بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.
وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا ﴿١﴾
سوگند به اسب های تیزپا که نفس نفس زنند. (١)
عادیات به معنای دویدن به سرعت است، و “ضبح” به معنی صداى نفس هاى تند و سريع اسب است كه هنگام دويدن از او به گوش مى رسد. پس می فرماید: سوگند به اسب هائى كه با سرعت به سوى ميدان جهاد پيش مى روند، و از آنجا كه جهاد امر مقدسى است اين حيوانات نيز در اين مسير مقدس آن چنان ارزش پيدا مى كنند كه شايسته است سوگند به آنها ياد شود.[1]
فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا ﴿٢﴾ فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا ﴿٣﴾ فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا ﴿٤﴾ فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا ﴿٥﴾
به آنها که با سم های خود جرقه ها افروزند. (٢) قسم به هجوم آوران در سپیده دم (٣) که بدان گردی برانگیزند. (۴) و ناگهان با آن بر قلب دشمن زنند (۵)
منظور اسب های مجاهدان است که چنان با سرعت به سوی ميدان نبرد حرکت مي کنند که از اثر برخورد سُم آنها با سنگ های بيابان جرقه ها برمی خيزد و تاريکی شب را می شکافد. اين مجاهدان وقتی به نزديکی منطقه ی دشمن می رسند، هنگام روشن شدن هوا، آنها را غافلگير ساخته و بر آنها هجوم می برند. آن چنان بر دشمن سريع هجوم می برند که، به سبب آن گرد و غبار را به هر سو پخش می کنند. چنان هجوم آنها غافلگيرانه و برق آسا بود که در چند لحظه صفوف دشمن را از هم شکافته و به قلب آنها هجوم بردند و جمعيت آنها را از هم متلاشی کردند.[2]
إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ ﴿٦﴾ وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ ﴿٧﴾
آری انسان در برابر پروردگارش ناسپاس است. (۶) و خود او بر اين معنا گواه است(7)
آیه با مردمی است که مسلمانان بر سرشان تاختند، و گويا منظور از کفر و ناسپاسی ايشان، کفران نعمت اسلام است، که از بزرگترين نعمت هایی است که خدا بر بشر انعام فرموده، و چه کفرانی بالاتر از اين که چنين نعمتی را که مايه ی پاکی زندگی دنيا و سعادت حيات ابدی است نپذيرند. و انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است، و خودش آگاه به کفرانگری خود هست، و می داند که کفران صفت نکوهیده ای است.[3]
وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ ﴿٨﴾
و او علاقه ی شديدی به مال دارد. (٨)
علت قدر ناشناسی انسان را بيان می کند که وقتی انسان نسبت به مال دنيا علاقه ی شديد پيدا کرد، همين علاقه شديد و افراطى او به مال و ثروت سبب بخل و ناسپاسى و كفران او مى شود. البته اطلاق کلمه ی خير به مال به خاطر اين است که مال در ذات خود چيز خوبی است و میتواند وسيله ی انواع خيرات گردد، ولی انسان ناسپاس و بخيل آن را از هدف اصليش باز داشته و در مسير خود خواهی و خود کامگی به کار می گيرد.[4]
أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ ﴿٩﴾ وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ ﴿١٠﴾
مگر نمی داند وقتی که خفتگان قبور برخیزند(٩) و آنچه در سينه هاست فاش گردد (10)
آيا انسان نمی داند که به خاطر کفران نعمت های پروردگارش عقوبت هایی دارد که به زودی به آن می رسد و با آن جزا داده مي شود؟ وقتی تمام آنچه در قبرهاست زنده می شوند و از قبرها بيرون می آیند. يعنی بعد از زنده شدن مرده ها، تمام نهفته های درونی آنها اعم از کفر، ايمان، اخلاص، کبر، غرور، تواضع و نيّات خير و شرّ آنها برملا مي گردد، تا معلوم شود که هر کس در باطن کافر است يا مؤمن، مطيع است يا نافرمان، تا بر طبق آن به جزای خود برسد.[5]
إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّخَبِيرٌ ﴿١١﴾
به تحقیق که آن روز پروردگارشان به آنها کاملا آگاه است. (١١)
تعبير به “يومئذ” و تكيه بر اين معنى كه خداوند در آن روز از اعمال و اسرار مكنون دلهاى آنها با خبر است، با اين كه مى دانيم خدا هميشه از اين مسائل آگاه مىباشد، به خاطر آن است كه آن روز، روز جزا است، و آنها را بر اعمال و عقائدشان جزا مى دهد. آری خداوند همیشه و در همه حال از اسرار درون و برون به طور کامل آگاه است، ولی اثر این آگاهی در قیامت و به هنگام پاداش و کیفر آشکارتر میگردد و این هشداری است به همه ی انسانها که اگر به راستی به آن ایمان داشته باشند، سدّ نیرومندی در میان آنان و گناهان ایجاد می کند. اعم از گناهان آشكار و پنهان، و گناهان برون و درون، و اثر تربيتى اين اعتقاد بر كسى پنهان نيست.[6]