بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
إِذَا السَّمَاءُ انشَقَّتْ ﴿١﴾ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ﴿٢﴾
هنگامی که آسمان بشکافد (١) و فرمان پروردگار خویش برد و حق همین است (٢)
انشقاق آسمان به معنای از هم گسیختن و متلاشی شدن آن است و این خود یکی از مقدمات قیامت است. نظیر آنچه در سوره انفطار آمده که مى فرماید: اذا السماء انفطرت و اذا الکواکب انتثرت: در آن زمان که آسمان (و کرات آسمانى) شکافته و ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند (انفطار ۱ و ۲). کلمهی” اِذن” در اصل لغت به معنای اجازه دادن نیست، بلکه به معنای گوش دادن است. کلمه “حُقت” به معنای آن است که آسمان در شنیدن و اطاعت فرمانهای خدا سزاوار میشود. معنای آیه این است که آسمان مطیع و منقاد پروردگارش گشته و سزاوار شنیدن و اطاعت فرامین پروردگارش میگردد.[۱]
وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ﴿٣﴾وَأَلْقَتْ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتْ﴿۴﴾ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ﴿۵﴾
و هنگامی که زمین کشیده شود (٣) و آنچه در درون خود دارد بیرون انداخته، خالی شود (۴) و فرمان پروردگار خویش برد و حق همین است (۵)
کوه ها به شهادت آیات فراوانی از قرآن به کلّی متلاشی و برچیده می شوند و تمام پستی ها و بلندیهای زمین از بین میرود، زمین صاف و گسترده و آمادهی حضور همهی بندگان در صحنه میشود همانطور که در آیه ۱۰۵ تا ۱۰۷ سوره طه مىفرماید: (و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا ترى فیها عوجا و لا امتا) از تو درباره کوهها سؤال مىکنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد مىدهد، سپس زمین را صاف و هموار مىسازد، به گونه اى که هیچ پستى و بلندى در آن نمى بینى! و چنان دادگاه بزرگی که خلق اولین و آخرین در آن جمعند؛ چنین صحنه ای نیز لازم دارد. و آنچه از مردگان در درون خود دارد به یکباره به بیرون پرتاب می شوند. شبیه آنچه در سوره زلزال آمده: (و اخرجت الارض اثقالها زمین بارهاى سنگین خود را خارج مىکند) یا آنچه در سوره نازعات آیه ۱۳ و ۱۴ آمده: (فانما هى زجره واحده فاذا هم بالساهره: تنها یک صیحه زده مىشود، و به دنبال آن همگى بر صفحه زمین ظاهر میشوند). بعضی از مفسران گفته اند: علاوه برانسانها، معادن و گنجهای نهفته درون زمین نیز همگی بیرون میریزند. زمین هم مانند آسمان تسلیم فرمان پروردگارش میشود وحق هم این است. که اینها همه نشانهی قدرت خداوند بزرگ است بر همه چیز، به ویژه معاد و رستاخیز.[۲]
یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ ﴿۶﴾
ای انسان! مسلما تو با تلاش و رنجی فراوان به سوی پروردگارت میروی، پس دیدارش خواهی کرد(۶)
یعنی انسان همیشه در حال سعی و تلاش و رفتن به سوی خدای تعالی است، بدان جهت که ربّ و مالک و مدبّر امر، اوست و انسان عبد است و عبد برای خودش مالک چیزی نیست، پس او باید چیزی را اراده کند که پروردگارش اراده کرده باشد و آنچه را او دستور داده انجام دهد، پس بنده در اراده و عملش مسئول است. از اینجا معلوم میشود اولا جمله: (انک کادح الی ربک) خود حجتی است بر معاد، برای این که ربوبیت خدای تعالی تمام نمیشود مگر با عبودیت بندگان، و عبودیت هم تصور ندارد مگر با بودن مسئولیت، و مسئولیت هم تمام نمیشود مگر با بودن جزاء. و ثانیا معلوم شد منظور از ملاقات پروردگار منتهی شدن به سوی او است، یعنی به جایی که در آن هیچ حکمی نیست جز حکم او، و هیچ مانعی نیست که بتواند از نفوذ حکمش جلوگیری کند. و ثالثا این که مخاطب در این آیه همه ی انسانها هستند.[۳]
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ﴿٧﴾ فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا﴿٨﴾ وَیَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا﴿٩﴾
پس آن که کارنامه اش به دست راسش داده شود (٧) پس زودا که با حسابی آسان محاسبه شود (٨) و خوشحال به سوی اهلش بازگردد (٩)
یعنی در رجوع همه انسانها به خدا، از اعمال آنها سؤال میشود؛ اما افرادی که موافق خواست خدا زندگی کردند و کوشش آنها برای خدا بود، نامهی اعمالشان به دست راستشان داده میشود که این نشانهی پاکی عمل، صحت ایمان و ثبات در قیامت است و در هنگام محاسبه ی اعمال، خدا حساب را بر آنها آسان میگیرد و از لغزشهایشان میگذرد و سخت گیری نمیکند و سپس خوشحال به سوی انیس هایی که خدا برای آنها در بهشت آماده کرده، مانند حور و غلمان و غیره و مؤمنانی که در بهشت هستند باز میگردند. در حدیثى از پیغمبر اکرم (ص) مىخوانیم: سه چیز در هر کس باشد خداوند حساب او را آسان مىکند، و او را به رحمتش در بهشت وارد مى سازد. عرض کردند: آنها چه چیز است اى رسول خدا؟ ! فرمود: عطا کنى به کسى که تو را محروم کرده، و پیوند برقرار سازى با کسى که از تو بریده، و عفو کنى کسى را که به تو ستم کرده است.[۴]
وَأَمَّامَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ﴿١٠﴾ فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُورًا ﴿١١﴾ وَیَصْلَىٰ سَعِیرًا﴿١٢﴾
واما آن که کارنامه اش از پشت سرش به او داده شود (١٠) پس زودا که فریادش بلند شودکه وای بر من (١١) و در آتش درآید (١٢)
بعید نیست که اگر نامهی اعمال کفار را از پشت سرشان میدهند به خاطر این است که در آن روز صورتشان به عقب برمیگردد، با توجه به آیه ۴۷ سوره نساء که مى گوید: (من قبل ان نطمس وجوها فنردها على ادبارها): پیش از آنکه صورتهائى را محو کنیم و به پشت سر بازگردانیم این گروه مجرمان صورتهایشان به عقب برگشته، و باید نامه اعمالشان را شخصا بخوانند، لذا آن را به دست چپ آنها در پشت سر مىدهند. اما در این که چگونه نامه اعمالشان را به پشت سرشان مىدهند، و چگونه این آیه با آیاتى که مىگوید نامه اعمالشان را به دست چپشان مىدهند، جمع مىشود؟ باید گفت که بین این دو دسته آیات منافاتی نیست، چون مواقف روز قیامت متعدد است. سپس فریاد میزند که ای وای، هلاک شدم، اما این آه و ناله به جایی نمیرسد و به دنبالش در آتش سوزان جهنم وارد میشود، آتشی که نمیتوان گفت چقدر شکنجه آور است.[۵]
إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا ﴿١٣﴾
آری او در میان خانواده اش (هم فکرانش) مسرور بود (١٣)
یعنی از مال دنیا که به او میرسید خوشحال میشد و دلش به سوی زینتهای مادی مجذوب می گشته و همین باعث میشد که آخرت از یادش برود و خدای تعالی انسان را در این خوشحال شدن مذمت کرده و آن را خوشحالی بیجا و ناحق دانسته.[۶]
إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ ﴿١۴﴾
او می پنداشت که هرگز بازگشتی نخواهد داشت (١۴)
یعنی گمان می کرد برای حساب و جزاء به سوی پروردگارش برنمی گردد. و این پندار غلط هیچ علتی به جز این ندارد که در گناهان غرق شدند، گناهانی که آدمی را از امر آخرت بازمیدارد و باعث میشود انسان آمدن قیامت را امری بعید بشمارد.[۷]
بَلَىٰ إِنَّ رَبَّهُ کَانَ بِهِ بَصِیرًا ﴿١۵﴾
آری پروردگارش به او بینا بود (١۵)
این طور نیست که او فکر میکند، بلکه او برای حساب و جزا به سوی پروردگارش برمیگردد، چون پروردگارش همیشه به او بینا بوده و از اول احاطهی علمی به او داشته هر چه که او میکرد، میدید و تمام اعمالش را ثبت میکرد. بنابراین، به طور مسلم او به سوی پروردگارش برمیگردد، تا جزایی متناسب اعمالش به او داده شود.[۸]
فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ ﴿١۶﴾ وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ ﴿١٧﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ ﴿١٨﴾
پس سوگند به شفق (١۶) و سوگند به شب و آنچه را در برمیگیرد (١٧)سوگند به ماه هنگامی که بدر کامل میشود (١۸)
منظور از شفق در اینجا همان روشنى آمیخته با تاریکى در آغاز شب است، به هر حال از آنجا که ظهور شفق خبر از یک حالت تحول و دگرگونى عمیق در جهان مىدهد، و اعلام پایان روز و آغاز شب است، بعلاوه جلوه و زیبائى خاصى دارد، و از همه گذشته وقت نماز مغرب است، خداوند به آن سوگند یاد فرموده تا همگان را وادار به اندیشه در این پدیده زیباى آسمانى کند. تعبیر به (ما وسق) با توجه به این که (وسق) به معنى جمع کردن پراکنده هاست اشاره به بازگشت انواع حیوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانه ها و لانه هاى خود به هنگام شب است، که نتیجه آن آرامش و آسایش عمومى جانداران مىباشد، و یکى از اسرار و آثار پر اهمیت شب محسوب مىشود، چنان که در آیه ۶۱ سوره غافر مىخوانیم: (الله الذى جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه: خداوند کسى است که شب را براى شما آفرید تا در آن آرامش و سکون پیدا کنید). و از اینجا روشن مىشود که تعبیر به(اذا اتسق) که از همان ماده است نیز به معنى جمع و جور شدن و در اینجا به معنى کمال نور ماه در شب چهاردهم است و مىدانیم که ماه در این حالت جلوه فوق العادهاى دارد که تمام چشمها را به سوى خود جلب مىکند، نور و فروغ آن صفحه زمین را روشن مىکند، روشنائى کمرنگى که مزاحم آرامش شب نیست، و در عین حال راه را براى رهروان شب مىگشاید، لذا آیتى از آیات بزرگ خداوند است، و به همین دلیل به آن سوگند یاد فرموده. و جالب این که این قسمتها اشاره به حالات و دگرگونیهائى است که پشت سر هم در عالم آفرینش رخ مىدهد، خورشید سر در نقاب فرو مىبرد، شفق که بقایاى نور آن است ظاهر مىشود، موجودات زنده به سرعت به لانه هاى خود باز مىگردند، ماه در صورت بدر کامل طلوع مىکند، توجه داشته باشید که ماه شب چهارده در همان آغاز شب طلوع مىکند و این سوگندها را مقدمه اى قرار مىدهد براى جمله لترکبن طبقا عن طبق که بیانگر حالات مختلفى است که انسان در مسیر زندگى خود یکى پس از دیگرى پیدا مىکند.[۹]
لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ ﴿١٩﴾
که شما حالات و منازلی را پشت سر میگذارید (١٩)
این آیه جواب همه سوگندهای قبلی است. و خطاب در آن به مردم است، و کلمه (طبق) منظور مراحل زندگی است، که انسان آن را در تلاشش به سوی پروردگارش طی می کند، مرحله ی زندگی دنیا و سپس مرحله مرگ و آنگاه مرحله حیات برزخی، و سپس مرگ در برزخ و هنگام دمیدن در صور و در آخر انتقال به زندگی آخرت و حساب و جزاء. این سوگندها تاکید مضمون (یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه)، و آیات بعد است، که خبر از بعث میدهد.[۱۰]
فَمَا لَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿٢٠﴾ وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لَا یَسْجُدُونَ۩﴿٢١﴾
پس چرا آنها ایمان نمی آورند؟ (٢٠) و چون قرآن برآنها خوانده شود سجده نمی کنند (٢١)
با اینکه دلائل حق روشن و آشکار است هم دلائل توحید و خداشناسى و هم دلائل معاد، هم آیات آفاقى که در آفرینش شب و روز و ماه و خورشید و نور و ظلمت و طلوع و غروب آفتاب و شفق، و تاریکى شب، و تکامل روشنى ماه نهفته است و هم آیات انفسى از لحظه اى که نطفه در قرارگاه رحم جاى مىگیرد، و مراحل گوناگونى را یکى بعد از دیگرى طى کرده تا به اوج کمال خود در عالم جنین مىرسد، سپس از لحظه تولد تا مرگ مراحل دیگرى را مى پیماید، با این نشانه هاى روشن چرا آنها ایمان نمى آورند؟! سپس از کتاب تکوین به سراغ کتاب تدوین مىرود، و مى افزاید: چرا هنگامى که قرآن بر آنها خوانده مىشود در برابر آن خضوع نمى کنند؟ قرآنى که هر ناظر بى طرف مىداند ممکن نیست زائیده مغز بشرى باشد، آن هم بشرى که هرگز درس نخوانده بود، و در یک محیط تاریک و ظلمانى و مملو از خرافات پرورش یافته بود. منظور از سجده در اینجا خضوع و تسلیم و اطاعت است و سجده معروف که پیشانى را در آن بر زمین مىگذارند یکى از مصداق هاى این مفهوم کلى است.[۱۱]
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ ﴿٢٢﴾
نه، بلکه کافران همواره تکذیب میکنند (٢٢)
اگر کفار ایمان نمیآورند وتسلیم آیات الهی نمی شوند برای آن نیست که دلایل حق نارساست، بلکه برای آن است که کفار پای بند سنّت گذشتگان و هوسها و منافع خویش هستند و همین سبب شده تا کفر در دلشان رسوخ کرده و پیوسته آیات الهی راتکذیب کنند.[۱۲]
وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِمَا یُوعُونَ ﴿٢٣﴾ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿٢۴﴾
و خدا بهتر داند در خاطر چه دارند (٢٣) پس به عذاب دردناکی بشارتشان ده.(٢۴)
آیه با لحنی تهدید آمیز می فرماید: که خدا به آنچه کفار در سینه های خود از کفر و شرک جمع کرده اند، آگاه است. پس آنها را به عذاب دردناک بشارت ده. اگر عذاب را به آنها مژده می دهد، برای استهزا و طعنه زدن به آنهاست. حرف (فاء) در فعل (فبشرهم) می فهماند که این تهدید نتیجه ی تکذیب است.[۱۳]
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ﴿٢۵﴾
مگر آنها که ایمان آوردند و اعمال شایسته کردندکه ایشان را پاداشی بی پایان است. (۲۵)
در واقع آیه راه بازگشت را برای کفار باز میگذارد و میفرماید: این عذاب ألیم از افرادی که توبه کرده و ایمان آوردند و اعمال صالح انجام میدهند به طور قطع برداشته میشود و خدا پاداش دایم و نقصان ناپذیر و بدون منّت به آنها میدهد. نعمتهاى آخرت بر عکس نعمتهاى دنیا که ناپایدار و هم نقصان پذیر، و غالبا آمیخته با عوارض نامطلوب، و یا منت این و آن است، هیچگونه منت و نقصان و فناء و عوارض نامطلوب در آن راه ندارد جاودانى است.[۱۴] اما نظر علامه این است که این آیه درباره کفار نیست، بلکه در مورد مؤمنین صالح العمل می باشد.
– المیزان، ج ۲۰ ، ص ۵۷۷ – ۵۷۶[۱]
– المیزان، ج ۲۰، ص ۵۷۹ – ۵۷۸[۳]
– المیزان، ج ۲۰، ص ۵۸۰ – ۵۷۹[۵]