أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾ أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤﴾ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ﴿٦٥﴾ إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿٦٦﴾ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿٦٧﴾
آیا آنچه را که میکارید، دیده اید؟(۶۳) آیا شما آن را می رویانید یا ما رویانندهایم؟(۶۴) اگر می خواستیم قطعا آن را خاشاک میکردیم، پس درشگفت می شدید (۶۵) در واقع ما زیان دیده ایم (۶۶) بلکه ما محروم شده ایم (۶۷)
در واقع بعد از این که منکرین معاد را به کیفیت آفرینش شان و تقدیر مرگ و میر در میان آنها تذکر داد، و فرمود که همه ی این ها برای معاد و جزا مقدمه است، از این آیات به بعد شروع می کند به شمردن سه تا از حوایج زندگی انسان ها، زراعت، آب، آتش، تا بدین وسیله ربوبیت خدا و تدبیر امور عالم دنیا را اثبات و گوشزد کند، که نظام حاکم بر این جهان دارای هدف است تا به طور طبیعی انسان متوجهی معاد بشود. قابل توجه این که: آیه ی شریفه کشت کردن را به انسان نسبت می دهد، اما زراعت کردن را کار خدا میداند؛ زیرا انسان کاری را که در مورد زراعت می کند این است که دانه ای را می افشاند و کنار می رود، این خداست که با خلق عوامل طبیعی سبب می شود تا دانه رشد و نمو کند. سپس خدای تعالی برای این که به انسان نشان دهد که هیچ نقشی در رشد و نمو گیاهان به جز افشاندن دانه ندارد، می فرماید: ما اگر می خواستیم شما روزی نداشته باشید میتوانستیم آن را گیاهی بی استفاده کرده و قبل از رسیدن به ثمر، آن را بخشکانیم و با وزش بادها متلاشی کنیم، آن وقت از سرنوشت خود تعجب می کردید و با حسرت به یکدیگر می گفتید: به راستی در غرامت و خسارت سنگینی واقع شدیم، چون زحمت و دارایی ما به هدر رفت. و این نشان می دهد که اگر زارع حقیقی انسان بود به چنین سرنوشتی دچار نمی شد.
أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ ﴿٦٨﴾ أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ ﴿٦٩﴾ لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ ﴿٧٠﴾
آیا آبی را که می نوشید، دیده اید؟ (۶۸) آیا شما آن را از ابر فرو فرستاده اید یا ما فرو فرستاده ایم؟ (۶۹) اگر می خواستیم آن را تلخ می گرداندیم پس چرا شکر نمی کنید؟ (۷۰)
یعنی، بر تشکیل ابرها و چگونگی تبخیر آب و ریزش باران نظام حیرت انگیزی حاکم است که با کمی تفکر در آن می توان بهترین دلیل برای اثبات معاد را به دست آورد. تحریک بر شکرگزاری به خاطر این است که شکرگزاری همان عبادت خداست و همین که به زبان و عمل اظهار شود که این نعمت ها از آن خداست، عبادت صورت گرفته است.
أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ ﴿٧١﴾ أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ ﴿٧٢﴾ نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِّلْمُقْوِينَ ﴿٧٣﴾
آیا آن آتشی را که برمی افروزید، دیده اید؟ (۷۱) آیا درختش را شما پدید آورده اید یا ما پدید آورنده ایم؟ (۷۲) ما آن را یادآوری و متاعی برای مسافران قرار داده ایم (۷۳)
می فرماید: آیا این آتشی که شما روشن می کنید، خود شما چوبش را پدید آورده، درختش را ایجاد کرده اید، یا پدید آورنده اش ما بودیم؟ این ما بودیم که آن را وسیله ی یادآوری و مایه ی زندگی برای شما قرار دادیم، شمایی که اگر دستگیری ما نبود سرگردان و بیچاره بودید. در واقع حرارت ناشی از انواع آتش ها، دنیای صنعتی را به حرکت در می آورد و چرخ های عظیم کارخانجات را به گردش وا میدارد، که اگر این شعله ی عظیم که همه از درختان است، روزی خاموش شود نه تنها چراغ تمدن که چراغ زندگی انسان ها نیز خاموش خواهد گشت . پس آیا خدایی که این چنین امور بندگان را تدبیر می کند و همه چیز را به خدمت او درآورده، ممکن است غرضی از خلقت انسان نداشته باشد.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿٧٤﴾
پس به نام پروردگار بزرگ خود تسبیح گوی (۷۴)
بعد از آن که خدای متعال شواهد ربوبیّت خود را برای کفار ذکر کرد فرمود: او کسی است که شما را خلق کرد و امورتان را تدبیر نمود، و او به زودی مبعوث تان می کند، تا جزای اعمالتان را بدهد. و چون کفار با شنیدن این بیانات همچنان به تکذیب خود ادامه دادند، روی سخن را از ایشان برگردانیده متوجه رسول گرامی خود کرد، تا بفهماند این مردم حرف به خرج شان نمی رود؛ پس به رسول خود خطاب می کند که: خدا را از شرکی که مردم می ورزند و نیز از تکذیبی که درباره ی زنده شدن مردگان و جزا دارند، منزه بدارد.
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧٥﴾
پس سوگند به جایگاه های ستارگان (۷۵)
سوگند به جایگاه ستارگان و محل طلوع و غروب آنها. اگر بدانیم که عدد ستارگان از هزاران میلیون متجاوز است و هر کدام نیز در مسیر و مدار خاص خود حرکت میکند بی آنکه کوچکترین انحرافی از جایگاه خود پیدا کنند، آن وقت به اهمیت این سوگند پی خواهیم برد.
وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ ﴿٧٦﴾إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴿٧٧﴾ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ ﴿٧٨﴾ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٨٠﴾
و البته اگر می دانستید، این سوگندی بزرگ است (۷۶) به طور قطع این قرآنی کریم است (۷۷) که در کتابی مستور جای دارد (۷۸) که جز پاکان بر آن دست نیازند (۷۹) نازل شده ای از جانب پروردگار جهانیان است (۸۰)
آیه می خواهد سوگند قبلی را بزرگ جلوه دهد و مطلبی را که با آن سوگند، تأکید و اثبات میکرد، بیشتر تأکید کند. زیرا سوگند عظیمی که در بالا ذکر شد، برای این بود که بفهماند قرآن، کریم و محترم است؛ چون هم نزد خدا کریم و عزیز است و هم دارای صفات پسندیده مانند فصاحت و بلاغت و…است، و هم بدین جهت که سود رسان مردم است و سعادت دنیا و آخرت بشر را تضمین میکند. سپس قرآن را اینطور وصف می کند که از هر دگرگونی و تبدیلی محفوظ و مصون است، زیرا نسخه ی اصلی آن که “لوح” باشد محفوظ است. اما فقط افرادی می توانند به معارف آن پی ببرند که دل هایشان از رجس گناهان و پلیدی ذنوب پاک باشد، گرچه می توان مس کردن را به لمس ظاهری تعبیر کرد؛ یعنی قرآن را نمی توان بدون وضو وغسل لمس کرد. سرانجام قرآن را این طور وصف می کند که از ناحیه ی خدا به سوی شما نازل شده تا درخور فهم مردم باشد؛ خدایی که مالک و مربی تمام جهانیان است و چون منکرین معاد نیز جزءیی از این عالم هستند، و تحت تربیت خدایند، پس باید به این کتاب ایمان بیاورند و اخبارش را تصدیق کنند.
أَفَبِهَـٰذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ ﴿٨١﴾ وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ ﴿٨٢﴾
پس آیا شما این سخن را سبک میگیرید؟ (۸۱) و بهرهی خود را این قرار میدهید که آن را تکذیب کنید (۸۲)
یعنی وقتی نشانه های صدق و حقانیت قرآن آشکار است، چرا آن را جدی نمی گیرید و نسبت به آن سهل انگار هستید؟ شما تکذیب کنندگان قرآن، بهره ای که از قرآن برای خود قرار دادید این است که آن را تکذیب کنید، در حالی که می توانستید آن را در جایگاه خودش قرار دهید و خیر بسیاری از آن به دست آورید.
فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿٨٣﴾ وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ ﴿٨٤﴾ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَـٰكِن لَّا تُبْصِرُونَ ﴿٨٥﴾
پس چرا وقتی جان به گلو می رسد (۸۳) شما در آن هنگام نظاره گرید؟ (۸۴) در حالی که ما به آن از شما نزدیکتریم ولیکن شما نمی بینید (۸۵)
یعنی اگر شما منکران توحید و قیامت و قرآن درست می گویید، جان محتضری را که دارد می میرد و تا حلقومش رسیده، به او برگردانید، مگر شما نمی گویید مرگ به تقدیر خدای تعالی نیست؟ پس بدانید که مرگ مسأله ایست حساب شده و مقدر از ناحیه ی خدا، تا جانها را به سوی زنده شدن و جزا سوق دهد. در حالی که شما فقط تماشا می کنید و هیچ کاری از دست تان برنمی آید. ما به شخص محتضر از خود شما نزدیکتریم؛ زیرا ما به سراسر وجود او احاطه داریم اما شما، ما و مأموران قبض روح را نمی بینید.
فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾ تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾
پس اگر شما مجازات شدنی نیستید (۸۶) چرا او را برنمی گردانید اگر راست می گویید؟ (۸۷)
در واقع آیه دوباره تأکید می فرماید: اگر راست میگویید که جزایی در کار نیست و شما جزا داده نمی شوید، و ثواب و عقابی ندارید، پس چرا جان او را که به حلقومش رسیده باز نمی گردانید؟ اگر مسأله ی مرگ امری تصادفی است و به اذن خدا نیست، پس باید یک بار هم که شده بتوانید جان محتضر را به او برگردانید اما نمی توانید.
فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿٨٨﴾ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ ﴿٨٩﴾
و اما اگر از مقربان باشد (۸۸) پس آسایش و راحتی و بهشت پرنعمت است (۸۹)
آیات پایانی وضع سه گروه ذکر شده را در حالت مرگ و بعد از مرگ بیان می دارد. پس اگر آن محتضر از مقربین- سابقون- باشد، جزای خوبی هایش این است که به هنگام مرگ و در قبر و برزخ از هر درد و غمی راحت است و رزقی از رزق های بهشتی دارد و بعد از مردن هم، جنت نعیم را دارد.
وَأَمَّا إِن كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿٩٠﴾ فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿٩١﴾
و اما اگر از اهل سعادت باشد (۹۰) پس تو را از جانب اهل سعادت سلامی است (۹۱)
و اما اگر از اصحاب یمین باشد، به او گفته می شود سلام بر تو از سوی دوستانت که از اصحاب یمین هستند، و تو در میان آنها که همه همنشین های و رفقای تو هستند دارای سلامت هستی، و از آنان به تو جز خیر و سلامت نخواهد رسید.
وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ ﴿٩٢﴾ فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ ﴿٩٣﴾ وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ ﴿٩٤﴾
و اما اگر از تکذیب کنندگان گمراه باشد (۹۲) پس ضیافتی از آب جوشان (۹۳) و به دوزخ درآوردن است (۹۴)
اگر چنانچه آن مرده از تکذیب کنندگان گمراه باشد با آب جوشان از او پذیرایی می شود و سپس در آتش جهنم انداخته می شود. آیه تکذیب را جلوتر از گمراهی ذکر فرمود تا بفهماند عذاب آنها به خاطر تکذیب و لجبازی آنهاست، چون اگر تنها دچار ضلالت بودند عذاب نداشتند زیرا این افراد حکم مستضعف را پیدا می کردند و قرآن آنها را دوزخی نمیداند. برای این که افراد مستضعف یا اصلا نیروی درک حقیقت را ندارند، یا اگر دارند فردی نبوده تا آنها را رشد فکری بدهد. اما اگر در آیات قبل ضالّون را جلوتر از مکذّبون ذکر کرد، برای این بود که بفهماند استدلال آنها در مورد نفی معاد، عین گمراهی است و این استدلال “که آیا وقتی مردیم و خاک شدیم دوباره مبعوث می شویم” ایشان را به انکار معاد وانداشته، بلکه خوی دشمنی با حق منشأ این انکار است.
إِنَّ هَـٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ ﴿٩٥﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿٩٦﴾
بی تردید، این همان حقیقت یقینی است (۹۵) پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی (۹۶)
در واقع می فرماید: این بیانی که ما درباره ی حال گروه های سه گانه ی مردم داشتیم، حقی است که هیچ نقطه ی ابهام و تردیدی در آن نیست و علمی است که با هیچ دلیلی مبدل به شک نمیشود؛ حال که قرآن دارای این صفات است و اخبارش در مورد بعد از مرگ صادق است، پس پروردگار بزرگت را که چنین کتابی نازل کرده تسبیح گوی و از هر عیبی منزه بدار و از نام او کمک بگیر و استقامت بجوی و مظهر نام او باش.