وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ ﴿٧٤﴾
و بی تردید پروردگار تو آنچه را سینه هایشان پنهان می دارد و آنچه را آشکار می کنند می داند. (74)
یعنی تأخیر عذاب آنها به خاطر این نیست که خدای تعالی از اعمال و رفتار آنها جاهل است، بلکه او از حال ایشان و کیفری که مستحق آن هستند آگاه است، و آنچه را که آنها در سینه هاشان پنهان می کنند، و آنچه را آشکار می سازند، همه را خدای تعالی می داند.[14]
وَ مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﴿٧٥﴾
و هیچ پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتابی روشن ثبت است. (75)
نه تنها خداوند اسرار درون و برون آنها را می داند، بلکه علم او به قدری گسترده است که هیچ موجودی در آسمان و زمین، پنهان و مکتوم نیست مگر آن که در لوح محفوظ، همان صفحه ی علم بی پایان خدا ثبت است. روشن است کلمه “غائبه” معنی وسیعی دارد که هر آنچه را از حس ما پنهان است در برمی گیرد، اعم از اعمال مخفی بندگان، و نیات باطنی آنها، و نیز اسراری که در پهنه آسمان و زمین نهفته است، و همچنین قیام رستاخیز، و زمان نزول عذاب و مانند اینها.[15]
إِنَّ هَـٰذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿٧٦﴾ وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ﴿٧٧﴾ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ ﴿٧٨﴾ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ ﴿٧٩﴾
بی گمان، این قرآن بسیاری از چیزها را که بنی اسراییل در آن اختلاف دارند، برایشان حکایت می کند. (76) وبه راستی که آن برای مؤمنان هدایت و رحمت است. (77) البته پروردگار تو طبق حکم خود میان آنان داوری می کند و او شکست ناپذیر داناست.(78) پس بر خدا توکل کن که تو واقعا بر حق آشکار هستی (79)
این آیه شریفه رسول خدا (ص) را دلگرمی می دهد، و هم این که زمینه را برای بعد که به زودی از حقانیت دعوتش، و تقویت ایمان مؤمنین سخن می گوید، فراهم می کند، لذا می فرماید: این قرآن برای بنی اسرائیل بیشتر آن مسایلی را که مورد اختلاف شان است بیان میکند، با داستانهایی از قصه های انبیا، و حقیقت را در آنچه که در آن اختلاف دارند بیان می کند، و یکی از آن داستانها داستان مسیح (ع) است، که حق مطلب را در آن احکام و معارفی که مورد اختلاف شان بود بیان می کند. و با این داستانهایی که بر بنی اسراییل می خواند، مؤمنین را به سوی حق هدایت می کند، و نیز رحمتی است برای آنان که دلهایشان را آرامش می دهد، و به این وسیله ایمان را در دلهای شان ریشه دار و ثابت می کند. سپس می فرماید: قضاوت و داوری میانه آنان با خداست، همان خدایی که عزیز است و هیچ گاه مغلوب نمی شود، و علیم است و هرگز جهل و خطا در حکمش راه ندارد، پس باید دل رسول خدا (ص) به قضای پروردگار عزیز و حکیمش راضی شود، و امر را به او محول نماید، و از شرک و کفر و مکر و حیله ی مشرکان اندوهناک و دلتنگ نشود. پس باید که تو او را وکیل بگیری، که او برای تو کافی است، و باید از هیچ چیز نترسی و نگران نباشی که تو در امنیتی چون بر حق هستی.[16]
إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿٨٠﴾ وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ ۖ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ ﴿٨١﴾
البته تو نمی توانی مردگان را شنوا کنی و نمی توانی ندای دعوت را به گوش کران برسانی، هنگامی که پشت می کنند و روی برمی تابند. (80) و تو هدایت کننده ی کوردلان از گمراهی شان نیستی. تو فقط به گوش کسانی توانی رساند که به آیات ما ایمان دارند و خود تسلیمند. (81)
این آیات علت این که چرا پیامبر در مسأله ایمان و کفر مردم باید به خدا توکل کند را بیان میکند، و میفرماید: چون اینها مردهاند، و در توان تو نیست که دعوتت را به مردگان بشنوانی، و دیگر این که اینها کر هستند و نمیشنوند، و کورند و گمراه، تو نمیتوانی دعوتت را به گوش کرها، آن هم در حالی که پشت میکنند و میروند، برسانی، یعنی اگر پشت نمیکردند، باز ممکن بود حتی با اشاره حرف را به ایشان فهمانید، و نیز تو نمیتوانی کور را از گمراهیش رهانیده هدایت کنی، تنها قدرتی که تو داری این است که دعوتت و آیات ما را که بیانگر توحید و معارف حقهی آن است به گوش مؤمنین برسانی، چون آنها به خاطر ایمانی که به این حجتهای حقه دارند تسلیم ما هستند، و تو را در دعوتت تصدیق میکنند. نکته: پس هر کس حجتهای حقه چه از آیات آفاق باشد، و چه از آیات انفس، با سلامت عقل در آنها تعقل کند، و آنگاه با ایمان تسلیم آن شود، چنین کسی از مردگان و از مهرشدگان، که خدا بر گوش و چشمشان مهر نهاده نیست.[17]
وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ ﴿٨٢﴾
و چون وعده ی عذاب برایشان واقع شود، جنبنده ای را از زمین برایشان بیرون می آوریم که با آنها تکلم می کند، و می گوید: مردم به آیات ما یقین نمی کنند. (82)
وقتی کار مردم به اینجا برسد که از آیات و نشانه های حسی و مشهود ما یقین برایشان حاصل نشود، با هیچ کدام از این آیات به ایمان نرسند و تعقل و عبرتگیری مفهومی نداشته باشد، در این هنگام وقت آن میرسد که معجزه ای که وعده داده بودیم نشان شان دهیم، و حق را برایشان آن چنان بیان می کنیم که دیگر جز اعتراف به حق چاره ای برایشان نماند، پس در آن هنگام آن معجزه را که جنبنده ایست از زمین بیرون می آوریم، تا با ایشان صحبت کند. متاسفانه در آیات کریمه قرآن چیزی که بتواند این آیه را تفسیر کند، و معلوم کند این جنبنده ای که خدا به زودی از زمین بیرون می آورد چیست؟ وجود ندارد و جمله مزبور از کلمات مرموز قرآن است.[18]
وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿٨٣﴾
و آن روز که از هر امتی گروهی را که آیات ما را تکذیب می کردند، گرد می آوریم، و آنگاه نگاه داشته می شوند. (83)
یکی دیگر از مقدمات قیامت این است که از هر قوم و امتی، گروهی را که آیات ما را مانند: مبدأ و معاد و انبیای الهی و امامان و کتب آسمانی تکذیب می کردند، محشور می کنیم و سپس جلوی حرکت آنها گرفته می شود، تا به یکدیگر ملحق شوند. بدیهی است این حشر مربوط به قیامت نیست، زیرا حشر در قیامت اختصاص به یک گروه ندارد، بلکه تمام امتها را دربر می گیرد.[19]
حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٨٤﴾ وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ ﴿٨٥﴾
تا زمانی که بیایند، خدا می گوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید بی آن که به آن احاطه علمی داشته باشید؟ این چه کاری بود می کردید؟ (84) و حکم عذاب برایشان واقع گردد به سبب ظلمی که کردند. پس ایشان دم برنیارند. (85)
از هر امتی گروهی از تکذیب کنندگان به آیاتمان را محشور می کنیم، و همچنان بازداشت می شوند، تا آن که در محضر محاسبه حضور به هم رسانند، در آن هنگام خدای تعالی به ایشان می فرماید: آیا آیات مرا تکذیب کردید؟ در حالی که هیچ احاطه علمی به آن نداشتید؟ شما که از آن روی برمی گرداندید، پس چگونه چیزی را تکذیب کردید که نمی شناختید؟ چگونه نسبت دروغ به آن دادید، در حالی که هیچ دلیل علمی بر گفته خود نداشتید؟ غیر از تکذیبی که کردید چه کارها که می کردید؟ و به اصطلاح مگر هیچ کاری نداشتید که آیات مرا تکذیب می کردید؟ علامه می فرماید: منظور از آن قولی که علیه ایشان واقع می شود، این قول است که [إن الله لا یهدی القوم الظالمین،(انعام/144)]، پس آیه می فرماید: ایشان به خاطر این که آیات ما را تکذیب کردند، ستمکار بودند، لذا نتوانستند عذری پیدا کنند تا با آن معذرت خواهی کنند، و در نتیجه از سخن فروماندند.[20]
أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿٨٦﴾
آیا ندیده اند که شب را پدید آوردیم تا در آن بیاسایند، و روز را روشنی بخش گردانیدیم؟ قطعا در این برای مردمی که ایمان میآورند مایه های عبرت است. (86)
در آیه مورد بحث تکذیب کنندگان را ملامت و توبیخ می کند، و می فرماید: آنها شب را می بینند، درآن به سرمی برند، می دانند زمانی است برای سکوت و آرامش، و آن شب است که با پرده ظلمتش دیدگان را در حجاب می کند، و همچنین روز را دیده اند، که زمانی است برای تلاش و کوشش، و روز است که با روشنیش همه چیز را نشان آدمی می دهد، با این حال چرا آنها را به عنوان آیات ما نمی بینند؟ در اینها نشانه های روشنی است برای مردمی که در ایشان اثری از ایمان و تصدیق به حق وجود داشته باشد. پس بر انسانها لازم است از چیزی هم که در پرده ظلمت و جهل قرار دارد، سکوت کنند، و خلاصه چیزی را که نمی دانند، نه انکار کنند و نه بگویند، و چیزی را بگویند، و به چیزی ایمان داشته باشند، که آیات بینات که چون روز روشنند، آن را برایشان روشن کرده باشد.[21]
وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّـهُ ۚ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ ﴿٨٧﴾
و روزی که در صور دمیده شود، پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است به هراس افتد. مگر آن کس که خدا بخواهد. و جملگی خاضعانه به سوی او می آیند. (87)
بعید نیست که منظور از نفخ صور مطلق نفخ باشد، چه نفخه اول که با آن همه می میرند، [در صور دمیده می شود، پس همه کسانی که در آسمان ها و زمینند می میرند، مگر آن کس که خدا بخواهد، پس آنگاه بار دیگر در آن دمیده می شود، که ناگهان همه به حال ایستاده زنده می شوند، که دارند تماشا می کنند. (زمر/68)]، و چه نفخه دوم، که با آن روح به کالبدها دمیده میشود، و همه برای حسابرسی اعمال مبعوث میگردند، و تأئید کننده این جمله، در همین آیه است که می فرماید: (و کل أتوه داخرین، همگی با ذلت و خواری به آنجا می آیند)، برای این که نفخه هر چه باشد از مختصات قیامت است، و این که بعضی در هراسند و بعضی در ایمنی هستند، و نیز کوه ها به راه میافتند، همه از خواص نفخه اول است که یک عده مستثنا هستند، و این که همگی در پیشگاه خدا حاضر میشوند در حالی که برای او ذلیل و خاضع هستند، از خواص نفخه دوم است، که جا برای استثنا نیست. البته اگر ذلت را به اولیای خدای تعالی نسبت داده، منافاتی با عزت آنان نزد خدا ندارد، چون عزت و غنای بنده نزد خدا، ذلت و فقر اوست در نزد خودش، بله ذلت دشمنان خدا در قبال عزت کاذبی که برای خود قائل بودند، ذلت واقعی و خواری حقیقی است.[22]
وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّـهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿٨٨﴾
و کوهها را می بینی و آنها را ساکن می انگاری در حالی که مانند ابر در حرکتند. این صنع خداست که هر چیزی را در کمال استواری پدید آورده. و او به آنچه می کنید مسلما آگاه است. (88)
این آیه شریفه از آن جهت که در دنباله آیات قیامت قرار گرفته، آنچه می گوید درباره قیامت است، و پاره ای از وقایع آن روز را توصیف می کند، که عبارت است از به راه افتادن کوه ها، سپس برای مجسم کردن واقعه، به پیامبر (ص) می فرماید: تو کوهها را وقتی در صور دمیده می شود در حالی می بینی که حرکت می کنند، مانند حرکت ابرها در آسمان. این قضیه را در جای دیگر قرآن فرموده: [وسیرت الجبال فکانت سرابا، کوهها به راه می افتند، و در آخر سراب می شوند. (نبأ/20)]. کلمه “صنع” به معنای آفریدن است، و در این جمله اشاره ایست به این که این صنع، و این عمل از خدای تعالی تخریب و ویرانی عالم است، ولی چون تکمیل عالم را در پی دارد، و نظام این جهان را طوری منظم و محکم نموده که هر چیزی به منتها درجه کمال خود میرسد، خواه به سوی کمال سعادت و یا کمال شقاوت، از این رو این ویرانی را صنع و آفرینش نامید. پس اگر دنیا را خراب می کند برای این است که آخرت را تعمیر نماید. خدا به آنچه اهل آسمانها و زمین می کنند در روزی که در صور دمیده می شود، و همه با خواری نزدش می آیند، دانا و با خبر است. البته این آیه به نحو دیگری هم تفسیر شده و آن این است که حرکت کوه ها را حمل بر حرکت جوهری کرده اند، و این که تمامی موجودات با جوهره ی ذات شان به سوی غایت وجود خود در حرکتند، و این همان معنای حشر و رجوع به خدای سبحان است.[23]
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ ﴿٨٩﴾
هر کس نیکی آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت، و آنها آن روز از هراسی بزرگ در اماننند. (89)
می فرماید: کسی که نیکوکار باشد و عمل نیک انجام دهد، جزایی بهتر از آن عمل نیک دارد، چون ایمان و عمل صالح مقدمه ی رضا و خشنودی خداست، و بدیهی است که رضا و خشنودی خدا که پاداش ایمان و عمل صالح است از خود عمل بهتر است. و صاحبان حسنات از فزع و وحشت روز قیامت در امانند، همچنان که می فرماید: [فزع اکبر اندوهناک شان نمی کند، و ملائکه به دیدارشان می آیند، و می گویند: این همان روزی است که وعده اش را به شما میدادند. (انبیا/103)].[24]
وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٩٠﴾
و هرکس عمل بدی آورد، به صورت در آتش افکنده شوند. آیا جز آنچه می کردید سزا داده می شوید؟ (90)
پس جزای آنها همان تجسم اعمال آنهاست که گریبان شان را خواهد گرفت، لذا هیچ ظلمی به آنها نمیشود. آنها همان طور که در برخورد با حق، صورت خود را برمی گرداندند، و با همان صورت به استقبال گناه می رفتند، اکنون باید انتظار چنین مجازاتی را داشته باشند. باید توجه داشت که این دو آیه حکم کسانی را بیان می کند که یا عمل نیک دارند یا عمل بد، و حکم آنهایی که هر دو عمل را انجام داده اند در جای دیگر آمده است.[25]
إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَـٰذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿٩١﴾
من مأمورم که تنها خداوند این شهر را که آن را گرامی داشته و هر چیزی از آن اوست پرستش کنم، و فرمان یافته ام که از مسلمانان باشم. (91)
این آیه تا آخر سوره این حقیقت را بیان می کند که دعوت حقه بشارت و انذاری است، که در آن حجت بر همه تمام می شود، و کار مردم به گردن رسول خدا نیست، او تنها مأمور است، و زمام امور به دست خداست، لذا می فرماید: بگو من تنها مأمور شده ام که پروردگار این شهر مقدس (مکه) را عبادت کنم، شهری که آن را محترم کرده، و شما این نعمت بزرگ را کفران کرده، و شکر خدا را با پرستش او به جا نیاوردید، و در عوض به عبادت بت ها پرداختید. سپس برای این که کسی توهّم نکند که خداوند فقط مالک مکه است، چون ربّ آنجا است، می فرماید: همه چیز در عالم هستی متعلق و در مالکیت خدای تعالی است. باز میفرماید: بگو من مأمور شده ام تا از کسانی باشم که تسلیم اراده ی او شده اند، و او فقط همان را اراده میکند که زبان فطرت به سوی آن دعوت می کند، و آن دین حنیف فطری است، که ملت و کیش ابراهیم است.[26]
وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ ﴿٩٢﴾
و این قرآن را تلاوت کنم. پس هر که هدایت پذیرد به سود خود هدایت یافته، و هر که گمراه شود، پس بگو: من فقط از هشدار دهندگانم. (92)
در ادامه آیه قبل می فرماید: و دیگر این که، من مأمور شده ام که این قرآن را بر مردم تلاوت کنم، پس هر کس با این قرآن هدایت شد، که به نفع خودش هدایت شده، و سود هدایتش عاید من نمی شود. و هر کس هدایت نشود، و از یاد پروردگارش روبگرداند، ضلالتش به ضرر خودش و وبال کفرش به گردن خودش است، نه من. برای این که من جز بیم رسانی نیستم، مأمورم که مردم را از خطری که در پیش دارند بیم دهم، ولی وکیل آنان نیستم، خدا بر ایشان وکیل است.[27]
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا ۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٩٣﴾
و بگو: ستایش از آن خداست. به زودی آیاتش را به شما نشان خواهد داد آن را خواهید شناخت. پروردگار تو از آنچه می کنید غافل نیست. (93)
و بگو که ثنای جمیل همه برای خدای تعالی است، در هر آنچه که در ملک خود انجام می دهد، از آن جمله بشر را به سوی آنچه خیر و سعادتش در آن است، می خواند، و مؤمنین را که به آیات او ایمان آورده و تسلیم او شده اند، هدایت نموده، و تکذیب کنندگان را دل هایشان را می رانده، و گوش هایشان را کر، و دیدگان شان را کور نموده، در نتیجه گمراه شدند، و آیات او را تکذیب کردند. به زودی هر آیتی که قبل از قیام قیامت و بعد از آن اتفاق می افتد، و مردم را ناگزیر از قبول حق کند، به مردم نشان خواهد داد. در پایان می فرماید: اعمال شما بندگان در برابر دیدگان پروردگار تو است،و از آنچه انجام می دهید غافل نیست، لذا مطابق حکمتش با شما رفتار می کند، اگر حکمتش در قبال اعمال شما اقتضای دعوت و هدایت داشته باشد، یا اقتضای اضلال و نشان دادن آیات داشته باشد، انجام می شود.[28]
– المیزان، ج 15، ص 611 – 610[16]
– المیزان، ج 15، ص 612 – 611[17]
– خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 828[19]
– المیزان، ج 15، ص 628 – 627[21]
– المیزان، ج 15، ص 630 – 628[22]
– المیزان، ج 15، ص 634 – 630[23]
– خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 830[25]