بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
الم ﴿١﴾ تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٢﴾
الف، لام، میم (1) فرو فرستادن این کتاب، که هیچ شکی در آن نیست از طرف پروردگار جهانیان است. (2)
این آیه در واقع پاسخ به دو سؤال است، گویی نخست از محتوای این کتاب آسمانی سؤال شده، در پاسخ می گوید: محتوای آن حق است و جای کمترین شک و تردید نیست، سپس سؤال از ابداع کننده آن به میان می آید، در پاسخ می گوید: این کتاب از سوی رب العالمین است.[1] در جمله: (من رب العالمین) این نکته به کار رفته، و به خواننده می فهماند که در این سوره از وحدانیت خدا و معادی که وثنیت بت پرست منکر آنست گفتگو شده، چون وثنی ها قایل به وجودی به نام رب العالمین نیستند، برای هر عالمی ربّی قایلند، و ربّ همه آن ربّها را خدا می دانند، و (خدا منزه و بزرگتر از آنست از آنچه اینان میگویند، و بسیار هم بزرگتر).[2]
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۚ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿٣﴾
آیا می گویند: آن را به دروغ ساخته است؟ بلکه آن حق است و ازجانب پروردگار توست، تا مردمی را که پیش از تو بیم دهنده ای برایشان نیامده هشدار دهی، امیدکه هدایت یابند. (3)
آیه شریفه به تهمتی که بارها مشرکان و منافقان بی ایمان به این کتاب بزرگ آسمانی بسته بودند اشاره می کند، و می فرماید: آنها می گویند: محمد (ص) اینها را به دروغ بر خدا افترا بسته است و از ناحیه خدا نیست، امّا باید بدانند که این افترا نیست، بلکه سخن حقی است از سوی پروردگارت، و دلیل حقانیت آن در خود آن آشکار و نمایان است. هدف از نزول قرآن اینست که قومی را انذار کنی که پیش از تو انذار کننده ای که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطی گسترده آشکار سازد، نداشته اند، شاید هدایت شوند. اگر فرمود: شاید هدایت شوند، برای اینست که قرآن زمینه ساز هدایت است، ولی تصمیم گیری نهایی به هر حال با خود انسان است. باید توجه داشت که گرچه دعوت پیامبر (ص) هم بشارت است و هم انذار و پیامبر (ص) بیش از آن چه نذیر است، بشیر است، ولی در برابر قومی گمراه و لجوج باید بیشتر روی انذار تکیه کرد.[3]
اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۖ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ ۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ ﴿٤﴾
خدا کسی است که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است در شش روز آفرید، آنگاه بر عرش قرار گرفت، برای شما غیر از او سرپرست و شفیعی نیست، پس آیا پند نمی گیرید؟ (4)
تعبیر به «استوای در عرش» کنایه از مقام تدبیر موجودات، و به نظام در آوردن آنهاست، نظامی عام و پیوسته، که حاکم بر همه آنها باشد، به همین دلیل در اغلب موارد به دنبالش یکی از تدبیرها را به عنوان نمونه ذکر کرده، مانند: [ثم استوی علی العرش یعلم ما یلج فی الارض، سپس بر عرش مستولی گشت، او می داند چه چیزها در زمین فرو میرود، (حدید/4)]. اگر بعد از خلقت آسمانها و زمین مسأله استوا بر عرش را ذکر کرد، برای این است که بت پرستان منکر خالق بودن خدا نیستند، بلکه میگویند: تدبیر عالم که همان ربوبیت بوده باشد کار خدایان ماست، در نتیجه الوهیت یعنی استحقاق پرستش نیز مختص به آن خدایان است، و برای خدا تنها این می ماند که ربّ آن ارباب و معبود آن معبودان است. پس آیه می فهماند که خلقت و تدبیر کار یکنفر است و برای همین بلافاصله به موضوع ولایت و شفاعت اشاره می کند که از شؤون تدبیر است. کلمه «ولیّ» به معنای کسی است که تدبیر چیزی را به عهده داشته باشد، یعنی همه ی امور مخلوقات تحت تدبیر خدا هستند و کسی در این کار شریک او نیست. امّا شفیع به معنای کسی است که چیز ناقص را با اضافه کردن چیز دیگر تکمیل کند، مثلا هر یک از ابر و باران و آفتاب و سایه، و امثال آن شفیع روییدنی ها هستند، چون همدیگر را کامل کرده تا در نهایت گیاهی بروید. حال وقتی پدید آورنده این اسباب خداست، پس شفیع واقعی خداست. به بیانی دیگر، اگر به اسمای خدا که واسطه ی بین خدا و مخلوقاتش هستند، توجه کنیم متوجه می شویم اسمای خدا دارای سلسله مراتب است و بعضی در ذیل بعضی دیگر قرار می گیرند، مثلا خدای تعالی بدان جهت که شافی و معافی و رؤوف و رحیم است بیماران را شفا میدهد، حال چون اسم شافی اخص از اسم رؤوف و رحیم است، و تنها او مربوط به شفای بیماران است، به همین جهت اسم شافی بین مریض و اسم رؤوف و رحیم واسطه میشود، و با وساطت اسم شافی ، اثر رحمت در بیمار تکمیل میگردد، پس خدا هر فیضی را که به خلق می رساند، به وساطت یکی از اسمای حسنایش می رساند، و در نتیجه خدا با بعضی از اسمای خود نزد بعضی دیگر شفیع می شود، هم چنان که خود ما همه روزه پناه میبریم به رحمت او از غضبش، یا پناه میبریم به فضلش از عدلش. پس وقتی گفته میشود خدا شفیع میشود یعنی نزد خودش شفیع می شود، نه نزد غیر خودش. در پایان می فرماید: تا کی می خواهند متذکر نشوند، و نفهمند که ملک و تدبیر هر دو از خدای سبحان است، و او یگانه معبود به حق است و غیر از او ولی و شفیعی ندارند.[4] قابل توجه: این جریان آفرینش آسمانها و زمین و بین آن دو که در شش روز مطرح شد، یعنی در شش دوره، که دو دوره برای خلق آسمانها، و دو دوره برای زمین، و قهرا دو دوره هم برای بین آسمانها و زمین بوده، که خدا میداند شاید هر دوره ای میلیاردها سال طول کشیده.[5]
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿٥﴾
امور را از آسمان به سوی زمین تدبیر می کند، سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما می شمرید، به سوی او بالا میرود. (5)
بعد از آن که خداوند به آفرینش شش دوره ای آسمانها و زمین و ما بین آن دو اشاره فرمود، در اینجا سخن از پرورش است که چگونه می پروراند، فرمود: یکی این که تدبیر امور (کارها) از آسمان شروع می شود، دیگر این که در زمین می ماند و زمین و اهل زمین را می پروراند، و در پایان بازگشتش هم عروج به سوی خداست، در روزی که اندازه آن هزار سال است به حساب و شمارش شما. خدا امور را از آسمان تنزّل می دهد، یعنی نقشه و مهندسی اینها در مخازن بالاتر ترسیم می شود، بعد تنزّل پیدا میکند، در سوره مبارکه ی حجر می فرماید: [إن مِن شیءٍ الّا عندنا خزائنه و ما ننزّله الّا بقدر معلوم، و خزاین همه چیز، تنها نزد ماست، ولی ما جز به اندازه معین آن را نازل نمی کنیم. (حجر/21)]. منظور از آسمان در (یدبّر الامر من السماء)، قهراً منظور از سماء، این آسمان ظاهر نخواهد بود بلکه مخازنی از مخازن الهی است که آن مخزن به روی کفار گشوده نمی شود، این که فرمود: (لا تفتح لهم ابواب السماء)، پس معلوم می شود که منظور، این آسمانی که مخزن امور غیبی است، وگرنه این آسمان ظاهری که مورد رفت و آمد بسیاری از کافران است. سپس همین امور آسمانی که به زمین تنزل کرده است، به سوی الله بازگشت می کنند، چون میفرماید: [ألا إلی الله تصیر الامور، آگاه باشید که همه امور به سوی خدا برمی گردد (شوری/53)]، در روزی که به اندازه هزار سالی است که شما می شمارید. و اگر در سوره معارج مقدار آن را پنجاه هزار سال خوانده، چون روز قیامت پنجاه موقف بازرسی دارد که هر موقف هزار سال طول می کشد. از وجود مبارک پیامبر (ص) سؤال شد: چه روز طولانی است! حضرت فرمود: قسم به ذات خدایی که جانم در دست اوست، این پنجاه هزار سال برای مؤمن کوتاه تر از خواندن یک نماز واجب است.[6]
ذَٰلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿٦﴾
او دانای نهان و آشکار است، شکست ناپذیر مهربان است. (6)
بعد می فرماید: این که ذات اقدس الهی می آفریند و می پروراند، هم از مخزن غیب تنزل می دهد، هم در زمین نگهداری میکند، و هم مسیر اینها را به طرف خود در روزی که هزار سال است تدبیر میکند، این سه کار را انجام میدهد، برای این که: 1) او عالم غیب است، یعنی امور را از مخزن غیب مهندسی میکند، 2) عالم الشهادة است، امور در صحنه زمین اجرا می شود، 3) عزیز و نفوذناپذیر است،درتمام کارها کارآمد است و هیچ آسیبی نمی بیند، 4) رحیم و مهربان است.[7]
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ﴿٧﴾ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ ﴿٨﴾
همان کسی که همه چیز را نیکو آفرید، و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. (7) سپس نسل او را از چکیده ی آبی حقیر مقرر کرد. (8)
موجود حسن، موجودی است که اجزایش نسبت به هم و نسبت به هدف و غایتی که برای آن خلق شده، سازگار باشد. اگر در موجودات مختلف دقت شود معلوم میشود که همه دارای اجزایی هستند که لازمه کمال و سعادت آنهاست، و به نحو خیره کننده ای بین این اجزا هماهنگی و سازگاری وجود دارد، به طوری که بهتر از آن قابل تصور نیست.[8] پس هیچ موجودی بدان جهت که موجود و مخلوق است متصف به بدی نیست، چون خدای تعالی خلقت هر موجودی را نیکو خوانده. امّا مراد به انسان، نوع آدمی است، می خواهد بفرماید: مبدأ خلقت انسان همان اولین فردی است که ازگل خلق شده، نه فرد فرد انسانها، که از آبی بی مقدار خلق شده اند، چون فرزندانش از راه تناسل و تولد از پدر و مادر پدید آمدند. با توجه به آیه بعد که می فرماید: سپس نسل او را از آبی بی مقدار خلق کرد.[9]
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ ۖ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۚ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ ﴿٩﴾
آنگاه او را تنظیم کرد، و از روح خویش در او دمید، و برای شما شنوایی و چشم ها و دلها قرار داد، اندکی سپاس میگزارید. (9)
می فرماید: ما او را به صورت مجسمه سازی خلق نکردیم، او را مستوی الخلقه خلق کردیم، یعنی تمام ساختار درونی او، دستگاه گوارش او، قلب و مغز و ریه و روده و …. او را آفریدیم، و این مراحل را هم به سرعت گذراندیم، اگر چیزی بخواهد از جمادی به انسانی برسد باید دوران نبات را، دوران حیوان را طی کند، آن را با سرعت طی کند، این طی سریع را در سوره مبارکه مؤمنون فرمود: این نطفه را علقه کردیم، علقه را مضغه کردیم، مضغه را عظام کردیم، پس استخوانها را با گوشت پوشاندیم، همه این کارها را کردیم، منتها سریع انجام شد. سپس خدا از روحی شریف که منسوب به خودش بود در او دمید. بعد درباره همین انسان دو بیان شفاف دارد فرمود: این از علوم بیرونی تهی بود، یعنی روزی که به دنیا آمده از علوم هیچ خبری نداشت، برای این که عالم بشوید برای شما گوش و چشم و دلها قرار داد، حال اگر اینها را به جا مصرف کنید که شکر عملی است، و حمد خدا را بجا بیاورید که شکر لسانی است، اما بسیاری از افراد حق شناسی نمی کنند.[10]
وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ ۚ بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ ﴿١٠﴾
و گفتند: آیا وقتی در زمین ناپدید شدیم، درآفرینش تازه ای خواهیم شد؟ بلکه آنها به لقای پروردگارشان کافرند. (10)
کفار می گویند: آیا وقتی مردیم، و اجزای بدنمان متلاشی گشته، و خاکش در زمین گم شد، به طوری که اجزای بدنمان از یکدیگر تمیز داده نشد، و چیزی از ما نماند که دوباره خلق شویم، آیا دوباره خلق میشویم؟ و به همان صورت اول که داشتیم برمیگردیم؟ در اینجا خدای سبحان می فرماید: کفار منکر خلقت جدید و قدرت ما بر آن نیستند، بلکه تنها علت این انکارشان این است که رجوع به سوی ما و لقای ما را منکرند، یعنی نمی خواهند به حضور خدای سبحان بیایند، تا آزادی عمل پیدا کنند و هر چه می خواهند انجام دهند.[11]
قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ ﴿١١﴾
بگو: فرشته مرگ که بر شما گمارده شد، جانتان را می ستاند، آنگاه به سوی پروردگارتان بازگردانده می شوید. (11)
خدای تعالی به رسول گرامی خود دستور داده که در پاسخ منکران معاد به ایشان بگو: که حقیقت مرگ بطلان و نابود شدن انسان نیست، و شما انسانها در زمین گم نمی شوید، بلکه ملک الموت شما را بدون این که چیزی از شما کم شود، بلکه به طور کامل می گیرد، ( توفی گرفتن به طور کامل را می رساند)، و شما را از بدن هایتان بیرون می کشد، به این معنا که علاقه شما را از بدن هایتان قطع میکند. و چون تمام حقیقت شما ارواح شماست، پس شما یعنی همان کسی که کلمه (شما) خطاب به ایشان است، بعد از مردن هم محفوظ و زنده اید، و چیزی از شما گم نمی شود، آنچه گم می شود و از حالی به حالی تغییر می یابد، و از اول خلقتش دائما در تحول و دستخوش تغییر بود، بدن های شما بود، نه شما، شما بعد از مردن بدنها محفوظ می مانید، تا روزی که اجازه بازگشت به بدن یافته، به سوی پروردگارتان برای حساب و جزاء برگردید.[12]
وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ ﴿١٢﴾
و اگر می دیدی هنگامی که مجرمان در پیشگاه پروردگارشان سرها را به زیر افکنده، پروردگارا! دیدیم و شنیدیم، پس ما را بازگردان تا کار شایسته کنیم، که اینک ما به یقین رسیده ایم. (12)
می فرماید: چه می شد که همین مجرمین منکر لقاء الله را می دیدی، که چگونه سرها را نزد پروردگارشان به زیر افکنده، و خواری و ذلت از هر سو احاطه شان کرده، و به آنچه امروز منکرش هستند اعتراف می کنند، و می گویند: پروردگارا! با دو چشم خود دیدیم، و با دو گوشمان حق را شنیدیم، و تسلیم شدیم، پس ما را برگردان تا عمل صالح انجام دهیم، چون ما دارای ایمان و یقین شده ایم، ولی هرگز برنخواهند گشت. قابل توجه این که: تنها سرمایه نجاتبخش در قیامت عمل صالح همراه با ایمان و یقین است. [13]
وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَـٰكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿١٣﴾
و اگر می خواستیم، به هر کسی هدایتش را می دادیم، لیکن این سخن از جانب من حتمی شده است که به یقین جهنم را از همه جنیّان و آدمیان آکنده سازم. (13)
اگر می خواستیم به هر کس چه مؤمن و چه کافر هدایتش را ارزانی می داشتیم. یعنی همان طور که مؤمنین با اختیار و اراده خود دارای هدایت شدند، کافران را نیز مانند مؤمنین هدایت میکردیم، بعد از امتناع ابلیس از سجده بر آدم، و سوگندش برای این که همگی را گمراه کند، مگر بعضی از بندگان که مخلصند، یک حکمی را به طور حتم مقرر کردم که، جهنم را از پیروان ابلیس، خواه جنّ باشد، خواه انسان، پر کنم و در عذاب جاودانه درآورم. پس اگر خدا هدایت شان نمیکند به خاطر فسق و ظلم و خروجشان از عبودیت پروردگارشان میباشد.[14]
فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَـٰذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ ۖ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿١٤﴾
پس به سبب آن که دیدار این روزتان را از یاد بردید، بچشید، ما نیز شما را از یاد برده ایم، و بچشید عذاب همیشگی را به خاطر اعمالی که انجام می دادید. (14)
وقتی حکم حتمی خدا چنین است که پیروان ابلیس عذاب را بچشند، پس شما نیز عذاب را بچشید، به خاطر این که به لقای چنین روزی بی اعتنایی کردید، آنقدر که حتی آن را انکار نمودید و عمل صالحی انجام ندادید، که در امروز پاداش نیکی بگیرید، به همین دلیل ما نیز امروز به آنچه برای شما مهم است یعنی به سعادت و نجات شما بی اعتناییم. پس بچشید عذاب دائمی را به خاطر همان اعمال زشتی که می کردید.[15]
إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ۩ ﴿١٥﴾ {سجده واجب}
تنها کسانی به آیات ما می گروند که چون آن را به ایشان یادآوری کنند، به حال سجده می افتند، و به ستایش پروردگارشان تسبیح میگویند و آنها بزرگی نمی فروشند. (15)
بعد از آن که مقداری درباره کفار و منکرین معاد سخن گفت، که اینان در دنیا از ایمان و عمل صالح استکبار می ورزند، اینک در این فصل از آیات شروع میکند به بیان خصوصیات افرادی که به پروردگار خود ایمان دارند، و در برابر حق خاضعند، وقتی حق را به یادشان بیاورند، و پند و اندرزشان دهند، دلهاشان در برابر آن خاضع میشوند. لذا علامت آمادگی برای ایمان حقیقی را چنین بیان می فرماید: که نسبت به مقام ربوبیت پروردگارشان تذلل دارند، و از خضوع در برابر آن مقام و تسبیح و حمد او استکبار نمیورزند، یعنی وقتی به آیات پروردگارشان که دلالت بر وحدانیت او در ربوبیت و الوهیت دارد تذکر داده میشوند، و هم چنین لوازم ربوبیت او را که همان مسأله معاد و دعوت نبوت به سوی ایمان و عمل صالح است به یادشان بیاورند، بیاختیار به زمین میافتند، و به حالت سجده برای خدا در می آیند تا تذلل و بیچارگی خود را اظهار کنند، و او را توأم با ثنای جمیل از هر نقصی منزه میدارند، در حالی که تکبر نمی کنند.[16]
تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿١٦﴾
از بسترهای خواب پهلو تهی میکنند و پروردگارشان را با خوف و رجا میخوانند و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق میکنند. (16)
این آیه معرفی مؤمنین از نظر اعمال است، همچنان که آیه قبلی معرفی ایشان از نظر اوصاف بود. میفرماید: مؤمنین در دل شب، آن هنگامی که چشمها به خواب، و بدنها بیحرکت افتاده، خدا را میخوانند، اما نه تنها از خوف، تا نومیدی از رحمت خدا بر آنان مسلط شود، و نه تنها به طمع رحمت، تا از غضب و مکر خدا ایمن باشند، بلکه هم از ترس و هم به طمع او را میخوانند، که این شیوهی در دعا، ادب عبودیت را بیان میکند. و سپس یک عمل دیگری از مؤمنین را یاد آورشده، و آن این است که برای خدا و در راه او انفاق میکنند.[17]
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١٧﴾
پس هیچ کس نمی داند چه چیزی از روشنی چشم ها به پاداش آنچه انجام می دادند برایشان نهفته شده است. (17)
این جمله نتیجه اوصاف و اعمالی است که مؤمنین دارند، می فرماید: به خاطر آن اوصاف و اعمالی که دارند خداوند چنین ثوابی برایشان فراهم کرده، که هیچ نفسی از نفوس بشر نمی داند که خدا چه نعمتها که مایه روشنی دیده ی هر صاحب دیده ایست در قبال اعمال نیکی که در دنیا کرده اند پنهان نموده، و این ندانستن شان به خاطر این است که آن نعمت ها مافوق علم و تصور ایشان است.[18]
أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا ۚ لَّا يَسْتَوُونَ ﴿١٨﴾
پس آیا کسیکه مؤمن است مانند کسی است که نافرمان است ؟برابر نیستند. (18)
ایمان عبارت است از سکون و آرامشی که به واسطه علم به چیزی حاصل می گردد، که به دنبالش انسان را وادار به عمل میکند. اما فسق به معنای بیرون شدن است، و فاسق کسی است که از مسیر اطاعت و عبادت خدا خارج شده است. پس اگر مؤمن دارای علم و عمل است، فاسق فقط دارای علم است و برخلاف علمش عمل می کند. بدیهی است هرگز این دو مانند هم نیستند.[19]
أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَىٰ نُزُلًا بِمَاكَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿١٩﴾
امّا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، ایشان را برای پذیرایی، به خاطر آنچه انجام می دادند منزلگاه های بهشت است. (19)
تعبیر به «نُزُل» که معمولاً به چیزی گفته میشود که برای پذیرایی مهمان آماده میکنند، اشاره لطیفی است به این جهت که از مؤمنان در بهشت دایماً همچون میهمان پذیرایی می شود. تعبیر به «لهم جنات» میتواند اشاره به این نکته نیز باشد که خداوند باغهای بهشت را عاریتی به آنها نمی دهد، بلکه برای همیشه به آنها تملیک می کند، به گونه ای که هرگز احتمال زوال این نعمتها آرامش فکر آنها را بر هم نمی زند. در اینجا که می فرماید: ثواب و پاداش او در برابر اعمالی است که آنها انجام دادند، اشاره به این است که ایمان به تنهایی کافی نیست، بلکه باید انگیزه بر عمل باشد، ولی کفر به تنهایی برای عذاب کافی است هرچند عملی همراه آن نباشد.[20]
وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ ۖ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ ﴿٢٠﴾
و امّا کسانی که نافرمانی کردند، جایگاه شان آتش است، هر بار که بخواهند از آن بیرون بیایند به درون بازگردانده می شوند و به آنها گفته می شود، بچشید عذاب آتشی را که دروغش می پنداشتند. (20)
این که فرمود: آتش مأوای آنهاست، یعنی جاودانه در آتش باشند، و هر چه بخواهند از آن بیرون بیایند، دوباره به سوی آن برگردانده میشوند. از ادامه آیه فهمیده میشود که این فاسقان همان منکران معاد هستند، چون منکرین معاد را در داخل آتش، به خاطر شماتت اینگونه مورد خطاب قرار میدهند، و علتش این است که ایشان همواره در دنیا مؤمنین را شماتت میکردند، که چرا شما به قیامت ندیده ایمان دارید. [21]
وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَىٰ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿٢١﴾
و قطعا پیش از عذاب بزرگتر، از عذاب نزدیکتر به آنها می چشانیم، شاید که آنها بازگردند. (21)
میفرماید: سوگند می خورم که به زودی از عذاب ادنی (عذاب دنیا) یعنی عذاب نزدیکتر از عذاب قیامت، چیزی از قبیل قحطی، مرض، و جنگ و خونریزی و امثال آن به ایشان می چشانیم، شایدکه قبل از عذاب روز قیامت به سوی ما برگردند، و از شرک و لجبازی شان توبه کنند. بعضی از مفسران گفته اند: اگر عذاب دنیا را عذاب نزدیکتر خواند، و عذاب قیامت را بزرگتر، با این که جا داشت عذاب دنیا را در مقابل عذاب بزرگتر قیامت، عذاب کوچکتر بخواند، برای این بود که مقام، مقام تهدید و تخویف بود، و در چنین مقامی جا نداشت عذاب را کوچکتر بخواند، لذا آن را عذاب نزدیکتر خواند، و به همین علت عذاب قیامت را هم در مقابل عذاب نزدیکتر دنیا عذاب دورتر نخواند، چون با مقام تهدید مناسب نبود.[22]
وَمَنْأَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا ۚإِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ ﴿٢٢﴾
و کیست ظالم تر از آن کس که به آیات پروردگارش توجه داده شود و آنگاه از آن روی بگرداند؟ قطعا ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت. (22)
میفرماید: به این علت ایشان را عذاب میکنیم که مرتکب شدیدترین ظلم شدند، و آن ظلم این بود که از آیات ما روی برمیگرداندند، با این که تذکر داده میشدند، پس اینها مجرمند، و خدا از مجرمین انتقام خواهد گرفت.[23]
وَلَقَدْآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُن فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَائِهِ ۖ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿٢٣﴾وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا ۖ وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ ﴿٢٤﴾
و به راستی به موسی کتاب دادیم پس در دیدار با او تردید نکن و آن را راهنمای بنی اسراییل قرار دادیم. (23) و نظر به این که شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند از آنها پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند. (24)
می فرماید: ما همانطور که به تو کتاب دادیم، به موسای کلیم نیز کتاب دادیم، سرّ طرح موسای کلیم (ع) این است که اگر جریان حضرت عیسی (ع) را ذکر می فرمود، یهودیها نمی پذیرفتند، ولی مسیحی ها به جریان حضرت موسی و تورات موسی ایمان داشتند، لذا در جریان حضرت موسی این را یاد آوری فرمود که همه گروه ها را شامل بشود. فرمود: به او گفتیم در لقاء الله تردید نکن به تو هم می گوییم در لقاء الله تردید نکن تا جامعه ایمانی آنها و شما همه بدانید که در لقاء الله تردیدی نیست، گرچه عده ای به لقای پروردگارشان کافرند. سپس فرمود: آن کتابی را که ما به موسای کلیم دادیم آن را هدایت بنی اسراییل قرار دادیم، قرآن را هم هدایت امت اسلامی قرار دادیم. یهودی ها دو گروه بودند، عده ای ایمان نیاوردند، اما عده ای جزء خواص اهل کتاب بودند که اینها ایمان آوردند، و صبر لازم را در هر سه مورد صبر ( صبر در معصیت، در مصیبت، و در اطاعت خدا)، حفظ کردند، و به مقام یقین رسیدند، اینها در اثر ملکه صبر، و در اثر ملکه یقین به آیات الهی، جزء هادیان امت شدند، که مردم را به امر ما هدایت میکنند.[24]
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿٢٥﴾
البته پروردگار تو خودش روز قیامت در آنچه اختلاف میکردند، میان شان داوری خواهد نمود. (25)
بنی اسراییل، همچون سایر امم، بعد از این پیشوایان و امامان راستین باز دست به اختلاف زدند، و هر یک راهی جدای از دیگری در پیش گرفتند، و منشأ تفرقه در میان مردم شدند،[25] آنها بعد از این که حق برایشان روشن شد در دین اختلاف کردند، همچنان که فرموده: [پس اختلاف نکردند مگر بعد از آن که حق برایشان روشن گردید، فقط علت اختلاف این بود که میخواستند باطل خود را به زور در جای حق به خرج دهند. (جاثیه/17)]، لذا خدای سبحان میفرماید: روز قیامت بین حق و باطل، و محق و مبطل داوری خواهد کرد.[26]
أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ ۖ أَفَلَا يَسْمَعُونَ ﴿٢٦﴾
آیا آنها را راه ننمود که چه بسیار نسل ها را پیش از آنها نابود کردیم که در خانه های آنها راه میروند؟ قطعا در این عبرتهاست. آیا نمی شنوند. (26)
آیا همین برای هدایت آنها کافی نیست که افراد زیادی از مردمی که در قرون پیش ار آنها زندگی داشتند، هلاک کردیم در حالی که اینها بر روی منازل ویران شده آنها راه می روند؟ یعنی آیا سرانجام کفر و لجاجت آنها که دچار شدن به عذاب الهی است، برای آنها بیدار کننده نیست، و آیا کاخهای ویران شده فریاد نمی زنند که نتیجه کفر و آلودگی چیست؟ اما گویی گوش شنوایی وجود ندارد، تا از این نشانه های قهر و عظمت الهی درس عبرت بگیرند؟[27]
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ ۖ أَفَلَا يُبْصِرُونَ ﴿٢٧﴾
آیا ننگریستند که ما باران را به سوی زمین بایر می رانیم و بدان کشتزاری را برمی آوریم که دام هایشان و خودشان از آن میخورند؟ آیا نمی بینند؟ (27)
این آیه یکی دیگر از آیات خدای سبحان را یاد می آورد، که بر حسن تدبیر او نسبت به موجودات و مخصوصا موجودات زنده از قبیل چهارپایان و انسان دلالت دارد، و مراد به «سوق آب به سوی زمین خالی از گیاه»، راندن ابرهای حامل باران به سوی آن سرزمین است. پس از آمدن باران از ابر، و زنده شدن زمین، و خارج شدن گیاه از آن، غذای انسان و چهارپایان تأمین می شود، چهارپایانی که خداوند آنها را رام انسانها کرده، تا برای رسیدن به مقاصد خود تربیت شان کند. در آیه قبل فرمود: آیا سرگذشت هلاکت امتهای گذشته را نمی شنوید، اگر میفرماید: چرا نمی شنوید، چون علم به هلاکت اقوام گذشته از راه شنیدن تاریخ و اخبار گذشتگان است، که به وسیله گوش حاصل میشود. اما در این آیه میفرماید: چرا نمی بینید، چون علم به راندن ابرها، و زنده شدن زمین های بایر، و تغذی انسان و حیوانات از راه دیدن به دست می آید.[28]
وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْفَتْحُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٨﴾ قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ ﴿٢٩﴾
و میگویند: این پیروزی کی خواهد بود اگر راست میگویید. (28) بگو: روز فتح، ایمان کسانی که کافر شدند سودی نمیدهد و مهلت داده نمیشوند. (29)
از آنجا که آیات گذشته مجرمان را تهدید به انتقام، و مؤمنان را بشارت به امامت و پیشوایی و پیروزی میداد، در اینجا کفار از روی غرور و نخوت این سؤال را مطرح میکنند که این وعده ها و وعیدها کی عملی خواهد شد؟ اما قرآن پاسخ میدهد: اگر منظورتان این است که صدق وعده های الهی را که از زبان پیامبر شنیده اید، ببینید و ایمان بیاورید، آن روز دیگر دیر شده است، و ایمان برای شما هیچ فایده ای ندارد. پس منظور از یوم الفتح، روز نزول عذاب استیصال است، یعنی عذابی که کفار را ریشه کن میسازد، و مجال ایمان به آنها نمیدهد، و به تعبیر دیگر عذاب استیصال نوعی عذاب دنیوی است نه عذاب آخرت و نه عذابهای معمولی دنیا که بعد از اتمام حجت کامل به زندگی اقوام گنهکار خاتمه میدهد.[29]
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانتَظِرْ إِنَّهُم مُّنتَظِرُونَ ﴿٣٠﴾
پس، از ایشان روی برتاب و منتظر باش که آنها نیز در انتظارند. (30)
در این جمله به رسول خدا (ص) امر میکند به این که از کفار روبگرداند، و منتظر فتح و پیروزی دنیوی باشد، چون کفار منتظر مرگ و یا کشته شدن رسول خدا (ص) بودند، و سخن کوتاه منتظر بودند دعوت حقه اش به آخر نرسد، و نیمه کاره از بین برود، لذا خدای تعالی میفرماید: همچنان که آنها منتظرند، تو هم منتظر باش، تا خدا حق را بر باطل، و محق را بر مبطل غلبه دهد.[30]
1-تفسیر سوره سجده، آیت الله جوادی آملی، جلسه 1 ، (20/12/91)، آدرس ، Portal. Esra.ir
1- تفسیر سوره سجده آیت الله جوادی آملی، جلسه 2، (21/ 12/ 91)،. آدرس Portal.esra.ir www
1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 895
1- تفسیر سوره سجده، آیت الله جوادی آملی، جلسه 2، (21/12/91)، آدرس www.portal.esra.ir
1- خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 897
1- تفسیر سوره سجده، آیت الله جوادی آملی، جلسه 6، 27 /12/1391، www. Portal. Esra. ir