بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوندی که رحمت عامش شامل همه و رحمت خاصش از آن مؤمنین است.
سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُم تَذَكَّرُونَ ﴿١﴾
سورهاى است كه آن را نازل كرده، [احكامش را] واجب نموده، در آن آياتى روشن آوردیم تا شما پند گیرید. (1)
فرض، همان حکم قطعی است، یعني احكامي كه در اين سوره است قطعاً بايد امتثال بشود، به معناي وجوب نيست، زيرا حكم تحريمي هم فرض الله است، لذا بخش وسيعي از احكامي كه در سورهٴ «نور» آمده حكمِ تحريمي است، نظير زنا و نگاه به نامحرم و مانند آن. بنابراين فرض، يعني حكم قطعي، که گاهي به صورت وجوب است گاهي به صورت تحريم. لذا براي اهميت دادن به اين مسئله فرمود: ما در اين سوره آيات شفاف و روشني را نازل كرديم، همه اينها براي آن محتوايي است كه در اين سوره است، که بارزترین مصاديقش همان آيه «نور» است و آياتي كه در حريم آيات «نور» اين عظمت را در بردارد، وگرنه همه آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» هست آيات بيّن است. فرمود: اگر بخواهيد اهل تذكّر باشيد ما به شما تذكّر داديم، اگر مؤمنيد بايد به مقتضاي ايمانتان عمل بكنيد، براي اهميّت مطالبي كه در اين سوره است، پس 1) هم اين سوره را با عظمت و جلال نام ميبرد، 2) هم مخاطبان را به تذكّر دعوت ميكند، و 3) هم آنها را به عمل به مقتضاي ايمانشان هدايت ميكند، كه در آیه بعد ميفرمايد: ﴿إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ اينها اهميّت محتواي اين سوره را در بردارد. پس تمام اين اهتمام براي اين است كه به انسان بفهماند نظم جامعه و تمدّن جامعه در وفاي به عهد و رعايت امانت است، رعايت امانت از بهترين اصولي است كه جامعه را به آن مرز والاي تمدّن ميرساند.[1]
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ ۖ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۖ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٢﴾
زن زناكار و مرد زناكار، هر يك از آن دو را صد تازيانه بزنيد، و اگر به خدا و روز واپسين ايمان داريد مبادا در دين خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحّم گرديد، و بايد گروهى از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند. (2)
مراد مرد و زني است كه اين عمل شنيع از آن دو سر زده، كه بايد به هر يك از آن دو صد تازيانه بزنند، و صد تازيانه حد زنا است به نص اين آيه شريفه، چيزي كه هست در چند صورت تخصيص خورده، اول اين كه زناكاران محصن باشند، يعني مرد زناكار داراي همسر باشد، و زن زناكار هم شوهر داشته باشد، يا يكي از اين دو محصن باشد، كه در اين صورت هر كس كه محصن است بايد سنگسار شود، دوم اين كه برده نباشند، كه اگر برده باشند، حد زناي آنان نصف حد زناي آزاد ميباشد. و خطاب در آيه متوجه به عموم مسلمين است، در نتيجه زدن تازيانه كار كسي است كه متولي امور مسلمانان است، كه يا پيغمبر است و يا امام، و يا نايب امام. اين نهي كه از رأفت شده به این علت است که رقت كردن به حال كسي كه مستحق عذاب است باعث ميشود كه در عذاب كردن او تساهل شود، و در نتيجه نسبت به او تخفيف دهند، و يا به كلي اجراي حدود را تعطيل كنند، و به همين جهت كلام را مقيد كرد به قيد “في دين الله” تا جمله چنين معنا دهد كه در این صورت سهلانگاري در دين خدا و شريعت او شده است. اگر شما ایمان به خدا و قیامت دارید در اجراي حكم خدا دچار رأفت نشويد، و مطمئن باشید هر حکم خدا حتما مصلحتی دارد، و بايد جماعتي از مؤمنين ناظر و شاهد اين اجراي حد باشند، تا آنان نيز عبرت گيرند و نزديك عمل فحشاء نشوند.[2]
الزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ ۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ﴿٣﴾
مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نمىگيرد، و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك نمىگيرد، و اين [ازدواج] بر مؤمنان حرام شده است. (3)
و حاصل معناي آيه با كمك روايات وارده از طرق اهل بيت (عليهمالسلام) اين است كه: زناكار وقتي زناي او شهرت پيدا كرد، و حد بر او جاري شد، ولي خبري از توبه كردنش نشد، ديگر حرام است كه با زن پاك و مسلمان ازدواج كند، بايد يا با زن زناكار ازدواج كند و يا با زن مشرك، و همچنين زن زناكار اگر زنايش شهرت يافت، و حد هم بر او جاري شد ولي توبهاش آشكار نگشت، ديگر حرام ميشود بر او ازدواج با مرد مسلمان و پاك، بايد با مردي مشرك، يا زناكار ازدواج كند. پس اين آيه، آيهاي است محكم و باقي بر احكام خود كه نسخ نشده و احتياج به تاويل هم ندارد، و اگر در روايات حكم را مقيد كردهاند به صورت اقامه حد و ظهور توبه، براي اين كه حكم به تحريم نكاح، در آيه شريفه بعد از امر به اقامه حد است، و مراد از زاني و زانيه، زاني و زانيه حد خورده است، و همچنين اطلاق زاني و زانيه در مورد كساني است كه هنوز به اين عمل شنيع خود ادامه ميدهند، بنابر این آیه شامل كساني كه توبه نصوح كردهاند، نمی شود.[3]
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا ۚ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿٤﴾
و كسانى كه به زنان پاكدامن نسبت زنا مىدهند، سپس چهار شاهد نمىآورند، به آنها هشتاد تازيانه بزنيد و هيچگاه شهادتى از آنها نپذيريد، و اين ها بىشك فاسقاند. (4)
و از سياق آيه بر ميآيد كه مراد از “رمي” نسبت زنا دادن به زن محصنه و عفيفه است و مراد از آوردن چهار شاهد كه ناظر و گواه زنا بودهاند، براي اثبات نسبتي است كه داده، و در اين آيه خداي تعالي دستور داده در صورتي كه نسبت دهنده چهار شاهد نياورد، او را تازيانه بزنند، و از آن به بعد شهادت او را نپذيرند، و در ضمن حكم به فسق او نيز كرده است. و معناي آيه اين است كه كساني كه به زنان عفيف نسبت زنا ميدهند و چهار شاهد بر صدق ادعاي خود نميآورند، بايد هشتاد تازيانه به ايشان بزنيد و چون ايشان فاسق شدهاند، ديگر تا ابد شهادتي از آنان قبول نكني. و این حکم برای هر نسبت دهنده ای خواه مرد، خواه زن، خواه حر و خواه برده، صادق است.[4]
إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿٥﴾
مگر كسانىكه بعد از آن توبه كرده و اصلاح نمودندكه خداوند البتهآمرزندهى مهربان است.(5)
گفته شد: كه هرگز از آنان شهادت را نپذيريد، چون فاسقند، مگر آنان كه توبه نموده و عمل خود را اصلاح كنند، چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است، و چون چنين است گناهشان را ميآمرزد، و به ايشان رحم ميكند، يعني حكم به فسق و نپذيرفتن ابدي شهادت آنان را بر ميدارد.[5]
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّـهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿٦﴾ وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّـهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿٧﴾
و كسانى كه همسران خود را به زنا متهم مىكنند، و جز خودشان شاهدان ديگرى ندارند، گواهى يكى از آنها چهار بار گواهى، با سوگند به خداست [مبنى بر اين] كه بی تردید او از راستگویان است. (6) و بار پنجم بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد. (7)
معناي مجموع اين دو آيه چنين است كه: كساني كه به همسران خود نسبت زنا ميدهند، و چهار شاهد ندارند، چون تا برود و چهار نفر را صدا بزند كه بيايند و زناي همسر او را ببينند تا شهادت دهند، زناكار اثر جرم را از بين ميبرد، پس شهادت چنين افرادی این است که، چهار بار پشت سر هم بگويند: خدا را گواه ميگيرم كه در اين نسبتي كه ميدهم صادقم، و بار پنجم بعد از اداي همين شهادت اضافه كند كه لعنت خدا بر من باد اگر از دروغگويان باشم.[6]
وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَن تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّـهِ ۙ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿٨﴾ وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّـهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿٩﴾
و از آن [زن] كيفر را بر مىدارد اين كه چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه شوهر او حتما از دروغگویان است. (8) و بار پنجم بگويد كه خشم خدا بر او باد اگر [مرد] از راستگویان باشد. (9)
كلمه “درء” به معناي دفع است و مراد از عذاب همان حد زنا است، و معناي آيه اين است كه اگر زن همان پنج شهادتي را كه مرد داد، عليه او اداء كند، حد زنا از وي برداشته ميشود و شهادت هاي چهارگانه زن اين است كه بگويد: خدا را شاهد ميگيرم كه اين مرد از دروغگويان است، و در نوبت پنجم اضافه كند كه لعنت خدا بر من باد اگر اين مرد از راستگويان باشد. و به اين سوگند دو طرفي در فقه اسلام لعان ميگويند، كه مانند طلاق مايه انفصال زن و شوهر است.[7] 1) بدون صیغه طلاق از هم جدا می شوند. 2) برای همیشه بر هم حرام می شوند. 3) حد قذف از هر دو برداشته می شود، البته اگر مرد از شهادت طفره رود حد قذف دارد، و اگر زن طفره رود حد زنا دارد. 4) فرزندی که در این ماجرا به وجود آمده فقط با زن نسبت دارد.[8]
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ ﴿١٠﴾
و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اين كه خدا توبهپذير حكيم است. (10)
معناي آيه اين است كه اگر فضل خدا و رحمتش نبود و اگر توبه پذیری و حكمتش نميبود، و نعمت دين و تشريع شرايع براي نظم امور زندگيتان را خدا بر شما ارزاني نميداشت، هرگز از شقاوت رهايي نداشتيد، و هميشه به معصيت و خطا دچار بوديد، و به خاطر جهالت، نظام امورتان مختل ميگشت.[9]
إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ ۚ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم ۖ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۚ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ ۚ وَالَّذِي تَوَلَّىٰ كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿١١﴾
همانا كسانى كه آن تهمت عظيم را [در بارهى يكى از زنان پيامبر] به ميان آوردند، دستهاى از شما بودند. آن تهمت را براى خود شرّ مپنداريد، بلكه آن براى شما خير و مصلحت است. بر عهدهى هر فردى از آنها سهمى از گناه است، و آن كه بخش عمدهى آن دروغ سازی را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست. (11)
و از آيات بر ميآيد كه به بعضي از خانواده رسول خدا (ص) نسبت فحشاء دادند و نسبت دهندگان چند نفر بوده و داستان را در ميان مردم منتشر كرده و دست به دست گرداندهاند، و نيز به دست ميآيد كه بعضي از منافقين يا بيماردلان در اشاعه اين داستان كمک كردهاند، چون به طور كلي اشاعه فحشاء در ميان مؤمنين را دوست ميداشتند، و لذا خدا اين آيات را نازل كرده، و از رسول خدا (ص) دفاع فرمود. خطاب در آيه شريفه و آيات بعدياش به مؤمنين است، آن مؤمنيني كه ظاهر ايمان را دارند، چه اين كه واقعا هم ايمان داشتهاند، يا منافق بودهاند و در دل مرض داشتهاند. و معناي آيه اين است كه كساني كه اين دروغ را تراشيدند جماعت معدودي از شما هستند، كه با هم تباني و ارتباط دارند. و اين تعبير خود اشاره است به اين كه در اين تهمت توطئهاي در كار بوده، تا قداست و نزاهت رسول خدا (ص) را لكهدار ساخته، و او را در ميان مردم رسوا سازند. سپس می فرماید: این پیشامد برای شما خیر داشت و بدی در آن نبود، چون یکي از سعادت هاي جامعه ی صالح اين است كه اهل ضلالت و فساد در آن مجتمع شناخته شوند، تا جامعه نسبت به وضع آنها بصيرت پيدا كند، و براي اصلاح اين اعضاي فاسده دست به اقدام زند، و ديگر این که، نسبت به امور خود سهلانگاري و غفلت روا ندارند، بلكه در امر دين خود و هر مهم ديگر زندگي شان احتياط كنند، تا آلت دست چند نفر منافق نشوند. “إثم” عبارت است از آثار سویی كه بعد از گناه براي آدمي باقي ميماند، پس ظاهر جمله اين است كه آنهايي كه اين تهمت را زده بودند به آثار سوء عمل شان شناخته ميشوند، و از ديگران متمايز ميگردند و در نتيجه به جاي اين كه رسول خدا (ص) را رسوا كنند خود مفتضح ميشوند. و كسي كه مسؤوليت بيشتر آن را گردن گرفته باشد و از ميان تهمت زنندگان از همه بيشتر آن را در ميان مردم اشاعه داده باشد عذابي عظيم خواهد داشت.[10]
لَّوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَـٰذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ ﴿١٢﴾
چرا هنگامى كه آن [تهمت] را شنيديد، مردان و زنان مؤمن نسبت به خودشان گمان نيک نبردند و نگفتند: اين تهمتى آشكار است. (12)
اين آيه توبيخ كساني است كه وقتي داستان افک را شنيدند آن را رد ننمودند، و متهمين را از چنين اتهامي مبرا ندانستند. جمله “ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم” می فهماند كه صفت ايمان طبعا مؤمن را از فحشاء و منكرات عملي و زباني باز می دارد، پس كسي كه متصف به ايمان است، بايد به افراد ديگري كه چون او متصف به ايمان هستند ظن خير داشته باشد، و درباره آنان بدون علم سخني نگويد، زيرا همه ی اهل ايمان همچون شخص واحدي هستند. و اين كه فرمود: “قالوا هذا افك مبين” معنايش اين است كه شما مؤمنين و مؤمنات كه شنونده افک بوديد نگفتيد كه اين مطلب تهمت و دروغي آشكار است، با اين كه بر حسب قاعده ديني خبري كه مدعي آن شاهدي بر آن ندارد، محكوم به كذب است، چه اين كه آن خبر واقعا دروغ باشد، يا آن راست باشد، همچنان که در آیه 13 می فرماید: (فاذ لم ياتوا بالشهداء فاولئك عند الله هم الكاذبون) است: وقتي مدعي، شاهد نياورد، نزد خدا- شرعا- محكوم است به دروغگويي.[11]
لَّوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ ۚ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَـٰئِكَ عِندَ اللَّـهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿١٣﴾
چرا بر آن [ادعا] چهار شاهد نياوردند؟ پس حالا كه شاهدان را نياوردند، اينان خود در پيشگاه خدا دروغگویند. (13)
يعني اگر در آنچه ميگويند و نسبت ميدهند راستگو باشند، بايد بر گفته خود شاهد بياورند و شهود چهارگانه را كه گفتيم شهود در زنا هستند حاضر سازند، پس وقتي شاهد نياورند شرعا محكومند به كذب، براي اين كه ادعاي بدون شاهد كذب است وافک.[12]
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿١٤﴾
و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت شامل شما نمىشد، قطعا به [سزاى] بهتانى كه وارد آن شديد، به شما عذابى بزرگ مىرسید. (14)
افاضه در حديث به معناي سر و صدا راه انداختن و تعقيب كردن يك داستان است و معناي آيه اين است كه اگر فضل و رحمت خدا در دنيا و آخرت متوجه شما نميشد، به خاطر اين کاری که وارد در آن شدید و تعقيبي كه درباره داستان افک كرديد، عذاب عظيمي در دنيا و آخرت به شما ميرسيد.[13] کدام کار؟ درآیه بعد آمده، 1) پذیرفتن شایعه 2) اشاعه ی آن 3) کوچک شمردن عمل خود.
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّـهِ عَظِيمٌ ﴿١٥﴾
آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مىگرفتيد و خبرى را كه بدان علم نداشتيد، دهان به دهان مىگفتيد و مىپنداشتيد كه كارى كوچك و ساده است، در حالى كه آن [امر] نزد خدا بسى بزرگ بود. (15)
تلقي قول، به معناي گرفتن و پذيرفتن سخني است كه به انسان القاء ميكنند و اگر تلقي را مقيد به زبان كرد، براي اين بود كه دلالت كند بر اين كه داستان افک صرف انتقال سخني از زباني به زباني ديگر است، بدون اين كه درباره آن سخن، تدبر و تحقيقي به عمل آورند. و معناي آيه اين است كه شما بدون اين كه درباره آنچه شنيدهايد تحقيقي كنيد، و علمي به دست آوريد، آن را پذيرفتيد و آن را دهان به دهان گردانيديد و منتشر ساختيد. و شما اين رفتار خود را كاري ساده پنداشتيد و حال آن كه نزد خدا كار بس عظيمي است، چون بهتان و افتراء است علاوه بر اين، بهتان به پيغمبر خدا (ص) است، چون شيوع افک در باره آن جناب در ميان مردم باعث ميشود كه آن حضرت در جامعه رسوا گشته و امر دعوت دينياش تباه شود.[14]
وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَـٰذَا سُبْحَانَكَ هَـٰذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿١٦﴾
و [گرنه] چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد: ما را نشايد كه در اين باره سخن گوييم، [خداوندا] منزهى تو، اين تهمتى بزرگ است. (16)
براي با رسوم به مؤمنين حمله شده، و ايشان را توبيخ ميفرمايد كه چرا نگفتيد ما حق نداریم آن را بازگو کنیم، این بهتانی بزرگ است؟ چرا جامعه را تطهیر نکردید؟ و كلمه “سبحانک” در اين ميان، كلمهاي است معترضه، و اين از ادب قرآن كريم است كه هر جا ميخواهد كسي را منزه از عيب معرفي كند، براي رعايت ادب نخست خدا را منزه ميكند. اگر آن را بهتاني عظيم خوانده، بدين جهت بوده كه تهمت مربوط به ناموس، آن هم ناموس متعلق به رسولخدا (ص) بوده . و بهتان بودنش بدين سبب بوده كه اخباري بدون علم و ادعايي بدون شاهد بوده.[15]
يَعِظُكُمُ اللَّـهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿١٧﴾ وَيُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ ۚ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿١٨﴾
خدا شما را اندرز مىدهد كه ديگر هيچگاه، نظیر آن را تکرار نکنید اگر مؤمنید. (17) و خدا براى شما آيات را بيان مىكند و خداى دانای حکیم است. (18)
پس نشانه ی ایمان اجتناب از تهمت زدن است و آیه به طور ضمنی بیان می کند که پشیمانی کفایت نمی کند، و توبه ی واقعی عدم تکرار گناه است. در ادامه برای هشدار بیشتر مؤمنان تاکید می کند که این احکام و بیانات از جانب خدایی است که علیم بوده و از همه ی حقایق آگاه است و چون حکیم است، دستورات و احکامش متین است.[16]
إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿١٩﴾
كسانى كه دوست دارند زشتكارى در حق مؤمنان شايع شود، براى آنها در دنيا و آخرت عذابى پردرد خواهد بود، و خدا مىداند و شما نمی دانید. (19)
اگر اين آيه با آيات راجع به افک نازل شده باشد و متصل به آنها باشد و مربوط به نسبت زنا به مردم دادن و شاهد نياوردن باشد، قهرا مضمونش تهديد تهمت زنندگان است، چون افک از مصاديق فاحشه است، و اشاعه آن در ميان مؤمنين به خاطر اين بوده كه دوست ميداشتند عمل زشت و هر فاحشهاي در بين مؤمنين شيوع يابد .پس مقصود از فاحشه مطلق فحشاء است، چون زنا و قذف (نسبت زنا دادن) و امثال آن، و دوست داشتن اين كه فحشاء و قذف در ميان مؤمنين شيوع پيدا كند، خود مستوجب عذاب اليم در دنيا و آخرت براي دوست دارنده است .و بنابر اين، نمی توان حد را عذاب دنیا دانست، چون دوست داشتن شيوع گناه در ميان مؤمنين حد نميآورد.[17] خدايِ عليم حكيم اين امور را براي شما تبيين كرده و بدانيد حرمت جامعه و تأمين امنيت جامعه به قدري حساس است كه صِرف محبّت شيوع فحشا، عذاب اليم را در بردارد، محبّت ناامني [هم همين است] فرق نميكند چيزي كه در همين حد است يا بدتر از آن، ايجاد وحشت كردن، شايعهپراكني كردن، امنيت جامعه را به هم زدن، كاري كردن كه جامعه از آن امنيت بيفتد، امّت اسلامي در هراس باشند، اين عذاب الهي را به همراه دارد. خلاصه امنيت جامعه چه امنيت عِرضي، چه امنيت هاي اقتصادي، چه امنيت هاي نظامي را كسي دوست داشته باشد كه مختل شود، اين عذاب اليم را در بردارد. شما نميدانيد كه به هم زدن امنيت جامعه چه پيامدهاي تلخي را دارد.[18]
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّـهَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿٢٠﴾
و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، و اين كه خدا رئوف و مهربان است (20)
اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود، مجازات سختی دامن تان را می گرفت، به خاطر این که آلت دست منافقین شدید، اما خداوند مهربان و رحیم است و شما را مشمول لطف خود ساخت.[19]
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ ۚ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ ۗ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿٢١﴾
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس پيروى گامهاى شيطان كند، [بداند كه] او قطعا به فحشا و منكر امر مىكند. و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز كسى از شما پاك نمىشد، ولى خداست كه هر كس را بخواهد پاک می گرداند، و خدا شنوای داناست. (21)
فرمود: گام شيطان مقتداي شما نباشد، آنجايي كه او پا ميگذارد آنجايي كه او راه ميرود، خطّ مشي شما نباشد. در آیه 208 بقره فرمود: اين عدوّ مبين است، آشکار بودن دشمنی اش هم به اين است که در قبال عبادت خدا، امر به منکر می کند، يعني نماز كه نهی کننده از فحشا و منکر ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ است، شيطنتِ شيطان در امر به منكر و نهي از معروف است. بعد فرمود: ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً﴾ چون شما غالباً هم گرفتار دشمن درونی هستید به نام شهوت و غضب، و از طرفي وهم و خيال و هم مبتلا به دشمن بيرون هستید، كه خود شيطان سوگند ياد كرد و خدا هم اعلام كرد كه اين عدوّ مبين است، لذا راه نجات براي شما سخت است آن عقل است كه «عُبِد بِه الرحمن، خدای رحمان به واسطه او عبادت می شود»كه آن را فراهم نكرديد، اگر فضل الهي نباشد اكثري شما در زحمتيد گرچه آن اقلّيت هم به لطف الهي به مقصد ميرسند. تزكيه الهي گاهي با تعليم است، نظير ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾ گاهي با فعل است. البته می دانیم كه وحي دو قسم است: يک وحي علمي است كه براي انبيا و اولياست كه خداي سبحان احكام را به انبيا از راه وحي ميرساند يا به ائمه(عليهم السلام) علوم غيبي را افاضه ميكند، اما بخش ديگري كه مخصوص انبيا نيست براي ديگران هم هست آن وحيِ فعل است، اين وحي فعل اين است كه انسان اگر صالح و سالم باشد، يك قلب طيّب و طاهر داشته باشد، ميبيند دفعتاً در او گرايشي پيدا ميشود، تصميمي، ارادهاي پيدا ميشود كه فلان كار را انجام بدهد، اين وحي فعل است، نه وحي علم, فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ به طور مثال ميبينيد، چند نفر نشستند، ناگهان كسي ميگويد:صداي اذان است بلند بشويم نمازمان را اول وقت بخوانيم اين فعل است. فرمود: دو راه است، يک راه منكر، يک راه معروف، راه منكر همان است كه شيطان پيروانش را به آن راه فرا ميخواند. راه معروف: 1) راهي است كه ذات اقدس الهي جامعه بشري را به آن فرا ميخواند. 2) وكساني كه صلاحيّت و استحقاق و استعداد داشته باشند آنها را تزكيه ميكند. 3) و چون خداي سبحان برابر مشيئت و اراده خود كار ميكند و اراده او حكيمانه است، بيحكمت كار نميكند. 4) تشخيص موارد استحقاق هم در اثر اين كه خداي سبحان سميع و عليم است، خطا راه پيدا نميكند.[20]
وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ ۖ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا ۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّـهُ لَكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿٢٢﴾
و صاحبان بخشش و توانگران شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا كوتاهى كنند، و بايد عفو كنند و چشم بپوشند. مگر دوست نداريد كه خدا شما را بيامرزد؟ و خدا آمرزندهى مهربان است. (22)
كلمه “ايتلاء” به معناي تقصير و ترك و سوگند است، و هر سه معنا با هم تناسب دارند، و معناي آيه اين است كه صاحبان فضل و سعه يعني توانگران از شما نبايد در دادن اموال خود به خويشاوندان و مساكين و مهاجرين در راه خدا كوتاهي كنند .و يا معنايش اين است كه توانگران چنين كاري را ترك نكنند. و يا اين است كه توانگران هيچ وقت سوگند نخورند كه ديگر به نامبردگان چيزي نميدهيم، اگر هم از نامبردگان عمل ناملايمي ديدند صرف نظر كنند، و آنها را ببخشند.آنگاه توانگران را تحريک نموده و ميفرمايد: مگر دوست نداريد كه خدا هم گناهان شما را بیامرزد؟ اين دو صفت ممتاز براي خدا هست که هم آمرزنده است و هم مهربان، حال اگر ميخواهيد خداي سبحان از لغزش هاي شما بگذرد شما هم از لغزش هاي ديگران بگذريد .در اين آيه بنا به فرضي كه با آيات افک نازل شده و متصل به آنها باشد، دلالت بر اين معنا است كه يكي از مؤمنين تصميم گرفته بوده كه احسان هميشه خود را از كساني كه مرتكب این گناه شده اند قطع كند، و خداي تعالي او را از اين عمل نهي كرده، و سفارش اكيد فرموده كه همچنان احسان خود را ادامه دهد. [21]
إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿٢٣﴾
بىگمان كسانى كه به زنان پاكدامن بىخبر [از فحشا] و با ايمان، نسبت زنا مىدهند، در دنيا و آخرت لعنت شدهاند و براى آنها عذابی سخت خواهد بود. (23)
اين كه از مؤمنات سه صفت را بر شمرده، به منظور دلالت بر عظمت معصيت بوده، چون صفت شوهر داشتن و عفت و غفلت و ايمان هر يك سبب تامي هستند براي اين كه نسبت زنا را ظلم، و نسبت دهنده را ظالم، و متهم بي گناه را مظلوم جلوه دهند، تا چه رسد به اين كه همه آن صفات با هم جمع باشند، يعني زن متهم به زنا، هم شوهردار باشد، هم عفيف، هم با ايمان، و هم غافل از چنين نسبتی، كه در اين صورت نسبت زنا به او دادن ظلمي بزرگ تر، و گناهي عظيمتر خواهد بود، و كيفرش لعنت در دنيا و آخرت، و عذاب عظيم خواهد بود، ولي اين آيه شريفه هر چند كه در جمله آيات افک نازل شده باشد مضمونش عام است، و تنها مربوط به خصوص داستان تهمت به خانواده رسالت نيست، هر چند كه سبب نزولش آن داستان باشد.[22]
يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٢٤﴾
روزى كه زبانها و دستها و پاهايشان بر ضد آنها در بارهى آنچه انجام مىدادند شهادت می دهند. (24)
مقصود از شهادت، شهادت اعضاي بدن بر گناهان و همه معاصي است، البته هر عضوي به آن گناهي شهادت ميدهد كه مناسب با خود او است، پس گناه اگر از سنخ گفتار باشد، مانند قذف (نسبت زنا دادن)، دروغ، غيبت و امثال آن روز قيامت زبان ها به آن شهادت ميدهند، و هر چه از قبيل افعال باشد، همچون سرقت و راه رفتن براي سخن چيني و امثال آن، بقيه اعضاء بدان گواهي ميدهند و چون بيشتر گناهان به وسيله دست و پا انجام ميشود از اين رو آن دو را نام برده.[23] دو تعبير قرآني نشان ميدهد كه مسئول، جان آدم است نه تن آدم، يكي اين كه اين اعضا و جوارح را شاهد معرفي ميكند نه معترِف و مُقرّ، چون اگر تبهكاري كاري را كرده باشد و آن كار را پذيرفته باشد ميگويند اقرار كرد، نميگويند شهادت داد، اگر دستي كه سيلي زد، زباني كه دروغ گفت، پايي كه به جايي رفت كه نبايد ميرفت، اگر پا، یا دست، یا زبان گناه كرده باشد، بايد گفته ميشد كه اين ها اقرار كردند در حالي كه می فرماید: اين ها شهادت ميدهند، معلوم ميشود اعضا و جوارح، ابزار كارند، فاعل و آن عامل و آن مسئول، نفس است اين يك قرينه، قرينه ديگر هم بالصراحه فرمود: ﴿بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني عمل براي خود شخص است.[24]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره نور، آیت الله جوادی آملی، جلسه1 (18/7/90) [1]
– المیزان، ج 15، ص 115 – 114 [2]
– المیزان، ج 15، ص 119 – 118 [5]
– خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 749[8]
– المیزان، ج 15، ص 132 – 129 [10]
– خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه، ص 751[16]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره نور، آیت الله جوادی آملی، جلسه9 (30/8/90) [18]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره نور، آیت الله جوادی آملی، جلسه9 (30/8/90) [20]
www.portal.esra.ir – تفسیر سوره نور، آیت الله جوادی آملی، جلسه10 (1/8/90) [24]