق نمایند، پس تنها اینگونه افراد مسلمانند.[24] پس در این دو آیه مردم را به چهار گروه تقسیم میکند: گروه مردگان، یعنی آنهایی که هیچ حقیقتی را درک نمی کنند هرچند ظاهرا زنده اند. و گروه ناشنوایان که آمادگی برای شنیدن سخن حق ندارند. و گروهی که نابینایند و از دیدن چهره حق محرومند . و سرانجام گروه مؤمنان راستین که دلهایی زنده و گوشهایی شنوا و چشمهایی بینا دارند. پس شرط اول برای درک حقیقت داشتن قلبی آماده و پذیرا، چشمی بینا و گوشی شنوا است، و گرنه هرگاه تمام انبیا و اولیاء جمع شوند و همه آیات الهی را به گوش او برسانند در او اثر نخواهد کرد.[25]
اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ ﴿٥٤﴾
خداست که شما را از ناتوانی آفرید، آنگاه پس از ناتوانی قوت بخشید، سپس بعد از قوت، ناتوانی و پیری داد. هرچه بخواهد می آفریند و همان است دانای توانا. (54)
میفرماید: شما در ابتدای خلقت ضعیف بودید، یعنی در اول طفولیت، هر چند ممکن است بر نطفه هم صادق باشد. و مراد به قوت بعد از ضعف، رسیدن طفل به حدّ بلوغ است، و ضعف بعد از قوت دوران پیری است. سپس میفرماید: هر چه میخواهد خلق میکند، هم چنان که ضعف را خواست و خلق کرد، و سپس قوت را خواست و خلق کرد، و در آخر ضعف را خواست و خلق کرد، در این بیان صریح ترین اشاره است به این که پشت سر هم قرار داشتن این سه حالت، از مقوله خلقت است، و چون این حالی به حالی کردن انسانها در عین این که تدبیر است، خلق نیز هست، پس دیگر کسی از مشرکین نگوید: که این حالی به حالی کردن انسانها از آن جایی که از مقوله تدبیر است به اله ها مربوط میشود نه خدا.[26] امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: من خدا را در فسخ تصمیمهای محکم و گشودن گره ها و نقض اراده های قوی، و ناکام ماندن آن شناختم، من از این دگرگونیها فهمیدم که قدرت اصلی دست دیگری است، و ما از خود چیزی نداریم جز آنچه او به ما می بخشد. آخرین جمله آیه که اشاره به علم و قدرت خداست، هم بشارت است و هم انذار که خدا از همه اعمال و نیات شما آگاه است و نیز توانایی بر کفر و پاداش شما دارد.[27]
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ ۚ كَذَٰلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ﴿٥٥﴾
و روزی که رستاخیز بر پا شود، مجرمان سوگند خورند که جز ساعتی توقف نکرده اند. اینگونه به انحراف کشیده می شدند. (55)
آیه شریفه می فرماید: مشرکین از کسانی نیستند که انتظار ایمان از ایشان داشته، یا حتی امید و طمع آن را داشته باشی، چون ایمان نیاوردن شان به خاطر جهلی است که نسبت به حق دارند، و سخن حق را باطل می پندارند، و آیات را که بیانی آشکار دارند بدون علت انکار میکنند، و به همین جهت افترا می بندند، و این افتراها و حالی به حالی شدنها، و میل شان از حق به باطل، هم چنان در ایشان ادامه دارد، و از ایشان جدا شدنی نیست، تا قیام قیامت، برای این که درآن روز هم امر برایشان مشتبه می شود، خیال می کنند که بین مرگ و قیامت غیر از یک ساعت از روز درنگ نکرده اند، همچنان که در دنیا هر حقی بر آنان مشتبه می شد، و آن را باطل می پنداشتند. این چنین از حق به سوی باطل می گرایند، به سوی حق دعوت می شوند، و برایشان استدلالها می شود، اما آن را باطل و خرافی می پندارند.[28]
این را نیز می دانیم که برزخ، برای همه یکسان نمی باشد، گروهی درعالم برزخ حیات آگاهانه دارند، امّا گروه دیگری همچون افرادی هستند که به خواب فرو می روند، و گروهی درقیامت از خواب خود بیدار می شوند و هزاران سال را ساعت می پندارند.[29]
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّـهِ إِلَىٰ يَوْمِ الْبَعْثِ ۖ فَهَـٰذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَـٰكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٥٦﴾
و کسانی که دانش و ایمان یافته اند، گویند: قطعا شما در کتاب خدا تا روز رستاخیز به سر برده اید، و این همان روز رستاخیز است ولی شما نمی دانستید. (56)
این آیه حکایت کلام مؤمنین در ردّ سخن مجرمین است، مجرمین به خاطر روحیه مادی، و فرورفتگی در زندگی دنیا، روز قیامت و فاصله آن تا دنیا را محکوم به همان نظام دنیا می دانستند، و با آن مقیاس می سنجیدند، لذا گفتند: غیر از ساعتی درنگ نکردند، گویا خیال میکردند که هنوز هم در دنیا هستند، چون فهم و شعورشان همین قدر بود. اما اهل علم و ایمان سخن ایشان را ردّ کرده اند، که درنگ آنان یک ساعت نبوده، بلکه به مقدار فاصله بین دنیا و آخرت بوده است، همان فاصله ای که آیه: [و در پشت سرشان فاصله ایست تا روزی که مبعوث شوند، (مؤمنون/ 100)] بیان میکند، ولی چون شما جاهل و شکاک بودید، یقین به چنین روزی نداشتید، و به همین دلیل امروز امر بر شما مشتبه شده است. قابل توجه این که: اصولا علم در زبان قرآن عبارت است از یقین به خدا و آیات الهی، پس اهل علم و ایمان یعنی اهل یقین و ایمان، و مراد از کتاب الله، کتابهای آسمانی، و یا خصوص قرآن کریم است.[30]
فَيَوْمَئِذٍ لَّا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ﴿٥٧﴾
پس در چنین روزی پوزش آنها که ستم کردند سودی نبخشد و عذرخواهی شان را نپذیرند. (57)
هنگامی که مجرمان خود را با واقعیات دردناک روز قیامت روبرو می بینند، در مقام عذر خواهی و توبه برمی آیند، ولی قرآن میفرماید: در آن روز عذرخواهی ظالمان سودی ندارد، و توبه آنان پذیرفته نمی شود. این نکته قابل توجه است که در بعضی از آیات قرآن تصریح شده که اصلا به مجرمان اجازه عذرخواهی داده نمیشود مانند: (مرسلات/ 36)، اما در اینجا میفرماید: عذرخواهی آنها سودمند نیست، و ظاهرش این است که عذرخواهی میکنند اما اثری ندارد. البته تضادی در میان این آیات نیست، زیرا قیامت مراحل مختلفی دارد، در پاره ای از مراحل اصلا اجازه عذرخواهی و حرف زدن به آنها داده نمیشود، و بر دهان آنها مهر میزنند، تنها دست و پا و اعضا و جوارح و زمینی که گناه بر آن کرده اند بازگو کننده اعمالشان هستند، ولی در پارها ی دیگر از مراحل، زبانشان گشوده میشود و به عذرخواهی میپردازند، و گناهان خود را به گردن سردمداران کفر و نفاق و شیطان می اندازند، و اینگونه میخواهند خود را تبرئه کنند، اما چه سود؟[31]
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَـٰذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ ۚ وَلَئِن جِئْتَهُم بِآيَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ﴿٥٨﴾كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّـهُ عَلَىٰ قُلُوبِ الَّذِينَ لَايَعْلَمُونَ ﴿٥٩﴾
و به راستی در این قرآن برای مردم از هرگونه مثلی آوردیم. و اگر برایشان آیتی بیاوری، آنان که کافر شدند حتما خواهند گفت: شما بیهوده گویانی بیش نیستند. (58) اینگونه، خدا بر دلهای کسانی که جاهلند مهر می نهد. (59)
این آیه اشاره میکند به این که این مشرکان به روگردانی از حق مبتلا شده اند، به حدّی که دیگر هر چه مثل برایشان آورده شود، و هر قدر مثلها حق را به دلها نزدیک کند، سودی به حالشان ندارد، چون مهر بر دلهاشان زده شده، و حالت روگردانی طییعت شان شده است. لذا هر آیتی برایشان بیاوری آنها به خاطر کفرشان خواهند گفت: چیزی جز باطل نیاورده ای، و این را بدان جهت می گویند که از حق روگردان شدند، و هر حقی را باطل می بینند. این گونه خداوند مهر میزند، بر دلهای کسانی که درباره خدا و آیات او که یکی از آنها مسأله بعث و قیامت است جاهلند، و تازه بر جهل و شک خود اصرار هم میورزند.[32]
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ ۖ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ ﴿٦٠﴾
پس صبر پیشه کن که وعده ی خدا حق است، و زنهار کسانی که یقین ندارند، تو را به سبک سری واندارند. (60)
آیه شریفه به رسول خدا (ص) دستور می دهد که در مقابل هرگونه عکس العمل مشرکان و زورگویی هایشان صبر کند، که وعده خدا حق است و اگر او وعده داده که یاریت کند، قطعا خواهد کرد، هم چنان که در آیه 47 همین سوره فرمود: یاری مؤمنین حقی است بر ما، پس کسانی که یقین به وعده خدای سبحان ندارند تو را سست نکنند.[33]
1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 876
1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 878