حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴿٩٩﴾ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ ۚ كَلَّا ۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿١٠٠﴾
تا آنگاه كه مرگ هر يك از ايشان فرا رسد مىگويد: پروردگارا! مرا بازگردانید (99) شايد من در آنچه پشت سر گذاشتهام، كار نيكى انجام دهم. حاشا، اين سخنى است كه او گويندهى آن است و پشت سرشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند (100)
مشرکین هم چنان به خداشرك ميورزند، و با مال و فرزندان كه به ايشان دادهايم مغرور ميشوند تا مرگ شان برسد. در حالي كه به پروردگار خود استغاثه ميكند، به ملائكه موكل بر مرگ می گوید: مرا برگردانيد. در اينجا وقتي عذاب خدا را ميبيند كه مشرف بر او شده، اظهار چنين اميدي ميكند كه اگر برگردم عمل صالح می کنم، يعني اموالی را كه از خود به جاي گذاشتهام، در راه خير و احسان و هر راهي كه مايه رضاي خدا است خرج كنم . هرگز، او به دنيا برنميگردد، و درخواست او سخني بياثر است، و اين كنايه از اجابت نشدن درخواست او است. و مراد از اين كه فرمود: برزخ در ماوراي ايشان است، اين است كه اين برزخ در پيش روي ايشان قرار دارد، و محيط به ايشان است. و مراد از برزخ عالم قبر است كه عالم مثال باشد، و مردم در آن عالم كه بعد از مرگ است زندگي ميكنند تا قيامت برسد.[1]
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ ﴿١٠١﴾
پس آنگاه كه در صور دميده شود، ديگر آن روز ميان شان نسبت خويشاوندى وجود ندارد و از حال یکدیگر نمی پرسند (101)
مىدانيم طبق آيات قرآن دو بار نفخ صور مىشود: يكبار به هنگام پايان گرفتن اين جهان، و پس از نفخ صور تمام كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند مىميرند و مرگ سراسر عالم را فرا خواهد گرفت، پس از نفخ دوم، رستاخيز مردگان آغاز مىگردد و انسان ها به حيات نوين باز مىگردند، و آماده حساب و جزا مىشوند. به هر حال در آيه فوق به دو قسمت از پديدههاى قيامت اشاره شده: يكى از كار افتادن نسب ها است، زيرا رابطه خويشاوندى و قبيلهاى كه حاكم بر نظام زندگى مردم اين جهان است، سبب مىشود كه افراد مجرم از بسيارى از مجازات ها فرار كنند، و يا در حل مشكلات شان از خويشاوندان كمك گيرند، اما در قيامت انسان است و اعمالش، و هيچكس نمىتواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع كند و يا مجازات او را به جان بخرد. ديگر اين كه: آنها چنان در وحشت فرو مىروند كه از شدت ترس حساب و كيفر الهى از حال يكديگر به هيچوجه سؤال نمىكنند، آن روز روزى است كه مادر از كودك شيرخوارش غافل مىشود، و برادر، برادر خود را فراموش مىكند مردم همچون مستان به نظر مىرسند ولى مست نيستند، عذاب خدا شديد است! چنان كه در آغاز سوره حج فرمود: (يوم ترونها تذهل كل مرضعة عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله شديد، روزى كه آن را ببينيد، [از هول آن] هر شير دهندهاى شير خوارهاش را از ياد مىبرد و هر آبستنى بار خود را بر زمین مىنهد، و مردم را مست مىبينى حال آن كه مست نيستند، بلكه عذاب خدا شديد است، حج/2). در اينجا سؤالی مطرح است و آن اين كه، از پارهاى از آيات قرآن به خوبى استفاده مىشود كه در روز قيامت مردم از يكديگر سؤال مىكنند، مانند آيه 27 سوره صافات كه در مورد مجرمان به هنگامى كه در آستانه دوزخ قرار مىگيرند مىگويد: (و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون: آنها رو به يكديگر نموده و سؤال هاى (سرزنش آميز) از يكديگر مىكنند). اكنون سؤال اين است كه اين آيات چگونه با آيه مورد بحث كه مىگويد در قيامت سؤال از يكديگر نمىكنند سازگار مىباشد؟ آيات مربوط به پرسیدن سؤال از يكديگر، بعد از استقرار در بهشت يا در آستانه جهنم است، در حالى كه نپرسیدن سؤال از يكديگر، مربوط به مراحل نخستين رستاخيز است كه هول و اضطراب و وحشت آن قدر آنها را پريشان مىكند كه يكديگر را به كلى فراموش مىكنند. و به تعبير ديگر قيامت مواقفى دارد و در هر موقف برنامهاى است.[2]
فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿١٠٢﴾
پس هر كه ميزان اعمالش سنگين باشد، آنها حقا رستگاران اند (102)
دو آیه (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ومن يعمل مثقال ذرة شرا يره، پس هر كه به اندازهى ذرهاى نيكى كند آن را ببيند، و هر كه به اندازهى ذرهاى بدى كند آن را ببيند، زلزال/7و8) است، كه عمل را ذكر كرده و سنگيني را به آن نسبت داده است. آيات مورد بحث اثبات ميكند كه براي نيك و بد اعمال وزني هست، ولی از آيه (اولئك الذين كفروا بايات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا، آنان كسانىاند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتيجه اعمال شان تباه گرديد و روز قيامت براى آنها ميزانى برپا نمىكنيم، کهف/105) استفاده ميشود كه اعمال حبط شده برايش وزني نيست، و تنها اعمال كساني در قيامت سنجيده ميشود، كه اعمالشان حبط نشده باشد، پس هر عملي كه حبط نشده باشد، چه نيك و چه بد ثقلي و وزني دارد، و ميزاني است كه آن وزن را معلوم ميكند. اين آيات براي عمل نيك و بد ثقلي و وزني قائل است، به اين معنا كه حسنات را باعث سنگینی ميزان، و سيئات را باعث سبکی آن ميداند، نه اين كه هم حسنات داراي سنگيني باشد و هم سيئات، آن وقت اين دو سنگين با هم سنجيده شود، هر كدام بيشتر شد بر طبق آن حكم شود، اگر حسنات سنگينتر بود به نعيم جنت، و اگر سيئات سنگينتر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، بلكه ظاهر آنها اين است كه عمل نيك باعث ثقل ميزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنان كه ميفرمايد: (فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون) و (من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم في جهنم خالدون). اگر موازین را به صيغه جمع آورده، براي اين است كه ميزان اعمال يكي نيست، بلكه براي هر كسي ميزانهاي زيادي به اختلاف اعمال وي هست، حق در نمازش، نماز واقعي و جامع همه اجزا و شرايط است، و حق در زكاتش، زكات جامع شرايط است، خلاصه، حق در نماز، غير حق در روزه و زكات و حج و امثال آن است . هر كس كه اعمالش مشتمل بر مقدار بيشتري از حق بود، او رستگارتر است، و هر كس ميزانش سبك بود، يعني اعمالش مشتمل بر حق نبود، او از كساني است كه نفس خود را باخته و خود را زيانكار ساختهاند، و با ظلم به آيات خدا و تكذيب آن چيزي براي خود باقي نگذاشتهاند، كه در مثل چنين روزي با آن زندگي كنند .از این آیه دو نكته روشن گرديد: نكته اول: اين كه معناي وزن اعمال در روز قيامت، تطبيق اعمال است بر حق، به اين معنا كه هر شخصي پاداش نيكش به مقدار حقي است كه عمل او مشتمل بر آن است، در نتيجه اگر اعمال شخصي، به هيچ مقداري از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاكت و عقاب بهره و ثمره عايدش نميشود. نكته دوم: اين كه معلوم شد كه براي هر انساني ميزانهاي متعددي است كه هر كدام از عملهايش با يكي از آنها سنجيده ميشود، و چون اعمال نيك مشتمل بر حق است، از اين رو داراي ثقل است . چون روز قيامت روزي است كه كسي جز حق، سلطنت نداشته و ولايت در حق هم تنها و تنها در دست خداي تعالي است.[3]
وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـٰئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ﴿١٠٣﴾
و هر كه ميزان اعمالش سبك باشد، آنان كسانىاند كه به خويشتن زيان زدهاند و هميشه در جهنم می مانند (103)
كساني كه ميزان شان سبك است، سبكمغزند، تهيقلباند كه ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ، دلهايشان تهى است، ابراهیم/43﴾ يعني فؤاد و مغز و جان اين ها خالي است، زيرا آنچه را كه از متاع دنیا پر كردند در آنجا خريدار ندارد، آنچه بايد پر ميكردند كه شرح صدر پيدا كنند، اين ها آن را تهيه نكردند. فرمود: قلب اين ها خالي است، پس ظرف خالي آدم، چه چيزي را بسنجند. لذا فرمود: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً، کهف/105﴾ اگر در يك كفّه حق بگذاريم، آن كفّه ديگر چه چيزي را بسنجيم؟ باطل را كه نميشود با حق سنجيد، اگر گروهي ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ شدند، ميزان اعمال شان سبک می شود، يعني اين كفّهاي كه حق در آن هست سنگين است و پايين، آن كفّهاي كه عقايد و اخلاق و اعمال اين ها بايد باشد درونش خالي است بالا ميرود. غالباً خطرهاي آنهايي كه میزان شان سبک است را بيشتر از بشارت هاي مؤمنين ذكر ميكند، براي اين كه غالباً اين آيات در سياق آيات كفر و نفاق و امثال ذلك است. پس کسانی که میزان شان سبک است، 1) ﴿فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾، 2) ﴿فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ﴾، 3) ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾، 4) ﴿وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ﴾ يك روسوزي است يك درونسوزي، يك ﴿يَصْلَي النَّارَ الْكُبْرَي، همان كه به بزرگترين آتش مىسوزد، اعلی/12﴾ است، يكي ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ، و به دوزخ در آوردن است، واقعه/94﴾ است كه پيام خاص دارد، بعضي ها روسوزي جهنم دارند، آنهايي هستند که معاصيشان كمتر است، بعضي ها درونسوزي دارند كه ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾ وقتي درون و بيرون را ميسوزانند، اين هم برشته و بريان ميشود.[4]
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ ﴿١٠٤﴾ أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ ﴿١٠٥﴾ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ ﴿١٠٦﴾ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ﴿١٠٧﴾ قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ ﴿١٠٨﴾
آتش چهرهى آنها را مىسوزاند و آنها در آن زشت منظرند (104) [گفته شود:] مگر آيات من بر شما تلاوت نمىشد و شما آنها را تکذیب می کردید (105) مىگويند: پروردگارا! بدبختىمان بر ما چيره شد و مردمی گمراه بودیم (106) پروردگارا! ما را از اين آتش بيرون آر، پس اگر [به خلاف] برگشتيم، در آن صورت ستمگر خواهیم بود (107) خدا گويد: دور شويد در آن، و با من سخن نگوييد (108)
و معناي آيه اين است كه لهيب و هرم آتش آن چنان به صورت هايشان ميخورد كه لب هايشان را ميخشكاند، به طوري كه دندان هايشان نمايان ميشود، مانند: سر گوسفندي كه روي آتش گرفته باشند . به ايشان گفته ميشود: آيا آيات من براي شما خوانده نشد، و آيا شما نبوديد كه آنها را تكذيب ميكرديد؟ دوزخیان در پاسخ اعتراف می کنند که پروردگارا! شقاوت ما بر ما غلبه كرد. و اگر شقاوت را به خود نسبت دادند، اشاره است به اين كه خودشان نيز در غلبه شقاوت و بدبختی شان مؤثر و دخيل بودهاند و آن را به اختيار خود براي خود انتخاب كردند، به دليل اين كه دنبال اين آيه گفتند: پروردگارا! ما را از دوزخ در آور كه اگر اين دفعه همان خطاها را تكرار كنيم ستمكار خواهيم بود، در اين جمله اعتراف كردهاند بر اين كه شقاوت جزء ذات شان نبوده، بلكه بدان ها عارض شده، و وقتي هم عارض شده كه حجت بر آنها تمام بوده، چون اين سخن را بعد از اعتراض خداي تعالي به ميان آوردند، كه پرسيد: آيا آيات من بر شما تلاوت نميشد، اهل دوزخ گفتند: (وكنا قوما ضالين، ما راه را گم کرده بودیم) و با اين جمله اعتراف خود را تاكيد كردند تا به اين وسيله از عذاب خلاصي يافته به دنيا برگردند تا براي خود سعادت كسب كنند، چون در دنيا سابقه اين كار را داشتند كه اعتراف گناهكار، به گناه خود، توبه و پاك كننده او است و او را از آثار سوء گناه نجات ميدهد. خواهي پرسيد كه: مگر نميدانند آخرت، دار پاداش و جزاء است، نه دار عمل و توبه چون اعتراف به گناه هم خود يكي از اعمال است؟ ميگوييم: چرا، ميدانند ولي اين اظهار ندامت از باب ظهور ملكات باطني است، همچنان كه در آن روز ملكات ديگري كه در دنيا كسب كردند نيز از ايشان بروز ميكند، مثلا، وقتي حق براي شان ظاهر ميشود و با چشم خود ميبينند، شروع ميكنند به انكار كردن، كه ما چنين و چنان نكرديم، و با اين انكار خود، ملكه دروغگويي و انكار خود را بروز ميدهند. سپس گفتند: ما را خارج کن و… مرادشان اين است كه به دنيا برگردند، و عمل صالح كنند، دوزخیان فکر می کنند با گفتن: ما قوم گمراهی بودیم، از جمله كساني خواهند شد كه هم توبه كرده و هم عمل صالح انجام دادهاند. خداوند می فرماید، دور شوید و با من سخن نگویید. عرب وقتي ميخواهد به سگ بگويد: چخ، ميگويد: اخساء و مراد ازاين كلام زجر و دوركردن اهل جهنم و قطع كلام ايشان است.[5]
إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ﴿١٠٩﴾ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّىٰ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ ﴿١١٠﴾
همانا گروهى از بندگان من بودند كه مىگفتند: پروردگارا! ايمان آورديم، پس بر ما ببخشاى و به ما رحم كن كه تو بهترين مهربانانى (109) امّا شما آنها را به ريشخند گرفتيد تا اين كه ذكر مرا از ياد شما بردند و شما همچنان بر آنان مىخنديد (110)
مؤمنین در دنیا توبه کردند و به سوي خدا بازگشت نمودند، در خواست سعادت و رستگاری کردند، تا با انجام اعمال صالحه داخل بهشت شوند و به همين جهت اسم خير الراحمين او را وسيله قرار دادند. پس توبه ای که شما دوزخیان الان می کنید جایش این جا نیست این حرف را باید در دنیا می زدید. و مراد از “ذکری” همان کلام مؤمنین است که در دنیا می گفتند: (ربّنا آمنا فاغفرلنا و ارحمنا) که مضمون کلام خود کفار هم در آتش دوزخ همین است. فرمود: شما به قدری مشغول مسخره كردن مؤمنين، و خنديدن به ايشان شدید که ذكر مرا از يادتان برد، و اگر فرمود: مؤمنين ذكر مرا از يادتان بردند، خواست تا بفهماند مؤمنين در نظر آنان احترام و شاني نداشتند، مگر همين كه مسخره شوند. لذا در آخر آیه بار دیگر این را تاکید می فرماید.[6]
إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿١١١﴾
من امروز آنها را براى اين كه صبر كردند پاداش شان دادم، كه ايشاناند كاميابان (111)
آن مؤمنین كه جزء ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾ هستند، من امروز آنها را براى اين كه صبر كردند پاداش شان دادم چرا؟ چون ایشان همان کامیابان هستند. و اين آيات 108 تا 111در مقام مايوس كردن كفار است، كه به طور قطع از رستگاري خود مايوس شوند، به خاطر آن اعترافي كه كردند، و دنبالش تقاضاي بازگشت به دنيا نمودند، و حاصل معناي آنها اين است كه به طور قطع مايوس باشيد، از آنچه طلب ميكنيد، و در طلب بازگشت به دنیا اعتراف به جرم نموديد، زيرا اين طلب خود نوعي عمل است، كه آنهم ظرفش دنيا است، همچنان كه بندگان مؤمن من دنيا را وسيله رستگاري خود كرده، و عمل ميكردند، و شما ايشان را مسخره ميكرديد، و به آنان ميخنديديد، تا آنجا كه عمل صالح را رها كرده، و آن را با مسخره کردن اهل عمل عوض كرديد، تا امروز رسيد، كه روز جزا است، و ديگر عمل ممكن نيست، در نتيجه آنان با رسيدن به پاداش عمل خود رستگار شدند، و شما تهي دست مانديد، و چون خود را تهي دست يافتيد، در تلاش بر آمديد كه براي خود كاري كنيد و حال آنكه امروز روز كار و عمل نيست، تنها روز جزا است.[7]
قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ ﴿١١٢﴾ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّينَ ﴿١١٣﴾ قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا ۖ لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿١١٤﴾
می فرمايد: چه مدت به حساب سالها در زمین به سر بردید (112) گويند: يك روز يا پارهاى از يك روز به سر برديم، پس از حسابگران بپرس (113) گويد: جز اندكى درنگ نكردهايد، اگر به درستى می دانستید (114)
فرمود: ما در قيامت مؤمنين را پاداش ميدهيم و كفار را به كيفرشان ميرسانيم. وقتي كه وارد صحنهٴ قيامت شدند خدا از اين ها سؤال ميكند چقدر در زمين مانديد؟ اگر منظور از اين ارض، خصوص دنيا باشد، از آنها سؤال ميكنند كه چقدر در دنيا ماندي؟ چند سال ماندي؟ اين ها وقتي عظمت و ابديّت قيامت را مشاهده ميكنند، عرض ميكنند كه يك روز يا نصف روز، يعني كلّ دار دنيا اين هفتاد هشتاد سال كه اين ها زندگي می کنند، مثل يك روز يا نصف روز است، اما اگر منظور از اين ارض، صحنهٴ برزخ باشد، گرچه صحنهٴ برزخ برای افراد خيلي طولانيتر از صحنهٴ دنياست، اما نسبت به ابديّتِ قيامت، باز هم خيلي اندك است فرمود: ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ، و روزى كه رستاخيز بر پا شود، مجرمان سوگند خورند كه جز ساعتى توقف نكردهاند، روم/55﴾ اين ها كه تبهكارند سوگند ميخورند ميگويند: ما در برزخ يك ساعت مانديم، نسبت به ابديت. اما اين سؤال پیش می آید كه بالأخره اين ها در برزخ گرفتار عذاباند، در مدّت عذاب هر اندازه كه عذاب سخت باشد، انسان طولانيتر احساس ميكند، چگونه اين ها زمان عذاب را كم ميبينند در حالي كه به اين ها خيلي سخت گذشته؟ عذاب قيامت به گونه ای است كه جهنّم به فاصلهٴ پانصد فرسخي نعره ميزند، همان طوركه بهشت به فاصلهٴ پانصد فرسخي بوي طيّب و طاهري براي بهشتي ميفرستد، جهنم مثل آتش دنيا نیست كه انسان تا وارد نشود، گرفتار زفير و شهيقش نشود، در قرآن، جهنم را يك موجود مُدرِك ميداند فرمود: ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾[9] مثل گرگ ها كه از دور كه ميبينند حمله ميكنند، فرمود: همين كه جهنم از دور جهنّمي ها را ديد دارد حمله ميكند يا نعره ميزند . ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ، نزديك است كه از خشم پاره پاره شود، ملک/8﴾. پس چنين جهنّمي را که ميبينند، آن عذابي را كه در برزخ ديدند، نسبت به اين خروش جهنم كه فرياد ميزند، ميشود ﴿لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ، يك روز يا پارهاى از يك روز به سر برديم﴾. اگر منظور برزخ باشد، معنای آن این است که انسان وقتي در دنياست برزخ جزء آخرت به حساب ميآيد. وقتي وارد قيامت شد برزخ جزء دنيا به حساب ميآيد. به هر تقدير ميگويند: ما نميدانيم يك روز يا نصف روز مانديم از عادین بپرسید، آن عادّين، ملائكه و مؤمنين راستيناند آنها ميدانند در برزخ چه خبر است. اين كه گفتند ما نميدانيم، براي آن است كه يا فراموش كردند يا صحنه به قدري صحنهٴ آشفته و آشوبي است كه اين ها مضطرباند، با اين كه اين ها مدّت طولاني را در برزخ پشت سر گذاشتند، شايد براي اين باشد كه آنچه را كه در برزخ پشت سر گذاشتند فعلاً يادشان نيست، اگر يادشان نباشد ميگويند: يك روز يا نصف روز، يا نه، يادشان هست وقتي جريان ابديّت قيامت را مشاهده ميكنند آنچه در برزخ گذراندند يا در دنيا پشت سر گذاشتند نسبت به ابديّت معاد [نزد آنان] يك روز يا نصف روز است قابل قياس نيست.[8]
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ ﴿١١٥﴾
پسآيا پنداشتهايدكه شما را بيهودهآفريدهايم وشما به نزد ما بازگردانده نمىشويد (115)
به همهٴ بشرهاي منكر معاد ميفرمايد: شما خيال كرديد عالَم ياوه خلق شده و هدفي ندارد. فرمود: ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي، آيا انسان مىپندارد كه بىهدف رها مىشود، قیامت/36﴾ يعني انسان رهاست، با مردن ميپوسد يا با مردن از پوست به در ميآيد؟ يعني بيهدف، يعني هر كسي هر كاري كرد رهاست اين خيال باطلي است، پس عبث نيست، يعني چه؟ يعني هدف دارد هدف چيست؟ این که شما به نزد ما بازگردانده می شوید. پس ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ معناي هدفدار بودن است.[9]
فَتَعَالَى اللَّـهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ ۖ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ ﴿١١٦﴾
پس خدا والاست، آن فرمانروايىكه حق است، هيچ خدايى جز او نيست، و او پروردگار عرش کریم است (116)
اين آیه چند برهان اقامه ميكند كه هر كدام از اين براهين، براي نفي عبث ثمربخش است: آن اين است كه خداي سبحان، خالق اين عالَم است، و مشركان هم ميپذيرفتند كه الله خالق عالَم است، پس 1) الله كه خالق است يك موجود متعاليِ برجسته است، اگر كاري انجام ميدهد كار عبث و لغو نيست. 2) مَلِك است، یعنی، گذشته از اين كه مالك آسمان ها و زمین است، نفوذ در جهان هم در اختيار اوست، پس خدا هم مالك است، وكلّ جهان مِلك اوست، هم مَلِك است فرمانرواي كلّ عالَم است، و هم ﴿مَالِكِ يَومِ الدِّين﴾ است، هم «مَلِك يوم الدين»، بنابراین مَلك مقتدرِ عادلِ حكيم، كار عبث نميكند. 3) خدايي كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ، اين [قدرت نمايىها] از آن روست كه خدا حق است، حج/6﴾ حق است، آيا حق، كار باطل ميكند؟ عبث كار باطلي است، بيهدف بودن كار باطلي است، پس وقتی خدا حق است، اثبات ميكند كه نظام با حق خلق شده است. 4)﴿لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ یعنی، هيچ مبدئي غير از او نيست، پس چون مبدئي غير از او نيست، همه كارها بايد به سَمت او و براي او باشد، چرا؟ براي اين كه او ﴿رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ﴾ است. خدا روي عرش كريم فرمانروايي ميكند، عرش یعنی مقام فرمانروايي، كسي كه با كرامت كار ميكند، كار لغو و عبث و باطل نميكند. اگر خالق اين اوصاف را دارد ممكن نيست كار عبث كرده باشد.[10] پس خلاصه كلام اين شد كه خداوند آن كسي است كه هر حكمي از او صادر ميشود، و هر چيزي از ناحيه او هستي ميگيرد، و او جز به حق حكم نميراند، و غير از حق فعلي انجام نميدهد. پس موجودات همه به سوي او بر گشت ميكنند، و به بقاي او باقيند، و گرنه عبث و باطل ميبودند، و عبث و بطلان در صنع او نيست و دليل اين كه خداي تعالي متصف به اين چهار صفت است ايناست كه او الله است، يعني، موجود بالذات و ايجاد كننده ما سوي است.[11]
وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ ﴿١١٧﴾
هر كه با خداى يكتا معبود ديگرى را بخواند كه هيچ برهانى براى آن ندارد، حساب او فقط نزد پروردگارش خواهد بود. بىگمان کافران رستگار نمی شوند (117)
مراد از خواندن الهي غير از خدا، اين است كه با وجود الله، معبود ديگري بگیرند، نه اين كه هم الله را بخوانند و هم خدایی ديگر را، چون اكثر مشرکین اصلا خدا را عبادت نميکنند، بلكه فقط خدایان خود را ميخوانند. سپس با قید (لابرهان له به) می فهماند که معبود دیگری که دلیلی بر معبود بودنش باشد غیر از خدا نیست، بلکه بر عکس دلیل بر نبود چنین معبودهایی فراوان است نظیر: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا،اگر در زمين و آسمان غير از خداى يگانه خدايان ديگرى مىبود، قطعا زمين و آسمان تباه مىشد. انبیا/22﴾، ﴿إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً، در آن صورت حتما به سوى صاحب عرش راهى مىجستند ،اسراء/42﴾، ﴿لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ، اگر چنين مىبود قطعا هر خدايى آنچه را آفريده بود با خود مىبرد،مومنون/91﴾، در ضمن حساب را منحصر در محضر الهي نموده، ميفهماند كه هيچ كس ديگري در حساب او مداخله ندارد، هركيفر و پاداشي كه حساب او آن را اقتضا كند همان را جاري ميسازد . و آن كيفر عبارت است از آتش دوزخ که هر کس چنین کاری کند، به طور قطع بدان ميرسد، و چنین کسی به فلاح و رستگاری نمی رسد.[12]
وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ﴿١١٨﴾
و بگو: پروردگارا! ببخشاى و رحمتآور كه تو بهترين مهربانانی (118)
اين آيه خاتمه سوره است، و در آن رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) را امر ميفرمايد كه شعار و گفتار مؤمنين را كه در دنيا ورد زبان دارند، و خداي تعالي آن را برايشان حكايت كرده، به مردم خود برساند و نيز برساند كه پاداش اين گفتار، رستگاري در روز قيامت است، همچنان كه در آيات 109 و 111 اين سوره كه فرموده: انه كان فريق من عبادي يقولون … از آن پاداش خبر داده است.[13]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه 36 (11/07/90) [4]
-المیزان، ج 15، ص 103 – 101[5]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه 39 (16/07/90) [8]
www.portal.esra.ir– تفسیر سوره مومنون، آیت الله جوادی آملی، جلسه 39 (16/07/90) [10]