قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَىٰ ﴿٣۶﴾ وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرَىٰ ﴿٣٧﴾
گفت: اى موسى! خواستهات به تو داده شد. (۳۶) و البته یک بار دیگر هم بر تو عنایت کردیم. (۳۷)
بعد از این که خدای سبحان مأموریت سنگینی را به موسای کلیم(ع) داد چند تا درخواست از طرف موسای کلیم ارائه شد و همهٴ آن درخواست ها برآورده شد، بعد خدای سبحان میفرماید: شما از زمان کودکی و شیرخوارگی مورد عنایت خاصّ ما بودی و شما را در تمام خطرها حفظ کردیم، اکنون که این مأموریت را به شما دادیم مطمئن باش محفوظ میمانید، نگران از سنگینی این مأموریت نباش دوران شیرخوارگی، دریا انداختن، نگهداری آل فرعون از او، موفقیّت حضرت در دربار فرعون، رفتن به مدین، همهٴ این ها جزء منّتهای الهی است.[۱]
إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّکَ مَا یُوحَىٰ ﴿٣٨﴾ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ ۚ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَیْنِی ﴿٣٩﴾
آنگاه که به مادرت آنچه وحى شد وحى کردیم. (۳۸) که او را در صندوقى بگذار، و آن را به دریا بیفکن تا دریا او را به ساحل اندازد و دشمن من و دشمن وى او را برگیرد. و بر تو از جانب خود مهرى افکندم تا زیر نظر من پرورش یابى. (۳۹)
درست است که ما به مادر تو وحی فرستادیم اما در حقیقت این منّت و عنایت نسبت به تو بود، وحیی که به مادرت فرستادیم از سنخ وحیی نیست که به تو یا برادرت هارون فرستادیم، این ها که به شما دادیم وحی تشریعی است، وحی علمی است، توحید و عقاید دیگر است، خدای سبحان با وحیِ علمی یکی را آگاه میکند، با وحی عملی یکی را مصمّم میکند. فرمود: ما به مادر تو وحیِ عملی فرستادیم، یعنی در آن محور تصمیمگیریِ او وحی رساندیم که این کار را بکن، این ها وحی های عزم و اراده و تصمیم است. قذف آن گذاشتنِ آمیخته با بیاعتنایی یا انداختن آمیخته با بیاعتنایی است. فرمود: در قلب او انداختیم که این صندوق را در دریا بینداز و به کودک اعتنا نکن، به ما اعتنا کن هر چه بخواهی ما به تو میدهیم. فقط با ما مرتبط باش. دریا هم موظف است که آرام آرام این را در کنار ساحل جاسازی کند، آن ساحل هم نزدیک خانه و قصر فرعون است، یعنی این دریا مأمور است که این کار را کند. ﴿یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ فرعون هم باید او را بگیرد، این همان است که مسخَّر در سماوات و ارض است. بخش دیگر از منّت این است که حالا این کودک را آلفرعون گرفتند، فرمود: ما محبّت تو را در دل های هر که تو را میدید قرار دادیم که دیگر بر اساس علاقه از تو پذیرایی کنند و از تو حمایت کنند. ﴿وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی﴾ که هر کسی موسای کلیم را میدید به او مِهر میورزید ﴿وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی﴾ «صَنَعَ» به معنای «أحسن» است، یعنی در مرئا و و منظر من و به حکم من، همه نسبت به تو احسان میکردند نه تنها محبّت قلبی بود، بلکه احسانِ عملی هم آن محبّت قلبی را همراهی میکرد، هم نسبت به تو دوست بودند هم این دوستی را اِعمال میکردند. تو مصنوع بودی یعنی مُحسَنإلیه بودی بر اساس حکم من و در مرئا و در منظر من. برای این که ما به مادرت وعده دادیم گفتیم: ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ﴾،[۲]
إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ مَن یَکْفُلُهُ ۖ فَرَجَعْنَاکَ إِلَىٰ أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ ۚ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا ۚ فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَىٰ قَدَرٍ یَا مُوسَىٰ ﴿۴٠﴾
آنگاه که خواهرت [در پى صندوق تو] راه مىرفت و مىگفت: آیا کسى را به شما نشان دهم که سرپرستى او را عهده دار شود؟ پس تو را به آغوش مادرت بازگرداندیم تا خوشحال شود و اندوه نخورد، و شخصى [از فرعونیان] را کشتى و ما تو را از اندوه رهانیدیم، و بارها تو را به امتحان و ابتلای سخت بیازمودیم، پس چند سالی در میان مردم مدین زیستی تا آن که حال ای موسی به موقع آمدی. (۴۰)
حالا میخواهیم تو را به مادر برگردانیم، چه موقع؟ آن وقتی که مادرت، خواهرت را به دنبال تو فرستاد، گفت: برو ببین این صندوقچه کجا میرود، خواهر موسی به دنبال این صندوقچه حرکت کرد دید آب این را کنار قصر فرعون آورد، خواهرت تا قصر فرعون به دنبال صندوقچه آمد. از آن طرف خدای سبحان میخواهد که این کودک را به مادر برگرداند. راه حل چیست؟ فرمود: این کودک محتاج به شیر هست و گریه میکند، محبوب کسانی هم هست که به او دسترسی پیدا کردند. ۱) اگر محبوب همگان بود ۲) و اگر همگان خواستند نسبت به او احسان کنند ۳) و این هم در اثر گرسنگی گریه میکند، تنها راه این است که ما از نظر تکوینْ تحریم کنیم که تو هیچ پستانی را قبول نکنی ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ، قصص/۱۲﴾ هر دایهای که میآمد پستان در کام او میگذاشت این قبول نمیکرد و همچنان بیتابی میکرد، در چنین فضایی خواهرت به آنها گفته بود: من دایهای را می شناسم، شما که خیلی دایه آوردید این دایه را هم امتحان کنید بلکه بپذیرد، پیشنهاد این خواهر ناشناس را قبول کردند. ﴿فَرَجَعْناکَ إِلَی أُمِّکَ﴾ ما به مادرت گفتیم که ما تو را برمیگردانیم و برگرداندیم. ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ﴾ تا آن خوف و حُزنش برطرف بشود. ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ قُرّهالعین به معنای روشنی چشم نیست، گرچه برخی او را به نور چشم معنا کردند. «قُرّه»، قارّ آن سردی و خنکی را میگویند، میگویند اشکِ چشم دو قِسم است، اشکِ انسانِ غمدیده سوزنده و گرم است، اشک شوقی که انسان از دیدن فرزند یا عزیزی که سالیان متمادی او را ندیده اشک خنک است. پس قُرّه العین یا قَرّه الأعین یعنی چشمِ ما در اثر دیدن شما اشک شوق بریزد. ﴿کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا﴾ یعنی با دیدن فرزندش خوشحال شود. این بخشی از ﴿مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرَی﴾ است. فرمود: تو به حمایت از مظلومی، قِبطی مقتدری که بدون گناه آدم میکُشت را کشتی، ما همه ی نیروها را آماده کردیم که تو را نجات بدهند، چون یک عده تصمیم گرفتند که تو را بگیرند، ما فوراً کسی را فرستادیم که به تو گزارش بدهد که ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ، قصص/۲۰﴾ یعنی اشراف و سران فرعونی درباره تو مشورت کردند که تو را بکشند ﴿لِیَقْتُلُوکَ﴾ فوراً از این شهر بیرون برو. او چه کسی بود؟ چه کسی او را وادار کرد، چه کسی به زبانش انداخت؟ همهٴ این کارها را ما کردیم، ما تو را نجات دادیم، بعد در موارد گوناگون هم تو را آزمودیم ﴿وَفَتَنَّاکَ فُتُوناً﴾، بعد فرمود: وقتی وارد مدین شدی جای خوبی هم برای تو فراهم کردیم، چند سال هم در مدین ماندی، در بهترین بیت هم تربیت شدی که بیت شعیب پیغمبر بود، حالا چهل ساله شدی، کامل شدی، آزمون ها را پشت سر گذاشتی فراز و نشیب های زیادی را دیدی تا به این صورت در آمدی، از دوران تولدت تا الآن لحظه به لحظه ما مواظب تو بودیم، پس اگر یک وقت چیزی خواستی، حتماً گرفتی برای اینکه نخواستههایت را ما دادیم چه رسد به خواستههایت.[۳]
وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿۴١﴾ اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿۴٢﴾
و تو را براى خود پروردم. (۴۱) اینک تو و برادرت با آیات من بروید و در یاد من سستى مکنید. (۴۲)
﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ یعنی تو را فقط برای پرورش توحید ساختم، نه برای خودت ساختم، که به کار خودت بپردازی، نه برای دیگران ساختم که به جامعه بپردازی. اگر جامعه را هدایت میکنی و بنیاسرائیل را از آلفرعون نجات میدهی لله است و اگر به کارهای شخصی خودت هم میپردازی لله است. دربارهٴ موسی(ع) آمده است که ﴿کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً، مریم/۵۱﴾، ﴿مُخْلَصاً﴾ یعنی من تو را برای خودم انتخاب کردم، برای خودم یعنی برای مأموریت ویژه، برای راهنمایی، نبوّت، و رسالت ویژه تو را انتخاب کردم، از تولدت تا الآن لحظه به لحظه تو را در حضور مان پروراندیم، این معجزاتی را که دادم بگیرید و به طرف فرعون بروید، او را هدایت کن، بنیاسرائیل را نجات بده، فرمود: ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ آن چه باعث طمأنینه است یاد خدا و نام خداست، برای این که ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ پس در یاد من هیچ سستی نکنید. مهمترین ذکر همان دعوت به توحید است و طرد شرک، نه این که شما در زبانتان «لا إله الاّ الله» را زیاد بگویید، یاد مرا فراموش نکنید، گرچه آن لازم است، اما عنصر محوری رسالت حضرت موسی(ع) دعوت آلفرعون به توحید بود این بهترین ذکر خداست، پس یک وقت است انسان ذکر دارد، یعنی کلمهٴ «لا إله الاّ الله» را میگوید، یک وقت سخنرانی دارد، مَقاله ای دارد، جامعه را هدایت میکند، این بهترین ذکر خداست.[۴]
اذْهَبَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ ﴿۴٣﴾ فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ ﴿۴۴﴾
به سوى فرعون بروید که او به سرکشى برخاسته است. (۴۳) و با او سخنى نرم گویید، شاید پند گیرد یا بترسد. (۴۴)
میدانید فرعون آدم پرخاشگری است، هم حرفِ خوب بزنید، هم خوب حرف بزنید که او بهانهای نداشته باشد و حرفِ نرم بزنید او را دعوت کنید. ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً﴾ یعنی هم با القاب خوب، هم با تعبیرات خوب حرف بزنید تا او متذکِّر بشود که بالأخره روزگاری او نبوده و خدا او را ایجاد کرده، پایانی هست و یک روز حسابی. یا این که بترسد، چون او «شوقاً إلی الجنّه» یا «شکراً و حبّاً» که اهل عبادت نیست، بالأخره یا بترسد و ایمان بیاورد، یا متذکّر به گذشته بشود.[۵]
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَىٰ ﴿۴۵﴾ قَالَ لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ ﴿۴۶﴾
گفتند: پروردگارا! ما مىترسیم که بر ما پیشدستى کند یا سر به طغیان بردارد. (۴۵) گفت: مترسید، من همراه شما هستم، مىشنوم و مىبینم. (۴۶)
موسی و هارون (سلام الله علیهما) عرض کردند: خدایا! ما میترسیم همین که به آنجا برویم و بخواهیم با او سخن بگوییم او شتابزده اعتراض کند، حرفِ ما را گوش ندهد یا پرخاش کند و با ما درگیر بشود. این جا که خدا میفرماید: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی﴾ منظور این نیست که حرف های شما را میشنوم، خواستههای شما را برآورده میکنم، چون خدا «إنّک سمیع الدّعاء» است، در مورد ﴿أَرَی﴾ هم همین طور است، مگر چیزی هست که خدا آن را نبیند او ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیر﴾ است. بنابراین خدای سبحان دو نظر دارد، یک نظر عام که همه کس و همه چیز، کافر و ملحد همه را میبیند، اما یک نظر خاص است که خدا اصلاً یک عدّه را نگاه نمیکند، ﴿لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ، آل عمران/۷۷﴾ لذا این جا که فرمود: من شما را نگاه میکنم اگر وجود مبارک موسی و هارون برابر حدیث شریف قرب نوافل محبوب خدا شدند، در این مقام خدای سبحان سمع و بصرِ موسی و هارون است ،یعنی می فرماید: آنجا که شما میشنوی من شنیدم، آنجا که شما دیدی من دیدم.[۶]
فَأْتِیَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ ۖ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَهٍ مِّن رَّبِّکَ ۖ وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ ﴿۴٧﴾
پس نزد او بیایید [من آنجا حاضرم] و بگویید: ما دو فرستادهى پروردگار توییم، پس بنى اسرائیل را با ما بفرست و آزارشان مده، همانا ما براى تو از سوى پروردگارت معجزهاى آوردهایم، و درود بر آن کس که از هدایت پیروى کند. (۴۷)
فرمود: بیایید، یعنی من آنجا حضور دارم، در حضور من میخواهید با فرعون حرف بزنید، ادبِ حرف زدن این است که نرم حرف بزنید، ولی جلال و شکوه او را به هیچ نگیرید، و بگویید تو ربّی داری که آن ربّ عالَمین است و ربّ ما هم هست، ما از طرف پروردگار تو آمدیم. اولین حرفی که در این بخش موسی و هارون (سلام الله علیهما) به فرعون گفتند این است که مردم را رها کن و به دست ما بسپار، ما از تو سرزمین و رود نیل و این ها را نمیخواهیم، مردم را باید انبیا اداره کنند، مردم امانت خدایند و امانت خدا را باید امینالله اداره کند، وقتی مردم به رهبری انبیای الهی مستقل شدند خودشان کشور را اداره میکنند. فرمود: ﴿إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ﴾ نه این که این ها را بده ما برویم جایی، این ها را آزاد کن، الآن این ها را در بند کردی. ﴿وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ﴾ چون بنیاسرائیل تقریباً عَبید و بردهٴ آلفرعون بودند با این ها معاملهٴ بردگی میکردند، آن مسئله ی ﴿یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ، ابراهیم/۶﴾ برای یک گروه خاص بود که همان بنی اسراییل بودند، که این اهرام مصر و امثال ذلک به دست این ها ساخته شد. ﴿قَدْ جِئْناکَ بِآیَهٍ﴾ ما رسولیم و با معجزه هم آمدیم. اول مسئله ی یدِ بیضاست بعد مسئله ی اژدهاست، فرمود: ﴿ بِآیَهٍ﴾ نه «بآیتین» چرا؟ چون موسای کلیم مأمور نبود که دفعتاً آیات را پشت سر هم نشان بدهد، اژدها برای مرحله ی بعد است. اینجا هم عرض کرد ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی﴾ هر کس پیرو هدایت بود سلام خدا بر او. و این اختصاصی به درود و رحمت آخرت ندارد، شامل درود و رحمت دنیا هم خواهد شد.[۷]
إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَىٰ مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ﴿۴٨﴾
همانا به ما وحى شده که عذاب بر کسى است که تکذیب کند و روىگرداند. (۴۸)
می فرماید: چه شما چه دیگری، فرقی نمیکند سخن در خصوص فرعون نیست حوزهٴ رسالت ما وسیع است هر کس اهل ایمان بود سلام الهی بر او، هر کس اهل کفر بود، یعنی انبیا ، اولیا ، دین ، وحی و نبوّت را تکذیب کند و از حق رخ برتابد عذاب الهی دامنگیر او میشود. این دوتا اصل کلی، جمال و جلال الهی را بیان کردند، که او ارحمالرحمین است «فی موضع العفو و الرحمه» و اشدّ المعاقبین است «فی موضع النکال و النقمه»، دو توسعه در این مسئله ی عذاب هست، یکی این که عذاب اختصاصی به آلفرعون ندارد هر کسی که ﴿کَذَّبَ وَتَوَلَّی﴾ عذاب دامنگیرش میشود، دیگر این که عذاب اختصاصی به قیامت ندارد. برای این که دربارهٴ همین فرعونی که طغیانش ادامه داشت فرمود: ﴿فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَهِ وَالْأُولَی، نازعات/۲۵﴾ پس هم عذاب دنیا را شامل میشود هم عذاب آخرت را.[۸]
قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَىٰ ﴿۴٩﴾
فرعون گفت: پروردگار شما دو نفر کیست اى موسى! (۴۹)
بتپرست ها منکر این نبودند که ۱) در عالَم واجبالوجودی هست، ۲) آن واجبالوجود خالق کل است، ۳) آن واجبالوجود ربّالأرباب و ربّالعالمین است. در این سه قسمت موحّد بودند، منتها در قسمت ارباب متفرّقه مشکل داشتند و مشرک بودند، خیال میکردند حیات و ممات، رزق، سعادت و شقاوت، صلاح و فلاح انسان به دست این بت هاست، این ها را میپرستیدند تا این ها مستقلاً برای دریافت فیض از خدا واسطه باشند. شفاعتی که مشرکان قائل بودند شفاعتِ مصطلح ما نبود که دربارهٴ قیامت و بهشت و جهنم و امثال ذلک مطرح باشد، چون این ها منکر قیامت بودند، شفاعت این ها فقط دربارهٴ مسائل مادّی و دنیایی بود. آنچه را دیگران برای بت ها قائل بودند همان را فرعون برای خود قائل بود و قِبطی های مصر هم همان سِمت را برای فرعون قائل بودند، یعنی فرعون معبود آنها بود. هیچ کدام از سه مورد بالا را فرعون برای خود ادّعا نمیکرد، فقط میگفت که تربیت، هدایت، سعادت، و تأمین صلاح مردم برابر اندیشهٴ من است، قانون مصر را من باید تدوین بکنم، دین مردم مصر همین احترامِ قانونی است که فرعون تدوین کرد. بعد میگفت: من میترسم که موسی دین شما را از بین ببرد. دینی که آنها میگفتند بخشی به وَثنیّت و بتپرستی دربارهٴ گاوپرستی بود، بخشی هم دربارهٴ احترام به قانون مدوّن فرعون بود، خود فرعون هم گرفتار بتپرستی بود، پس وقتی فرعون سخن از رب میگوید، یعنی مدبّر و مربّی مردم کسی است که با اندیشهٴ او قانون مملکت تدوین میشود، و کشور را اداره میکند و صلاح کشور در تابعیّت اوست و مانند آن، اما وقتی موسی و هارون (سلام الله علیهما) فرمودند: ﴿أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ، مریم/۱۹﴾ یعنی تو هم مانند دیگران مربوبی، ربّی داری و خدای سبحان همان طوری که ربّالعالمین است ربّ همهٴ ما هم هست همهٴ ما باید در تحت تدبیر آن حضرت اداره بشویم، فرعون گفت رب تو کیست؟[۹] پس این که فرعون پرسید پروردگار شما کیست؟ نخواست وجود خدای سبحان را که آفریدگار همه عالم است انکار کند، و نیز این سؤال وی انکار این که خود او الهی دارد نیست، چون در قرآن کریم در سوره اعراف، آیه ۱۲۷ مضمونی است که میرساند خود فرعون نیز آلههای داشته و آن این است که : درباریانش میگویند آیا موسی را به حال خود وا میگذاری که مقام تو و آلههات را به هیچ بگیرد؟ بلکه منظور او این بوده که بفهمد اله موسی و فرعون کیست؟ آیا غیر فرعون اله و ربی دارند؟ پس فرعون چنین فرض کرده (و لو فرض شخص متجاهل) که موسی و برادرش او را به سوی بعضی آلهه غیر خدا که معمول در آن روز بوده میخوانند ، لذا میپرسد آن اله و رب کیست؟[۱۰]
قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ ﴿۵٠﴾
گفت: پروردگار ما کسى است که آفرینش هر چیزى را به او عطا کرده سپس هدایتش نموده است. (۵۰)
موسی (ع) در جواب با یک جمله به سه نظام از نظام جهانبینی الهی خبر داد هم نظام فاعلی، هم نظام داخلی، هم نظام غایی یعنی ۱) پروردگار ما کسی است که همهٴ موجودات ممکن را او آفرید، ۲) زیبا و نیکو و مجهّز آفرید، اینچنین نیست که ساختار داخلی اشیاء با هم ناهماهنگ باشد اگر درخت است تمام نیازهای درخت را به درخت داد، اگر چشم و ابرو و گوش و بینی و دست و … است همهٴ خواصّ این اجزا را به این ها داد، چیزی کم نگذاشت هر چه لازمهٴ هر شیء بود به او عطا کرد، هر چیزی را با یک مجموعهٴ خوبی ساخت که اگر کسی بخواهد کمبودی را در چیزی پیدا کند محال است، همهٴ درختشناسان عالَم بخواهند بگویند که درخت اگر این را میداشت بهتر بود اینچنین نیست هر چه که درخت باید داشته باشد دارد وگرنه درخت نیست ، انسان هم همین طور ۳) همه را به هدف شان راهنمایی کرد، پس هر چیزی را با ساختار درونیاش مجهّز کرده، اگر اعضا و جوارح مُنسجِم به یک شیء داد برای این است که او به یک کمال برسد، پس کمالی وجود دارد، اگر کمال وجود دارد بین این کسی که طالب کمال است و آن کمال باید راه مستقیم باشد، اگر راه مستقیم باشد، راهنما میخواهد، فرمود: راهنما منم ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ، هود/۵۶﴾، همه را دارم میبرم و اعضا و جوارحِ رفتن هم به همه دادم ، حالا بشر مختار است میخواهد بیاید، میخواهد نیاید، فرمود: ﴿إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً، انسان/۳﴾.[۱۱]
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَىٰ ﴿۵١﴾ قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ ۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى ﴿۵٢﴾
گفت: پس سرنوشت مردمان نخستین که [ایمان نیاوردند] چه مىشود. (۵۱) گفت: علم آن در کتابى نزد پروردگار من است. پروردگارم نه دچار خطا مىشود و نه فراموش مىکند. (۵۲)
از آن جایی که پاسخ موسی مشتمل بر هدایت عمومی بود که در خصوص نوع بشر جز از راه نبوت و معاد صورت نمیگیرد، و این که توحید جز با حساب و جزاء که میان نیکوکار و بد کار فرق بگذارد تمام نمیشود، و نیز از آن جایی که دعوت موسی و هارون که مامور شدند آن را به فرعون برسانند مشتمل بر مساله جزاء بود، لذا گفتگوی درباره مساله ربوبیت را که از موسی پاسخ دندانشکنی شنیده بود رها کرده، به مساله معاد پرداخت و از در ناباوری از او پرسید مگر چنین چیزی ممکن است؟ پس این که گفت : فما بال القرون الاولی؟ معنایش این است که امت ها و انسانهای ادوار گذشتهای که مردند و نابود شدند و دیگر نه خبری از ایشان هست و نه اثری، چه حالی دارند و چگونه پاداش و کیفر اعمال خود را دیدند، با این که در عالم هستی نه عاملی از آنان هست و نه عملی، و جز نام و افسانهای از آنان نمانده است؟ در پاسخ از سؤال فرعون، میفرماید: پاداش و کیفر قرون اولی برای کسی مشکل است که به آن علم نداشته باشد، اما برای پروردگار من که عالم به حال ایشان است و خطا و تغییر در علمش راه ندارد و غیبت و زوال نمیپذیرد، اشکال و استبعادی ندارد.[۱۲] قرآن کریم گذشته از این که ما را به علم و فکر و عقل دعوت میکند به کتابت و تدوین هم هدایت میکند. از این که موسای کلیم به اذن خدا در جواب فرعون فرمود: ﴿عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی﴾ و به این اکتفا نکرد بلکه فرمود: ﴿فِی کِتَابٍ﴾ با این که خدای سبحان ﴿لاَّ یَضِلُّ رَبِّی وَلاَ یَنسَی﴾ است، ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است، هم میداند و هم فراموش نمیکند، معذلک در جایی ضبط میکند و مینویسد، حالا لوح محفوظ است، لوح محو و اثبات است، چه کتابی است؟ بالأخره خدای سبحان میداند و اولیای او، ولی این برای دعوت ماست، که به صِرف علم اکتفا نکنید به این که من میدانم بسنده نکنید، اهل تألیف وکتابت باشید، فرمود: ﴿فِی کِتَابٍ﴾ با این که نیازی نداشت خدای سبحان در جایی ثبت کند، برای چه ثبت کند او که علمِ محض است؟ ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ برای این که به ما بفهماند هم عالِم بشوید، و هم چون در معرض سهو و نسیان هستید علمتان را یادداشت کنید؟ بر فرض شما سهو و نسیان نکنید و عالِم باشید اما فرزندان شما که میراث فرهنگی شما را باید به ارث ببرند محروم میشوند پس بنویسید تا محروم نشوند.[۱۳]
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّىٰ ﴿۵٣﴾ کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ ۗ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُولِی النُّهَىٰ ﴿۵۴﴾
خدایى که زمین را برایتان آسایشگاه قرار داد و براى شما در آن راهها کشید و از آسمان آبى فرستاد، پس با آن انواع مختلف از روییدنىها را بیرون آوردیم. (۵۳) بخورید و دامهایتان را بچرانید که قطعا در اینها عاقلان را نشانههایى [عبرت آور] است. (۵۴)
فرمود: این نظمِ محیّرالعقولی که شما در زمین و آسمان میبینید این کارِ یک خدای حکیمی است. ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً﴾ زمین یا به منزلهٴ گهواره نرم است، مادامی که شما کودکانه زندگی میکنید یا نه، مَهد است و آماده. زمین را با این وضع برای شما آماده کرده که همهٴ برکات را به شما عطا کند ﴿وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً﴾ راه های گوناگون به شما داده، این طور نیست که زمین را خلق کرده باشد بیراه، برای شما راه نرم معیّن کرده، راه های دریایی و صحرایی را میسورتان کرده که سیر طریق کنید، و برای تأمین ارزاق شما هم از آسمان آبى فرستاد، آنگاه این کشاورزی ها و باغداری ها برای آن است که زندگی شما تأمین بشود. پس همهٴ این علامت ها و نشانه ها دلیل برهان نظم است، یعنی ناظمی وجود دارد و آن خدای سبحان است. خدای تعالی این مختلف بودن گیاهان را به خودش اسناد میدهد و میفرماید: ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ، رعد/۴﴾ هست، آب یکی، خاک یکی، کود یکی، هوا یکی، شمس و قمر یکی، باغبان یکی، ولی میوهها، رنگ ها، برگ ها، مَزهها، بوها گوناگون، هر گُل بویی دارد، هر میوه یک طعم و مزهای دارد هر برگ یک رنگی دارد. بعد فرمود: بخورید و دامهایتان را بچرانید که قطعا در اینها عاقلان را نشانههایى است. ﴿ لِّأُولِی النُّهَىٰ﴾ نُهی جمع نُهیه است و عقل انسان را نهی از منکر میکند، از این جهت ارباب عقل و اولواالألباب را اولیالنّهی می گویند. یا از آن جهت است که خردمندان و عقلای قوم کسانیاند که امر نهایی ملّتی به خردمندان آن ملّت برمیگردد، و مردم از تصمیم و نظر آنها بهرهبرداری میکنند و پایان خطّ فکری مردم را خردمندیِ خردمندان تنظیم میکند، پس برای کسی که دارای نُهیه باشد هر کدام از این ها یک آیه و علامت و نشانهٴ قدرت الهی است، این ها غیر از آن معجزاتی است که وجود مبارک موسای کلیم دارد.[۱۴]
مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَىٰ ﴿۵۵﴾
شما را از زمین آفریدیم و [با مرگ] در آن بازتان مىگردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان مىآوریم. (۵۵)
فرمود: ما شما را از زمین آفریدیم و به زمین برمیگردانیم و بار دیگر شما را از زمین بیرون میآوریم، این ها مربوط به بدن انسان است، فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ، ص/۷۱﴾ بشر اوّلی از طین است که وضعش روشن است، بشرهای بعدی هم از طیناند به وساطت این که پدر و جدّشان از خاک بود. الآن اگر کسی به پشتبام این نظام کیهانی برود مردم این زمین را نگاه کند، میبیند این ها دو قرن قبل در همان بیابان ها و خاک ها و مزرعهها و مرتع ها بودند، دو قرن بعد هم باز در همین مزارعاند. برخی از بنی اسراییل و مشرکان حجاز گرفتار حسگرایی بودند و دربارهٴ خصوص انسان میگفتند: ﴿أءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ، واقعه/۴۷﴾ ما که مُردیم در زمین گُم میشویم، پاسخی که قرآن کریم میدهد این است که ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم﴾ «کُم» یعنی همهٴ حقیقت شما را فرشتههای ما میگیرند، این بدنتان است که خاک میشود، پس شما در زمین نمیروید، شما که از زمین برنخاستید، این بدنتان از زمین برخاست، دوباره به زمین برمی گردد، سهباره ما این را از زمین برمیگردانیم. اما شما که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی، حجر/۲۹﴾ به دستگاه غیب مرتبط بودید تمام حقیقت شما در دست فرشتههای ماست آنها مأموران متوفّیاند، شما وفات میکنید نه فوت، فرشتگان تمام حقیقت شما را به حضور ما میآورند چیزی در زمین نمیماند. و این که روح هرگز نمیمیرد، پس شما خیال نکنید در زمین گُم میشوید. فرمود: این راهی است که همگان باید طی کنند. تا این که بار دیگر از زمین بیرونتان مىآوریم یعنی در قیامت.[۱۵]
وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَىٰ ﴿۵۶﴾ قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَىٰ ﴿۵٧﴾
البته ما همه آیات خود را به او [فرعون] نشان دادیم ولى او آنها را تکذیب کرد و سر باز زد. (۵۶) گفت: آیا نزد ما آمدهاى تا ما را با سحر خود از دیارمان بیرون کنى اى موسى! (۵۷)
فرمود: ما همهٴ آیات را نشان فرعون دادیم او تکذیب کرد و حاضر نشد ایمان بیاورد. در حالی که این طلیعهٴ امر است هنوز در این بخش سورهٴ «طه» چیزی از آن هفت معجزهٴ دیگر، آن آیات خون شدن نیل و قورباغه ها و امثال ذلک نشان داده نشده. این ﴿کُلَّهَا﴾ به این معنا نیست که جمیع آیات الهی را نشان فرعون داده باشند، بلکه یعنی همهٴ معجزاتی که وجود مبارک موسای کلیم بنا بود ارائه بدهد و همچنین براهین عقلی که بنا شد اقامه کند همه را با او درمیان گذاشتیم ولی ﴿فَکَذَّبَ وَأَبَی﴾. بعد هم چون قوم خود را شستشوی مغزی داد ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ، زخرف/۵۴﴾ آنها را خَفیفالعقل، تهیمغز کرد از او اطاعت کردند، حالا این ها بعضی ها اهل بتکده و بتپرستی بودند، بعضی ها ملّی بودند، بعضی ها هم فکر مذهب داشتند، هر کسی را فرعون با راهی شستشوی مغزی میداد، به متولّیان بتکده که میرسید، میگفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ، غافر/۲۶﴾ به کسانی که به اصطلاح وطنی بودند میرسید، میگفت: ﴿یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ، شعراء/۳۵﴾ خلاصه با بهانههای گوناگون مردم را فریب داد. در این جا گفت که ﴿أَجِئْتَنَا﴾ برای آن است که موسای کلیم مدّتی مصر را ترک کرده بود و به مدین رفته بود و تازه از آن جا برگشته بود، لذا فرعون گفت: تازه آمدی میخواهی ما را از سرزمین مان بیرون کنی، و دوتا ادّعا هم کردی و هر دو باطل است، یکی این که گفتی معجزه می آوری، و دیگر این که گفتی از طرف خداست، خیر معجزه نیست بلکه سحر است و از طرف خودت است، ﴿بِسِحْرِکَ﴾ لا بإعجاز الله.[۱۶]
فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَکَانًا سُوًى ﴿۵٨﴾ قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى ﴿۵٩﴾
ما هم قطعا براى تو جادویى مانند آن مىآوریم پس میان ما و خودت محل قرارى بگذار که نه ما آن را خلاف کنیم و نه تو، آن هم در زمینى هموار. (۵۸) گفت: موعد شما روز جشن باشد که مردم پیش از ظهر گردآورده مىشوند. (۵۹)
کاری که تویِ موسی انجام دادی از ما هم برمیآید این چیز مهمّی نیست، ما هم قطعا براى تو جادویى مانند آن مىآوریم، پس میان ما و خودت محل قرارى بگذار که نه ما آن را خلاف کنیم و نه تو. گفت: تو انتخاب کن، هر جا را که انتخاب کنی ما برای مناظره حاضریم، فرعون خودش پیشنهاد نمیدهد، پیشنهاد را به موسای کلیم واگذار میکند که نشان بدهد ما هم بلدیم. و حالا جایی که میخواهی قرار بدهی ۱) وسط شهر باشد که همه بتوانند به آسانی دسترسی داشته باشند، ۲) میدانی باشد که فراز و نشیب نداشته باشد، یعنی یک مکان مسطّح که همهٴ تماشاچی ها ببینند. موسای کلیم فرمود: روز عید که همهٴ شما یک جا در میدان وسیعی جمع می شوید آنجا حاضر می شویم، پس زمانش روز عید رسمی شما، مکان هم همان میدان بزرگ شما، ساعتش هم ساعت ضُحیٰ، یعنی ده به بعد نه اول روز نه آخر روز که بعضی ها معذور باشند، این قرارداد بسته شد.[۱۷]
فَتَوَلَّىٰ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَىٰ ﴿۶٠﴾ قَالَ لَهُم مُّوسَىٰ وَیْلَکُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّـهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَىٰ ﴿۶١﴾
پس فرعون برگشت و تمام شگرد خود را گرد آورد، سپس باز آمد. (۶۰) موسى به آنان گفت: واى بر شما! بر خدا دروغ نبندید که خدا شما را با عذابى [سخت] هلاک مىکند. و هر که دروغ سازد بىتردید نومید و زیانکار شده است. (۶۱)
این قرارداد بسته شد، فرعون رفت تا دسیسهها و کِیدهای خودش را جمعآوری کند، ابزار و عناصر کید و تهمت ها را از یک سو، سَحره را از سوی دیگر، و کارگزاران خودش را هم از سوی دیگر آماده کرد. برای او هم چادر مخصوصی در آن محل نصب کردند. ﴿فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ﴾ کیدهای سیاسی، مناظراتی، و امنیتی، همه را آورد و وارد صحنهٴ مناظره شد. موسای کلیم، هم برای فرعون و آلفرعون موعظه میکرد، و هم این سَحرهای که جمع شده بودند، قبل از این که با آنها به مناظره بپردازد به مباحثه پرداخت، فرمود: ﴿قَالَ لَهُمْ مُّوسَی وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ من گفتم معجزه است شما میگویید سِحر است، گفتم کارِ خداست شما میگویید کارِ موساست، شما به خدای سبحان اِفترا بستید، این، هم دروغ است هم افترا، دروغ است چون مطابق با واقع نیست، افتراست برای این که خدا معجزه آورده میگویید نیاورده ، من سِحر نکردم میگویید سِحر کردی، هر کس به خدا افترا بست خسارت دامنگیر او میشود، سرمایهاش را میبازد، بعد شما را اِسحات میکند، اسحات یعنی پوستتان را میکَند، این درخت را وقتی پوست کَندند بدون این که کسی این را قطع کند، کم کم میخشکد، چون این درخت از راه این پوست تغذیه میکند نفس میکشد. ما یک مُستکبر داریم، یک مستضعف، یک مستأصل، مستأصل یعنی کسی که اصل او را خدا برانداخت چنین انسانی میشود مستأصل، اِسحات انسان را مستأصل میکند، یعنی منقطعالأصل میکند ﴿فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی﴾ این ها نصیحتی بود که موسای کلیم نسبت به آنها اعلام میکند.[۱۸]
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَىٰ ﴿۶٢﴾ قَالُوا إِنْ هَـٰذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَىٰ ﴿۶٣﴾ فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا ۚ وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَىٰ ﴿۶۴﴾
پس [ساحران] میان خود در بارهى کارشان اختلاف پیدا کردند و به نجوا پرداختند. (۶۲) [فرعونیان] گفتند: قطعا این دو تن ساحرند و مىخواهند شما را با سحر خود از دیارتان بیرون کنند و آیین والاى شما را براندازند. (۶۳) پس شگردهاى خود را فراهم آورید و در یک صف پیش آیید که بىتردید امروز هر که فایق آید رستگار شده است. (۶۴)
بعد از بیان نورانی موسای کلیم(ع) این ها نگاه کردند، تأمّل کردند، وضع خودشان را میدیدند، ستمِ فرعون را هم دیده بودند، بیبند و باری او را هم دیده بودند، یک اختلاف داخلی بین شان پیش آمد که چه کار کنیم؟ حق با موسی است؟ حق با فرعون است؟ ﴿فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ﴾ یعنی این هایی که جزء باند فرعون بودند دو گروه شدند ﴿وَأَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ یعنی هم گروهی که مردّد بودند که حق با موسی است یا نه، با هم در سِرّ و نهان و رمز با هم نجوا داشتند، هم درباریان با هم نجوا داشتند و در صدد توطئه بودند که چگونه پیشرفت موسی را کنترل کنند تا در این صحنه پیروز بشوند. به هر تقدیر حرف گروهی که جزء درباریان فرعون بودند و جزء توطئهگران بودند این بود که میگفتند: موسی و هارون ـ معاذ الله ـ ساحرند، پس این ها با معجزه نیامدند. سپس برای این که عواطف وطنی و ملّی این ها را تَهییج کنند گفتند: این ها آمدند شما را از سرزمین تان بیرون کنند. آن تمدّن فرهنگی مصر را هم خواستند ضمیمه کنند، گفتند: ﴿وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ﴾ روش و فرهنگ شما أعلی و أکمل است، یعنی فرهنگِ برتر از آن شماست این ها می خواهند آن را از بین ببرند. دستور رسمی فرعون این سه نکته بود، ۱) همهٴ ساحران در سراسر کشور مصر جمع بشوند، ۲) آن ساحرانی که کارشناسترین رشتهٴ فنّ سِحرند آنها هم حضور پیدا کنند، ۳) با یک صف منظّمی شبیه صف نظامی حضور پیدا کنند. یعنی پراکنده نباشید وقتی همهٴ این ها در یک صف قرار بگیرند یک شکوه و جلال و اُبهّتی را به همرا دارد. برای مناظره با موسی آماده باشید. هر که پیروز شد او اهل فلاح و رستگاری است سعادت و تمدّن در همین است. و منظور این ها از فلاح هم فلاح دنیاست چون به آخرت معتقد نبودند.[۱۹]
قَالُوا یَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَىٰ ﴿۶۵﴾ قَالَ بَلْ أَلْقُوا ۖ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَىٰ ﴿۶۶﴾
[ساحران] گفتند: اى موسى! یا تو مىافکنى یا ما اولین کسى باشیم که مىافکند. (۶۵) گفت: [نه] بلکه شما بیندازید. پس ناگاه ریسمانها و چوبدستىهایشان از جادوى آنان چنان به نظر او آمد که آنها به شتاب مىخزند. (۶۶)
هم ساحران آمدند، هم موسای کلیم، او آماده بود و لازم نبود چیزی را تهیه کند چون که خدا فرمود: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا﴾ معجزه هم که به آنها داده بود. پس وقتی در روز عید رسمی، در میدان بزرگ شهر، ساعت ده به بعد نه اول روز نه آخر روز، همه مردم جمع شدند، ساحران با کید آمدند، به موسای کلیم گفتند: شما اول عصا را میاندازی یا ما بیندازیم، موسای کلیم فرمود: شما اول آن ابزاری که دارید در این میدان بیندازید.آنها طناب ها و چوب هایی را که فراهم کرده بودند وسط میدان انداختند و به صورت مارهای رونده در آمد. وقتی که دفعتاً این ها عصاها و طناب ها را انداختند، در این صحنه تمام تماشاچیان دیدند که این میدان پر از مار شده، مارهایی که در حرکتند. موسای کلیم هم مار دید، منتها برای ایشان در حدّ تخیّل بود، یعنی به خیال موسای کلیم آمد که این مار است. و این جمله ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ﴾ تقدیس و تنزیه وجود مبارک موسای کلیم است، اگر میفرمود: موسی باور کرد، یک نقص بود، چون موسی که باور نمیکند، میداند این سِحر است. خیلی ها باور کردند که این مار است، در حالی که خود سَحَره میدانستند این مار نیست.[۲۰]
فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُّوسَىٰ ﴿۶٧﴾ قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَىٰ ﴿۶٨﴾
و موسى در خود احساس ترس کرد. (۶۷) گفتیم: مترس که تو حتما برترى. (۶۸)
در خطبهٴ چهارم یا ششم نهجالبلاغه حضرت امیر فرمود: مردم اگر جاهل باشند ادارهٴ آنها بسیار دشوار است، مردم بین من و غیر من فرقی نمیگذارند، بعد استدلال کرد فرمود: «لَمْ یُوجِسْ مُوسَی(علیه السلام) خِیفَهً عَلَی نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَهِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ» موسای کلیم با معجزه آمد، سَحره با سِحر آمدند، اگر موسای کلیم عصا را میانداخت، تبدیل به مار میشد، حالا با این مردمی که بین سِحر و معجزه را تشخیص نمیدهند چه باید کرد؟ لذا حضرت موسی ترسید، ترسِ موسای کلیم از عدم تشخیص جامعه بود و آیهٴ بعد هم همین را تأیید میکند. خدای سبحان فرمود: نترس من طرزی این صحنه را اداره میکنم که هر انسانِ مُدرِک و اهل شعوری تشخیص بدهد حق با توست. فرمود: نترس تو پیروز میشوی، یعنی درست است مردم جاهلند ولی ما این معجزه را بیّن و شفاف میکنیم.[۲۱]
وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ ۖ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَىٰ ﴿۶٩﴾
و آن چه در دست راست دارى بینداز تا هر چه را ساختهاند ببلعد، [زیرا] آن چه آنها ساختهاند صرفا ترفند جادوگر است و جادوگر هر جا رود رستگار نمىشود. (۶۹)
خدای سبحان در کوه طور به موسای کلیم آموخت نگو این عصاست، بگو هر چه خدا بخواهد اوست، اگر خدا اراده کرده است این عصا باشد میشود عصا، اگر اراده کرده است اژدها شود، میشود اژدهای رونده. اینجا هم فرمود: ﴿أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ﴾ آن چیزی که در دستت است بینداز، تا آنچه را این ساحران انجام دادند، ببلعد.کاری که ساحران انجام دادند نه طناببافی بود، نه چوبتراشی، فقط ساحران این طناب ها و چوب ها را با سحر به صورت مار در آوردند، پس سِحر کارساحران است. فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ﴾ این ها کید و سِحر کردند، این عصای تو آن کید و سحر را میخورد، نه چوب را. به موسای کلیم فرمود: اگر تو این عصا را بیندازی، این میدان پر از مار، میشود میدان طناب و چوب و یک اژدها، موسای کلیم وقتی عصا را انداخت همه تماشاچیان دیدند در این میدان مار، فقط یک مار است و بقیه چوب ها و طناب هایی است افتاده بر زمین. این ﴿تَلْقَفْ﴾ سخن از بلع نیست، سخن از ابطال است. چون ابطال برای سِحر است، نه برای چوب و طناب، این که فرمود: ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ﴾ یعنی هیچ ساحری سعادتمند نمیشود هیچ انسان تبهکاری به مقصد نمیرسد، این ﴿وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ﴾ ناظر به این نیست که سِحر بیاثر است و علم نیست ناظر به این است که سِحر، فلاح و صلاح و سعادت در او نیست.[۲۲]
www.portal.esra.ir 14 – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه [۱]
www.portal.esra.ir 15 – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه [۳]
www.portal.esra.ir 16 – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه [۴]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۶ و ۱۷ [۶]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۷ [۷]
www.portal.esra.ir تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۹ – [۹]
– المیزان، ج ۱۴، ص ۲۵۱ – ۲۵۰[۱۰]
www.portal.esra.ir تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۱۸ – [۱۱]
– المیزان، ج ۱۴، ص۲۵۷ – ۲۵۶[۱۲]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۳ [۱۳]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۲[۱۴]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۲ و ۲۳ و ۲۴ [۱۶]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۴ [۱۷]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۵ [۱۸]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره مبارکه طه، آیت الله جوادی آملی، جلسه ۲۶ و ۲۷ [۲۲]