بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿١﴾
اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید همانا زلزله قیامت واقعه بزرگى است (۱)
خطاب (یا ایها الناس)، دلیل روشنى است بر این که هیچ گونه تفاوت و تبعیضى از نظر نژاد و زبان و اعصار و قرون و مکان ها و مناطق جغرافیائى و طوائف و قبائل در آن نیست، و مؤمن و کافر، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، مرد و زن امروز و آینده همه در آن شریکند. جمله “اتقوا ربکم” عصاره تمام برنامههاى سعادت بخش است، چرا که از یک سو توحید را بیان مىکند، و از سوى دیگر تقوا را، و به این ترتیب برنامههاى عقیدتى و عملى در آن جمع است.[۱] و اگر کسی اهل تقوا بود (زلزلهٴ ساعه) برای او امری آسان است. در سورهٴ مبارکهٴ «معارج» آمده: ﴿تَعْرُجُ الْمَلاَئِکَهُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ، فرشتگان و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند، معارج/۴﴾، این آیه صحنهٴ قیامت را ترسیم میکند، فرمود: این قیامت مقدارش پنجاه هزار سال است. از حضرت رسول (ص) که سؤال کردند چه روز طولانیای است؟ در جواب فرمود: قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این روزِ پنجاه هزار سال، برای مؤمن کوتاهتر از یک نماز واجب است. حالا معلوم نیست پنجاه هزار سال، سال دنیا باشد یا سال آخرت، ولی سال دنیا هم باشد، پنجاه هزار ۳۶۵ روز رقم زیادی است. بنابراین زلزلهٴ ساعت که شیء عظیم است، برای مؤمن، شیء حقیر خواهد بود و عظیم نیست، برای این که این مراحل را گذرانده است، نظیر حوادث دنیا نیست که آزمون باشد و برای همه یکسان. بنابراین صحنهٴ قیامت برای عدّهای ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ، آن بزرگ ترین ترس و واهمه آنان را اندوهگین نمی کند، انبیا/۱۰۳﴾ است و اگر کسی خواست به اینجا برسد، به همین جملهٴ اول این آیه عمل کند نجات پیدا میکند که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾، در جریان قیامت این زلزله مربوط به زمینلرزه نیست تا آیه ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، هنگامی که زمین را با لرزشش بلرزانند﴾ مفسّر آن باشد، بلکه در سورهٴ «زلزله» یا ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً، هنگامی که زمین به شدت لرزانده شود، واقعه/۴﴾، گوشهای از زلزلهالساعه را تفسیر میکنند، چون زلزله الساعه هم به زلزله زمین برمیگردد، هم به زلزله منظومهٴ شمسی و راه شیری و کلّ سماوات، برای این که ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ، در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها (به آسمان های دیگری) مبدل میشود،ابراهیم/۴۸﴾؛ این جهانلرزه است نه زمینلرزه؛ کلّ صحنه باید عوض بشود، این میشود زلزلهٴ جهانی. آن آیاتی که مربوط به زلزلهٴ زمین است، به نوبهٴ خود گوشهای از زلزله ی قیامت را تفسیر میکند وآن آیاتی که مربوط به برچیدن بساط آسمان هاست، گوشهٴ دیگر را به عهده دارد، وقتی چیزی را ذات اقدس الهی به عظمت یاد کند معلوم میشود خیلی مهم است. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾؛ این جریان قیامت آنقدر سنگین است که نه آسمان میتواند این بار را بکشد نه زمین و نه انسان. نه حتی پیغمبر(ص) برای این که وقتی از حضرت سؤال کردند که قیامت چه موقع قیام میکند، خدا فرمود: بگو هنگامی که قیامت بخواهد قیام کند نه من هستم نه تو، نه آسمان و نه زمین، اگر انسان میتوانست این بار را بکشد که جان نمیداد. صعقهای هم هست که همه مدهوش میشوند و نه بیهوش، یک عدّه خاص البته مستثنا هستند که این ها همچنان هوشمندند: ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ، و در صور دمیده می شود، پس هر که در آسمان ها و زمین است مدهوش می شود، مگر کسی را که خدا بخواهد، زمر/۶۸﴾ حالا اگر در آن نفخهٴ صور اول که همه مدهوش یا بیهوش میشوند اهل بیت همچنان هوشیارند، این نشان میدهد که این ها میتوانند باری را بکشند که آسمان و زمین نمیتوانند بکشند. بالأخره در آن نفخهٴ صور یک عدّه مستثنا هستند ولی در صحنهٴ قیامت که میخواهد قیام بکند همه میمیرند: ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾. [۲]
یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَىٰ وَمَا هُم بِسُکَارَىٰ وَلَـٰکِنَّ عَذَابَ اللَّـهِ شَدِیدٌ ﴿٢﴾
روزى که آن را ببینید، هر شیر دهندهاى شیر خوارهاش را از یاد مىبرد و هر آبستنى بار خود را مىنهد، و مردم را مست مىبینى حال آن که مست نیستند، بلکه عذاب خدا شدید است. (۲)
دهشت و هول قیامت، آن چنان سخت است که وقتی ناگهانی میرسد، مادری که پستان در دهان بچهاش گذاشته آن را از دهان او بیرون میکشد. و هر بارداری سقط جنین می کند. ایشان را مست میبینی، یعنی مستی ایشان و این که عقل هایشان را از دست داده و دچار دهشت و حیرت شدهاند، از شراب نیست، بلکه از شدت عذاب خدا است که ایشان را به آن حالت افکنده، و ظاهر آیه این است که این زلزله قبل از نفخه اولی صور که خدا از آن در آیه [و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون، زمر/۶۸] خبر داده، واقع میشود، چون آیه مورد بحث مردم را در حال عادی فرض کرده که ناگهانی و بیمقدمه زلزله ساعت رخ میدهد، و حال ایشان از مشاهده آن دگرگون گشته، به آن صورت که آیه شریفه شرح داده، در میآیند.[۳] صحنهٴ قیامت اولیای الهی را محزون نمیکند، این ها به طور عادی از دنیا وارد برزخ و از برزخ وارد قیامت میشوند. درست است که شیء عظیم است، طوری است که ﴿تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾، طوری است که ﴿تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾، طوری است که ﴿تَرَی النَّاسَ سُکَارَی﴾، ولی اولیای الهی از هر سه خطر محفوظ هستند، بنابراین این طور نیست که برای انبیا، ائمه و اولیای الهی(علیهم السلام) این حادثهٴ قیامت دردآور یا هولناک باشد. خدای سبحان دربارهٴ حضرت مسیح و دربارهٴ حضرت یحیی(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً، و سلام بر من روزی که زاده شدم، و روزی که می میرم، و روزی که زنده برانگیخته می شوم، مریم/۳۳﴾ و فرمود: ﴿وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً، و بر او سلام باد روزی که زاده شد، و روزی که می میرد، و روزی که زنده برانگیخته می شود، مریم/۱۵﴾، این «سلام» یعنی او در کمال سلامت میمیرد و در کمال سلامت وارد صحنهٴ قیامت میشود. چون اگر این ها گرفتار این ﴿وَمَاهُم بِسُکَارَی﴾ بشوند گرفتار این صحنهٴ هولناک بشوند، دیگر سلامتی در کار نیست، اضطراب است. برای این گونه از مردان الهی صحنهٴ قیامت هیچ هول و هراسی را به همراه ندارد و البته این اختصاصی هم به این دو وجود مبارک ندارد، انبیای دیگر و ائمه(علیهم السلام) هم همین طورند. فعل (ترونها) را جمع آورد یعنی همهتان میبینید که هم زن شیرده غفلت دارد، هم باردار بارش را به زمین مینهد؛ اما فعل (تری) را مفرد آورد: ﴿وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی﴾؛ کلّ صحنه را تویِ پیامبر میبینی که این ها گویی مست هستند. درست است که همگان مضطرباند، اما این که کسی بفهمد این ها مضطرب هستند، یک انسان هوشیار و هوشمند میخواهد. انسانی که سَکره القیامه دربارهٴ او اثر ندارد، سَکره الموت را هم تجربه نکرده است، چنین انسانی میتواند بفهمد دیگران سُکارا هستند.[۴]
وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ﴿٣﴾
و برخى از مردم در بارهى خدا بدون هیچ دانشى مجادله مىکنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مىنمایند. (۳)
انبیا (ع) مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر(ص) آمدند، برای این که جامعه را جامعهٴ علمی کنند ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ﴾. جامعهٴ علمی در تصدیق و تکذیبشان محقّقانه و عالمانهاند؛ تا چیزی برای شان روشن نشود، تصدیق نمیکنند، تا چیزی برای آنها شفاف نشود، تکذیب نمیکنند. فرمود: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ یعنی «لا تَتْبَع»، بدون علم به دنبال هیچ چیزی نرو. این به یک شخص خاص خطاب نمیکند، هر مسلمانی در هر شرایط و در هر عصر و زمانی که باشد باید محقّقانه زندگی کند، چرا؟ چون ﴿ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً، و از چیزی که به آن علم نداری پیروی مکن؛ زیرا گوش و چشم و دل موردِ بازخواست اند، اسراء/۳۶﴾، چون انسان اگر بیتحقیق گوش به حرف کسی داد، در قیامت این سمع مسئول است، بیتحقیق حرفی را زد زبان مسئول است، بیتحقیق مطلبی را پذیرفت فؤاد مسئول است. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» فرمود: اگر چیزی را خواستید رد کنید، تکذیبتان محقّقانه باشد، بعد رد کنید. فرمود: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ، آری، حقیقتی را تکذیب کردند که به معارف و مفاهیمش احاطه نداشتند،یونس/۳۹﴾، وقتی از کفّار و تبهکاران نکوهش به عمل میآید، میفرماید: اینها چیزی را که برای شان روشن نشد تکذیب میکنند، گفتند: وحی و نبوّت و معاد نیست، این در بخش تکذیب. در بخش تصدیق فرمود: ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ، آیا پیمان کتاب از آنها گرفته نشده که بر خدا جز حق نگویند، اعراف/۱۶۹﴾، خدا تعهّد گرفته که در مسائل جهانبینی، دینی، اعتقادی و زندگی شما که به دین برمیگردد، باید محقّقانه تصدیق کنید، تا برای شما چیزی روشن نشد باور نکنید، حرف نزنید، ننویسید، گفتارتان، رفتارتان، کردارتان باید محقّقانه باشد. فرمود: بعضی از مردم، چه در اصول و فروع دین، چه در اخلاقیّات اسلامی، اقتصاد اسلامی، سیاست اسلامی، اجتماعیّات اسلامی و حقوق اسلامی، بدون تحقیق حرف میزنند. پس ﴿ فِی اللَّهِ﴾ یعنی «فیما یرجع إلی الله، در آن چه به خدا برمیگردد» بدون علم حرف می زنند، یعنی بیتحقیق، آن وقت جدال میشود جدال باطل. جدال احسن آن است که ۱) محقّقانه باشد، ۲) از مقدّماتی که هم معقول است و هم مقبول کمک گرفته بشود. اگر از مقدّمهای که مقبول طرف است ولی معقول نیست استفاده شود، میشود جدال باطل؛ سوء استفاده کردن از جهلِ طرف و از جهالت خود درست نیست، باید هم حق باشد و هم مورد قبولِ طرف باشد. مجادله به باطل مستلزم تبعیت از شیطان است. چون که خودشان به مقصد نمیرسند، لذا در بین راه میمانند، آن گاه شیاطین این ها را میربایند، چون این ها فضای ذهن شان خالی است، به دنبال کسی میگردند که این ها را امیدوار و آرزومند، و محبوب گرداند؛ لذا به دنبال آن شیاطین راه میافتند. این که فرمود: ﴿لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ، آنگاه از پیش روى و پشت سرشان و از طرف راست و چپ شان به سراغ آنها مىآیم، و اکثرشان را سپاسگزار نخواهى یافت، اعراف/۱۷﴾؛ شیطان در هر طرف دام پهن کرده است، این شخص هم که اهل تحقیق نیست؛ لذا هر جا هر صدایی بلند شد به دنبال آن راه میافتد، فرمود: این ها راه های گوناگونی دارند و شما از آن راه های گوناگونشان پرهیز کنید: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ، و همانا راه راست من همین است، پس از آن پیروى کنید و به راههاى متفرقه نروید، انعام/۱۵۳﴾؛ این که “سُبُل” را جمع آورد با همین ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ هماهنگ است. چون شیطان از هر طرف دام پهن کرده است.[۵] و اگر فرمود: و (یتبع کل شیطان) و نفرمود: (و یتبع الشیطان المرید) که همان ابلیس باشد، برای این است که دلالت کند بر این که شیطان انواع و اقسام و فنونی از ضلالت را دارد، چون ابواب باطل مختلف است، و بر هر بابی شیطانی، از قبیل ابلیس، و ذریهاش و شیطان هایی از آدمیان هستند که به سوی ضلالت دعوت میکنند، و اولیای گمراه شان از ایشان تقلید و پیروی میکنند، هر چند که تمامی تسویلات، و وسوسههای آنان منتهی به استاد همهشان ابلیس ملعون میشود.[۶]
کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِیرِ ﴿۴﴾
بر وى (شیطان) مقرر شده که هر کس او را ولى بگیرد بىتردید او را گمراه کند و به عذاب آتش بکشاند. (۴)
سرگذشت و سرنوشت این شیطانِ متمرّد و سرکش این است که چون او به سوء اختیار خودش به بی راهه رفت، خودش و همراهان خودش را یعنی کسانی که تحت ولایت شیطان هستند، هم مستقیماً به دوزخ میبرد: این ها را به جایی می برد که آنجا آتشی است افروخته که خودش میسوزد آنها را هم میسوزاند. این سرنوشت انسانی است که بیتحقیق کار کرده و به دنبال این شیطنتِ شیطان حرکت میکند. فرمود: ﴿قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ٭إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ، گفت: این سنت و راه راستى است بر عهدهى من که تو را بر بندگان من تسلطى نیست، جز کسانى از گمراهان که تو را پیروى کنند، حجر/۴۱ و ۴۲﴾؛ خدای سبحان فرمود: من باید راهِ راست را نشان بدهم، و نشان دادم و به شما هم چراغی دادم که این راه را ببینید و آن عقل و فطرت است. انسان صراط ندارد، سراج دارد، چراغ دارد، راه را فقط دین مشخص میکند؛ قانونگذار فقط خداست و بس، انسان در اثر عقلِ خود و فطرت خود، قانونشناس است نه قانونگذار. گفتم: ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ و شیطان هیچ سلطهای بر بندگان من ندارد مگر آنهایی که به سوء اختیار خودشان به دام شیطنتِ شیطان بیفتند.[۷]
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَهٍ مُّخَلَّقَهٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ﴿۵﴾
ای مردم، اگر شما درزنده شدن مردگان شک و ریبی دارید ما شما را نخست از خاک آفریدیم آن گاه از آب نطفه، آن گاه از خون بسته، آنگاه از پارهای گوشت با آفرینشی تمام و ناتمام، تا بر شما آشکار سازیم و آنچه را مشیّت ما تعلق گیرد در رحمها قرار میبخشیم تا به وقتی معین، آن گاه شما را به صورت طفلی بیرون آریم تا سپس به حد بلوغ و رشد خود برسید و برخی از شما بمیرد، و برخی به سن پیری و دوران ضعف و ناتوانی رسد، تا آنجا که پس از دانش و هوش خرف شود و هیچ فهم نکند، و زمین را بنگری وقتی خشک و بیگیاه باشد آن گاه چون باران بر آن فرو باریم سبز و خرم شود و نمو کند و از هر نوع گیاه زیبا برویاند. (۵)
فرمود: اگر شک دارید که معادی هست یا نه، این قدرت ما را باید ببینید. این میشود جدال احسن، یعنی این مقدمات که مقبول شماست، معقول هم است، یعنی هم حق است هم مورد قبول شما، از همین مقدمات، ما برای حقانیّت معاد استدلال می آوریم؛ اما کسی که این مقدمات را قبول ندارد، ما باید برایش دلیل بیاوریم که خدا اینچنین است. مشرکان حجاز، توحید را قبول داشتند، یعنی این که خدا تنها خالقِ کلّ هستی است قبول داشتند، منتها پرستش خدا را دور از دسترس می دانستند، لذا میگفتند: کار به دست این بت هاست و این ها رابط بین ما و خدا هستند، معاد را هم که انکار میکردند.[۸] در حقیقت قرآن مىخواهد صحنههاى معاد را که مردم در همین زندگى دنیا با آن سر و کار دارند و پیوسته با چشم خود مىبینند و از آن غافلند، براى آنها تشریح کند تا بدانند زندگى بعد از مرگ نه تنها امر غیر ممکنى نیست، بلکه دائما صحنههاى مشابه آن را در زندگى روزمره با چشم خود مشاهده مىکنند. نخست همه انسان ها را مخاطب ساخته مىفرماید: اى مردم! اگر در رستاخیز تردید دارید به این نکته توجه کنید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شد، و پس از آن از چیزى شبیه به گوشت جویده که بعضى داراى شکل و خلقت است و بعضى بدون شکل همه این ها به خاطر آن است که این حقیقت را براى شما آشکار سازیم که ما بر هر کار قادر و توانا هستیم. و جنین هائى را که بخواهیم تا مدت معینى در رحم مادران قرار مىدهیم تا دوران تکاملى خود را طى کنند، و آنچه را بخواهیم ساقط مىکنیم و از نیمه راه از مدار خارجش مىسازیم از آن پس یک دوران انقلابى جدید آغاز مىشود و ما شما را به صورت طفل از شکم مادر بیرون مىفرستیم، به این ترتیب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شکم مادر پایان مىپذیرد، و قدم به محیطى وسیع تر، امکانات بسیار فزونتر مىگذارید. باز چرخ هاى حرکت تکاملى شما متوقف نمىشود، و همچنان سریع در این راه به پیشروى ادامه مىدهید، سپس هدف این است که به حد رشد و بلوغ و کمال جسم و عقل برسید، در اینجا جهل تبدیل به دانائى، و ضعف و ناتوانى تبدیل به قدرت و توانائى، و وابستگى مبدل به استقلال مىشود. ولى این چرخ باز متوقف نمىگردد، هر چند گروهى از شما در این میان از دنیا چشم فرو مىبندند، اما گروه دیگرى سیر نزولى حیات را بعد از تکامل شروع مىکنند، تا به بدترین مرحله زندگى یعنى نهایت پیرى برسند، به مرحلهاى مىرسد که پردههاى نسیان و فراموشى صفحه عقل و فکر او را مىپوشاند، و در واقع حالتى شبیه حال کودکى به او دست مىدهد، این ضعف و ناتوانى و پژمردگى دلیل بر فرا رسیدن یک مرحله انتقالى جدید است، همان گونه که سستى پیوند میوه با درخت دلیل بر رسیدگى آن و رسیدن به مرحله جدائى است. این دگر گونی هاى عجیب و پى در پى که حاکى از قدرت بى پایان پروردگار است، روشنگراین حقیقت است که همه چیز حتى احیاى مردگان براى او سهل و آسان است. سپس به بیان دلیل دوم که زندگى و حیات گیاهان است پرداخته، مىفرماید: در فصل زمستان به زمین نگاه مىکنى، آن را خشک و مرده مىبینى، اما هنگامى که قطرههاى حیاتبخش باران را بر آن فرو فرستادیم و فصل بهار فرا رسید حرکت و جنبشى سراسر آن را فرا مىگیرد و نمو مىکند، و انواع گیاهان زیبا را مىرویاند.[۹] معنای این که وقتی بهار شد مُرده زنده میشود، این نیست که درخت های خوابیده بیدار میشوند، وقتی بهار شد دو کار انجام میگیرد: یکی این که خوابیدهها بیدار میشوند، یکی این که مُردهها زنده میشوند. این درخت خوابیده است، وقتی بیدار شد آب، غذا، هوا و نور میخواهد، این کارِ خود درخت است، حالا که میخواهد غذا بخورد چه کار میکند؟ این آب وکودهای کنار ریشهاش را جذب میکند، این خاک مرده است، می فرماید: (وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ) این را که خورد و جذب کرد، در آیندهٴ نزدیک شاخ و برگ و میوه می شود.[۱۰]
ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۶﴾ وَأَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّـهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ ﴿٧﴾
این [قدرت نمایىها] از آن روست که خدا حق است و اوست که مردگان را زنده مىکند و هم اوست که بر هر چیزى تواناست. (۶) [و این] که بىتردید قیامت در پیش است و شکى در آن نیست و خدا هر که را در گورهاست بر مىانگیزد. (۷)
در این دو آیه به عنوان جمع بندى و نتیجهگیرى کلى، هدف اصلى از بیان این دو دلیل را ضمن باز گوئى پنج نکته تشریح مىکند: ۱) نخست مىفرماید: آنچه در آیات قبل، از مراحل مختلف حیات در مورد انسان ها و جهان گیاهان بازگو شد براى این است که بدانید خداوند حق است، و چون او حق است نظامى را که آفریده نیز حق است، بنابر این نمىتواند بیهوده و بى هدف باشد، مىفرماید: [و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا: ما آسمان ها و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده و باطل نیافریدیم، این گمان و پندار کافران است، ص/۲۷]. و چون این جهان بى هدف نیست، و از سوى دیگر هدف اصلى را در خود آن نمىیابیم یقین پیدا مىکنیم که معاد و رستاخیزى در کار است. ۲) این نظام حاکم بر جهان حیات به ما مىگوید: او است که مردگان را زنده مىکند همان کسى که لباس حیات بر تن خاک مىپوشاند، و نطفه بى ارزش را به انسان کاملى مبدل مىسازد، و زمین هاى مرده را جان مىدهد او مردگان را حیات نوین مىبخشد آیا با این برنامه حیات آفرین مستمر او در این جهان باز مىتوان در امکان معاد تردید کرد؟ ۳) هدف دیگر این است که بدانید خدا بر هر چیز توانا است و چیزى در برابر قدرت او غیر ممکن نیست آیا کسى که مىتواند خاک بى جان را تبدیل به نطفه کند، و نطفه بى ارزش را در مراحل حیات پیش ببرد، و هر روز لباس تازهاى از زندگى بر او بپوشاند، و زمین هاى خشکیده و افسرده بى روح را چنان سر سبز و خرم سازد، آیا چنین کسى قادر نیست که انسان را بعد از مرگ به زندگى جدید باز گرداند ؟ ۴) و باز همه این ها براى این است که بدانید ساعت پایان این جهان و آغاز جهان دیگر جاى شک و تردید ندارد ۵) و این ها همه مقدمهاى است براى آخرین نتیجه و آن این که خداوند تمام کسانى را که در قبرها آرمیدهاند زنده مىکند. بنابر این باید عالم دیگرى وجود داشته باشد، عالمى وسیع و جاودانه که شایسته است هدف آفرینش محسوب گردد.[۱۱]
وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ ﴿٨﴾
و از میان مردم کسى است که بدون هیچ دانش و بىهیچ رهنمود و کتاب روشنى در بارهى خدا به مجادله مىپردازد. (۸)
در این آیات نیز سخن از مجادله کنندگانى است که پیرامون مبدأ و معاد به جدال بىپایه و اساس مىپردازند. جمله (و من الناس من یجادل فى الله بغیر علم) درست همان تعبیرى است که در چند آیه قبل گذشت و تکرار آن نشان مىدهد که جمله اول اشاره به گروهى است، و جمله دوم اشاره به گروهى دیگر. جمعى از مفسران فرق این دو گروه را در این دانستهاند که آیه گذشته، ناظر به حال پیروان گمراه و بی خبر است در حالى که این آیه ناظر به رهبران این گروه گمراه مىباشد. و در این که فرق میان علم و هدى و کتاب منیر چیست؟ نیز مفسران بحث هائى دارند، آن چه نزدیک تر به نظر مىرسد این است که علم، اشاره به استدلالات عقلى است و هدى، به هدایت و راهنمائى رهبران الهى، و کتاب منیر، اشاره به کتب آسمانى مىباشد. به تعبیر سادهتر همان دلائل سه گانه معروف کتاب و سنت و دلیل عقل را بازگو مىکند، در حقیقت بحث و جدال علمى در صورتى مىتواند ثمر بخش باشد که متکى به یکى از این دلائل گردد، دلیل عقل یا کتاب، یا سنت.[۱۲] و این طرق سهگانه به سوی مطلق علم است که یکی از راه عقل، و دومی از راه چشم، و سومی از راه گوش به دست میآید، و این همان است که در آیه شریفه (و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤآد کل اولئک کان عنه مسئولا) بدان اشاره میکند.[۱۳]
ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿٩﴾ ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّـهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ ﴿١٠﴾
از سر نخوت پشت مىکند تا از راه خدا گمراه کند. در این دنیا براى او خوارى است و روز رستاخیز عذاب آتش سوزان را به او مىچشانیم. (۹) این به سزاى آن چیزى است که به دستان خود پیش فرستادهاى، و البته خداوند به بندگان خویش ستمگر نیست. (۱۰)
سپس در یک عبارت کوتاه و پر معنى به یکى از علل انحراف و گمراهى این رهبران ضلالت پرداخته مىفرماید: آنها با تکبر و بى اعتنائى نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى مىخواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند. “ثانى” به معنى پیچیدن است و “عطف” به معنى پهلو است، و پیچیدن پهلو کنایه از بى اعتنائى و اعراض از چیزى است. جمله “لیضل” ممکن است هدف این اعراض و روىگردانى باشد، یعنى آنها براى گمراه ساختن مردم آیات و هدایت هاى الهى را به هیچ مىگیرند، و ممکن است نتیجه ی آن گردد، یعنى محصول بى اعتنائى آنها این است که مردم را از راه حق باز مى دارند. سپس کیفر شدید آنها را در دنیا و آخرت به این صورت تشریح مىکند: بهره آنها در این دنیا رسوائى و بدبختى است، و در قیامت عذاب سوزنده را به آنها مىچشانیم.[۱۴] در صحنهٴ قیامت آثار تلخ تبهکاریِ تبهکاران را به آنها میچشانند، میگویند: این آن چیزی است که شما با دو دستت فرستادی. این «با دو دستت فرستادی» یعنی تمام کارهایی که انجام دادی، چون مهمترین کار را انسان با دست انجام میدهد. هر کاری را که انسان انجام میدهد، قبل از این که انسان به مقصد برسد، عمل او در آنجا مستقر میشود؛ یعنی عمل آنجا منتظر است و انسان بر عمل خود وارد میشود و مهمان عمل است، اگر عمل خوب بود که ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ اگر بد بود هم به ما میگویند: ﴿قَدَّمَتْ یَدَاکَ﴾؛ تو این ها را اینجا فرستادی، ما که اینجا این اعمال و آثار زشت را نداشتیم. ذات اقدس الهی اگر یک ذرّه ظلم به عالَم کند، این ذرّه ظلمِ کثیر می شود، چرا؟ چون کلّ عالَم از عرش تا فرش همه چیز سرِ جای خودش است، هیچ شکافی، خلأیی و خللی نیست: ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ،آیا خلل و نقصانى مىبینى، ملک/۳ ﴾ و همه هم مهندسیشده است که ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾؛ هر چه خدای سبحان انجام میدهد بر اساس هندسه و معماری و قَدْر و قَدَر و اندازه است، بنابراین اگر ـ معاذ الله ـ یک ذرّه ظلم بخواهد بشود، یعنی اگر کلّ این نظام که به هم مرتبط است، به یک گوشهاش فشار بیاورید کلّ این سلسله باید تکان بخورد، برای این که جایی خالی نیست. هر چه را بخواهید کم و زیاد کنید در کلّ نظام اثر کرده است، لذا اگر یک ذرّه ظلم در عالَم رخنه کند، میشود ظَلاّم.[۱۵]
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّـهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿١١﴾
و از مردم کسى است که خدا را در حاشیه مىپرستد حال اگر خیرى به او رسد بدان آرام گیرد، و چون امتحانى براى او پیش آید [از دین] روى برتابد. او در دنیا و آخرت زیانکار است و این همان خسارت آشکار است. (۱۱)
افرادی که در برابر ذات اقدس الهی خاضعاند و خضوع شان کامل است، اهل سعادتاند، جزء اولیای الهی هستند؛ کسانی هم که کافر یا منافقاند که حساب شان جداست، ولی بسیاری از افراد ایمان دارند و خدا را عبادت میکنند، اما در متن صراط مستقیم نیستند، در حاشیهاند که اگر حادثه ای پیش بیاید فوراً خودشان را به بیرون پَرت میکنند و از اصلِ جاده فاصله میگیرند. آنهایی که ﴿عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ هستند هیچ حادثهای این ها را نمیلرزاند برای این که: ﴿وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ، در تنگدستی و تهیدستی و رنج و بیماری و هنگام جنگ شکیبایند؛ بقره/۱۷۷﴾؛ مثل کسانی که در دفاع مقدس تلاش و کوشش میکردند این ها صابران بودند؛ بعضی ها در خطّ آتش بودند، که آنها را میگویند: ﴿حِینَ الْبَأْسِ﴾ یعنی حین حمله و آتش صابر بودند؛ که اجرشان بیش از دیگران است. این افراد در متن صراط مستقیماند؛ اما ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾ «حرف» یعنی «طرف» یعنی «حاشیه»؛ یعنی این فرد در کنار ایستاده است، در حاشیه راه است، نه در متن صراط، اگر خیری از اسلام به او رسیده است میماند و احیاناً نزدیکتر میشود، و اگر خیری از اسلام به او نرسیده است فوراً خودش را کنار میکشد و نسبت به اسلام بدبین میشود. روح این گونه از افراد روح الحاد و شرک است نه روح ایمان. اکثر مردمِ اهل ایمان، مشرک اند برای این که آنها نه تحقیقِ عالمانه کردند که برهانی داشته باشند، نه راه اُویس قَرن را رفتند که هدایت درونی داشته باشند، نه از آیات و روایات بهرهٴ کافی دارند که کتاب منیر، هادیشان باشد، یک ایمان سنّتی از پدر و مادر شنیدند بدون استقرار قلبی، لذا در حاشیهٴ دین راه میروند. ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ، و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند مگر آنکه [برای او] شریک قرار میدهند، یوسف/۱۰۶﴾ یعنی اکثر این مؤمنین مشرک اند، البته ایمان شان به حسب ظاهر مقبول است و احکام اسلام و ایمان بر ایشان جاری است. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾؛ این شخص، مؤمنی است که در درونش شرک نهادینه شده است. این شخص که در لبهٴ صراط حرکت میکند عملاً مثل مشرکان و بت پرستان است، برای این که بتپرست ها چرا بت ها را میپرستند و به چه منظور بت را ستایش میکنند؟ میگویند: ۱) ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾، ۲) ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾، منظور مشرکان از تقرّب إلی الله یا شفاعت عند الله، بهرههای مادّی و دنیایی است چون مشرک به برزخ و قیامت، بهشت و جهنم معتقد نیست. این که میگویند: ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾، برای این است که الله، رزق ما را زیاد میکند، فرزندان را برای ما حفظ میکند، بیماران ما را شفا میدهد، یا وقتی میگویند که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی شفاعتِ دنیایی، یعنی این بت ها برای ما نزد خدا شفاعت کنند که دام و محصولات کشاورزی و مال ما زیاد بشود و…، بنابراین روحِ عبادت بت پرست به همین دنیا برمیگردد، آن مسلمانی هم که به دنبال خیر و منفعت حرکت میکند روحاً با مشرک یکی است: اگر رنج و دردی به او برسد فوراً منقلب میشود و صورت برمیگرداند: چنین افرادی ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا﴾ هستند، برای این که کجا میخواهد برود؟! و «خَسِرَ الآخره» برای این که دین خودش را از دست داد؛ این طور نیست که حالا اگر به غیر خدا مراجعه کند راهی باشد، لذا فرمود: ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾. وقتی انسان سرمایه را باخت دیگر جا برای ترمیم نیست، چون عمر را از دست داد، چیزی نیست که در برابر آن عطا کند و در مقابلش عمر را دریافت کند، لذا میشود: ﴿الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ﴾ و غالب انسان ها هم در معرض این خسارتاند: ﴿وَالْعَصْرِ٭إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ﴾؛ غالباً عمر میدهند و چیزی در برابر این عمر نمیگیرند. این که انسان وقت نماز، به سرعت نمازش را میخواند، ولی با دوستش دو ساعت حرف میزند و خسته نمیشود، برای این است که خدای سبحان محبوب ما نیست، این برای ما تکلیف است و منتظریم چه موقع تمام بشود، پس معلوم میشود این را با اجبار انجام میدهیم. لذا این روشن ترین خسران و زیان است که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش. این که فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾، اگر واقعاً ایمان ندارد، فقط به نفع و سود خود میاندیشد، این جزء منافقان واقعی است و تعبیر این که فرمود: ﴿وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾، این انقلاب به معنای ارتداد قلبی نیست، بلکه به معنای ارتداد لسانی است، زیرا او قلباً اسلام نیاورده است؛ که بخواهد حالا از اسلام روبرگرداند. عبارت ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ﴾، نشان میدهد که این دربارهٴ منافقان است نه دربارهٴ افراد ضعیفالایمان.[۱۶]
یَدْعُو مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنفَعُهُ ذَٰلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ ﴿١٢﴾
به جاى خدا چیزى را مىخواند که نه زیانى به او مىرساند و نه سودش مىدهد. گمراهى دور همین است. (۱۲)
مشرک و بت پرست به جای خدا بتی را می خواند که او را نه ضرر می رساند و نه منفعت و همین ضلالِ بعید است، برای این که انسان عقیده و اخلاق و اعمالش را تقدیم میکند برای هیچ! ﴿قَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً، ما به هر عملی که انجام داده اند، می پردازیم، پس همه آنها را غباری پراکنده می سازیم. فرقان/۲۳﴾. برای این که «ضارّ» و «نافع» از اسمای حُسنای خدای سبحان است، پس هیچ کسی ضرر نمیرساند مگر به اذن خدا و هیچ کسی نفع نمیرساند مگر به اذن خدا. اگر بر اساس توحید، ضارّ و نافع بالذّات فقط خدای سبحان است، از بت ها کاری ساخته نیست.[۱۷]
یَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَىٰ وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ ﴿١٣﴾
کسى را مىخواند که زیانش نزدیکتر از سود اوست. وه، چه بد سرپرستى و چه بد معاشرى است! (۱۳)
می فرماید: عبادت این بت ها ضرر دارد. چون انسانی که به غیر از خدا، محبوبی دارد و آن را ربّ می خواند، عالماً عامداً بیراهه میرود و تمام عبادت خود را برای پوچ صرف می کند! بنابراین، این ضررش اقرب از نفع آن است. این ﴿أقْرَبُ﴾ افعل تعیینی است نه تفضیلی، یعنی نفعِ خیالی که شما دارید، این ضررش نقد است و بیشتر هم است؛ اصلا نفعی در کار نیست تا این که ضررش بیشتر از نفع باشد. فرمود: بخواهید با آنها معاشر باشید، بد معاشری هستند، تحت ولای آنها بخواهید باشید بد سرپرستی هستند، برای این که پرستش آنها و تقرّب آنها ضررآور است. به عبارتی دیگر بتپرست ها معتقد بودند که این ها نافع و ضارّ هستند؛ میفرماید: بنا بر عقیدهٴ شما که این ها نافع و ضارّ باشند، ضرر این ها بیشتر از نفع شان است، این ها نه تنها مقرِّب إلی الله و شفیع عند الله نیستند، بلکه وسیلهٴ اضلال و گمراهی شما هستند و شما در قیامت تهمت ها را به همین بت ها اسناد میدهید و میگویید این ها باعث گمراهی ما شدند، پس ضرر این ها بیش از نفع این هاست. [۱۸]
إِنَّ اللَّـهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّـهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ ﴿١۴﴾
بىگمان، خدا کسانى را که گرویده و کارهاى شایسته کردهاند به بهشتهایى در مىآورد که از پاى درختانش نهرها جارى است. خدا هر چه خواهد انجام مىدهد. (۱۴)
و از آنجا که روش قرآن این است که مسائل نیک و بد را در مقایسه با هم بیان کند تا نتیجهگیرى آن کامل تر و روشن تر باشد در آخرین آیه مورد بحث مىفرماید: خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغ هائى از بهشت وارد مىکند که نهرها زیر درختانش جارى است برنامه آنها روشن، خط فکرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونس شان انبیاء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود. آرى خدا هر چه را اراده کند انجام مىدهد، این پاداش هاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه که مجازات مشرکان لجوج و رهبران گمراه شان براى او ساده است. در این مقایسه در حقیقت گروهى که تنها ایمان بر زبان شان قرار دارد، در کناره دین قرار گرفتهاند و با جزئى وسوسه منحرف مىشوند و عمل صالحى نیز ندارند، اما مؤمنان صالح در متن اسلامند و سخت ترین طوفان ها تکان شان نمىدهد، درخت ایمان شان ریشه دار و میوه اعمال صالح بر شاخسار آن آشکار است، این از یک سو. از سوى دیگر معبودهاى گروه اول بى خاصیتاند، بلکه زیان شان بیشتر است، اما مولا و سرپرست گروه دوم بر همه چیز قدرت دارد و برترین نعمت ها را براى آنها فراهم ساخته است [۱۹].این شامل همهٴ مؤمنین میشود چه مؤمنینی که ایمان شان ضعیف باشد، چه مؤمنینی که ایمان شان متوسط باشد، چه مؤمنینی که ایمان شان قوی باشد، البته برای مؤمنینی که ایمان شان قوی باشد، ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ باشند، ﴿جَنَّتَانِ﴾ است؛ هم، اینگونه از جنّت ها نصیب شان میشود، هم ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ و جنّات بالاتر.[۲۰]
مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ ﴿١۵﴾
هر کس گمان مىکرد که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت هرگز یارى نخواهد کرد پس ریسمانى به بالا بکشد، آنگاه خود را حلق آویز کرده، آن را قطع کند و آنگاه بنگرد که آیا این نقشه خشم او را از میان مىبرد. (۱۵)
مشرکین مکه میپنداشتند دینی که وی آورده دروغی و نو ظهور است که اساس محکمی ندارد و به همین جهت دعوتش منتشر نمیشود، و نزد خدا هم منزلتی ندارد تا او پشتیبانش باشد. ولی وقتی که آن جناب به مدینه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دینش عالمگیر شد و آوازهاش همه جا پیچید، این حادثه غیر منتظره سخت ایشان را به خشم آورد؛ لذا خدا در این آیه ایشان را نکوهش کرده و اشاره میکند که یاور او خدا است، و چون یاور او خداست، خشم ایشان پایان نمیپذیرد و لو خود را خفه کنند. پس نقشههای ایشان هم اثری نخواهد داشت. و معنای آیه این است که: هر که از مشرکین خیال کند که خدا پیامبر (ص) را یاری نمیکند و در دنیا نام پیغمبر خود را بلند نمیکند، و دین او را گسترش نمیدهد و در آخرت او را مشمول مغفرت و رحمت خود نمیگرداند و گروندگان به وی را نیز وا میگذارد، آنگاه به خاطر همین خیال وقتی میبیند که خدا او را یاری کرده دچار خشم میشود، چنین کسی طنابی بگیرد. و با آن به بلندی برود، مثل کسی که با طناب به درخت بلندی بالا میرود، آنگاه با همان طناب خود را خفه کند، بعد ببیند آیا کید و حیلهاش خشمش را مینشاند یا خیر؟[۲۱]
وَکَذَٰلِکَ أَنزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّـهَ یَهْدِی مَن یُرِیدُ ﴿١۶﴾
و بدینگونه قرآن را به صورت آیاتى روشنگر نازل کردیم، و خداست که هر که را بخواهد راه مىنماید. (۱۶)
آیه اشاره به یک جمع بندى در آیات گذشته کرده مىفرماید: اینگونه ما قرآن را به صورت آیات بینات و نشانههاى روشن نازل کردیم. دلائلى براى معاد و رستاخیز همچون بررسى دوران جنینى انسان، و رشد گیاهان، و زنده شدن زمین هاى مرده، که همگان را به مساله معاد آشنا مىسازد، و دلائلى همچون بى خاصیت بودن بت ها، و سر انجامِ کار کسانى که دین را وسیله جلب منافع مادى قرار مىدهند .ولى با این همه، داشتن دلائل روشن به تنهائى کافى نیست، بلکه آمادگى پذیرش حق نیز لازم است، به همین دلیل در پایان آیه مىفرماید: و خداوند هر کس را بخواهد هدایت مىکند. باید بدانیم که خواست خدا بىحساب نیست، او حکیم است و همه کارهایش داراى حساب، هر کس که در راه او به مجاهده برخیزد، و از اعماق جان خواستار هدایت باشد، خدا او را به وسیله آیات بیناتش راهنمائى مىکند.[۲۲] این ادلّه و این استدلال و این بیان ها هدایتِ عمومی است که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، اگر کسی گوشِ شنوا داشت، پذیرفت چند قدم به همراه اولیای الهی حرکت کرد، از آن به بعد هدایتِ پاداشی نصیبش میشود، از آن به بعد گرایش و علاقه پیدا میکند به انجام دادن فرایض و انجام دادن نوافل که این گرایش ها و علاقهها و مَنش ها فیضِ خداست، این را خدا به همه نمیدهد. آن اصلِ فطرت را به همه به طور مساوی داده است که نِصاب لازم برای تکلیف است، لذا مطابق آن اصل فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾؛ اما اگر کسی بیاعتنایی کرد، یک بار، دو بار، صد بار به او مهلت میدهد راه توبه را هم باز میکند، اگر توبه نکرد از آن به بعد او را به حال خود رها میکند میگوید تو و راه خودت. وجود مبارک حضرت بارها عرض میکرد: «اللهمّ لا تَکِلْنی إلی نَفسی طَرفَهَ عینٍ أبدا»؛ این واگذاری انسان به حال خودش بدترین کیفر است. فرمود: ﴿أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی﴾ هر کسی را که بخواهد. در سورهٴ مبارکهٴ «نور» و «تغابن» هم هست که ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾، ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾؛ این ها هدایت تشریعی و هدایت ابتدایی نیست. هدایت عمومی آن است که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ که عدّهای قبول میکنند و عدّهای رد می کنند، آنها که قبول کردند میشود: ﴿یُؤْمِنَ بِاللّهِ﴾ که مرحلهٴ دوم است، آنهایی که مرحلهٴ دوم را گذراندند، هدایت پاداشی نصیب شان میشود: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾؛ اینجا هم همین طور است: ﴿أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یُرِیدُ﴾.[۲۳]
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّـهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿١٧﴾
همانا کسانى که ایمان آوردند و کسانى که یهودى شدند و صابئىها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانى که شرک ورزیدند، بىتردید خداوند روز قیامت میان شان داورى خواهد کرد همانا خدا بر هر چیزى گواه است. (۱۷)
مراد از “الذین آمنوا” کسانی است که به محمد بن عبد الله (ص) و کتاب و قرآن ایمان آوردند. و مراد از “و الذین هادوا” گروندگان به موسی و پیامبران قبل از موسی است که در موسی توقف کردند و کتاب شان تورات است. و مراد از “صابئین” پرستندگان کواکب نیست، صابئین عبارتند از معتقدین به کیشی که حد وسط میان یهودیت و مجوسیت است و کتابی دارند که آن را به حضرت یحیی بن زکریای پیغمبر نسبت دادهاند. و مراد از “نصاری” گروندگان به مسیح، عیسی بن مریم (علیهماالسلام) و پیامبران قبل از وی، لیکن قرآن کریم میفرماید: کتاب مسیحیان تنها آن انجیلی است که به عیسی نازل شد. و منظور از “مجوس” قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده، کتاب مقدس شان اوستا نام دارد. این قوم کتاب مقدس خود را در داستان استیلای اسکندر بر ایران به کلی از دست دادند، و حتی یک نسخه از آن نماند، تا آن که در زمان پادشاهان ساسانی مجددا به رشته تحریر در آمد، و به همین جهت ممکن نیست بر واقعیت مذهب ایشان وقوف یافت.[۲۴] خداوند در میان آنها روز قیامت داورى مىکند، و حق را از باطل جدا مىسازد. مگر نه این است که یکى از نام هاى قیامت یوم الفصل، روز جدائى حق از باطل است، یوم البروز روز آشکار شدن مکتوم ها، و روز پایان گرفتن اختلافات است .آرى خدا در آن روز به همه این اختلافات پایان مىدهد چرا که او از همه چیز آگاه و با خبر است. پیوند این آیه با آیات قبل از این نظر است که در آیه قبل سخن از هدایت الهى در دل هاى آماده بود، ولى از آنجا که همه دل ها آماده نیست و تعصب ها و لجاجت ها و تقلیدهاى کورکورانه سد محکمى در برابر پذیرش هدایت است، لذا مىفرماید: این گروه بندی ها و اختلافات در میان عدهاى همچنان تا دامنه قیامت باقى خواهد ماند، و تنها در آن روز همه خفایا آشکار مىگردد، و اختلافات بر چیده خواهد شد.[۲۵] زرتشتی ها دارای نبیّ بودند، و موحّدند، و این جریان نور و ظلمت هم این طور نیست که این ها قائل باشند به این که نور، اصل است، این ها هم قائلاند که اهرمن را یزدان آفرید، نظیر این که ما میگوییم شیطان را ذات اقدس الهی آفرید؛ از آنها سؤال کنی که اهرمن را چه کسی آفرید میگویند یزدان، اینچنین نیست که اهرمنی باشد و یزدانی، یعنی دو مبدأ باشند تا بشود ثَنوی. به هر تقدیر مجوس و صابئین نمیتوانند مشرک باشند، برای این که نام شان در برابر مشرکین ذکر شده. آن پنج گروه به توحید و وحی و نبوّت معتقدند، این گروه ششم هستند که به اصل وجود خدا اعتقاد دارند اما مشرک اند، خدا را به عنوان خالق قبول دارند، به عنوان ربّ الأرباب قبول دارند؛ یعنی این که برای هر کاری ربّ جدایی هست؛ وحی و نبوّت، برزخ و معاد، بهشت و جهنم را قبول ندارند. پس هر کس در هر عصری که زندگی میکند، اگر این سه اصل را رعایت کند اهل سعادت است، اول: ایمان به خدا؛ دوم: ایمان به قیامت؛ سوم: عمل صالح. در فرهنگ قرآن، عملی صالح است که مطابق با شریعت و حجّتِ عصر باشد؛ این شخصِ عامل، صاحبِ آن حجّت را یعنی آن ولیّ یا پیغمبر یا امام را به نبوّت و امامت پذیرفته است و مطابق دستور او عمل میکند. اگر عملی مطابق با حجّت عصر نبود بلکه مطابق با دینِ منسوخ بود، آن عمل، عمل صالح نیست. بنابراین چهار رکن اساسی که باعث ورود در بهشت است عبارت است: توحید؛ معاد؛ وحی و نبوّت و عمل به دستور صاحبان شریعت و حجت. این ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ غیر از «ان الله بکل شیء شهید» است؛ این «شهید» نمیتواند به معنی شاهد باشد، به معنی «مشهود» است. این «شهید» اگر به معنی شاهد باشد که با «علی» استعمال نمیشود. ما بخواهیم بگوییم خدا همه چیز را میبیند و همه چیز را مشاهده میکند، باید بگوییم: «بکلّ شیء شهید» نه ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ اما اگر «علیٰ» گفتیم، این «شهید» را حتما باید به معنی «مشهود» بگیریم. خدای سبحان بالای هر چیزی مشهود است، یعنی شما هر چیزی را بخواهی ببینی اول خدا را میبینی؛ منتها حالا نابینایی حرف دیگر است، اگر کسی چشمش فقط این زیر را دید، مسلما دیگر بالایی را نمیبیند. مگر میشود خدا جایی حضور نداشته باشد، ظهور نداشته باشد؟! این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء نفرین نیست که «عَمِیت عینٌ لا تراک علیها رقیبا» خدایا! آن که تو را رقیب و حاضر و ناظر نمیبیند کور است، نه کور باد.[۲۶]
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَن یُهِنِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ إِنَّ اللَّـهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ۩ ﴿١٨﴾
آیا ندیدى که هر کس در آسمانها و هر که در زمین است و خورشید و ماه و تمام ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى خدا سجده مىکنند؟ و بسیارى هم عذاب در بارهى آنان حتمى است. و هر که را خدا خوار کند، او را اکرام کننده ای نیست، بی تردید آن چه را که بخواهد انجام می دهد. (۱۸)
﴿أَلَمْ تَرَ﴾؛ اگر منظور از این رؤیت، رؤیت قلبی و شهود قلبی باشد، مخصوص پیغمبر(ص) و اهل بیت(علیهم السلام) است که این ها نور واحدند، و کسانی که دستپروردههای خصوصی این ها هستند مثل اُویسقَرن، و اگر منظور از این رؤیت، رؤیت علمی باشد همهٴ کسانی را شامل می شود که میتوانند با اندیشه و فکر این مطلب را درک کنند. فرمود: ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ﴾ یعنی آسمان و اهل آسمان ﴿وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی زمین و اهل زمین. در نظام تکوین همه مُنقاد و مطیعاند، تابع قضا و قَدَر الهیاند و نمیتوانند غیر از این باشند؛ اما در نظام تشریع مختارند. خورشید و ماه و ستارگان که موجودات آسمانیاند، و کوه ها و درختان و جنبندگان که موجودات زمینیاند. چون کارِ عاقلانه میکنند، از این ها تعبیر به ﴿مَن﴾ شده است، یعنی تمام گیاهان، جمادات، حیوانات و نباتات در پیشگاه الهی سجده میکنند، منتها این ها گاهی نماز فُرادا میخوانند، گاهی نماز جماعت. به سلسلهٴ کوه فرمود: وقتی که امام جماعت تان داود (ع) مشغول نماز است ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾؛ با او نماز جماعت بخوانید. وجود مبارک پیغمبر(ص) فرمود: سنگی است که قبل از این که من به مقام نبوّت برسم هر وقت مرا میدید سلام میکرد «و إنّی لأعرفه الآن»؛ الآن هم من آن سنگ را میشناسم؛ این که خدای سبحان گاهی دستور میدهد به باد که ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَهَ أَیَّامٍ، خدا آن را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنان مسلط کرد، حاقه/۷ ﴾، این باد کاری به مؤمنین نداشت، مشرکین را نسبت به یکدیگر ﴿نَخْلٍ خَاوِیَهٍ، درختان خرما روی زمین افتاده﴾؛ قرار داد؛ یا در مورد قارون به زمین دستور میدهد که این را بگیر: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأرْضَ﴾؛ شواهد و ادلهٴ فراوانی هست که این ها درک میکنند و میفهمند؛. تا اینجا مربوط به نظام تکوین بود؛ فرمود: در نظام تکوین هر که روی زمین است از این فِرق ششگانه ساجد است؛ بچه، بزرگ، بالغ، غیر بالغ، مکلّف، غیر مکلّف همه تابعاند ولی در نظام تشریع مردم دو قِسماند: ﴿وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ﴾ بر اساس نظام تشریع، سجده میکنند و اهل طاعتند؛ ﴿وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ﴾، این ها سجده نمیکنند اهل کفر و مستحقّ عذاباند، فرمود: اگر کسی سجده نکرد عذاب بر آنان حتمی شده، چون ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾، سببش را هم ذکر کرد، فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً﴾ پس اگر کسی این کرامتِ ما را حفظ نکرد و گفت من انسانم و هر انسانی کریم است، این کرامتی دروغین است و خواری حق این انسان، و در برابر خواری الهی هیچ کرامتی مطرح نیست، یعنی کسی را که خدا ذلیل کند کسی نخواهد توانست او را عزیز و گرامی بدارد. و او بر هر چه بخواهد قادر است و آنچه بخواهد میکند. [۲۷]
هَـٰذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ ﴿١٩﴾ یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ﴿٢٠﴾ وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ ﴿٢١﴾ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿٢٢﴾
اینان (مؤمنان و کافران) دو خصماند که در بارهى پروردگارشان به خصومت برخاستهاند. پس کسانى که کافر شدند، جامههایى از آتش برایشان بریده شده است و از بالاى سرشان آب جوشان ریخته مىشود. (۱۹) به نحوى که هم آنچه در شکم آنهاست با آن گداخته مىشود و هم پوست شان. (۲۰) و آنها را گرزهاى آهنین است. (۲۱) هر بار بخواهند از [کثرت] اندوه از آن بیرون آیند به آن بازگردانده مىشوند و [گفته مىشود:] بچشید عذاب آتش سوزان را (۲۲)
اول گروه های ششگانه را ذکر کرد، سپس این ها را جمعبندی کرد، فرمود: بعضی حقاند بعضی باطل، یعنی ما بیش از دو گروه نداریم: یک عدّه حقاند یک عدّه باطل. این دو گروه دربارهٴ پروردگارشان، در اصل وجود و عدم اختلاف کردند در وحدت و کثرت، در جسمیّت و غیر جسمیّت، در توحید و تَثلیث و تثنیه اختلاف کردند؛ آنکه گفت عُزیر ﴿إبْنُ الله﴾ است گرفتار تثنیه شد، آن که گفت مسیح ﴿إِبْنُ الله﴾ است گرفتار تثلیث شد. حالا خدای سبحان که بین این فِرَق ششگانه داوری می کند، نحوهٴ داوریاش چگونه است؟ فرمود: ﴿فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِن نَّارٍ﴾ در اینجا نمیفرماید: ما کافران را به جهنم میبریم، ما برای شان جامهٴ عذاب میدوزیم و… بلکه همهٴ فعل ها را به صورت مجهول ذکر میکند. میفرماید: جامهای از آتش برای شان ساخته میشود، بُرِش میشود، برای این ها پیراهنی از آتش تقطیع میشود (قطعه قطعه میشود) آستینش جدا، سینهاش جدا، پشت سرش جدا، دامنش جدا و مانند آن؛ این برای بدنِ آنها. سپس فرمود: آبِ داغِ گداخته بالای سرشان ریخته می شود. آثار آن پیراهنِ آتش و آبِ گداخته این است که از شدّت حرارت آن پیراهنِ آتشین و این آب جوشان، آنچه در بطنِ شان است و آنچه به نام پوست است گداخته میشود، یعنی ظاهر و باطن شان گداخته میشود. بعد کوبهای از آهن، بالای سرشان مرتب این ها را میکوبد «مَقْمَعه» همان کوبه است، این جهنّمی ها در جهنم هم که هستند در فضای بسته قرار دارند؛ ﴿وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ، ص/۳۸﴾؛ در زنجیر و غُل بستهاند و با دست و بال و پای بسته میسوزند، نه این که دست و پای شان باز باشد. جای شان هم تنگ است: ﴿أُلْقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً، و هنگامی که آنان را در حالی که با غل و زنجیر به هم بسته شده اند در مکانی تنگ از آن آتش سوزان بیفکنند، فرقان/۱۳﴾. بنابراین قدرت فرار و بیرون آمدن ندارد. اراده دارند که خارج بشوند میلِ خروج دارند. همان حرکتِ جزئی که دارند، سعی میکنند خودشان را به درِ جهنم برسانند؛ نه این که تکان نمیخورند، بلکه حرکت شان کُند است پای شان بسته است.﴿کُلَّمَا أَرَادُوا﴾ یعنی هر وقت بر اساس این که فطرت شان میخواهد از این آتش نجات پیدا کند، همین که اراده کردند که بیرون بیایند، ماندن شان تحکیم میشود، نه این که این ها بیرون میآیند دوباره برمیگردند. اما حرف های تلخی را هم از مسئولان جهنم میشنوند: به آنها میگویند این عذاب سوزاننده را بچشید. در بخشهای دیگر هم هست که ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾؛ تو در دنیا یک عزیزِ بیجهت بودی یک کرامت بیجهت داشتی، حالا اهانتِ باجهت داشته باش ذلّت باجهت داشته باش.[۲۸]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱و۴(۲۱و۲۸/۱۰/۸۹) [۲]
– المیزان، ج ۱۴، ص ۵۰۶ – ۵۰۵[۳]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۲ (۲۲/۱۰/۸۹) [۴]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۲و۳ (۲۲و۲۷/۱۰/۸۹) [۵]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۲و۳ (۲۲و۲۷/۱۰/۸۹) [۷]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۲ (۲۲/۱۰/۸۹) [۸]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۲ (۲۲/۱۰/۸۹) [۱۰]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۷ (۱۹/۱۱/۸۹) [۱۵]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۷و۸ (۱۹و۲۰/۱۱/۸۹) [۱۶]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه۸ (۲۰/۱۱/۸۹) [۱۷]
www.portal.esra.ir- – همان ، جلسه۷ و۸ (۱۹و۲۰/۱۱/۸۹) [۱۸]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۸ (۲۰/۱۱/۸۹) [۲۰]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۹ (۲۴/۱۱/۸۹) [۲۳]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه۱۰و۱۱ (۲۵و۲۶/۱۱/۸۹) [۲۶]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه۱۰و۱۱ (۲۵و۲۶/۱۱/۸۹) [۲۷]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه ۱۲ (۳۰/۱۱/۸۹) [۲۸]