لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ اللَّـهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ ﴿١٦﴾
آنها را از بالای سرشان و پایین شان پرده هایی از آتش است. این چیزی است که خدا بندگانش را بدان بیم می دهد. ای بندگان من! پس از من بترسید. (16)
در واقع همانطور که در دنیا جهل و کفر و ظلم، تمام وجود مشرکین را احاطه کرده بود، در آخرت نیز آتش از همه ی جهات به ایشان احاطه پیدا میکند. اگر خدا تهدید به عذاب میکند، به خاطر لطف و رحمتش نسبت به بندگانش است تا گرفتار چنین سرنوشت شومی نشوند، و این مطلب از تعبیر «عباده، بندگان»که به طور مکرر آمده معلوم میشود.[1]
وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّـهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فَبَشِّرْعِبَادِ ﴿١٧﴾
و کسانی که از بندگی طاغوت اجتناب کرده و به خدا روی آوردهاند، آنها را بشارت است. پس بندگانم را بشارت بده. (17)
کلمه ی (طاغوت) عبارتست از هرگونه شرک و بت پرستی و هواپرستی و تسلیم در برابر حاکمان جبّار، و هر معبودی به غیر خدای تعالی. آیه شریفه بشارتی است به کسانی که از پرستش طاغوت اجتناب کرده اند، امّا به صرف اجتناب اکتفا نمی فرماید، و اضافه میکند که صرف نفی خدایان فایده ای ندارد، بلکه آنچه فایده دارد، بازگشت به سوی خداست، یعنی هم خدا را بپرستد، و هم غیر خدا را نپرستد، این است عبادت با اخلاص دین.[2]
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَـٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّـهُ وَأُولَـٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿١٨﴾
همانهایی که به سخن گوش می دهند، و بهترین آن را پیروی می کنند، اینها همان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده، و اینها همان خردمندانند. (18)
آیه شریفه ویژگی کسانی را که مورد بشارت خدای تعالی قرار گرفتند را بیان می کند، که آنها بر فطرت الهی خود باقی مانده اند، چون انسان فطرتاً اگر زشت و زیبا را ببیند، به سوی زیبا متمایل میشود، و اگر زیبا و زیباتر را ببیند، به سوی زیباتر میگراید. پس این که آیه شریفه بندگان خدا را توصیف فرموده: به این که پیرو بهترین قولند، به این معناست که بر فطرت الهی خویش، طالب حق و زیبایی هستند، و هر جا که باید بین حق و باطل، زیبایی و زشتی، رشد و گمراهی و … را انتخاب کنند، اولی را انتخاب میکنند، به همین جهت، به هر سخنی که گوش دهند به این امید گوش می دهند، که در آن به حقی برخورند، و می ترسند که در اثرگوش ندادن آن، حق از ایشان فوت شود. در ادامه میفرماید: صفت پیروی از قول، خود هدایتی الهی است، و این هدایت که عبارت است از طلب حق، و آمادگی تمام برای پیروی از آن هرجا که یافت شود، هدایتی اجمالی است، که تمامی هدایتهای جزئی و تفضیلی و رسیدن به هریک از معارف الهیه به آن منتهی میشود. در پایان میفرماید: اینها تنها کسانی هستند که صاحب عقلند، گویی عقل نیرویی است که با آن به سوی حق راه یافته میشود، علامت داشتن عقل پیروی از حق است. همانطور که در تفسیر (بقره/ 130) آمده که سفیه آن کسی است که دین خدا را پیروی نکند، و در نتیجه عاقل کسی است که دین خدا را پیروی کند.[3]
أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ ﴿١٩﴾
پس آیا کسی که حکم عذاب بر او قطعی شده، آیا تو کسی را که در آتش است رها توانی کرد؟ (19)
کلمه عذاب آن روز که آدم به سوی زمین هبوط میکرد، واجب و ثابت شد برای هر کسی که کفر بورزد، در آن روز به او گفتند: (کسانی که کفر بورزند و آیات ما را تکذیب کنند، اهل آتش و در آن خالد خواهند بود. «بقره/39»)،[4] لذا چون پیامبران الهی و از جمله رسول خدا (ص) به هدایت گمراهان سخت علاقمند بودند، و گاه در این راه خود را به زحمت می انداختند، آیه شریقه ایشان را دلداری میدهد که این عالم جای آزادی و انتخاب و امتحان است، و گروهی سرانجام به واسطه ی کفر و تکذیب شان مستوجب آتش میشوند، و عذاب برای آنها واجب میگردد، و تو هرگز نخواهی توانست ایشان را از عذاب نجات دهی.[5]
لَـٰكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّـهِ لَا يُخْلِفُ اللَّـهُ الْمِيعَادَ ﴿٢٠﴾
امّا کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند، برای ایشان غرفه هایی است که بالای آنها غرفه هایی بنا شده که نهرها از زیر آن روان است، وعده ی خداست، خدا خلف وعده نمی کند. (20)
آیه شریفه در مقام خرسند ساختن رسول خدا (ص) و امیدوار کردن مؤمنین است، می فرماید: متقین در بهشت دارای برج هستند و چند غرفه (غرف مبنیه) دارند، آنهایی که چند غرفه دارند همه ی مراحل را دارند، آن جایی که می فرماید: «لهم درجات» این مرحله، مرحله ى اوليه، و براى كسانى است كه در راه هستند، اما آن جایی که میفرماید: «هم درجات» یعنی اینها دیگر برایشان ملکه شده است، اينها با آن واقعیت قرین شده اند، و خود آنها عين آن درجه شده اند، پس اوایل «لهم درجات» است و وقتی ملکه شد، «هم درجات» میشود و وقتی «هم درجات» شد، میشود «لهم غرف من فوقها غرف» غرفه های برتر برای اصول دینی است که مؤمنان دارند، بخشهای فروع دین غرفه های زیرین است، و برای هر کار دینی که انجام میدهند، غرفه ای مشخص شده است. البته «غرف مبنیه» بهشت نظیر برجهای دنیا نیست، در برجهای دنیا اگر کسی در طبقه پنجم است، میتواند به مهمانی همسایه طبقه شش، هفت، یا هشت و… برود، و آنان نیز میتوانند به او سر بزنند، امّا در بهشت کسی که در یک غرفه از غرف مبنیه است، توان آن را ندارد که بالا برود، درواقع او میخواهد بالا برود کسی جلوی او را نمیگیرد، امّا او نمیتواند برود، به دلیل این که او در دنیا نتوانست نماز شب خود را حفظ کند، امّا یک عده هستند میگویند: اگر سر برود سحر نرود، آنها میتوانند هم بالا باشند و هم پایین.[6]
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿٢١﴾
آیا ندیدی که خدا از آسمان آبی را فرستاد، پس آن را به چشمه هایی که در زمین است راه داد، آن گاه به وسیله آن کشتزاری با رنگهای گوناگون بیرون می آورد، سپس خشک می گردد، آن گاه آن را زرد و بی روح می بینی، سپس خردش میگرداند؟ قطعا در آن یادآوریی است برای خردمندان. (21)
آیه شریفه تذکری است از نظام حساب شده و با عظمت عالم هستی و ربوبیت پروردگار در این صحنه ی عظیم، و نیز تذکری است از پایان زندگی، و خاموش شدن شعله های حیات و سپس مسأله ی رستاخیز، و تجدید حیات مردگان که فقط صاحبان خرد آن را درک میکنند، همانها که اهل تقوایند. این صحنه گرچه در عالم گیاهان است، ولی به انسانها هشدار میدهد که همانند آن در عمر و حیات شما تکرار میشود، ممکن است مدت آن متفاوت باشد، اما اصول آن یکی است، تولد، نشاط و جوانی، و بعد پژمردگی و پیری، و سرانجام مرگ. به دنبال این درس بزرگ توحید و معاد، به مقایسه ای در میان مؤمن و کافر پرداخته تا این حقیقت را روشن سازد که قرآن و وحی آسمانی نیز همچون دانه های باران است که بر سرزمین دلها نازل میشود، همانگونه که تنها زمین های آماده از قطرات حیات بخش باران منتفع می شود، تنها دلهایی از آیات الهی بهره می گیرد، که در سایه لطف او و خود سازی آمادگی و گسترش پیدا کرده است. لذا در آیه بعد علت گمراه نبودن متقین را بیان می فرماید[7].
أَفَمَن شَرَحَ اللَّـهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّـهِ أُولَـٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٢٢﴾
پس آیا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده و او بر نوری از جانب پروردگار خویش است، (مانند سنگدلان است)؟ پس وای بر سنگدلانی که یاد خدا نمیکنند. ایشان در گمراهی آشکارند. (22)
بعد از آن که در آیه قبلی فرمود: خاطر نشان کردن مسأله انزال آب از آسمان، و رویاندن روییدنی ها تذکری است برای خردمندان، که همان بندگان با تقوای خدایند، و این گروه همان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده، اینک در این آیه میفرماید: علت این که این گروه مانند دیگران گمراه نیستند این است، که ایشان دارای نوری از ناحیه ی پروردگار خویش هستند، که با آن نور حق را میبینند، و دیگر این که اینها دلی نرم دارند، که از پذیرفتن حق، و هر قول حسنی که بشنوند، سرپیچی نمیکنند. شرح صدر به معنای گشادگی سینه است، تا ظرفیت پذیرفتن سخن را داشته باشد، پس شرح صدر برای اسلام، به این معنا خواهد بود که انسان وضعی به خود بگیرد که هر سخن حقی را بپذیرد، و آن را ردّ نکند. البته معنای این حرف این نیست که هر سخنی را هر چه باشد کورکورانه بپذیرد، بلکه با بصیرت نسبت به حق و شناختن راه رشد آن را می پذیرد. سپس او را به سواره ای تشبیه میکند که بر نوری سوار شده، راه می پیماید، و از هرچه بگذرد (یعنی هرچه که بر دلش بگذرد)، آن را به خوبی می بیند، و اگر حق باشد آن را از باطل تمیز میدهد، به خلاف سنگدل، همان گمراهی که در سینه اش شرحی و ظرفیتی نیست، تا گنجایش حق را داشته باشد، و نیز بر مرکبی از نور سوار نیست، تا حق را از باطل تمیز دهد، لذا با آیات خدا متذکر نمی شود، و در نتیجه به سوی حقی که آیات خدا بر آن دلالت میکند راه نمی یابد. پس در این آیه شریفه هدایت با لازمه اش تعریف شده، که همان شرح صدر و نورانیت قلب باشد، و ضلالت هم با لازمه اش، یعنی قساوت قلب از ذکر خدا، تعریف شده است.[8]
اللَّـهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّـهِ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّـهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٢٣﴾
خدا زیباترین سخن را به صورت کتابی که [آیاتش] همانند یکدیگر و با هم سازگار است نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان خشیت دارند، پوست بدنشان از آن به لرزه می افتد. سپس پوست شان و دلشان به یاد خدا نرم و آرام میگردد. این است هدایت الهی که هرکس را که بخواهد با آن هدایت میکند، و هر کس را که خدا گمراه کند، راهنمایی برای او نخواهد بود. (23)
در آیات گذشته سخن از بندگانی در میان بود که، مطالب را می شنودند و بهترین آنها را برمی گزینند، و نیز سخن از شرح صدر و سینه های گشاده ای آمد که آماده ی پذیرش کلام حق است. این آیه هم به طور اجمال (مختصر) هدایت را بیان میکند، هرچند که این آیه بیان قرآن و تعریف آن نیز هست. لذا، میفرماید: قرآن بهترین سخن است، چون مشتمل بر حق محض است، حقی که باطل به آن رخنه نمیکند، نه در عصر نزولش، و نه بعد از آن. سپس اضافه میکند که آیات و قسمتهای مختلف قرآن شبیه یکدیگرند، و هیچ آیه ای با آیه دیگر اختلاف و ضدیتی ندارد، اختلافی که یکدیگر را نفی و دفع کنند، و آیات قرآن همدیگر را شرح و بیان میکنند. کسانی که خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده میکنند، اگر در چنین وضعیتی کلام خدا را بشنوند، متوجه ساحت عظمت و کبریایی او گشته، ترس و لرزه بر اندام شان احاطه مییابد، و پوست بدنهایشان شروع به جمع شدن میکند، سپس بار دیگر پوست بدنشان نرم میشود، و دلهایشان آرام میگیرد، چون به یاد خدا میافتند، و با همان یاد خدا آرامش مییابند. چنین حالتی که به خاشعان دست میدهد، خود هدایت خداست، و این تعریف دیگری است برای هدایت از طریق لازمه ی آن. امّا هدایت خدا مخصوص بندگانی است که استعداد خود را برای پذیرش حق از دست نداده، به فسق و ظلم که مانع هدایتند، سرگرم نشده باشند. پس هدایت همه اش از خداست، چه با واسطه، و توسط انبیا و اولیا، و چه بدون واسطه، پس اگر کسی مشمول این هدایت نشود و گمراه بماند، دیگر هادی دیگری برای او نخواهد بود، چون هدایت کردن فقط کار خداست، بنابراین؛ هرکس را خدا گمراه سازد، هادی و راهنمایی پیدا نخواهد کرد.[9]
أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ﴿٢٤﴾
پس آیا آن کس که در روز قیامت با صورت خود آن عذاب سخت را دفع میکند؟ و به ستمگران گفته میشود: آنچه را که دست آوردتان است بچشید. (24)
آیه شریفه مقایسه ایست بین اهل ضلالت و اهل هدایت. میفرماید: آیا کسی که تلاش میکند با صورت خود عذاب را از خویش دفع کند، مثل کسی است که اصلا عذابی به او نمیرسد؟ امّا چرا صورت؟ چون گمراهان در قیامت دست هایشان به گردنهایشان بسته شده، و با دست هایشان نمیتوانند آتش جهنم را از خود دور کنند؛ امّا اهل هدایت در آن روز در نهایت امنیت به سر میبرند، و هرگز آتش دوزخ به آنها نمیرسد، آیا با این حال این دو طایفه مانند هم هستند؟ فرشتگان دوزخ در آن روز به ظالمان میگویند: بچشید آنچه را به دست آورده اید. جالب است که نمیگویند کیفر اعمالتان را بچشید؛ بلکه میگویند: اعمالتان را بچشید، و این دلالت بر تجسم اعمال دارد، اعمالی که منشأ آن ظلم و ستمکاری بود.[10]
كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٢٥﴾ فَأَذَاقَهُمُ اللَّـهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿٢٦﴾
کسانی که پیش از آنان بودند نیز تکذیب کردند، پس از آنجا که گمان نمیکردند عذاب به سراغ شان آمد. (25) پس خدا در زندگی دنیا رسوایی را به آنان چشانید، و قطعا عذاب آخرت بزرگتر است، اگر میدانستند. (26)
یعنی قبل از این مردم، اقوامی دیگر آیات خدا را تکذیب کردند، و عذاب به سویشان آمد، آن هم از جهتی که هیچ احتمالش را نمیدادند، یعنی عذابشان ناگهانی و غافلگیرانه بود، و این بدترین و دردناکترین عذاب است. در این آیه و آیه بعدش بیان عذاب خزی است، که بعضی از کفار بدان مبتلا میشوند، تا مایه عبرت دیگران شوند. کلمه (خزی) به معنای ذلت و خواری است، و خدا به کفار این قسم عذاب را به رنگهای مختلف چشانید، گاهی به وسیله غرق شدن، و گاهی به فرو رفتن به زمین، گاهی با صیحه ی آسمانی، و گاهی با زلزله، و مسخ شدن، و یا کشتار دسته جمعی.[11]
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَـٰذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿٢٧﴾ قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿٢٨﴾
و به راستی در این قرآن برای مردم از هرگونه مثلی آوردیم، باشدکه آنان پند گیرند.(27) قرآنی عربی که هیچ کژی در آن نیست. باشد که آنها راه تقوا پویند. (28)
آیه به جامعیت قرآن اشاره میفرماید که از هر نوع مثلی، چیزی در آنست خواه از سرگذشت ستمگران، و خواه از اسرار خلقت و نظام آفرینش، و خواه از احکام و قوانین و… بلکه مردم متنبه و متذکر شوند و عبرت گیرند، و از راه خطا به راه مستقیم بازگردند. سپس قرآن را مدح میکند که هم فصیح و شیرین و جذاب است، و هم این که هیچگونه انحراف و تضاد و تناقضی در آن نیست. هدف از نزول چنین کتابی این است که شاید مردم پس از متذکر شدن به حقایق آن، پرهیزگار گردند.[12]
ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّـهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٢٩﴾
خدا مردی را مثل زده است که مملوک شریکانی بدخو و ناسازگار است، و مردی است که تنها تسلیم یک نفر است. آیا این دو در مثل یکسانند؟ حمد مخصوص خداست ولی بیشترشان نمیدانند. (29)
در واقع آیه شریفه برای مقایسه یک مشرک و یک موحد این مثال را میزند: مشرکی که ارباب و خدایان متعدد و مختلف را میپرستد، که همه در شخص وی شریکند، و بر سر او با هم مشاجره دارند، این خدا او را دستور میدهد کاری را انجام دهد، آن خدای دیگر از آن عمل نهی اش میکند، و هر یک از خدایان میخواهند که مشرک نامبرده بنده ی خصوصی او باشد، و تنها او را خدمت کند. امّا شخص موحدی که خالص در اختیار یک معبود است، و هیچ کس با آن معبود در وی مشارکت ندارد، در نتیجه موحد تنها او را بر طبق اراده اش خدمت میکند، بدون این که کسی با خدا بر سر او منازعه داشته باشد، آیا این دو شخص یکسان هستند؟ بدیهی است که وضع موحد بهتر است، چراکه خط و برنامه اش مشخص است، و گرفتار تردید و سرگردانی نمیشود، چون فقط تحت ولایت و پرستش یک خداست. سپس میفرماید: (الحمدلله) یعنی حمد و سپاس مخصوص اوست، بدان جهت که بندگی کردن برای او بهتر است از بندگی کردن برای غیر او؛ امّا بیشتر مردم مزیت و برتری پرستش خدای واحد را بر پرستش غیر خدا را نمیدانند، با این که این مزیت برای کسی که کمترین بصیرتی داشته باشد، کاملا روشن است.[13]
إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ﴿٣٠﴾ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِندَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ ﴿٣١﴾
قطعا تو خواهی مُرد، و آنها نیز خواهند مُرد (30) سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مجادله خواهید کرد. (31)
یعنی عاقبت تو و عاقبت ایشان، هر دو مُردن است، و سپس شما همگی (رسول خدا و مؤمنان و مشرکان) در روز قیامت بعد از آن که نزد پروردگارتان حاضر شدید، بگو مگویی خواهید کرد. در سوره «فرقان /30» گوشه ای از این مخاصمه، یعنی کلام رسول خدا (ص) علیه دشمنانش را حکایت میکند میفرماید: (قال رسول الله یا ربِّ انّ قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا، رسول میگوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را متروک گذاشتند). کلمه (اختصام) به معنای این است که هر یک از دو طرف دعوا، کلام طرف دیگر را ردّ میکند.[14]
[1]– نمونه، ج19، ص407
[2] – المیزان، ج17، ص396
[3]– الميزان، ج17، ص398-397
[5] – نمونه، ج19، ص414-413
[6] – سلسه جلسات تفسير آیت الله جوادی آملی، آدرس: www.safagna.com/persian، (20 / 7 / 1393)
[7] – نمونه، ج19، ص424
[8]– المیزان، ج17، ص406-405
[9] – الميزان، ج17، ص408-406
[10] – نمونه، ج19، ص437-436
[11] – الميزان، ج17ن ص410
[12] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص1011
[13] – الميزان، ج17، ص411-410
[14] – همان، ج17، ص412-411