بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنين است.
لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ﴿١﴾ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢﴾
چنين نيست که کافران پنداشتند، قسم به روز قيامت (١) و قسم به نفس لوامه (٢)
در اين دو آيه به قيامت و نفس لوامه که همان نفس مؤمن است و همواره در دنيا او را به خاطر گناهانش سرزنش می کند، سوگند می خورد. اين دو سوگند در واقع، به دو محکمه عدل تأکيد می کند، که يکی در عالم صغير است (وجود انسان) و ديگری در عالم کبير(نظام هستی). وقتی عالم صغير در دل خود، محکمه و دادگاه کوچکی دارد که به هنگام انجام کار خير، شادی و نشاط و به خاطر ارتکاب زشتی، عذاب روحی را به او پاداش می دهد، چگونه عالم کبير با آن عظمتش محکمه عدل ندارد؟
أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾ بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾
آيا انسان گمان کرده که استخوان هايش را هرگز جمع نخواهيم کرد؟ (٣) بلکه قادريم انگشتان او را مرتب و صورت گری کنيم (۴)
آيه به صورت توبيخ و سرزنش، سؤال می کند سپس در پاسخ می فرمايد: آری ما استخوان هايشان را جمع می کنيم بلکه از آن بالاتر، قادريم انگشتان او را با همه ی ظرافت و اسرارش به همان صورتی که بر حسب خلقت اول داشت مرتب و صورتگری کنيم. اشاره به انگشت می تواند تعبير لطيفی باشد از اين که خطوط سرانگشت انسانها با يکديگر شباهت ندارد و مرتب کردن اين سرانگشتها، نهايت قدرت خدا را اثبات می کند.
بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥﴾ يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ﴿٦﴾
بلکه او می خواهد آزاد باشد و مادام العمر گناه کند (۵) می پرسد قيامت کی خواهد بود؟ (۶)
يعنی علت تکذيب قيامت و انکار حيات مجدد اين است که می خواهد راهش برای انجام هرکاری باز باشد، زيرا وقتی قيامتی نباشد ديگر دليلی برای اجتناب از کارهای زشت وجود ندارد. بنابراين؛ سؤال او درباره ی زمان قيامت از روی تکذيب و انکار و استهزا است.
فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧﴾ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨﴾ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩﴾ يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ﴿١٠﴾ كَلَّا لَا وَزَرَ ﴿١١﴾
پس هنگامی که چشم ها از شدت وحشت و هول خيره بماند (٧) و ماه بی نور گردد (٨) و خورشيد و ماه يک جا جمع شوند (٩) آن روز انسان می گويد: راه فرار کجاست؟ (١٠) هرگز چنين نيست راه فراری وجود ندارد. (١١)
در پاسخ به استهزا و سؤال انکاری آن شخص، خداوند چند نشانه از نشانه های قيامت را ذکرمی کند. تحولات عظيم و هول انگيزی در دنيا پيش می آيد که همه را مضطرب می سازد و با بی نور شدن ماه و جمع شدن خورشيد و ماه، نظام جهان به هم می ريزد. يعنی با آغاز رستاخيز گنه کاران از شدت شرم و ترس از عذاب، راه فرار می جويند همان طور که در دنيا به هنگام ترس و شرم و برای فرار از انجام وظايف، دنبال راه گريزی می گشتند و چون در اين روز سلطنت و قدرت خدا ظهور کامل پيدا می کند پس راه فراری وجود ندارد.
إِلَىٰ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿١٢﴾ يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿١٣﴾
درآن روز قرارگاه نهايی تنها به سوی پروردگار توست (١٢) درآن روز انسان از تمام کارهايی که از پيش يا پس فرستاده آگاه خواهد شد (١٣)
يعنی انسان خواه ناخواه خدای خود را ديدار می کند و سيرش به سوی او می انجامد، پس هيچ چيزی نمی تواند بين انسان و خدا مانع شده و سبب فرار انسان شود. بايد توجه داشت پاداش و مجازات هرکس به دو چيز تعلق می گيرد، اول اعمال خير و بدی که خودش مرتکب میشود و دوم سنت خير و بدی که باقی می گذارد و مردم به آنها عمل می کنند که حسنات و سيئات اين اعمال نيز به او می رسد.
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ﴿١٤﴾ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَهُ ﴿١٥﴾
بلکه انسان خود بر نيک و بد خويش آگاه است (١۴) هرچند پرده های عذر برخود بي افکند (١۵)
گرچه خدا و فرشتگان، انسان را از تمام اعمالش آگاه می کند، امّا اين به معنای آن نيست که انسان از اعمالش بی خبر باشد، بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است و خود و اعضایش درآن روز شاهد و گواه هستند، و اگرهم با عذرتراشی از خود دفاع می کند فقط برای اين است که عذاب را از خود برگرداند نه اين که از حال خود آگاه نيست. در دنيا هم همين طور است و هر فردی به حال خود آگاهی دارد گرچه با دروغ و ظاهرسازی بخواهد حقایق را پنهان سازد.
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿١٩﴾
زبانت را به خاطر عجله بر خواندن آن حرکت مده (١۶) چراکه جمع و خواندن آن برعهده ی ماست (١٧) و هنگامي که ما آن را خوانديم، خواندنش را پيروی کن (١٨) سپس توضیح آن برعهده ی ماست (١٩)
ای رسول! زبان خود را با شتاب و عجله برای گرفتن وحی حرکت مده تا به عجله وحی را گرفته باشی و چيزی را که ما هنوز نخوانده ايم در خواندنش از ما پيشی گرفته باشی. چون هرآنچه به تو وحی میشود، جمع کردن و قرائت آن به عهده ی ماست و ما هيچ چيز را فراموش نمی کنيم تا تو عجله کنی و زودتر آن را بخوانی. وقتی کار تمام شد و قرائت وحی پايان يافت آن وقت کار تو شروع میشود پس خواندن ما را پيروی کن. همان طور که جمع کردن وحی و تلاوت آن برتو، به عهده ماست، بيان کردن آن هم به عهده ماست و وظيفه تو تنها پيروی کردن از تلاوت وحی و سپس ابلاغ آن به مردم است. اين آيات همان طور که رسول خدا (ص) را مکلّف می سازد در هنگام گرفتن وحی چگونه رفتار کند، درعين حال روشن می سازد که قرآن از هر جهت اصيل و از هر تغییر و تحريفی به دور است.
كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿٢٠﴾ وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ﴿٢١﴾
چنين نيست که می پنداريد بلکه شما زندگی زود گذر دنیا را دوست داريد (٢٠) و آخرت را ترک می کنيد (٢١)
مجددا به بحث قيامت می پردازد و می فرمايد: دلیل اصلی انکار معاد شک کردن در قدرت خدا و جمع آوری استخوان ها نيست؛ بلکه علاقه ی شديد به دنياست که سبب میشود معاد را نپذيرند، زيرا پذيرش معاد به معنی ايجاد موانع و محدوديت هاست و اين با هوسرانی نمی سازد، لذا به کلی معاد را انکار می کنید و آخرت را رها می سازيد.
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ﴿٢٢﴾ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣﴾ وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿٢٤﴾ تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿٢٥﴾
درآن روز صورت هايی شاداب و مسرورند (٢٢) و به پروردگارشان می نگرند (٢٣) و درآن روز چهرههایی عبوس و غمگین (٢۴) می دانند که عذابی در موردشان انجام میشود که پشت را درهم می شکند (٢۵)
در قيامت عدهای سرور و زيبايی در چهرههایشان هويداست که اين حاکی از برخوردار شدنشان از نعمتهای الهی است. اينان فقط متوجه پروردگارشان هستند و هيچ عاملی نمی تواند دل هایشان را از ياد خدا به خود مشغول سازد. و در هيچ موقفی از مواقف آن روز نمی ايستند و هيچ مرحله از مراحل آنجا را طی نمی کنند، مگر آنکه رحمت الهی شامل حالشان است و از فزع (ترس) آن روز ايمن هستند و به هيچ نعمتی از نعمتهایش متنعم نمی شوند مگر آنکه در همان حال پروردگار خود را مشاهده می کنند، چون نظر به هيچ چيز نمی کنند و هيچ چيز را نمی بينند، مگر از اين دريچه که آيت خدای سبحان است. عدهای درآن روز سخت پريشان و محزون شده چهره درهم می کشند، چون می دانند عذاب سختی انتظار آنها را می کشد که پشتشان را درهم می شکند.
كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ ﴿٢٦﴾ وَقِيلَ مَنْۜ رَاقٍ ﴿٢٧﴾ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿٢٨﴾ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿٢٩﴾ إِلَىٰ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿٣٠﴾
چنين نيست که می پندارند زمانی که جانشان به گلوگاه برسد (٢۶) و گفته شود: آيا کسی هست که او را از مرگ نجات دهد؟ (٢٧) و محتضر يقين به فراق از دنیا می کند (٢٨) و ساق های پا به هم درپيچد (٢٩) درآن روز به سوی پروردگارش رانده می شود (٣٠)
يعنی نباید آنها زندگی دنيای زودگذر را دوست بدارند و آن را مقدم بر زندگی آخرت کنند چون اين زندگی و اين طرز فکر برای آنها دوامی ندارد و به زودی مرگ به سراغ آنها می آيد و به سوی پروردگارشان روانه می شوند. دراين هنگام که جان به گلويش رسيده اطرافیان سراسيمه و دستپاچه و از روی نومیدی می گويند: آيا فردی، طبيبی هست که او را از مرگ نجات دهد؟ يعنی دراين حالت محتضر به طور کامل نوميد میشود و يقين می کند که بايد از زندگی زود گذر دنیا که علاقمند به آن بود و بر آخرت ترجيحش می داد، جدا شود. وقتی روح به گلوگاه رسيد و حيات دنيوی به آخر می رسد،تعادل بين اعضا برهم می خورد و ساق های پای محتضر در يکديگر پيچيده میشود و شدت عذاب و ناراحتی جان دادن اين پيچيده شدن را بيشتر می کند. مراد اين است که بازگشت به سوی پروردگار است، و آدمی در اين بازگشت، اختياری ازخود ندارد، مانند حيوانی که ديگری او را می راند، آدمی را هم ديگری به سوی اين سرنوشت می برد و او خود هيچ چاره ای ازآن ندارد. پس هرکس از روز مرگش به سوی پروردگارش رانده میشود تا به قرارگاه نهايی برسد.
فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ ﴿٣١﴾ وَلَـٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ﴿٣٢﴾ ثُمَّ ذَهَبَ إِلَىٰ أَهْلِهِ يَتَمَطَّىٰ ﴿٣٣﴾ أَوْلَىٰ لَكَ فَأَوْلَىٰ ﴿٣٤﴾ ثُمَّ أَوْلَىٰ لَكَ فَأَوْلَىٰ ﴿٣٥﴾
اوهرگز تصديق نکرد و نماز نخواند (٣١) ولی انکار کرد و روی برگرداند (٣٢) سپس با تکبر به سوی اهل خويش رفت (٣٣) برای توشايسته تر است، شايسته تر(٣۴) پس برای تو شايسته تراست، شايسته تر (٣۵)
يعنی همان کس که منکر معاد بود نه آنچه راکه قرآن از قيامت و توحید و نبوت بيان می داشت، تصديق کرد و نه عبادت و بندگی خدا را به جا آورد، و نه فروع دين را پذيرفت. نه تنها نپذيرفت، بلکه اصول و فروع دين را تکذیب کرده و از قبول آن روی برگرداند و تازه وقتی به سوی همفکرانش می رفت، انگار پيروزی مهمی به دست آورده، باد به دهانش انداخته و با تکبر می رفت. آيات به طور مؤکد آن شخص بی ايمان و متکبر را تهدید و بلکه نفرین می کند که اين حال تو، يعنی عدم تصديق و نخواندن نماز و تکذیب و تکبر برای تو بهتر است. آری برای تو بهتر آن است که وبال کارخود را بچشی و عذابی که برایت آماده کرده اند تو را بگیرد.
أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى ﴿٣٦﴾
آيا انسان گمان می کند بيهوده و بی هدف رها میشود؟ (٣۶)
آيا او باور می کند که اين جهان پهناور برای انسان آفريده شود امّا انسان برای هدفی آفريده نشده باشد؟ امّا بايد بدانند که اگر جهان برای انسان آفريده شده، انسان نيز برای زندگی در جوار خدا خلق شده پس به اين دلیل خدا او را مهمل نمی گذارد و قيامت و جزا وجود دارد.
أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَىٰ ﴿٣٧﴾ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ ﴿٣٨﴾ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَىٰ ﴿٣٩﴾ أَلَيْسَ ذَٰلِكَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَىٰ ﴿٤٠﴾
آيا او نطفه ای از منی که در رحم ريخته میشود نبود؟ (٣٧) سپس به صورت خون بسته درآمد پس او را آفريد و موزون ساخت (٣٨) پس از او دو زوج مذکر و مؤنث آفريد (٣٩) آيا چنين کسی قادر نيست که مردگان را زنده کند؟ (۴٠)
بايد توجه داشت در آيات قبلی، قيامت اين گونه اثبات شد که چون خلقت هدفمند است پس برای انسان تکلیف و روز رسيدگی وجود دارد. در اين آيات از طريق بيان قدرت خدا در متحول و متکامل ساختن نطفه ی انسان به اثبات قيامت می پردازد، يعنی همين خدا قادر است تا انسان را مجددا حيات بخشيده و به عرصه محشر وارد نمايد. آيا کسی که نطفه ی بیارزش را هر روز در رحم مادر آفرينش جديدی می بخشد و چهره ی تازهای به او می دهد، قادر نيست که مردگان را زنده کند؟ خلقت دوم اگر از خلقت اول آسان تر نباشد دشوارتر نيست.