بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوندی که رحمت عامّش شامل همه و رحمت خاصّش از آن مؤمنین است.
حم ﴿١﴾ تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّـهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿٢﴾
حا، میم(1) فرو فرستادن این کتاب از جانب خدای شکست ناپذیر داناست (2)
سوره مورد بحث از آنجا که پیرامون انکار منکرین، و جدال آنان در پیرامون آیات خداست، و این که جدال شان جاهلانه و جدال به باطل است، و چون جاهلند خیال میکنند که جدالشان عالمانه است، بدین جهت سوره را با دو نام عزیز و علیم افتتاح کرد، تا بفهماند که این کتاب که بر آنان نازل شده، از سوی کسی است که عزیز علی الاطلاق است، وهمان گونه که هیچ کس نمیتواند بر او غالب شود، هیچ کس نیز نمیتواند بر کتابش غلبه نماید، و چون او علیم است، کتابش نیز آمیخته با جهل و ضلالت نیست و حق را به روشنی بیان میکند.[1]
غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ ﴿٣﴾
آمرزنده ی گناه، و پذیرنده ی توبه، سخت کیفر و صاحب نعمت است، خدایی جز او نیست، بازگشت به سوی اوست (3)
در آیه مورد بحث بعد از کلمه (علیم)، اسمهای چهارگانه (غافرالذنب)، و (قابل التوب)، و (شدید العقاب)، و (ذی الطول) را آورد، تا اشاره کرده باشد به این که نازل کردن این کتاب از ناحیه ی خدای عزیز و علیم اساسش مبنی بر علم خدا به خلقش میباشد، او میداند که خلقش محتاج به دعوتی هستند، تا به سوی سعادت واقعی شان هدایت شوند، امّا انسانها در پیروی از این دعوت حقه دو دسته میشوند، یک گروه همچنان در گمراهی میمانند، و گروه دیگر هدایت می یابند. آیه شریفه در مورد نحوه ی رفتار خدا با این دو گروه سخن میگوید و میفرماید: هر کس را که که لیاقت و استعداد هدایت داشته باشد، گناهانش را میآمرزد، خواه با توبه و خواه با شفاعت، و آنها را که لیاقت نداشته باشند مجازات شدید میکند. سپس برای آن که بفهماند رحمتش بر غضبش پیشی دارد میفرماید: او کسی است که رحمت و نعمتش فراوان است، و همه ی انسانها در آن مشترکند، و همه از نعمتهای مستمر و دایمی او در طول زندگی دنیا برخوردارند، لیکن از حیث زندگی آخرت دو دسته میشوند، یکی سعید (خوشبخت) و دیگری شقی (بدبخت). لذا؛ هیچ معبودی جز خدای یکتا سزاوار پرستش نیست، و بازگشت همه ی انسانها به سوی اوست. در پایان با ذکر مسأله ی معاد، به این نکته اشاره میکند: که اصلاً علت عمده دعوت به پذیرش قرآن، و پیروی آن، این است که اعتقاد به روز حساب باعث میشود که مردم در بین خوف و رجا قرار بگیرند، خوف از عذاب، و امید به ثواب، که هر دو انسان را به عبادت وا میدارد.[2]
مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّـهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ ﴿٤﴾
در آیات خدا جز کسانی که کافر شدند جدال نمی کنند، پس رفت و آمد آنها در شهرها تو را نفریبد. (4)
آیه شریفه می فرماید: تنها کسانی که کفر در دلهایشان رسوخ کرده، و از روی عناد و لجاجت کافر شده اند، آن چنان که دیگر امیدی به هدایت آنها نیست، در آیات الهی مجادله میکنند. امّا چرا فرمود: در آیات الهی مجادله میکنند و نفرمود در قرآن؟ پاسخ این است که جدالی که کفار میکنند جدال در حق است، علاوه بر این، طرف مقابلشان در این جدال شخص رسول خدا (ص) است، که او نیز به حکم آیات، به سوی حق دعوت میکند، پس معلوم میشود جدال شان برای از بین بردن حق است، نه برای دفاع از حق.[3] سپس می فرماید: درست است که این گروه احیاناً نیرو و جمعیتی دارند، امّا مبادا تسلط آنها بر سرزمین های مختلف و قدرت نمایی هایشان تو را بفریبد. یعنی نباید این چنین پنداشت که چون صاحب سلامتی و قدرتهای سیاسی و اقتصادی و … هستند، پس توانسته اند خدای سبحان را عاجز کنند.[4]
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ ﴿٥﴾
پیش از آنها قوم نوح، و بعد از ایشان دسته های مخالف، تکذیب کردند، و هر امتی قصد آن کرد که پیامبرش را گرفتار سازد، و به باطل جدال نمودند، تا حقیقت را با آن از میان بردارند. امّا من آنها را گرفتم، پس بنگر عقوبت من چگونه بود. (5)
این آیه در مقام پاسخ دادن از شبه هایست که از آیات قبل ممکن است به ذهن کسی وارد شود، و آن شبهه این است که ما می بینیم همیشه بُرد با همین کفار است، که از پذیرفتن حق استکبار می ورزند، و در آیات خدا جدال میکنند، و هیچ گرفتاری هم پیدا نمیکنند، و باطل خود را هم پیش میبرند. آیه می فرماید: امتهای گذشته چون قوم نوح و اقوامی که بعد از قوم نوح آمدند، مانند عاد، ثمود، لوط و …، از کفار امروز در تکذیب و جدال با باطل قویتر بودند، تا اینجا هم پیش روی کردند، که هر امتی از آنان توطئه چیدند که پیامبرشان را بگیرند و به قتل برسانند، و یا آزاری به او برسانند، و یا او را از شهر خارج کنند، به علاوه برای نابودی حق جدال به باطل کنند و با تبلیغات مستمر، مردم را گمراه سازند. وقتی کار به اینجا رسید من آنها را گرفتم و سخت مجازات کردم، ببین عذاب الهی چگونه است؟ دیگر بین خدا و ایشان هیچ کس دخالتی نداشت، تا شفاعتی کند، و یا ایشان را یاری نماید، لذا ؛ گرفتار سرنوشت شومی شدند که بر صفحات تاریخ ثبت است.[5]
وَكَذَٰلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ﴿٦﴾
و بدین سان حکم پروردگارت درباره ی کسانی که کفر ورزیدند تحقق یافت که ایشان اهل آتشند. (6)
رفتار خدای تعالی در آخرت با همه ی کفار شبیه رفتاری است که در دنیا با آنها داشت، همانطور که تکذیب کنندگان از اقوام گذشته را به عذاب دنیوی گرفتار ساخت، همانطور فرمان عذاب آخرت نیز بر آنان حتمی است و ایشان را اهل آتش قرار میدهد.[6]
الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿٧﴾
آنان که عرش را حمل می کنند، و آنان که پیرامون عرش هستند، پروردگار خود را حمد و تسبیح می گویند و به او ایمان دارند، و برای کسانی که ایمان آورده اند طلب آمرزش میکنند، پروردگارا! سعه ی رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته، پس کسانی را که توبه کردند و راه تو را پیروی نمودند، بیامرز و از عذاب جهنم حفظ فرما. (7)
میفرماید:آن ملائکه ای که حاملان عرشند، عرشی که تمامی اوامر و همه ی احکام الهی از آنجا صادر میشود تا امور عالم تدبیر شوند، و نیز آن ملائکه ای که پیرامون عرشند، خدای تعالی را تسبیح و حمد میکنند، یعنی خدا را از هر چیز که لایق ساحت قدس او نیست، و از آن جمله شریک داشتن در ملک، منزه میدارند، و بر فعل او و بر تدبیرش ثنا خوانی میکنند، این فرشتگان به خدا ایمان دارند، یعنی آنها به وحدانیت خدا در ربوبیت ایمان دارند، برخلاف نظر مشرکین، که ملائکه ی مقرب خدا را شرکای خدا در ربوبیت می پنداشتند، و آنها را به جای خدا ارباب خود گرفته می پرستیدند.آنها از خدای سبحان می خواهند، تا هرکس را ایمان آورده بیامرزد. و دعایشان این است که پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته، خداوندا! آنها را که توبه کرده اند و از راه تو میروند ببخش و بیامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگهدار. اگر در بین صفات خداوندی، رحمت را نام برده و آن را با علم جفت کردند، بدین جهت بود که خدا با رحمت خود بر هر محتاجی انعام میکند، و با علم خود احتیاج هر محتاج و مستعد رحمت را تشخیص میدهد.[7]
رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُمْ وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿٨﴾
پروردگارا! آنان و هر که از پدران و همسران و فرزندانشان راکه به صلاح آمده اند، به بهشت های جاودانی که وعده شان داده ای داخل کن، همانا تو خود شکست ناپذیر حکیمی. (8)
در ادامه فرشتگان از خدا درخواست میکنند: پروردگارا! مؤمنان را در باغهای جاویدان بهشت که به آنها در کتابهای آسمانی انبیایت، وعده فرمودی داخل کن، و نیز هرکس از پدران و همسران و فرزندان آنها را که صلاحیت داخل شدن در بهشت را دارند، داخل بهشت های جاودان بفرما. از کلام فرشتگان معلوم است که: استغفار آنها برای مؤمنین است، و نیز معلوم است که مؤمنین را دو قسمت کرده اند، یکی آن مؤمنینی که خودشان توبه کرده، و راه خدا را پیروی کردند، و در ایمان و عمل صالح کاملند، که خدا هم وعده ی جنات عدن به ایشان داده، و قسم دوم آن مؤمنینی هستند که در مقام و منزلت پایین تر از قسم اول هستند، کسانی هستند که ایمان و عمل صالح خود را به حد کمال نرسانده اند، ایمانی ناقص و ضعیف دارند، و عملی زشت، ولی از منسوبان گروه اول هستند، یا پدر و یا فرزند و یا همسر ایشانند، فرشتگان از خدا درخواست کرده اند: که این گروه را هم به گروه اول و کاملین در ایمان ملحق نموده، در جنّات عدن به ایشان برساند. ملائکه در آخر علت درخواست خود را بیان میکنند: زیرا تو عزیز و حکیمی، یعنی چون عزیز هستی پس رحمتت را به هر کس که خواستی می دهی، و چون حکیمی پس هر عمل و رفتاری که میکنی متقن و از روی حساب است. [8]
وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿٩﴾
و آنها را از عقوبتها نگاه دار، و هر که را در آن روز از عقوبتها حفظ کنی به راستی بر او رحمت آورده ای، و این همان کامیابی بزرگ است. (9)
مراد از «سیئات» هراس ها و شداید روز قیامت است، نه عذاب جهنم،که ملائکه از خدای تعالی درخواست کرده اند که، مؤمنان را در روز قیامت از هراسها و شدایدی که همه با آن مواجهند، حفظ فرماید، که هرکس را در آن روز از این ناملایمات نگاهداری، مشمول رحمت خود ساخته ای. واقعاً چه فوز و رستگاریی از این بالاتر که گناهان انسان بخشوده شود، و ناملایمات و نگرانیها از او دور گردد، و مشمول رحمت الهی شود، و در بهشت جاویدان قدم بگذارد، و بستگان مورد علاقه اش به او ملحق گردند؟ از این آیات که بیانگر دعای ملائکه، و درخواست ایشان برای مؤمنین است دو نکته استفاده میشود. اول رعایت ادبی است که ملائکه در دعای خود کرده اند، و قبل از درخواست حاجت، خدای عزیز را حمد و ثنا گفته، و علاوه بر این از اسمای حسنای او اسمایی را که مناسب با در خواست شان بوده شفیع قرار دادهاند. دوم این که در خواست آمرزش را قبل از درخواست بهشت کرده اند، برای این که اول باید موانع برطرف گردد، بعد نعمت بدست آید.[9]
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّـهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ ﴿١٠﴾
کافران ندا داده شوند که نفرت و خشم خدا نسبت به شما از نفرت و خشم شما نسبت به یکدیگر قطعا بزرگتر است، آنگاه که شما به ایمان دعوت می شدید و انکار می کردید. (10)
خدای تعالی در این آیه به سراغ کفار رفته، پاره ای از آثار سوء کفرشان را بر میشمارد. ندایی که در این آیه از کفار حکایت میکند، ندایی است که در آخرت و بعد از داخل شدن در آتش سر میدهند، آن هنگامی که عذاب کفر خود را میچشند، و میفهمند که کفرشان در دنیا در حقیقت خشم گرفتن بر خودشان بوده است، آن روزی که از طرف انبیا به سوی ایمان دعوت میشدند، و آن دعوت را مسخره میکردند، به دست خود این آتش را برای خود افروختند، و خویشتن را به هلاکت دایمی دچار کردند. در آن روز از جانب خدای سبحان این ندا را میشنوند: سوگند میخورم که شدت خشم خدا برای شما خیلی بزرگتر و بیشتر از شدت خشمی است که خودتان برخود گرفتید، آن هنگامی که به سوی ایمان دعوت میشدید، امّا شما کفر می ورزیدید.[10]
قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَىٰ خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ ﴿١١﴾
گویند: پروردگارا! ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی. حالا به گناهانمان اعتراف کردیم، پس آیا راهی به سوی خروج هست؟ (11)
کفار در حالی که در آتش هستند، پس از شنیدن آن ندا شروع به التماس میکنند، و برای نجات از عذاب، نخست اعتراف به گناه میکنند: پروردگارا! ما را دوبار میراندی، یکی مرگ در دنیا و دیگری در عالم برزخ، و دو بار زنده کردی، یکی در عالم برزخ، و دیگری در قیامت برای حسابرسی، و ما در این مرگ و حیاتها همه چیز را فهمیدیم، اکنون به گناهان خود اعتراف میکنیم، آیا راهی برای خارج شدن از دوزخ وجود دارد؟ به هر طریق و هر قسم خروج که باشد راضی هستیم. امّا کار از کار گذشته است، برای این که تا چندی که در دنیا بودند نسبت به مسأله معاد در شک بودند، و ایمان به بازگشت به سوی خدا نداشتند، و به همین سبب آن را انکار نموده، روز حساب را فراموش کردند، و همین فراموشی روز حساب باعث افسار گسیختگی شان در گناهان شد، که بدون هیچ پروایی به سوی گناهان شتافتند،آنگاه وقتی خدا قبض روحشان کرد، و وارد عالم برزخ شدند، و سپس مردند تا وارد عالم قیامت شوند، آن وقت شک آنها از بین رفت، امّا چه سود که گناهان و نافرمانیها باقی مانده است، و به همین دلیل است که برای خلاصی از عذاب یک بار متوسل به اعتراف میشوند، که خدایا دیگر شک و تردید نداریم، و یقین پیدا کردیم، و بار دیگر متوسل میشوند به اعتراف به گناهان خود، با این که تا در دنیا بودند در هر کاری که میخواستند بکنند خود را آزاد میدیدند، و اراده ی خود را مستقل، بدون این که حساب و کتابی در نظر داشته باشند، و بدون این که صواب و خطایی بفهمند.[11]
ذَٰلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّـهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّـهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ ﴿١٢﴾
این برای آن است چون خدا به تنهایی خوانده میشد، انکار میکردید، و چون به او شرک آورده میشد، ایمان می آوردید، پس حکم از آن خدای والای بزرگ است.(12)
یعنی وقتی شما دایماً از خدا می بریدید، و به هر چیزی که او اراده میکند شما کفر م یورزید، و به هر چیزی که او دوست نمی دارد ایمان می آوردید، جز این نباید توقع داشته باشید که او هم از شما ببرد، و هر حکمی درباره ی شما میکند، اصلاً رعایت حال شما را نکند. خدای تعالی چون علی و کبیر است، پس به هیچ عنوان مغلوب کسی نمیگردد، و نه توصیه ای در او مؤثر است، و نه در ازای دریافت چیزی حکم خود را تغییر میدهد.[12]
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ رِزْقًا وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ ﴿١٣﴾
اوست آن کس که آیات خود را به شما نشان می دهد و برایتان از آسمان روزی میفرستد، و تنها کسی پند می گیرد که روی به خدا آورد.(13)
باید توجه داشت منظور از «آیات» هم شامل آیات دیدنی عالم است که هر انسان صحیح الادراکی آن را میبیند، و هم آیات و معجزاتی است که به دست انبیا جاری میشود، و هم دلایلی است که انبیا از طریق وحی اقامه میکردند. در واقع آیه میفرماید: آن خدایی شایسته پرستش است که آیات مختلف عالم هستی بر ربّ بودن و اله بودن او دلالت میکند، و انبیا و رسولان هم با دعوت خود و معجزاتشان آن آیات را تأیید میکنند، و آن کسی نیست جز خدای سبحان، در حالی که هیچ آیت و دلیلی از ناحیه خدایان مشرکین نیست که بر اله بودن آنها دلالت کند. امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: اگر پروردگار تو شریکی میداشت، حتماً رسولان آن شریک نیز به سوی شما میآمد و آیاتی به نفع او نشان میداد. آیه دلیل دیگری را نیز برای یگانگی خدا بیان میدارد و میفرماید: چون فقط اوست که کار بندگانش را سرپرستی و تدبیر میکند، و رزق و روزی را برای آنها میفرستد، پس تنها او شایسته پرستش و عبادت است و لا غیر. امّا با وجود این همه آیات که یگانگی خدا را ثابت میکنند، تنها کسانی که به خدا رجوع و انابه میکنند، و در واقع با نگرش توحیدی به آیات مینگرند، متذکر میشوند، و مجادله کنندگان کفرپیشه چیزی نمی بینند، چون عناد و لجبازی، استعداد تذکر و پیروی از حق را به کلی در آنها نابود ساخته است.[13]
فَادْعُوا اللَّـهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿١٤﴾
پس خدا را در حالی که عبادت را برای او خالص کرده اید بخوانید، هرچند کافران را خوش نیاید. (14)
آیه شریفه می فرماید: وقتی آیات بر وحدانیت خدای تعالی دلالت کرد، و معلوم شد که تنها رزاق او است، لاجرم بر همه ی مردم – البته غیر کفاری که آیات را تکذیب کرده، و مجادله نمودند – لازم است او را بخوانند، در حالی که دین را خالص برای او بدانند، و امّا کفاری که از دین توحید بدشان می آید، آنها مورد گفتار نیستند، چون امیدی به آنها نیست، و هیچ آیت و حجتی مفید به حالشان واقع نشده، و قانع شان نمیکند، پس شما خدای را با اخلاص بپرستید، و کفار را به حال خودشان واگذارید، چون از این دین کراهت دارند.[14]
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ ﴿١٥﴾
خدایی که دارای منزلت های رفیع و صاحب عرش است. به هرکس از بندگانش که بخواهد، آن روح را به فرمان خویش میفرستد، تا مردم را از روز ملاقات بترساند.(15)
آن چه از آیه شریفه استفاده میشود این است که این آیه و آیه بعدش مالک بودن خدا بر خلق را توصیف میکند با این بیان که خدای تعالی دارای عرشی است که زمام و سر نخهای تمامی امور مخلوقات در آنجا جمع میشود، و از آنجا تمام موجودات تدبیر و سرپرستی میشوند، و فرمانهای الهی صادر میشود، که چون مخلوقات خدا دارای سلسله مراتب هستند، عرش خدا نیز مراتب و درجاتی دارد. یکی از جنبه های تدبیر و سرپرستی این است که خدا برای هدایت انسانها روح (ملائکه وحی) را نازل میکند تا مأموریت را به رسولانش ابلاغ کند، و این مأموریت چیزی جز ترساندن مردم از روز ملاقات نیست. پس مراد از «هر کس را که بخواهد» همان رسولانی است که برمیگزیند. اگر قیامت به روز ملاقات نامیده شد، برای این است که در آن روز خلايق يكديگر را ملاقات مىكنند، و يا اهل آسمانها و زمين با هم تلاقى مىكنند و يا خالق و مخلوق به هم برمیخورند، و ظالم و مظلوم به یكدیگر مىرسند و يا در آن روز هر کسی به عمل خود میرسد. و به هر حال در این روز پرده ها کنار میرود، و مردم میفهمند که مالک عرش کیست و چه کسی امور آنها را تدبیر میکند، و در بین شان داوری میکند. معناى لقاء، اين است كه در آن روز تمامى سبب هايى كه در دنيا مردم را به خود مشغول مىكرد از كار مى افتد و حقيقت فاش و روشن مىشود، كه تنها حق مبين خداست، و در آن روز حقيقت هر كسى نيز براى خدا بروز مىكند.[15]
يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّـهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّـهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ﴿١٦﴾
آن روز که مردم حاضر و نمایان شوند، چیزی از آنها بر خدا پوشیده نماند. امروز فرمانروایی از آن کیست؟ از آن خداوند یکتای قهّار است.(16)
این آیه شریفه کلمه (یوم التلاق) را تفسیر می کند، می فرماید: یوم التلاق روزی است که باطن مردم ظاهر میشود، و معنی بروز مردم برای خدا، این نیست که خدا در دنیا از باطن مردم خبر نداشت، و در آن روز خبردار میشود، بلکه معنایش این است که مردمی که در دنیا به خاطر اشتغال به سبب های موهوم از معرفت پروردگارشان محجوب و در پرده شدند، و متوجه نشدند که ملک خدا بر آنها احاطه دارد، و تنها حاکم بر آنان خداست، روز قیامت به خاطر از کار افتادن آن سبب های موهوم، این معانی برایشان بروز میکند. لذا؛ میفهمندکه دلها و اعمالشان همه زیر نظر خدا بوده، ظاهر و باطنشان برای خدا ظاهر بوده، و آن چه به یاد دارند و آن چه فراموش کرده اند، همه برای خدا مکشوف و هویداست. در آن روز گفته میشود حکومت و ملک از آن کیست؟ پاسخ داده میشود که، سلطنت و حکومت تنها و تنها برای خدای واحدی است که بر هر چیزی قاهر و مسلط است. البته امروز نیز خدا مالک و حاکم سراسر عالم است، امّا در قیامت سلطنت او ظهور کامل مییابد، و بر همگان معلوم می شود که حاکم واقعی آنها خداست.[16]
الْيَوْمَ تُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿١٧﴾
امروز هر کسی به آنچه انجام داده است جزا داده میشود، امروز هیچ ستمی نیست، قطعا خدا زود به حسابها میرسد. (17)
در این آیه یکی از خصایص روز قیامت را بیان میکند که، در آن روز جزای هرکس همان عملی است که انجام داده، یعنی به هر کسی عین آنچه را که کرده به عنوان جزای اعمالش میدهند، لذا؛ وقتی بنا شد عین عمل انسان را به عنوان جزا به او بدهند، دیگر هیچ ظلمی به او نخواهد شد؛ چون خدای تعالی در محاسبه سریع است، چنان نیست که حسابرسی از یک نفر او را از حسابرسی افراد دیگر بازدارد، تا در نتیجه به اشتباه بیفتد، و جزای این را به آن، و پاداش آن را به این بدهد، و در این بین ظلمی پیش بیاید. [17]
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ ﴿١٨﴾
و آنها را از آن روز قریب الوقوع بترسان، آن گاه که جانها به گلوگاه میرسد در حالی که اندوه خود را فرو میخورند. برای ستمگران نه یاوری است و نه شفاعت کننده ای که مورد اطاعت باشد. (18)
میفرماید: مردم را از روز نزدیک بترسان. پس بی خبران گمان نکنند که تا قیامت زمان بسیار زیادی است یا وعده ایست نسیه، بلکه همه ی عمر دنیا در برابر عمر قیامت یک لحظه ی زودگذر بیش نیست. در آن روز از شدت ترس، ترس از دادگاه الهی و بیم رسوایی و عذاب دردناک، کار مردم به جایی میرسد، که گویی دل هاشان از جای خود کنده میشود، و تا حنجره بالا می آید. وجود آنها مملو از غم و اندوه میشود، امّا توانایی اظهار آن را ندارند، در واقع فریاد کردن هیچ سودی به حال آنها ندارد، و همین فریاد نکردن درد آنها را بیشتر میکند؛ چون در آنجا برای این کفار و ستمگران نه قوم و خویشی وجود دارد تا به یاری آنها برخیزد، و نه شفیعی هست تا از آنها شفاعت کند، و خلاصه در نهایت تنهایی و درماندگی هستند. [18]
يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ ﴿١٩﴾
نگاه های خیانت بار و آنچه را که سینه ها پنهان می دارند، می داند. (19)
یعنی، خدایی که از حرکات مخفیانه چشم ها و اسرار درون سینه ها آگاه هست، در آن روز درباره ی مردم قضاوت میکند. وقتی از امام صادق (ع) درباره ی این آیه سؤال شد، فرمودند: آیا ندیدی انسان به چیزی نگاه میکند، امّا چنین وانمود میکند که به آن نگاه نمیکند؟ این نگاه خیانت آلود است.[19]
وَاللَّـهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّـهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿٢٠﴾
و خدا به حق حکم میکند، و معبودهایی را که در برابر او میخوانند هیچگونه داوری ندارند، همانا خداست که شنوای بیناست. (20)
این آیه شریفه میفرماید: کسی سزاوار پرستش است که در بین بندگانش به حق داوری کند، و خدای سبحان در قیامت در بین خلقش به حق داوری میکند، امّا خدایانی را که مشرکین میپرستند، هیچ حکمی نمیکنند، نه به حق و نه به باطل، چون از طرف خود مالک چیزی نیستند. پس تنها داور و قاضی خداست، چون تدبیر جزئیات امور بندگانش با اوست، و با صدور احکامش کار بندگان را تدبیر و سرپرستی میکند، مانند این که انبیا را با کتب آسمانی میفرستد، تا بندگانش را به سوی او هدایت کنند، در حالی که خدایان مشرکین هیچ سهمی در این کار ندارند. پس چون خداوند هر شنیدنی را میشنود، و هر دیدنی را میبیند، بنابراین؛ علم او بر همه چیز احاطه دارد و در نتیجه اگر قضاوت میکند به حق داوری میکند.[20]
أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مِن وَاقٍ﴿٢١﴾
آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه شد؟ آنها از ایشان در قدرت و آثاری که در زمین داشتند نیرومندتر بودند، ولی خدا آنها را به کیفر گناهانشان گرفتار کرد، و دربرابر خدا مدافعی نداشتند. (21)
یعنی، چرا این مردمی که ما پیامبر به سویشان گسیل داشته ایم به سیر در زمین نمی پردازند، تا به نظر تفکر و عبرت بنگرند که، عاقبت مردمی که قبل از ایشان میزیسته اند چگونه بوده؟ و آن امتها در اثر تکذیب پیامبران خود چه سرانجامی داشتند؟ با این که آن امتها از اینان نیرومندتر و دارای تمکنی و تسلطی بیشتر، و آثاری چون شهرهای محصور به قلعه های محکم، و کاخهای عالی، و پیریزی شده داشتند، و در همین زمین که اینان زندگی میکنند زندگی میکردند، ولی خدا آنها را به کیفر گناهانشان گرفت، و به جرم اعمالشان هلاکشان کرد، و از ناحیه ی خدا هیچ حافظی که حفظ شان کند نداشتند. [21]
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿٢٢﴾
این از آن روی بود که پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان می آوردند، ولی آنها انکار میکردند. پس خدا آنها را گرفت، همانا او نیرومند سخت کیفر است. (22)
میفرماید: این هلاکت به خاطر آن بود که، فرستادگان الهی پیوسته با دلایل روشن به سراغ آنها می آمدند، امّا آنها همه را انکار میکردند و به اوامر الهی پشت کرده و چراغهای هدایت را می شکستند، اینجا بود که خدا آنها را گرفت و کیفر داد، زیرا او قوی و شدید العقاب است، و در جای خودش خشم و غضبش را نشان میدهد، همان طور که در جای خودش ارحم الراحمین است.[22]
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ﴿٢٣﴾ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ ﴿٢٤﴾
و به راستی موسی را با آیات خود و حجتی آشکار فرستادیم. (23) به سوی فرعون و هامان و قارون، ولی آنها گفتند: او جادوگری دروغگو است. (24)
یعنی، ما موسی را با معجزات و کارهای خارق العاده، از قبیل عصا، و ید بیضا و…، و با سلطان مبین، یعنی با منطق نیرومند و دلایل دندان شکن به سوی فرعون فرستادیم. البته علامه طباطبایی میفرماید: بعید نیست مراد از سلطان مبین، سلطه ی الهی باشد، که خدا به وسیله آن موسی (ع) را تأیید کرد، و به وسیله آن جلوی فرعون را از کشتن موسی، و خاموش کردن نور او گرفت.سپس آیه نام سه نفر را ذکر میفرماید که، تمامی فتنه ها و فسادها در آن زمان به این سه نفر منتهی میشده. فرعون، نام جبّار و دیکتاتور و پادشاه زمان موسی(ع)، و هامان که وزیر اوست، و قارون که یکی از طاغیان بنی اسراییل است، که دارای خزائنی مملو از پول بوده، امّا این سرکشان، معجزات موسی را سحر و خودش را ساحر خواندند، او را بسیار دروغگو معرفی کردند. [23]
فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءَهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ ﴿٢٥﴾
پس وقتی حقیقت را از جانب ما برای آنان آورد، گفتند: پسران کسانی را که به او ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را زنده بگذارید. ولی نیرنگ کافران جز در ضلالت و گمراهی نیست. (25)
میفرماید: موسی برای آنها حق را آورده بود، و جا داشت که آنها حق را بپذیرند، چون هم حق بود و هم از جانب خدا، ولی در عوض آنها کید کردند و نقشه کشیدند که کسی به موسی ایمان نیاورد، لذا؛ گفتند: پسران کسانی که به موسی ایمان می آورند و از او پشتیبانی میکنند، به قتل برسانید و زنانشان را برای اسارت و خدمتکاری زنده بگذارید، امّا خدای عزیز کید ایشان را بی نتیجه و خنثی ساخت و نگذاشت کید آنها به ایمان آورندگان موسی اصابت کند. یعنی، نقشه های کافران، مانند تیرهایی است که در تاریکی پرتاب میشوند، لذا به هدف اصابت نمیکنند.[24]
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ ﴿٢٦﴾
و فرعون گفت: مرا بگذارید موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، من میترسم آیین شما را تغییر دهد یا در زمین شورش پدید آورند. (26)
از میان نقشه هایی که علیه موسی (ع) طرح کردند، یکی این بود که حضرت را به قتل برسانند، امّا از لحن کلام فرعون بر می آید که، عده ای از درباریان مخالف این نقشه بودند، چون فرعون رو به آنها میکند و میگوید: مانع من نشوید و بگذارید من موسی را بکشم، آن وقت او پروردگار خود را بخواند، تا اگر توانست از دست من نجاتش بدهد. بعد فرعون تصمیم خود را توجیه میکند، و میگوید: اگر میگویم او را بکشیم، برای این است که من میترسم مبادا او دین و دنیای شما را تباه کند، امّا از جهت دین- یعنی پرستش بتها – برای این که میترسم او پرستش خدای یگانه را به جای پرستش خدایان ما رواج دهد، و از جهت دنیا، چون میترسم کار او بالا بگیرد، و نیرومند شود، و پیروانش زیاد گشته، و به آسانی از اطاعت ما روی گردان شوند، و کار به جنگ و از بین رفتن امنیت منتهی شود.[25]
وَقَالَ مُوسَىٰ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ ﴿٢٧﴾
و موسی گفت: من از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمی آورد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم. (27)
فرعون در آیه قبل، ربّ را به موسی (ع) اختصاص داد، و گفت: موسی پروردگار خود را بخواند، موسی(ع) در پاسخش گفت: من از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمی آورد به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه میبرم، تا بفهماند به او که خدای تعالی همان طور که پروردگار من است، پروردگار شما هم هست، همانطور که او میتواند مرا از بلاها حفظ کند، میتواند شما را نیز به غضبش دچار کند، چون همه تحت سرپرستی او هستیم. باید توجه کرد که، افراد متکبر و بی ایمان نسبت به روز حساب و قیامت، از هیچ شرّی پروا ندارند، که باید از آنها به خدا پناه برد. تکبر چشم انسان را به روی حقایق میبندد، و بی ایمانی نسبت به قیامت او را به انجام هر کاری جسور میسازد.[26]
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّـهُ وَقَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ ﴿٢٨﴾
و مرد مؤمنی از خاندان فرعون که ایمان خود را کتمان میکرد گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من خداست؟ در صورتی که برای شما از جانب پروردگاتان دلایل آشکاری آورده، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد بعضی از آنچه را به شما وعده میدهد به شما خواهد رسید، خداوند کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمیکند. (28)
مؤمن آل فرعون که از نزدیکان فرعون بود، و نیز از خواص درباریان او بود، دعوت موسی(ع) را پذیرفته بود، امّا ایمان خود را آشکار نمیساخت. هنگامی که مشاهده کرد، تصمیم به قتل موسی گرفتند، با بیانات مؤثر خود نقشه های آنها را در هم ریخت. او گفت: آیا میخواهید کسی را به قتل برسانید که میگوید پروردگارم الله است؟ در حالی که معجزات و دلایل روشنی از سوی پروردگارتان آورده است؟ آیا معجزات او را ندیده اید؟ چنین کسی میتواند ساحر باشد؟ از همه ی اینها گذشته نیازی به اقدام شما نیست، چون اگر موسی در دعوت خود دروغگو باشد، همین دروغش دامن او را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد به فرضی که همه ی عذابهایی که وعده اش را داده به شما نرسد، لااقل قسمتی از آن به شما خواهد رسید، چون شما مٌسِرف و متجاوزید، که پا از گلیم خود فراتر نهاده اید، و نیز کذاب هستید، چون ربوبیت پروردگار خود را انکار کرده اید، و خدایان دیگری به جای الله گرفته اید، و خدا کسی که مسرف و کذاب باشد هدایت نمیکند.[27]
یَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّـهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَاد﴿٢٩﴾
ای قوم من! امروز حکومت از آن شماست در زمین غلبه دارید، ولی اگر عذاب خدا بر سر ما فرود آید چه کسی یاریمان خواهد کرد؟ فرعون گفت: جز آنچه میبینم به شما ارایه نمیدهم و شما را جز به راه صحیح نصیحت نمیکنم. (29)
مؤمن آل فرعون به فرعونیان میگوید: ای قوم من! امروز حکومت و سلطنت در این سرزمین پهناور مصربه دست شماست، و شما بر سایر مردم یعنی بنی اسراییل غلبه دارید، اگر عذاب خدا به سوی ما آید، هم چنان که موسی وعده اش را داده، آن وقت چه کسی ما را یاری میکند؟ امّا فرعون سکوت را جایز نمیداند و در پاسخ میگوید: مطلب همان است که گفتم، من جز آنچه را که معتقدم به شما دستور نمیدهم، معتقدم که موسی باید کشته شود، و راهی جز این نیست، بدانید من شما را جز به طریق صواب و مطابق واقع راهنمایی نمیکنم. یعنی هم به نقشه ام یقین دارم و هم یقین من حق و مطابق واقع است. [28]
[1] – همان، ص 481 – 480
[2] – الميزان، ج 17، ص 484 – 482
[3] – الميزان، ج 17، ص 485 – 484
[4] – نمونه، ج 20، ص 15
[5] -الميزان، ج 17، ص 486 – 485
[6] – الميزان، ج 17، ص 487
[7] – الميزان، ج 17، ص 491 – 490
[8] – الميزان، ج 17، ص 492 – 491
[9] – الميزان، ج 17، ص 495 – 493
[10] – الميزان، ج 17، ص 496
[11] – الميزان، ج 17، ص 497 – 496
[12] – همان، ص 501
[13] – الميزان، ج 17، ص 504 – 503
[14] – الميزان، ج 17، ص 505 – 504
[15] – الميزان، ج 17، ص 506 – 505
[16] – الميزان، ج 17، ص 508 – 507
[17] – همان، ص 508
[18] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1029
[19] – نمونه، ج 20، ص 65
[20] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1029
[21] – الميزان، ج 17، ص519
[22] – خلاصه تفاسير الميزان و نمونه، ص 1030
[23] – الميزان، ج 17، ص 520 – 519
[24] -همان، ص 520
[25] – الميزان، ج 17، ص 521 – 520
[26] – الميزان، ج 17، ص 523 – 522
[27] – الميزان، ج 17، ص 523 – 522
[28] -همان، ص 524