بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿١﴾
بخوان به نام پروردگارت که آفرید. (١)
مراد از إقرء، امر به تلقی (گرفتن) آیاتی از قرآن است که فرشته وحی از ناحیه خدا به آنجناب وحی میکند، و در (اقرا باسم ربک) دستور می دهد بندگانش خواندن را به نام او آغاز کنند، هر چند که در جای دیگر دستور داده هر کاری را که می خواهند آغاز کنند، با بسم الله آغاز کنند، پس در حقیقت آیه مورد بحث دستور العمل است نظیر امر به گفتن ان شاء الله در آیه و (لا تقولن لشیء انی فاعل ذلک غدا الا ان یشاءالله). و در جمله “ربک الذی خلق” اشاره شده است به این که رب تو تنها و تنها آن کسی است که عالم آفریده، و این همان توحید ربوبیت است که اقتضا می کند عبادت را در او منحصر کنند، و این خود رد اعتقاد مشرکین است که می گفتند خدای سبحان تنها خلقت و ایجاد را به عهده دارد، و اما ربوبیت یعنی مالکیت و تدبیر عالم از آن مقربین درگاه او است، و خدای تعالی بعد از ایجاد عالم تدبیر امور آن را به عهده آنان گذاشت، که یا از جنس فرشتگانند، و یا از جنس جن، و یا افراد برجسته ای از انسان. در آیه مورد بحث اشاره کرده به اینکه خیر، چنین نیست، و تصریح کرده به اینکه ربوبیت هم مانند خلقت مخصوص خدای تعالی است.[۱]
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿٢﴾
انسان را از خون بسته ای آفرید. (٢)
“علق” در اصل به معنی چسبیدن به چیزی است و بنابراین، به خون بسته و همچنین به زالو که برای مکیدن خون به بدن میچسبد علق گفته اند، و از آنجا که نطفه بعد از گذراندن دوران نخستین را در عالم جنین، به شکل قطعه خون بسته چسبنده اى در مى آید که در ظاهر بسیار کم ارزش است، مبدأ آفرینش انسان را در این آیه همین موجود ناچیز مى شمرد، تا قدرت نمائى عظیم پروردگار روشن شود که از موجودى چنان بى ارزش مخلوقى چنین پر ارزش آفریده است. بعضی نیز علق را اشاره به نطفهی نر (اسپرم) میدانند که شباهت زیادی به زالو دارد، این موجود ذره بینی در آب نطفه شناور است و به سوی نطفهی زن در رحم پیش می رود و به آن می چسبد و از ترکیب آن دو، نطفهی کامل انسان به وجود می آید که این یکی از اعجازهای علمی قرآن است.[۲] پس انسان، تمام و کامل نمی شود، مگر به تدبیر پی در پی خدا که این چیزی جز خلقت پی در پی نیست. (پس ممکن نیست خلقت را از خدا و تدبیر را از غیر او بدانیم) پس خدای تعالی به همان دلیل که خالق انسان است، مدبر او نیز هست، در نتیجه انسان چاره ای جز این ندارد که خدای واحد را رب خود بگیرد.[۳]
اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿٣﴾
بخوان که پروردگارت از همه کریمتر است. (٣)
وقتی رسول (ص) فرمود: خواندن نمی دانم، جبرئیل گفت: پروردگار تو کسی است که عطایش فوق عطای دیگران است؛ زیرا دیگران اگر عطایی می کنند به خاطر استحقاق می کنند، امّا پروردگار تو بدون استحقاق عطا میکند، علاوه بر این، عطای دیگران هم عطای او است، و بالاخره هر عطایی به او منتهی می شود.[۴]
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴﴾ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿۵﴾
همان که به وسیلهی قلم آموخت (۴) به انسان آنچه را نمیدانست یاد داد.(۵)
آیه شریفه در صدد تقویت روح رسول خدا (ص) و از بین بردن اضطراب آن حضرت است، اضطرابی که از دستور قبلی به آنجناب دست داده بود، چون دستور خواندن به کسی که امی است، نه سواد خواندن دارد و نه نوشتن، اضطراب آور است، گویا فرموده: کتاب پروردگارت را بخوان، کتابی را که او به تو وحی میکند، و از این فرمان اضطراب و خوفی به خود راه مده، و چه جای ترسیدن است؟ در حالی که پروردگار اکرم تو آن کسی است که قرائت را به وسیله قلم به انسان آموخت؟ خب، وقتی سواد سواد دارها هم به وسیله قلم است که او آفریده، و در اختیارشان قرار داده، تا منویات خود را بنویسند، چرا نتواند قرائت کتاب خود را بدون وساطت قلم به تو تعلیم دهد؟ آن هم با اینکه به تو امر کرده که: بخوان اگر تو را توانای بر خواندن نکرده بود، هرگز امر به آن نمی کرد. بعد از جمله مورد بحث که خطابش به شخص رسول خدا (ص) است، نعمت تعلیم را عمومیت داده، می فرماید: “علم الانسان ما لم یعلم” به جنس انسان چیزهایی را که نمی دانست تعلیم داده، و این خود مزید تقویت است، و رسول خدا را بیشتر دلگرم و خرسند می سازد.[۵]
کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَىٰ ﴿۶﴾ أَن رَّآهُ اسْتَغْنَىٰ ﴿٧﴾
چنین نیست، به یقین آدمی طغیان می کند (۶)همین که خود را بی نیاز بیند.(٧)
این دو آیه رد رفتاری است که انسان در مقابل نعمتهای الهی از خود نشان میدهد، رفتاری که از خلال آیات قبل استفاده میشود، چون از آیات بر می آید که خدای تعالی نعمتهای بزرگی نظیر تعلیم به قلم و تعلیم از طریق وحی را به انسان داده، پس بر انسان واجب است شکر آن را به جای آورد، ولی او به جای شکر، کفران و طغیان میکند، و علت طغیانش این است که او خود را بی نیاز از پروردگار خود میداند و نعمتهای بیشمار او را کفران میکند و علت این انحراف آن است که انسان به خود و هوسهای نفسانی خود می پردازد و به اسباب ظاهری که تنها وسیلهی مقاصد اوست دل میبندد و به هیچ وجه خود را محتاج او نمیبیند، چون اگر خود را محتاج او میدید همین احتیاج وادارش میکرد که به یاد او بیفتد، و او را ولی نعمتهای خود بداند، و شکر نعمتهایش را به جای آورد، نتیجه این انحراف این است که در آخر خدا را به کلی فراموش کرده، سر به طغیان برمیدارد.[۶]
إِنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ الرُّجْعَىٰ ﴿٨﴾
به یقین بازگشت به سوی پروردگار تو است. (٨)
حالا که بازگشت همه بهسوی خداست و اوست که جزای اعمال را میدهد، پس جای آن نیست که انسان خود را بی نیاز شمرده و طغیان کند.[۷]
أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَىٰ ﴿٩﴾ عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ ﴿١٠﴾
آیا دیدی آن را که نهی می کرد؟ (٩) بنده ای را هنگامی که نماز کند (١٠)
مراد از عبدی که نماز میخواند به طوری که از آخر آیات برمی آید رسول خدا (ص) است، چون در آخر آیات آنجناب را از اطاعت آن شخص نهی نموده، امر به سجده اش و به نزدیک شدنش می فرماید. و بنا بر این فرض که سوره مورد بحث اولین سوره نازل شده از قرآن باشد، و نیز بنا بر اینکه از اول تا به آخر سوره یکباره نازل شده باشد، سیاق این آیات دلالت دارد بر اینکه رسول خدا (ص) قبل از نزول قرآن نماز می خوانده، و همین معنا دلالت دارد بر اینکه آنجناب قبل از رسیدنش به مقام رسالت با نزول قرآن، یعنی قبل از حادثه بعثت، از انبیا بوده، لذا می فرماید: مرا خبر ده از کسی که نهی میکرد بنده ای را که نماز میخواند، و خدا را عبادت میکرد و این شخص میداند که خدا عمل او را می بیند، و از حال او خبر دارد.[۸] ابوجهل از اطرافیانش سؤال کرد: آیا محمد (ص) در میان شما (برای سجده) صورت به خاک میگذارد؟ گفتند: آری، گفت: سوگند به آنچه ما به آن سوگند یاد میکنیم، اگر او را در چنین حالی ببینم، با پای خود گردن او را له میکنم، به او گفتند: ببین، او در آنجا مشغول نماز خواندن است ! ابو جهل حرکت کرد تا گردن پیامبر (ص) را زیر پاى خود بفشارد، ولى هنگامى که نزدیک آمد عقب نشینى کرده و با دستش گوئى چیزى را از خود دور مىکرد !، به او گفتند: این چه وضعى است در تو مى بینیم؟ گفت: ناگهان میان خودم و او خندقى از آتش دیدم و منظره وحشتناک و همچنین بال و پرهائى مشاهده کردم! در اینجا پیغمبر خدا (ص) فرمود: قسم به کسى که جانم در دست او است اگر به من نزدیک شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مىکردند و عضو عضو او را مىربودند.[۹]
أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَىٰ ﴿١١﴾ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ ﴿١٢﴾ أَرَأَیْتَ إِن کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ﴿١٣﴾ أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ ﴿١۴﴾
چه پنداری اگر او بر هدایت باشد (١١) یا به تقوا دستور دهد. (١٢) مگر ندانی که اگر تکذیب کند و پشت کند (١٣) آیا ندانسته است که یقینا خدا می بیند؟ (١۴)
به من بگو این طغیانگر چه حالی خواهد داشت، اگر این نمازگزار بر طریق هدایت باشد و مردم را به تقوا دستور دهد؟ آیا نهی کردن چنین شخصی سزاوار است؟ آیا مجازات آن طغیانگر جز آتش دوزخ میتواند باشد؟ به من بگو اگر این شخص طغیانگر که رهروان راه حق را از نماز و هدایت و تقوا باز میدارد، اگر تکذیب حق کند و از آن روی گرداند، چه سرنوشت دردناکی خواهد داشت؟ به یقین اگر انسان این را درک کند که عالم محضر خداست و چیزی از اعمال و نیّات آدمی از او پنهان نیست، برنامهی زندگی او به طور کلی تغییر پیدا خواهد کرد.[۱۰]
کَلَّا لَئِن لَّمْ یَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَهِ ﴿١۵﴾ نَاصِیَهٍ کَاذِبَهٍ خَاطِئَهٍ ﴿١۶﴾
حاشا که اگر دست برندارد موی پیشانیش را گرفته می کشانیمش (١۵) موی پیشانی دروغزن خطاکار را (۱۶)
مسأله آنطور نیست که او پنداشته، او نمی تواند چنین کاری کند، سوگند که اگر از این کار زشتش دست برندارد و همچنان بندهی ما را از نماز نهی کند، به طور قطع موی پیشانیش را به شدت خواهیم گرفت و به وضعی ذلت بار او را به سوی عذاب خواهیم کشاند، همان پیشانی که صاحبش دروغگو است و به خطا سخن میگوید و عمل میکند.[۱۱] گرفتن ناصیه (موی پیشانی) درجایی گفته میشود که بخواهند کسی را با ذلت وخواری به سوی بیگاری برند، زیرا دراین حالت، قدرت هرگونه حرکت از او سلب میشود، و چاره ای جزتسلیم ندارد.[۱۲]
فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ ﴿١٧﴾ سَنَدْعُ الزَّبَانِیَهَ ﴿١٨﴾
پس او گروهش را بخواند (١٧) ما هم به زودی مأموران دوزخ را بخوانیم. (١٨)
باید این کسی که از نماز نهی میکند جمع خود را صدا بزند، تا او را از دست ما نجات دهند، ما هم به زودی مأموران دوزخ را که فرشتگانی خشن و پر نیرو هستند صدا می زنیم، آن وقت است که یاری هیچ یاری کننده ای سودی به حال او نخواهد داشت.[۱۳]
کَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب۩ ﴿١٩﴾ سجده واجب
زنهار، تو او را اطاعت نکن، و سجده کن وتقرب جوی. (١٩)
آنها می خواهند جلوی عبادت تو را بگیرند، امّا چنین نیست که خیال میکنند تو به حرفهای آنان گوش نکن و همچنان به عبادت خود ادامه بده و به درگاه پروردگارت سجده کن و به این وسیله به او تقرب جوی، یعنی سجده سبب قرب انسان به خداست و به فرمودهی رسول خدا (ص) نزدیکترین حالت بنده به خدا زمانی است که در سجده است.[۱۴]
– المیزان، ج ۲۰، ص ۷۴۸ – ۷۴۶[۱]
– المیزان، ج ۲۰، ص ۷۵۱ – ۷۵۰[۶]
– المیزان، ج ۲۰، ص ۷۵۳ – ۷۵۲[۸]