بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامش شامل همه و رحمت خاصش از آن مؤمنین است
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا ﴿١﴾
پرخیر و پاینده است آن که بر بنده خود جدا کننده ی حق و باطل را نازل کرد تا برای جهانیان هشدار دهنده باشد. (1)
يعني كسي كه فرقان را نازل كرده است يك مبدأ متبارك است يعني منشأ بركت، قرآن نازل ميكند، يعني قرآن منشأ بركت است، درست است كه بركت هاي فراواني را به همراه دارد، اما مهمترين بركتي كه قرآن به همراه دارد همان، معارف ديني و علوم الهي خواهد بود. فرقان [ناميدن قرآن] براي آن است كه اين كتاب حق و باطل، صدق و كذب، خير و شرّ، حسن و قبيح، طاعت و عصيان، جهنم و بهشت، تبشير و انذار را از هم جدا ميكند، اين ميشود فرقان و ذات اقدس الهي همين فرقان را در مرحله رقيق و نازلهاش به بندگان صالح عطا ميكند كه ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً/ انفال/29﴾,يعني نوري به شما عطا ميكند كه ديگر مردّد نيستيد در شك و ترديد و ابهام و اجمال به سر نميبريد خيلي ها هستند كه اصلاً ساليان متمادي ديگر راه برايشان مشخص است در تصميمگيري در انجام در امضا كردن و… اين نعمتي است كه انسان، بيترديد زندگي ميكند، ميداند چه چيزي بد است، چه چيزي خوب است، چه كار خير است چه كار شرّ است. و اگر كسي به اين كتاب عمل كرد مرزهايش هم مشخص ميشود آن وقت ذات اقدس الهي افراد را هم برابر همين فرقان از هم جدا ميكند ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ/ انفال/37﴾. سخن از ﴿عَلَي عَبْدِهِ﴾ است، یعنی نزول قرآن بر عبد است، و صعود قرآن بر اساس عبوديّت است. عبارت ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ اين ابدي بودن و جهاني بودن و خاتميّت رسالت آن حضرت را ميفهماند، دو اصل است كه قرآن کریم در مورد رسالت آن حضرت، به صورت بيّن روشن فرمود، يكي كلّي، يكي دائم، همگاني و هميشگي بودن رسالت ایشان است، اگر چيزي همگاني بود يعني هيچ فردي از او مستثنا نيست، و اگر هميشگي بود، یعنی هيچ زمان و زميني هم از او مستثنا نيست، رسالت آن حضرت هم كلي است هم دائم، هم همگاني است و هم هميشگي آن وقت آن حضرت ميشود، خاتَم و خاتِم، اين «عالَمين» هم ناظر به همان است، همه عوالم انسانيّت را در بردارد اگر چه عوالم ديگر از فيض آن حضرت بهره ميبرند، ولي مسئله انذار و تبشير ناظر به همان عوالم انسانيّت است. درست است اگر گفتيم ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ شامل عالم جماد و نبات و حيوان و فرشتهها و امثال ذلك ميشود، اما اينجا به قرينه مقام، عوالم انسانيّت مراد است. مطلب ديگر اين كه گرچه خداي سبحان انبيا را به عنوان مبشّر و نذير معرّفي كرد، ولي اثر انذار بيش از اثر تبشير است، بسياري از مردم در اثر انذار و «خوفاً مِن النار» معصيت نميكنند، اما «شوقاً الي الجنّة» بهره همه نيست، اين همه فضايل كه براي نماز شب ذكر شده است اگر كسي به سراغ «شوقاً إلي الجنّة» حركت ميكرد اين نماز شب را مثل نماز صبح ميخواند، اما چون محرّكش در نماز صبح «شوقاً إلي الجنّة» نيست «خوفاً مِن النار» است نماز صبح را ميخواند ولي از فيض نماز شب محروم است.[1]
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا ﴿٢﴾
خدایی که فرمانروایی آسمان ها و زمین از آن اوست و فرزندی اختیار نکرده و برای او شریکی در فرمانروایی نبوده است، و هر چیزی را آفریده و حدّ و اندازه ای برای آن تدبیر نموده است.(2)
می فر ماید: آسمان ها و زمین مملوک خدایند، و به هیچ وجهی از وجوه از خود استقلال نداشته، و از خدا و تصرفات او بی نیاز نیستند، و حکم در آن و اداره و گرداندن آسیای آن مختص به خدای تعالی است. پس چون مالک مطلق است، نیازی به فرزند داشتن ندارد، چون نیاز به فرزند برای یکی از دو حاجت می باشد: 1) فرزند ميخواهد يا براي آن است كه مشكلات كار او را فرزند او به عهده بگيرد، چون خودش به تنهایی نمی تواند امور خود را اداره کند. 2)يا براي اينكه خودش تا زمان معینی زنده است و تا مدتی محدود مالک اموال خویش است، سپس ميميرد، لذا فرزند می گیرد، تا جاي او را پُر كند، و بعد از خودش به امورش رسیدگی کند. اگر موجودي كاملِ محض بود خالقِ صِرف بود مَلك و مالك محض بود مقدّر محض بود نيازي به فرزند ندارد «هو الحيِّ الذي لا يَموتُ» است و اگر كسي شريك ميخواهد براي اين است كه مشكل كار او را حل كند، یا این که عده ای از موجودات از تحت مالکیت او خارج باشند، كسي به تنهايي عهدهدار مِلك و مُلك جهان هستي است، كلّ ما سوا را اداره ميكند، او محتاج به شريك نيست.[2] وقتی “توحید مالکیت” معلوم شد، از آنجا “توحید خالقیت” ثابت می شود. یعنی چون مالک همه چیز خداست، معلوم می شود که خالق همه چیز هم خداست، چون اگر کس دیگری به جز خدا نیز خالق باشد، پس باید او مالک هم باشد، و دیگر خدا نمی تواند مالک همه چیز باشد. اما خداوند یک باره خلق نمی کند، بلکه برای آفرینش هر موجودی، علل و اسبابی را در نظر می گیرد که این مجموعه، حدود و آثار آن موجود را تعیین و تقدیر می کند، به این ترتیب وجود تمام اشیاء و موجودات را وابسته به هم قرار می دهد، و این چیزی جز تدبیر نیست، یعنی خلقت و تدبیر از هم جدا نیستند، و عقیده ی مشرکین را که خدا را ” رب العالمین” نمی دانستند باطل می کند.[3]
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا ﴿٣﴾
و به جای او خدایی برای خود گرفتند که چیزی نمی آفرینند و خود آفریده می شوند، و برای خود اختیار زیان و سودی ندارند، و اختیار مرگ و زندگی و تجدید حیات ندارند.(3)
آنچه در اينجا ذكر شده ﴿وَاتَّخَذُوا﴾ فعلی است که مرجعي برایش ذكر نشده، اين ضمير «هم» به چه كسي برميگردد، مشخص نیست، تا بفهماند اصلاً قابل نيستند تا اينكه ما اسمشان را ببريم، ميگوييم: چنين كاري كردند، معلوم ميشود يك عدّه از مشركين اين كار را كردند. به هفت برهان اشاره می کند، براي اين كه هر كدام از اين ها مورد نياز بشر است، می فرماید: شما اين ها را براي چه ميپرستيد؟ نفع به دست اين هاست كه جذب بكنند، يا ضرر به دست اين هاست كه دفع بكنند، يا حيات به دست اين هاست كه به هر کس بخواهند بدهند یا بگیرند، يا موت به دست اين هاست كه مرگ را از شما بزدايند، يا نشور به دست اين هاست تا مردم را به دلخواه خود زنده کرده، در مقابل اعمال شان جزای شان دهند، آخر اين ها چهكارهاند، اگر هيچ کاری از آنها ساخنه نیست پس چرا اين ها را ميپرستيد؟ گذشته از اينكه خودشان هم مخلوقاند، اصلش فرمود: شما آن ﴿خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ را رها كرديد او را نمی پرستید، کسی که ﴿لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئاً﴾ را می پرستید، اين چه بيعقل است؟! لذا اصلاً شايسته نيستند كه اسم اين ها را ما ببريم. ربّ بايد كسي باشد كه خالق است و غير خالق ممكن نيست ربّ باشد. اين جاهلیت امروز هم هست، شما وقتي هند و امثال هند سري ميزنيد اين فكر هم هست، يعني وقتي بشر از قرآن و عترت دور شد با وهم و خيال زندگي كرد همين وثن و صنم هم هست، الآن كه عصر علم است شما اين حرفها را در هند ميبينيد.[4]
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ ۖ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا ﴿٤﴾
و کسانی که کافر شدند گفتند: این جز دروغی که آن را برتافته و گروهی دیگر او را بر آن یاری کرده اند نیست، حقا که به جانب ستم و دروغ رو آوردند. (4)
چون در اين قسمت هم مشركين دخيلاند، هم يهوديها، هم مسيحيها و مانند آن كه منكر وحي و نبوّت خاصّه بودند، لذا فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ كه مشركين را هم در بربگيرد. اين ها الله را قبول داشتند كه الله هست واجبالوجود است، خالق كل و مدير كل است، اما مبتلا به ارباب متفرّقه بودند، وحي و نبوّت را كذب ميپنداشتند، ميگفتند: اگر خدا براي ما رسولي ميفرستد، اين رسول بايد از جنس فرشته باشد، نميشود بشر رسول باشد، اين توهّم باطل آنها، بعد هم در برابر اين معجزات ميگفتند: اين يک دروغي است كه خود او در آورده، عدّهاي هم دور او جمع شدند اين را كمك كردند، و اين ها اسطوره و قصه های گذشتگان و پيشينيان است، اين ها شنيدند رستم و اسفندياري در ايران قصّه دارند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم نوح و ابراهيم(سلام الله عليهما) را مطرح كرد، گفتند: اين ها همان قصّههاي زرتشتي ها و امثال ذلك است. اين ها از عدل و عقل فاصله گرفتند، گرفتار باطل شدند ما فرقان فرستاديم كه عقل را از جهل ، حق را از باطل، عدل را از ظلم جدا كند. اين كه گفتند: ـ معاذ الله ـ اين كتاب اسطوره است اين حرفِ زوري است حرف باطلي است، اين كه گفتند: وجود مبارك پيامبر ـ معاذ الله ـ دروغ گفته، بافته های خود را به خدا اسناد داده، به او ستم كردند. قرآن صريحاً اعلام كردند فرمودند: او يك نفر است و درس نخوانده شما همه علما و دانشمندان را جمع بكنيد يك سوره كوچك هم مثل اين بياوريد. بعد فرمود: ما با اينكه فرقان نازل كردهايم اين ها بيراهه رفتند.[5]
وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا ﴿٥﴾
و گفتند: افسانه های پیشینیان است که به درخواست او برایش نوشته اند و هر صبح و شام بر او خوانده می شود. (5)
این آیه به منزله تفسیری است برای آیه قبل، گویی کفار کلام سابق خود را که گفتند قرآن افک و افترای به خداست، و قومی او را کمک می کنند، توضیح می دهند، که آن قوم داستان های قدیمی را برایش می نویسند، سپس پشت سر هم برایش می خوانند تا حفظ شود، آن گاه به عنوان کلام خدا برای مردمش می خواند.[6]
قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا ﴿٦﴾
بگو: آن را کسی نازل کرده که راز نهان در آسمان ها و زمین را می داند و همو آمرزنده مهربان است. (6)
می فرماید: ای رسول بگو: این کتاب را کسی نازل کرده که اسرار نهفته در آسمان ها و زمین را می داند، در نتیجه اسراری را هم که در جبلت و فطرت شما نهفته است می داند، و خبر دارد که شما فطرتا دوستدار سعادت و طالب حسن عاقبت هستید، و حقیقت آن سعادت همانا رستگاری در دنیا و آخرت است، و چون خدای سبحان غفور و رحیم است، لذا آنچه را که شما به زبان فطرت خواهان آن هستید، اجابت می کند، و شما را به راه رسیدن به خواسته تان هدایت می کند. پس قرآن، نه افتراء و نه اساطیر است، بلکه کتابی است متضمن آنچه شما به فطرت خود می خواهید، حال اگر رسول خدا (ص) را اجابت کنید، مغفرت و رحمت شامل حالتان می شود، و اگر سرپیچی نمایید از آن محروم می مانید. پس این قرآن کتابی است نازل از طرف خدا، اگر این کتاب از سوی خدا نبود، گاهی شما را به خیر می خواند، یعنی شما را به سوی مغفرت و رحمت خدا می خواند، و گاهی به سوی شر و ضررتان دعوت می کرد، یعنی به چیزی که خشم خدا را برانگیزد، و شما را مستوجب عقوبت کند.[7]
وَقَالُوا مَالِ هَـٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا ﴿٧﴾
و گفتند: این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا فرشته ای به سوی او نازل نشده تا همر اه وی هشدار دهنده باشد. (7)
وثنی مذهبان (بت پرستان) اتصال به غیب را برای بشر ممکن نمی دانستند، و به همین دلیل در توجه به سوی خدا متوسل به ملائکه می شدند، و آنها را عبادت می کردند، تا ملائکه نزد خدا شفاعت شان کنند، پس از نظر بت پرستان ملائکه مقربین نزد خدایند، و متصل به غیب هستند، آنها هستند که می توانند از طرف غیب رسالتی بگیرند و رسول باشند نه انسان. لذا بعد از طعنه ای که کفار در آیه ی قبل به قرآن زدند، در اینجا به طعنه ای دیگر اشاره می شود: آنها از روی تعجب می گفتند: این چه رسولی است ( این رسول را از باب تمسخر و ریشخند می گفتند، چون اعتقادی به رسول بودن پیامبر نداشتند) که غذا می خورد و در بازارها رفت و آمد می کند، حال آن که رسول باید منزه از این صفات مادی باشد، حال اگر از این اشکال هم چشم پوشی کنیم، و رسالتش را بپذیریم، حداقل باید یک فرشته به همراهش بیاید، تا انذار او و تبلیغ رسالت از غیب به وسیله فرشته انجام شود.[8]
أَوْ يُلْقَىٰ إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا ﴿٨﴾
یا گنجی به طرف او افکنده شود، یا باغی داشته باشد که از آن بخورد، و ستمکاران گفتند: شما جز مردی افسون شده را پیروی نمی کنید. (8)
مشرکین در ادامه گفتند: بر فرض این که قبول کنیم رسول از جنس بشر هم ممکن است باشد، و نیازی به رسولی از جنس فرشته نباشد، ولکن حداقل باید گنجی از آسمان برایش بیفتد که دیگر در حوایج مادیش احتیاج به تلاش در بازارها نداشته باشد، این که از نزول فرشته و کمک کردنش در تبلیغ رسالت آسان تر است. و بر فرض این که لازم نباشد که گنج از آسمان برایش بیفتد، لااقل باید باغی داشته باشد که از حاصل آن بخورد، و محتاج کسب معاش نشود، این که از نزول گنج آسان تر است. سپس آن ظالمان برای سرزنش و دلسرد کردن مؤمنین از راه حق گفتند: شما از مردی پیروی می کنید که بعضی از ساحران او را جادو کرده اند، در نتیجه خیال می کند رسولی است، و فرشته وحی بر او نازل می شود، و کتاب بر او نازل می کند.[9]
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا ﴿٩﴾
ببین چگونه برای تو مثل ها زدند و گمراه شدند، در نتیجه نمی توانند راهی بیابند. (9)
نگاه كن طرز فكر اين ها را. ما كتابي فرستاديم مطابق با حكمت همه را هم دعوت كرديم كه اين را مطالعه كنيد، افزايش و كاهشش اگر مقدور شماست نشان بدهيد، و همهتان هم جمع بشويد يك سوره كوچك مثل اين بياوريد، اين ها به جاي اينكه از اين كتاب بهره صحيح ببرند كوثري فكر کنند، ميگويند: چرا تكاثر نداري، چرا بيت و گنج نداري، چرا باغ و بوستان نداري؟ ما چه چيزي فرستاديم اين ها چطور اشكال ميكنند؟! اصلاً بيراهه ميروند، ما اين ها را به جهان ديگر دعوت ميكنيم، ما ميگوييم مرگ، پوسيدن نيست از پوست به در آمدن است، انسان چند روزی مسافرخانهاي دارد ، بعد نابود نميشود مهاجر است، مهاجر كه شد بايد توشه تهيه كند، توشه ی آنجا هم تقواست، ببين اين ها چطور حرف می زنند.[10]
تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَٰلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورًا ﴿١٠﴾
پرخیر و پاینده است خدایی که اگر می خواست تو را بهتر از این می داد، باغ هایی که جویبارها از پای درختانش روان است، و برای تو کاخ ها پدید می آورد. (10)
خداوند به طعنه ی مشرکین پاسخ می دهد، اما روی سخنش را متوجه آنها نکرد، تا به کفار بفهماند که قابلیت این را ندارند که مورد خطاب خدای سبحان قرار بگیرند، لذا به رسول خود فرمود: پروردگارش که او را رسول گرفت، و فرقان بر او نازل کرد تا بیم دهنده ای برای عالمیان باشد، قادر است فوق آنچه آنها از وی توقع می کردند، بیاورد، اگر خدا بخواهد بهتر از آن قصرها، باغ هایی می تواند به تو بدهد، که از دامنه اش نهرها جاری شود، و قصرهایی که هیچ وصف کننده ای قادر به توصیف آن نباشد. خدای سبحان درباره نازل شدن ملک و کمک به رسول در تبلیغ جواب نداد، چون بطلانش روشن بود، و در چند جای کلام مجیدش پاسخ های مختلفی داده است، سوره انعام آیه [وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ ﴿٩﴾ اگر رسول را فرشته ای قرار می دادیم، باز آن فرشته را به صورت مردی درمی آوردیم، در نتیجه باز همان امری که برایشان مشتبه بود، مشتبه می کردیم].[11]
بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا ﴿١١﴾
بلکه آنها رستاخیز را تکذیب کردند و برای هر کس که رستاخیز را دروغ خواند، آتش افروخته آماده کرده ایم. (11)
می فرماید: آنچه که کفار به عنوان اعتراض و ایراد به تو می گویند همه بهانه است، حقیقت امر این است که اگر آنها نبوت تو را انکار می کنند و به تو طعنه می زنند، به این علت است که قیامت را قبول ندارند، و معاد را منکرند، و معلوم است برای کسانی که اعتقادی به معاد ندارند، نبوت معنایی ندارد، و برای کسانی که قائل به حساب و جزا نیستند دین و شریعت مفهومی ندارد. و کیفر هر کسی که معاد را انکار کند، چه این کفار، و چه غیر ایشان، آتشی سوزان است که برای آنها مهیا کرده ایم. پس مسبب مهیا کردن جهنم برای آنها، تکذیب کردن قیامت است.[12]
إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا ﴿١٢﴾ وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُورًا ﴿١٣﴾ لَّا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا ﴿١٤﴾ قُلْ أَذَٰلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيرًا ﴿١٥﴾
چون دوزخ آنها را از فاصله ای دور ببیند، خشم و خروشی از آن میشنوند. (12) و چون آنها را در جای تنگی از آن زنجیر شده بیندازند، آنجا فریاد “وا هلاکا” سر می دهند. (13) امروز یک بار “واهلاکا: نگویید بسیار “واهلاکا” بگویید. (14) بگو: آیا این بهتر است یا بهشت جاودانی که به پرهیزکاران وعده داده شده، بهشتی که پاداش و محل بازگشت آنهاست. (15)
وضع دوزخ را به هنگامی که کفار را از دور می بیند، بیان می کند: هنگامی که این آتش، آنها را از دور می بیند، همانند شیری که در هنگام دیدن شکار، از خود فریاد مخصوصی برمی آورد و انتظار شکارش را می کشد، از خود صدای وحشتناک و خشم آلودی را که با نفس زدن شدید همراه است، درمی آورد که همه ی کفار آن را می شنوند. کفار نیز وقتی در روز جزا کت بسته در جایی تنگ از آتش بیفتند، آن وقت صدای شان به واویلا بلند می شود، اما واویلایی که نمی توان وصفش کرد. روز قیامت روز جزاست نه روز عمل و حیله کردن برای نجات از عذاب، لذا می فرماید: یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار بگویید، البته هر چه بگویید هیچ فایده ای در رفع عذابتان ندارد. سپس به رسول گرامی خود دستور می دهد از ایشان بپرسد: آیا این آتش بهتر است، یا بهشت جاویدانی که به متقین وعده داده شده است؟ این بهشت پاداش تقوای ایشان است، و نیز بازگشتگاهی است که به خاطر این که متقی بودند به آن منتقل می شوند. بدیهی است هیچ عاقلی در پاسخ به این سؤال توقف نمی کند، و برای کفار نیز اثر جالبی دارد، زیرا اگر آتش را اختیار کنند، حماقت خود را نشان می دهند، و اگر بهشت را انتخاب کنند به چیزی اعتراف کرده که منکر آن هستند.[13]
لَّهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ وَعْدًا مَّسْئُولًا ﴿١٦﴾
هر چه بخواهند در آنجا دارند، و جاودانه در آنند، وعده ی تعهد شده ای است بر پروردگار تو. (16)
به حکم این آیه اهل بهشت دارای مشیت مطلقه هستند، هر چه بخواهند به آنها داده می شود، با عین حال آنها فقط چیزی را که مایه رضا و خشنودی پروردگارشان باشد، می خواهند. پس هیچ وقت اشتهای معصیت و کار زشت و شنیع، و کار لغو نمی کنند (لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا)، و هرگز از چیزی که مایه ناراحتی دیگران است خوش شان نمی آید، و هرگز نمی خواهند که عذاب از اهل جهنم، که خدا عذاب آنان را خواسته، برداشته شود، و هرگز آرزو نمی کنند که مقام بالاتر از خود را داشته باشند، چون آنچه که خود دارند خدا برایشان پسندیده، و آنان به آن راضی هستند، و آنچه خدا دوست می دارد، دوست می دارند. و این وعده ای که به متقین داده شده، وعده ایست بر عهده ی پروردگارت، و بر حضرتش واجب است که به وعده ی خود وفا کند. اگر وعده را با صفت “مسئولا” توصیف فرمود، به این علت است که متقین از پروردگار خود آن را خواسته بودند، حال یا با زبان قال و دعا، و یا با زبان حال و استعداد، و یا به این دلیل که ملائکه این درخواست را برای متقین کرده اند. سوره مؤمن می فرماید: رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُمْ وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿٨﴾[14]
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَيَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَـٰؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ ﴿١٧﴾ قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَلَـٰكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا ﴿١٨﴾
و روزی که آنها را با چیزهایی که به جای خدا می پرستند، محشور می کند و سپس می گوید: آیا شما این بندگان من را گمراه کردید، یا خود گمراه شدند؟ (17) می گویند: منزهی تو. ما را نسزد که جز تو دوستی برای خود بگیریم، ولی تو آنها و پدران شان را برخوردار کردی تا این که یاد تو را فراموش کردند و قومی هلاک شده گشتند. (18)
مراد از معبودان: ملائکه، معبودهای بشری، و بت ها می باشد. می فرماید: روزی که همه را محشور کنیم از این معبودان می پرسیم شما این بندگان مرا گمراه کردید؟ معبودان پاسخ می دهند: منزه ای تو، و به این ترتیب پاسخ خود را با تسبیح خدا آغاز می کنند، چون این از ادب عبودیت است که هر جا سخن از شرک است، خدا از آن تنزیه شود. سپس در ادامه می گویند: این کار صحیح و عقلانی نبود، که پرستش را از تو به غیر تو متوجه کنیم، و غیر تو اولیایی بگیریم، چون ما غیر از تو را معبود نمی دانستیم، این مشرکین خودشان نام خدایی بر سر ما نهادند و ما را پرستیدند. سپس علت گمراهی پرستندگان خود را بیان می کنند: که اصولا مشرکین مردمی فاسد بودند، و تو ای خدا! ایشان را و پدران شان را از متاع دنیا و نعمت های آن برخوردار کردی، به طوری که این استغراق در بهره گیری از زندگی مادی سبب شد که دل یکسره به دنیا بدهند، و در شهوات فرو بروند، و این امتحان و ابتلا به درازا کشید، در نتیجه این شد که به شرک گراییدند، و از هلاک شوندگان شده، یکسره تباه شدند.[15]
فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا ﴿١٩﴾
قطعا آنچه را می گویید دروغ خوانده اند، و اکنون نه می توانید عذاب را از خود دفع کنید و نه خود را یاری نمایید، و هر که از شما ستم کند عذابی سهمگین به او می چشانیم. (19)
بعد از بیزاری معبودان از مشرکین، خدای تعالی به آنها می فرماید: معبودان شما، شما را در این که می گفتید: این ها خدایانند و درد و بلا را از ما دور می کنند، یا حداقل یاریمان می کنند، تکذیب کردند، پس حالا این معبودان نه می توانند بلا گردان شما باشند، و نه حداقل کمکتان کنند. حکم الهی این است که هر کس از شما ظلم کند، عذاب شدید و بزرگی را به او بچشانیم، حکم الهی نافذ و جاری است، و هیچ کس نیست که که مانع آن باشد، یا آن را تأخیر بیاندازد، پس شما به طور قطع چشنده عذاب خواهید بود.[16]
وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا ﴿٢٠﴾
و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم جز این که آنها نیز غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند، و ما شما را وسیله آزمایش یکدیگر قرار داده ایم، آیا صبوری می کنید؟ و پروردگار تو بیناست. (20)
این آیه دومین پاسخی است که خدای تعالی درباره رسول خدا (ص) به مشرکین می دهد، می فرماید: این رسول اولین رسولی نیست که خدا به سوی خلق فرستاده، بلکه قبل از وی نیز عده بسیاری از مرسلین را فرستاده که همگی بشر بوده و طعام می خوردند، و در بازارها راه می رفتند، و باغی هم برای آنها خلق نشده بود تا از آن بخورند، یا گنجی برای آنها نفرستادیم، و فرشته ای هم همراه شان نبود، این رسول هم مثل آن رسولان دیگر، پس چرا از او توقعاتی این چنینی دارید؟ علت این که انبیا در زندگی شان مانند سایر مردم هستند، این است که ما بعضی از مردم ر ا وسیله امتحان برای بعضی دیگر کردیم، از آن جمله رسولان مایه امتحان مردمند، به وسیله ایشان اهل شک از اهل ایمان، و پیروان هوای نفس که صبر بر تلخی حق ندارند، از طالبان حق و خویشتنداران در طاعت خدا، و پیروان راه، متمایز می شوند. مراد به صبر، همه ی اقسام صبر است، یعنی صبر بر اطاعت خدا، تلخی مصائب، تلخی ترک گناهان. و در آخر می فرماید: پروردگار تو بصیر است، یعنی صحت و صواب هر امری را می داند، و هر چیزی را در جای خودش می گذارد، پس هدف از نظام انسانی کمال هر فردی است، اگر در راه سعادت است کمال سعادت، و اگر در راه شقاوت است کمال در شقاوت، پس باید نظام امتحان و آزمایش در میان همه افراد گسترش یابد تا معلوم شود هر فردی مستحق سعادت است یا شقاوت.[17]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره فرقان ، آیت الله جوادی آملی، جلسه1 ( 7 /1/90)[1]
-المیزان، ج 15، ص 249 – 248[2]
خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 767 -[3]
www.portal.esra.ir – -تفسیر سوره فرقان ، آیت الله جوادی آملی، جلسه2 ( 10 /10/90)[4]
www.portal.esra.ir –تفسیر سوره فرقان ، آیت الله جوادی آملی، جلسه2 ( 10 /10/90)[5]
-المیزان، ج 15، ص 257 – 256[6]
www.portal.esra.ir — تفسیر سوره فرقان ، آیت الله جوادی آملی، جلسه3 (11/10/90)[10]
– المیزان، ج 15، ص 263 – 262[11]
– خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 770[13]
– المیزان، ج 15، ص 269 – 268[14]