إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِن شَهِيدٍ ﴿٤٧﴾ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ ﴿٤٨﴾
علم قیامت تنها به او باز میگردد، و میوه ها از غلاف هایشان بیرون نمی آیند و هیچ ماده ای باردار نمی شود و نمی زاید، مگر با علم و آگاهی او. و روزی که آنها را ندا دهد: شریکان من کجایند؟ گویند: که به تو اعلام میکنیم که از ما هیچ کس گواه نیست. (47) و آنچه پیش از این می خواندند، از ایشان ناپدید می شود، و در می یابند که آنها را هیچ راه فراری نیست. (48)
مشرکین می گفتند: این قیامت که می گویی کی خواهد آمد؟ آیه در پاسخ میفرماید: آگاهی بر زمان وقوع قیامت مخصوص خداست، واحدی به جز او اطلاعی از آن ندارد، پس علم آن تنها به خدا باز میگردد، و چون خدای سبحان آفریدگار همه چیز است، علم به اسرار این عالم و موجودات پنهان و آشکارش نیز از آن اوست.[1] از آنجا که یکی از ظریفترین و دقیقترین مسایل در جهان موجودات زنده، مسأله ی بارور شدن در رحم و تولد آنهاست، قرآن مخصوصا روی آن تکیه کرده است، چه در عالم جانداران و چه در گیاهان. آری اوست که میداند کدامین نطفه در کدامین رحم و در چه زمانی منعقد میشود، و کی متولد میگردد، کدام میوه بارور میگردد، وکی غلاف و پوسته خود را می شکافد و سر بیرون می آورد. بنابراین؛ همین خدا مستحق پرستش و عبادت است، چون به حال مخلوقات آگاهی دارد، و تدبیرکننده ی امور است.برای همین در روز قیامت خدای تعالی مشرکین را صدا میزند: کجا هستند شریکانی که برای من می پنداشتید؟ آنها می گویند: ما به تو اعلام میکنیم که هیچ گواهی برای گفته های خود نداریم، آنچه می گفتیم بی پایه و بی اساس بود، و از روی جهل و تقلید و تعصب گفته میشد، حالا می فهمیم که این سخنان چه قدر باطل بود. آری صحنه ی قیامت آن چنان برای آنها وحشتناک است که خاطره بتها نیز از نظرشان محو و نابود میشود، در آن روز آنها یقین پیدا میکنند که راه فرار و نجاتی از عذاب الهی ندارند.[2]
لَّا يَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاءِ الْخَيْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ ﴿٤٩﴾
انسان از درخواست خیر خسته نمیشود، و اگر بدی به او رسد، بسیار مأیوس و دل سرد میگردد. (49)
این آیه شریفه، حال مشرکین و کفار، این انسانهای ضعیف و بیایمان و کم ظرفیت را بیان میکند، که هرگز تنور حرص این چنین انسانی از گرمی نمی افتد،[3] اگر خیری به او برسد، باز بیشتر می خواهد، سیر نمی شود، و چنان مشغول و سرگرم این خیر میشود، که دچار خودبینی و خودپسندی شده، و همان خیر، هر حق و حقیقتی را از یاد او می برد؛ امّا اگر دنیا به او پشت کند و نعمت هایش زایل گردد، و شرّی به او برسد که از دفعش عاجز بماند، بیش از اندازه دچار نومیدی و یأس میگردد، چون اسبابی را که به آنها تکیه داشت، حالا همه ازکار افتاده است.[4] قابل توجه این که: منظور از «انسان» در این آیه، انسان تربیت نایافته ای است که قلبش به نور معرفت الهی و ایمان پروردگار، روشن نشده است، انسانهایی که در محدوده عالم ماده گرفتارند. [5]
وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَـٰذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَىٰ رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَىٰ فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ ﴿٥٠﴾
و اگر پس از رنجی که به او رسیده، از جانب خود رحمتی به او بچشانیم، قطعا خواهد گفت: این حق من است، و نپندارم که رستاخیز برپا شود و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، حتما منزلتی خوشتر نزد او برای من خواهد بود، پس بدون شک کافران را از آنچه انجام داده اند آگاه خواهیم کرد، و از عذابی بسیار سخت به آنها می چشانیم. (50)
میفرماید: سوگند میخورم که اگر به انسان از جانب خود رحمتی بچشانم، رحمتی که از ناحیه ی ما است، و او نه مالک آن است، و نه استحقاقش را دارد، (برای این که من این رحمت را بعد از رنجی که به او رسیده بود، به او چشاندم، پس او باید بفهمد که مالک و مستحق آن خیر و رحمت نیست، چون اگر بود از اول می بود، و دیگر لحظه ای پیش دچار رنج نمیشد.) از روی غرور و تکبر خواهد گفت: خودم مالک این خیر هستم، واحدی حق ندارد مرا از هر کاری که با آن میکنم منع نماید، و از من حساب بکشد، و من گمان نمیکنم قیامتی بر پا شود، به فرض هم که قیامتی در کار باشد، و به سوی پروردگارم باز گردم، تازه نزد پروردگارم عاقبتی خوب و حسناتی دارم، و سرانجام نیکی خواهم داشت؛ البته این زبان حال ناشی از عقیده ای است که انسان خودپسند درباره خود دارد، چون او میگوید: این خیری که به دستم رسیده، اگر از ناحیه ی خودم بوده که کسی حق حساب کشی از من را ندارد، و اگر از ناحیه ی خدا بوده، پس معلوم میشود من نزد خدا کرامتی و احترامی دارم، و این دلیلی است بر این که اگر قیامتی هم باشد، پاداشهای نیک در انتظارم است. بنابراین؛ خدای سبحان این افراد مغرور را چنین تهدید میکند: ما به زودی کافران را از اعمالی که انجام دادهاند آگاه خواهیم کرد، و از عذاب شدید به آنها می چشانیم.[6]
وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَىٰ بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ ﴿٥١﴾
و هرگاه به انسان نعمت ارزانی داشتیم، روی برتافت و خود را کنار کشید، و هرگاه آسیبی به او رسید دعای دور و درازی داشت. (51)
آیه شریفه در مقام توبیخ انسان است، میفرماید: وقتی خدای تعالی نعمتی به او میدهد، او از خدا روی میگرداند، و تکبر میکند، و چون نعمتی را از او سلب میکند، و مختصر ناراحتی به او میرسد، باز به یاد خدا می افتد، و به سویش روی می آورد، و به طور دایم دست به دعا برمی دارد، و در دعایش اصرار می ورزد.[7]
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّـهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ﴿٥٢﴾
بگو: به من خبر دهید، اگر (قرآن) از نزد خدا باشد و آن گاه شما آن را انکار کنید، کیست گمراه تر از کسی که با آن در مخالفت شدیدی قرار دارد. (52)
میفرماید: قرآن شما را به سوی خدا می خواند، و با صدای بلند اعلام می دارد که از ناحیه ی خداست، پس اگر حداقل احتمال این را بدهید که قرآن راست میگوید، کافیست که به حکم عقل ضرر احتمالی را از خود دور سازید؛ امّا شما از حق روی برگرداندید، و به این حکم عقل هم پای بند نبودید، چون در گمراهی شدیدی قرار گرفته اید. [8]
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿٥٣﴾
به زودی آیات قدرت خود را در اطراف (جهان) و در جان شان به آنها بنمایانیم، تا برایشان روشن شود که او حق است. آیا کافی نیست که پروردگار تو بر همه چیز شاهد است. (53)
دراین که منظور از نشانه های خدا «در اطراف جهان و در درون جان کافران» چیست و این نشانه ها حقانیت چه چیز را ثابت میکند، نظریات گوناگونی ارایه شده که در بین آنها دو نظر شایان توجه است: 1) منظور، چیزهایی است که انسان کافر در آخرین لحظه ی زندگی دنیایی خود می بیند؛ درآن زمان که همه ی پندارهایش نقش بر آب شده و ادعاهایی که داشته از بین رفته و دیگر دستش از همه جا بریده شده و میفهمد که خداوند حق است و جز او باطل. 2) منظور از آیات، تحقق آیاتی از قرآن است که از آینده خبر داده است؛ مانند آیاتی که به مسلمانان وعده ی پیروزی بر مشرکان را داده و خداوند با پیروزی های پی در پی مسلمانان بر مشرکان در اطراف جهان و با کشته شدن کافران به دست مسلمانان، تحقق آن آیات قرآنی را به روشنی به کافران نشان داد؛ همچنین آیاتی از قرآن که به همه ی ره پویان راه حق وعده می دهد که به زودی دینش را بر همه ی کره ی زمین غالب می کند و دیگر بر روی زمین غیر خدا پرستیده نخواهد شد.[9] در روایات اهل بیت (ع)، این آیه به دوران ظهور حضرت مهدی (عج) تفسیر شده است.[10]
أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ ﴿٥٤﴾
آگاه باش که آنها از دیدار پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که مسلما او بر همه چیز احاطه دارد. (54)
آیه شریفه هشدار می دهد که مشرکین چون وحدانیت خدا را قبول ندارند، و نمی توانند بفهمند خدای تعالی بر هرچیزی گواه است، لذا دلهایشان درباره مسأله معاد و لقای پروردگار دچار بیماری شک و تردید است، پس آیه هشدار میدهد که: خدای تعالی به هر چیزی احاطه دارد، تا به وسیله ی آن این شک و تردید از دلهایشان برطرف و ریشه کن شود، البته نه احاطه ای که ما به چیزی داریم، یا هرگز نباید تصور کرد که احاطه خداوند به همه ی موجودات فی المثل شبیه احاطه ی هوای پیرامون کره زمین به کره زمین است،که این احاطه دلیل بر محدودیت است، بلکه احاطه ای که لایق ساحت قدس و کبریایی او باشد، و آن وابستگی همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس او است، پس هیچ مکانی از خدا خالی نیست، و هیچ چیز از نظر او پنهان نیست، و داخل در هیچ چیزی هم نیست.[11] امام حسین (ع) در دعای پرمحتوای عرفه میفرماید: الهی! آیا برای موجودات دیگر ظهوری است که برای تو نیست تا آنها نشان دهنده تو باشند؟! کی پنهان شدی تا نیاز به دلیلی داشته باشی که دلالت بر وجودت کند؟! و کی دور شده ای که آثار تو در عالم هستی ما را به تو رهنمون گردد؟! کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند، و زیانکار باد تجارت بنده ای که نصیبی از حب و عشق تو ندارد![12]
[1] – الميزان، ج 17، ص 642
[2] – نمونه، ج 20، ص 317 – 316
[3] – همان، ص 319
[4] – الميزان، ج 17، ص 644
[6] – الميزان، ج 17، ص 646 – 644
[7] – همان، ص 646
[8] – الميزان، ج 17، ص 647
[9] – الميزان، ج 17، ص 649 – 647
[10] – همان، ص 651
[11] – الميزان، ج 17، ص 650
[12] – نمونه، ج 20، ص 336