ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّـهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ ﴿۶١﴾
این از آن روست که خدا شب را در روز داخل مىکند و روز را در شب در مىآورد و این که خدا شنواى بیناست. (۶۱)
همان طوری که خدای سبحان نظام و جامعه را اداره میکند، گاهی هوا روشن است گاهی هوا تاریک، گاهی تاریکی بر روشنایی چیره است گاهی روشنایی بر تاریکی مسلّط است، گاهی ظلم بر عدل مسلّط میشود گاهی عدل بر ظلم مسلّط میشود. حضرت امیر در نهجالبلاغه فرمود: گاهی آنها شکست میدادند گاهی ما شکست میدادیم تا روشن شد که ما صابریم، و ما در امتحان پیروز شدیم وقتی در امتحان پیروز شدیم نصر الهی آمد. هر جای قرآن سخن از وارد شدن شب در روز و وارد شدن روز در شب است، اول پیشروی ظلمت را ذکر میکند، بعد پیشروی نور را. این شاید ناظر به آن باشد که اگر دیدید ظلمت و تاریکی و کفر و نفاق قدری جلو آمد نگران نباشید، سرانجام روزِ روشن فرا میرسد. ذکر نهار پس از لیل در آیات قرآنی مبیّن پیروزی نهایی حق است. بنابراین درست است که این آیهٴ محلّ بحث برای آن است که به مردم حجاز بفهماند باید موحّد باشید، زیرا کارهای نظام آفرینش به دست ذات اقدس الهی است از صَنم و بت کاری ساخته نیست، اما گاهی ممکن است که کفر یک پیشروی کاذب داشته باشد ولی سرانجام حق پیروز میشود. پس چه در نظام تشریع چه در نظام تکوین ذات اقدس الهی یار و یاور مظلومان است، او میداند کجا و چه کسی را و چقدر و چطور و چه موقع یاری کند، این سمیع و بصیر بودن ناظر به همین است.[۱]
ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ ﴿۶٢﴾
این از آن روست که خدا خود حق است و آنچه به جاى او مىخوانند باطل است، و این خداست که والا و بزرگ است. (۶۲)
در جهان یک حق است و آن خدا است، و ماسوای خدا باطل است، پس اگر چیزی سهمی از حق داشته باشد باید به الله برگردد، باید آیهٴ او، در وجه او، و در راه او باشد، اگر آیهٴ او نبود، برای رضای او نبود این ﴿هُوَ الْبَاطِلُ﴾ شامل حالش میشود. یک حق داریم که حقّ محض است باطل در او نیست، یک باطل داریم که آمیخته به حق نیست، چیزی در عالَم ریا و سُمْعِه نیست، این انسان است که سُمعه و ریا را در درون خود اِعمال میکند، در کارگاه هستی چیزی مخلوط نیست، این انسان است که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً،کار خوب و بد را به هم آمیختند؛ توبه/۱۰۲﴾ وگرنه نظام شفاف است، هیچ جا باطل با حق آمیخته نشده و نخواهد شد. در جریان بت و بتپرستی بله، این مصداق کامل باطل است و حرفی در آن نیست، اما بت دو قسم است، یک بت سنگی است، یک بت لطیف و نرم است، بت سنگی همین است که فرمود: ﴿أتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ، آیا چیزی را میپرستید که با دست خود میتراشید؟! صافات/۹۵﴾ بتِ لطیف همین هوا و هوس و خودبینی ها و غرورها و امثال ذلک است که انسان کاری که انجام میدهد خودش را مطرح کند. آن وقت خود انسان میشود باطل، در یک صحنه میبیند که خودش را گُم کرده هر چه خودش را جستجو میکند پیدا نمیکند «و قد أضلّ نفسه فلا یطلبها، غررالحکم/۲۳۳». فرمود: ما یک حقّ داریم که خدا و آیات اوست، و یک باطلِ محض داریم، در عالم چیزی مخلوط نیست. لذا اگر خداست و آیات او، پس علوّش وکبیر بودنش ذاتی است، آیات او هم که فقط او را نشان میدهند.[۲]
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً إِنَّ اللَّـهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ ﴿۶٣﴾
آیا ندیدى که خدا از آسمان آبى مىفرستد آنگاه زمین سرسبز مىگردد؟ آرى،خداوند باریک بین و آگاه است. (۶۳)
میفرماید: وقتی هوا سرد شد و ابر تولید شد و ابر را تلقیح کردند و ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ، ما بادها را برای بارور ساختن (ابرها و گیاهان) فرستادیم، حجر/۲۲﴾ شد، این ابرها باردار میشوند، برای این ها رَحِم قرار میدهد که غربالی ببارند که ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ، در این هنگام دانههای باران را میبینی که از لا به لای آن خارج میشود، روم/۴۸﴾ از لابهلای این ابرها قطره قطره باران میآید، آن وقت که صبح فرا میرسد، مثل این که تا حال که زمین که مُرده و خوابیده بود شب بود، الآن که بهار شد صبح است، این ها شب و تاریکی را پشت سر گذاشتند، و بهار به منزلهٴ صبحِ زمستان است ﴿فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً﴾ زمین سبز میشود، به وسیلهٴ باران و رسیدن بهار، هم خوابیدهها بیدار میشوند، هم مُردهها زنده میشوند، که این احیای موتیٰ است. درخت ها در زمستان خواباند، بهار بیدار میشوند، شروع میکنند به تغذیه، وقتی که غذا خواستند از هوا و آب و از کود و خاک کمک میگیرند، این خاک های مُرده را از راه ریشه جذب میکنند، میشود خوشه و شاخه و میوه این خاکِ مُرده را خدا زنده کرده است که فرمود: ﴿یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا، روم/۱۹﴾ این اِخضرار جامع بین بیداری و حیات است، هم درختِ خوابیده بیدار میشود جامه سبز در برمیکند، هم زمینِ مُرده زنده میشود و لباسِ سبز در برمیکند. میداند چه کسی، چه موقع و کجا و چقدر باران لازم است و برای هر گیاه تشنهای قطراتی را مقدّر فرمود.[۳]
لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّـهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿۶۴﴾
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست، و در حقیقت خداست که بىنیاز و ستوده است. (۶۴)
فرمود: خدا غنی و بینیاز محض است، همهٴ موجودات هم، حامدِ او هستند، چه این که او هم حامد است، اینجا حمید اگر به معنی محمود باشد بر اساس ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ کلّ نظام حامدِ او هستند، و اگر به معنای حامد باشد یک عدّه که کارِ صالح کردند با این که نعمتِ الهی را نصیب خود میدانند، خدای سبحان است که حمد میکند.[۴] گویا فرموده: خدا لطیف و خبیر و مالک همه موجودات در آسمان و زمین است، و در ملک خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف میکند، هر چند تصرفات او همه جمیل و نافع و سزاوار حمد و ستایش است، ولی در عین حال خود او هیچ احتیاجی به آن تصرفاتش ندارد .پس مفاد دو اسم غنی و حمید مجموعا این است، که خدای تعالی جز آنچه که نافع است انجام نمیدهد، و لیکن آنچه انجام میدهد نفعش عاید خودش نمیشود، بلکه عاید خلقش میگردد.[۵]
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّـهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿۶۵﴾
آیا ندیدى که خدا آنچه را در زمین است مسخر شما کرده و کشتىها در دریا به امر او مىروند و آسمان را نگاه مىدارد که جز به اذن او بر زمین نیفتد؟ بىتردید خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است. (۶۵)
کلمه ارض گاهی در مقابل آسمان است، گاهی خشکی در مقابل دریاست، اینجا به قرینهٴ تقابل ارض و بحر، معلوم میشود خشکی و دریا مراد است یا نه، خود ارض با جمیع خصوصیاتش از دریا گرفته تا خشکی مراد است، برای این که آسمان را در مقابل زمین ذکر کرده، در ذکر جریان دریا و کشتیرانی در دریا می فرماید: «سخّر لکم الفلک» درست است که امروزه به وسیلهٴ برق و امثال برق کشتی را هدایت میکنند، ولی قبلاً به وسیلهٴ باد کشتی از شرق به غرب حرکت میکرد، در این زمان هم درست است که با نیروی برق اینها کار میکنند، ولی اگر آن طوفانهای قوی حرکت کند جلوی این ها را میگیرد. فرمود: جهان منظم است، لذا شناختن نظمِ او میشود علم، مثلا علم هواشناسی، با این علم شما میتوانید مسیر و درجهٴ بادها و کیفیت حرکت کشتیها را تشخیص بدهید و دریا را مسخّر کنید. عمق دریا بروید و مروارید صید کنید، از ماهی های دریا استفاده کنید، کشتیرانی، غواصی، و همهٴ این ها را فرمود: من برای شما مشخص کردم. می فرماید: زمین را برای شما مسخّر کردیم یعنی از بهرههای علمی زمین استفاده کنید، امکانات و اقتصادتان را تأمین کنید، ما همهٴ این کُرات را برای شما مسخّر کردیم، این تسخیر غیر از نظم است، بنابراین ملّتی در جایی زندگی کند و بگوید من فقیرم معلوم میشود «فأبعده الله» حضرت امیر(ع) می فرماید: «مَن وجَدَ ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله، وسائل الشیعه, ج۱۷, ص۴۱٫» ملّتی که آب و خاک دارد، اما نیازمند به دیگران است، خدا این ملّت را از رحمت خود دور کند! معلوم میشود بیکار بودن، و عُرضهٴ اداره نکردن جامعه، این ها بُعدِ از رحمت خداست فرمود: ﴿وَیُمْسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ همهٴ ما میدانیم وقتی که سیب رسیده شاخه را رها میکند و به زمین میافتد، یا اگر بادی سیب را از شاخه جدا کرد، به زمین میافتد، اما این سیبی که به زمین میافتد، سنگینی خود سیب است که او را به زمین میکشاند، یا فشار هواست، یا جاذبهٴ زمین است، الله اعلم. در جریان نگه داشتن آسمان و این که نمیگذارد این آسمان به زمین بیفتد و بساطش را به هم بزند، جاذبهای را به ما گفتند و ما هم قبول کردیم، اما واقعاً همین است یا راه دیگری هم هست، ابوحمزه ثمالی از امام صادق(ع) نقل میکند که پیامبر(ص) دوازده امام معصوم(علیهم السلام) را نام بردند، سپس فرمودند: خدا آسمان ها را به وسیلهٴ اینها نگه میدارد [تفسیر کنزالدقائق, ج۹, ص۱۳۸٫] همان طوری که انسان بدنی و روحی دارد، این لاشهٴ بدن را آن روح نگه میدارد، چرا اگر کسی سکته کرد فوراً میافتد؟ برای این که این بدن را نفس نگه میدارد، وقتی آن نگهبان رفت بدن میافتد، آن که لاشهٴ آسمان و زمین را نگه میدارد، امروز وجود مبارک ولیّ عصر است «بِکُم یُمسِک السماء»[من لا یحضره الفقیه, ج۲, ص۶۱۵٫]. اما این که فرمود: آسمان بر زمین واقع نمیشود ﴿إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ آیا این ﴿بِإِذْنِهِ﴾ ناظر به بحث قیامت است یا نه، در قیامت آسمان به زمین نمیآید، کُرات هم به زمین سقوط نمیکنند چون آنها ﴿ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ﴾ هستند، اما این که کُرات به زمین بریزند ما آیهای نداریم که بر این مطلب دلالت کند. پس در جریان قیامت که ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ، آسمانها پیچیده در دست او، زمر/۶۷﴾ هست، ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾ هست، اما سقوط آسمان به زمین نداریم، بنابراین، این ﴿إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ میتواند ناظر به تأکید مسئله باشد، نظیر آنچه دربارهٴ پیغمبر(ص) آمده است که ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی٭إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾ که این ناظر به آن است که تو فراموش نمیکنی مگر این که خدا بخواهد، این تأکید مسئله است، نه این که ما بخواهیم که ـ معاذ الله ـ تو فراموش کنی، تو امینِ وحی ما هستی تو مأمور شدی که حرف ما را برسانی ما بخواهیم تو فراموش کنی این یعنی چه؟! پس این که فرمود: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی٭إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾ یعنی هیچ کس، هیچ عاملی، سبب نسیانِ شما نیست مگر ما، ما هم که میخواهیم تو یادت باشد، و مصون باشی. اینجا هم این است که هیچ عاملی باعث سقوط آسمان بر زمین نیست مگر خدا، خدا هم می خواهد منظّم باشد. در بحث تسخیر خدای سبحان می فرماید: ما این سفره را برای شما پهن کردهایم. در پایان آیه که میفرماید: به شما رئوف و رحیم است، چون بحث در این است که شما را بعد از پهن کردن سفره به عنوان مهمان دعوت کرده، اول شما را خلق نکرده بعد عالَم را، یا این که شما را با عالَم یک جا خلق نکرده، هیچ کدام از این کارها را نکرده اول سفره را کاملاً پهن کرده همهٴ غذاها را آماده کرده بعد فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً، بقره/۳۰﴾ این خداست.[۶]
وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ ﴿۶۶﴾
و اوست آن که شما را زنده کرد، سپس شما را مىمیراند و آنگاه دوباره زندهتان مىکند. حقا که انسان سخت ناسپاس است. (۶۶)
مرگ، آخر خط نیست این حرف، حرف انبیاست. این حرف که انسان مرگ را میمیراند حرفِ وحی است، هیچ کس این حرف را نه میفهمد نه میتواند بگوید که انسان مرگ را میمیراند، نه مرگ انسان را. فرمود: ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ، این مرگی که از آن فرار میکنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ جمعه/۸﴾، شما انسان ها یک مَصاف و درگیریی با مرگ دارید، بالأخره باید دست و پنجه نرم کنید، بعد مرگ را اینجا دفن میکنید خودتان إلی لقاء الله می روید و برای ابد میمانید، فرمود: شما قبلاً خاک بودید ما به شما حیات دادیم، فعلاً به عنوان مرگ بین روح و بدنتان فاصله میشود، دوباره شما را زنده میکنیم او کسی است که ﴿أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ﴾ این همه نعمتی که ما دادیم کفر میورزند. پس حرفِ وحی این است که انسان از همان نقطهٴ آغازینش تا لقای رحمتِ خدا ـ انشاءالله ـ یا خدای ناکرده لقای عذاب خدا در راه است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ، ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد! انشقاق/۶﴾ یعنی همینجا که شروع کردی وسط راه از بین نمیروی، مرتّب در راهی تا به لقای خدا برسی، حالا یا ثواب یا عِقاب، پس مرگ به معنای این نیست که این متحرّک یک مدّتی نابود میشود، از بین میرود، دوباره زنده میشود، بله، این بدنی که در بستر مرگ فرسوده شد و در قبر خاک شد، انسان در برزخ با بدنِ برزخی محشور میشود، اما وقتی قیامت شد دوباره با همین بدن اوّلی برمیگردد، پس چیزی از بین نرفته. در جریان تسخیر فرمود: خدای سبحان طوری آسمان ها و زمین و آنچه در آنها است را خلق و تدبیر کرد که کاملاً برای شما قابل استفاده است. نظام جهان با تسخیر اداره میشود، یعنی خدای سبحان انسان را به عنوان مهمان دعوت کرد و کلّ این جهان مائدهای است و سفرهٴ پرنعمتی است که برای انسان آماده کرده. تعبیر دربارهٴ آسمان و زمین تسخیر است، دربارهٴ خصوص زمین ذَلول است، فرمود: زمین را ما ذلول و نَرم قرار دادیم، نه ذلیل و فرومایه، بلکه فروتن، متواضع، نَرم، قابل بهرهبرداری، هرگونه استفادهای شما بخواهید روی زمین، درون زمین، عمق زمین با فاصلههای مختلف داشته باشید زمین برای شما ذلول و نرم و متواضع است. این ها را خدای سبحان برای شما قرار داد که شما شاکر باشید، ولی بسیاری از انسان ها کفرانِ نعمت میکنند. معلوم میشود که آیه شریفه ضمن بهرهبرداری توحیدی و کلامی، ترغیب به بهرهبرداری از نظام خلقت هم می کند که انسان تلاش و کوشش کند هم خودش را تأمین کند، هم دیگران را تأمین کند و از برکات الهی استفاده کند و شاکر باشد.[۷]
لِّکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَىٰ رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَىٰ هُدًى مُّسْتَقِیمٍ ﴿۶٧﴾
ما براى هر امتى عبادتى قرار دادیم که بدان عمل مىکنند پس نباید با تو در این امر مجادله کنند و به سوى پروردگارت بخوان که تو به راستى بر هدایتى مستقیم هستى. (۶۷)
در همین سورهٴ قبلاً فرمود: وقتی عبادت ها و مَعبَد خاص به عنوان مذبح برای قربانی و غیر قربانی در اسلام آمد، هم مشرکان اعتراض کردند هم اهل کتاب. مشرکان گفتند: این یک کارِ بیسابقه بود این دستورات چیست که پیامبر آورده؟ یهودی ها هم از این شریعتِ خاص و منهاجِ مخصوص گِله داشتند. این آیه میفرماید: برای هر امّت و ملّتی خدا یک آیین مخصوص و راه روشن خاص قرار داده. در اصول دین که فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ یعنی چون اصل دین یکی است پس هر پیامبری که آمده پیامبر قبلی را تصدیق کرده ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾، اما از خطوط کلی اسلام، فقه، اخلاق و حقوق که بگذریم، نوبت به خطوط جزئی فقه و اخلاق و حقوق میرسد، که حالا چند رکعت نماز بخوانیم، به کدام طرف نماز بخوانیم، این در ملت ها فرق میکند، این ها از قبیل ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجاً، ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم؛ مائده/۴۸﴾ می باشد. فرمود: شما اصول دین را بپذیرید، برای فروع دین، جزئیات هر ملّتی را ذات اقدس الهی برابر مصلحت ها و مقتضیات عصر و زمانشان آیین و طریق روشنی دارد، این جای اعتراض نیست. شما خطوط کلی را بپذیرید، اصل این که انسان آفریدهٴ خداست و مسافر است و مرگ را میمیراند و با مرگ از بین نمیرود و مرگ آخر خط نیست و زندگی بعد از مرگ هست، پس اگر زندگی بعد از مرگ هست در آنجا باید مسکنی، مأوایی، لباسی، خوراکی، پوشاکی داشته باشیم آنجا جای ضوابط و روابط نیست، اگر حیاتی هست چه این که هست، اگر ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّهٌ﴾ نه ضوابط تجاری است نه رفاقت و دوستی و رِحامت خانوادگی، پس چه چیزی شما را تأمین میکند باید توشه همراه ببرید، حالا این که اسلام چند رکعت نماز یا چند روز روزه آورده، وقتی خدای سبحان را قبول کردید، دستورات جزئی را هم باید بپذیرید، بعد دربارهٴ جزئیات ﴿فَلاَ یُنَازِعُنَّکَ﴾ به رسول خدا فرمود: این ها با تو نزاع نکنند چون خبر ندارند که چیست. بعد فرمود: ﴿وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ﴾ ناراحت مشو و اعتنایی به منازعات آنان مکن، تو به آن چه مأمور شده ای، یعنی به دعوت به سوی پروردگارت بپرداز. ﴿إِنَّکَ لَعَلَی هُدیً مُّسْتَقِیمٍ﴾ هدایت با استقامت سازگار نیست، هدایت یعنی در صراط راست بودن، مگر این که هدایت را به معنای مطلق معنا کنیم: ۱) بگوییم هدایت دو قسم است، یک قسمش هدایت إلی الجَنّه است، و یک قسمت هدایت إلی النار که ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ، بر او نوشته شده که هر کس ولایتش را بر گردن نهد، بطور مسلّم گمراهش میسازد، و به آتش سوزان راهنماییش میکند! حج/۴﴾ که این آیه دربارهٴ شیطان است، ۲) اگر هدایت الی النار و هدایت الی الجنّه داریم، چه این که طبق این آیات داریم، هدایت مستقیم هم داریم وگرنه هدایت به آن معنای همیشگی اش یک قِسم است.[۸]
وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّـهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۶٨﴾ اللَّـهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۶٩﴾
و اگر با تو مجادله کنند بگو: خدا به آنچه مىکنید داناتر است. (۶۸) خدا روز قیامت میان شما در مورد آنچه اختلاف مىکردید حکم خواهد کرد. (۶۹)
فرمود: اگر کسی واقعاً اهل جدال است، یعنی میخواهد دلیلی اقامه کند، نقض کند فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ اما یک عدّه فقط می خواهند که حرفِ خودشان را بزنند دربارهٴ این گروه فرمود: ﴿وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ یعنی اگر دربارهٴ اصول جدالی دارند برهان اقامه کنند، اما اگر دربارهٴ اختلاف مناسک حرف دارند، و دیدی بهانه میگیرند این ها را نصیحت کن بعد بفرمایید: ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ شما اگر بخواهید بهانه بگیرید ذات اقدس الهی بهانهٴ شما را بهتر از شما میداند و کیفر میدهد. یکی از مُتقنترین مسئلهای که جریان معاد و قیامت را ضروری میکند همین است که بدون شک یک اختلافی است و این اختلاف قرنهاست که حل نشده و امید حل شدنش هم نیست، صحنهای باید باشد که به این اختلافات خاتمه بدهد این فِرَق مذاهب، این عقاید گوناگون کلامی، این فتاوای گوناگونی که هست، بالأخره بعضی ها حق است بعضی ها باطل. یعنی جایی نیست که در بین این مِلل و نِحَل روشن بشود که کدام حق است؟ حال اگر عالَم جایی نداشته باشد که حق روشن بشود هرج و مرج می شود، جایی باید باشد که به هیچ وجه کسی نتواند انکار کند و آن روزی است که خود حق ظاهر میشود ﴿ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ﴾ و آن قیامت است که این از متقنترین دلیل ضرورت قیامت است. در جریان قیامت این آیه امیدبخشترین آیه است، این دید خیلی وسیعتر از آن مسئلهٴ پاداش و کیفر است، بالأخره انسان میخواهد بفهمد در مسائل فلسفی، کلامی، فقهی که سادهترین است و …، حق با چه کسی است[۹]
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّـهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّـهِ یَسِیرٌ ﴿٧٠﴾
آیا ندانستهاى که خداوند آنچه را در آسمان و زمین است مىداند؟ اینها همه در کتابى است. قطعا این امر بر خدا آسان است. (۷۰)
میفرماید: موحّد، برهان عقلی دارد، برای اینکه میگوید: این موجودات که خودبهخود به وجود نیامدند، تصادف و اتّفاق و شانس هم جزء خرافات است، حتماً تمام عالم امکان یک خالقی دارند، چون در جهان نظمِ عمیقِ علمی هست، پس ناظمِ دارد و این ناظم، حکیم و قادرِ مطلق است، این برهان عقلی. برهان نقلی هم که آیات فراوانی است که همین مسئله را تأیید میکند که خالق آسمان و زمین، و ناظم آنها خداست، مدیر و مدبّر آسمان و زمین خداست، پس موحّدان هم دلیلِ عقلی دارند هم دلیلِ نقلی، مشرکان و ملحدان نه دلیل عقلی دارند نه دلیل نقلی. این چهار مطلب را قرآن کریم در این یکی دو آیه ذکر میکند میفرماید: ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ تو میدانی که خدا میداند، یعنی طبق آن برهان عقلیای که داری این برهان نقلی هم همان را تأیید میکند ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ﴾ همهٴ این ها ضبط، تنظیم، و ثبتشده است و آفرینش و تدبیر این ها برای ذات اقدس الهی آسان است، چون او قدرت مطلق دارد، چیزی در برابر قدرت مطلق دشوار نیست، این حرفِ موحّدان است.[۱۰]
وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ ﴿٧١﴾
و به جاى خدا چیزى را مىپرستند که بر آن حجّتى نازل نکرده و بدان آگاهى ندارند. و ستمکاران را هیچ یاورى نیست. (۷۱)
اما مشرکان، فرمود: این هایی که خدا را نمیپرستند حالا یا ملحدند به تعبیر خودشان یا مشرکاند، البته ملحد به این معنا که هیچ چیزی را نپرستد در عالَم نداریم، بالأخره یا هوای خودش را میپرستد یا بت را میپرستد، پرستش بت هم در حقیقت محصول پرستش هواست. به هر حال انسان یا اهل تقواست یا اهل هوا. فرمود: مشرکین دلیلِ نقلی که ندارند، یعنی هیچ پیامبری این حرف را نزده و هیچ کتابی این مطلب را ننوشته، پس همان طوری که ما یک قرآن داریم و یک عترت، یهودی ها هم یک تورات دارند و یک سنّت موسی، مسیحی ها هم یک انجیل دارند و یک سنّت عیسی، مطلبی را که وجود مبارک موسای کلیم و عیسای روح الله بفرمایند سنّت پیغمبر است، ایشان هم معصوم هستند، و چون معصوم در دینِ خدا به غیر وحی و الهام الهی حرف نمیزند، لذا مشرکین دلیل نقلی ندارند. اگر بخواهند دلیل عقلی اقامه کنند، دلیل عقلی یا باید بیّن باشد یا مبیّن، بیّن یعنی امر بدیهی که دیگر نیازی به استدلال ندارد، مبیّن یعنی مطالب پیچیدهٴ نظری که بعد بر اثر رجوع به بدیهیّات مبیّن می شود، پس دلیل عقلی و نقلی در اینجا منتفی است. فرمود: ﴿مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾، دلیل را سلطان می گویند، چون مسلّط بر وهم و خیال و خرافه و امثال ذلک است، وقتی این امور منتفی شد، معلوم می شود که این ها مجرمیاند که جُرم شان ثابت است، و کسی هم به دادِ این ها نمیرسد، نه ناصرِ داخلی دارند نه ناصرِ خارجی. ناصر داخلی یعنی اگر کسی متّهم شد ولی دلیلِ قانعکننده داشت و توانست دفاع کند این نصیرِ داخلی دارد، نصیرِ خارجی هم شفیع است، ملائکهاند، انبیایند، اولیایند. فرمود: این مشرکان و ملحدان چون دست شان خالی است، برهان ندارند نه عقلی نه نقلی، انبیا و اولیا و فرشتگان هم که از این گونه متّهم و مجرم دفاع نمیکنند و آنها را یاری نمیکنند، لذا به نحو مطلق فرمود: ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ﴾ اما آوردن کلمه “الظالمین” به جای ضمیر (هُم) برای دو نکته است: ۱) اثبات این که این ها ظالماند، ۲) چون این ها ظالماند کسی به دادِ این ها نمیرسد، این ها از مرز عقل، علم، نقل، کتاب و سنّت، به در آمدند، تجاوز و تعدّی کردند، ظالم شدند.[۱۱]
وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّـهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿٧٢﴾
و چون آیات روشن ما بر آنها تلاوت شود، در چهرهى کسانى که کافر شدند آثار ترشرویى و انکار را خواهى دید. چیزى نمانده است که بر کسانى که آیات ما را بر ایشان تلاوت مىکنند حملهور شوند. بگو: آیا شما را به بدتر از این خبر بدهم؟ آن آتش دوزخ است که خدا آن را به کافران وعده داده است، و بد بازگشت گاهی است. (۷۲)
فرمود: وقتی این آیات شفاف و روشن را ما برای آنها تلاوت می کنیم که خدایی و قیامتی هست، بشر را او آفرید، و او اداره اش میکند، بشر به میل خود نیامده، و به میل خود نمیرود، بشر به میل خود دین را انتخاب میکند ولی عقل و فطرت از درون، کتاب و سنّت از بیرون راهنمایی کردند که چه چیزی را انتخاب کن. فرمود: آثار کراهت و عصبانیّت و غیظ و نفی از چهرههای اینها پیداست طوری عصبانی میشوند که نزدیک است حمله کنند، اگر دست شان برسد که حمله میکنند و میکُشند، نرسد به فحّاشی، غیبت، تهمت، و بدنامی اکتفا میکنند، آن هم نرسید که عصبانی میشوند. در سورٴ مبارکهٴ آلعمران جریان کشتار این ها را در آیهٴ ۲۱ بیان می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ ﴿وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ این ها نه تنها با انبیا و ائمه(علیهم السلام) مخالفاند با علما و روحانیون هم مخالفاند، اگر آنها را به حق دعوت کنند، هم انبیا را شهید میکنند هم علمایی را که ایشان را به قِسط و عدل دعوت میکنند، فرمود: ﴿یَسْطُونَ﴾ با سَطوت و سیطره و سلطنت میخواهند با دین مبارزه کنند،کلمه ﴿یَتْلُونَ﴾ اعم از انبیا و علما است، بعد میفرماید: در جواب آنها بگو که قیامت هست، بدتر از این صحنهای که الآن شما برخورد کردید، خیلی این حرف شما را به خشم آورد؟ بدتر از این خشم و کراهت و غضبی که دارید یک چیز دیگر هم هست «پس اگر پرسیده شد» آن چیز چیست؟ بگو: ﴿النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾.[۱۲] یـعـنـى اگـر بـه زعـم شـمـا ایـن آیـات بـیـنـات الهـى شرّ است ، چون با افکار منحرف و نـادرسـتـتـان هـماهنگ نیست، من، بدتر از این را به شما معرفى مى کنم، که همان مجازات دردناک الهى است که در برابر این لجاج و عناد سرانجام دامانتان را خواهد گرفت .همان آتش سوزانى که خداوند به کافران وعده داده و دوزخ آتش سوزانش بدترین جایگاه است. در حـقـیـقـت در بـرابـر این آتش مزاج های پرخاشگر که شعلههاى عصبیت و لجاجت، همواره در درون شان افروخته است، پاسخی جز آتش دوزخ نیست! چرا که همیشه مجازات الهی تناسب نزدیکی با چگونگی گناه و عصیان دارد.[۱۳]
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿٧٣﴾
اى مردم مثلى زده شده است، پس بدان گوش فرا دهید: کسانى را که جز خدا مىخوانید، هرگز مگسى را خلق نتوانند کرد هر چند براى آفریدن آن گرد آیند، و اگر آن مگس چیزى از آنها برباید نمىتوانند آن را پس بگیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. (۷۳)
این مَثل برای آن است که آن حقیقتِ خارجی را رقیق کند دامنهاش را پایین بیاورد، در دسترس فهمِ مخاطبِ ساده قرار بگیرد، وقتی همسطح فهمِ مخاطب شد، او میفهمد. لذا مطلبی در قرآن نیست که کسی نتواند این را بفهمد وگرنه حجّت بر همه نخواهد بود. میفرماید: شما باید الله را بخوانید، ولی بت ها را میخوانید، اینها را برای چه میخوانید؟ برای این که مشکلتان را حل کنند؟ این ها نه قدرتی دارند نه میتوانند مشکل خودشان را حل کنند، فرمود: همان طوری که جن و انس جمع بشوند و بخواهند قرآنی مثل این کتاب بیاورند مقدورشان نیست ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً، اسراء/۸۸﴾ اینجا هم اگر اینها پشت به پشت هم دهند و بخواهند یک مگس خلق کنند مقدورشان نیست. امام صادق(ع) فرمودند: مشرکین این بت ها را با مشک و عنبر معطّر میکردند و این مگس ها از روزنههای این بتکده وارد میشدند و آنها را میخوردند و میگرفتند و می بردند. فرمود: این شیء اندک را که حالا یا مُشک است یا عنبر است یا چیز دیگر است این را نمیتوانند از این مگس بگیرند پس این ها نه تنها مگسآفرین نیستند مشکل خودشان را هم از شرّ مگس نمیتوانند برطرف کنند، هم مگس ضعیف است که مطلوب و معبود شما هستند، هم شما که طالبِ و عابد اینها هستید.[۱۴]
مَا قَدَرُوا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّـهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿٧۴﴾
منزلت خدا را چنانکه درخور اوست نشناختند. قطعا خدا نیرومند شکستناپذیر است.(۷۴)
معنای آیه این نیست که اینها به کُنه خدا پی نبردند، چون کُنه خدا پی بردنی نیست. بلکه خدا را به عنوان رب، معبود، خالق، رازق، و … این مقداری که هم مقدور بشر است، هم مورد تکلیف است، این ها به این مقدار نرسیدند و خدا را آن طوری که باید و شاید نشناختند، لذا هم در مسئلهٴ توحید بیراهه رفتند هم در مسئلهٴ وحی و نبوّت کجراهه رفتند. در مسئلهٴ توحید فرمود: ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ اگر خدا را آن طوری که باید میشناختند، میشناختند و عبادت میکردند، دیگر بیگانه را به جای خدا نمینشاندند. فرمود: ﴿تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ٭إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ٭وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ، شعراء ۹۷-۹۸-۹۹﴾ مشرکین در قیامت اعتراف میکنند و میگویند بله ما بیراهه رفتیم، این بت ها را مساوی خدا دانستیم، خدا معبود است ما بت ها را معبود دانستیم، خدا رازق است ما اینها را رازق دانستیم, خدا قوی است ما اینها را قوی دانستیم, خدا مقرِّب است ما اینها را مقرِّب دانستیم، این عبادتی که صد درصد برای خدا بود ما همین را صد درصد برای بتها قرار دادیم، از این جهت این ها مشرک می شوند که برای ذات اقدس الهی شریک قرار دادند. پس مشرک معنایش این نیست که این ها قدری خدا را عبادت میکنند قدری بت ها را، معنایش این است که این ها فقط بت ها را عبادت میکنند، و اصلاً خدا را عبادت نمیکنند. مشرکین به این اصنام و اوثان خطاب میکنند که ما شما را همتای خدای سبحان میدانستیم. این ها چون خدا را در بخش توحید نشناختند گرفتار شرک شدند، در بخش های هدایت و مانند آن هم چون خدا را نشناختند، منکر وحی و رسالت شدند. جمله ﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾ در برابر ضعیف و ذلیل بودن آنهاست، شما چگونه میگویید: ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ شما ضعیفِ ذلیل را شریکِ قویّ عزیز قرار دادید، پس ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ آن طوری که موظّف بودید و مکلّف بودید و مقدور بود خدای سبحان را نشناختید.[۱۵] و جمله (ان الله لقوی عزیز) اگر قوت و عزت را مطلق آورده برای این است که بفهماند او نیرویی است که هرگز دچار ضعفی نمیشود، و عزیزی است که هرگز ذلت به درگاه او راه ندارد، همچنان که خودش فرموده: (ان القوه لله جمیعا) و نیز فرمود: (فان العزه لله جمیعا) پس مشرکین در باره پروردگار خود سهلانگاری کردند که میان خدای تعالی – که نیرویی است که هر چیزی بخواهد خلق میکند و عزیزی است که هیچ چیز بر او غالب نگشته ذلیل هیچ کس نمیشود – و میان بت ها و آلهه – که از خلقت پشه یا پس گرفتن چیزی از آنها عاجزند – برابری انداختند و به این هم قناعت نکردند، بلکه خدا را از بت ها هم کمتر گرفته آنها را ارباب گرفتند و خدا را رب ندانستند.[۱۶]
اللَّـهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَهِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ ﴿٧۵﴾ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّـهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿٧۶﴾
خدا از میان فرشتگان رسولانى برمىگزیند و از مردم نیز بىگمان خدا شنواى بیناست. (۷۵) آنچه پیش رویشان و آنچه پشت سرشان است مىداند و همه کارها به خدا بازگردانده مىشود. (۷۶)
درست است که فرشتهها مدبّرات امرند و هر فرشتهای یک رسالتی دارد، همچنان که فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِکَهِ رُسُلاً، فاطر/۱﴾ یعنی هیچ فرشتهای نیست مگر این که رسالت دارد، منتها بعضی ها رسالت احیاء دارند که زیرمجموعهٴ حضرت اسرافیل(ع) هستند، برخی ها رسالت تعلیم دارند که زیرمجموعهٴ حضرت جبرئیل(ع) هستند، بعضی ها رسالت تأمین ارزاق دارند که زیرمجموعهٴ حضرت میکائیل(ع) قرار دارند، بعضی ها مأموریت قبض ارواح را دارند که زیرمجموعهٴ حضرت عزرائیل(ع) قرار دارند، که فرمود: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ آنها که مأمور قبض ارواحاند آنها رُسُل پروردگارند، پس رسالت به معنای فرستادهٴ خدا که مأموریّتی را انجام بدهد، این دربارهٴ همهٴ ملائکه صدق می کند، دیگر لازم نیست بفرماید: ﴿اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاَئِکَهِ رُسُلاً﴾ پس رسالتِ به معنای عام با مدبّر بودن فرشتهها همراه است و هر فرشتهای مأموریتی دارد، اما در اینجا مسئله وحی معیار است که فرمود: ﴿اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاَئِکَهِ رُسُلاً﴾، چون در بین فرشتهها همهٴ ملائکه مأمور این کار نیستند. و همچنین عبارت ﴿وَمِنَ النَّاسِ﴾، یعنی در بین بشر یک گروه شایستگی دارند و برای رسالت برگزیده شدهاند، پس نه همهٴ ملائکه مأمور اجرای وحیِ تبلیغیاند، نه همهٴ انسانها، صالحِ نبوّت و ولایت و امامتاند. چرا؟ چون خدا نیازهای شما را میداند و میبیند، صلاحیّت فرشتهها را میداند، هم نسبت به آنها سمیع و بصیر است، میداند چه کسی را برای وحی، چه کسی را برای رزق، چه کسی را برای احیا، چه کسی را برای قبض روح انتخاب بکند، هم جامعهٴ بشری را میشناسد و هم نیازهای شما را آشناست که میداند از چه راهی مشکلات شما را حل کند. حالا که از میان ملائکه و انسان ها رسولانی را انتخاب کرده، آنچه را که از زبانِ بیزبانیِ او رسیده تا به گوشِ شما نرسد، دستبردار نیست، این محدوده را خدا کنترل میکند، وقتی حکم خدا به جامعه رسید مردم یا قبول می کنند یا نمی کنند، در انتخاب آزادند. در نظام تکوینی ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ جبری و اضطراری و اصراری در کار نیست، انسان آزادانه مسلمان است و آزادانه کافر. مثل این که انسان یا آزادانه به سراغ تحصیل علم میرود یا آزادانه معتاد میشود، هر دو بر اساس اختیار است، آن به هلاکت است و این به حیات. فرمود: جبری در کار نیست ولی در نظام تشریع اگر حرفِ ما، حرفِ وحی و الهام، حرف عقل و فطرت را گوش ندادید، ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٭ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ٭ثُمَّ فِی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ، و را بگیرید و دربند و زنجیرش کنید! سپس او را در دوزخ بیفکنید! عد او را به زنجیری که هفتاد ذراع است ببندید؛ حاقه/۳۰ تا ۳۲﴾ دنبال شماست. لذا آنچه خودش فرمود تا به ملائکه برسد، و آنچه ملائکه تحویل گرفتند تا به انسان ها برسد یعنی انبیا، و آنچه انبیا تحویل گرفتند تا به سطح جامعه برسد، فرمود: من شخصاً کنترل میکنم که وحی آسیب نبیند. در سورهٴ مبارکهٴ «جن» که صیانتِ وحی را از هر خطری بیان می کند فرمود: میکند ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَی کُلَّ شَیءٍ عَدَداً، جن/۲۶ تا ۲۸﴾ فرمود: از خدا تا گوشِ مردم را ما رصد میکنیم حالا بعد از این که حجّت بالغ شد به جامعه رسید، بعضی ها میپذیرند بعضی ها نمیپذیرند، ولی ما رصدمان را میکنیم، نه فرشتگان فراموش میکنند نه انبیا و نه ما اجازه میدهیم که وحی آسیب ببیند و به مردم نرسد. بنابراین ﴿یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ یعنی هر کس رسالتی در دین دارد، محاط به رَصد الهی است، آنچه پشتسر گذاشت نباید بگوید گذشته، گذشته همچنان زنده است، آنچه پیشرو دارد نباید بگوید من مختارم هر چه خواستم بگویم مردم که تشخیص نمیدهند، ممکن است کسی تشخیص ندهد ولی آن که رصد میکند تشخیص میدهد که حرفِ وحی درست به مردم برسد. ﴿یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أیْدیهِم﴾ یعنی پیش روی ملائکه و انبیا و توده مردم ﴿وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ وآنچه پشتسر گذاشتند همه را میداند ﴿وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ حساب هم با اوست.[۱۷]
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴿٧٧﴾
اى کسانى که ایمان آوردهاید! رکوع کنید و سجده آورید و پروردگارتان را بندگى کنید و کار خیر انجام دهید، باشد که رستگار شوید. (۷۷)
در این آیه مردمِ با ایمان را خطاب فرموده با این که این تکلیف برای همهٴ انسان هاست، چون مؤمنان عمل میکنند خطاب فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ﴾ گاهی ما را به اقامهٴ صلات دعوت میکند، گاهی ما را به احیا و اقامهٴ اجزای عنصری و عناصر محوری نماز فرا میخواند، گاهی میفرماید: ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَهَ﴾ گاهی میفرماید: رکوع و سجده کنید، که این ها عنصریترین و محوریترین اجزای نمازند. البته سجده، یک عبادت مستقلّی محسوب میشود، مانند سجدهٴ شکر، سجدهٴ تلاوت. ﴿ وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ﴾ این جمله جمعبندی است که تنها راجع به نماز نیست، راجع به روزه و زکات و حج و مانند آن می باشد. ﴿وَافْعَلُوا الْخَیْرَ﴾ انجام دادن خیر، تنها عبادت کردن نیست، بلکه نسبت به مردم و جامعه، کارهای خیر انجام بدهید، منظور از خیر، خیرِ عند الله است که ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ آنچه را که خود بشر خیر میپندارد شاید معیار نباشد، این که فرمود: ﴿إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ﴾ و خیر تطبیق به مال شده است درست است که مال عندالناس خیر است، اما آیا عندالله هم خیر باشد یا نه این روشن نیست، فرمود: مال، ابزار کار است مال، فتنه است ﴿إَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَهٌ﴾ در دعای مکارم الأخلاق امام سجاد(ع) دستور دادند از ذات اقدس الهی مسئلت کنیم خدایا! خیر را به دست ما اجرا کن، تو که به جامعه خیر میرسانی، اما آن توفیق را به ما عطا کن که به وسیلهٴ ما به جامعه خیر برسد. تعلیم، حفظ و برقراری نظم، تربیت اخلاقی و تأمین اقتصاد سالمِ جامعه همهٴ این ها خیر است، عندالله هم خیر است. فرمود: ﴿وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ این ﴿لَعَلَّکُمْ﴾ در غالب مواردی که ما را به کارِ خیر دعوت میکنند مطرح است، سرّش آن است که مادامی که ما در دنیا زندگی میکنیم بین خوف و رجاء، بین قبض و بسط، بین خیر و شرّ، بین حُسن و قبح، بین حق و باطل، بین صِدق و کذب به سر میبریم، ممکن است ـ معاذ الله ـ دفعتاً وضع برگردد کسی که کارِ خیر انجام میدهد به سوء خاتمه مبتلا بشود، لذا نمیشود اطمینان کرد که این خیر تا پایان عمر میماند یا نه، هر کار خیری که ما انجام دادیم در معرض فلاح و رستگاری هستیم، یا نه، این که «لعلّ» و شایدِ خدا به منزلهٴ باید است، خیر شایدِ خدا همان شاید است، میفرماید: این کار شاید شما را به مقصد برساند. خیلی ها بودند که اول کارِشان خیر بود، بعد کار شرّ شد، به عکس هم بود اول کار شرّ بود بعد توبه کردند، تا زنده هستیم در معرض تحوّلیم، بنابراین ما همیشه باید از ذات اقدس الهی دوامِ این صراط مستقیم را مسئلت کنیم این میشود ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾.[۱۸]
وَجَاهِدُوا فِی اللَّـهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَـٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّـهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ ﴿٧٨﴾
و در راه خدا چنان که شایسته اوست جهاد کنید. او شما را برگزید و بر شما در این دین سختى قرار نداد که آیین پدرتان ابراهیم است. او شما را از پیش و هم در این قرآن مسلمان نامید تا این پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و به خدا تمسّک جویید. او سرپرست و یاور شماست؛ چه خوب سرپرست و یاوری و چه نیکو یاری دهنده ای است. (۷۸)
خدای سبحان آن مقداری که از نظر معرفت و تقوا و جهاد، جامع بین همهٴ عقاید و اخلاق و اعمال است ما را امر کرده، فرموده حقّ خدا را اَدا کنید. در بخش معرفت فرمود: عدّهای ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ، حق قدر خدا را نشناختند﴾ ولی شما حقّ قدرِ خدا را بشناسید، دربارهٴ تقوا فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ، حق تقوای خدا را بشناسید﴾ در جریان جهاد، چه جهاد اصغر، چه جهاد اکبر فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾ این ﴿حَقَّ جِهَادِهِ﴾ معنایش آن نیست که حقّ خدا را آن طوری که هست ادا کنید، برای این که حقّ خدا آن طوری که هست، هم شناختش و هم ادا کردنش غیر ممکن است، حقّ خدا آن مقداری که بشر مکلّف است، هم معرفتش ممکن است هم عمل کردنش، در همین بخش هم فرمود: ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ یعنی در بخش معرفت، تقوا و جهاد شناخت چیزی که مقدور بشر نیست لازم نمی باشد. معلوم میشود که دشواری یا رنج در دین نیست. پس حق تقوا و جهاد، معنایش این است که آن مقداری که خدا تکلیف کرده است آن مقدار را خالصاً انجام بدهید. محور اصلی این آیات ناظر به اخلاص است، یعنی آن طوری که شایستهٴ خدای سبحان است جهاد کنید، تقوا و معرفت داشته باشید. هر جا خدای سبحان ما را به جهاد دعوت کرده است حالا جهاد اصغر یا جهاد اکبر، فرمود: شما در راه خدا جهاد کنید ﴿وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ، عنکبوت﴾ شما برای خودتان دارید جهاد میکنید و خدای سبحان شما را وادار کرده است فی سبیل الله جهاد کنید فرمود: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا، عنکبوت/۶۹﴾ که این هدایتِ پاداشی است. پس معنای این که فرمود: ﴿وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾ آن است که جهادالله مثل تقویالله است، آن جهادِ الهی، تقوای الهی، معرفت الهی، یعنی معرفتِ خالص از شرک، خالص از وهم و خیال، تقوا و جهاد خالص از ریا و سُمْعِه. فرمود: ﴿هُوَ اجْتَبَاکُمْ﴾ درست است که تکلیف برای همهٴ مردم است ولی شما مُجتبای خدایید، برچینشدهٴ خدایید، مُجتبی و مصطفی یعنی برچینشده. فرمود:﴿هُوَ اجْتَبَاکُمْ﴾ شما میوههای درخت انسانیتی هستید که خدای سبحان شما را در باغ جهان هستی رویانید. فرمود: شما مجتبای خدایید که مؤمن هستید این توفیق و برکت نصیب شما شد، شما مؤمن شدید وگرنه اصلِ تکلیف برای همهٴ انسان هاست. این که گفته شد ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ چون شما برچینشدهاید، پس سعی کنید نپوسید، فاسد نشوید. ﴿هُوَ اجْتَبَاکُمْ﴾ و حفظِ این برگزیدگی را به عهدهٴ خود شما قرار داد به عنایت الهی، حفظ این هم دشوار نیست ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ شما بر خودتان سختی را تحمیل نکنید. امام صادق(ع) فرمود: تمام خیر در اتاقی جمع شده است، از عقاید و اخلاق و اعمال صالح، کلید این اتاق، زهدِ در دنیاست، زهد یعنی بیرغبتی. اگر انسان نسبت به دنیا بیرغبت بود، دنیا، یعنی همین وظیفه ای که من باید اینجا داشته باشم، ما باید تلاش بکنیم به این نظام و جامعه و بشر خدمت بکنیم شد شد، نشد نشد، حالا اگر نشد به همه جا فریاد بزنیم، این معلوم میشود بیرغبتی در آخرت است نه بیرغبتی در دنیا، همه کارها هم همین طور است ما دیگر بیش از این نه مأموریم نه مصلحت ما است. فرمود: ﴿وَافْعَلُوا الْخَیْرَ﴾ راه هم آسان است ما برای شما سخت هم نگرفتیم، شما بچههای پدرتان هستید، این شجرهتان را حفظ کنید، شما فرزندان ابراهیم هستید، ایشان شما را به عنوان فرزندی پذیرفته که ابراهیمی باشید، او گفت هر کس راهِ مرا قبول کرد، از من است، من هم امضا کردم. امام صادق(ع) فرمود: اگر کسی دستورات ما را انجام بدهد از ما اهل بیت حساب میشود. امام صادق(ع) به دو آیه از آیات قرآن کریم استدلال فرمود، یکی در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» است که فرمود: اگر کسی دین و راه و روشی که من آوردم، پذیرفت و عمل کرد از من است ﴿فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی﴾ آیهٴ دیگر این است که ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ﴾ آنهایی که در عصر ابراهیم (ع) بودند که ابراهیمی بودند، وجود مبارک پیامبر(ص) که خود مَثَل اعلای توحید است، و مؤمنانی که به رهبری پیامبر اسلام راهِ ابراهیم خلیل(ع) را طی کردند آن ﴿أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ﴾ هستند. خدای سبحان به ما میفرماید: ﴿مِّلَّهَ أَبِیکُمْ﴾ یعنی «خذوا ملّه أبیکم» دین پدرتان را بگیرید. وقتی خدا او را پدر ما میداند ما فرزند او هستیم. فرمود: ﴿هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ خدا شما را مسلمان نامید، اسلام به معنای تسلیم و اطاعتی که شما دارید، چه در زبان عِبری، و سِریانی چه در زبان های دیگر و چه در زبان عربیِ مُبین، خدا شما را مسلمان میداند، یعنی اسلامِ شما را پذیرفته، برای این که شما دین پدرتان را گرفتید و وجود مبارک ابراهیم پرچمدار اسلام بود. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ابراهیم عرض کرد که ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ﴾ من و اسماعیل را مطیع قرار بده، ذریّه من را مطیع قرار بده. ذات اقدس الهی در کتاب های آسمانی شما را مسلمان نامید، یعنی اسلامِ شما را پذیرفت، اینجا هم مسلمان نامید، اسلام شما را پذیرفت چرا؟ برای این که آن که رهبر مسلمانهاست، یعنی پیامبر(ص) شهید برای شما باشد، شما هم شهدای برای دیگران باشید، این شهدا، هم شهدای در جنگ نیست، شهدا به معنای الگو و امثال ذلک هم نیست، بلکه یعنی شما طوری باشید که اعمالِ دیگران را ببینید، یعنی جزء مقرّبین باشید، یعنی در بین شما کسانی هستند که این طور هستند و میتوانید شما هم این طوری باشید. فرمود: ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ٭وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ٭کِتَابٌ مَرْقُومٌ٭یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ مقرّبون شاهد اعمال دیگران هستند، شما هم میتوانید جزء مقرّبین باشید و شاهد اعمال دیگران باشید، امروز ببینید و فردا شهادت بدهید این کارِ شماست. فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً، بقره/۱۴۳﴾ یعنی سه درجه است، بالا، وسط و پایین، پیامبر بالاست شما در وسط، دیگران در پایین، پیامبر از بالا شما و دیگران را میبیند، شما در میانه دیگران را میبینید. پس شما نه این که الگو باشید، بلکه شاهدِ اعمال یعنی جزء مقرّبین باشید، که میبینید که دیگران چه میکنند، این معنای شهادت است، که این جهاد اکبر میخواهد. خدای سبحان به پیغمبر(ص) نفرمود: تابع ابراهیم باش فرمود: ﴿ان اتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ﴾ تابع دینِ ابراهیم باش، دین ابراهیم همان دین خداست، که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ پس صحبت در این نیست که ما آدمِ خوب بشویم بهشتی بشویم، صحبت در این است که بهشت را ببینیم.[۱۹] (فاقیموا الصلوه و آتوا الزکوه و اعتصموا بالله) این جمله نتیجه از همه مطالب قبل است که خدا با آنها بر مسلمین منت نهاد، یعنی: پس واجب است بر شما که نماز به پا دارید، و زکات بپردازید . و در همه احوال متمسک به خدا شوید یعنی به آنچه امر میکند مؤتمر شده، از آنچه نهی میکند منتهی گردید، و در هیچ حالی از او قطع رابطه مکنید، چون او مولی و سرپرست شما است شایسته نیست که بنده از مولای خود ببرد و آدمی را نمیرسد که با اینکه از هر جهت ضعیف است از یاور خود قطع کند. جمله (فنعم المولی و نعم النصیر) مدح خدای تعالی و هم دلخوش ساختن نفوس مؤمنین و تقویت دلهای آنان است، به اینکه مولی و یاور ایشان آن خدایی است که غیر او نه مولایی هست و نه یاوری.[۲۰]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه ۳۲و۳۳ (۱۵و۱۶/۱/۹۰) [۱]
www.portal.esra.ir– همان، جلسه ۳۳ (۱۶/۱/۹۰) [۲]
– المیزان، ج ۱۴، ص ۵۹۸ – ۵۹۷[۵]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۳۴ (۲۰/۱/۹۰) [۶]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۳۴ (۲۰/۱/۹۰) [۷]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۳۵ (۲۱/۱/۹۰) [۸]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۳۶ (۲۲/۱/۹۰) [۱۰]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۳۷ (۲۳/۱/۹۰) [۱۴]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۳۸ (۲۴/۱/۹۰) [۱۷]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۳۹ (۲۷/۱/۹۰) [۱۸]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره حج، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۳۹و۴۰ (۲۷و۳۱/۱/۹۰) [۱۹]